فهرست مطالب

درس سیزدهم: مانعى مهم براى ذكر

درس سیزدهم

مانعى مهم براى ذكر

مرورى بر مطالب پیشین

اشاره كردیم، بر حسب آنچه كه از قرآن كریم استفاده مى‌شود، عامل اصلى سقوط و انحطاط انسان غفلت است. غفلت از «خود» و از هویت انسانى خویش باعث مى‌شود كه انسان تا درجه «أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»1 سقوط كند. غفلت از «خود»، ملازم با غفلت از مبدأ و معاد و مسیر بین آن دو است. به عبارتى، غفلت از «خود» نتیجه و ثمره غفلت از این سه امر است. در تأیید این مدعا به برخى از آیات قرآن استناد كردیم؛ نظیر این آیه كه مى‌فرماید: نَسُوا اللّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ2؛ خدا را فراموش كردند و او [نیز] آنان را دچار خودفراموشى كرد. این آیه غفلت از خود و از خود بیگانگى را نتیجه فراموش كردن خدا مى‌داند. از آن سو نیز مى‌فرماید: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لا یَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ3؛‌اى كسانى كه ایمان آورده اید، به خودتان بپردازید. هرگاه شما هدایت یافتید، آن كس كه گمراه شده است به شما زیانى نمى‌رساند. از این آیه نیز استفاده مى‌شود ثمره پرداختن و توجه به خود، رسیدن به هدایت است و هدایت، چیزى جز رسیدن به خدا و قرب خدا نیست. هم چنین در آیات متعددى متعلَّق غفلت را، خدا و معاد و نعمت ها و آیات الهى دانسته است. گفتیم، در این میان آنچه نقش محورى و اساسى دارد توجه به خدا است، و توجه به معاد و مسیر بین مبدأ و معاد، در نتیجه شناخت خدا و توجه به خدا و صفت حكمت و عدالت او حاصل مى‌شود. اگر خدا را شناختیم، مى‌فهمیم كه خدا از یك سو خالق همه هستى و انسان است و از سوى دیگر حكیم


1. اعراف (7)، 179.

2. حشر(59)، 19.

3. مائده (5)، 105.

هم هست؛ بنابراین خداى خالق حكیم، فعل بى حكمت انجام نمى‌دهد و حتماً از این آفرینش هدفى در نظر داشته است. چنین است كه توجه به مبدأ و خدا، خود به خود ما را به توجه به معاد و قیامت سوق مى‌دهد: أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ1؛ آیا پنداشتید شما را بیهوده آفریده‌ایم و این‌كه شما به سوى ما بازگردانیده نمى‌شوید؟ انسان اگر خدا را بشناسد، خواهد دانست كه سرانجام، رجوع او به سوى خدا خواهد بود.

همان گونه كه اشاره كردیم، در مسیر توجه به خود، انسان باید به سه چیز توجه كند كه یكى از آنها توجه به «معاد» و عالم آخرت است. عالم آخرت غایت حركت تكاملى انسان و نقطه پایانى است كه خداى متعال براى او در نظر گرفته است. در آیات زیادى از قرآن بر این مطلب تأكید گردیده كه شقاوت انسان و مبتلا شدن وى به عذاب ابدى، در اثر فراموش كردن معاد و روز قیامت است. در سوره صاد مى‌فرماید: إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ2؛ در حقیقت كسانى كه از راه خدا به در مى‌روند، به [سزاى] آن‌كه روز حساب را فراموش كرده‌اند عذابى سخت خواهند داشت. اینان اگر توجه داشتند به این‌كه روز حسابى در كار است و به اعمال آنان رسیدگى خواهد شد و اعمال صالح انجام مى‌دادند، به عذاب ابدى جهنم گرفتار نمى‌شدند. اگر انسان تصور كند عالمْ عبث و بیهوده است، نتیجه‌اش این مى‌شود كه حساب و كتابى در كار نیست. اما اگر عالم را عبث نداند و حكمتى در پى آفرینش آن ببیند، طبعاً آن حكمت او را به معاد و وجود حساب راهنمایى خواهد كرد و در نتیجه در این دنیا مراقب اعمال خود خواهد بود تا در قیامت به عذابى سخت دچار نشود. در هر حال، فراموشى آن روز، سقوط از حقیقت انسانى را در پى خواهد داشت.

