· مقدمه
· تقسیم حركت براساس شتاب
· تكامل متحرك در اثر حركت
دانستیم كه مقومات حركت در تمام حركات وجود دارد و قابل تنوع و تفاوت نیست تا براساس اختلاف آنها بتوان اقسام مختلفی را برای حركت در نظر گرفت. اما مشخصات و لوازم حركت كمابیش قابل تفاوت و تنوع است و میتوان برحسب اختلاف آنها اقسامی را برای حركت اثبات كرد؛ مثلاً اختلاف مدار در حركات انتقال كاملاً محسوس است و اشكال مختلفی كه برای آن تصور میشود، موجب تفاوت حركات مربوطه میگردد. ولی از یك سوی، اختلاف مدارات انواع محصوری ندارد و از سوی دیگر، نتیجهٔ فلسفی خاصی بر این تنوع مترتب نمیشود. ازاینرو، تقسیم حركات برحسب اختلاف مدارات چندان فایدهای دربرنخواهد داشت.
همچنین جهات حركات هرچند از نظر كلی قابل تقسیم به شش جهت اصلی معروف است، اما اولاً، این اقسام قراردادی است، و ثانیاً، تقسیم حركات برحسب اختلاف آنها فاقد ثمرهٔ فلسفی میباشد. نیز سرعت حركت مراتب بیشماری دارد، اما این اختلاف مراتب تأثیری در تحلیل فلسفی آنها ندارد.
اما تقسیم حركت برحسب اختلاف فاعلها، در واقع تابع اقسام فاعل است كه در درس سی و هشتم به آنها اشاره شده بهطور كلی میتوان حركت را به دو قسم طبیعی و ارادی تقسیم كرد؛ زیرا فاعلهای بالقصد و بالعنایه و بالرضا و بالتجلی، همهٔ فاعلهای ارادی هستند و فاعلهای بالجبر و بالتسخیر هم حالات خاصی از آن بهشمار میروند، چنانكه فاعل قسری، حالت خاصی از فاعل طبیعی محسوب میشود.
در میان همهٔ ویژگیهای حركت، مهمترین چیزی كه محور بحثهای فلسفی در اقسام حركت واقع شده، بستر و مسافت حركت است. ولی قبل از آنكه به این مبحث بپردازیم، سزاوار است بحث كوتاهی دربارهٔ تقسیم حركت بهحسب اختلاف شتاب داشته باشیم و ضمناً مسئلهٔ تكاملی بودن حركت و رابطهٔ آن را با شتاب مورد بررسی قرار دهیم.
اتومبیلی را در نظر بگیرید كه عقربهٔ كیلومترشمار آن تدریجاً از صفر بهطرف یكصد كیلومتر در ساعت، بالا میرود، و مدتی روی این شماره میایستد و سپس تدریجاً بهطرف صفر پایین میآید. این اتومبیل در طول مدت حركت خود، از نقطهٔ (الف) به نقطهٔ (ب) انتقال مییابد كه حركتی انتقالی و در بستر مكان میباشد، اما در این جریان، دو تغییر تدریجی دیگر هم مشاهده میشود، یكی تغییر سرعت از صفر به یكصد، و دیگری تغییر آن از یكصد به صفر. این تغییر نیز از نظر فلسفی مشمول تعریف حركت است و میتوان آن را نوعی حركت كیفی بهشمار آورد، از این جهت كه تندشدن و كندشدن، دو كیفیت ویژهٔ حركت محسوب میشوند كه عارض كمیت سرعت آن میگردند.
نظیر همین تغییر را در انواع دیگری از حركت میتوان در نظر گرفت و حتی یك حركت كیفی، از نظر دیگری میتواند متصف به حركت كیفی دیگری شود؛ مثلاً فرض كنید كه جسم بیرنگی تدریجاً سیاهرنگ میشود و مدتی به همان حالت سیاهی باقی میماند و سپس رنگ آن تدریجاً میپرد و دوباره بیرنگ میگردد. بیشك تغییر رنگ جسم، حركتی در مقولهٔ كیف بهشمار میرود، اما ممكن است درجهٔ سیاه شدن یا رنگ پریدن آن در همهٔ اجزاء زمان یكنواخت نباشد و مثلاً سرعت سیاه شدنِ آن تدریجاض افزایش یابد و سپس بههمین منوال رو به كاهش برود. این تغییر سرعت، تغییر دیگری غیر از اصل تغییر رنگ است و ازاینرو میتوان آن را حركتی روی حركت اول تلقی كرد، چنانكه میتوان حركت یكنواخت را فاقد این تغییر دانست و آن را از نظر سرعت «ثابت» شمرد.
