فهرست مطالب

درس دهم: یاد خدا، هویت بخش انسان

درس دهم

یاد خدا، هویت بخش انسان

ارتباط آیه 105 سوره مائده با بحث «غفلت» و «توجه»

در مباحث گذشته بیان شد كه به حسب آنچه از آیات شریفه قرآن استفاده مى‌شود و ادراكات عقلى و تجربه هم تأیید مى‌كند، منشأ سقوط و مانع ترقى انسان «غفلت» است؛ غفلت از خود و از چیزهایى كه مقوّم وجود انسان، یا هدف و مسیر تكامل او است. طبیعى است كه وقتى غفلت از خود و مقوّمات وجودى و هدف و مسیر خویش عامل سقوط انسان است، درمان آن نیز «توجه» به همین امور است.

یكى از آیاتى كه در قرآن كریم وجود دارد و مى‌توان آن را با بحث ما مرتبط دانست این آیه شریفه است: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لا یَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ؛1اى كسانى كه ایمان آورده‌اید، به خودتان بپردازید. هرگاه شما هدایت یافتید، آن كس كه گمراه شده است به شما زیانى نمى‌رساند.

مرحوم علامه طباطبایى در جلد ششم تفسیر المیزان در ذیل این آیه شریفه، بحثى بسیار مفصل و پرمایه را درباره معرفت نفس، مراتب آن و این‌كه نتیجه این معرفت به معرفت اللّه و معرفت حقیقى الهى مى‌انجامد، مطرح فرموده‌اند كه شایان توجه و استفاده است. صرف نظر از بحث هاى دقیقى كه مرحوم علامه در آن جا مطرح فرموده‌اند، این جمله كه: «عَلَیْكُمْ اَنْفُسَكُمْ»، مى‌تواند چند معنا یا چند مرتبه از توجه را متضمن باشد. البته برخى از این معانى، «ظاهر» آیه محسوب مى‌شود و برخى دیگر را مى‌توان از «بطون» آیه تلقى كرد.

یكى از معانى‌اى كه مى‌توان به ظاهر آیه نسبت داد این است كه بگوییم مقصود آیه این


1. مائده (5)، 105.

است كه: به عیب ها و اشكالات خودتان بپردازید و به دنبال عیوب و اشكالات دیگران نباشید؛ اگر شما خودتان را اصلاًح كنید، گمراهى ها و ناهنجاریهاى دیگران به شما ضررى نمى‌زند. توضیح این كه:

گاهى انسان تمام توجه و حواسش به محیط اطراف، جامعه و افراد دیگر است به طورى كه كاملاً از خودش غافل مى‌شود. شاید براى ما بسیار اتفاق مى‌افتد كه در خانه، مدرسه، محل كار، اداره و خلاصه، جاهایى كه با دیگران معاشرت داریم، با انگیزه هاى مختلفى توجهمان به عیوب افراد جلب مى‌شود و سعى مى‌كنیم با تجسس و كنجكاوى عیب هاى آنها را پیدا كنیم. در این حالت، انسان معمولاً از حُسن ها و خوبى هاى افراد غافل مى‌شود، به طورى كه اگر درباره افرادى كه با آنها معاشرت داریم از ما سؤال كنند اول چیزى كه در مورد آنها به ذهنمان مى‌آید نواقص و عیب هاى آنها است! این حالت اگر ادامه پیدا كند «ملكه عیب جویى» در انسان شكل مى‌گیرد و چون تمام حواسش به دیگران، آن هم عیب هاى آنان است و از خود و اشكالات خود كاملاً غافل است «ملكه از خود راضى بودن» نیز در او به وجود مى‌آید.

مى توان گفت كه این آیه شریفه ناظر به این مسأله است. مى‌فرماید، به جاى پرداختن به دیگران، به خودتان بپردازید. به جاى پرداختن به عیوب دیگران، در صدد رفع اشكالات و عیب ها و نواقص خود باشید. اگر انسان این حالت را پیدا كند، دیگر اصلاً فرصت فكر كردن به اشكالات دیگران و پیدا كردن عیوب آنان را پیدا نمى‌كند. این یكى از معانى‌اى است كه مى‌توان گفت از ظاهر آیه استفاده مى‌شود.