بندگان از یاد رفته!

یكى دیگر از آیاتى كه خسران برخى از انسان ها را به سبب فراموشى معاد و روز قیامت متذكر گردیده این آیه شریفه است: اَلْیَوْمَ نَنْساكُمْ كَما نَسِیتُمْ لِقاءَ یَوْمِكُمْ هذا؛3 همان‌گونه كه دیدار امروزتان را فراموش كردید، ما هم امروز شما را فراموش خواهیم كرد. روشن است كه مراد از این‌كه «ننساكم: شما را فراموش مى‌كنیم» این نیست كه این افراد از دایره علم و آگاهى خدا


1. مؤمنون (23)، 115.

2. ص (38)، 26.

3. جاثیه (45)، 34.

بیرون مى‌روند! خداى متعال مبرّا از نسیان و فراموشى و هرگونه عیب و نقصى است؛ بلكه منظور این است كه نعمت ها و الطاف خود را از ایشان دریغ مى‌كنیم. این تعبیر در عرف محاوره خودمان نیز وجود دارد. مقصود این است كه همان‌گونه كه كافران در فكر این نبودند كه روزى با خدا ملاقات خواهند كرد، خداوند نیز در روز قیامت نظر لطف و عنایت خود را از ایشان دریغ خواهد فرمود و به آنان توجهى نمى‌كند، چنان كه گویى آنان را از یاد برده است.

در آیه‌اى دیگر مى‌فرماید:وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمى قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمى وَ قَدْ كُنْتُ بَصِیراً قالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آیاتُنا فَنَسِیتَها وَ كَذلِكَ الْیَوْمَ تُنْسى؛1 و هر كس از یاد من دل بگرداند، در حقیقت، زندگى تنگ [و سختى]خواهد داشت، و روز رستاخیز او را نابینا محشور مى‌كنیم. مى‌گوید: «پروردگارا، چرا مرا نابینا محشور كردى با آن‌كه بینا بودم؟» [خدا]مى فرماید: همان طور كه نشانه هاى ما بر تو آمد و آن را به فراموشى سپردى، امروز همان‌گونه فراموش مى‌شوى. «اعراض» یعنى غفلت عمدى. اعراض از ذكر، یعنى اگر زمینه یاد خدا هم برایش فراهم شود روى بر مى‌گرداند. چنین كسى زندگانى سختى خواهد داشت. مفسران معمولاً فرموده‌اند این زندگى سخت اختصاص به آخرت ندارد بلكه در همین دنیا نیز زندگى‌اش با نگرانى و اضطراب همراه است. قرآن مى‌فرماید آرامش دل ها فقط از راه «یاد خدا» به دست مى‌آید: أَلا بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ؛2 آگاه باش كه دل ها فقط با یاد خدا آرام مى‌گیرد. طبیعتاً كسانى كه از یاد خدا روى گردان هستند آرامش روحى ندارند و همیشه نوعى اضطراب در وجودشان هست؛ و همین اضطراب و ناآرامى مایه سختى زندگى دنیایشان مى‌باشد. در آخرت نیز از همان ابتداى شروع محشر و قیامتْ مشكلاتشان شروع مى‌شود. اولین مشكل آنها این است كه كور وارد صف محشر مى‌شوند: وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمى. این جا است كه به خدا اعتراض مى‌كند كه، خدایا من در دنیا چشم داشتم و بینا بودم، چرا مرا كور محشور كردى؟ پاسخ مى‌آید: كَذلِكَ أَتَتْكَ آیاتُنا فَنَسِیتَها وَ كَذلِكَ الْیَوْمَ تُنْسى؛ تو در دنیا با این‌كه چشم داشتى، آیات ما را نادیده انگاشتى و آیاتى كه برایت فرستادیم، چشم بر هم گذاشتى و ندیدى و ما را به فراموشى سپردى. اكنون به جزاى آن بى اعتنایى، نابینا محشور شده‌اى و ما نیز در این جا به تو اعتنایى نخواهیم كرد و الطاف و نعمت هایمان را از تو دریغ خواهیم نمود.


