فهرست مطالب

درس یازدهم: ذكر لفظى و ذكر قلبى

درس یازدهم

ذكر لفظى و ذكر قلبى

مرورى بر مطالب پیشین

با بحث هایى كه در جلسات پیشین انجام شد به این نتیجه رسیدیم كه برحسب آنچه از آیات و روایات شریفه و نیز ادله عقلى و تجربه انسانى استفاده مى‌شود عامل اصلى سقوط و انحطاط انسان «غفلت» است. البته این غفلت، غفلت از هر چیزى نیست، بلكه غفلت از «هویت انسانى» است. با تحقیق معلوم شد كه غفلت از هویت انسانى، خود، ریشه در سه غفلت اساسى دیگر دارد؛ غفلت از این‌كه انسان از كجا است، در كجا است و به كجا خواهد رفت. هم چنین همان‌گونه كه عامل اصلى سقوط انسان «غفلت» از این سه امر است، در مقابل، عامل اصلى تكامل وى نیز «توجه» به این سه امر است؛ كه همه آنها در واقع، نوعى «توجه به نفس» است. بیان كردیم كه این مطلب همان‌گونه كه مرحوم علامه طباطبایى در تفسیر المیزان فرموده‌اند، از این آیه شریفه نیز قابل استفاده است: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لا یَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ؛1‌اى كسانى كه ایمان آورده‌اید بر شما باد «خود» هاتان؛ آن گاه كه شما هدایت شوید گمراهى دیگران به شما ضررى نمى‌رساند.

از سوى دیگر، در بین این سه امر، مى‌توان گفت محور اصلى همان «توجه به خدا» است و دو امر دیگر در واقع ثمره توجه به خدا است. از این رو ما براى شناخت حقیقت خود باید رابطه وجودى خویش را با خدا درك كنیم و بشناسیم. وجود ما عین تعلّق و ارتباط به خدا است؛ از این رو اگر این رابطه را نشناسیم در واقع خود را نشناخته ایم. اگر «خود» و «رابطه وجودى خود با خدا» را شناختیم آن گاه خواهیم دانست كه ما «فعل» خدا هستیم و از آن جا كه


1. مائده (5)، 105.

خدا «حكیم» است فعل او حتماً هدف و غایتى دارد. این جا است كه با پى گیرى بحث هدف خداوند از آفرینش جهان و انسان، به بحث «معاد» مى‌رسیم. در پى آن نیز بحث شناختِ «راه» و مسیرى كه ما را به آن هدف و غایت مى‌رساند مطرح مى‌شود، كه همان بحث «نبوت» و بعثت انبیا است.

اگر در این مطالب به خوبى تأمل كنیم آن گاه خواهیم دانست كه «یاد خدا» در زندگى ما امرى حاشیه‌اى و تشریفاتى نیست، بلكه اصل، متن و حقیقت زندگى سعادت مندانه ما است. این جا است كه سرّ آن همه تأكید آیات و روایات بر «ذكر خدا» بر ما آشكار مى‌شود. خداوند به ذكر و «سبحان اللّه» و «لا اله الا اللّه» گفتن ما نیازى ندارد! مسأله این است كه تكامل ما جز یاد خدا و توجه به حضرت حق، مسیر دیگرى ندارد.

ذكر قلبى یا ذكر لفظى؟

یكى از سؤالاتى كه درباره «ذكر» مى‌توان مطرح كرد این است كه آیا «الفاظ» در ایجاد توجه به خدا نقش اصلى را بازى مى‌كنند یا حقیقت ذكر همان توجه و «ذكر قلبى» است؟

شاید در ابتدا به نظر بیاید كه پاسخ این سؤال بسیار روشن است و آن هم این است كه، حقیقت ذكر، «ذكر قلبى» است وگرنه صرف لقلقه زبان و چرخاندن تسبیح در دست مشكلى را حل نمى‌كند؛ و اگر به ذكر لفظى هم بها داده شده از آن جهت است كه راهى براى توجه و ذكر قلبى است.

