فهرست مطالب

پاسخ به دلیل برون دینى

پاسخ به دلیل برون دینى

این شبهه را به چند صورت مى توان پاسخ داد. اولین پاسخ این است كه كسى مى تواند از حقیقت وحى سخن بگوید كه خود او وحى را دریافت كرده باشد. حال، آیا شما كه وحى را به این صورت تعریف مى كنید، پیامبر هستید؟ آیا تا به حال وحى را دریافت كرده اید كه آن را به این صورت توصیف مى كنید؟ شاید بعضى از آنها بى میل نباشند كه ادعاى پیامبرى هم بكنند; هر چند به صراحت چنین ادعایى نكرده اند، اما به طور تلویحى گفته اند كه وحى حقیقت ثابت مجردى است كه اختصاص به زمان خاصى ندارد; این انسانها هستند كه باید استعداد تلقى وحى را پیدا كنند و هر زمان كسى چنین استعدادى را پیدا كرد، آن را دریافت مى كند!!! حتى بالاتر از این، بعضى از آنها مى گویند آنچه را ما از وحى دریافت مى كنیم، از آنچه هزار و چهارصد سال پیش، پیغمبر اسلام(صلى الله علیه وآله) دریافت كرده، كامل تر و صحیح تر است! چون او مطالبى را كه از وحى مى فهمید، طبق معلومات زمان خود بیان مى كرد. علم و فرهنگ آن زمان هم نسبت به امروز عقب مانده بود و اشتباه و خطاى زیادى در آن وجود داشت. اما امروز علوم پیشرفت كرده و ما از علوم روز بهره مند هستیم، از این رو ما وحى را بهتر از پیغمبر(صلى الله علیه وآله)دریافت مى كنیم. به تعبیر دیگر، آنچه در این گفته ها به صورت تلویحى گفته مى شود، این است كه ما پیغمبرى بالاتر از پیغمبر اسلام(صلى الله علیه وآله) هستیم. البته هنوز به صراحت این ادعا را مطرح نكرده اند، ولى هنگامى كه افرادى كار كسروى ـ كه كتاب "ورجاوند بنیاد" را نوشت و دین جدیدى آورد ـ را تایید مى كنند، اشخاصى هم چنین كتابهایى را تجدید چاپ مى كنند، و به صورت رایگان آنها را توزیع مى كنند و از كسروى به عنوان نویسنده بزرگ عصر تجلیل مى كنند; چنین كسانى در ضمن كتابهایى كه منتشر مى كنند این حرفها را القا مى كنند كه وحى حقیقت ثابتى است و هر كس كه استعداد دریافت آن را پیدا كند، به آن دسترسى خواهد داشت. خدا هم در این زمینه بخیل نیست و سخنانى از این قبیل. این حرفها به معنى انكار خاتمیت و ادعاى نبوت است، آن هم نبوتى بالاتر و كاملتر از نبوت پیغمبر اسلام(صلى الله علیه وآله)!!! این آقایان منتظر فرصت مناسب بودند تا این ادعا را هم مطرح كنند و اگر آن حركت با همان سرعت اولیه ادامه پیدا مى كرد، روزى به صراحت چنین ادعایى را مطرح مى كردند. چون همین افراد بودند كه هر روز حرفهاى جدیدى را مطرح كردند كه پیش از آن نگفته بودند و اضافه كردند كه هنوز حرفهاى ناگفته اى داریم كه روزى خواهیم گفت. سرانجام تا اینجا پیش رفتند كه گفتند:

اولا، قرآن كلام خدا نیست، بلكه كلام پیامبر است! ثانیاً، ممكن است پیامبر در فهمیدن آن مرتكب اشتباه شود. و هم چنین بیانات قرآن، مطابق معلومات آن زمان است كه مشتمل بر اشتباهاتى بوده است. آیا غیر از این حرفها سخن دیگرى هم باید مى گفتند؟ با این وجود، بر اسلام منت مى گذارند و مى گویند ما اسلام را به گونه اى تبیین مى كنیم كه دنیاى امروز آن را بپسندد! آنها مى گویند كسانى كه قرآن را طبق قرائت كهنه آن بیان مى كنند، به اسلام خیانت مى كنند چون مردم این زمان، چنین اسلامى را نمى پسندند! آنچه ما به عنوان اسلام مطرح مى كنیم، با ذائقه مردم این روزگار سازگارتر است و از این رو، آن را مى پذیرند! یكى از این آقایان هم در كنفرانس برلین گفت: اسلام با هیچ چیز منافات ندارد! غربى ها هم گفتند: عجب دین خوبى! ما هم دین اسلام را قبول داریم! اسلامى كه تكلیف واجبى ندارد، حكم حرامى هم ندارد، عجب اسلام خوبى است! اینها اسلام را به این صورت تعریف مى كنند تا همه مردم آن را بپذیرند!

