جلسه دهم؛ اشباه الرجال در کلام امیر مؤمنان

پیامبر اعظم (صلى‌الله‌علیه‌وآله) در آینه نهج‌البلاغه
تاریخ: 
سه شنبه, 25 مهر, 1385

بسم الله الرحمن الرحيم

آن چه پيش رو داريد گزيده‌‌اى از سخنان حضرت آیت اللّه مصباح يزدى(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبرى است كه در شب 24 ماه مبارك رمضان 1427 ايراد فرموده‌‌اند. باشد تا اين رهنمودها چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.

اشباه الرجال در کلام امیر مؤمنان

اصحاب على، اشباه الرجال

در كتاب شريف نهج‌البلاغه بسيارى از صفات و ویژگی‌های پيامبر اعظم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله به‌گونه‌ای جامع و زيبا بيان شده است كه در جلسات گذشته گوشه‌هایی از آن به عرض عزيزان رسيد و نيز نمونه‌هایی در مورد كسانى كه به پيامبر اعظم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله تأسى كردند عرض شد. نقطه مقابل ايشان رفتار منفى مردمى است كه مخالف پيغمبر و دستورات اسلام عمل می‌کردند و متأسفانه از زمان خود اميرالمؤمنين‌علیه‌‌السلام شروع شد و بعد هم ادامه پيدا كرد. اميرالمؤمنين‌علیه‌‌السلام شخصيتى است كه از روز اول دعوت علنى پيغمبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله، به مردم شناسانده شد. هيچ كس همچون على در طول تاريخ زندگى پيغمبر مشکل‌گشای اسلام و مسلمان‌ها نبود. با اين وجود در فاصله كوتاهى آن‌چنان وضع تغيير كرد كه وقتى اميرالمومنين‌علیه‌‌السلام درباره آن زمان صحبت می‌کند آدم خيال می‌کند قرن‌ها از بعثت پيغمبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله گذشته است. انسان بايد با اين جریان‌ها آشنا شود و عبرت بگيرد از چنين چيزهايى كه ممكن است براى نسل‌های بعد هم اتفاق بيافتد.

يكى از موضوعاتى كه اميرالمؤمنين از آن بسيار گله می‌کند موضوع اختلاف مردم است. فَيَا عَجَباً وَ مَا لِيَ لَا أَعْجَبُ مِنْ خَطَإِ هَذِهِ الْفِرَقِ عَلَى اخْتِلَافِ حُجَجِهَا فِي دِينِهَا؛1 شگفتا و چگونه من تعجب نكنم از اينكه اين فرقه‌های مختلف پديد آمدند و همه هم براى آيين خودشان استدلال می‌کنند. (لَايَقْتَصُّونَ أَثَرَ نَبِيّ وَلَا يَقْتَدُونَ بِعَمَلِ وَصِيّ)‌ نه از پيغمبر پيروى می‌کنند و نه به جانشين او اقتدا می‌کنند، لَا يُؤْمِنُونَ بِغَيْب وَ لَا يَعِفُّونَ عَنْ عَيْب؛ ايمان واقعى به غيب ندارند و از هيچ عيبى هم دورى نمی‌کنند. يَعْمَلُونَ فِي الشُّبُهَاتِ؛ در چيزهايى كه حكم روشنى ندارد و شبهه‌ناک است وارد می‌شوند. وَ يَسِيرُونَ فِي الشَّهَوَاتِ؛ مسيرشان مسير شهوت‌ها است الْمَعْرُوفُ فِيهِمْ مَا عَرَفُوا وَ الْمُنْكَرُ عِنْدَهُمْ مَا أَنْكَرُوا؛ معروف آن چیزی است كه آن‌ها خوب می‌دانند و منكر آن چیزی است كه آن‌ها بد می‌دانند. مَفْزَعُهُمْ فِي الْمُعْضِلَاتِ إِلَى أَنْفُسِهِمْ، در مشكلات سراغ خدا و پيغمبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله نمی‌روند، فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْء فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَ الرَّسُولِ؛2 این‌ها وقتى معضلاتى پيش می‌آید، سراغ خودشان می‌روند، وَ تَعْوِيلُهُمْ فِي الْمُهِمَّاتِ عَلَى آرَائِهِمْ؛ كارهاى مهمى كه پيش می‌آید به رأى خودشان اتكا می‌کنند. كَأَنَّ كُلَّ امْرِئ مِنْهُمْ إِمَامُ نَفْسِهِ؛ گويا هر يك از این‌ها خودش امام خودش است!. پيش از پيروزى انقلاب يك آقايى كه بعد رئیس‌جمهور شد گفته بود در اصول خمسه‌ای كه ما داريم امامت يعنى خودْرهبرى، هر كسى رهبر خودش است. اين اساس ليبراليسم است و اين همان چیزی است كه امروز بسيارى از سياستمداران ما دنبال می‌کنند. گاهى اسمش را هم می‌برند، گاهى هم اسمش را نمی‌برند؛ خودش را می‌خواهند!

