فهرست مطالب

درس شانزدهم: دنیا از دیدگاه اسلام

درس شانزدهم

دنیا از دیدگاه اسلام

مرورى بر مطالب پیشین

از قرآن كریم استفاده كردیم كه یكى از راههاى از بین بردن غفلت «تفكر» است؛ تفكر درباره آیات و نشانه هاى الهى، رابطه انسان با مبدأ خویش، درباره هدف خلقت و درباره معاد و قیامت. هم چنین اشاره كردیم كه یكى از موارد مهم و اساسى تفكر نیز «مقایسه دنیا و آخرت» است. در جلسه قبل مطالبى را در این باره ذكر كردیم. قرآن تأكید دارد كه زندگى آخرت زندگى حقیقى است و زندگى دنیا بازیچه‌اى بیش نیست: وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ؛1این زندگى دنیا جز سرگرمى و بازیچه نیست، و زندگى حقیقى همانا سراى آخرت است.

اگر انسان درباره خصوصیات هر یك از زندگى دنیا و زندگى آخرت تأمل و آنها را با هم مقایسه كند، به روشنى درمى یابد كه زندگى آخرت بسیار بهتر از زندگى دنیا است و اصلاً با آن قابل مقایسه نیست. در این میان، ما چون موجوداتى مادى هستیم و بیشتر با محسوسات سر و كار داریم، به طور طبیعى به زندگى دنیا گرایش داریم و زرق و برق دنیا خیلى زود چشم ما را پر مى‌كند. بسیارى از انسان ها فریفته و دل باخته دنیا و لذت هاى آن مى‌شوند، به گونه‌اى كه از آخرت و زندگى بى نهایتِ آن غافل مى‌كردند. انسان نیز دو قلب و دو دل ندارد كه یكى را به دنیا بدهد و یكى را به آخرت! طبعاً وقتى دل باخته دنیا گردید، جایى براى آخرت باقى نمى‌ماند: ما جَعَلَ اللّهُ لِرَجُل مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ؛2 خداوند براى هیچ كس در درونش دو دل ننهاده است.


1. عنكبوت(29)، 64.

2. احزاب (33)، 4.

نكته‌اى كه در جلسه قبل به آن اشاره كردیم مسأله جمع بین دنیا و آخرت بود كه چگونه ممكن است. گفته شد كه عده اى، از آیات و روایاتى كه در مذمت دنیا و بازیچه بودن زندگى آن وارد شده این گونه نتیجه گرفته‌اند كه براى توجه به آخرت و رسیدن به نعمت هاى آن باید تارك دنیا شویم و قید لذت هاى دنیایى را بزنیم. از این رو اینان به كمترین درجه استفاده از مواهب دنیا توصیه مى‌كنند و استفاده از دنیا را بیش از آنچه براى زنده ماندن ضرورت دارد مُجاز نمى‌شمارند. بر اساس چنین پندارى، بسیارى از آنان به غارها و دیْرها و صومعه ها پناهنده مى‌شدند و عمرى را با كمترین قوّتى، به دور از مردم و لذت هاى دنیا به عبادت خدا مى‌پرداختند. «رهبانیتِ» پیروان حضرت عیسى(علیه السلام) در تاریخ معروف است. ایشان چنین استدلال مى‌كنند كه وقتى از دنیا كناره گرفتیم و گوشمان صداهاى دنیا را كمتر شنید، چشممان مظاهر دنیا را كمتر دید، كمتر خوردیم، كمتر خوابیدیم و كمتر با انسان هاى دیگر، به خصوص انسان هاى گناه كار سر و كار داشتیم، طبعاً مجال بیشترى براى توجه به خدا پیدا مى‌كنیم و گوش و چشم و زبان و قلب خود را در مسیر توجه به خدا به كار مى‌گیریم.

البته این طرز فكر مخصوص مسیحیان و رهبانیت مسیحى نیست، بلكه در اسلام نیز برخى فرقه هاى متصوفه همین نظر را دارند. آنان براى این‌كه دائماً توجهشان به خدا و قیامت باشد و یاد اغیار را از دل بیرون كنند، از جامعه و زندگى اجتماعى كناره مى‌گیرند و گوشه عزلت برمى گزینند. به نظر آنان راه مبارزه با غفلت همین است كه هر چه كمتر با مظاهر دنیا سر و كار داشته باشیم و خود را در محیطى قرار دهیم كه چشممان كمتر به مظاهر زندگى مادى بیفتد تا دل از غیر خدا خالى شود؛ چرا كه:

ز دست دیده و دل هر دو فریاد *** كه هرچه دیده بیند دل كند یاد

بسازم خنجرى نیشش ز فولاد *** زنم بر دیده تا دل گردد آزاد

مردود بودن «رهبانیت» از نظر اسلام

در هر حال همان طور كه در جلسه قبل اشاره كردیم، چنین طرز تفكرى از دیدگاه اسلام و معارف اهل بیت(علیهم السلام) مردود است. قرآن كریم در مورد رهبانیت پیروان حضرت عیسى مى‌فرماید این امرى بود كه آنان خود ابداع كردند و دستور ما نبود. ما از آنها رهبانیت نخواستیم؛ چیزى كه آنان باید به دست مى‌آوردند «رضایت خداوند» بود: ثُمَّ قَفَّیْنا عَلى آثارِهِمْ بِرُسُلِنا وَ قَفَّیْنا بِعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ وَ آتَیْناهُ الْإِنْجِیلَ وَ جَعَلْنا فِی قُلُوبِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَ

رَحْمَةً وَ رَهْبانِیَّةً ابْتَدَعُوها ما كَتَبْناها عَلَیْهِمْ إِلاَّ ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللّهِ فَما رَعَوْها حَقَّ رِعایَتِها فَآتَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَ كَثِیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ؛1 آن گاه به دنبال آنان پیامبران خود را، پى در پى، آوردیم و عیسى پسر مریم را در پى [آنان] آوردیم و به او انجیل عطا كردیم، و در دل هاى كسانى كه از او پیروى كردند رأفت و رحمت نهادیم و[اما]ترك دنیایى كه از پیش خود آوردند ما آن را بر ایشان مقرر نكردیم مگر آن‌كه كسب خشنودى خدا كنند، با این حال آن را چنان كه حق رعایت بود منظور نداشتند. پس پاداش كسانى از ایشان را كه ایمان آورده بودند بدان ها دادیم و[لى]بسیارى از آنان دست خوش انحرافند. این آیه به صراحت دلالت دارد كه خداوند از بندگانش «ترك دنیا» نخواسته و اگر كسانى ترك دنیا كرده‌اند این اختراع خودشان است.

