تحمیل رأى خود بر قرآن
حضرت امیر(علیه السلام) در ادامه مى فرماید: «قد حمل الكتاب على آرائه»، چنین كسى كه خودش بهره اى از علم صحیح ندارد، قرآن را براساس رأى خود تفسیر، و مضامین آن را مطابق رأى خود معنا مى كند. «قد حمل الكتاب على آرائه»، قرآن را بر آراء خود تطبیق مى كند، همان آرایى كه مجموعه اى از گمراهى هایى است كه از دیگران دریافت كرده است. «و عطف الحق على اهوائه»، حق را منعطف و مایل به آنچه دلخواه اوست، مى كند. هنگامى كه از چنین كسى سؤال مى شود كه حقیقت در زمینه مورد بحث چیست، به گونه اى مطلب را بیان مى كند كه مطابق با امیالش باشد. حضرت امیر(علیه السلام) در ادامه مى فرماید: «فالصورة صورة انسان و القلب قلب حیوان». چنین عالِمى كه خود را عالم، فیلسوف و دانشمند مى نامد، ظاهرش مانند انسان است، اما قلب و باطنش حیوان است. «فالصورة صورة انسان و القلب قلب حیوان لایعرف الحق»، این عالم نما حق را نمى شناسد. مجدداً حضرت امیر(علیه السلام) مى فرماید: «لایعرف الهدى و فیتّبع و لا باب العمى و فیصدّ عنه»، این شخص نه راه هدایت را مى شناسد تا به سوى آن دعوت كند، نه گمراهى را مى شناسد كه از آن جلوگیرى كند. حق و باطل براى او در هم آمیخته است و نمى تواند آنها را از یكدیگر تشخیص دهد. او مجموعه اى از شبهه ها را به نام علم جمع آورى كرده و حاصل تلاشها و سرمایه اش همانهاست.
این كلام را حضرت على(علیه السلام) در زمان خود بیان مى كند و مى فرماید: چنین كسانى در جامعه وجود دارند. آن حضرت كلام خود را اینگونه ادامه مى دهد: «و ذلك میت الاحیاء»، اینگونه افراد مرده اى در میان زنده ها هستند. پیش از این حضرت فرمود: «فالصورة صورة انسان و القلب قلب الحیوان»، این اشخاص ظاهرشان انسان و باطنشان حیوان است; در این جمله نیز مى فرماید: «و ذلك میت الاحیاء»، اینها زنده نیستند، بلكه مرده اى هستند كه خود را در میان زندگان جا داده اند.
در آن زمان حضرت على(علیه السلام) از دست چنین افرادى مى نالد زیرا وجود این افراد باعث شده است مردم سطحى نگر كه تعمقى در مسائل ندارند، فریفته این قبیل افراد شوند. اگر كلام آنها به تعبیرات زیباى ادبى هم آراسته شود، پیداست كه چه تأثیرى در جامعه خواهد داشت. با وجود این افكار شبهه ناك، مطالب آلوده و گمراهى هایى كه از اطراف جمع شده است، زمانى كه مردم سخنان متضاد بشنوند، سطح معلومات یقینى و اعتقادات ثابت در جامعه اسلامى تنزل پیدا مى كند. به خصوص اگر این سخنان از كسانى كه در جامعه به عنوان عالم شناخته مى شوند، شنیده شود، عموم مردم به چه حالى گرفتار خواهند شد؟ طبیعى است كه مردم به شك مبتلا مى شوند و از خود سؤال مى كنند كه كدام یك از این سخنان متضاد را باید پذیرفت. در چنین شرایطى زمینه اعتقاد در مردم سست شده و به ضعف فكر و اعتقاد مبتلا مى شوند و كسانى كه در پى سوء استفاده از این مردم هستند طعمه خوبى به دست مى آورند. زیرا اعتقاد و افكار این افراد مبناى محكم منطقى و عقلانى ندارد و سخنانى است كه از دیگران شنیده، آن را پسندیده و به دلیل اینكه با دلخواه آنها نیز موافق بوده است، آن را باور كرده اند. به طور طبع انسان آنچه را با خواسته ها و امیالش موافق باشد، سریع تر مى پذیرد.