اما به نظر مى‌رسد این پاسخ مختصر كافى نباشد و جاى این هست كه در این باره بحث و بررسى بیشترى انجام دهیم. اگر بپذیریم كه حقیقت ذكر همان ذكر قلبى است، اولین سؤالى كه به ذهن مى‌آید این است كه پس بیان این همه اذكار لفظى خاص و تأكید بر گفتن آنها در معارف اهل بیت(علیهم السلام) چیست؟ آیا اگر ما سعى كنیم همیشه دلمان را متوجه خدا كنیم، دیگر نیازى به ذكر لفظى نیست؟

در میان فِرق متصوفه، كسانى هم در زمینه ذكر لفظى و هم در زمینه ذكر قلبى راه افراط و تفریط را پیش گرفته‌اند. گروهى از آنان آن چنان بر ذكر لفظى تأكید مىورزند كه «حلقه هاى ذكر» تشكیل مى‌دهند و در جلساتى دور هم مى‌نشینند و با آهنگ و حركاتى خاص اذكارى را

با صداى بلند ساعت ها با هم تكرار مى‌كنند و اصطلاحاً آن را «ذكر جلىّ» مى‌نامند. از سوى دیگر نیز برخى فرقه هاى آنها به اذكار لفظى توجهى ندارند و فقط به ذكر قلبى اكتفا مى‌كنند. خود من برخى از اینها را دیده‌ام كه نماز مى‌خوانند بدون آن‌كه از اول تا آخر نماز لبشان حركت كند و چیزى بگویند! تمام اجزاى نماز را از قرائت گرفته تا سجده و ركوع، همه را با سكوت كامل انجام مى‌دهند. دلیلى هم كه براى این كار مى‌آورند این است كه ذكر لفظى فقط براى این است كه دل توجه پیدا كند، وقتى دل ما توجه داشت دیگر ذكر لفظى لزومى ندارد، بلكه اصلاً مانع و مزاحم نیز هست!

از دیدگاه معارف اهل بیت(علیهم السلام) هر دوى این گرایش ها انحراف است. با مراجعه به قرآن و روایات، مى‌بینیم اذكار خاصى تعیین و بر گفتن آنها تأكید شده است. حتى در برخى روایات تأكید شده كه عین همان لفظى كه حضرت فرموده، بى هیچ كم و زیادى باید گفته شود؛ نمونه آن، روایتى است كه مرحوم علامه مجلسى در بحار آن را نقل كرده است. بر حسب این روایت، عبدالله بن سنان از امام صادق(علیه السلام) نقل مى‌كند كه آن حضرت فرمودند: به زودى شبهه هایى به شما روى مى‌آورد در حالى كه امام و راهبرى كه شما را هدایت كند در میان شما نخواهد بود. از آن شبهه ها نجات نمى‌یابد مگر كسى كه «دعاى غریق» را بخواند. عبداللّه بن سنان مى‌گوید، عرض كردم دعاى غریق چگونه است؟ حضرت فرمودند، چنین مى‌گویى: یا اَللّهُ یا رَحمانُ یا رَحیمُ یا مُقَلِّبَ الْقُلوبِ ثَبِّتْ قَلْبى عَلى دینِكَ. سپس من دعا را این گونه خواندم: یا اَللّهُ یا رَحْمانُ یا رَحیمُ یا مُقَلِّبَ الْقُلوبِ وَ الاَْبْصارِ ثَبِّتْ قَلْبى عَلى دینِكَ. حضرت فرمودند، خداوند «مُقَلِّبَ القُلوبِ وَ الاَْبصار» هست، اما دعا را همان‌گونه كه من گفتم بخوان: یا مُقَلِّبَ القُلوبِ ثَبِّتْ قَلْبى عَلى دینِكَ.1 مى‌بینیم كه حضرت از اضافه كردن یك كلمه «والابصار» نهى مى‌كنند و تأكید دارند ذكر به همان صورتى كه خود فرموده‌اند گفته شود.

هم چنین «قرائت» در نماز واجب است و حتماً باید حمد و سوره را بر «زبان» جارى ساخت. یا تشهد و سلام و سایر اذكار نماز حتماً باید با زبان ادا گردد و صرف توجه قلبى كافى نیست و تكلیف واجب را از گردن انسان ساقط نمى‌كند.