اما معناى آیه فقط این نیست، بلكه مطالب و معارف بسیار عمیق ترى را نیز مى‌توان با تأمل و دقت در آیه شریفه به دست آورد. مرحوم علامه در تفسیر المیزان به برخى از این معانى و نكته ها توجه داده‌اند.

از جمله نكاتى كه در آیه قابل توجه است این جمله است كه مى‌فرماید: لا یَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ؛ هنگامى كه شما هدایت شوید گمراهى دیگران به شما ضررى نمى‌زند. بحث هدایت و ضلالت را پیش مى‌كشد؛ یعنى بین پرداختن به خود و هدایت و ضلالت رابطه وجود دارد. عَلَیْكُمْ اَنْفُسَكُمْ؛ به خودتان توجه كنید؛ لا یَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ؛ هنگامى كه شما هدایت شوید گمراهى دیگران ضررى به شما نمى‌زند؛ یعنى به خود پرداختن، راهى براى

هدایت شدن است. مرحوم علامه از همین جا این مطلب را استفاده مى‌كنند كه «معرفت نفس» طریق «معرفت اللّه» است.

تلازم «معرفت الله» با «معرفت نفس»

همه ما در زندگى خود تجربه كرده‌ایم كه گاهى آن چنان غرق محیط اطراف و جستجوى لذت هاى حاصل از مسایل و اشیاى دور و برمان مى‌شویم كه به كلى از خود و این‌كه كیستیم و كجاییم و به دنبال چه هستیم، غافل مى‌شویم. این حالت به خصوص در مواقعى پیش مى‌آید كه انسان به برخى سرگرمى هاى بسیار تند و مهیج مشغول مى‌شود. اینها مواردى هستند كه «لهو» نامیده مى‌شوند و در شریعت از آنها مذمت شده و بعضى از مراتب آن هم تحریم شده است. هنگامى كه انسان این گونه غرق در محیط و دنیاى اطراف خود مى‌شود، حالت «از خود بیگانگى» و خود فراموشى به انسان دست مى‌دهد. علامت آن هم این است كه فرد آن چنان با افراد و محیط اطراف خو گرفته و خود را به كلى فراموش كرده، كه از به یاد خود بودن و به خود توجه كردن ناراحت مى‌شود و وحشت دارد! گاهى كه تنها مى‌شود و فرصتى دارد كه بیندیشد كیست، از كجا آمده، چه باید بكند و روى در كجا دارد؛ مضطرب و نگران مى‌شود و دوست دارد خود را در جایى قرار دهد كه دیگران هم در كنارش باشند؛ گویى از خود مى‌ترسد! انسانى كه خودش براى خود از همه كس عزیزتر است و باید خود را به خویش نزدیك‌تر از همه احساس كند، كارش به جایى مى‌رسد كه از بودن با خود وحشت مى‌كند! این حالت در اثر عادتى است كه فرد به پرداختن به بیرون از خود و محیط اطراف و دیگران پیدا كرده است. همین حالت، زمینه بسیارى از انحراف ها و سقوط هاى انسان است.

سرّ این مسأله آن است كه انسان موجودى «آگاه» است و «آگاهى» و «علم» عین ذات انسانى و هویت انسان است؛ ازاین رو اگر «خودآگاهى» در وجودش كم رنگ شود با انسانیت خودش فاصله مى‌گیرد و این همان از خودبیگانگى است. در زمینه بحث «از خودبیگانگى» نظریه پردازان غربى، حرف ها و مطالب مختلفى را مطرح كرده‌اند، ولى این بحث در معارف اسلامى و كلمات اهل بیت(علیهم السلام) به صورتى بسیار عمیق‌تر مطرح شده است.

