· مقدمه
· مفهوم خیر و شر
· تحلیل فلسفی خیر و شر
· راز شرور جهان
در درسهای شصت و هفتم و شصت و هشتم به این مطلب اشاره شد كه موجودات جهان از جهت كمال و خیری كه دارند، متعلق محبت و ارادهٔ الهی قرار میگیرند و حكمت و عنایت الهی اقتضا دارد كه جهان با نظام احسن و با بیشترین خیرات و كمالات بهوجود بیاید. با توجه به این مطلب، چنین سؤالی مطرح میشود كه منشأ شرور و جهات نقص در جهان چیست؟ و آیا بهتر این نبود كه جهان خالی از شرور و نقایص باشد ـ چه شروری كه در اثر عوامل طبیعی پدید میآید، مانند زلزلهها و سیلها و امراض و آفات، و چه شروری كه بهوسیلهٔ انسانهای تبهكار بهوجود میآید، مانند انواع ظلم و جنایات؟
از همینجاست كه بعضی از مذاهب شركآمیز به دو مبدأ برای جهان قائل شدهاند: یكی مبدأ خیرات، و دیگری مبدأ شرور. گروهی نیز وجود شرور را نشانهٔ عدم تدبیر حكیمانه برای جهان پنداشتهاند و در درّهٔ كفر و الحاد فرو غلطیدهاند. بههمین دلیل است كه حكمای الهی عنایت خاصی به مسئلهٔ خیر و شر مبذول داشتهاند و شرور را به جهات عدمی برگرداندهاند.
برای حل این مسئله لازم است نخست توضیحی پیرامون مفهوم عرفی خیر و شر بدهیم و سپس به تحلیل فلسفی آنها بپردازیم.
برای دریافتن معنای خیر و شر در محاورات عرفی، میتوان از دقت در ویژگیهای مشترك میان مصادیق واضح آنها سود جست؛ مثلاً سلامتی و علم و امنیت از مصادیق واضح خیر، و
بیماری و جهل و ناامنی از مصادیق واضح شر بهشمار میرود. بدون شك آنچه موجب این میشود كه انسان چیزی را برای خودش خیر یا شر بداند، مطلوبیت و عدم مطلوبیت است، یعنی هرچه را موافق خواستههای فطری خودش یافت آن را خیر، و هرچه را مخالف با خواستههای فطریاش یافت، آن را شر مینامد. به دیگر سخن، برای انتزاع مفهوم خیر و شر، در وهلهٔ اول مقایسهای بین رغبت خودش با اشیاء انجام میدهد و هرجا رابطهٔ مثبت وجود داشت آن شیء را خیر، و هرجا رابطهٔ منفی بود آن شیء را شر بهحساب میآورد.
در وهلهٔ دوم، ویژگی انسان از یك طرفِ اضافه و مقایسه حذف میشود و رابطهٔ بین هر موجود ذیشعور و صاحب میل و رغبتی با اشیاء دیگر لحاظ میگردد و بدینترتیب، خیر مساوی با مطلوب برای هر موجود ذیشعور، و شر مساوی با نامطلوب برای هر موجود ذیشعوری خواهد بود.
در اینجا اشكالی پیش میآید، و آن این است كه گاهی چیزی برای یك نوع از موجودات ذیشعور، مطلوب و برای نوع دیگری نامطلوب است، چنین چیزی را باید خیر بدانیم یا شر؟
ولی این اشكال جواب سادهای دارد و آن این است كه شیء مفروض برای اولی خیر، و برای دومی شر است. این تعدد حیثیت، در مورد دو فرد از یك نوع و حتی در مورد دو قوه از یك فرد نیز صادق است؛ مثلاً ممكن است غذایی برای یك فرد مطلوب، و برای دیگری نامطلوب باشد یا نسبت به یكی از قوای بدن، خیر و نسبت به دیگری شر باشد.