نقص و كوتاهى در دين!

جاى ديگر می‌فرماید أَمْ أَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ دِيناً نَاقِصاً فَاسْتَعَانَ بِهِمْ عَلَى إِتْمَامِه؛3 آيا خدا يك دين ناقص فرستاده بود و از مردم كمك خواسته بود كه بياييد كاملش كنيد؟ مانند كسانى كه هر روز قانونى می‌آورند و مردم را به روش جديدى دعوت می‌کنند. أَمْ كَانُوا شُرَكَاءَ لَهُ، يا اصلاً این‌ها شريك خدا هستند؟ فَلَهُمْ أَنْ يَقُولُوا وَ عَلَيْهِ أَنْ يَرْضَى؛ آن‌ها بايد بگويند خدا هم بايد قبول كند! رأى می‌دهیم قانون، اين باشد، هر چه ما رأى داديم شرع هم می‌شود! على‌علیه‌‌السلام از همين چيزها می‌نالید. شقوق مسئله را على‌علیه‌‌السلام بيان می‌کند. يك احتمال اين است كه بگوييم ـ العياذ بالله ـ خدا بلد نبود دين كامل نازل كند و از مردم كمك خواست كه شما بياييد بقیه‌اش را راه بياندازيد. آيا این‌گونه می‌گویید؟ يا نه، می‌گویید خدا عقلش می‌رسید اما پيغمبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله در بيانش كوتاهى كرد. اين بود كه مردم احتياج پيدا كردند كه خودشان بيايند دست‌به‌کار شوند! أَمْ أَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ دِيناً تَامّاً فَقَصَّرَ الرَّسُولُ ص عَنْ تَبْلِيغِهِ وَ أَدَائِهِ. وَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ يَقُولُ ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْء؛ در حالى كه خدا می‌فرماید من در قرآن هيچ چيز را فروگذار نكردم، پيغمبر هم همانى كه وحى شده بود با امانت كامل به مردم تحويل داد.

عجيب است اميرالمؤمنين علیه‌‌السلام خيلى از مردم گله می‌کند. آخر يكى از اصول مديريت كه اين روزها روى آن تكيه می‌کنند اين است كه مدير بايد زيردستانش را تشويق و تعريف كند تا انگيزه شود بهتر كار كنند. نهج‌البلاغه همه‌اش از مردم مذمت می‌کند. می‌فرماید ای‌کاش معاويه با من معامله می‌کرد، بيست تا از شماها را می‌گرفت و يكى از اصحاب خودش را به من می‌داد؛ لَوَدِدْتُ وَ اللَّهِ أَنَّ مُعَاوِيَةَ صَارَفَنِي بِكُمْ صَرْفَ الدِّينَارِ بِالدِّرْهَمِ،4 براى اينكه آن‌ها در باطل خودشان محکم‌اند و شما در حق خودتان سستيد. گاهى می‌فرمود يَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لَا رِجَالَ؛5 اى نامردها، شما شبه مرد هستيد مرد نيستيد. چرا على‌علیه‌‌السلام این‌گونه با مردم زمان خودش صحبت می‌کرد؟ از ویژگی‌های على‌علیه‌‌السلام صراحتش است با كسى تعارف ندارد. به اصحابش می‌گوید أَلَا وَ إِنَّكُمْ قَدْ نَفَضْتُمْ أَيْدِيَكُمْ مِنْ حَبْلِ الطَّاعَة؛6 مانند كسى كه دست خاک‌آلودش را به هم می‌زند اطاعت خدا را رها كرديد، وَ ثَلَمْتُمْ حِصْنَ اللَّهِ الْمَضْرُوبَ عَلَيْكُمْ بِأَحْكَامِ الْجَاهِلِيَّةِ، دين خدا را كه دژ مستحكمى براى شما بود با احكام جاهلى سوراخ كرديد. كدام احكام جاهليت؟ مگر اصحاب على چه كار كرده بودند؟ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ صِرْتُمْ بَعْدَ الْهِجْرَةِ أَعْرَاباً؛ بعد از اينكه هجرت كرديد و توسط پيغمبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله با اسلام آشنا شديد، دوباره مانند آن عرب‌های بيابانى شديد كه هيچ چيز سرشان نمی‌شود و نمی‌فهمند. وَ بَعْدَ الْمُوَالَاةِ أَحْزَاباً، ابتدا دوستى پيغمبر و خاندان پيغمبر را پذيرفتيد سپس جزء آن احزابى شديد كه عليه پيغمبر جنگ راه انداختند و دشمنى كردند.