در اسلام نیز تصریح شده كه «رهبانیت» وجود ندارد. پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) مى‌فرماید: لَیْسَ فى اُمَّتى رَهْبانِیَّةً؛2 در امت من رهبانیت نیست. در روایت آمده است كه عثمان بن مظعون از ناراحتى مرگ پسرش خانه را ترك كرد و به مسجد پناه آورد و در آن جا مشغول عبادت شد. پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) به سراغ او رفتند و فرمودند: یا عُثْمانَ اِنَّ اللّهَ تَبارَكَ وَ تَعالى لَمْ یَكْتُبْ عَلَیْنَا الرَّهْبانِیَّةَ اِنَّما رَهْبانِیَّةُ اُمَّتى الْجِهادُ فى سَبیلِ اللّهِ؛3‌اى عثمان! خداى تبارك و تعالى رهبانیت را بر ما ننوشته است؛ هر آینه رهبانیت امت من جهاد در راه خدا است.

با این وجود، كسانى مى‌پرسند، این امر واضحى است كه ما هر چه بیشتر با مظاهر دنیا سر و كار داشته باشیم و خود را از دنیا دور نگاه نداریم، طبیعتاً و خواه ناخواه توجه ما بیشتر به دنیا جلب مى‌شود و توجه به دنیا غفلت از خدا و آخرت را در پى دارد. با چنین اوصافى بالاخره وظیفه چیست؟ شما از یك طرف با استناد به آیات و روایات مى‌گویید كناره گیرى از دنیا مذموم است، از آن طرف هم مى‌گویید دنیا پرستى و اهل دنیا شدن و به گونه دنیا پرستان زیستن صحیح نیست؛ این دو آموزه ظاهراً با هم سازگار نیست.

در جلسه قبل به پاسخ این پرسش، اشاره‌اى كردیم، اما به لحاظ اهمیت بحث لازم است توضیح بیشترى در این باره بدهیم. خلاصه كلام این بود كه آن دنیایى بد و مذموم است كه هدف و غایت انسان قرار گیرد و انسان به آن «نگاه استقلالى» داشته باشد؛ اما دنیایى كه در


1. حدید (57)، 27.

2. بحار الانوار، ج 70، باب 51، روایت2.

3. همان، ج 8، باب 23، روایت 112.

جهت كسب آخرت و مقامات معنوى مورد استفاده واقع شود و با«نگاه ابزارى» به آن، وسیله‌اى براى رسیدن به قرب الى الله قرار گیرد نه تنها مذموم نیست كه توصیه هم مى‌شود.

مذمت شدید دنیا در كلام امیرالمؤمنین(علیه السلام)

امیرالمؤمنین(علیه السلام) بیانات بسیار زیاد و عجیبى در مذمت دنیا دارند. در نهج البلاغه آن قدر در مورد مذمت دنیا سخن گفته شده كه اگر كسى بگوید اصلاً نهج البلاغه كتاب مذمت دنیا است، چندان حرف غریبى نگفته است. گاهى در خطبه‌اى چند صفحه اى، از اول تا آخر در نكوهش و مذمت دنیا سخن گفته شده است. شاید كمتر خطبه‌اى را بتوان یافت كه امیرالمؤمنین(علیه السلام) درباره مذمت دنیا چیزى در آن نفرموده باشند: فَلْتَكُنِ الدُّنیا فى اَعْیُنِكُمْ اَصْغَرَ مِنْ حُثالَةِ الْقَرَظِ و قُراضَةِ الْجَلَمِ؛1 پس باید دنیا در نظر شما كوچك‌تر باشد از تفاله برگ درخت سَلْم و از خرده ریزه‌اى كه هنگام چیدن پشم گوسفند بر زمین مى‌افتد. در جایى دیگر مى‌فرمایند: اَرَضیتُمْ بِالْحیاةِ الدُّنْیا مِنَ الْأخِرَةِ عِوَضاً؛2 آیا در عوض زندگانى آخرت به زندگى دنیا راضى شده اید؟ هم چنین مى‌فرمایند: عِبادَ اللّهِ اوُصیكُمْ بِالرَّفْضِ لِهذِهِ الدُّنْیا التّارِكَةِ لَكُمْ؛3 بندگان خدا شما را سفارش مى‌كنم به ترك این دنیایى كه شما را رها مى‌كند. در ادامه همین خطبه این گونه فرموده‌اند: اَ وَ لَسْتُمْ تَرَوْنَ اَهْلَ الدُّنْیا یُمْسُونَ و یُصْبِحونَ على اَحْوال شَتّى فَمَیِّتٌ یُبْكى وَ آخَرُ یُعَزّى وَ صَریعٌ مُبْتَلى وَ عائِدٌ یَعودُ وَ آخَرُ بِنَفْسِهِ یَجودُ و طالِبٌ لِلدُّنْیا وَ الْمَوْتُ یَطْلُبُهُ وَ غافِلٌ وَ لَیْسَ بِمَغْفول عَنْهُ؛4 آیا اهل دنیا را نمى‌بینید كه در حالات گوناگون روز را شب و شب را صبح مى‌كنند؟ پس یكى مرده است كه بر او مى‌گریند، و دیگرى را تسلیت مى‌دهند، و دیگرى بیمارى است كه گرفتار بر زمین افتاده، و دیگرى به عیادت بیمار مى‌رود، و دیگرى در حال جان دادن است، و یكى خواهان دنیا است و مرگ در پى او است، و دیگرى غافل و بى خبر است در حالى كه خدا از او غافل نیست.