از دیدگاه معارف اسلامى، اگر توجه به «خود» به شكلى صحیح انجام گیرد و تقویت شود،

سرانجام به «معرفت اللّه» مى‌انجامد: مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ؛1 آن‌كه «خود» را شناخت، محققاً خداى خویش را شناخته است. ما معمولاً این روایت را كه به طرق مختلف، هم از پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) و هم از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده، تعبداً مى‌پذیریم و هركس به فراخور حال خود توجیهى براى آن مى‌كند؛ اما اگر كسى به حقیقتِ «معرفت نفس» دست پیدا كند، این مسأله را به عیان مشاهده مى‌كند و مى‌یابد كه معرفت نفس رویه دیگرى از معرفت ربّ است. مهم این است كه نمى‌فرماید، معرفت نفس راهى است براى معرفت ربّ، بلكه سخن از توأم بودن این دو معرفت است و این‌كه اگر كسى حقیقت نفس خود را بشناسد در حقیقت خدا را شناخته است.

در هر حال استفاده تلازم «معرفت نفس» و «معرفت اللّه» از آیه شریفه عَلَیْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لا یَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ، معنایى دقیق و عمیق است كه مرحوم علامه طباطبایى در تفسیر المیزان به آن اشاره فرموده‌اند. البته معانى و مطالب دیگرى نیز در مورد این آیه مطرح است كه چون ما فعلا در صدد تفسیر این آیه نیستیم از ذكر آنها خوددارى مىورزیم.

نقش «یاد خدا» در تكامل نفس

خلاصه كلام این است كه، ریشه همه سقوط ها و لغزش هاى انسان غفلت است. غفلت از خودِ انسانى خویش، غفلت از هویت انسانى و حقیقت انسانیت خود است كه همه این مفاسد را به بار مى‌آورد. آن گاه كه انسان به «خود» توجه مى‌كند، ارتباط وجودى خویش را با آن كس كه دم به دم به او هستى مى‌بخشد، مى‌شناسد و مى‌یابد. آن جا است كه مى‌یابد، بى خدا هیچ است و خود او و هرچه كه دارد، نمى‌تواند كه مستقل و منعزل از هستى و اراده حضرت حق وجود داشته باشد.

براى آن‌كه به عارضه «غفلت» مبتلا نشویم و به بلیّه «خودفراموشى» و «از خود بیگانگى» گرفتار نیاییم، لازم است دقایقى از شبانه روز را براى توجه به خود اختصاص دهیم. لحظاتى با خود خلوت كنیم و از خود بپرسیم كه: من كیستم، چیستم، كجایم، به دنبال چه مى‌گردم و چه سرنوشتى در انتظار من است؟ اگر این توجه تمرین و تكرار شود آثارى بسیار مثبت و ارزنده به همراه خواهد داشت؛ چرا كه توجه به خود، ملازم با توجه به علت هستى بخش و كسى است كه وجود ما را آن به آن افاضه مى‌كند، و او كسى غیر از خداى متعال نیست.


1. بحار الانوار، ج 2، باب 9، روایت 22.

یكى از مطالبى كه در قرآن و روایات و سیره عملى اهل بیت و ائمه اطهار(علیهم السلام) بسیار مورد تأكید و عنایت واقع شده مسأله «یاد خدا» است. شاید براى بسیارى از افراد این سؤال پیش بیاید كه مگر صرف به یاد خدا بودن چه نقشى مى‌تواند در تكامل انسان داشته باشد كه تا بدین حد مورد تأكید واقع شده است؟!

پاسخى كه معمولاً به این سؤال داده مى‌شود این است كه، اگر انسان به یاد خدا باشد گناه نمى‌كند و وظایفش را بهتر انجام مى‌دهد. البته این پاسخ در جاى خود صحیح است. قطعاً یكى از عوامل بازدارنده گناه این است كه انسان خدا را حاضر و ناظر ببیند و به خدا توجه داشته باشد. اگر انسان توجه كند به فرمایش رهبر كبیر انقلاب، امام راحل(رحمه الله) ، كه انسان همواره در محضر خدا است طبیعتاً به گناه روى نمى‌آورد. هم چنین اگر مثلاً هنگامى كه نماز مى‌خواند به حضور خدا توجه داشته باشد طبیعتاً وظیفه‌اش را بهتر انجام خواهد داد و نماز بهترى خواهد خواند.

