نقد دیدگاه جامعه شناسان در تحلیل حادثه كربلا
بر اساس دیدگاه جامعه شناسان، حادثه كربلا نتیجه طبیعى رقابت بین دو تیره یا دو قبیله است. گاهى نیز عواملى به رقابت آنها ضمیمه شده و موجب مى شود این رقابت حادتر شود.بنا براین، مخالفت دو قبیله یا دو تیره با یكدیگر امرى طبیعى است كه گاهى نیز به جنگ منجر مى شود. زمانى كه یكى از دو قبیله در جنگ پیروز شد و رفتارى خشونت آمیز با طرف مقابل داشت، باید منتظر باشد كه روزى نیز طرف مغلوب، غالب شود و از آنها انتقام بگیرد و آن خشونت را درباره فرزندان آنها اعمال كند. حتماً به خاطر دارید كه چندى پیش، در همین ایام عاشورا، مقاله اى با عنوان «خون به خون شستن محال آمد، محال»1، در یكى از روزنامه هاى زنجیره اى، توسط یكى از نویسندگانى كه بعداً در كنفرانس برلین شركت كرد، نوشته شد و در آن مقاله تقریباً همین تحلیلى را كه بنده از جامعه شناسان براى شما نقل كردم، مطرح كرده بود و حاصلش این بود كه واقعه كربلا اتفاق عجیبى نیست كه روضه خوان ها آن را به صورت فاجعه بزرگ تاریخ جلوه مى دهند، بلكه این اتفاق به صورت طبیعى و در نتیجه كشته شدن عده زیادى از بنى امیه در جنگ بدر به دست بنى هاشم، واقع شد. بنى امیه هم براى گرفتن انتقام كشته شدگان خود، مقابله به مثل كرده و در كربلا تعدادى از افراد بنى هاشم را كشتند. به قول نویسنده مقاله، درسى كه باید از این حادثه آموخت، این است كه نتیجه خشونت، خشونت است! چون مسلمانان در جنگ بدر نسبت به كفّار خشونت به خرج داده و آنها را كشتند، در نتیجه این رفتار خشونت آمیز، بنى امیه نیز در عاشورا عده اى از بنى هاشم را كشتند. بنابراین، بهتر بود كه هیچ یك از این دو گروه خشونت به خرج نمى دادند و در نتیجه حضرت امام حسین(علیه السلام) هم كشته نمى شد! درسى كه امروز ما باید از این حادثه براى زندگى خود بگیریم این است كه باید خشونت را كنار بگذاریم!
اگر به خاطر داشته باشید، نتیجه بحث روان شناسى كه قبلا در تحلیل عوامل مؤثر در ساختار شخصیت انسان مطرح شد، این بود كه باید تساهل و تسامح را رعایت كرد و خشونت را كنار گذاشت. از تحلیل جامعه شناسان هم همین نتیجه حاصل مى شود. آنها مى گویند خشونت در كربلا نتیجه خشونت در جنگ بدر بود.اگر نمى خواهید امام حسین(علیه السلام) كشته شود، افرادى را از بنى امیه نكشید تا آنها هم از شما انتقام نگیرند. بنابراین، جنگ، خونریزى و خشونت را تعطیل كنید تا چنین حوادثى اتفاق نیفتد. به عبارت دیگر بر اساس نظریه روان شناسانه مذكور و همچنین این نظریه جامعه شناسانه، باید جهاد، دفاع و نیز حركت حضرت سیدالشهدا(علیه السلام)، یعنى مقدس ترین پدیده تاریخ بشریت را تخطئه كرد. ملاحظه كردید كه چنین مطلبى را كسانى كه انتساب به بعضى از جناح ها داشتند، در یكى از روزنامه هاى كشور جمهورى اسلامى ایران نوشتند; كسانى كه خواب و خیالهایى در سر مى پروراندند و قصد داشتند روزى در كشور با كودتایى خزنده نظام اسلامى را سرنگون كنند، چنین مقالاتى را نوشتند و كسى هم عكس العملى نشان نداد. این سكوت مرگبار هم به بركت روحیه تساهل و تسامح بود كه پیش از آن همفكران آنها ترویج كرده بودند.
