موضوع بحث ما «نیت در عبادات» بود. دانستیم كه روح عبادت، نیت است و به طور كلى ارزش هر فعلى بستگى به نیت آن دارد. اشاره كردیم كه در برخى اعمال عبادى مثل نماز، اگر نیتى فاسد كننده، مثل نیت «ریا» و «سُمعه» باشد، آن عمل نه تنها سودى ندارد و باطل است، كه موجب عقاب هم مىشود. در باره نشانه هاى ریا و نیز راه هاى علاج آن مطالبى را بیان كردیم. هم چنین گفتیم كه باید سعى كنیم عملمان خالص براى خدا باشد و آن را به قصد تقرب به او انجام دهیم. در این جلسه مىخواهیم مقدارى پیرامون این مسأله بیشتر بحث كنیم.
گاهى در مقابل ریا، تعبیر «خلوص» به كار برده مىشود. اما منظور از خالص بودن عمل براى خدا چیست؟ مگر خدا نیازى دارد، كه ما كارى را «براى او»، آن هم خالص براى او، انجام دهیم؟! در قرآن كریم نیز تعبیراتى از قبیل «وجه الله» و «ابتغاء مرضات الله» به كار رفته است. در سوره «انسان» مىفرماید: إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللّهِ لا نُرِیدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً؛1 ما براى خشنودى خدا است كه شما را اطعام مىكنیم و پاداش و سپاسى از شما نمىخواهیم. در چند مورد نیز «ابتغاء مرضات الله» تعبیر شده است؛ از جمله، در سوره بقره مىفرماید: وَ مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ...؛2 و مَثَل كسانى كه اموال خویش را براى طلب خشنودى خدا انفاق مىكنند... .تعبیر «وجه الله» از این تعبیر كه عمل باید «براى خدا» باشد نیز مبهمتر است. «وجه» به معناى «صورت» است. آیا معناى اینكه عمل را باید «لوجه الله» انجام دهیم، این است كه باید آن را «براى صورت خدا» انجام دهیم؟!
1. انسان (76)، 9.
2. بقره (2)، 265.
در این میان شاید تعبیر «مرضات الله» از دو تعبیر دیگر مفهومتر باشد؛ یعنى عمل را انجام دهیم براى آنكه خدا راضى و خشنود باشد. رضایت در ما یك حالت نفسانى است كه به علم حضورى آن را درك مىكنیم. وقتى از كار كسى رضایت پیدا مىكنیم، یك حالت خوشحالى در ما پیدا مىشود. آیا معناى رضایت خدا هم این است كه در اثر كار ما حالتى در خدا پیدا مىشود و خداوند شاد و خرسند مىگردد؟! از این رو با دقت، مىبینیم این تعبیر نیز خیلى از دو تعبیر قبلى، روشنتر نیست؛ گرچه در ابتدا این گونه به نظر مىآمد.
تعبیر دیگرى كه بیشتر فقها آن را به كار مىبرند این است كه مىگویند، عبادت را باید به «قصد امتثال» انجام داد. امتثال به معناى «فرمان بُردارى» است. قصد امتثال، یعنى اینكه كارى را به سبب آنكه خداوند به آن امر كرده است و براى اطاعت امر او انجام دهیم. امر هم اعم از «وجوبى» و «استحبابى» است. در هر حال، این مفهوم نیز گرچه كمابیش براى ما روشن است، اما باز هم جاى این سؤال هست كه چه حالتى باید در ما به وجود بیاید تا بگوییم، كارى را به قصد امتثال امر الهى انجام داده ایم؟
تعبیر دیگرى كه براى ما بسیار هم آشنا است «قربة الى الله» است. بسیارى از افراد هنگامى كه مىخواهند نماز بخوانند، مثلاً مىگویند: دو ركعت نماز صبح به جا مىآورم «قربة الى الله». «قربت» به معناى «نزدیكى» است. با این حساب، معناى اینكه عبادت را «قربة الى الله» انجام دهیم این است كه آن را براى نزدیكى به خدا انجام دهیم. اما نزدیكى به خدا یعنى چه؟ مگر خدا در مكانى قرار دارد كه ما خود را به او نزدیك كنیم؟! بنابراین، این مفهوم نیز خالى از ابهام نیست.
در این جا قصد آن نداریم تا وارد بحث هاى نظرى و فلسفى در این باره شویم. این قبیل بحث ها بیشتر فایده علمى دارد، در حالى كه مقصود از جلسات ما طرح بحث هایى است كه اثر عملى داشته باشد و بتواند در اعمال و رفتار ما نمود پیدا كند. از این رو در این زمینه، از موارد واضح و روشن شروع مىكنیم تا به موارد مبهم برسیم و ببینیم كه چگونه باید آنها را حل كرد و پاسخ داد.