شاید یكى از عجیب ترین كلمات امیرالمؤمنین(علیه السلام) در مذمت دنیا، این جمله باشد كه


1. نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیض الاسلام، خطبه 32.

2. همان، خطبه 34.

3. همان، خطبه 98.

4. همان.

مى فرمایند: وَ اللّهِ لَدُنْیاكُمْ هذِهِ اَهْوَنُ فى عَیْنى مِنْ عِراقِ خِنْزیر فى یَدِ مَجْذوم؛1 به خدا سوگند این دنیاى شما در چشم من خوارتر و پست‌تر است از استخوان خوكى كه در دست انسانى مبتلا به جذام باشد! حتى مردار حیوان هاى حلال گوشت هم قابل تحمل نیست، چه رسد به خوك كه حرام گوشت است و زنده آن هم نفرت انگیز است. از آن سو نیز انسانى كه مبتلا به مرض جذام مى‌شود چهره‌اش به حدى كریه و زشت و وحشتناك مى‌شود كه انسان هیچ مایل نیست به صورت و دست هاى او نگاه كند. حال تصور كنید استخوان خوكى مرده در دست فردى جذامى باشد؛ آیا كوچك ترین رغبتى و سر سوزنى، میلى در شما نسبت به آن به وجود مى‌آید؟! امیرالمؤمنین(علیه السلام) مى‌فرمایند بى رغبتى و بى میلى من نسبت به این دنیایى كه شما با حرص و ولع تمام براى رسیدن به آن خیز برداشته اید، از بى رغبتى شما نسبت به استخوان خوك مرده در دست انسان جذامى كمتر است! این نهایت نفرت و انزجارى است كه مى‌توان نسبت به دنیا ابراز كرد.

تفسیر «دنیاى مذموم» در كلام امیرالمؤمنین(علیه السلام)

اكنون با چنین تعبیرها و سخنانى واقعاً تكلیف ما در برابر دنیا چیست و چگونه باید رفتار كنیم كه رفتار علوى و مورد قبول و رضایت خدا و پیامبر و ائمه(علیهم السلام) باشد؟

پاسخ این مطلب در خود نهج البلاغه و در كلمات خود امیرالمؤمنین(علیه السلام) وجود دارد. اگر آن حضرت در مورد دنیا چنین تعبیراتى دارند، از آن سو نیز مطالب دیگرى در این باره دارند كه از كنار هم گذاشتن این دو دسته تعبیر، مراد واقعى امیرالمؤمنین(علیه السلام) و نحوه رفتار صحیح در برابر دنیا روشن مى‌شود. در این جا به برخى از این شواهد اشاره مى‌كنیم:

در نهج البلاغه نقل شده كه مردى در حضور امیرالمؤمنین(علیه السلام) از دنیا بدگویى كرد. البته گویا آن شخص خود اهل دنیا بوده و نزد امیرالمؤمنین(علیه السلام) و كسانى كه در حضور آن حضرت بودند، به بى زارى از دنیا تظاهر مى‌كرده است. صرف نظر از این مطلب، حضرت در پاسخ او مطالبى را در محاسن و نقاط مثبت دنیا بیان فرموده‌اند كه قابل توجه است: اِنَّ الدُّنْیا دارُ صِدْق لِمَنْ صَدَقَها و دارُ عافِیَة لِمَنْ فَهِمَ عَنْها و دارُ غِنىً لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْها و دارُ مَوْعِظَة لِمَنِ اتَّعَظَ بِها


1. همان، كلمات قصار، كلمه228.

مَسْجِدُ اَحِبّاءِ اللّهِ و مُصَلىّ مَلائكَةِ اللّهِ وَ مَهْبِطُ وَحْىِ اللّهِ و مَتْجَرُ اَوْلیاءِ اللّهِ اِكْتَسَبوا فیهَا الرَّحْمَةَ وَ رَبِحوا فیهَا الْجَنَّةَ فَمَنْ ذا یَذُمُّها وَ قَدْ ءاذَنَتْ بِبَینْهِا وَ نادَتْ بِفرِاقِها وَ نَعَتْ نَفْسَها وَ اَهْلَها...؛1 محققاً دنیا سراى راستى است براى كسى كه با آن راست بگوید، و سراى ایمنى (از عذاب الهى) است براى كسى كه آن را درست فهم كند، و سراى توان گرى است براى كسى كه از آن توشه بردارد و سراى پند است براى كسى كه از آن پند گیرد. جاى عبادت و بندگى دوستان خدا، و جاى نمازگزاردن فرشتگان خدا، و جاى فرود آمدن وحى خدا، و جاى بازرگانى دوستان خدا است كه در آن، رحمت و فضل الهى را به دست آورده و سودشان بهشت خواهد بود. پس كیست كه دنیا را نكوهش مى‌كند؟ در حالى كه دنیا مردم را به دورى خود آگاه ساخت و به جدایى خویش ندا در داد و خبر فناپذیرى و مرگ خود و اهلش را به آنان داد...

اگر دنیا نبود مؤمنان از كجا و با چه عملى به بهشت مى‌رفتند؟ دنیا جایى است كه فرشتگان خدا در آن به عبادت مى‌پردازند. دنیا تجارت خانه اولیاى خدا است كه در آن تكامل مى‌یابند و بهشت را براى خود مى‌خرند. آیا دنیایى كه این ویژگى ها را دارد قابل مذمت است؟!