1. طه (20)، 124 ـ 126.

2. رعد (13)، 28.

به هر حال نسیان خدا، نسیان صفات و افعال و آیات او، و آخرت كه آن هم یكى از افعال و آیات الهى است، موجب بدبختى و محرومیت انسان و مسخ هویت انسانى او خواهد شد. اگر انسان بخواهد به سعادت و به آن مقامى كه شایسته انسانیت او است و خداوند برایش در نظر گرفته برسد، باید به خدا و آفریدگارخود توجه كند. اگر خدا را فراموش كرد خود را نیز از یاد خواهد برد.1 وقتى كسانى خود را فراموش كردند، سرنوشت خود، و این‌كه براى چه خلق شده‌اند، و راهى را كه باید براى رسیدن به سعادت بپیمایند نیز فراموش خواهند كرد و از صف اشقیا و جهنمیان سر در خواهند آورد.

شناخت عوامل غفلت، گامى به سوى ذكر

كلید نجات این است كه این غفلت ها و فراموشى ها را از وجود خود بزداییم و به هوش بیاییم. درجه انسانیت انسان بستگى به میزان آگاهى و توجه وى نسبت به نفس خویش و فاصله‌اى دارد كه از فراموشى و نسیان «خویش» گرفته است؛ توجه و آگاهى نسبت به این‌كه كیست، چیست، از كجا آمده، به كجا خواهد رفت و براى رسیدن به سر منزل مقصود از كدام راه باید برود. هر قدر انسان از این مسایل غفلت كند و زرق و برق دنیا چشم و گوش او را پر كند و هوش و حواس او را برباید، از انسانیت خود بیشتر فاصله خواهد گرفت.

در حقیقت، سه آگاهى و توجه، محور انسانیت ما است: آگاهى از مبدأ كه همان «خدا» است، آگاهى از مقصد كه همان «معاد» و«روز قیامت» است، و آگاهى از راهى كه پیش رو داریم و راهنمایى كه ما را از مبدأ به مقصد مى‌رساند، كه همان مسأله «نبوت» است.

براى نیل به كمال انسانى كه در سایه توجه و آگاهى نسبت به مسایل مذكور صورت مى‌پذیرد، یكى از مهم ترین كارهاى انسان، شناخت عواملى است كه ممكن است او را به ورطه غفلت بكشانند. در تبیین و شناسایى عوامل غفلت، قرآن كریم در آیه‌اى مى‌فرماید: وَ إِمّا یُنْسِیَنَّكَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرى مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمِینَ؛2 و اگر شیطان تو را به فراموشى انداخت، پس از توجه، [دیگر]با قوم ستم كار منشین. از این آیه معلوم مى‌شود كه یكى از عوامل غفلت و نسیان انسانْ شیطان است. البته باید توجه داشته باشیم كه «شیطان» در اصطلاح


1. حشر(59)، 19.

2. انعام (6)، 68.

قرآن اعّم از «ابلیس» است. «ابلیس» همان شیطانى است كه در داستان حضرت آدم(علیه السلام) از او نام برده مى‌شود و از فرمان خدا مبنى بر سجده بر حضرت آدم(علیه السلام) سرپیچى كرد. اما « شیطان» در اصطلاح قرآن اعم از شیاطین جن و انس است1 و به هر موجودى گفته مى‌شود كه منشأ شر است و با شیطنت، مانع تكامل انسان مى‌گردد و از خدا و اطاعت خدا باز مى‌دارد. «ابلیس» سردسته و رییس چنین كسانى است و اینان، كه از جمله آنها گروهى از انسان ها نیز هستند، در مكتب او تتلمذ مى‌كنند و درس مى‌گیرند! در هر حال، آیه مذكور مى‌فرماید: هنگامى كه به تو تذكر دادند و تو را از غفلت و فراموشى در آوردند، مراقب باش دوباره مبتلا به غفلت و نسیان نشوى. چگونه ممكن است بعد از تذكر دوباره غافل شد؟ مى‌فرماید هم نشینى با ستم گران و تعدّى كنندگان از حدود الهى این پى آمد را دارد: فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرى مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمِینَ.