بنابراین سخنانى نظیر این‌كه «هدف اصلى توجه قلبى است و این اذكار مقدمه آن هستند و


1. بحار الانوار، ج 52، باب 22، روایت 73.

اگر كسى بتواند بدون ذكر لفظى، ذكر قلبى داشته باشد همان كافى است» مطالبى باطل است كه گوینده آن یا غافل و جاهل است یا اغراض و اهدافى سوء در سر دارد. این حرف نظیر همان سخن است كه بعضى مى‌گویند: «دل باید پاك باشد، تقیّد به دستورات شرع و حلال و حرام مهم نیست!!» در نظر اینان اگر دل انسان پاك باشد هرچه هم گناه و معصیت بكند چندان اهمیتى ندارد! شاید شما نیز به افرادى برخورد كرده باشید كه حكم حجاب را در اسلام مى‌دانند، ولى با این وجود، حجاب را رعایت نمى‌كنند و وقتى به آنها تذكر داده مى‌شود، مى‌گویند: دلت پاك باشد!

اعتقادات و سخنانى از این سنخ، همه باطل و بى اساس هستند. ما نمى‌توانیم دین را از پیش خود اختراع كنیم! بلكه باید متمسّك به كتاب و سنّت باشیم و ببینیم قرآن و اهل بیت(علیهم السلام) چه فرموده‌اند و چگونه عمل كرده‌اند. در خصوص بحث ما شواهد متعددى از كلمات و سیره عملى اهل بیت(علیهم السلام) در دست داریم كه آنان ذكر لفظى را لازم مى‌دانستند. روایتى از امام صادق(علیه السلام) نقل شده كه آن حضرت در مورد پدر بزرگوارشان امام باقر(علیه السلام) مى‌فرمایند: پدرم زیاد ذكر مى‌گفت. هنگامى كه در راهى، پیاده همراه او بودم ذكر خدا مى‌گفت... حتى هنگامى كه مردم با او سخن مى‌گفتند این امر مانع از ذكرش نمى‌شد و من پیوسته مى‌دیدم كه زبانش به سقف دهانش چسبیده و «لا اله الا اللّه» مى‌گوید.1

آیا كسى مى‌تواند پیرو ائمه اطهار(علیهم السلام) باشد و این قبیل روایات را نادیده بگیرد؟ توجه و ذكر قلبى ما هر چقدر هم كه قوى باشد از امام باقر و امام صادق(علیه السلام) قوى‌تر نیست. وقتى آن بزرگواران ذكر لفظى داشته‌اند، آیا ما مى‌توانیم بگوییم ذكر لفظى لازم نیست و فقط ذكر قلبى كافى است؟! براى نیل به سرمنزل مقصود ما باید ببینیم اهل بیت(علیهم السلام) چه فرموده‌اند و چگونه رفتار كرده‌اند، و رفتار خود را دقیقاً بر اساس گفته ها و سیره عملى آنان تنظیم كنیم.

برخى از فواید ذكر لفظى

براى آن‌كه بحث به صورت تعبّد محض در نیاید در این جا مناسب است به برخى از حكمت ها و فواید ذكر لفظى اشاره كنیم:


1. همان، ج 93، باب 1، روایت 42.

اولین نكته در مورد ذكر لفظى كه تا حدودى جنبه عرفانى نیز دارد مربوط به این مسأله است كه هر عضوى از اعضاى بدن باید بهره‌اى از عبادت و بندگى خداوند داشته باشد. عبادت چشم این است كه به آیات الهى نگاه كند. از این رو نگاه كردن به آیات قرآن، یا در مكه مكرّمه، نگاه كردن به خانه كعبه عبادت است. حظّ و بهره چشم از عبادت، امورى از این قبیل است. عبادت گوش این است كه مثلاً آیات قرآن را بشنود. از این رو گوش دادن به آیات قرآن عبادت است. بهره دل و قلب از عبادت این است كه باید ظرف محبت خدا باشد. در این میان زبان نیز باید بهره خاص خود را از عبادت داشته باشد. حظّ زبان از عبادت این است كه ذكر خدا را بگوید.