بنابراین میتوان حركت را از یك دیدگاه، یعنی از دیدگاه ثبات یا تغیر سرعت، به سه قسم تقسیم كرد:
1. حركت یكنواخت و بیشتاب و دارای سرعت ثابت؛
2. حركت تندشونده و دارای سرعت افزاینده یا دارای شتاب مثبت؛
3. حركت كندشونده و دارای سرعت كاهنده یا دارای شتاب منفی.
وجود حركت تندشونده و كندشونده و همچنین حركت یكنواخت، امری محسوس و غیرقابلانكار است و حتی میتوان بعضی از مصادیق آنها، مانند تغییر تدریجی افزایش و كاهش سرعت یا یكنواختی آن را در كیفیات و حالات نفسانی با علم حضوری دریافت. بدون تردید میتوان كاهش سرعت حركت را نوعی تنزل و ضعف و نقص تدریجی برای حركت بهحساب آورد و بدینترتیب، نوعی حركت تضعفی و تنزلی را اثبات كرد.
در اینجاست كه ما با این سؤال روبهرو میشویم كه آیا وجود حركت كندشونده، منافاتی با بعضی از تعاریف حركت، مانند «خروج تدریجی شیء از قوه به فعل» و «كمال اول برای موجود بالقوه از آن جهت كه بالقوه است» ندارد؟
برای پاسخ به این سؤال باید دو جهت بحث را از یكدیگر تفكیك كرد: یكی تكامل حركت، و دیگری تكامل موجود متحرك.
توضیح آنكه: ممكن است متحرك در طول حركت خودش همواره به كمالات جدیدی دستیابد اما سرعت نایل شدن به این كمالات متفاوت باشد، یعنی در بخشی از زمان، سرعت تكامل رو به افزایش، و در بخشی دیگر رو به كاهش، و در بخش سومی ثابت و یكنواخت باشد و یكنواختی سرعت و حتی كاهش آن، منافاتی با تكامل یافتن متحرك ندارد؛ زیرا مثلاً جسمی كه آهنگ سیاه شدن آن كند میشود، بالأخره در لحظهٔ بعدی سیاهتر از لحظهٔ قبلی خواهد بود، گو اینكه تغییر رنگ آن كندتر انجام میپذیرد. پس فرض اینكه حركت موجب كمال بیشتری برای موجود متحرك باشد با فرض شتاب منفی برای سرعت تكامل هم منافاتی ندارد.
اما اگر كسی ادعا كند كه هر حركتی در همان حیثیت حركت بودنش تكامل مییابد، ادعای وی با پذیرفتن حركت یكنواخت و حركت بیشتاب سازگار نیست و روشن است كه چنین ادعایی خلاف وجدان و بداهت میباشد و برای اثبات آن نمیتوان به پارهای از تعریفات حركت استناد كرد. علاوه بر اینكه تعریفات یادشده همچنین ادعایی را اثبات نمیكنند؛ زیرا حداكثر چیزی كه از آنها میتوان استفاده كرد این است كه موجود متحرك در اثر حركت به فعلیت و كمال جدیدی میرسد، و چنانكه اشاره شد تكامل یافتن متحرك، منافاتی با نزولی بودن سرعت حركت ندارد.
و اما اینكه آیا هر حركتی موجب تكامل متحرك میشود یا نه؟ مسئلهٔ دیگری است كه اینك به بررسی آن میپردازیم:
دانستیم كه تكاملی بودن حركت بهمعنای شدت یافتن و شتاب گرفتن آن كلیت ندارد و هیچكدام از تعاریف حركت هم اشعاری به این مطلب ندارد. اما بهمعنای تكامل یافتن متحرك در اثر حركت، ممكن است از دو تعریف یادشده چنین استنباطی بشود كه چون متحرك بهواسطهٔ حركت به فعلیت و كمال جدیدی میرسد، ضرورتاً هر حركتی اشتدادی و موجب تكامل یافتن متحرك خواهد بود.