در وهلهٔ سوم، ویژگی شعور هم از طرف اضافه و مقایسه حذف میشود و مثلاً سرسبزی و خرمی و بارداری، خیرِ درخت، و پژمردگی و خشكیدگی و بیباری، شر آن محسوب میشود. در اینجاست كه بعضی گمان كردهاند كه چنین تعمیمی در مفهوم خیر و شر، برخاسته از نوعی «انسانانگاری طبیعت» (انتروپومورفیزم) است و بعضی دیگر پنداشتهاند كه ملاك آن، نفع و ضرر اشیاء برای انسان است، یعنی میوهداری درخت، در واقع برای انسان خیر است نه برای درخت. ولی از نظر ما این تعمیم نكتهٔ دیگری دارد كه به آن اشاره خواهد شد.
استعمال خیر و شر در محاورات عرفی منحصر به ذوات و اعیان نمیشود، بلكه در مورد افعال هم جریان مییابد و بعضی از كارها «خیر» و بعضی دیگر «شر» تلقی میگردد. بدینترتیب، مفهوم خیر و شر و خوب و بد، در زمینهٔ اخلاق و ارزشها مطرح میشود و در اینجاست كه معركه آرایی بین فلاسفهٔ اخلاق در تبیین مفاهیم ارزشی و تعیین ملاك خیر و شر اخلاقی برپا میگردد. ما در درس بیستم در حد گنجایش این كتاب، در اینباره بحث كردهایم و تفصیل مطلب را باید از «فلسفهٔ اخلاق» جستوجو كرد.
برای اینكه تحلیل دقیقی دربارهٔ خیر و شر از دیدگاه فلسفی داشته باشیم، باید به چند نكته توجه كنیم:
1. اموری كه متصف به خیر و شر میشوند، از یك نظر قابل تقسیم به دو دسته هستند: یك دسته اموری كه خیریت و شرّیت آنها قابل تعلیل به چیز دیگری نیست، مانند خیر بودن حیات و شر بودن فنا، و دستهٔ دیگر اموری كه خیریت و شرّیت آنها معلول امور دیگری است، مانند خیر بودن آنچه در ادامهٔ حیات مؤثر است و شر بودن آنچه موجب فنا میگردد.
در واقع، خیریت افعال هم از قبیل دستهٔ دوم است؛ زیرا مطلوبیت آنها تابع مطلوبیت غایات و نتایج آنهاست و اگر غایات آنها هم وسیلهای برای تحقق اهداف بالاتری باشند، نسبت به اهداف نهایی حكم فعل را نسبت به نتیجه خواهند داشت؛
2. همهٔ میلها و رغبتهای فطری، شاخهها و فروعی از حب ذات هستند و هر موجود ذیشعوری چون خودش را دوست میدارد، بقای خودش و كمالات خودش را دوست میدارد و از این جهت، میل به چیزهایی پیدا میكند كه در ادامهٔ حیات یا در تكاملش مؤثر هستند و به دیگر سخن، نیازی از نیازهای بدنی یا روانی او را تأمین میكنند. در حقیقت، این میلها و رغبتها وسایلی هستند كه دست آفرینش در نهاد هر موجود ذیشعوری قرار داده است تا او را بهسوی چیزهایی كه مورد نیازش هست سوق دهند.
بنابراین مطلوب بالاصاله، خود ذات و بهدنبال آن بقای ذات و كمالات ذات است و مطلوبیت اشیاء دیگر به جهت تأثیری است كه در تأمین این مطلوبهای اصیل دارند. همچنین منفور بالذات، فنا و نقص وجود خودش میباشد و منفوریت اشیاء دیگر به جهت تأثیری است كه در منفور بالذات دارند.