یك معناى نیت در عبادت این است كه به هنگام عمل، انسان توجه داشته باشد كه چه مىكند تا زمینه براى چنین سؤالى فراهم شود كه آیا این همان كارى است كه شرع دستور داده است؟ آیا خدا از این كار راضى است؟ مقابل این حالت، جایى است كه انسان عمل را بى نیت انجام دهد. ممكن است به ذهن بیاید كه مگر ممكن است انسان كارى را بى نیت انجام دهد؟ پاسخ این است
كه البته چنین فرضى شاید بسیار نادر باشد. در شرایط عادى و در حالى كه انسان به هوش و در حال سلامت است، براى هر كارى كه انجام مىدهد حتماً قصد و نیتى دارد. اما فرض دارد كه در مواقعى انسان از خود بى خود گردد و چندان به هوش نباشد؛ مثل انسانى كه شدیداً خواب آلوده است یا كسى كه - خداى ناكرده ـ در اثر خوردن شراب مست شده است. در این حالت انسان نمىفهمد كه چه مىكند و از این رو قصد و نیت خاصى در ذهنش وجود ندارد. در هر حال اگر كسى در چنین حالتى عبادتى انجام دهد، مثلاً نماز بخواند، گرچه همه واجبات آن را انجام دهد و تمام شرایط آن را رعایت كند، اما چون نیت ندارد عملش باطل است. این نماز مثل كارهایى است كه برخى افراد در خواب انجام مىدهند، كه اگر بعداً از آنها سؤال شود، هیچ چیز را به خاطر نمىآورند. البته همان طور كه اشاره كردیم، فرض وقوع عبادت و نمازى به این صورت بسیار بسیار نادر است، اما به هر حال اگر چنین نمازى خوانده شود به دلیل نداشتن نیت، باطل خواهد بود.
فرض دیگر براى نیت در عبادت این است كه انسان آن را صرفاً براى رسیدن به برخى مقاصد و آثار دنیوى انجام دهد؛ نظیر نمازهایى كه منافقان در زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله) مىخواندند. آنان فقط براى اینكه جانشان محفوظ باشد و سایر احكام ظاهرى اسلام (مانند ارث بردن، ازدواج كردن و...) در موردشان جارى شود مسلمان شده بودند و آداب و عبادات اسلامى را انجام مىدادند؛ به گونهاى كه اگر مىدانستند در صورت نماز نخواندن نیز جان و مالشان محفوظ است و از سایر امتیازات برخوردار خواهند بود، هیچگاه نماز نمىخواندند. چنین نمازى قطعاً باطل است.
از طرفى این مسأله نیز روشن و مسلّم است كه انسان همه كارهایى را كه انجام مىدهد انگیزه آن جلب منفعت یا دفع ضرر است. البته ممكن است افراد در مصداق هاى منفعت و ضرر با هم اختلاف داشته باشند و كسى چیزى را منفعت بداند در حالى كه دیگرى همان را ضرر به حساب مىآورد؛ ولى اینكه انسان در هر كارى به دنبال جلب منفعت یا دفع ضررى مىباشد، امرى قطعى است. كارهایى كه ما انجام مىدهیم یا براى این است كه به پولى برسیم، یا احترام و شخصیتى در جامعه كسب كنیم، یا پست و مقامى به دست آوریم، یا تنبیه و جریمه نشویم و از این قبیل. این امر در مورد عبادات و خصوص نماز نیز صادق است. اكثر قریب به اتفاق كسانى كه خدا را عبادت مىكنند و نماز مىخوانند، گرچه واقعاً به قصد پرستش و اطاعت امر خدا این كار را انجام مىدهند، اما این گونه نیست كه منافع انجام عبادت یا ضررهایى كه از ترك عبادت عاید آنان مىشود، در انگیزه آنان تأثیر نداشته باشد. این آثار
گاهى دنیایى است؛ مثل اینكه تجربه كرده كه نماز به زندگى انسان بركت مىدهد یا صدقه بلاها را دفع مىكند، و گاهى نیز آثار آخرتى است. دست كم این است كه اكثر افراد نمازخوان در عین حال كه براى اطاعت امر خدا نماز مىخوانند، اما این كار را یا به طمع بهشت و یا براى ترس از عذاب و جهنم انجام مىدهند. بسیارى از افراد اگر نماز مىخوانند براى این است كه مىدانند خداوند بى نمازها را به جهنم مىبرد. اگر خدا جهنم را درست نكرده بود بسیارى از افراد، نماز نمىخواندند! اكنون كه نماز مىخوانند براى آن است كه خداوند فرموده: فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ؛1 پس واى بر نمازگزارانى كه از نماز خود غفلت مىكنند. یا به سبب آن است كه این آیه و نظایر آن را خواندهاند: ...یَتَساءَلُونَ عَنِ الُْمجْرِمِینَ ما سَلَكَكُمْ فِی سَقَرَ قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّینَ؛2 ...از مجرمان مىپرسند: «چه چیز شما را در آتش در آورد؟» گویند: «از نمازگزاران نبودیم.» نماز خواندن یك عده بدان سبب است كه باورشان آمده خدایى هست و آن خدا جهنمى دارد و بى نمازها را به آن جهنم مىبرد! اگر روزى خدا به این افراد بگوید دیگر جهنمى در كار نیست، یا بى نمازها را به جهنم نمىبرم، آنان دیگر نماز نخواهند خواند و هیچ عبادتى را انجام نخواهند داد! اكنون سؤال این است كه آیا این گونه عبادت ها و نمازها درست است یا خیر؟