نكته دیگرى كه در مورد حكمت ذكر لفظى مى‌توان به آن اشاره كرد، بُعد تربیتى مسأله است. اگر ما بخواهیم به خدا توجه پیدا كنیم و به مرور این توجه را بیشتر و قوى‌تر نماییم، بایستى تمرین داشته باشیم. براى تمرین، ذكر زبانى و لفظى بسیار آسان‌تر از ذكر قلبى است. براى انسان بسیار مشكل است كه توجهش را از تمامى مظاهر دنیا و زندگى باز دارد و فقط متوجه خدا شود. انجام این كار براى انسان هاى عادى، حداكثر چند دقیقه یا یكى دو ساعت در شبانه روز ممكن است. درس خواندن، مطالعه كردن، كسب و كار، كمك به دیگران و نیازهاى برادران ایمانى را رفع نمودن و امثال این امور، همه و همه، كارهایى هستند كه ما روزانه باید به آنها بپردازیم؛ و توجه قلبى داشتن به خدا در حین همه این امور، كارى بس مشكل است. بسیارى از ما حتى در نمازمان كه وقت اختصاصى توجهمان است، فقط همان چند لحظه اول نماز و هنگام گفتن اللّه اكبر و بسم اللّه الرحمن الرحیم حضور قلب داریم و بعد از آن حواسمان پرت مى‌شود و تا آخر نماز از یاد خدا و نماز غافل مى‌شویم! بنابراین براى ما افراد عادى، راحت‌تر همان ذكر لفظى است. اگر انسان خودش را به ذكر لفظى عادت دهد، كم كم زمینه‌اى مى‌شود كه در هنگام گفتن ذكر لفظى به معناى آن هم توجه كند و خلاصه به تدریج این ذكر لفظى وسیله و راه خوبى براى توجه و ذكر قلبى مى‌شود. از این رو است كه ذكر لفظى مى‌تواند طریق و ابزارى خوب براى توجه قلب، به خصوص براى افراد مبتدى در این راه باشد.

نكاتى در مورد ذكر قلبى

تا این جا روشن شد كه ذكر لفظى امرى لازم است و نمى‌توان نقش آن را منكر شد. اما باید

توجه داشت كه ذكر قلبى نیز آثار و فواید خاص خود را دارد. اولین نكته درباه ذكر قلبى این است كه به هر حال اساس حركت معنوى و تكاملى ما همان توجه قلبى و حضور خدا در دل و روح ما است. در حج و طواف خانه كعبه نیز نكته مهم، توجه دل به خدا و طواف دل به دور تجلّیات معشوق است. اگر انسان این همه راه را طى كند و در مكه و كنار خانه كعبه، دل به صاحب خانه ندهد و آن جا هم تمام توجه و حواسش به چك و سفته و طلب كارى ها و بدهى هایش باشد از این زیارت نصیبى نخواهد برد. در مورد بسیارى از عبادات، روایت خاص داریم كه اگر روح خاص آن عبادت همراه آن عمل نباشد فایده‌اى براى صاحبش نخواهد داشت. مثلاً در مورد عبادت شبانگاه روایت داریم كه: رُبَّ قائم حَظُّهُ مِنْ قیامِهِ السَّهَرُ؛1 چه بسا شب زنده دارى كه بهره او از شب زنده دارى‌اش جز بیدارى نیست. یا در مورد روزه روایت داریم كه: رُبَّ صائِم حَظُّهُ مِنْ صیامِهَ الْجُوعُ و الْعَطَشُ،2 چه بسا روزه دارى كه بهره‌اش از روزه فقط گرسنگى و تشنگى است.

از این رو اولین نكته در مورد ذكر قلبى این است كه نباید فراموش كنیم كه این توجه و یاد قلبى است كه اصالت دارد و اگر تمام عمر ما هم به ذكر لفظى صرف شود در حالى كه ذره‌اى توجه و حضور قلب در آن نباشد، قطعاً هیچ اثرى در تكامل روح ما نخواهد داشت.