بحث ما در این مورد است كه آیا این دیدگاه به عنوان یك نظریه علمى صحیح است كه چنین رقابت هایى لازمه زندگى قبیلگى است و این رقابت ها به صورت طبیعى به خونریزى منتهى مى شود؟ آیا مى توان گفت چنین حوادثى در زندگى قبیلگى رایج است و واقعه كربلا نیز جنگى بین دو قبیله بوده است؟ آیا نتیجه حاصل از این دیدگاه صحیح است كه باید به طور كلى خشونت و تعصب را كنار گذاشت، با هر دین و مذهبى و با هر فكر و مرامى مدارا كرد، باید به روى همه لبخند زد و نباید با كسى به تندى برخورد كرد، در هیچ حالى نباید خشونت به خرج داد، وگرنه صورت چنین حوادثى را به دنبال خواهد داشت؟ آیا اصل دیدگاه مذكور و همچنین این نتیجه گیرى صحیح است؟
نقد اجمالى این دیدگاه این است كه دفاع از ارزش هاى انسانى كه اولین آنها حیات و پس از آن امورى است كه به حیات و زندگى مربوط مى شود و در نهایت دفاع از ارزش هاى مقدس، همه از لوازم زندگى یك موجود زنده، ذى شعور و آگاه است. اگر قانون دفاع در طبیعت نباشد، هیچ موجودى نمى تواند از هستى خود حمایت كند و هیچ گروه و جامعه اى نمى تواند از ارزش هاى خود حفاظت و حراست كند. دفاع، قانونى طبیعى است كه خدا به صورت طبیعى و تكوینى در حیوانات و انسان قرار داده است. همچنین در مقام تشریع، در تمام ادیان، قانون دفاع به عنوان بخشى از احكام دینى در نظر گرفته شده است. حتى ملحدانى كه خدا و قانون الهى را قبول ندارند، به صورت طبیعى قانون دفاع را رعایت مى كنند. لكن مسئله این است كه اختلاف در بینش ها موجب اختلاف در شرایط و ویژگیهاى دفاع مى شود. اگر ما انسان را تنها، موجودى مادى بدانیم كه مدتى در این دنیا زندگى مى كند و بعد از مرگ نابود مى شود، دفاع هم مربوط به همین زندگى مادى است، یعنى دفاع در حد همان قانون تكوینى كه هر موجود زنده اى به طور فطرى و طبیعى به آن مجهز است، منحصر مى شود. دفاع انسان از حیات خود در برابر تجاوز دیگران و نیز سایر خطرها، مورد پذیرش همه انسان ها است. بحث در این جا است كه اگر كسى به زندگى اخروى معتقد بود و این دنیا را مقدمه اى براى زندگى بى نهایت اخروى ـ كه حیات اصلى است ـ ، دانست، باید از حیات ابدى و سعادتى كه در زندگى اخروى نصیب او خواهد شد، دفاع كند و این امر در سایه دین محقق مى شود. ما معتقدیم كه آنچه حیات واقعى انسان را تأمین مى كند، دین است و آنچه آن حیات را به خطر مى اندازد، مبارزه با دین و تضعیف ارزشها و باورهاى دینى است. اگر كسانى چنین اعتقادى داشتند، آیا به زندگى این دنیا بیشتر اهمیت مى دهند یا نسبت به زندگى ابدى خود اهتمام بیشترى خواهند داشت؟ در اینجا نیز مسئله دفاع از حیات و سعادت انسان مطرح است. اما بین سعادت محدود این دنیا و سعادت ابدى، كدام یك مهم تر است؟! اگر براى رسیدن به سعادت ابدى گاهى ضرورت اقتضا كند كه زندگى این دنیا محدودتر و كوتاه تر شود یا بعضى از لذّات آن كاسته شود، آیا كسى كه به زندگى ابدى ایمان دارد، در فدا كردن زندگى و لذات این دنیا در راه سعادت ابدى، تردیدى به خود راه مى دهد؟ «ان زعمتم انكم اولیاء للّه من دون الناس فتّمنوا الموت ان كنتم صادقین»2، اگر باور دارید كه زندگى ابدى و ارتباط با خدا و قرب الهى در عالم دیگر است، اصلا نباید نسبت به زندگى این دنیا پاى بند باشید. این دنیا مرحله ایست كه باید از آن عبور كرد تا به آن دنیا رسید. «صبراً بنى الكرام فما الموت الا قنطرة»3. شب عاشورا حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) به اصحاب خود فرمود: اى بزرگ زادگان! اندكى صبر كنید! مرگ جز پلى نیست كه شما را از زندگى پَست این دنیا به زندگى سعادتمندانه ابدى در جوار قرب الهى مى