نماز خواندن برخى افراد نیز براى رسیدن به بهشت است. اینان اگر نماز مىخوانند از آن رو است كه مىدانند خدا هست و بهشتى با نعمت هاى فراوان و غیر قابل وصف دارد، و آن بهشت پاداش كسانى است كه عبادت و اطاعت خدا را انجام دهند. این گروه براى محروم نماندن از آن پاداش ها است كه نماز مىخوانند! به طورى كه اگر بهشتى و پاداشى در كار نباشد آنان نیز هیچگاه عبادتى نخواهند كرد و نمازى نخواهند خواند! آیا چنین عبادتى با چنین نیتى درست است؟ آیا این امر به خلوص نیتى كه شرط صحت عبادت و به خصوص نماز دانسته شده ضرر نمىزند؟
البته تردیدى نیست كه هستند بندگان مقرب و اولیاى خدایى كه نماز و عبادتشان با افراد معمولى قابل مقایسه نیست. آنان در نماز و عبادت خود چشم داشتى به بهشت و ترسى از عذاب و جهنم ندارند. اگر خدا بهشت و جهنم هم نداشت آنان باز هم خدا را عبادت مىكردند. در برخى از مضامینى كه از ائمه هدى و حضرات معصومین(علیهم السلام) نقل شده، آنان عرضه مىدارند كه خدایا! حتى اگر بلا و مصیبت بر سرم آورى دست از عبادت و اطاعت تو
1. ماعون ()، 4 ـ 5.
2. مدثر (74). 40 ـ 43.
بر نخواهم داشت! ما نیز باید از خداى متعال بخواهیم و خود نیز همت كنیم كه عبادت ها و اطاعت هایمان را به چنین مراتبى نزدیك كنیم. اما در هر صورت، قابل انكار نیست كه بسیارى از عبادت ها و اطاعت ها به طمع بهشت یا ترس از جهنم است؛ به طورى كه اگر خدا بهشت و جهنم را بردارد آمار عبادت كنندگان بسیار كم مىشود به گونهاى كه میل به صفر مىكند! بحث ما هم در این گونه عبادت ها است كه آیا از نظر احكام و معارف اسلامى چه حكمى دارند؟
برخى روایات وجود دارند كه عبادت كنندگان را به سه قسم تقسیم كردهاند. بر اساس این روایات، عبادت برخى، عبادت بردگان است. برده چون از ارباب و صاحبش مىترسد و حساب مىبرد، فرمان او را اطاعت مىكند. گروهى از مردم نیز چون از خدا و عذاب و جهنم او مىترسند خدا را عبادت و اطاعت مىكنند. روایات، این گونه عبادات را «عبادة العبید» نامیدهاند. عبادت گروهى دیگر، حساب گرانه و كاسب كارانه است. تاجر و كاسب اگر بخواهد معاملهاى انجام دهد، نگاه مىكند كه در این معامله چه سودى عایدش مىشود و چه به دست مىآورد. گروهى از مردم نیز خدا را همینگونه عبادت مىكنند. آنان حساب مىكنند كه در قبال این عبادت چه چیزى عایدشان مىشود و این عبادت چه نفع و سودى براى آنان دارد. آنان چون مىبینند در مقابل عبادت، بهشت را به دست مىآورند، خدا را عبادت مىكنند. روایات، چنین عبادتى را «عبادة التجار» نامیده است. اینها سوداگرند. روزه مىگیرند و ساعت ها گرسنگى و تشنگى مىكشند، نماز مىخوانند، جهاد مىكنند و جانشان را در راه خدا به خطر مىاندازند؛ همه اینها براى آن است كه مىدانند در مقابل، صدها و هزارها برابر پاداش دریافت مىكنند. اتفاقاً قرآن كریم نیز براى تشویق مردم به كار خیر و اطاعت از خدا از همین ادبیات استفاده مىكند: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى تِجارَة تُنْجِیكُمْ مِنْ عَذاب أَلِیم تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ ذلِكُمْ خَیْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ؛1اى كسانى كه ایمان آورده اید، آیا شما را بر تجارتى راه نمایم كه شما را از عذابى دردناك مىرهاند؟ به خدا و فرستاده او بگروید و در راه خدا با مال و جانتان جهاد كنید. این، اگر بدانید، براى شما بهتر است. در این آیه از لفظ «تجارت» استفاده كرده است. در مواردى، تعبیر خرید و فروش را به كار برده است: إِنَّ اللّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ
1. صف (61)، 10ـ11.