علاوه بر این‌كه اساس ذكر، ذكر قلبى است، یكى از امتیازات بزرگ ذكر قلبى نسبت به ذكر لفظى این است كه ریا در آن راه ندارد. یكى از مشكلات بزرگى كه بر سر راه تكامل بسیارى از ما وجود دارد و اعمال ما را فاسد و بى اثر مى‌كند مسأله ریا و خودنمایى است. این مشكل در مورد اعمال و عباداتى كه نمود ظاهرى ندارند تا حدود زیادى خود به خود منتفى است؛ مثلاً روزه از این سنخ عبادات است. روزه چون هیچ نمود ظاهرى ندارد، لذا تا خود انسان به كسى نگوید كه روزه است، دیگران از روزه دارى او خبردار نمى‌شوند. ذكر قلبى نیز همین امتیاز را دارد. ما در ظاهر مثلاً به درخت یا گل یا آسمان نگاه مى‌كنیم، اما در باطن، تحت تأثیر زیبایى گل و گیاه یا بزرگى آسمان، تسبیح خدا را مى‌گوییم و در اندیشه عظمت و بزرگى خدا هستیم. كسى كه از بیرون نگاه مى‌كند، مى‌پندارد ما مشغول تماشاى گل هستیم، اما از


1. بحار الانوار، ج 87، باب 12، روایت 17.

2. همان، ج 96، باب 36، روایت 4.

غوغاى درون ما بى خبر است. این امتیاز ذكر قلبى نسبت به ذكر لفظى است. ذكر لفظى را اگر بلند بگویید دیگران مى‌شنوند و اگر آهسته هم بگویید دیگران از به هم خوردن لب هایتان مى‌فهمند كه مشغول ذكر گفتن هستید؛ مگر این‌كه انسان در خلوت و تنهایى مشغول ذكر شود. در هر صورت، راه نداشتن ریا در ذكر قلبى امتیازى براى آن محسوب مى‌شود.

نكته دیگر در مورد ذكر قلبى كه تذكر آن بى فایده نیست، ذكر قلبى اولیاى خدا است. حساب دل هاى اولیا حساب دیگرى است. در زیارت جامعه ائمة المؤمنین مى‌خوانیم: وَ لَكُمُ الْقُلُوبُ الَّتى تَولَّى اللّهُ رِیاضَتَها؛1 شما صاحب قلب هایى هستید كه خداوند خود متولى تربیت آن است! در آن مقام، خداوند خود قلب ها را به سوى خود مى‌كشاند و دل ها را به خود متوجه مى‌كند. چنین مسأله‌اى اختصاصى به معصومین(علیهم السلام) ندارد، بلكه اگر هر كس صادقانه در مسیر عبادت و بندگى خداوند گام بردارد، خداوند بیش از تلاشى كه خود او انجام داده به او مدد خواهد رساند. كسانى كه ثابت كرده‌اند مایلند صادقانه بنده خدا باشند و در مسیر اطاعت گام بردارند، اگر زمینه غفلتى برایشان فراهم شود خداوند خود سببى مى‌سازد كه آن زمینه را از بین ببرد. حتى ممكن است چیزهایى كه دیگران نمى‌بینند به انسان نشان دهد تا او را متوجه خود كند و توجهش را از آن زمینه گناه برگرداند. آرى، این مقامى است كه اگر گاهى هم محب در معرض این است كه از محبوبش غافل شود، محبوب به سراغ او مى‌آید و در پیش چشمش جلوه گرى و دل ربایى مى‌كند تا نظر او را از غیر خود باز دارد!

انواع و مراتب ذكر قلبى

در مورد انواع ذكر لفظى و زمان و شرایط و تأثیر مربوط به هریك، روایات زیادى در معارف اهل بیت(علیهم السلام) وارد شده است. البته ذكر لفظى، زمان و مكان و عدد خاصى ندارد و در هر زمان و مكان و به هر تعدادْ مطلوب و مستحب است. اذكارى هم كه زمان و مكان و عدد و شرایط خاصى دارد در كتاب هاى روایى و سایر كتاب ها آمده است و كسانى كه مایل باشند، مى‌توانند به آنها مراجعه كنند. در هر حال ذكر لفظى چندان نیازى به بحث بیش از این ندارد. اما درباره ذكر قلبى جاى بحث و تحقیق بیشتر هست و چون اساس و اصل ذكر هم ذكر قلبى


1. مفاتیح الجنان، زیارت جامعه ائمة المؤمنین.