عامل و مانعى براى ذكر

یكى از عوامل توجه «قرآن» است. از نام هاى قرآن «ذكر» و «تذكره» مى‌باشد: إِنْ هُوَ إِلاّ ذِكْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِینٌ؛2 این، جز «ذكر» و قرآنى روشن نیست. ما أَنْزَلْنا عَلَیْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى. إِلاّ تَذْكِرَةً لِمَنْ یَخْشى؛3 قرآن را بر تو نازل نكردیم تا به رنج افتى. جز این‌كه براى هر كس مى‌ترسد «تذكره» باشد. «ذكر» و «تذكره» بودن قرآن بدین معنا است كه قرآن، مایه یادآورى است و اگر كسى با آن سر و كار داشته باشد از غفلت خارج مى‌شود. از این گونه آیات كه از قرآن با وصف «ذكر بودن» یاد كرده، استفاده مى‌شود كه یكى از راه هاى جلوگیرى از غفلت این است كه در زندگى خود برنامه‌اى براى انس با قرآن داشته باشیم. در سوره قمر چند مرتبه این آیه شریفه تكرار شده: لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِر؛4 قطعاً قرآن را براى پندآموزى آسان كردیم؛ پس آیا پند گیرنده‌اى هست؟ ما قرآن را آسان قرار دادیم و شما به آسانى مى‌توانید از قرآن براى تذكر و بیرون آمدن از غفلت استفاده كنید؛ آیا شما از این قرآن استفاده مى‌كنید؟ این مطلب را در یك سوره چهار بار تكرار كرده؛ كه نشانه آن است كه خدا و قرآن تأكید


1. قرآن به وجود شیاطین انسى و جنى تصریح مى‌كند: وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِیّ عَدُوًّا شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ؛ انعام (6)، 112.

2. یس (36)، 69.

3. طه (20)، 2ـ3.

4. قمر (54)، 17، 22، 32 و 40.

دارند ما حتماً در این راستا از قرآن بهره بگیریم. البته شرط این كار این است كه هنگام تلاوت قرآن به معنا و مفاد آن توجه داشته باشیم.

انس با قرآن، گوش دادن به قرآن و توجه به مفاد و مفاهیم آیات آن، غفلت زا و مایه توجه است؛ هم چنان كه هم صحبتى با برخى افراد و گوش دادن و توجه به حرف ها و سخنان آنان غفلت آور و مایه فراموشى یاد خدا است: وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّى یَخُوضُوا فِی حَدِیث غَیْرِهِ وَ إِمّا یُنْسِیَنَّكَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرى مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمِینَ؛1 و چون بینى كسانى [به قصد تخطئه]در آیات ما فرو مى‌روند از ایشان روى برتاب، تا در سخنى غیر از آن درآیند؛ و اگر شیطان تو را [در این باره] به فراموشى انداخت، پس از توجه، [دیگر] با قوم ستم كار منشین. نشستن با «ستم كاران» غفلت آور است. «ظالم» در اصطلاح قرآن غیر از آن معناى خاصى است كه در عرف ما رایج است. «ظلم» در اصطلاح قرآن منحصر نیست به برخى از مصادیق ظلم كه معمولاً در ذهن ما وجود دارد. قرآن «شرك» را بالاترین ستم مى‌داند: إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ؛2 به راستى شرك ستمى بزرگ است. و در آیه دیگر مى‌فرماید این ستم آن قدر بزرگ است كه خداوند هر گناهى را ممكن است بیامرزد جز این گناه: إِنَّ اللّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَكَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ یَشاءُ؛3 خداوند این را كه به او شرك آورده شود، نمى‌آمرزد؛ و فروتر از آن را بر هر كه بخواهد مى‌بخشاید.