لَهُمُ الْجَنَّةَ؛1 در حقیقت، خدا از مؤمنان، جان و مالشان را به [بهاى] اینكه بهشت براى آنان باشد، خریده است.
به هر حال از قرآن و روایات استفاده مىشود كه این گونه عبادت و اطاعت مقبول است و طمع بهشت یا ترس از جهنم، خللى به خلوص نیت (كه موجب ارزش عبادت مىشود) نمىزند. اگر انسان به همین مرتبه هم برسد كه بهشت و جهنم را واقعاً باور كند و جدّى بگیرد، كم مرتبهاى نیست. البته باید وجهه نظر و همتش را آن مرتبهاى قرار دهد كه در عباداتش فقط خدا را مد نظر داشته باشد و حتى اگر بهشت و جهنمى نیز در كار نباشد دست از اطاعت و عبادت خدا برندارد.
در این میان گروه چهارمى هم در این زمان هاى ما پیدا شدهاند كه آنها هم مىگویند ما خدا را براى بهشت و جهنم عبادت نمىكنیم چرا كه این اخلاق، اخلاق سودگرایانه است! تفاوت اینها با اولیاى الهى (كه آنان نیز همینگونه خدا را عبادت مىكنند) در این است كه اینها اصلاً اعتقادى به بهشت و جهنم ندارند! چون معتقدند بهشت و جهنمى وجود ندارد طبیعتاً اعمالشان نیز براى رسیدن به آن یا گرفتار نیامدن در آن نیست! این افراد مىگویند، اگر در قرآن و روایات از بهشت و جهنم سخن گفته شده، براى آن بوده كه در مردم انگیزه ایجاد شود تا به اصول اخلاقى و انسانى پاى بند باشند، وگرنه در واقع بهشت و جهنمى وجود ندارد! اینان اگر مىگویند ما از سر ترس، خدا را عبادت نمىكنیم، براى آن است كه اصلاً ترسى از خدا ندارند! و در واقع اصلاً به خدایى اعتقاد ندارند كه از او بترسند یا نترسند!
در هر حال، اگر مىگوییم بالاترین مرتبه عبادت این است كه انسان خدا را به طمع بهشت یا ترس از جهنم عبادت نكند، منظورمان صورتى است كه به وجود خدا و بهشت و جهنم معتقد است. هنر این است كه انسان آن عذاب هاى هولناك جهنم را باور داشته باشد و با این وجود، حقیقتاً عبادت و اطاعتش براى ترس از آنها نباشد، بلكه به اوجى بالاتر از این بیندیشد.
به هر صورت، اجمالا در روایات ما از سه نوع عبادتِ: عبید، تجّار و احرار نام برده شده و هر سه نیز پذیرفته شده است. شاید معروف ترین نمونه این روایات، این فرمایش امیرالمؤمنین(علیه السلام) باشد كه پیش از این نیز به مناسبتى آن را ذكر كردیم: اِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللّهَ رَغْبَةً فَتِلْكَ عِبادَةُ التُّجارِ وَ اِنَّ قَوْماً عَبَدوا اللّهَ رَهْبَةً فَتِلْكَ عِبادَةُ الْعَبیدِ وَ اِنَّ قَوْماً عَبَدوا اللّهَ شُكْراً فَتِلْكَ عِبادَةُ الْاَحْرارِ؛2 گروهى خدا را به امید بخشش پرستش كردند، كه این عبادت بازرگانان
1. توبه (9)، 111.
2. نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیض الاسلام، حكمت 229.
است؛ و گروهى خدا را از روى ترس پرستش كردند، كه این عبادت بردگان است؛ و گروهى خدا را از روى سپاس گزارى پرستیدند، كه این عبادت آزادگان است.
