دلیل برون دینى
طراحان این شبهه براساس سلسله اى از قضایاى فلسفى، یك دلیل عقلى نیز براى مدعاى خود مطرح كرده اند كه بیان تفصیلى آن خسته كننده است از این رو سعى مى كنم آن را به صورت ساده بیان كنم. آنها مى گویند اصولا حقیقت وحى، حالت روانى خاصى است كه بر انسان عارض مى شود و لفظ، زبان و بیان در آن راه ندارد. به اصطلاح فلسفى، آنها مى گویند علمى كه با وحى حاصل شود، علم حضورى است و علم حضورى زبان و لفظ ندارد و مفهوم در آن نیست. بنابراین، آنچه خدا به عنوان وحى به پیغمبر(صلى الله علیه وآله) داده، علم حضورى و حالتى بوده كه توسط پیامبر(صلى الله علیه وآله) احساس مى شده است. اما اینكه آن علم به چه لباسى درآید و چگونه بیان شود، این كار كسى است كه وحى را دریافت مى كند و شخص دریافت كننده وحى طبق ذهنیت خود، آن حالت را تفسیر مى كند. به عنوان مثال، مى توان وحى را به حالاتى مانند ترس، غم، شادى، عشق و نظائر آنها تشبیه كرد. این حالات روانى كه انسان در خود احساس مى كند، زبان و لفظى ندارند كه خود را توصیف كنند. چنین حالاتى به شخص دست داده و او براى توصیف آنها از الفاظى استفاده مى كند و با بیان مقدماتى توضیح مى دهد كه چه حالتى را احساس كرده است. شیوه بیان و تفسیر این شخص از آن حالت هم با فرهنگى كه شخص در آن رشد كرده و زمینه هاى ذهنى كه او از اجتماع آموخته، در ارتباط است. هر شخصى بر اساس این مبانى از الفاظ و مفاهیم استفاده و حالات روانى خود را تفسیر مى كند.
طرفداران این شبهه مى گویند: «وحى كه خدا بر پیغمبر نازل مى كند از قبیل چنین حالاتى است; مانند حالت خلسه یا آنچه در حالت خلسه براى عرفا حاصل مى شود.» گویا این آقایان دوران پیغمبرى را گذرانده اند و آنها هم خبر دارند كه چگونه حالتى است! آنها مى گویند وحى چنین حالتى است كه مبهم است و زبان و لفظ خاصى ندارد و زمانى كه پیغمبر این حالت را در خود احساس مى كند، براساس آن چه از جامعه فرا گرفته و فرهنگ رایج در زمان خود، این حالت را تفسیر مى كند. چون او هنگامى كه این حالات را براى مردم تفسیر مى كند، این كار را به این منظور انجام مى دهد كه آنها هم آن حالت را درك كنند، از این رو به گونه اى سخن مى گوید كه مردم هم با استفاده از معلومات خود، كلام او را بفهمند. در نتیجه، اولا ممكن است ذهنیت ها و زمینه هایى كه او از اجتماع آموخته است صحیح نباشد و در مرحله بعد هم، در مقابل بیان آن براى مردم، براى اینكه مردم متوجه مقصود و منظور او شوند، كلام خود را بر اساس فرهنگ جامعه مخاطب خود بیان مى كند. به عنوان مثال، اگر شما قصد داشته باشید حالت ترس خود را بیان كنید، در صورتى كه مخاطبان شما به دیو معتقد باشند، آن را به حالت كسى تشبیه مى كنید كه دیو دیده است. هر چند ممكن است در واقع دیو وجود خارجى نداشته باشد، اما شما مفهوم دیو را از جامعه یاد گرفته اید و هنگامى كه قصد دارید حالت خود را به كسانى منعكس كنید كه آنها هم با مفهوم دیو آشنا هستند، مى گویید گویا در این حالت، من دیو دیدم. این تعبیر براى بیان حالت ترس است نه این كه واقعاً دیو وجود دارد و من دیو دیده ام بلكه معناى چنین كلامى این است كه در من حالتى روانى ایجاد شد براى تفسیر آن از بیانى استفاده مى كنم كه واقعیت ندارد و تعبیرى است كه از فرهنگ جامعه اخذ شده است. بنابراین، بیان مزبور دلالتى بر واقعى بودن وجود دیو ندارد، بلكه تفسیر حالتى روانى براساس فرهنگ رایج در جامعه است. بر همین اساس نمى توان با استناد به كلام پیامبر(صلى الله علیه وآله) بر واقعى بودن آنچه كه آن حضرت فرموده استدلال كرد. زیرا كلام پیامبر(صلى الله علیه وآله) تفسیر حالت روانى وحى است; اما اینكه آن حالت چگونه بوده است، ما نمى توانیم آن را درك كنیم، چون آن حالت قابل انتقال نیست.
بنابراین، بیان شبهه به این صورت است كه وحى، یك علم حضورى است و علم حضورى از زبان و بیان برخوردار نیست، حتى مفهوم ذهنى هم ندارد، و در مقام بیان آن باید از مفاهیم ذهنى استفاده شود. مفاهیم ذهنى هم مبتنى بر فرهنگ حاكم بر جامعه است كه ممكن است در آنها خطا و اشتباهاتى وجود داشته باشد. بنابراین، دلیلى وجود ندارد كه آنچه در قرآن به عنوان وحى، آمده است واقعیت داشته باشد. چون قرآن گزارشى است كه پیامبر(صلى الله علیه وآله) براساس زمینه هاى ذهنى خود، كه مبتنى بر آموخته هاى او از جامعه است، از علم حضورى خود در مقام احساس حالت روانى وحى، نقل مى كند. پس قرآن سخن پیامبر(صلى الله علیه وآله) است و او كیفیت سخن گفتن خود را از جامعه آموخته است. بنابراین، لزومى ندارد كه بگوئیم هر چه در قرآن گفته شده، درست است!
این شبهه به حدى در گفته ها و نوشته ها به صورتهاى مختلف تكرار شده كه حتى در خانواده هاى متدین و بعضى از خانواده هاى شهدا هم نفوذ كرده و بعضى از آنها با صراحت مى گویند: نمى توان ادعا كرد هر چه در قرآن گفته شده، صحیح است; چون قرآن كلام پیامبر(صلى الله علیه وآله) بوده و پیامبر(صلى الله علیه وآله) هم بر اساس عرف زمان خود، سخن گفته است. من به خوبى این شبهه را تبیین كردم تا متوجه شوید كه چه خوابهایى را براى ما مسلمانان دیده اند و افرادى به نام روشنفكر مذهبى چه مطالبى را به جوانان ما، به خصوص دانشجویان، القا مى كنند. حال، آیا با این وجود، انتظار دارید چنین كسانى اهل نماز، جهاد و جبهه باشند و از حكومت اسلامى و ولایت فقیه دفاع كنند؟!