اسمى از اسلام!

مَا تَتَعَلَّقُونَ مِنَ الْإِسْلَامِ إِلَّا بِاسْمِهِ، شما از اسلام فقط اسمش را ياد گرفتيد و به آن چسبيديد. همین‌که بگويند، ما مسلمانيم كافى است؟ يا بايد حقيقت اسلام را در جامعه پياده كرد. اگر كسى بگويد من مسلمانم اما احكام اسلام را قبول نداشته باشد، آيا واقعاً مسلمان است؟ چند سال پيش، يكى از ملی‌گراها در آلمان گفته بود اين اسلامى كه در ايران معرفى می‌شود واقعى نيست. اسلام واقعى آزادى و حقوق بشر و تساوى حقوق زن و مرد است. مارکسیست‌ها بلند شده بودند و گفته بودند اگر اسلام اين است، پس ما هم مسلمانيم. نويسندگان زنجیره‌ای ايران هم در بوق كردند ببينيد يك نفر در آلمان چه جور اسلام را معرفى كرده كه كفار هم گفتند ما مسلمانيم. این‌گونه اسلام را معرفى كنيد! كنايه می‌زدند به آن‌هایی كه حقايق اسلام را بيان و روى احكام اسلام پافشارى می‌کنند. می‌گویند این‌قدر پافشارى نكنيد، مردم از اسلام فرار می‌کنند! اگر اسلام يعنى هر كارى دلت می‌خواهی بكن، چه كسى اين اسلام را قبول ندارد؟! وَ لَا تَعْرِفُونَ مِنَ الْإِيمَانِ إِلَّا رَسْمَهُ؛ از ايمان هم فقط رسمش را بلديد.

چشم اميد به شرق و غرب

بعد می‌فرماید دست از احكام اسلام كشيديد رفتيد سراغ دشمنان اسلام با آن‌ها رفاقت كرديد اما بدانيد، إِنَّكُمْ إِنْ لَجَأْتُمْ إِلَى غَيْرِهِ، اگر چشمتان به كمك شرق و غرب دوخته شده است و می‌خواهید نامه برايشان بنويسيد كه ما حاضريم با شما مذاكره و سازش كنيم! حَارَبَكُمْ أَهْلُ الْكُفْرِ، با اين روحيه ضعيف و زبونى كه شما داريد، كفار با شما خواهند جنگيد. ثُمَّ لَا جَبْرَائِيلُ وَ لَا مِيكَائِيلُ وَ لَا مُهَاجِرُونَ وَ لَا أَنْصَارٌ يَنْصُرُونَكُمْ، سپس كارتان به جايى می‌رسد كه نه جبرائيل به شما كمك می‌کند نه ميكائيل و مهاجرين و انصار، إِلَّا الْمُقَارَعَةَ بِالسَّيْفِ؛ ناچار می‌شوید از ترس شمشير آن‌ها را بپذيريد. بر شما تحميل خواهند كرد؛ اما اگر اميدتان به خداست، عزت و شرافتتان را حفظ كنيد و پيش كفار دريوزگى نكنيد و آبروى اسلام و انقلاب را نبريد!