به هر حال قرآن در آیه مذكور (وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذِینَ...) مى‌فرماید نشستن با افراد شیطان صفت و گوش دادن به سخنانى كه در مورد قرآن و آیات الهى و دین خدا شبهه افكنى مى‌كند، غفلت آور است و ظلم محسوب مى‌شود. اگر دیدید كسانى جلسه و سخنرانى ترتیب داده‌اند و در آیات ما مناقشه مى‌كنند و نسبت به آنها تردید ایجاد مى‌كنند، در جلسه آنها شركت نكنید و با آنها هم نشین مشوید مگر آن‌كه در باب دیگرى مشغول بحث و گفتگو شوند: وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ؛ اگر دیدى كسانى قصد توطئه و شبهه افكنى نسبت به آیات ما را دارند از آنها دورى كن. ما در این زمان چنین كسانى را سراغ داریم. كسانى كه بحث مى‌كنند و مى‌گویند: آیا قرآن قابل نقد است یا خیر؟! آیا قرآن كلام خدا است یا كلام پیامبر؟!


1. انعام (6)، 68.

2. لقمان (31)، 13.

3. نساء (4)، 48 و 116.

آیا اشتباه هم در قرآن وجود دارد؟! و پاسخ مى‌دهند كه بلى قرآن هم مانند هر كتاب دیگرى قابل نقد است! نقد آن نیز با محك تجربه است؛ ما باید دستورات خدا را در عمل به كار بگیریم، اگر تجربه آن موفق بود از آنها استفاده كنیم، وگرنه باید آن را كنار بگذاریم!

قرآن مى‌فرماید از چنین كسانى و گوش دادن به سخنان آنها پرهیز كنید: وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْكُمْ فِی الْكِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللّهِ یُكْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّى یَخُوضُوا فِی حَدِیث غَیْرِهِ إِنَّكُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ إِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقِینَ وَ الْكافِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعاً؛1 و البته [خدا]در كتاب [قرآن]بر شما نازل كرده كه: هرگاه شنیدید آیات خدا مورد انكار و ریشخند قرار مى‌گیرد، با آنان منشینید تا به سخنى غیر از آن در آیند، چرا كه در این صورت شما هم مثل آنان خواهید بود. خداوند، منافقان و كافران را همگى در دوزخ گرد خواهد آورد.

استهزاى مدرن!

در همین زمان و در كشور اسلامى خودمان كسانى را سراغ داریم كه صریحاً آیات قرآن و احكام الهى را كه در قرآن به آنها تصریح شده است مسخره مى‌كنند. آنان بریدن دست دزد یا شلاق زدن برخى مجرمان را كه حكم آنها صریحاً در قرآن آمده، به باد انتقاد مى‌گیرند و مى‌گویند: امروزه دیگر دوران مدرن و فرا مدرن است؛ مگر در چنین عصرى هم مى‌شود دست كسى را برید یا كسى را شلاق زد؟! این احكام خشونت آمیز مربوط به دوران بربریت بشر و عصر و جامعه‌اى است كه فرهنگ و تمدنى نداشتند و كارشان قتل و غارت بود. امروزه دیگر زمان این خشونت ها به سر آمده و با بشر متمدن نمى‌شود مثل حیوان رفتار كرد و او را شلاق زد! قرآن مى‌فرماید، از این گونه افراد دورى كنید و با آنها نشست و برخاست مكنید، كه بیم آن وجود دارد افكار و سخنان باطل آنها در شما اثر بگذارد و شما نیز چون یكى از آنان شوید.