حضرت در جایى دیگر در مورد نحوه معامله و برخورد با دنیا كلامى دارند كه در عین كوتاهى، بسیار پر معنا و روشن گر است. آن حضرت مى‌فرمایند: مَنْ اَبْصَرَ بِها بَصَّرَتْهُ وَ مَنْ اَبْصَرَ اِلَیْها اَعْمَتْهُ؛2 كسى كه (به دیده عبرت) به آن نگریست دنیا او را آگاه كرد، و كسى كه به سوى (زینت هاى آن) خیره شد دنیا او را نابینا گردانید. این تعبیر حضرت، ناظر به همان تفاوت «نگاه آلى و ابزارى» و «نگاه استقلالى» است كه قبلاً بیان كردیم. اگر با دیده عبرت بین به دنیا نگاه كردیم، دنیا پندها و درس هاى فراوانى به ما خواهد داد، اما اگر در خود آن خیره شدیم و غرق در لذت ها و شهوات آن گشتیم ما را كور خواهد كرد.

نگاه «ابزارى» و نگاه «استقلالى» به دنیا

ما اگر بخواهیم به لذت ها و نعمت ها و بهشت آخرت برسیم راهى جز زندگى در این دنیا و استفاده از آن نداریم. درخت بهشت را «لااله الاالله» ما در این دنیا غرس مى‌كند؛ همان‌گونه كه


1. همان، كلمه126.

2. همان، خطبه 81.

پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) فرمود: مَنْ قالَ لا اِلهَ اِلاّ اللّهُ غُرِسَتْ لَهُ شَجَرَةٌ فِى الْجَنَّةِ...؛1 كسى كه «لااله الاالله» بگوید درختى در بهشت، براى او كاشته مى‌شود. اگر كارهاى خیر ما در این دنیا نباشد نصیبى از نعمت هاى بهشت نخواهیم داشت. ما براى خریدن بهشت، سرمایه‌اى جز این دنیا نداریم. اگر بخواهیم در آخرت، محصول سعادت و نیل به لذت ها و نعمت هاى بهشت را درو كنیم، كشتزارى كه باید در آن بذر بكاریم همین دنیا است. اگر زمین دنیا نباشد ما مزرعه دیگرى نداریم تا بخواهیم با كشت و زرع در آن، نعیم الهى را در آخرت درو كنیم.

بنابراین مهم این است كه ما حقیقت دنیا را آن‌گونه كه هست بشناسیم. دنیا وسیله كسب آخرت است. دنیا محلى است كه ما باید با تجارت در آن، زاد و توشه براى آخرت فراهم كنیم. اشتباه ما این است كه گاهى مى‌پنداریم ما براى همین دنیا خلق شده‌ایم و قرار است كه براى همیشه در آن باقى بمانیم. اشتباه ما در این است كه تصور مى‌كنیم دنیا آخرین مقصد و اقامتگاه ابدى ما است. اشتباه ما در نگاه استقلالى، به جاى نگاه ابزارى، به دنیا است.

نگاه استقلالى به دنیا این است كه مثلاً انسان ماشینش را مرتب بشوید و تمیز كند و همیشه دستمال به دست ایستاده باشد تا اگر كوچك ترین لكه‌اى روى شیشه یا بدنه آن پیدا شد آن را پاك كند. چنین كسى فراموش كرده كه ماشین را براى چه خریده است. ماشین وسیله و ابزارى است كه ما را به مقصد برساند و با راحتى و سرعتى كه دارد خستگى و زمان سفرهاى داخل و بیرون شهرى ما را كاهش دهد. اگر كسى 24 ساعت و مدام ماشینش را تمیز مى‌كند و دستمال مى‌كشد، در این صورت به جاى این‌كه ماشین در خدمت او باشد او در خدمت ماشین در آمده است!

دنیا نیز همین‌گونه است. دنیا وسیله‌اى است كه خداى متعال در اختیار ما قرار داده تا با استفاده از آن، شایستگى دریافت هر چه بیشتر رحمت ها و نعمت هاى الهى را پیدا كنیم و به مقصد برسیم. این همان دنیاى ابزارى است. اما اگر ما تمام توجهمان معطوف به خود دنیا و لذت هاى آن شد و اصلاً فراموش كردیم كه آخرتى هم در كار است، این جا است كه دنیا مایه فریب و «متاع الغرور» است. چنین دنیایى است كه مذموم است؛ دنیایى كه به جاى تسریع در رساندن ما به هدف، مانع رسیدنمان به هدف مى‌گردد. باز هم بهترین و گویاترین سخن در


1. بحار الانوار، ج 8، باب 23، روایت 146.

این باره سخن امیر كلام است: وَ اِنَّما الدُّنْیا مُنْتهى بَصَرِ الْاَعْمى لا یُبْصِرُ مِمّا وَراءَها شَیْئاً وَ الْبَصیرُ یَنْفَذُها بَصَرُهُ وَ یَعْلَمُ اَنَّ الدّارَ وَراءَها فَالْبَصیرُ مِنْها شاخِصٌ وَ الْاَعْمى اِلَیْها شاخِصٌ وَ الْبَصیرُ مِنْها مُتَزَوِّدٌ وَ الْاَعْمى لَها مُتَزَوِّدٌ؛1 جز این نیست كه دنیا منتهاى دید كوردل است، چیزى ماوراى آن را نمى‌بیند، و بینا نگاهش را از آن عبور مى‌دهد و مى‌داند در پى آن، سراى اصلى قرار دارد. پس بینا از آن، نگاه برمى گیرد و كوردل به آن خیره مى‌شود؛ و بینا از آن توشه بر مى‌دارد و كوردل براى آن توشه بر مى‌دارد. دنیا به مثابه عینكى است كه انسان بر چشم مى‌زند. عینك براى آن است كه انسان بهتر ببیند. راه بهتر دیدن با عینك هم آن است كه از پشت شیشه هاى آن به اشیا و دنیاى اطرافمان نگاه كنیم. اگر كسى به جاى نگاه از پشت عینك، به خود عینك و شیشه هاى آن خیره شود چه خواهد شد؟ آیا چیزى و كسى و جایى را خواهد دید؟ هرگز.