«احرار» یعنى كسانى كه از قید بهشت و جهنم و ترس از عذاب و طمع در نعمت هاى بهشتى آزاد هستند! آنان كسانىاند كه حتى حاضرند اگر خدا راضى باشد، سختى ها و عذاب هاى آخرت را نیز تحمل كنند! تنها مسأله آنها فقط خود خدا و رضایت و خشنودى و محبت او است. امام سجاد(علیه السلام) در یكى از مناجات هایش مىگوید: وَ عِزَّتِكَ وَ جَلالِكَ اِنْ كانَ رِضاكَ فى اَنْ اُقْطَعَ اِرْباً اِرْباً وَ اُقْتَلَ سَبْعینَ قَتْلَةً بِاَشَدِّ ما یُقْتَلُ بِهِ النّاسُ لَكانَ رِضاكَ اَحَبَّ اِلَىَّ؛1 به عزت و جلالت سوگند، اگر رضایت تو در این باشد كه مرا تكه تكه كنند و هفتاد بار به بدترین و دشوارترین وضع كشته شوم، قطعاً رضایت تو براى من محبوبتر خواهد بود! اگر رضایت تو در این است كه هفتاد بار با سخت ترین شكنجه ها مرا بكشند، من آن را دوست دارم! گفتن این سخن آسان است ولى عمل كردن به آن كار هر كسى نیست. اگر انسان فقط یك ساعت شكنجه شده باشد، آن گاه كمى از عظمت این فرمایش امام سجاد(علیه السلام) را درك مىكند. امیرالمؤمنین على(علیه السلام) نیز در دعاى كمیل مىفرماید: فَهَبْنى یا اِلهى وَ سَیِّدى وَ مَوْلاىَ وَ رَبّى صَبَرْتُ عَلى عَذابِكَ فَكَیْفَ اَصْبِرُ عَلى فِراقِكَ؛ خدایا! گیرم كه بر عذابت صبر كردم، اما دورىات را چگونه طاقت بیاورم؟! ما ممكن است اگر بخواهیم شعر بسراییم، این گونه سخن بگوییم! اما قطع داریم على(علیه السلام) این سخن را از عمق وجود و به حقیقت مىگوید. دورى از خدا، براى على(علیه السلام) از هر عذابى دردناكتر و كشندهتر است. این حرف ها را على(علیه السلام) مىفهمد؛ امثال ما وصالش را نفهمیدهایم تا فراقش را بفهمیم! ائمه ما صلوات الله علیهم اجمعین این معارف را بیان كردهاند و كُد دادهاند تا ما هم یاد بگیریم و بدانیم كه چنین مقاماتى نیز وجود دارد و براى نزدیك شدن به آنها تلاش كنیم؛ نه تنها وجهه همتمان را دنیا و لذایذ دنیوى قرار ندهیم، كه افق دیدمان را حتى از بهشت و نعمت هاى اخروى نیز فراتر بریم! تنها به «رضوان الهى» بیندیشیم و بس!
كسانى كه در محبت هاى دنیایى به عشق ها و محبت هاى شدید دچار شدهاند، مىدانند رضایت محبوب چه اثرى بر انسان و زندگى او دارد و با انسان چه مىكند! چه بسا محب و عاشق حاضر است در سرماى یخ بندان زمستان از سر شب تا به صبح سر پا بایستد تا بلكه فقط لبخندى و گوشه چشمى از محبوب و معشوقش ببیند! همان یك لبخند و یك نگاه تمام
1. بحار الانوار، ج 77، باب 2، روایت 6.
خستگى و سختى آن شب طولانى را از بین مىبرد! براى اولیاى خدا «رضوان الهى» چنین حكمى را دارد. آنان همین كه بدانند محبوبشان از آنان راضى است، تحمل همه سختى ها بر آنان آسان مىشود حتى اگر آن سختى آتش جهنم باشد!
خود این مقام كه انسان به جایى برسد كه عبادتش به طمع بهشت یا ترس از جهنم نباشد، مراتب مختلفى دارد و همه كسانى كه به چنین مقامى مىرسند در یك حد و مرتبه نیستند. در روایات هم مىبینیم تعابیر مختلفى در این مقام به كار رفته است. در روایتى كه از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل كردیم تعبیر حضرت «شُكْراً» است. مىفرماید، گروهى خدا را براى «سپاس گزارى» عبادت مىكنند. طمع بهشت یا ترس از جهنم نیست كه آنان را به ركوع و سجود وا مىدارد، بلكه براى شكر نعمت هاى او عبادتش مىكنند. این، روحیه «حق شناسى» است كه محرك اینان براى عبادت و اطاعت مىشود. اینان حتى اگر بهشت و جهنمى هم در كار نباشد دست از عبادت خدا برنخواهند داشت؛ چرا كه وجدان آنها راضى نمىشود كه این همه نعمت هاى خداوند را نادیده بگیرند و بى هیچ سپاسى از كنار آن بگذرند! روحیه حقشناسى و نمك شناسى، چیزى است كه ما آن را كم و بیش در مورد انسان ها و خدماتى كه آنها به ما مىكنند درك كرده ایم. گاهى در مقابل كسى كه براى ما خدمتى انجام داده تعظیم مىكنیم صرفاً به این سبب كه فطرت انسانى مان راضى نمىشود سپاسگزار خدمت او نباشیم.