رساند. كسى كه چنین بینشى دارد، دفاع از زندگى ابدى را حق خود مى داند. از این رو، نمى تواند ببیند افرادى قصد به خطر انداختن حیات ابدى او را دارند. جامعه اى هم كه چنین اعتقادى دارد نمى تواند شاهد باشد گروهى آن حیات را از جامعه و مردم بگیرند و اعتقاد آنها را نسبت به آخرت سُست كنند و آنها هم بدون توجه به این مسأله به آنها لبخند زده و بگویند این هم قرائت و تفكر دیگرى است و ما هم به تفكر شما احترام مى گذاریم! اگر كسى اعتقاد واقعى به حیات اخروى، حساب و كتاب و سعادت حقیقى در دنیاى دیگر داشته باشد، چنین سخنانى را تحمل نخواهد كرد. چنین اعتقادى تنها یك شعار براى فریب مردم و كسب آراء نیست، بلكه اعتقادى واقعى است. انسان براى زندگى ابدى خلق شده است. اگر كسانى به این مسئله اعتقاد یقینى دارند، و ایمان به آخرت در جان آنها رسوخ كرده باشد، نمى توانند نسبت به مسأله اى كه براى زندگى ابدى آنها خطر جدّى فراهم مى كند، بى تفاوت باشند و در برابر آن با تولرانس، لبخند و تساهل و تسامح برخورد كنند. مگر انسان عاقل در برابر كسى كه شمشیر به روى او كشیده است لبخند مى زند؟! تصور كنید نیمه شبى از خواب برخیزید و ناگهان شخصى را در حال حمله، بالاى سر خود ببینید، آیا به او لبخند مى زنید و مى گوئید این هم یك سلیقه است! و باید به فكر و سلیقه دیگران احترام گذاشت؟! یا در مقام دفاع از خود برمى آئید و سلاح را از او گرفته، به او حمله مى كنید؟ چرا چنین مى كنید؟ چون باور دارید كه جان شما در خطر است. اگر كسانى باور داشته باشند كه قیامتى در كار است و دین موجب سعادت در آن دنیاست، نمى توانند نسبت به تهاجماتى كه بر ضدّ دین صورت مى گیرد، بى تفاوت باشند. كسانى كه بى تفاوتى نسبت به دین را ترویج مى كنند، به این دلیل است كه به آخرت ایمان ندارند و دین را یك نوع شوخى مى دانند. این قبیل افراد دین را حداكثر مانند آداب و رسومى از قبیل چهارشنبه سورى مى دانند و مى گویند عده اى از مردم معتقدند روز جمعه باید به نماز جمعه بروند و شب عاشورا باید سینه بزنند. همچنان كه عده اى معتقدند شب چهارشنبه سورى باید از روى آتش بپرند. این اعتقادى است، آن هم اعتقاد دیگرى است! شما به این عقیده احترام بگذارید، صاحبان آن عقیده هم به شما احترام مى گذارند. كارى به كار یكدیگر نداشته باشید! این عده به همان اندازه كه چهارشنبه سورى را جدى مى دانند، شب عاشورا را هم جدى مى گیرند! بلكه حتى شب عاشورا را به اندازه چهارشنبه سورى جدى نمى گیرند! همچنین این گروه بر اساس دیدگاه خود، مى گویند: به مجرّد بروز رقابت بین دو گروه و منجر شدن این رقابت به اختلافات دینى و مذهبى، نباید خشونت به خرج داد! بلكه باید اجازه دهیم هر دو طرف به آرامى كار خود را انجام دهند تا یكى از آنها دین و عقیده دیگرى را با تبلیغات، القاء شبهات، رفتارهاى ناهنجار اجتماعى و ضد اخلاقى، ترویج مواد مخدر، ترویج نوارهاى مبتذل و هر اقدام دیگرى از بین ببرد. معناى این سخن این است كه ما براى دین ارزشى قائل نشده ایم و از نظر ما بین اسلام و یهودیت و حتى بت پرستى تفاوتى وجود ندارد! مگر ایدئولوگ مورد احترام بعضى از شخصیتهاى كشور ننوشت كه: «هیچ دینى بر ادیان دیگر ترجیح ندارد و حتى اسلام بر بت پرستى ترجیحى ندارد! اسلام یك صراط مستقیم و بت پرستى هم صراط مستقیم دیگرى است!» معناى این كلام این است كه هیچ یك را باور ندارند! هر چند در ظاهر مى گویند مسلمان هستیم. واللّه دروغ مى گویند! مگر ممكن است كسى مسلمان باشد و بگوید اسلام با بت پرستى تفاوتى ندارد؟!!!
1. گنجى، اكبر، روزنامه صبح امروز، 1378/02/23.
2. جمعه، 6.
3. بحارالانوار، ج 6، ص 154.