كسانی كه چنین استنباطی كردهاند، خود را با مشكل بزرگی مواجه دیدهاند و آن این است كه بسیاری از اشیاء تدریجاً رو به ضعف و پژمردگی و نابودی میروند و نهتنها حركات و دگرگونیهای تدریجی آنها بر كمالشان نمیافزاید، بلكه پیوسته از كمالاتشان میكاهد و آنها را به مرگ و نیستی نزدیك میكند، چنانكه نباتات و حیوانات پس از گذراندن دوران رشد و شكوفایی، وارد مرحلهٔ پیری و ناتوانی میشوند و حركت ذبولی و نزولی آنها آغاز میگردد.
برای رهایی از این مشكل،به این صورت چارهجویی كردهاند كه اینگونه حركات
نزولی و انحطاطی، همراه با حركات موجودات رشدیابندهٔ دیگری است، مثلاً سیبی كه در اثر كرمزدگی فاسد میشود، كرم درون آن رشد مییابد و حركت حقیقی، همان حركت تكاملی كرم است كه موجب كاهش كمالات سیب میگردد و پژمردگی و فاسد شدن آن، حركتی بالعرض میباشد.
ولی صرفنظر از اینكه توأم بودن حركت نزولی یك متحرك با حركتِ اشتدادی متحرك دیگر در همهٔ موارد قابل اثبات نیست، نمیتوان تغییر تدریجی موجود رو به كاهش را نادیده گرفت و از آن بهعنوان حركتِ بالعرض یاد كرد؛ و بالأخره این سؤال باقی میماند كه این سیر نزولی تدریجی در موجود كاهشیابنده، از نظر فلسفی چه مفهومی دارد؟
اما اتكا كردن بر تعریفهای یادشده برای نفی حركت غیرتكاملی، نمیتواند پاسخگوی وجود غیرقابلانكار آن باشد و به فرض اینكه مفاد این تعریفها قابل انطباق بر حركت نزولی نباشد، باید در صحت و كلیت آنها تردید كرد، نه اینكه با استناد به آنها دست به توجیهات غیرقابلقبولی زد، ولی در عین حال میتوان برای تعریفهای مذكور هم تفسیری را در نظر گرفت كه مستلزم نفی حركت غیرتكاملی نباشد.
توضیح آنكه: همچنانكه در درس پنجاه و دوم بیان شد، قوه و فعل دو مفهوم اضافی هستند كه از ملاحظه تقدم موجودی بر موجود دیگر و مشتمل بودن موجود دوم بر كل یا جزئی از موجود اول انتزاع میشود. این معنا به هیچ وجه مستلزم كاملتر بودن كل موجود دوم از كل موجود اول نیست، همچنین حركت را كمال مقدمی برای رسیدن به كمال اصلی انگاشتن، مستلزم بقاء همهٔ كمالات سابق در موجود لاحق نمیباشد؛ زیرا ممكن است لازمهٔ حركت و رسیدن به كمالی كه نتیجهٔ آن بهشمار میرود، این باشد كه متحرك، بعضی از كمالات خودش را از دست بدهد و كمالی كه در اثر حركت برایش حاصل میشود، مساوی با كمال از دست رفته و یا حتی ضعیفتر از آن باشد.
پس تطبیق تعریف ارسطو بر انواع حركت، مستلزم این نیست كه كمالی كه در اثر
حركت حاصل میشود از نظر مرتبهٔ وجودی بر كمالی كه از دست متحرك میرود برتری و فزونی داشته باشد و در نتیجه، موجود متحرك در مقام مقایسه با وضع و موقعیت سابق لزوماً كاملتر گردد.
ولی اساساً تكیه بر مفهوم قوه و فعل یا مفهوم كمال، در تعریف حركت لزومی ندارد؛ زیرا این مفاهیم كه خودشان نیاز به توضیح و تفسیر دارند نمیتوانند ابهامی را از حركت بزدایند.