در قرآن كریم نیز به این مسأله اشاره شده است: وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى وَهْن وَ فِصالُهُ فِی عامَیْنِ أَنِ اشْكُرْ لِی وَ لِوالِدَیْكَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ؛1 و به انسان در مورد پدر و مادرش سفارش كردیم؛ مادرش به او باردار شد، سستى بر روى سستى. و از شیر باز گرفتنش در دو سال است. [آرى به او سفارش كردیم] كه شكرگزار من و پدر و مادرت باش كه بازگشت [همه] به سوى من است. مىفرماید: أَنِ اشْكُرْ لِی وَ لِوالِدَیْكَ؛ سپاس من و پدر و مادرت را به جاى آور. شاید نكته اینكه شكر خدا و شكر نسبت به پدر و مادر را در كنار هم آورده این باشد كه در ابتدا، انسان ارزش كارها و خدمات پدر و مادر را بهتر از هر كار و خدمتى درك مىكند و برایش كاملاً مشهود و محسوس است. مىبیند كه مادر چگونه براى بزرگ شدن و
1. لقمان (31)، 14.
آسایش كودك چه بى خوابى ها و سختى هایى را به جان مىخرد. شاهد و ناظر است كه پدر چگونه در سرما و گرما ساعت ها كار مىكند و عرق مىریزد تا وسایل راحتى خانوادهاش را فراهم آورد. از این رو، براى شكرگزارى و سپاس در برابر پدر و مادر كاملاً آمادگى دارد و اگر به او توصیه شود به راحتى مىپذیرد. وقتى در مقام حقشناسى و شكرگزارى نسبت به كارها و خدمات پدر و مادر برآمد كم كم این روحیه حقشناسى و شكرگزارى در او تقویت مىشود و به صورت «ملكه» در مىآید و نسبت به هر كسى كه خدمتى به او كرده و نعمتى به او داده باشد شاكر و سپاسگزار خواهد بود. از این رو هنگامى كه توجه مىكند همه نعمت ها را خدا به او عطا فرموده و بیشترین و بزرگ ترین خدمت ها را خدا به او كرده است به شكر و سپاس گزارى از او روى خواهد آورد.
تعبیر دیگرى كه براى بیان این مقام آمده «حُبّاً» است. امام صادق(علیه السلام) در روایتى مىفرماید: ... و لكِنّى اَعْبُدُهُ حُبّاً لَهُ.1 اگر بین دو نفر رابطه «محبت» به معناى واقعى آن شكل بگیرد و رابطهاى قوى و شدید باشد، دیگر محب در اندیشه آن نیست كه از محبوبش نفعى ببرد، بلكه به عكس، مىخواهد هر كار و خدمتى كه از دستش برمى آید براى محبوبش انجام دهد و چشم داشت هیچ پاداش و احسانى را از طرف محبوب ندارد. لازمه محبت خالص و شدید این است كه محب دیگر به خودش توجه ندارد، در همه جا فقط عكس رخ یار مىبیند و تمام وجودش را وقف او مىكند. در چنین رابطهاى محب دیگر به فكر آن نیست كه آیا عذابى در كار هست یا نه و بهشت و حورى وجود دارد یا خیر، بلكه تمام توجه او به خود محبوب و محبت او است.
تعبیر دیگرى كه در این زمینه وجود دارد تعبیرى است كه از امیرالمؤمنین على(علیه السلام) نقل شده است: ما عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ نارِكَ و لا طَمَعاً فى جَنَّتِكَ لكِنْ وَجَدْتُكَ اَهْلا لِلْعِبادَةِ فَعَبَدْتك؛2 خدایا! من تو را به شوق و رغبت بهشتت یا از ترس آتشت پرستش نكردم، بلكه تو را شایسته پرستش یافتم پس تو را پرستیدم. اصلاً غیر از تو را شایسته پرستش نیافتم؛ اگر تو را نپرستم چه كس را بپرستم؟ و اگر به تو دل نبندم به كه دل ببندم؟!
به هر حال، اینها مراتب و مفاهیم مختلفى است كه متناسب با سطح فهم مخاطبان مختلف بیان
1. بحار الانوار، ج 70، باب 43، روایت 9.
2. همان، باب 53، روایت 1.