بنابراین آنچه كه مذمت مى‌شود در واقع، نوع نگاه و نگرش ما به دنیا، و نه خود دنیا است؛ وگرنه دنیا مخلوق خدا است و آنچه در آن است به نیكوترین صورت خلق شده است: الَّذِی أَحْسَنَ كُلَّ شَیْء خَلَقَهُ؛2 همان كسى كه هر چیزى را آفریده، نیكو آفریده است. دنیا به خودى خود بد نیست، آنچه دنیا را بد مى‌كند استفاده ناصحیح ما از آن است. اگر هم در قرآن و روایات و نهج البلاغه در غالب موارد مى‌بینیم از دنیا مذمت شده و بیشتر صحبت از «متاع الغرور» بودن و بى اعتبارى و بازیچه بودن دنیا شده، بدان سبب است كه اكثر انسان ها در غالب موارد نگرششان به دنیا درست نیست و در معرض فریفته شدن به دنیا هستند. از این رو سعى شده با این بیان ها هشدار لازم به انسان داده شود. قبلاً نیز گفتیم كه ما چون بیشتر با محسوسات سر و كار داریم و لذت هاى غیر حسى را كمتر درك مى‌كنیم، به همین جهت طبیعت ما به گونه‌اى است كه به دنیا و لذت هاى آن گرایش داریم و از آخرت و لذت هاى آن‌كه فعلا براى ما محسوس نیست غفلت مىورزیم. ما هر طرف كه چشم باز مى‌كنیم ماده و مادیت مى‌بینیم. پس خدا و رهبران دینى باید سعى كنند كفّه معنویات و آخرت را ترجیح دهند و توجه ما را از دنیا به سمت آخرت بازگردانند. با این حال براى آن‌كه كسانى دچار سوء برداشت نشوند و نپندارند كه معناى این قبیل تعالیم آن است كه به كلى از دنیا و لذت ها و نعمت هاى آن چشم


1. نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیض الاسلام، خطبه 133.

2. سجده (32)، 7.

بپوشند؛ گاهى نیز متذكر لذت هاى دنیا و استفاده از آنها مى‌شوند: قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ؛1 بگو، زیورهایى را كه خدا براى بندگانش پدید آورده و[نیز] روزى هاى پاكیزه را چه كسى حرام گردانیده است؟ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا كُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ؛2‌اى كسانى كه ایمان آورده اید، از نعمت هاى پاكیزه‌اى كه روزى شما كرده ایم، بخورید. البته درصد این نوع بیان ها نسبت به بیان هاى نوع اول كمتر است؛ چون انسان معمولاً بدون آن‌كه نیاز به ترغیب و تشویق و توصیه باشد، خود به خود و به طور طبیعى به استفاده از نعمت ها و لذت هاى دنیا گرایش دارد.

آیا تعالیم دینى، مانع رشد و توسعه اقتصادى است؟!

یكى دیگر از سؤالات و احیاناً اشكالاتى كه نسبت به تعالیم اسلام درباره برخورد با دنیا مطرح مى‌شود این است كه این تعالیم با حركت «رشد و توسعه اقتصادى» منافات دارد. این مسأله به خصوص در سال هاى اخیر، از جانب برخى روشن فكران داخلى به عنوان یك اشكال بر اسلام و تعالیم آن مطرح مى‌شود. این گونه تبلیغ مى‌كنند كه تا مردم ما پاى بند دین و تعالیم دینى باشند كشور ما هم چنان با ركود و عقب ماندگى اقتصادى دست و پنجه نرم خواهد كرد و بیش از پیش از قافله رشد و توسعه عقب خواهد افتاد. دینى كه مرتب به پیروانش تلقین مى‌كند زندگى دنیا گذرا و فانى است، دنیا «متاع الغرور» است، زندگى دنیا بازیچه است و...، چنین دینى ذاتاً با رشد و توسعه اقتصادى سر ناسازگارى دارد. اگر مردمى را آن چنان به دنیا بى رغبت كردیم كه آن را استخوان خوكى در دست یك انسان جذامى دیدند، آیا مى‌توان از این مردم انتظار داشت كه با كار و تولید بیشتر بر درآمد و ثروت ملى بیفزایند و موجب حركت رشد و توسعه در كشور شوند؟! اگر به پیروان خود توصیه كردیم كه: عِبادَ اللّهِ اوُصیكُمْ بِالرَّفْضِ لِهذِهِ الدُّنْیا التّارِكَةِ لَكُمْ؛3 بندگان خدا شما را سفارش مى‌كنم به ترك این دنیایى كه شما را رها مى‌كند، آیا مى‌توان متوقع بود كه این پیروان در عرصه اقتصادى در پى رقابت و مسابقه با سایر ملت ها و كشورها برآیند؟! یكى از مهم ترین عوامل عقب افتادگى كشورهاى


1. اعراف (7)، 32.

2. بقره (2)، 172.

3. نهج البلاغه، شرح و ترجمه فیض الاسلام، خطبه 98.