اما جواب این شبهه را چگونه باید گفت؟ در مرحله اول باید گفت ما شما را پیامبر نمى دانیم و كسى كه پیامبرى او ثابت نشده و وحى را دریافت نكرده باشد، نمى داند حقیقت وحى چیست. چون تا انسان تجربه اى در مورد مسأله اى نداشته باشد، نمى تواند در مورد آن سخن بگوید. طفلى كه هنوز به بلوغ نرسیده است، نمى تواند آنچه را انسان هاى بالغ در مورد بعضى از غرایز درك مى كنند، درك كند. چون انسان، تنها مى تواند آنچه را تجربه كرده است، بیان كند و چون ما شما را به عنوان پیامبر قبول نداریم، نمى توانیم گفته شما را در مورد كیفیت وحى بپذیریم. علاوه بر اینكه گفته شما برخلاف توصیفى است كه قرآن از وحى دارد. بر اساس توصیف قرآن، وحى هم نوشته و هم صوت دارد و نه تنها تا زمانى كه به پیامبر برسد خطایى بر آن عارض نخواهد شد، بلكه تا رسیدن آن به دست مردم نیز تغییرى در آن ایجاد نخواهد شد و در مورد قرآن هم تا روز قیامت از تحریف مصون خواهد بود. مى بینید وحى از دیدگاه این ـ به اصطلاح ـ اسلام شناسان با وحى از منظر قرآن چه مقدار تفاوت دارد؟ به گفته آقایان، صحت وحى از ابتدا قابل اطمینان نیست چون پیامبر بشر است و بشر جایزالخطا است و قرآن هم كلام پیامبر(صلى الله علیه وآله) است و آن حضرت هم مطابق فرهنگ زمان خود سخن گفته است! اما قرآن مى فرماید نه تنها وحى از ابتدا به درستى بر پیامبر نازل شده است، بلكه تا زمان رسیدن آن به مردم و حتى تا روز قیامت هم بدون تغییر باقى خواهد ماند.

براساس نقل قرآن، بسیارى از موارد وحى به صورت نوشته محسوس در اختیار مردم قرار گرفته است. پس از آنكه حضرت موسى(علیه السلام) چهل شب در كوه طور به عبادت پرداخت، تورات به صورت الواح مادى بر آن حضرت نازل شد و ایشان آن الواح را برداشته و نزد قوم خود آمد; اما هنگامى كه مشاهده كرد كه مردم، گوساله پرست شده اند از شدت عصبانیت الواح را به كنارى انداخت و سر و ریش برادرش را گرفته به سوى خود كشید و از او در این مورد بازخواست كرد. قرآن در این زمینه مى فرماید: «و القى الالواح و اخذ براس اخیه یجره الیه»1 یعنى حضرت موسى(علیه السلام) الواح را به كنارى پرتاب كرد. از این تعبیر فهمیده مى شود كه الواح به صورت مادى بوده است. بنابراین، همیشه وحى حالت مبهمى نیست كه بر پیامبر عارض شود. در مورد قرآن، در آیه اى چنین گفته شده است: «بأیدى سفرة كرام بررة»2، یعنى هنگامى كه وحى بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) نازل مى شود، فرشتگان نوشته هاى وحى را به پیامبر(صلى الله علیه وآله) عرضه مى كنند. حتى در مورد بعضى از سوره ها در روایات نقل شده است كه هفتاد هزار ملك آن را همراهى مى كنند3. در حالت وحى تمام مدارك شعورى پیامبر(صلى الله علیه وآله) از وحى پر مى شود، ذهن آن حضرت مفهوم وحى را درك مى كند، گوش آن حضرت صداى وحى را مى شنود و چشم او خطوط وحى را مى بیند.

شما از ماهیت وحى چه مى دانید؟ بر چه اساسى تصور مى كنید وحى مانند حالت مبهمى است كه عرفا یا متصوفه گفته اند؟ اگر این گونه باشد تفاوت یك صوفى كه ادعاى مكاشفه مى كند، با پیغمبر چیست؟ اولین تفاوت، این است كه در افكار متصوفه اختلاف پیش مى آید. بین افكار صوفیان اختلاف فراوانى به چشم مى خورد اما بین انبیا هیچ اختلافى نیست. بنابراین، در مرحله اوّل، چنین توصیفى را در مورد كیفیت وحى نمى توان پذیرفت. البته اگر كسانى كه این ادعا را مطرح كرده اند پیامبر شده بودند، ممكن بود این سخن را از ایشان بپذیریم اما آنها شیّادى بیش نیستند! چه رسد به اینكه پیغمبر باشند.