است انسان باید در مورد آن بیشتر مطالعه كند و از صاحب‌دلان و افراد آگاه در باره چگونگى تحقق ذكر قلبى و به خصوص دوام آن استفاده نماید.

در زمینه ذكر قلبى بعضى از متصوفه كیفیت هاى خاصّى اختراع كرده‌اند كه در شریعت وارد نشده است. از این اصطلاحات كه بگذریم، از مجموع آیات و روایاتى كه در این زمینه وارد شده استفاده مى‌شود كه ذكر سه مرتبه دارد.

اولین مرتبه ذكر قلبى، ذكرى است كه ملازم با انجام واجبات و ترك محرمات است. در حدیثى این‌چنین وارد شده كه حضرت مى‌فرماید: منظور از این‌كه همیشه به یاد خدا باشى این نیست كه مرتب «سبحان اللّه» و «الحمداللّه» بگویى، بلكه منظور این است كه واجبات و محرماتى كه خدا برایت تعیین كرده رعایت كنى و مراقب باشى در این مورد كوتاهى و تقصیرى نورزى.1 در همین مرتبه ذكر، یك مرحله بالاتر این است كه انسان از مشتبهات و مكروهات نیز اجتناب نماید. بنابر این یك مرتبه از ذكر این است كه انسان در اعمال خود مراقب باشد خلاف خواسته خداوند عمل نكند.

این مرتبه از ذكر در واقع همان تقواى الهى است. تقوا همین است كه انسان پیوسته مراقب باشد این كارى كه انجام مى‌دهد مورد رضایت خداوند هست یا نه. تقوا چیزى غیر از انجام واجبات و ترك محرمات نیست. طبیعى است وقتى انسان در هر عملى مراقب رعایت واجب و حرام خدا باشد، این حالت مستلزم یاد خدا است؛ نمى‌شود انسان پیوسته واجب و حرامش را رعایت كند و در عین حال از خدا غافل باشد! در ملازمت انجام واجبات و ترك محرمات قطعاً نوعى یاد خدا، گرچه مرتبه‌اى خفیف از آن وجود دارد. این نازل ترین مرتبه ذكر قلبى است كه ممكن است كسى داشته باشد. البته گفتیم در همین مرتبه، مرحله عالى‌تر این است كه انسان مستحبات و مكروهات را هم رعایت كند و امور مشتبه را ترك نماید.

دومین و سومین مرتبه از مراتب ذكر قلبى در حدیثى كه جناب ابوذر از پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) نقل كرده، آمده است. البته مضمون و محتواى این حدیث در روایات دیگرى نیز وارد شده است، اما امتیاز این حدیث این است كه مورد اتفاق شیعه و سنى است و هر دو گروه آن را نقل كرده‌اند. بر اساس این روایت، ابوذر از پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) درباره احسان سؤال مى‌كند. گویا


1. ر. ك: اصول كافى، ج 2، باب اجتناب المحارم، روایت 4.

علت این سؤال ابوذر آیاتى از این قبیل بوده كه مى‌فرماید: لَیْسَ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ جُناحٌ فِیما طَعِمُوا إِذا مَا اتَّقَوْا وَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَ آمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَ أَحْسَنُوا وَ اللّهُ یُحِبُّ الُْمحْسِنِینَ؛1 بر كسانى كه ایمان آورده و كارهاى شایسته كرده‌اند، گناهى در آنچه تناول كردند نیست، در صورتى كه تقوا پیشه كنند و ایمان بیاورند و كارهاى شایسته كنند؛ سپس تقوا پیشه كنند و ایمان بیاورند؛ آن گاه تقوا پیشه كنند و احسان نمایند، و خدا نیكوكاران را دوست دارد. ظاهر این آیه این است كه، در زمره «محسنین» در آمدن، پس از مرحله تقوا است و پس از مرحله عمل صالح قرار دارد. از این رو در ذهن ابوذر آمده كه «احسان» مورد نظر قرآن چیست و چگونه مى‌شود به مقام «محسنین» كه بالاتر از مقام «متقیان» است رسید. به هر حال پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) در پاسخ این سؤال ابوذر كه احسان چیست، فرمودند: اَلاِْحْسانُ اَنْ تَعْمَلَ لِلّهِ كَاَنَّكَ تَراهُ فَاِنْ لَمْ تَكُنْ تَراهُ فَاِنَّهُ یَراكَ؛2 احسان این است كه آن چنان براى خدا كار كنى كه گویا خدا را مى‌بینى، و اگر تو او را نمى‌بینى [بدانى كه] او تو را مى‌بیند.

