فهرست مطالب

حلّ چند شبهه

 

درس سیزدهم

 

 

حلّ چند شبهه

 

1- اعتقاد به موجود نامحسوس

شامل: 2 ـ نقش ترس و جهل در اعتقاد به خدا

3- آیا اصل علیّت، یك اصل كلّى است؟

4- دستاوردهاى علوم اجتماعى

 

 

1- اعتقاد به موجود نامحسوس

یكى از شبهات ساده در زمینه خداشناسى اینست كه چگونه مى‌توان به وجود موجودى معتقد شد كه قابل درك حسّى نیست؟

این شبهه، در ذهن افراد ساده اندیش به صورت «استبعاد» پدید مى‌آید ولى اندیشمندانى نیز پیدا شده‌اند كه اساس تفكر خود را بر «اصالت حسّ» قرار داده‌اند و موجود نامحسوس را انكار كرده‌اند یا دست كم، آن را قابل شناخت یقینى ندانسته اند.

پاسخ این شبهه آنست كه ادراكات حسّى، در اثر ارتباط اندامهاى بدن با اجسام و جسمانیّات، حاصل مى‌شود و هر كدام از حواس ما نوعى از پدیده هاى مادّى و متناسب با خودش را در شرایط معیّنى درك مى‌كند و همانگونه كه نمى‌توان توقّع داشت كه چشم، صداها را درك كند یا گوش، رنگها را ببیند نباید انتظار داشت كه مجموع حواسّ ما هم همه موجودات را درك كند.

زیرا اولا در میان موجودات مادّى هم چیزهایى وجود دارد كه قابل درك حسى نیست چنانكه حواسّ ما از درك انوار ماوراءبنفش و مادون قرمز و امواج الكترومنیتیك و... عاجز است.

ثانیاً ما بسیارى از حقایق را از غیر راه حواسّ ظاهرى، درك مى‌كنیم و اعتقاد یقینى به وجود آنها پیدا مى‌كنیم با اینكه قابل درك حسّى نیستند. مثلاً از حالت ترس و محبت، یا اراده و تصمیم خودمان آگاه هستیم و اعتقاد یقینى به وجود آنها داریم در صورتى كه این پدیده هاى

روانى همانند خود روح، قابل درك حسّى نیستند و اساساً خود «ادراك» امرى غیرمادّى و نامحسوس است.

پس درك نشدن چیزى بوسیله اندامهاى حسّى، نه تنها دلیلى بر عدم وجود آن نیست بلكه حتى نباید موجب استبعاد هم بشود.

 

2- نقش ترس و جهل در اعتقاد به خدا

شبهه دیگرى كه از سوى بعضى از جامعه شناسان، مطرح شده اینست كه اعتقاد به وجود خدا در اثر ترس از خطرها به ویژه خطرهاى ناشى از زلزله و صاعقه و مانند آنها پدید آمده است و در واقع، بشر براى آرامش روانى خودش (العیاذ باللّه) یك موجود خیالى را بنام «خدا» ساخته و به پرستش آن پرداخته است. و به همین جهت، هر قدر علل طبیعىِ پدیده ها و راه ایمنى از خطرها بیشتر شناخته شود اعتقاد به وجود خدا ضعیفتر مى‌گردد.

ماركسیستها این شبهه را با آب و تاب زیاد، در كتابهاى خودشان به عنوان یكى از دستاوردهاى «علم جامعه شناسى» مطرح مى‌كنند و آن را وسیله‌اى براى فریفتن ناآگاهان، قرار مى‌دهند.

در پاسخ باید گفت:

اولا مبناى این شبهه، فرضیه‌اى است كه بعضى از جامعه شناسان، طرح كرده‌اند و هیچ دلیل علمى بر صحّت آن، وجود ندارد.

ثانیاً در همین عصر، بسیارى از اندیشمندان بزرگ كه بیش از دیگران، از علل پدیده ها آگاه بوده و هستند اعتقاد جزمى و یقینى به وجود خداى حكیم داشته و دارند1. پس چنان نیست كه اعتقاد به وجود خدا، ناشى از ترس و جهل باشد.

ثالثاً اگر ترس از پاره‌اى رویدادها یا نشناختن علل طبیعىِ پاره‌اى از پدیده ها موجب توجه به خدا گردد بدین معنى نخواهد بود كه خدا، زاییده ترس و جهل انسان است. چنانكه بسیارى


1. مانند انیشتاین و كرسى موریس و الكسیس كارل و دانشمندان برجسته دیگرى كه مقالاتى پیرامون جود خدا نوشته‌اند و بخشى از آنها در كتاب «اثبات وجود خدا» گردآورى شده است.

از انگیزه هاى روانى مانند لذت طلبى و شهرت طلبى و... موجب تلاشهاى علمى و فنى و فلسفى مى‌شود ولى زیانى به اعتبار آنها نمى‌زند.

رابعاً اگر كسانى خدا را به عنوان پدیدآورنده پدیده هاى مجهول العلّه شناخته‌اند و حتى اگر با كشف علل طبیعىِ آنها از ایمانشان كاسته شده است باید آن را دلیل ضعف بینش و ایمان آنان دانست نه دلیل بى اعتبارى اعتقاد به خدا، زیرا حقیقت اینست كه علیّت خداى متعال نسبت به پدیده هاى جهان از سنخ تأثیر علتهاى طبیعى و در عرض آنها نیست بلكه علیّتى است فراگیر و در طول تأثر همه علتهاى مادّى و غیرمادّى1. و شناختن و نشناختن علل طبیعى، تأثیرى در اثبات و نفى آن ندارد.