بدین ترتیب، وجه روشنی برای تعمیم خیر و شر به كمال و نقص، و سپس به وجود و عدم بهدست میآید؛ یعنی با قرار دادن مصداق مطلوب و نامطلوب (كمال و نقص وجود) بهجای این عنوانها در یك طرف اضافه، و حذف ویژگی شعور و میل از طرف دیگر، تعمیم به كمال و نقص حاصل میشود. سپس با توجه به اینكه مطلوبیت كمال وجود، تابع مطلوبیت اصل وجود است و كمال شیء هم چیزی جز مرتبهای از وجود آن نیست، نتیجه گرفته میشود كه اصیلترین خیر برای هر موجودی وجود آن، و اصیلترین شر برای هر موجودی عدم آن خواهد بود.
این تعمیم اگر با نظر عرف هم موافق نباشد، از نظر فلسفی صحیح بلكه لازم است؛ زیرا فلسفه از حقایق نفسالامری بحث میكند، صرفنظر از اینكه مورد میل و رغبت كسی باشد یا نباشد؛
3. هرگاه به كمال رسیدن موجودی متوقف بر شرطعدمی(عدم مانع) باشد، میتوان آن امر عدمی را به یك معنا از اجزاءعلت تامه برای حصول كمال مفروض شمرد و از این جهت آن را خیری برای چنین موجودی محسوب داشت، و برعكس، هرگاه نقض موجودی معلول مزاحمت موجود دیگری باشد، میتوان موجود مزاحم را شری برای آن تلقی كرد. ولی ازنظر دقیق فلسفی، اتصاف امر عدمی به خیر، و همچنین اتصاف امر وجودی به شر بالعرض است؛ زیرا امر عدمی از آن جهت كه كمالموجود دیگری به نوعی استناد به آن پیدا كرده، متصف به خیر شده است، و همچنین امر وجودی از این نظر كه نقص موجود دیگری به آن استناد یافته، متصف به شر شده است. پس خیر بالذات همان كمال وجودی، و شر بالذات همان نقص عدمی است؛ مثلاً سلامتی، خیر بالذات و
نبودن میكروب بیماریزا، خیر بالعرض است و ضعف و بیماری، شر بالذات، و سموم و میكروبها، شر بالعرض میباشد؛
4. در موجوداتی كه دارای ابعاد و شئون مختلف یا اجزاء و قوای متعدد هستند ممكن است تزاحمی بین كمالاتشان یا اسباب حصول آنها پدید بیاید (البته تزاحم فقط در مورد مادیات قابل فرض است). در این صورت، كمال هر جزء یا هر قوهای نسبت به خودش خیر است، و از آن جهت كه با كمال قوهٔ دیگری مزاحم میشود، برای این قوه شر خواهد بود و برآیند كمالات و نقایص اجزاء و قوا، خیر یا شر برای خود آن موجود بهشمار میرود. این بیان، دربارهٔ مجموع جهان مادی كه مشتمل بر موجودات متزاحمی هست نیز جاری میشود، یعنی خیر بودن كل جهان به این است كه مجموعاً واجد كمالات بیشتر و بالاتری باشد، هرچند بعضی از موجودات به كمال مورد نیازشان نائل نشوند، و همچنین شر بودن آن به غلبهٔ كمّی یا كیفی جهات نقص و فقدان است.
با توجه به نكات فوق میتوان نتیجه گرفت كه اولاً، خیر و شر از قبیل معقولات ثانیهٔ فلسفی است و همانگونه كه هیچ موجود عینی نیست كه ماهیت آن علیت یا معلولیت باشد، هیچ موجود عینی هم یافت نمیشود كه ماهیت آن خیریت یا شرّیت باشد؛
ثانیاً، همانگونه كه علیت و معلولیت و سایر مفاهیم فلسفی قابل جعل و ایجاد نیستند، بلكه عناوینی هستند كه عقل از دیدگاههای معیّنی از وجودهای خاصی انتزاع میكند، خیریت و شرّیت هم عناوینی است انتزاعی كه تنها منشأ انتزاع آنها را باید در عالم خارج جستوجو كرد و نه مابازاء عینی آنها را؛
ثالثاً، وجود هیچ چیزی برای خودش شر نیست و همچنین بقا كمال هر موجودی برای خودش خیر است، و شر بودن موجودی برای موجود دیگر هم بالعرض است. پس هیچ موجودی نه از نظر ماهیت شر است، و نه میتوان آن را منشأ انتزاع ذاتی برای مفهوم شر دانست.