بر اساس این حدیث، یك مرتبه از ذكر قلبى این است كه انسان پیوسته متذكر این معنا باشد كه در حضور خداى متعال است و خدا او را مى‌بیند و شاهد و ناظر اعمال و رفتار او است. براى تقریب به ذهن، این حالت شبیه این است كه انسان در پشت شیشه‌اى رفلكسى باشد كه خودش آن طرف را نمى‌بیند اما مى‌داند كه كسانى كه آن طرف شیشه هستند او را مى‌بینند. این جا گرچه انسان هیچ‌گاه به ظاهر كسى را نمى‌بیند اما چون مى‌داند و یقین دارد كه كسانى از آن سوى شیشه او را مى‌بینند، حواسش را جمع مى‌كند كه خطایى از او سر نزند و كار زشتى انجام ندهد. پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیز مى‌فرمایند یك مرتبه ذكر قلبى این است كه همیشه متوجه باشى كه خدا تو را مى‌بیند و در خلوت و جلوت در حضور او هستى و كوچك ترین عمل تو، حتى نفس كشیدن و چشم بر هم زدنت از خدا مخفى نیست.

مرتبه سوم و بالاتر این است كه انسان چنان باشد كه: كَاَنَّكَ تَراهُ؛ گویا او خدا را مى‌بیند. این حالت مشكل‌تر از مرحله قبلى است. در مرحله قبل، انسان خدا را نمى‌دید اما به این باور رسیده بود كه خدا در همه حال او را مى‌بیند و شاهد و ناظر او است. این جا، هم «مى داند» كه


1. مائده (5)، 93.

2. بحار الانوار، ج 59، باب 24، روایت 35.

خدا شاهد و ناظر بر اعمال او است، و هم «مى بیند» كه خدا حاضر است. اگر این حالت براى انسان تكرار شود و به صورت «ملكه» در آید و ثَبات یابد، شبیه آن حالتى است كه امیرالمؤمنین(علیه السلام) در پاسخ ذِعلِب یمانى مى‌فرماید. او سؤال كرد: یا امیرالمؤمنین آیا پروردگارت را دیده اى؟ حضرت فرمودند: اَ فَاَعْبُدُ ما لا اَرى؛1 آیا چیزى را مى‌پرستم كه نمى‌بینم؟! امیرالمؤمنین(علیه السلام) مى‌فرماید، من خداى غایب را عبادت نمى‌كنم، بلكه او را مى‌بینم و عبادتش مى‌كنم! البته واضح است كه این دیدن با چشم سر نیست بلكه رؤیتى است كه در اثر نور ایمان، براى قلب حاصل مى‌شود. امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز در پاسخ ذِعلب یمانى كه سؤال كرد، چگونه خدا را مى‌بینى، فرمود: لا تُدْرِكُهُ الْعُیُونُ بِمُشاهَدَةِ الْعِیانِ و لكِنْ تُدْرِكُهُ الْقُلوبُ بحقائِقِ الایمانِ؛2 چشم ها او را آشكارا درك نمى‌كند، لكن دل ها با حقایق ایمان او را درك مى‌كند. این مرتبه سوم، از ذكر و یاد معمولى فراتر مى‌رود و نزدیك به «رؤیت» مى‌شود.

بنابراین به طور خلاصه، براى ذكر قلبى سه مرحله مى‌توان در نظر گرفت: مرحله اول، یاد خدا در مقام عمل؛ كه در اثر التزام به انجام واجبات و ترك محرمات حاصل مى‌شود؛ مرتبه دوم این است كه انسان همیشه خود را در حضور خدا ببیند؛ و مرتبه سوم كه كامل ترین مرتبه ذكر و یاد به شمار مى‌رود این است كه به جایى برسد كه گویا او خدا را مى‌بیند: فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ؛3 پس به هر سو رو كنید آن جا روى خدا است. این مقامى است كه انسان به هر طرف رو كند و بر هر چه و هر كه نظر نماید و هر كجا كه باشد خدا را مى‌بیند؛ البته دیدن به همان معناى صحیحِ رؤیت قلبى، نه دیدنى كه لازمه‌اش اثبات صفات نقص و جسمانیت براى خدا است.