من خودم از نزدیك چنین كسانى را دیده‌ام و آنها را مى‌شناسم. در این جا به مناسبت، به یك مورد اشاره مى‌كنم: در سال هاى اول انقلاب به دستور حضرت امام(رحمه الله) ستاد انقلاب فرهنگى تشكیل شد تا در زمینه دروس و كتاب هاى دانشگاه و انطباق آنها با نظریات اسلام كار كنند. امام(رحمه الله) به اعضاى این ستاد فرمودند: «شما بروید حوزه، این مطالب را در حوزه باید تحقیق كنید و علماى حوزه باید این مسایل را روشن كنند». پس از این فرمایش امام(رحمه الله) «دفتر


1. نساء (4)، 140.

همكارى حوزه و دانشگاه» تشكیل شد و بنده هم در آن جا توفیق همكارى داشتم. ما براى عمل به فرمایش حضرت امام(رحمه الله) مبنى بر تعامل و ارتباط حوزه و دانشگاه در این زمینه، به عنوان نمایندگان حوزه تصمیم گرفتیم جلساتى را با برخى شخصیت ها و اساتید دانشگاه داشته باشیم. یكى از كسانى كه با ایشان ملاقات كردیم فردى روحانى و معمم بود كه استاد دانشگاه در رشته حقوق بود. ما براى ملاقات ایشان از قم حركت كردیم و به تهران آمدیم. وقتى با ایشان ملاقات كردیم، با كمال ادب و تواضع از ایشان خواستیم در زمینه كار ستاد انقلاب فرهنگى با ما همكارى كنند. ایشان در آن جلسه گفتند: خیلى خوشحالم كه حوزه به فكر دانشگاه افتاده است، ولى متأسفانه هنوز كسانى در حوزه هستند كه فكر مى‌كنند امروزه هم مى‌توان مردم را مانند الاغ (البته آن آقا لفظ خر را به كار برد) با چوب كتك زد!! منظور ایشان آیه شریفه‌اى بود كه مى‌فرماید، مرد و زنى را كه مرتكب عمل فحشا شده‌اند تازیانه بزنید:الزّانِیَةُ وَ الزّانِی فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِد مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَة وَ لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ لْیَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ؛1 به هر زن زناكار و مرد زناكارى صد تازیانه بزنید، اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید در [كار] دین خدا نسبت به آن دو دل سوزى نكنید، و باید گروهى از مؤمنان در كیفر آن دو حضور یابند.

آن شخص در اوایل انقلاب و سال هاى 59 و 60 این حرف را گفت و اكنون نیز شاگردهاى همان آقا ـ كه متأسفانه برخى از آنها منسوب به حوزه هستند ـ همان حرف ها را با زبان و بیانى دیگر تكرار مى‌كنند. اینان مى‌گویند، قرآن را قبول داریم و بسیار هم براى ما قابل احترام است، اما احكام آن مربوط به 1400 سال پیش است و به درد جامعه امروز نمى‌خورد!

و عجیب از قرآن است (البته عجب نیست، چرا كه قرآن كلام خدا است كه عالم به غیب و آشكار است) كه 1400 سال پیش طورى سخن گفته كه گویى همین امروز نازل شده و ناظر به جریانات جارى همین زمان است: إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللّهِ یُكْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ؛ اگر شنیدید آیات خدا مورد انكار قرار مى‌گیرد و مسخره مى‌شود، با گروهى كه چنین سخنانى را مى‌گویند، منشینید. چرا؟ چون خدا خود خالق این بشر است و او را مى‌شناسد؛ مى‌داند تلقین در انسان اثر مى‌كند. اگر مطلبى را چندین بار براى او تكرار كردند، گرچه حقیقت نداشته باشد كم كم باور مى‌كند. شیاطین هم به خوبى این نكته را مى‌دانند. از این رو سخنان


1. نور (24)، 2.