شده است. ما باید از مراتب پایین شروع كنیم و به تدریج به مراتب بالاتر نایل شویم. اولین مرحله، همان خوف از آتش و عذاب است. بسیارى از مناجات هاى منقول از ائمه(علیهم السلام) در همین حال و هوا است. امام سجاد(علیه السلام) در دعاى ابوحمزه ثمالى این گونه با خدا مناجات مىكند: فَمَنْ یَكونُ اَسْوَءَ حالا مِنّى اِنْ اَنَا نُقِلْتُ عَلى مِثْلِ حالى اِلى قَبْرى لَمْ اُمَهِّدْهُ لِرَقْدَتى وَ لَمْ اَفْرُشْهُ بِالْعَمَلِ الصّالِحِ لِضَجْعَتى وَ ما لى لااَبْكى وَ لااَدْرى الى ما یَكونُ مَصیرى... فَما لى لااَبْكى؟ اَبْكى لِخروجِ نَفْسى اَبكى لِظُلْمَةِ قَبْرى اَبْكى لِضیقِ لَحْدى اَبْكى لِسؤال مُنكَر وَ نَكیر اِیّاىَ اَبْكى لِخروجى مِنْ قَبْرى عُریاناً ذَلیلا حامِلا ثِقْلى عَلى ظَهْرى؛ پس چه كس وضعش از من بدتر است اگر در چنین حالى به قبرم منتقل شوم؟! در حالى كه آن را براى خوابیدن خود مهیّا نكردهام و فرشى از عمل صالح براى آن تدارك ندیده ام؟! و چرا گریه نكنم، در حالى كه نمىدانم چه بر سرم خواهد آمد؟!... چرا نگریم؟ مىگریم براى خروج روح از بدنم، گریه مىكنم براى تاریكى قبرم؛ گریه مىكنم براى تنگى لَحَدم؛ گریه مىكنم از ترس آن هنگام كه نكیر و منكر از من سؤال مىكنند؛ گریه مىكنم براى آن ساعتى كه در محشر برهنه و عریان سر از قبر بیرون مىآورم در حالى كه سرافكندهام و بار گناهانم بر پشتم سنگینى مىكند!
اگر انسان واقعاً قبر و قیامت و خطرات، مهالك، عذاب ها و ترس هاى آن را به دل باور كند، كافى است براى آنكه پیوسته به یاد خدا باشد و گِرد گناه نگردد! اینها مهالك و عذاب هایى است كه مكرر در خود قرآن به آنها اشاره شده است: خُذُوهُ فَغُلُّوهُ. ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ. ثُمَّ فِی سِلْسِلَة ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُكُوهُ؛1 بگیرید او را و در غل و زنجیر كشید! آن گاه میان آتش اندازید. پس در زنجیرى كه درازاى آن هفتاد گز است وى را در بند كشید. هنگامى كه از فرط آتش و حرارت تشنه مىشود جز آب جوشان و چرك و خونى سوزنده چیزى به او نمىنوشانند: وَ یُسْقى مِنْ ماء صَدِید؛2 و به او آبى چركین نوشانده مىشود. لَهُمْ شرابٌ مِنْ حمیم؛3 شرابى از آب جوشان خواهند داشت.
ما باید اینها را جدى بگیریم و در باره آنها تأمل كنیم. در باره غذاها و نوشیدنى هاى جهنم در روایات هست كه اگر یك قطره از آن در دنیا بیفتد تمام موجودات زنده از بوى تعفن آن هلاك خواهند شد.4 از آن سو نیز اگر یك قطره از شربت هاى بهشتى در آبهاى دنیا مخلوط
1. حادقه (69)، 30ـ32.
2. ابراهیم (14)، 16.
3. انعام (6)، 70.
4. ر.ك: بحارالانوار، ج 8، باب 24، روایت 1.
شود تمام آب هاى دنیا را معطر و خوش بو خواهد كرد. ما باید همت كنیم و وجهه نظر خود را از عذاب ها و نعمت هاى دنیایى به عذاب ها و نعمت هاى آخرت و قیامت مصروف گردانیم. خداوند چنین قدرتى را به همه ما داده و این ما هستیم كه باید با اراده خود این همت را به فعلیت در آوریم.
ائمه اطهار و معصومان(علیهم السلام) و اولیاى خاص خدا كه جاى خود دارند؛ در زمینه بلند همتى، داستان هایى از بزرگان و علما وجود دارد كه تأمل در آنها براى ما بسیار مفید و مؤثر است. در این باره، داستانى از مرحوم شیخ انصارى نقل شده كه بسیار شنیدنى است. نقل مىكنند روزى شیخ در هواى گرم تابستان نجف، از درس به خانه مىآید. درجه حرارت هواى نجف در تابستان ها به 50 درجه مىرسد! مرحوم شیخ بسیار تشنه بوده و مقدارى آب از اهل خانه طلب مىكند. آن زمان ها هنوز از یخچال و فریزر و دستگاه هاى خنك كننده خبرى نبود. در خانه هایى كه مثلاً مجهز بودند، سرداب هایى بود كه گودى زیادى داشت. كوزه هاى آب را با طناب داخل این سرداب ها آویزان مىكردند تا خنك شود. شیخ انصارى در گرماى تابستان، خسته و تشنه وارد خانه شده و آب طلبیده است. تا رفتند آن مشربه را بالا بكشند و براى شیخ آب بیاورند كمى طول كشید. شیخ انصارى با خود مىگوید، حال كه كارى ندارم خوب است تا آب بیاورند دو ركعت نماز بخوانم. آرى، بزرگان از وقتشان این گونه استفاده مىكردند. برخى از ما وقتى كارى نداریم، مىگوییم، برویم جدول روزنامه حل كنیم یا فیلم و كارتون تماشا كنیم! در هر حال، شیخ در حال تشنگى و با لب هاى خشك مشغول نماز مىشود. در نماز حالى به شیخ دست مىدهد و پس از حمد مشغول خواندن یكى از سوره هاى طولانى قرآن مىشود. از این رو نمازش طول مىكشد. وقتى نماز تمام مىشود در اثر حرارت هوا، آب گرم شده بوده و شیخ انصارى همان آب گرم را مىخورد و دنبال كارش مىرود! آرى، لذتى كه از نماز براى شیخ انصارى حاصل مىشود تشنگى و خستگى را از یاد او مىبرد!