اما نكته‌اى كه هست این است كه این فایده براى یاد خدا نظیر فایده‌اى است كه از غذا خوردن براى فكّ انسان حاصل مى‌شود. البته غذا خوردن ورزشى براى فك ها هم هست و موجب تقویت ماهیچه هاى فك مى‌شود؛ اما آیا هدف غذا خوردن و فایده اصلى آن همین است؟!

در بحث ما هم اگر گفته‌اند به یاد خدا باشید كه موجب دورى از گناه و انجام بهتر وظایف مى‌گردد، این در حقیقت براى آن است كه ما هرچه بیشتر به این عمل ترغیب شویم؛ وگرنه فایده و اثر یاد خدا بسیار بیشتر و بالاتر از اینها است. البته براى كسانى كه مبتلا به گناه هستند و حریف نفس خود نمى‌شوند و در انجام وظایف الهى خود اهمال مىورزند، یكى از بهترین راه ها تمرین یاد خدا و تلقین این مطلب به نفس است كه در محضر خدا قرار دارند؛ اما این فقط یكى از آثار یاد خدا است و فواید بسیار مهم‌تر و ارزش مندترى نیز دارد. اگر توجه كنیم كه اولا، انسان براى «تكامل» آفریده شده است؛ و ثانیاً، تكامل او ارتباط كامل با خدا دارد و راه ارتباط با خدا هم دل و قلب انسان است؛ آن گاه متوجه مى‌شویم كه اصلاً ابزار تكامل انسان چیزى جز یاد خدا نیست. روح انسان اگر بخواهد بزرگ بشود و تكامل یابد راهش این است كه با یاد خدا، تجلّى نور ذات اقدس حق را بر وجود خویش بیشتر و بیشتر نماید. هرچه خداوند بر قلب و روح انسان بیشتر تجلّى كند روح و نفس كامل‌تر مى‌شود و جز این نیز راهى وجود ندارد.

ما چون بیشترین بها را به ظاهر و اعمال ظاهرى مى‌دهیم، فكر مى‌كنیم بزرگ ترین عامل سقوط انسان انجام گناه و كارهاى بد است؛ در حالى كه توجه نداریم عامل اصلى كه در پس همه این گناه ها، كارهاى بد و نیت هاى بد وجود دارد «غفلت از یاد خدا» است. علة العلل همه این سقوط ها، انحراف ها، گناه ها و زشت كارى ها این است كه از خدا و از حضور خدا غافل مى‌شویم. از آن سو نیز علة العلل همه عبادت ها، اطاعت ها و نیت ها و اعمال صالح ما، یاد خدا و توجه به آن نور الانوار است.

اینها مطالبى است كه شاید تصور و باور كردن آن براى ما مشكل باشد، ولى واقعیت همین است. اگر ما بتوانیم روح و نفس خود را تكامل بخشیم، مى‌توانیم به برخى از این واقعیت ها و مطالبى كه در آیات و روایات اشاره شده برسیم و مزه آنها را درك كنیم.

از نظر فلسفى، رابطه ما با خدا رابطه معلول با علت هستى بخش است و در چنین رابطه اى، درك معلولیت عین درك علت است. امكان ندارد معلولْ حقیقت خودش را درك كند بى آن‌كه علتش را درك كرده باشد. در یك تشبیه بسیار ناقص، وجود ما مثل پرتو نورى است كه با لامپ و چراغ ارتباط دارد؛ البته خدا نور بى نهایت است: اللّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ؛1خدا، روشنى آسمان ها و زمین است. همه موجودات عالم، پرتوهایى از آن نور مطلق و بى نهایتند. شعاع نور اگر بخواهد حقیقت وجود خودش را درك كند راهى ندارد جز آن‌كه نور و منبع خود را درك كند و به آن توجه نماید. ما پرتوى از خورشید ذات اقدس الهى هستیم، كه خود فرمود: وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی؛2 از روح خود در او دمیدم. حقیقت ما كه همان روح ما است شعاعى است از آن خورشید لایزال و اگر لحظه‌اى و آنى و كمتر از آنى خورشید نباشد كجا نورى خواهد بود؟!