پس آنچه ذاتاً منشأ انتزاع شر بهشمار میرود، جهت نقصی است كه در موجودی لحاظ
میشود كه شأنیت كمال مقابل آن را داشته باشد. به دیگر سخن، شر بالذات، عدم ملكهٔ خیر است، مانند كری و كوری و بیماری و نادانی و ناتوانی، در برابر شنوایی و بینایی و سلامتی و دانایی و توانایی. بنابراین ناقص بودن هریك از مجردات تام نسبت به مجرد بالاتر، یا فاقد بودن هریك از مجردات همعرْض نسبت به كمالات دیگران را نمیتوان شری برای آن بهحساب آورد، زیرا شأنیت واجد شدن آن كمال را ندارد.
حاصل آنكه، هیچ موجودی نیست كه وجودش ذاتاً متصف به شر شود، و ازاینرو شر نیاز به مبدأ و آفرینندهای نخواهد داشت؛ زیرا ایجاد و آفرینش اختصاص به وجود دارد، و این پاسخ نخستین سؤالی است كه در مقدمهٔ درس مطرح شد.
سؤال دیگر این است كه چرا جهان بهگونهای آفریده شده كه دارای اینهمه شرور و نقایص باشد؟ این سؤال حتی بعد از پذیرفتن اینكه منشأ انتزاع شر عدم است نیز مطرح میشود، زیرا میتوان گفت: چرا جهان بهصورتی آفریده نشده كه جای این اعدام را وجودات گرفته باشند؟
پاسخ به این سؤال از دقت در ویژگیهای ذاتی جهان طبیعت بهدست میآید. توضیح آنكه، تأثیر و تأثر موجودات مادی در یكدیگر و تغییر و تحول و تضاد و تزاحم، از ویژگیهای ذاتی جهان مادی است، بهگونهای كه اگر این ویژگیها نمیبود چیزی بهنام جهان مادی وجود نمیداشت. به دیگر سخن، نظام علّی و معلولی خاص در میان موجودات مادی، نظامی است ذاتی كه لازمهٔ سنخ وجودهای مادی میباشد. پس یا باید جهان مادی با همین نظام بهوجود بیاید و یا اصلاً بهوجود نیاید. اما علاوه بر اینكه فیاضیت مطلقهٔ الهی اقتضای ایجاد آن را دارد، ترك ایجاد آن خلاف حكمت نیز هست؛ زیرا خیرات آن به مراتب بیش از شرور بالعرضش میباشد، بلكه تنها كمالات وجودی انسانهای كامل بر همهٔ شرور جهان برتری دارد.
ازیك سوی، پدیدآمدن پدیدههای نوین درگرو نابودشدن پدیدههای پیشین است و
همچنین بقای موجودات زنده بهوسیلهٔ ارتزاق از نباتات و حیوانات دیگر تأمین میشود؛ و از سوی دیگر، كمالات نفسانی انسانها در سایهٔ تحمل سختیها و ناگواریها حاصل میگردد؛ و نیز وجود بلاها و مصیبتها مایهٔ بیداری از غفلتها و پیبردن به ماهیت این جهان و عبرت گرفتن از حوادث میشود.