یا از برخى بزرگان مراجع نقل شده كه ایشان یك بار توجه كرده بودند كه گویا نمازهایى كه من مىخوانم براى لذتى است كه از نماز مىبرم. به نظرشان آمده بود كه همین مقدار نیز با خلوص نیت منافات دارد؛ نماز را باید محضاً براى خدا خواند نه براى لذتى كه از نماز مىبرم! از این رو وصیت مىكنند كه تمام نمازهایشان را قضا كنند، از بیم آنكه مبادا آن لذتى كه از نماز براى ایشان حاصل مىشده در خلوص نیتشان تأثیر گذاشته باشد!
نقل این قبیل داستان ها براى آن است كه ما بدانیم، مراتبى بسیار عالىتر از آنچه كه امثال بنده در آن هستیم وجود دارد و كسانى نیز به این مقام ها نایل گشتهاند. ما نیز اگر بخواهیم و همت كنیم، دست رسى به این مقام ها براى ما نیز ممكن خواهد بود. البته فاصله بسیار است و همتى عالى مىخواهد تا خود را به امثال این بزرگان نزدیك كنیم. به هر حال نباید همت خود را به همین مراتب بسیار پایینِ عبادت از روى ترس و طمع محدود كنیم.
براى بالا بردن همت خویش، براى مثال، یكى از كارهایى كه مىتوانیم انجام دهیم این است كه هر روز دو ركعت نماز را به این نیت بخوانیم كه چون خدا خدا است، دوست داشتنى و شایسته پرستش و عبادت است! با خود بگوییم، این دو ركعت را مىخوانم هر چند خداوند هیچ پاداشى به من ندهد یا حتى بالاتر، هر چند مرا به آتش جهنم خود بسوزاند! البته شاید این دومى (كه حتى اگر به آتش خود ما را بسوزاند باز هم این نماز را مىخوانیم) براى ما كمى مشكل باشد، اما نیت اوّلى كم و بیش میسّر است. هر روز دو ركعت نماز بخوانیم و به خود تلقین كنیم كه براى این نماز هیچ عوض و پاداشى از خدا نمىخواهم و فقط براى اهلیت خداوند، محبت او و شكر و سپاس در برابر نعمت هایش، آن را انجام مىدهم.
این روزها ایام «اربعین كلیمیه» است: اول ذى قعده تا دهم ذى حجه. ایامى است كه حضرت موسى(علیه السلام) براى مناجات به كوه طور رفت و ابتدا قرار بود سى روز با خدایش خلوت كند، ولى بعداً ده روز اضافه شد و مجموع آن چهل روز گردید: وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثِینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْر فَتَمَّ مِیقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً؛1 و با موسى سى شب وعده گذاشتیم و آن را با ده شب [دیگر]تمام كردیم، تا آنكه وقت معیّن پروردگارش در چهل شب به سر آمد. در این ایام بر اساس روایات اسلامى، گفتن ذكر «لا اله الا الله» مستحب و بسیار مؤكد است. چند «لا اله الا الله» در شبانه روز گفتن چندان مؤونهاى ندارد. انسان در این ایام این ذكر را تكرار كند و بگوید، خدایا چون تو دوست داشتنى هستى و چون تو خدا هستى این ذكر را مىگویم و هیچ پاداش و عوضى نیز نمىخواهم. این ذكر را مىگویم به شكر گوشهاى بسیار كم از نعمت هاى بى كرانى كه به من ارزانى داشته اى، هر چند پاداشى هم به من عطا نفرمایى. به هر حال باید از همین مراتب محدود و پایین شروع كنیم تا به تدریج ان شاء الله به مراتب عالىتر نایل آییم.
1. اعراف (7)، 142.