باطل خود را تكرار مى‌كنند. تكرارشان نه به این جهت است كه كسى پاسخى به آنها نداده است، بلكه از این جهت است كه مى‌دانند با تكرار مى‌توانند مطالب باطل خود را در ذهن ها جا بیندازند. از این رو خدا و قرآن نیز كه ساختار وجودى این بشر را مى‌شناسند از گوش كردن به چنین سخنانى و حضور در چنین جلساتى نهى مى‌كنند. در همین زمینه روایتى معتبر وارد شده كه به چند سند نقل گردیده است: مَنْ اَصْغى اِلى ناطِق فَقَدْ عَبَدَهُ فَاِنْ كانَ النّاطِقُ عَنِ اللّهِ فَقَدْ عَبَدَ اللّهَ وَ اِنْ كانَ النّاطِقُ عَنْ اِبْلیس فَقَدْ عَبَدَ اِبلیسَ؛1 هر كس به سخن گوینده‌اى گوش دهد او را پرستش كرده است؛ اگر این گوینده سخن خدا را مى‌گوید خدا را پرستش كرده و اگر سخن شیطان را مى‌گوید شیطان را پرستش كرده است.

از این رو به طور قطع و مسلّم از قرآن و روایات استفاده مى‌شود كه انسان در جلساتى كه دین و خدا و قرآن مورد ریشخند و اشكال قرار مى‌گیرند، نباید شركت نماید و به چنین سخنانى نباید گوش كند.

معناى آیه «فبشّر عباد...»

در مقابله با آنچه گفتیم، گاهى با استدلالى انحرافى و مغالطى، به یكى از آیات قرآن استناد مى‌شود. آن آیه این است: فَبَشِّرْ عِبادِ. الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ؛2 پس بشارت ده به آن بندگان من كه: به سخن گوش فرا مى‌دهند و بهترین آن را پیروى مى‌كنند. مى‌گویند، خود قرآن فرموده روش صحیح این است كه همه حرف ها را بشنویم و به همه مطالبى كه گفته مى‌شود توجه كنیم.

در پاسخ این مطلب باید بگوییم اولا، مراد از «القول» دراین آیه «قرآن» است. ثانیاً، قرآن در توصیف افراد مذكور در آیه مى‌فرماید، آنان كسانى هستند كه پس از شنیدن سخنان مختلف، «احسن» و بهترین آن را پیروى مى‌كنند. این مطلبْ خودْ قرینه است بر این‌كه این آیه مربوط به كسانى است كه توانایى تشخیص سخن «احسن» از «غیر احسن» و «صحیح» از «سقیم» را داشته باشند و شامل غیر از این افراد نمى‌شود. كسانى كه چنین توانایى را ندارند به حكم آیه پیشین نباید به سخنانى كه دین و اعتقادات آنان را تضعیف مى‌كند، گوش كنند:وَ إِذا رَأَیْتَ


1. بحار الانوار، ج 72، باب 115، روایت 1.

2. زمر(39)، 17ـ 18.

الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ؛1 و چون بینى كسانى [به قصد تخطئه] در آیات ما فرو مى‌روند از ایشان دورى كن. هم چنین فرمود: إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللّهِ یُكْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ؛2 هرگاه شنیدید آیات خدا مورد انكار و ریشخند قرار مى‌گیرد، با آنان منشینید. حتى نفرموده، گوش ندهید، بلكه بالاتر، فرموده اصلاً با چنین كسانى نشست و برخاست نداشته باشید! چرا كه: إِنَّكُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ؛3 در آن صورت شما نیز مثل آنان خواهید بود. در خاتمه آیه هم مى‌فرماید: إِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقِینَ وَ الْكافِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعاً؛4 خداوند، منافقان و كافران را همگى در دوزخ گرد خواهد آورد. یعنى شما گرچه مى‌گویید مؤمن هستید، اما در اثر رابطه با چنین افرادى ایمانتان از دست مى‌رود و اگر كافر نشوید از منافقان خواهید گردید كه تظاهر به اسلام مى‌كنند ولى در دل، ذرّه‌اى به خدا و مسایل دین اعتقاد ندارند؛ و خداوند هم منافقان و هم كافران را به جهنم خواهد برد.