به سوى بى نهایت!

به هر حال خداى متعال زمینه هاى بسیارى را براى رشد و تكامل انسان فراهم كرده كه اگر انسان راه را گم نكند و در دام شیاطین و اغواگران نیفتد، مى‌تواند راه خدا را آن چنان بپیماید كه هم آرامش و شیرینى زندگى دنیا را داشته باشد و هم از سعادت و لذت هاى آخرت بهره‌مند گردد. زمینه هاى تكامل انسان و پرواز در عالم معنویت حد و حصر ندارد و نمى‌توان نقطه


1. نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیض الاسلام، خ 178.

2. همان.

3. بقره (2)، 115.

مشخصى را تعیین كرد و گفت انسان مى‌تواند تا آن جا برسد. مقصد انسان خدا و تقرب به خدا است و خدا وجودى بى نهایت است؛ بنابراین هرچه هم كه به او نزدیك شویم فقط در این حد است كه به سمت بى نهایت میل كرده ایم، اما طبیعى است كه آن بى نهایت، نهایتى ندارد كه آن را نقطه نهایى كمال و پرواز انسان بدانیم.

خداوند بندگانى دارد كه از یاد خدا و توجه به ذات اقدس حق آن چنان سرمست و غرق لذت مى‌شوند كه تمامى لذت هاى دیگر دنیا، در مقابل آن، صفر و هیچ است! نزد آنها كارها و حركات ما مثل بازى ها و حركات و لذت هاى كودكان است. بچه ها به چند اسباب بازى چوبى و پلاستیكى دل خوش كرده‌اند و بر سر این چیزهاى بى ارزش با هم دعوا و قهر و آشتى مى‌كنند و خلاصه دنیاى كودكانه آنها تماشایى است. كسانى هم كه به مقامات عالى معنویت رسیده‌اند دعواها و قهر و آشتى هاى ما بر سر امور دنیا را دقیقاً به همین صورت بى ارزش و بى مفهوم مى‌بینند و در دل به ما مى‌خندند كه عمر خود را صرف چه چیزهاى پوچ و بى ارزشى مى‌كنیم. براى آنها كاملاً تمسخرآمیز مى‌نماید كه كسانى عمرى را در این راه تلاش كنند كه عنوان و مقامى پیدا كنند و لقب دكتر، پروفسور و آیت اللّه و نظایر آن به آنان داده شود! یا همه عمر بدوند كه مثلاً دسته هایى از اسكناس انبار كنند یا عدد بزرگى در موجودى بانكشان ثبت شود! به راستى نیز در مقایسه با لذت مناجات و انس با خدا و «لقاءاللّه» كه اولیاى خدا آن را درك مى‌كنند، چنین چیزهایى واقعاً مسخره و به معناى واقعى كلمه، پوچ است. مشكل ما این است كه از آن لذت ها خبر نداریم و مزه آن را نچشیده ایم. ائمه اطهار و امام سجاد(علیهم السلام) كه این لذت را چشیده‌اند در مناجات هایشان این گونه عرضه مى‌دارند كه: یا مَوْلاىَ بِذِكْرِكَ عاشَ قَلْبى؛ مولاى من! دل من با یاد تو زنده است و حیات دارد. از این رو خواندن مناجات هاى ائمه(علیهم السلام) و تأمل در مضامین آنها راهى است براى این‌كه انسان متوجه شود لذت هاى دیگرى نیز در این دنیا وجود دارد كه سرخوشى و حیات دلهاى دوستان خاص خدا بستگى به آنها دارد. از خداى متعال مى‌طلبیم كه حجاب هاى غفلت را از قلب و دل ما برگیرد و خلعت ذكر و یاد خود را بر جان هاى ما بپوشاند و رؤیت جمالش را نصیبمان فرماید.