ترك امر به معروف و نهى از منكر

فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يَلْعَنِ الْقَرْنَ الْمَاضِيَ بَيْنَ أَيْدِيكُمْ إِلَّا لِتَرْكِهِمُ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ؛ مردمانى كه پيش از شما مورد لعن الهى قرار گرفتند به خاطر ترك امر به معروف و نهى از منكر بود. آن‌هایی كه اهل معصيت بودند استحقاق عذاب پيدا كردند و آن‌هایی هم كه خودشان اهل معصيت نبودند، به خاطر سكوتشان. تا مبادا با ديگران درگير شوند و سختى و مشكلات را تحمل كنند و فحش بشنوند. شايد اشاره به «اصحاب سبت» است. إِذْ تَأْتِيهِمْ حِيتانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَ يَوْمَ لا يَسْبِتُونَ لا تَأْتِيهِمْ. اگر ماهى گيرى روز شنبه را ترك می‌کردند اقتصادشان به هم می‌خورد، فكرشان فكر اقتصادى بود؛ مانند كسانى كه قائل به اصالت اقتصاد هستند و می‌گویند مشكلات اقتصادى كه حل شود، همه چيز خودبه‌خود حل می‌شود! موضوع ربا هم همین‌طور، می‌گویند ربا كه نمی‌خوریم! ابداً، معامله می‌کنیم؛ يك سير نبات هم كنارش می‌گذاریم! یک‌جور کلک‌هایی كه امروز در بعضى از بانک‌ها رسماً حلال شده است. به‌هرحال اين بدبخت‌ها همين كار را می‌کردند. برخى از مؤمنين به این‌ها گفتند با دين خدا بازى نكنيد. صيد نمی‌کنید؛ ولى همان كار صيد را انجام می‌دهید. يك عده ديگر گفتند آقا این‌ها كه حرف گوش نمی‌دهند، بی‌خود وقتمان را تلف كنيم براى چه؟ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِيداً7. مردم اين قوم سه دسته شدند يكى صيدكنندگان، ديگر كسانى كه نهى از منكرشان می‌کردند، يك عده هم بی‌تفاوت دنبال كار خودشان بودند. خدا هم عذاب نازل كرد، هم صيدكنندگان و هم كسانى كه ساكت بودند به‌صورت ميمون مسخ شدند، فقُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئِينَ8. آن‌هایی كه صيد نمی‌کردند چرا مسخ شدند؟ براى اينكه با سكوتشان در گناه آن‌ها شركت كردند . اميرالمؤمنين‌علیه‌‌السلام می‌فرماید وَ قَدْ قَطَعْتُمْ قَيْدَ الْإِسْلَامِ وَ عَطَّلْتُمْ حُدُودَهُ وَ أَمَتُّمْ أَحْكَامَهُ؛ حدود الهى را تعطيل كرديد احكام اسلام را ميرانديد. با وضع قوانين خودتان با دين خدا بازى می‌کنید احكام خدا را فراموش و حدود الهى را تعطيل كرديد. می‌ترسید بگويند این‌ها حقوق بشر را رعايت نمی‌کنند!

امام على(عليه السلام) از زبان نهج البلاغه

وَ إِنِّي لَمِنْ قَوْم لَا تَأْخُذُهُمْ فِي اللَّهِ لَوْمَةُ لَائِم؛ من از آن‌هایی هستم كه از ملامت هيچ ملامتگرى نمی‌هراسم سِيَماهُمْ سِيَما الصِّدِّيقِينَ وَ كَلَامُهُمْ كَلَامُ الْأَبْرَارِ عُمَّارُ اللَّيْلِ وَ مَنَارُ النَّهَارِ؛ من از گروهى هستم كه شب‌زنده‌داران‌اند و روزها چراغ‌های پرتوافكنى كه دنيا را روشن می‌کنند مُتَمَسِّكُونَ بِحَبْلِ الْقُرْآنِ يُحْيُونَ سُنَنَ اللَّهِ وَ سُنَنَ رَسُولِهِ؛ از دسته‌ای هستم كه همّشان زنده بودن سنت‌های خدا و پيامبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله است، لَا يَسْتَكْبِرُونَ وَ لَا يَعْلُونَ؛ دنبال برتری‌جویی و فخرفروشى نيستند و فقط دنبال انجام‌ وظیفه‌اند. وَ لَا يَغُلُّونَ وَ لَا يُفْسِدُونَ؛ به كسى خيانت نمی‌کنند و فسادى در زمين راه نمی‌اندازند. قُلُوبُهُمْ فِي الْجِنَانِ وَ أَجْسَادُهُمْ فِي الْعَمَلِ؛ دل‌هایشان در بهشت است و به دنيا دل نمی‌بندند. اهل كار و تلاش هستند.

چرا نقص؟ نه تكامل؟!

خدا ما را آفريد تا به سعادت ابدى برسيم. نقص ما هم نقص فهممان است و بايد به‌وسیله انبياء تدارك شود. پس خدا چرا معرفت ما را کامل‌تر نكرد كه این‌قدر ريزش نداشته باشيم؟ اگر خدا سطح معرفت مردم را -به حد اگر نگوييم انبياء و ائمه، در حد اصحاب خاصشان- بالا می‌برد، آن وقت اكثراً خوب می‌شدند و ديگر أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ،9 و أَكْثَرُهُمْ لا يؤْمِنُونَ10 نمی‌شدند. به جاى آن در قرآن -اگر آیه‌ای نازل می‌شد- می‌گفت «و كان اكثرهم مؤمنين»!