مسلمان، به ویژه كشور ما ریشه در همین نوع تعالیم دارد. از این رو باید از میان «دین» و «رشد و توسعه اقتصادى» یكى را برگزید! نمى‌شود هم از مردم پاى بندى به دین و دستورات و تعالیم دینى را خواست و هم به آنان وعده پیشرفت و رشد و توسعه اقتصادى داد! روح تعالیم دینى، به ویژه تعالیم اسلامى به گونه‌اى است كه روحیه كار، تلاش، تولید و كسب ثروت و درآمد را از افراد مى‌گیرد! در تعالیم دینى آن چنان هیولایى از مال و ثروت دنیا مى‌سازند كه دین داران نه هوس كسب ثروت مى‌كنند و نه جرأت آن را! تلاش براى رشد و توسعه اقتصادى، یعنى تلاش و رقابت در عرصه مسابقه براى رسیدن به دنیاى بهتر، بیشتر و مرفّه تر؛ و اسلام پیروان خود را از مسابقه براى كسب دنیا بر حذر مى‌دارد و با تجمل و رفاه مبارزه مى‌كند!

آنچه منشأ این سؤال و اشكال مى‌شود درك نادرست و ناقص از تعالیم اسلامى است. اگر بخواهیم پاسخ را در یك جمله و كوتاه و مختصر بیان كنیم، باید بگوییم: اسلام دنیازدگى و دل بستگى به دنیا و روحیه مصرف گرایى را مذموم شمرده و در هیچ كجاى اسلام، مسلمانان به تولید كمتر توصیه نشده‌اند. مطالعه در روایات اسلامى و سیره عملى پیامبر(صلى الله علیه وآله) و اهل بیت(علیهم السلام) این مطلب را ثابت مى‌كند.

امیرالمؤمین على(علیه السلام) یكى از عالى ترین و برجسته ترین الگوها براى مسلمانان و پیروان اسلام به شمار مى‌رود. شما كسى را پیدا نمى‌كنید كه در عرصه هاى مختلف سیاسى، اجتماعى، اقتصادى و نظامى بیش از امیرالمؤمنین(علیه السلام) فعالیت كرده باشد. كسى كه از امر اداره حكومتى پهناور ـ كه ایران، عربستان، مصر، یمن، عراق و سوریه امروز فقط چند استان آن بوده‌اند ـ گرفته تا شركت در جنگ و جهاد و تا فعالیت در عرصه زراعت و كشاورزى را به حد كمال رسانده است. تاریخ گواه است كه آن حضرت چه بسیار درختان خرمایى كه به دست مبارك خویش به ثمر رساند و چه بسیار چاه ها و نهرهایى كه براى آبیارى زمین هاى كشاورزى و باغ ها ایجاد كرد. در هیچ كجا امیرالمؤمین(علیه السلام) توصیه به كار نكردن و تولید نكردن ننموده و خود نیز هرگز در زندگى چنین نبوده است. على(علیه السلام) كسى است كه به هنگام روز، در آفتاب سوزان مدینه و عراق بیل در دست و كلنك بر دوش دارد و شب هنگام نیز انبان هاى نان و خرما را براى سیر كردن شكم گرسنگان به این طرف و آن طرف مى‌كشد. آنچه على(علیه السلام) مدام توصیه مى‌كند دل نبستن به دنیا، و كمتر استفاده كردن از لذایذ دنیا به جهت دل بسته نشدن به آن است.

ممكن است گفته شود، همین مقدار كه توصیه به زهد و قناعت و استفاده كمتر از لذت ها و مادیات مى‌شود، نمى‌تواند با روحیه تولید و رشد وتوسعه اقتصادى سازگار باشد.

در پاسخ باید بگوییم، اگر بنا بر تحریف مطالب و سوء استفاده باشد، انسان از هر سخنى مى‌تواند عیب و اشكال در بیاورد. سخن در این است كه اگر ما مجموع گفته ها و عملكردهاى اسلام و رهبران آن را در نظر بگیریم، هرگز پذیرش اسلام ملازم با توسعه نیافتگى و پرهیز از رشد و توسعه اقتصادى نیست. در این زمینه، نه افراط و نه تفریط، هیچ كدام صحیح نیست. على(علیه السلام) از یك سو مى‌گوید: یا دُنْیا أَ بى تَعَرَّضْتِ وَ اِلَىَّ تَشَوَّقْتِ غُرّى غَیْرى؛1‌اى دنیا! آیا قصد مرا كرده‌اى و به من طمع ورزیده اى؛ غیر مرا فریب ده. اما از سوى دیگر نباید فراموش كنیم، این همان على است كه روزها در نخلستان ها زیر آفتاب سوزان كار مى‌كند و عرق مى‌ریزد، از چاه آب مى‌كشد و به كار و تولید مشغول است؛ و این همان على است كه شب ها بخشى از وقتش را صرف رسیدگى به امور نیازمندان و فقرا مى‌كند؛ و این همان على است كه بخش مهمى از عمرش را در جبهه هاى نبرد سپرى كرده است. كجاى تاریخ نوشته است كه على(علیه السلام) شب و روز سجاده پهن كرده بود و عبادت مى‌كرد؟! كجاى تاریخ نوشته است كه على7 دست و دل از دنیا برید و به غارى در دل كوهى پناه برد و هیچ تولید و بازده اقتصادى نداشت؟!

حاصل این كه، اولا، دنیا به خودى خود بدى ندارد و مذمت نمى‌شود؛ دنیا مخلوق خدا است و خداوند درباره مخلوقات خود مى‌فرماید: اَلَّذِی أَحْسَنَ كُلَّ شَیْء خَلَقَهُ؛2كسى كه هر چیزى را كه آفریده، نیكو آفریده است. ثانیاً، اسلام هیچ‌گاه نفرموده، مطلقاً از دنیا و نعمت ها و لذت هاى آن استفاده نكنید و بهره‌مند نشوید، بلكه به عكس، كسانى را كه چنین تفكر و رویّه‌اى دارند نكوهش كرده و مى‌فرماید: قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ؛3 بگو، زیورهایى را كه خدا براى بندگانش پدید آورده و[نیز]روزى هاى پاكیزه را چه كسى حرام گردانیده است؟ به عبارت دیگر، اسلام نگفته دنبال علم و صنعت، پیشرفت و تولید نروید، سخن اسلام این است كه تلاش كنید اینها را براى رسیدن به هدفى ارزش مندتر


1. بحار الانوار، ج 33، باب 20، روایت 524.