از این رو تكامل روح ما در پرتو توجه به خدا است؛ هم او كه روح و نفس ما چیزى نیست جز رشحه‌اى از انوار وجودش.

ذكر «كثیر» و ذكر «شدید»

در قرآن كریم، هم از «ذكر كثیر» یاد شده و هم از «ذكر شدید» سخن به میان آمده است. گاهى


1. نور (24)، 35.

2. حجر (15)، 29 و ص (38)، 72.

مى فرماید: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللّهَ ذِكْراً كَثِیراً. وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِیلاً؛1‌اى كسانى كه ایمان آورده‌اید، خدا را یاد كنید، یادى بسیار؛ و صبح و شام او را به پاكى بستایید. یا مى‌فرماید: وَ اذْكُرْ رَبَّكَ كَثِیراً وَ سَبِّحْ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِبْكارِ؛2 و پروردگارت را بسیار یاد كن، و شبانگاه و بامدادان [او را] تسبیح گوى. در این قبیل آیات بحث از كثرت و «كمّیّت» ذكر است. آنچه خواسته شده این است كه زیاد به خدا باشیم. اما گاه نیز مثلاً مى‌فرماید: فَإِذا قَضَیْتُمْ مَناسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللّهَ كَذِكْرِكُمْ آباءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْراً؛3 و چون اعمال حج خود را به جا آوردید، همان‌گونه كه پدران خود را به یاد مى‌آورید، یا با یاد كردنى شدیدتر، خدا را به یاد آورید. در این آیه توصیه به «شدت» ذكر است. قطعاً مراد از شدت ذكر این نیست كه مثلاً «سبحان اللّه» یا «اللّه اكبر» را محكم‌تر یا با صدایى بلندتر بگوییم! بلكه منظور «كیفیت» ذكر است. مى‌فرماید پس از اتمام اعمال حج، همان‌گونه كه پدرانتان را یاد مى‌كنید و یا حتى «بهتر» از آن، خدا را یاد كنید.

اما این توصیه، پس از اتمام اعمال حج چه مناسبتى دارد؟ چرا خداوند فرموده است: إِذا قَضَیْتُمْ مَناسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللّهَ؛ هنگامى كه اعمال حج را تمام كردید، خدا را یاد كنید؛ مگر قبل و بعد از اعمال حج چه تفاوتى در حال انسان پیدا مى‌شود؟

توضیح این مطلب این است كه: یكى از جاهایى كه زمینه خوبى فراهم است كه شیطان بتواند انسان را فریب دهد، زمانى است كه انسان وظیفه و تكلیفى را انجام داده باشد، به خصوص اگر آن تكلیف، نیرو و توان ویژه‌اى را هم از انسان گرفته باشد. در چنین حالى انسان مایل است دمى بیاساید و به اصطلاح، نفسى بكشد. این زمانِ فترت، فرصت خوبى است براى شیطان كه به وسوسه انسان بپردازد. مثلاً وقتى انسان نماز مى‌خواند ـ حتى همین نمازهاى ما كه معمولاً از اول تا آخرش توأم با غفلت است! - همین كه نمازش تمام مى‌شود فوراً مى‌خواهد رویش را از سمت قبله برگرداند و به دور و بر خود نگاه كند، ببیند چه خبر است! این دو سه دقیقه‌اى كه در حال نماز بود و نمى‌توانست به این طرف و آن طرف نگاه كند، گویى در زندان بوده و الآن كه نماز تمام شده، احساس آزادى و رهایى مى‌كند! حال تصور كنید كسى را كه طىّ چند روز، اعمال نسبتاً سنگین حج را انجام داده و كارهاى خاصى نیز بر او حرام بوده و از


1. احزاب (33) 41ـ42.

2. آل عمران (3)، 41.

3. بقره (2)، 201.