جواب سؤال

خداى متعال دستگاهى فراهم كرده كه می‌خواهد در اين جا برترین‌ها شناخته شوند. در امتحان كنكور، اگر بخواهند اكثريت شرکت‌کنندگان قبول شوند، سؤالات ساده‌ای می‌دهند كه همه بتوانند جواب دهند، اما نتيجه چه می‌شود؟ سطح معلومات پايين می‌آید. يا در امتحان سؤالى بدهند، همه بيست بگيرند، ديگر انگیزه‌ای براى بيشتر درس خواندن باقى نمی‌ماند. رشدى پيدا نمی‌شود. خدا می‌خواهد در ميان اين انسان‌ها كسانى پيدا شوند كه ملائكه در مقابل آن‌ها به خاك بيفتند و افتخار به نوكرى آن‌ها كنند. پس بايد سطح امتحان، بالا باشد. ولى خدا از لطفش براى نجات، مراتب پایین‌تر هم قرار داده كه براى اكثريت قريب به ‌اتفاق مردم ميسر است. كمى همت می‌خواهد. حتماً لازم نيست معرفتشان به اندازه معرفت سلمان و ابوذر شود چه رسد به معرفت امام و پيامبر. اگر به همان اندازه كه در كارهاى دنيا عقل خودشان را به كار می‌گیرند، در امور دينى هم به كار ببرند مطمئن باشيد بيشتر مردم بهشتى می‌شوند. آدم به علت بیماری‌اش به دكتر متخصص مراجعه می‌کند. سپس نسخه دكتر را می‌برد داروخانه و دارويش را می‌گیرد، هيچ عاقلى می‌گوید آقا تو بدكارى كردى رفتى دكتر، نسخه‌ات را هم عمل كردى؟ نپرسيدى آخر اين دوا چيست؟ از چى درست شده؟ آقا مطمئن بودم ديگر، او متخصص است. عده‌ای از دكترها حتى بی‌دین‌اند، ولى متخصص نسخه می‌دهد، بيمار هم عمل می‌کند و می‌خواهد دستش را هم ببوسد. ما اگر انبياء را به اندازه يك طبيب يهودى قبول داشتيم، كارمان درست می‌شد. مشكل ما هوس‌ها، دنيازدگى و دل بستن به اين لذائذ زودگذر است.

قانون، مجرى و مردم

آيا اگر قانونى كامل باشد، مجرى خوبى هم داشته باشد، مردم آن كشور سعادتمند خواهند شد؟ قانون ما قانون اسلام و قرآن است، مجريان خوبى هم داريم، اما هزار جور مشكل وجود دارد. پس معلوم می‌شود يا قانون خوب نيست يا مجری‌اش! و عمدتاً اشكال را می‌آورند سر قانون. می‌گویند دين به درد جامعه نمی‌خورد نمی‌تواند مشكلات جامعه را حل كند.

اميرالمؤمنين‌علیه‌‌السلام در اين بيان اخيرشان فرمودند آيا دينى كه خدا فرستاد براى شما ناقص بود؟ يا پيغمبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله در رسالت و ولايتش كوتاهى كرد؟ سر و كار هر جامعه‌ای علاوه بر قانون و مجری‌اش با انسان مختار است. اگر بالاترين قانون و مجرى و مربى هم باشد، تا مردم پيروى نكنند امور سامان نمی‌یابد. دنيا محل امتحان است. يك روز آدم می‌تواند تا قله برود يك روز هم با مغز زمين می‌خورد. نمونه‌اش زبير. خيال نكنيد اگر كسى به مقاماتى رسيد تا آخر آن جا می‌ماند. عالم دائماً در حال زیرورو شدن است. تک‌تک ما بايد امتحانمان را بدهيم، شرايط بايد آن‌قدر پيش بيايد تا من هم خودم را بشناسم. هواس مان جمع باشد؛ دين و ولايت مان بايد كامل باشد. بايد دعا كنيم و توسل داشته باشيم. پيشانى بر خاك بساييم و تضرع كنيم تا بی‌دین از دنيا نرويم.


1. نهج‌البلاغه، خطبه 88، ص 121.

2. نساء، 59.

3. نهج‌البلاغه، خطبه 18، ص 61.

4. نهج‌البلاغه، خطبه 97، ص 141.

5. نهج‌البلاغه، خطبه 27، ص 70.

6. نهج‌البلاغه، خطبه 192، ص 285.

7. اعراف، 164.

8. اعراف، 166.

9. مائده، 103 و...

10. بقره، 101.