2. سجده (32)، 7.

3. اعراف (7)، 32.

مورد استفاده قرار دهید. هم چنین دستور اسلام این است كه براى پرهیز از وابستگى و علاقه به دنیا، كمتر مصرف كنید؛ اما هیچ‌گاه به كم تولید كردن توصیه نكرده است.

یكى از دستوراتى كه اسلام براى دل بسته نشدن به دنیا و پرهیز از دنیازدگى به ما داده این است كه گاهى باید اختیاراً از نعمت هاى دنیا كه زمینه استفاده از آنها برایمان مهیا است، صرف نظر كنیم. اگر انسان این كار را تمرین و تكرار كند، باعث مى‌شود علاقه و محبت به دنیا در دلش شكل نگیرد. هم چنین اگر چیزى را با زحمت و تلاش به دست آورده، در نهایت خودش استفاده نكند و على رغم علاقه‌اى كه دارد آن را به دیگرى واگذار كند، این كار كمكى مؤثر براى كشتن محبت دنیا در خود و جلوگیرى از شكل گیرى این محبت است. قرآن كریم در این زمینه تعبیرى بسیار رسا دارد: لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّى تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ؛1 هرگز به نیكوكارى نخواهید رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق كنید. البته كارى است بسیار مشكل؛ چیزى را كه انسان براى به دست آوردن آن عرق ریخته و مشكلات و مصایبى را به جان خریده، اكنون كه به دست آورده، با كمال علاقه و احیاناً نیازى كه به آن دارد، آن را دو دستى تقدیم دیگران كند! به همین دلیل هم كه كارى بسیار مشكل است، امّا اگر كسى توانست آن را انجام بدهد، گام بسیار بزرگى براى بیرون راندن محبت دنیا از دل خود برداشته است.

مهم همین است كه ما دل بسته دنیا نشویم و به صورت ابزار به آن نگاه كنیم، نه این‌كه آن را هدف ذاتى و اصیل خود قرار دهیم. اگر ما به دنیا نگاه ابزارى داشتیم، آن گاه در همان حدى كه براى هدف نهایى ما كاربرد داشته باشد به آن علاقه پیدا مى‌كنیم و اگر جایى مانع پیشرفت و نیل ما به آن هدف نهایى باشد، به راحتى از آن صرف نظر مى‌كنیم و آن را كنار مى‌گذاریم؛ چرا كه فقط وسیله است و مطلوبیت ذاتى و بالاصاله براى ما ندارد.

البته این مطلب كه به دنیا نگاه ابزارى داشته باشیم و تنها آن را وسیله‌اى براى رسیدن به هدف نهایى بدانیم، گفتنش آسان است اما عمل كردن به آن بسیار دشوار است. همه دستوراتى كه در اسلام به زهد و قناعت و نظایر آنها داده شده به همین منظور است كه انسان از ابتلاى به دنیازدگى و فریفته شدن به دنیا نجات پیدا كند. دنبال دنیا و لذایذ دنیوى و مادى رفتن توصیه نمى‌خواهد. انسان به طور طبیعى و بدون این‌كه كسى او را تشویق كند، خود به خود به مادیات


1. آل عمران (3)، 92.

و لذایذ دنیوى تمایل دارد و براى كسب آنها تلاش مى‌كند. آنچه نیاز به توصیه دارد حركت و توجه به سوى آخرت و دورى از افراط در پرداختن به دنیا است.

نكته‌اى دیگر درباره شبهه تعارض دین و توسعه

در پاسخ كسانى كه دستورات دینى را مانع حركت به سوى رشد و توسعه اقتصادى مى‌دانند این نكته نیز قابل توجه است كه برخى از جامعه شناسان غربى اظهار كرده‌اند كه اصولا یكى از عوامل پیشرفت اقتصادى اروپا و غرب در قرن شانزده و هفده، عامل دینى و «اخلاق پروتستان» بود. پروتستان كه یكى از سه مذهب معروف مسیحیت (كاتولیك، ارتدوكس، پروتستان) است و در قرن شانزده پایه‌گذارى شد، پیروان خود را به زهد و استفاده كمتر از دنیا دعوت مى‌كرد. ماكس وِبِر، جامعه شناس معروف آلمانى، در كتابى با نام «اخلاق پروتستان و روح سرمایه دارى» مدعى شده كه پیشرفت جامعه غرب از آن زمان شروع شد كه مذهب پروتستان در آن رواج پیدا كرد. او مدعى است، در بین كشورهاى اروپایى، آنهایى كه مردمشان پروتستان مذهب بودند پیشرفتشان در زمینه اقتصاد بیشتر بود؛ و این مطلب را مربوط به اخلاق پروتستان مى‌داند كه به وارستگى از دنیا و كم مصرف كردن توصیه مى‌كند. این دستور باعث گردید مردم كمتر مصرف كنند و بیشتر به پس انداز سرمایه روى بیاورند. انباشت این سرمایه ها بر روى هم باعث تقویت بنیه اقتصادى كشورهاى غربى شد و در نهایت نیز به رشد و توسعه اقتصادى آنها منجر گردید.

البته استدلالى كه ماكس وبر براى چگونگى پیدایش رشد و توسعه در غرب كرده، از نظر ما تمام نیست، اما غرض این است كه ببینیم حتى برخى از كسانى كه به دین و پیامبران الهى اعتقاد ندارند، نظرشان این است كه تعالیم انبیا در زمینه زهد و قناعت باعث پیشرفت اقتصادى، و نه عقب ماندگى در این زمینه، مى‌شود.