آیا به راستی میتوان پذیرفت كه هر جسمی كه از مكانی به مكان دیگری منتقل میشود واقعاً كاملتر میگردد و به كمال جدیدی برتر از كمالی كه داشته است دست مییابد؟
آیا بهراستی میتوان اثبات كرد كه پژمردگی و سیر نزولی هر نبات و حیوانی نتیجهٔ تكامل موجود دیگری است؟
ممكن است سؤال شود كه اگر حركت موجب افزایش كمال متحرك نمیشود، چرا متحرك آن را انجام میدهد؟ و چه انگیزهای برای انجام آن میتواند داشته باشد؟
پاسخ این است كه اولاً، هر حركتی برخاسته از شعور و انگیزهٔ متحرك نیست، چنانكه در مورد حركات طبیعی و قسری گفته شد، و ثانیاً، موجود باشعور هم ممكن است برای رسیدن به لذتی واقعی یا خیالی، حركتی را انجام دهد كه موجب از دست رفتن كمالات ارزشمندتری گردد، یا به جهت غفلت از این نتیجهٔ قهری و یا به جهت علاقهٔ شدید به لذت مورد نظر. به هر حال، عقلایی نبودن و حكیمانه نبودن چنین حركتی، بهمعنای محال بودن آن نخواهد بود.
ممكن است گفته شود كه اگر برآیندِ حركات جهان مثبت نباشد و نتیجهٔ مجموع آنها حصول كمالات بیشتری برای موجودات این جهان نباشد، آفریدن چنین جهانی لغو و بیهوده خواهد بود.
پاسخ این است كه ما براساس حكمت الهی ثابت میكنیم كه آفرینش جهان عبث و بیهوده نیست و نتایج حكیمانهای بر آن مترتب میشود، ولی لازمهٔ مثبت بودن برآیندِ نتایج حركات، این نیست كه هر حركتی ضرورتاً تكاملی و موجب حصول كمال بیشتری برای خود متحرك باشد.
حاصل آنكه: تكامل یافتن هر متحركی در اثر حركت، به این معنا كه كمال جدید از نظر مرتبهٔ وجودی بر كمال سابق فزونی و برتری داشته باشد، دلیلی ندارد و تجارب بیشمار نشان میدهد كه نهتنها حركت یكنواخت بلكه حركت نزولی و تضعفی هم وجود دارد، به این معنا كه متحرك تدریجاً كمالات موجود را از دست بدهد یا كمالاتی را واجد شود كه برتر از كمال ازدسترفته نباشد؛ و اگر بعضی از تعریفات قابل انطباق بر چنین حركاتی نباشد، باید آن را دلیل بر عدم جامعیت آنها بهحساب آورد، و تنها تكاملی بودن هر حركت را به این معنا میتوان پذیرفت كه موجود متحرك به یك امر وجودی دست مییابد كه قبلاً فاقد شخص آن بوده است، هرچند قبلاً شخص دیگری مماثل و یا كاملتر از آن را داشته است، چنانكه نظیر آن دربارهٔ رابطهٔ قوه و فعل گفته شد.
1. حركت را میتوان براساس اختلاف انواع فاعل، به دو نوع طبیعی و ارادی تقسیم كرد.
2. مهمترین محور تقسیم حركت، بستر و مسافت آن است.
3. حركت را میتوان از نظر تغیر یا ثابت بودن سرعت، به سه قسم تقسیم كرد:
الف) حركت یكنواخت و بیشتاب؛
ب) حركت تندشونده و دارای سرعت افزاینده؛
ج) حركت كندشونده و دارای سرعت كاهنده.
4. تغیر تدریجی سرعت حركت را میتوان حركت دیگری روی حركت اول تلقی كرد كه مبدأ آن درجهٔ خاصی از سرعت، و منتهای آن درجهٔ دیگری از آن، و بستر حركت، خود سرعت میباشد.
5. این اقسام سهگانه را با علم حضوری در مورد كیفیات نفسانی میتوان دریافت، و در سایر اشیاء به كمك حس میتوان اثبات كرد.
6. تكاملی دانستن هر حركت به این معنا كه خود حركت از حیثیت حركت بودنش شدت و شتاب یابد، مستلزم انكار حركات یكنواخت و كندشونده است.
