فهرست مطالب

درس‌پنجم:دعوت به اهل بیت(علیهم السلام) با رفتار و گفتار

 

درس پنجم

 

 

دعوت به اهل بیت(علیهم السلام)  با رفتار و گفتار

 

 

 

ـ تأثیرات گفتارى و رفتارى انسان‌ها بر یكدیگر

ـ ضرورت توجه به سطح مخاطب در گفتار

ـ «اسرار» یا گفتار بیرون از حد تحمل

ـ توافق گفتار با كردار؛ شرط اصلى تأثیر گفتار

 

 

 

 

دعوت به اهل بیت(علیهم السلام) با رفتار و گفتار

رَحِمَ اللَّهُ قوماً كانوا سِراجاً و مَناراً، كانوا دُعاةً اِلینا باَعمالِهم و مَجْهُودِ طاقَتِهِم لَیْسوا كَمَن یُذیعُ اَسرارَنَا.

 

تأثیرات گفتارى و رفتارى انسان‌ها بر یكدیگر

بدون شك، همه انسان‌ها در زندگى اجتماعى خود به صورت‌هاى گوناگون، بر یكدیگر آثارى مطلوب یا غیر مطلوب مى‌گذارند. بیش‌تر این تأثیرها از راه گفتار است، و درصد كم‌ترى نیز از راه رفتار مى‌باشد. این مسأله موضوع بحثى گسترده در چندین رشته از علوم انسانى است كه البته اصل آن مربوط به روان‌شناسى است. بنابراین با ذكر چند جمله نمى‌توان تمام جوانب این موضوع را مورد بحث قرار داد. ما در این‌جا به اجمال، به چند نكته اشاره مى‌كنیم:

تأثیر گفتارى انسان‌ها بر یكدیگر گاهى به صورت تعلیم و تعلّم جلوه مى‌كند و رابطه بین معلم و متعلّم را مى‌سازد، خواه به صورت تعلیم و تعلّم رسمى باشد و خواه غیر رسمى. البته دایره تعلیم و تعلّم بسیار گسترده است و به اشكال بسیار متنوعى مى‌تواند صورت پذیرد. یكى از اَشكالِ آن «تبلیغ» است. تأثیرى كه دستگاه‌هاى تبلیغاتى بر افراد دارند از دیگر دستگاه‌هاى تعلیم و تربیت كم‌تر كه نیست، بلكه گاهى بیش‌تر هم هست. گاهى بدون این‌كه خودمان توجه داشته باشیم كه از كجا تأثیر پذیرفته‌ایم، احساس مى‌كنیم كه رفتارمان تغییر كرده، دیروز طورى بوده‌ایم و امروز طور دیگرى شده‌ایم. بسیارى از اوقات تصور مى‌كنیم خودمان خواسته‌ایم تغییر كنیم و عاملى بر ما تأثیر نگذاشته، اما واقعیت آن است كه تحت تأثیر واقع شده‌ایم و رفتارمان را از جایى اقتباس كرده‌ایم.

دامنه تأثیرگذارى رفتارى بر دیگران نیز بسیار متغیر است. در سطح كلان، مى‌توان به تأثیرگذارى گروه‌هاى اجتماعى اشاره كرد. نمونه بارز آن گروه‌هایى است كه چه پیش از انقلاب و چه پس از آن در كشور خود ما تشكیل شد و افراد زیادى جذب این گروه‌ها شدند. در سطح

پایین، مى‌توان به تأثیر یك دانش‌آموز بر یك كلاس مثال زد. دانش‌آموزى كه در كلاس موقعیت بهترى از لحاظ بیان یا جاذبه گفتارى یا مانند آن دارد، مى‌تواند بیش از نود درصد دانش‌آموزان را از نظر طرز فكر و رفتار، از لحاظ نوع لباس، نشستن در كلاس و مانند آن تحت تأثیر قرار دهد. اصل این مسأله تحقیق شده و با تجربه به اثبات رسیده است. براى مثال، دانش‌آموزى كه لباس خاصى مى‌پوشد، در مدت كوتاهى دیگران هم به آن لباس علاقه‌مند مى‌شوند و از او تقلید مى‌كنند. در سایر زمینه‌هاى رفتارى و یا گفتارى نیز مسأله به همین صورت است. مثلا گاهى كسى مسأله‌اى را مطرح مى‌كند و براى آن استدلال منطقى ارائه مى‌كند و شنونده تحت تأثیر آن استدلال حرف او را مى‌پذیرد. اما گاهى استدلال محكم نیست، ولى نحوه بیان و برخورد گوینده طورى است كه مخاطب را تحت تأثیر قرار مى‌دهد؛ مثلا، گوینده شخصى درست‌كار و موجّه است. در این‌جا 50 درصد تأثیر حرفش به دلیل شخصیت مقبول او و موقعیتى است كه نزد مخاطب دارد. عكس این مطلب هم صادق است.