انجام آنها منع داشته است؛ اكنون كه اعمال حج تمام مى‌شود و از احرام بیرون مى‌آید، عجله دارد كه به سرعت سراغ كارهایى برود كه در حال احرام بر او حرام بوده است؛ مثلاً خودش را در آینه نگاه كند، عطرى بزند و... . این جا است كه از حرص و ولع، و سنگینى تكلیفى كه در این چند روز بر روى دوشش بوده، این خطر وجود دارد كه یك باره به كلى از یاد خدا غافل شود و با سرعت هرچه تمام‌تر به سوى مظاهر دنیا بشتابد و تمام توجهش به آنها جلب شود. این آمادگى روحى در انسان هست و شیطان هم فرصت را مغتنم مى‌شمرد و به سراغ انسان مى‌آید. از این رو آیه شریفه به حاجیان توصیه مى‌كند كه پس از اتمام اعمال حج یاد خدا را فراموش نكنند بلكه با قوّت و شدت بیشتر به آن اهتمام ورزند: فَإِذا قَضَیْتُمْ مَناسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللّهَ كَذِكْرِكُمْ آباءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْراً. در مورد این هم كه یاد پدران در این جا چه مناسبتى دارد كه آیه شریفه به آن اشاره مى‌كند، در تفاسیر مطالبى گفته شده كه چون به بحث اصلى ما مربوط نمى‌شود، علاقه مندان را به كتب تفسیر ارجاع مى‌دهیم.

روشن است كه ذكر علاوه بر كمى و زیادى، شدت و ضعف هم مى‌تواند داشته باشد. گاهى ما یكى از دوستان یا آشنایانمان را كه چندان با او نزدیك و صمیمى نیستیم، به یاد مى‌آوریم، و گاهى به یاد فرزند یا پدر و مادر و یا محبوبى مى‌افتیم؛ اثرى كه این دو ذكر در روح و جان ما مى‌گذارند یكسان نیست. اثر یاد فرزند در روح انسان بسیار شدیدتر و عمیق‌تر از یاد یك دوست معمولى است.

در هر حال، هم كثرت یاد خدا مطلوب و مورد تأكید است و هم به این مطلب عنایت هست كه این یاد، عمیق و تأثیرگذار باشد نه سطحى و زودگذر. گاهى موج، موج یك حوض آب یا یك استخر است، گاهى موجى است كه در هوایى طوفانى در اقیانوس آرام برخاسته است. موج یاد خدا در وجود ما باید هم چون موج اقیانوس باشد كه تمام زوایاى وجود ما را درنوردد و عمق آن را تحت تأثیر قرار دهد. البته همان یادهاى سطحى هم تأثیرگذار است. توصیه این نیست كه آنها را كنار بگذارید، بلكه تأكید بر این است كه به آنها اكتفا نكنید و سعى كنید ذكرهایى داشته باشید كه تمام وجود و قلب و روحتان عمیقاً از آن تأثیر بپذیرد.

نكته دیگر در مورد شدت و ضعف ذكر این است كه: افراد عادى معمولاً وقتى یاد خدا مى‌كنند توجه آنها به یك اسم یا صفت از اسما و صفات الهى جلب مى‌شود. مثلاً ما غالباً به

اسما و صفاتى از قبیل: خالقیت، رازقیت، رحمانیت و غفاریت خدا توجه داریم و مثلاً مى‌گوییم:اى خداى مهربان،‌اى خالق من،اى بخشاینده گناهان و... . اما كسانى هم هستند كه توجه آنها به «ذات» خدا است و چون ذات خدا در عین وحدت، مستجمع جمیع اسما و صفات كمالیه است، از این رو در توجه به ذات، صفت یا اسم خاصى مطرح نیست و ذات به عنوان مجمع تمام اسما و صفات مورد توجه است. چنین توجهى قطعاً بسیار شدیدتر از توجهى است كه فقط خدا را مثلاً با وصف بخشندگى گناه لحاظ كرده است. توجه به خود ذات چون توجهى بسیار شدید و قوى است، آثار آن هم با اثر یادهاى امثال ما بسیار متفاوت است. نقل كرده‌اند امیرالمؤمنین(علیه السلام) به هنگام نماز آن چنان متوجه ذات اقدس الهى بود كه تیر را از پاى آن حضرت بیرون كشیدند بدون آن‌كه امیرالمؤمنین(علیه السلام) متوجه این امر شوند!1 نباید چنین چیزهایى را بعید بدانیم. قرآن مى‌فرماید، زن هاى مصرى كه فقط جمال بنده‌اى از بندگان خدا را دیده بودند، چنان تمام توجهشان به جمال حضرت یوسف جلب شده بود كه همگى دست خود را بریدند بدون آن‌كه متوجه این كار شوند!