اندیشیدن دربارهٔ تدبیر نوع انسان، كافی است كه به حكیمانه بودن این نظام پیببریم، بلكه اندیشیدن پیرامون یكی از شئون تدبیر وی، یعنی موت و حیاتش نیز كفایت میكند؛ زیرا اگر قانون مرگومیر بر انسانها حاكم نبود، علاوه بر اینكه به سعادتهای اخروی نائل نمیشدند و نیز از مشاهدهٔ مرگ دیگران عبرت نمیگرفتند، اساساً آسایش دنیوی هم بههیچ وجه برای آنان میسر نمیگشت؛ مثلاً اگر همهٔ انسانهای پیشین، امروز زنده بودند، پهنهٔ زمین برای مسكن آنان هم كفایت نمیكرد، چه رسد به تأمین مواد غذایی و سایر لوازم زندگیشان. پس برای تحقق چنین خیراتی چنان شروری ضرورت دارد.
حاصل آنكه، اولاً، شرور و نقایص این جهان، لازمهٔ لاینفك نظام علّی و معلولی آن است و حیثیت شرّیت آنها كه به جهات عدمی بازمیگردد، ذاتاً متعلق محبت و ارادهٔ الهی قرار نمیگیرد و تنها آنها را میتوان بالعرض متعلق اراده و ایجاد و قضا و قدر قلمداد كرد.
ثانیاً، خیرات جهان بر همین شرور بالعرض غالب است و ترك خیر كثیر برای پدید نیامدن شر قلیل، خلاف حكمت و نقض غرض است.
ثالثاً، همین شرور قلیل و نسبی و بالعرض هم فوائد زیادی دارد كه به بعضی از آنها اشاره شد، و هرقدر بر دانش بشر افزوده شود، از حكمتها و اسرار این جهان بیشتر آگاه میگردد.
پروردگارا، بر دانش و بینش و ایمان و محبت ما نسبت به خودت و دوستانت بیفزا، و ما را از پیروان راستین آخرینِ برگزیدگانت و اهلبیت پاكش(علیهم السلام) قرار بده، و ما را مشمول عنایات ولیّ اعظمت، حضرت صاحبالامر4 بگردان، و توفیق شكر نعمتها و انجام بهترین كارهایی را كه میپسندی با اخلاص كامل عطا فرما، و درود بیپایان خودت را بر محمد و آل محمد همی فرست؛ درودی كه بركاتش شامل دیگر آفریدگانت شود.
1. انسان در وهلهٔ اول، مفهوم خیر و شر را از رابطهٔ مثبت و منفی بین رغبتهای خودش و متعلقات آنها انتزاع میكند.
2. در وهلهٔ دوم، این رابطه را به هر موجود ذیشعوری با مطلوبها و نامطلوبهایش گسترش میدهد.
3. در وهلهٔ سوم، ویژگی شعور را نیز از طرف اضافه حذف میكند و مثلاً میوهداری را خیر درخت تلقی میكند.
4. این تعمیم اخیر، به گمان بعضی ناشی از نسبت دادن صفات انسانی (مانند میل و رغبت) به سایر موجودات است، و به گمان بعضی دیگر، به لحاظ مطلوب بودن و نبودن اشیاء برای خود انسان است، ولی از نظر ما نكتهٔ دیگری دارد كه به آن اشاره خواهد شد (در شمارهٔ7).
5. خیر و شر در مورد افعال اختیاری هم بهكار میرود كه مربوط به فلسفهٔ اخلاق است.
6. خیر و شر به دو قسم بیواسطه و باواسطه تقسیم میشود. مثلاً حیات، خیر بیواسطه، و اسباب ادامهٔ حیات، خیر باواسطه بهشمار میرود.
7. میلها و رغبتها شاخههایی از حب ذات و وسایلی برای تأمین بقا و كمال ذات هستند و ازاینرو میتوان مطلوب و نامطلوب اصیل را كمال و نقص دانست و آن را به هر كمال و نقصی تعمیم داد.
8. این تحلیل و تعمیم از نظر فلسفی ضرورت دارد؛ زیرا حیثیت مطلوب و نامطلوب كه نسبت به انواع و افراد موجودات فرق میكند، موضوع بحث فلسفی نیست.