بنابراین هنگامى حق داریم حرف هاى انحرافى دیگران را بشنویم و خود را مصداق آیه «فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» بدانیم كه ابتدا ایمانمان را كاملاً تقویت كرده و در مقابل این گونه شبهات و سخنان باطل واكسینه شده باشیم. گوش دادن به سخنان این گونه افراد نیز براى پاسخ دادن به مطالب آنها است، وگرنه وقتى براى ما ثابت شده كه خدا و پیامبر و اسلام حق است، دلیلى ندارد وقت خود را با شنیدن این گونه حرف ها تلف كنیم. اگر هم هنوز در مورد خدا و اسلام و قرآن شك داریم راهش این است كه بیشتر تحقیق كنیم و به دنبال برهان یقینى و قاطع در این مسایل باشیم، نه آن‌كه دنبال حرف هاى باطل و فاسد كننده عقیده و ایمان برویم.

بنابراین یكى از مهم ترین عواملى كه ممكن است انسان را ابتدا به غفلت و نسیان و بعد هم به كفر و نفاق مبتلا كند مجالست با نااهلان فكرى و اعتقادى است. هم نشین بد در انسان اثر مى‌گذارد، خواه در جنبه هاى رفتارى باشد و خواه در جنبه هاى اعتقادى و فكرى. بسیارى از كسانى كه به انحراف ها و فسادهاى اخلاقى و رفتارى دچار مى‌شوند بر اثر دوست ناباب است.


1. انعام (6)، 68.

2. نساء (4)، 140.

3. همان.

4. همان.

دوست ناباب انسان را به اعتیاد، هرزگى، بى بند و بارى و فساد مى‌كشاند. دوستان و هم نشینان ناباب فكرى و اعتقادى به مراتب از دوستان ناباب اخلاقى خطرناك ترند.

خدمت یا خیانت به جوانان؟!

متأسفانه امروزه شاهدیم كه برخى به نام بها دادن به جوانان، آنها را به ابتذال مى‌كشانند. به بهانه شخصیت دادن به جوان و خواسته هاى او، در دانشگاه و دفتر برخى تشكل هاى دانشجویى فیلم هاى مبتذل را مى‌آورند و علناً نمایش مى‌دهند! آیا این كار بها دادن و خدمت كردن به نسل جوان است یا این‌كه در واقع نابود كردن و فاسد كردن جوانان است؟ باید به این گونه افراد گفت اگر به دین اعتقاد ندارید، دست كم به همان ملّیتى كه از آن دم مى‌زنید پاى بند باشید. آیا دانشجویان و بهترین جوانان و سرمایه هاى یك كشور را به ابتذال و فساد كشاندن خدمت به ملت است یا بزرگ ترین خیانت و جنایت در حق آن ملت؟ از پول این ملت، فرهنگ سرا و خانه جوان درست مى‌كنند و در آنها به نام فرهنگ، رقاصى و موسیقى و فیلم هاى مبتذل را ترویج مى‌كنند! آیا این كارها خدمت به نسل جوان است؟ این كار، از بین بردن و كشتن روح ایمان و اعتقاد و اخلاق در جوانان است كه گناه آن از كشتن و قتل ظاهرى به مراتب بدتر است: اَلْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ؛1 فتنه از كشتن بدتر است.

آیا توسعه فرهنگى كه وعده داده مى‌شد، به معناى تخریب فرهنگ دینى این مردم و جوانان این ملت است؟! آیا معناى توسعه فرهنگى این است كه به افرادى پول و میدان بدهیم كه بر علیه اسلام، خدا، پیغمبر و مقدسات فیلم درست كنند و كتاب و روزنامه چاپ كنند؟! آیا معناى توسعه فرهنگى این است كه اگر در اثر فشارها و اعتراض متدینان مجبور شدید كسى را كه در رأس این خیانت هاى فرهنگى بوده از كار بر كنار كنید، بعد از آن به تجلیل و تكریم از او بپردازید و عامل فساد فرهنگى را انسانى متعهد و دل سوز بنامید؟! زهى گمراهى و ضلالت؛ إِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقِینَ وَ الْكافِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعاً؛2 خداوند منافقان و كافران را همگى در دوزخ گرد خواهد آورد.


1. بقره (2)، 191.

2. نساء(14)، 140.