3- آیا اصل علیّت، یك اصل كلى است

شبهه دیگرى كه بعضى از اندیشمندان غربى، مطرح كرده‌اند اینست كه اگر اصل علیّت، داراى كلیّت باشد باید براى خدا هم علتى در نظر گرفت در صورتى كه فرض اینست كه او علت نخستین مى‌باشد و علتى ندارد. پس پذیرفتن خداى بى علت، نقض قانون علیّت و دلیل بر عدم كلّیّت آن است، و اگر كلّیّت آن را نپذیریم نمى‌توانیم براى اثبات واجب الوجود، از این اصل، استفاده كنیم. زیرا ممكن است كسى بگوید كه اصل مادّه یا انرژى، خودبخود و بدون علت بوجود آمده و تحوّلات آن به پیدایش سایر پدیده ها انجامیده است.

این شبهه ـ همانچونه كه در درس هفتم اشاره شد ـ در اثر تفسیر نادرست براى اصل علیّت، پدید آمده است. یعنى چنین پنداشته‌اند كه مفاد اصل مزبور اینست كه «هر چیزى احتیاج به علت دارد» در صورتى كه تعبیر صحیح آن اینست كه «هر ممكن الوجود یا هر موجود وابسته و نیازمندى احتیاج به علت دارد» و این قاعده‌اى است كلى و ضرورى و استثناءناپذیر. اما فرض اینكه اصل مادّه یا انرژى بدون علت، پدید آمده و تحوّلات آن، موجب پیدایش پدیده هاى جهان شده است اشكالات زیادى دارد كه در درسهاى آینده به بیان آنها خواهیم پرداخت.


1. در درسهاى آینده توضیح بیشترى در این باره خواهد آمد.

4- دستاوردهاى علوم تجربى

یكى دیگر از شبهات اینست كه اعتقاد به وجود آفریدگار براى جهان و انسان، با پاره‌اى از دستاوردهاى علوم جدید، سازگار نیست. مثلاً در شیمى، ثابت شده كه مقدار مادّه و انرژى، همواره ثابت است و بنابراین، هیچ پدیده‌اى از نیستى بوجود نمى‌آید و هیچ موجودى هم به كلى نابود نمى‌گردد، در صورتى كه خداگرستان معتقدند كه خدا آفریدگان را از نیستى به هستى آورده است.

همچنین در زیست شناسى، ثابت شده كه موجودات زنده، از موجودات بى جان پدید آمده‌اند و تدریجاً تطوّر و تكامل یافته‌اند تا به پیدایش انسان انجامیده است در صورتى كه خداگرستان معتقدند كه خدا هر یك از آنها را جداگانه آفریده است.

در پاسخ باید گفت:

اولا قانون بقاء مادّه و انرژى به عنوان یك قانون علمى و تجربى، تنها در مورد پدیده هاى قابل تجزیه، معتبر است و نمى‌توان براساس آن، این مسأله فلسفى را حل كرد كه آیا مادّه و انرژى، ازلى و ابدى است یا نه؟

ثانیاً همیشگى بودن و ثابت بودن مقدار مجموع مادّه و انرژى، به معناى بى نیازى از آفریننده نیست بلكه هر قدر عمر جهان، طولانى‌تر باشد نیاز بیشترى به آفریدگار خواهد داشت زیرا ملاك احتیاج معلول به علت، امكان و وابستگى ذاتىِ آن است نه حدوث و محدودیّت زمانى آن.

به دیگر سخن: مادّه و انرژى علت مادى جهان را تشكیل مى‌دهند نه علت فاعلى آن را، و خودشان نیز محتاج به علت فاعلى هستند.

ثالثاً ثابت بودن مقدار مادّه و انرژى، مستلزم نفى پیدایش پدیده هاى جدید و افزایش و كاهش آنها نیست و پدیده هایى از قبیل روح و حیات و شعور و اراده و... از قبیل مادّه و انرژى نیستند تا افزایش و كاهش آنها منافاتى با قانون بقاء مادّه و انرژى داشته باشد.

رابعاً فرضیه تكامل ـ علاوه بر اینكه هنوز هم از اعتبار علمىِ كافى، برخوردار نشده و از طرف بسیارى از دانشمندان بزرگ، مردود شناخته شده است ـ منافاتى با اعتقاد به خدا ندارد و حداكثر، نوعى علیّت اِعدادى را میان موجودات زنده، اثبات مى‌كند نه اینكه رابطه آنها را با

خداى هستى بخش، نفى نماید. و شاهد آن اینست كه بسیارى از طرفداران همین فرضیه، معتقد به خداى آفریدگار براى جهان و انسان بوده و هستند.

 

پرسش

1- حسّ گرایى و انكار امور نامحسوس، چه اشكالاتى دارد؟

2- چه اشكالاتى بر فرضیه بعضى از جامعه شناسان، وارد است كه منشأ اعتقاد به وجود خدا را ترس و جهل بشر پنداشته اند؟

3- آیا اعتقاد به وجود خدا منافاتى با كلّیّت اصل علیّت دارد؟ چرا؟

4- آیا قانون بقاء مادّه و انرژى، منافاتى با اعتقاد به آفریدگار جهان دارد؟ چرا؟

5- آیا فرضیه تكامل، اعتقاد به وجود خدا را ابطال كرده است؟ چرا؟