در هر حال همان‌گونه كه توضیح دادیم توصیه هاى دین به زهد و قناعت و مصرف كمتر هیچ منافاتى با كار و تولید بیشتر ندارد. كاملاً ممكن است كه مردم و ملتى از نظر تولید ثروت ملى در درجه اول قرار داشته باشند، اما مصرفشان از بسیارى كشورها پایین‌تر باشد. جمع این دو مسأله مشتمل بر هیچ تناقضى نیست.

از سوى دیگر، كسانى كه تمام توجهشان به دنیا است و روحیه مصرف گرایى و تلذذ هر چه بیشتر دارند، در اثر افراط در این امر مشكلاتى را براى خود و جامعه به وجود مى‌آورند. بسیارى از این افراد براى رسیدن به پول و لذت بیشتر دست به دزدى، خیانت، اختلاس، ارتشا و كارهایى از این قبیل مى‌زنند. در نگاه كلان، گاهى هزینه هایى كه صرف مقابله با این امور مى‌شود به حدى زیاد است كه درآمد ملّى یك كشور را تحت الشعاع قرار مى‌دهد. طبق آمارهایى كه كشورهاى پیشرفته غربى، خود منتشر مى‌كنند، هزینه هایى كه آنان براى معالجه بیمارى هاى عصبى و برخى بیمارى ها نظیر ایدز صرف مى‌كنند رقم بسیار بالایى را تشكیل مى‌دهد. بیمارى هاى عصبى و ایدز دو ره آورد روحیه مصرف گرایى و تلذذ هر چه بیشتر هستند. اگر پول ها و امكاناتى را كه در این كشورها براى پلیس، زندان ها، ندامت گاه ها و مسایل مربوط به جرم و جنایت هزینه مى‌شود به این رقم اضافه كنیم، خواهیم دید كه رقم آن كاملاً قابل توجه و تأمل است. اگر این كشورها پیشرفت و صنعت و تولید را با اخلاق، زهد، قناعت و روحیه كم مصرف كردن همراه مى‌كردند بسیارى از این هزینه ها پیش نمى‌آمد.

به هر حال اگر ما دین و دستورات دینى را درست بفهمیم و عمل كنیم، خواهیم دید كه هم دنیا و هم آخرت ما آباد خواهد شد. متأسفانه ما «زهد» را به «تنبلى» و توكل را به «بى عارى و بى كارى» معنا مى‌كنیم، و آن گاه نتایج سوء تنبلى و بى كارى رابه دین نسبت مى‌دهیم. هیچ‌گاه معناى زهد و توكل، تنبلى و بى كارى نیست. اسلام به زهد و توكل دعوت كرده، نه به تنبلى و بى كارى. اشكال در ما است كه این دو مفهوم را بد معنا مى‌كنیم و برداشت غلطى از آنها داریم. دو مفهومى كه مى‌توانند در رفتار و شخصیت فرد و ترقّى و پیشرفت جامعه تأثیراتى بسیار مثبت داشته باشند، در اثر برداشت هاى غلط ما به عواملى بازدارنده تبدیل شده‌اند.

دستور و شعار اسلام این است كه: لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْكافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً؛1 خداوند هرگز بر مؤمنان، براى كافران راه[ تسلّطى] قرار نداده است. آیا امروزه این پیام جز با كار و تولید و پیشرفت بیشتر در عرصه علم و صنعت قابل تحقق است؟ اسلام مى‌گوید: وَ لِلّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ؛2 عزت از آنِ خدا و از آنِ پیامبر او و از آنِ مؤمنان است. آیا در جهان


1. نساء(4)، 141.

2. منافقون (63)، 8.

امروز با تنبلى و بى عارى و بى كارى مى‌توان انتظار داشت كه مؤمنان و مسلمانان عزیز باشند؟ اگر فقط همین دو آیه را از دستورات قرآن و اسلام در نظر بگیریم، خواهیم دانست كه باید مسلمانان و جوامع اسلامى شب و روز در عرصه علم و تولید و صنعت و فن آورى تلاش كنند تا مجبور نباشند براى كوچك ترین نیازمندى هاى خود دست نیاز به سوى كفار و دشمنان خدا دراز كنند و ضمن هموار كردن راه تسلط آنان بر خود، عزت خویش را نیز زیر پا بگذارند.

اگر كسى براى تحقق عملى این دو آیه و به قصد امتثال امر الهى و تحقق خواسته خداوند به تحقیق علمى پرداخت و به كار و تولید روى آورد، این نه تنها دنیازدگى نیست كه عین عبادت و تقرب الى الله است. چه كسى مى‌تواند اسلام را به ترویج و تبلیغ تنبلى و بى كارى متهم كند در حالى كه نظر اسلام این است كه: اِنَّ الْعِبادَةَ عَشَرَةُ اَجْزاء تِسْعَةٌ مِنْها طَلَبُ الْحَلالِ؛1 همانا عبادت ده جزء است كه نُه جزء آن در جستجوى روزى حلال برآمدن است. آرى، اسلام كار در مزرعه و كارخانه و اداره را كه براى كسب درآمد به منظور اداره زندگى و توسعه بر زن و فرزند انجام شود، عبادت مى‌داند نه طلب دنیا و فریفته دنیا شدن!

اگر اشكال و ایرادى هست در فهم و برداشت هاى غلط ما و یا احیاناً نوع نگاه ما به دنیا و نیت و انگیزه ما در كار و تولید است؛ وگرنه در صورتى كه اسلام را درست بفهمیم و بعد هم درست به آن عمل كنیم، خواهیم دید كه خیر و سعادت دنیا و آخرت ما را تضمین خواهد كرد.


1. بحار الانوار، ج 77، باب 3، روایت 6.