7. حركت یكنواخت و كندشونده، منافاتی با تكامل متحرك ندارد، چنانكه وقتی آهنگ سیاه شدن جسمی كند هم میشود، بالأخره بر سیاهی آن افزوده میگردد.
8. هیچیك از تعاریف حركت منافاتی با وجود حركت یكنواخت و كندشونده ندارد؛ زیرا حداكثر چیزی كه از آنها استفاده میشود حصول كمال و فعلیت جدید برای متحرك است و این معنا در حركات یكنواخت و كندشونده هم حاصل است.
9. اما ممكن است از بعضی از تعاریف حركت چنین استنباط شود كه متحرك باید در اثر حركت كاملتر شود، بهطوری كه موقعیت آن بعد از حركت، بر موقعیت آن قبل از حركت برتری داشته باشد.
10. براساس این استنباط، حركت نزولی، حركتی بالعرض و نتیجهٔ حركت تكاملی موجود دیگر شمرده شده است.
11. اولاً، توأم بودن هر حركت نزولی با حركت تكاملی موجود دیگر قابلِ اثبات نیست.
12. ثانیاً، تكاملی بودن حركت دیگر، موجب نفی حقیقت حركت از سیرِ نزولی نمیشود، و این سؤال باقی میماند كه سیر نزولی از نظر فلسفی چه مفهومی دارد؟
13. تكیه كردن بر بعضی از تعریفها برای نفی حركت غیرتكاملی موجه نیست، و به فرض اینكه تعاریف مزبور شامل حركت نزولی نشود، باید صحت آنها را مورد تردید قرار داد.
14. برای تعاریف یادشده میتوان تفسیری را در نظر گرفت كه مستلزم نفی حركت غیرتكاملی نباشد، به این صورت كه لازمه حركت، رسیدن متحرك به فعلیت جدیدی است، هرچند ملازم با از دست رفتن فعلیت مساوی یا كاملتری باشد. نیز كمال بودن حركت و نتیجهٔ آن، منافاتی با از دست رفتن كمال مساوی یا برتری ندارد.
15. ولی اساساً تكیه بر مفهوم قوه و فعل یا مفهوم كمال، در تعریف حركت لزومی ندارد و بهترین تعریف آن همان «تغیر تدریجی» است.
16. هر حركتی برخاسته از شعور و انگیزه نیست تا گفته شود كه اگر متحرك تكامل نیابد انگیزهای برای حركت نخواهد داشت.
17. حتی موجود باشعور و باانگیزه هم ممكن است حركتی را به انگیزهٔ لذتی انجام دهد كه مستلزم از دست دادن كمال ارزشمندتری باشد.
18. براساس حكمت الهی میتوان اثبات كرد كه مجموعاً حركات جهان به كمالات ارزندهتری میانجامد، اما معنای آن تكامل یافتن هر متحرك در اثر حركت نیست.
19. تكاملی بودن هر حركت را تنها به این معنا میتوان پذیرفت كه در هر حركتی، شخصْ كمال (امر وجودی) جدیدی تحقق مییابد، هرچند مساوی با شخص كمال سابق و یا پستتر از آن باشد.
20. شبههٔ تكاملی بودن هر حركت، در اثر تفسیر نادرست برای رابطهٔ قوه و فعل نشئت گرفته است.
1. چرا حركت را به لحاظ مقومات آن نمیتوان تقسیم كرد؟
2. چه تقسیماتی را برای حركت میتوان در نظر گرفت؟ و مهمترین آنها كدام است؟
3. اقسام حركت را برحسب تغیر یا عدم تغیر سرعت بیان كنید.
4. چگونه تعاریف حركت بر حركات یكنواخت و كندشونده منطبق میشود؟
5. دلیل تكامل متحرك در اثر حركت را بیان و نقادی كنید و توضیح دهید كه منشأ اصلی این شبهه چیست؟
6. قائلین به تكاملی بودن حركت چگونه حركت نزولی را توجیه كردهاند؟
7. چه اشكالاتی بر این توجیه وارد است؟
8. تكاملی بودن هر حركت را به چه معنا میتوان پذیرفت؟
9. انگیزهٔ حركات غیرتكاملی چیست؟
10. چرا وجود حركات غیرتكاملی منافاتی با حكمت الهی ندارد؟