خاطره‌اى از شهید مطهرى در مورد یاد خدا

مناسب است از باب «ختامه مسك» در همین زمینه داستانى را درباره شهید مطهرى نقل كنم. البته این داستان را از خود ایشان نشنیده ام، ولى چند فرد موثق، با اسناد متعدد و مختلف برایم نقل كردند. قصه این است كه مرحوم مطهرى یك بار خدمت یكى از اولیاى خدا رسیده بود و این بحث مطرح شده بود كه چه كنیم معرفت خود را نسبت به خداوند بیشتر كنیم و توجه و حضور قلب ما در عباداتمان بیشتر شود. آن ولىّ خدا از مرحوم مطهرى سؤال كرده بود، شما وقتى كه نماز مى‌خوانید چگونه توجه و حضور قلب خود را حفظ مى‌كنید؟ مرحوم مطهرى پاسخ داده بود، سعى مى‌كنم از ابتدا تا انتهاى نماز، به معانى الفاظ و اذكارى كه بر زبان مى‌آورم توجه داشته باشم تا از این راه حضور قلب پیدا كنم. آن بزرگ فرموده بود، شما كه از اول تا آخر نماز تمام توجهت به الفاظ و معانى است، پس كىْ به خدا توجه مى‌كنى؟!

مطلب بسیار بلندى است و نشان مى‌دهد امثال ما تا چه حد با مقامات اولیاى الهى فاصله


1. ر. ك: ارشاد القلوب، ج 2، ص 217.

داریم. به هر حال مراتب توجه و ذكر خدا بسیار متفاوت است و ما باید سعى كنیم از این مراتب پایین ذكر كمى خود را تعالى بخشیم و از خدا بخواهیم گوشه‌اى از آن لذت هاى خاص اولیایش را نصیب ما هم بفرماید.

برخى از ما مرتبه توجه و ذكرمان به حدى پایین است كه مثلاً در نماز از اول اللّه اكبر تا آخر السلام علیكم و رحمة اللّه و بركاته اصلاً حواسمان نیست كه نماز مى‌خوانیم و تازه وقتى السلام علیكم را مى‌گوییم یادمان مى‌آید كه نماز مى‌خواندیم! آنهایى كه كمى بهترند از اول تا آخر نماز توجهشان به الفاظ است، به خصوص كسانى كه دقت در قرائت و مسایل تجوید و این امور دارند. كمى بالاتر آنهایى هستند كه افزون بر لفظ به معانى الفاظ هم توجه دارند. بالاتر از آن، كسانى هستند كه ابتدا معنا را در قلبشان حاضر مى‌كنند و بعد لفظ را مى‌گویند. به هر حال اینها نمونه هاى مراتب مختلف ذكر است كه انسان باید با تمرین، خود را در این مراتب بالا بكشد. ذكر لفظى اولین مرتبه ذكر است. ما باید ضمن اهتمام به ذكر لفظى این حالت را در خود ایجاد كنیم و خود را عادت دهیم كه با هر چیزى كه مواجه مى‌شویم فوراً از آن جهتى كه با خدا ارتباط دارد به آن توجه و درباره‌اش تأمل كنیم؛ مثلاً اگر هواى تمیز و لطیفى استنشاق مى‌كنیم و احساس نشاط و لذت به ما دست مى‌دهد، فوراً به قدرت خدا در خلق این هواى لطیف توجه كنیم و خدا را سپاس گوییم كه این نعمت را به ما ارزانى داشته است. به این صورت است كه مى‌توانیم به تدریج مرتبه توجه خود را بیشتر و شدیدتر كنیم و ان شاء اللّه به جایى برسیم كه همواره به یاد خدا باشیم و لحظه‌اى از یاد خدا غفلت نورزیم.