9. گاهی یك امر عدمی بهواسطهٔ اینكه جزئی از علت تامه برای پیدایش خیری محسوب میشود، متصف به خیریت میگردد، نیز گاهی یك امر وجودی بهسبب اینكه مزاحم و مانع از خیر دیگری میشود، متصف به شرّیت میگردد. اما این اتصافات بالعرض است و خیر بالذات، همان كمال وجودی، و شر بالذات، همان نقص عدمی میباشد.
10. ممكناست چیزی برای قوهای خیروبرای قوهٔدیگریشرباشد،ودراین صورت،
برآیند خیرات و شرور قوا، خیر یا شر آن موجود خواهد بود. این جمعبندی در مورد كل عالم نیز جاری است.
11. خیر و شر از معقولات ثانیهٔ فلسفی است و جعل و ایجاد به آنها تعلق نمیگیرد و در حقیقت، منشأ انتزاع خیر كه همان وجود است، متعلق جعل و ایجاد میباشد.
12. وجود و بقا و كمال هیچ موجودی برای خودش شر نیست، و شر بودن موجودی برای موجود دیگر هم از یك سوی، «نسبی» و از سوی دیگر، «بالعرض» است. پس نه ماهیت و نه وجود هیچ موجودی ذاتاً متصف به شر نمیگردد.
13. شر، عدم ملكهٔ خیر است و از حیثیت نقص موجودی كه شأنیت واجد شدن كمال مقابل آن را دارد انتزاع میشود.
14. با توجه به عدمی بودن شر، روشن میشود كه شرور نیازی به آفریننده ندارند.
15. دگرگونی و تزاحم از ویژگیهای ذاتی موجودات مادی و لازمهٔ نظام علیت خاصی است كه بر آنها حكمفرما میباشد. ازاینرو شرور نسبی و بالعرض، قابل انفكاك از جهان مادی نیستند.
16. برای اینكه شری بهوجود نیاید، بایستی جهان ماده خلق نشود، ولی خلق نكردن آن موجب تفویت خیرات و كمالاتی است كه قابل تحقق در آن میباشد.
17. خیرات جهان مادی بهمراتب بیش از شرور آن است و تنها كمالات انسانهای كامل بر همهٔ شرور جهان برتری دارد.
18. ترك ایجاد جهان مادی از یك سوی، خلاف فیاضیت مطلقهٔ الهی، و از سوی دیگر، خلاف حكمت الهی است؛ زیرا ترك خیر كثیر برای اجتناب از شر قلیل، نقض غرض و خلاف حكمت است.
19. شرور نسبی و بالعرض، به لحاظ شرّیت و نقص و جهات عدمی، مورد تعلق ارادهٔ الهی قرار نمیگیرند، بلكه جهات خیر و كمال آنهاست كه متعلق ارادهٔ الهی واقع میشود.
20. افزون بر این، وجود نقایص و شرور فواید فراوانی دارد كه ازجملهٔ آنها فراهم شدن زمینهٔ تكامل برای انسانها از راه تحمل سختیها و بلاها و از راه پند گرفتن از حوادث است.
1. مفهوم عرفی خیر و شر و كیفیت تعمیم آنها را بیان كنید.
2. خیر و شر بیواسطه و باواسطه كداماند؟
3. خیر و شر بهعنوان دو مفهوم فلسفی چگونه انتزاع میشوند؟
4. خیر و شر اخلاقی كدام است؟ و تحلیل فلسفی آنها چیست؟
5. خیر و شر بالعرض كداماند؟
6. خیر و شر اموری كه دارای ابعاد و قوای مختلف هستند چگونه تعیین میشود؟
7. چه نتایجی از تحلیل فلسفی خیر و شر بهدست میآید؟
8. شر بالذات چیست؟ و چرا هیچ وجودی را نمیتوان شر بالذات دانست؟
9. مبدأ پیدایش شرور چیست؟
10. چرا جهان بهگونهای آفریده نشده كه خالی از شرور و نقایص باشد؟