جواب دوم اینكه: هر چند وحى علم حضورى و عارى از هر نوع مفهوم است; اما خداوندى كه آن علم حضورى را عطا مى كند، مى تواند علم حصولى را هم همراه با آن به شخص اعطا كند. به عبارت دیگر شهود واقعى همراه با مفهوم ذهنى بر پیامبر نازل شود. هنگام نزول قرآن بر پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله)، آنچنان آن حضرت نسبت به حفظ الفاظ وحى حریص بود كه آیه اى نازل و حفظ آیات قرآن تضمین شد. «لاتحرك به لسانك لتعجل به ان علینا جمعه و قرآنه فاذا قرأناه فاتبع قرآنه ثم ان علینا بیانه»4. این امر نشانه این است كه همزمان با خواندن قرآن توسط جبرئیل براى پیامبر(صلى الله علیه وآله)، آن حضرت نیز تكرار الفاظ آیات را آغاز مى كرد، مبادا آنها را فراموش كند; از این رو آیه نازل شد كه «لا تحرك به لسانك»، یعنى لازم نیست زبانت را براى تكرار آیات حركت دهى، «ان علینا جمعه و قرآنه»، ما ضمانت مى كنیم كه این قرآن به درستى جمع آورى شده و در اختیار تو قرار گیرد. «فاذا قرأناه فاتبع قرآنه». پس هنگامى كه ما قرائت آن را تمام كردیم، آنگاه تو آن را بخوان. قرآن در آیه دیگرى مى فرماید: «ولا تعجل بالقرآن من قبل ان یقضى الیك وحیه»5، یعنى قبل از اینكه نزول وحى بر تو تمام شود، در خواندن آن عجله نكن. با تمام این شواهد، آقایان مى گویند: قرآن را خود پیامبر درست كرده است. قرآن خطاب به پیامبر مى فرماید: هنگامى كه ما آیات را خواندیم، تو بعد از ما آیات را بخوان. این امر حاكى از این است كه پیامبر(صلى الله علیه وآله) نگران بود كه مبادا ضمن نزول آیات، كلمه اى را فراموش كند. بر همین اساس، آیه دیگرى نازل شد كه خداوند در آن فرمود: «سنقرئك فلاتنسى»6، مطمئن باش كه آیات را فراموش نمى كنى. اگر خود پیامبر(صلى الله علیه وآله)آیات را درست مى كرد، آیا به خاطر فراموش كردن آنها نگران مى شد؟ عجیب این است كه این آقایان چنین سخنانى را مى گویند، با این حال، خود را نیز مسلمان و منجى قرآن مى دانند! و با تمام این اوصاف بر مسلمانان منت مى گذارند كه این سخنان ما براى این است كه دنیا اسلام را بپذیرد! آنها مى گویند: اگر اسلام را به صورت دینى مشتمل بر احكام واجب و حرام و قوانین جزایى ثابت معرفى كنیم، كسى اسلام را قبول نمى كند. ما تعریف دیگرى از آن ارائه مى كنیم تا دنیا آن را بپذیرند و همه مردم مسلمان شوند، مسلمان شدن به این صورت یعنى چه؟ یعنى هیچ یك از احكام اسلام را قبول نداشته باشد. عجب اسلامى!!

مى گویند ما احكام اسلام را تغییر مى دهیم تا دیگران اسلام را بپذیرند. آیا اسلام این چیزى است، كه به دست شما تغییر كرده است، یا آنچه از ابتدا بود؟ اگر آنچه ابتدا بود اسلام است، كسانى كه شما ادعا مى كنید به اسلام گرویده اند، به آن ایمان ندارند، و اگر آنچه شما ساخته اید اسلام است، مردم ما به آن ایمان ندارند. این اسلام، ساخته دست و فكر آلوده شماست، این اسلام واقعى نیست، این چه منتى است كه بر اسلام دارید؟ با این وجود در روزنامه ها مى نویسند: اگر قرائت آخوندها از اسلام مطرح شود، دنیا از اسلام بیزار مى شود! كفار زمان پیامبر هم از اسلام بیزار بودند. اما پیغمبر(صلى الله علیه وآله) اجازه نداشت، به خواسته هاى كفّار تمایل پیدا كند. حال، آقایان بر اسلام منت مى گذارند، كه ما قرآن را تغییر داده و اسلام را به صورتى تعریف مى كنیم كه مردم آن را بپذیرند. خدا چه نیازى به پذیرش دیگران دارد؟! او حقیقت را بیان كرده است. هر كس طالب حق است آن را مى پذیرد و هر كس طالب حق نیست، رد یا قبول او اهمیتى ندارد. «فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیكفر»7، «ان تكفروا انتم و من فى الارض جمیعاً فان الله غنى حمید»8. نه تنها شما اى روشنفكران! اگر قرآن را انكار كنید، گَردى به دامن كبریایى خداوند نمى نشیند، بلكه خود او مى فرماید: اگر تمام مردم دین را انكار كرده و كفر بورزند، ما به ایمان آنها نیازى نداریم.

خدا از سر لطف و كرم خود، این حقایق را بیان كرده است تا هر كس در جستجوى حقیقت است، آن را بپذیرد. وگرنه خود او مى توانست دین را به گونه اى بیان كند كه دیگران هم آن را بپذیرند; خدا به كمك شما احتیاجى ندارد تا نقایصِ پندارى كار او را تكمیل كنید.


1. اعراف، 150.

2. عبس، 16 15.

3. ر.ك: بحارالانوار، ج 89، ص: 275، باب 33، روایت 3.[مثل سوره انعام]

4. قیامه، 19 ـ 15.

5. طه، 114.

6. أعلى، 6.

7. كهف، 29.

8. ابراهیم، 8.