به دلیل همین تأثیراتى كه از رفتار و گفتار ناشى مى‌شود، اسلام بر مسایلى از قبیل دعوت، ارشاد، تبلیغ، امر به معروف و نهى از منكر تأكید كرده است.

 

ضرورت توجه به سطح مخاطب در گفتار

طبع انسان، به خصوص جوان‌ها، این‌گونه است كه وقتى سخن تازه‌اى مى‌شنوند دوست دارند آن را براى دیگران نقل كنند. اصل این مسأله امرى طبیعى است و اشكالى هم ندارد، اما در این‌باره باید نكاتى را مد نظر داشته باشیم؛ از جمله این‌كه به نوع مخاطبمان توجه داشته باشیم و دقت كنیم كه آیا سخن ما در او چه تأثیرى بر جاى مى‌گذارد. آیا اگر مطلبى علمى است، مخاطب توان درك آن را دارد؟ بسیارى از معارف براى همه مردم قابل درك نیست. در نقل مطالب، باید به ظرفیت ذهنى و پایه معرفتى افراد توجه داشت؛ همه چیز را نباید براى همه كس گفت.

در ارتباط با نكته‌اى كه متذكر شدیم، در كتب روایى بابى به نام «كتمان سرّ» وجود دارد. روایات بسیارى از ائمّه هدى(علیهم السلام) در این زمینه وارد شده است كه اسرار ما را كتمان كنید و به دیگران نگویید. شاید سؤال شود كه مگر اسرارچه بوده است كه نباید به دیگران گفته مى‌شده است؟ یا چرا بعضى از افرادى كه اسرار آنها را فاش كرده‌اند مورد لعن واقع شده‌اند؟ یا چرا اگر

بر برخى افراد بلاهایى نازل شده، علت آن افشاى اسرار اهل بیت(علیهم السلام) ذكر شده است؟ آیا ما هم اسرارى مى‌دانیم كه باید از دیگران كتمان كنیم؟ آیا این روایات شامل حال ما هم مى‌شود یا فقط شامل عده‌اى از اصحاب سرّ مى‌شود كه باید آنها را كتمان كنند؟ آیا همه چیز را مى‌توان همه جا گفت؟ ملاك این مطلب چیست؟

در این قسمت از روایت عبداللّه بن جندب، امام صادق(علیه السلام) به همین مطلب اشاره دارد كه انسان در مقام راهنمایى دیگران، باید به ظرفیت مخاطب توجه داشته باشد. نباید همه مطالب را یك‌جا به مخاطب منتقل كرد. ممكن است فردى ظرفیت پذیرش این حجم از مطالب را نداشته باشد. علاوه بر این، برخى از موضوعات از جمله معارف بلند درباره توحید یا مقامات انبیا(علیهم السلام) و اولیا است كه همه كس توان درك آن را ندارد. این نوع مطالب، از جمله اسرار محسوب مى‌شود كه نباید به همه كس گفت، و گرنه موجب گمراهى آنها مى‌شود. پیامبر(صلى الله علیه وآله)در روایتى مى‌فرمایند: لَوْ عَلِمَ ابوذر ما فى قلبِ سلمان لَقَتَلَهُ؛(1) اگر ابوذر بدان‌چه در دل سلمان مى‌گذرد آگاهى مى‌یافت او را مى‌كشت! این با وجود آن است كه پیامبر(صلى الله علیه وآله) بین این دو برادرى ایجاد كرده بود و آنها هر دو، از نظر پایه ایمان و معرفت، در سطحى بالا و نزدیك به هم قرار داشتند.

از این مطلب به دست مى‌آید كه معارف بلندى وجود دارد كه به لفظ در نمى‌آید؛ وقتى به صورت لفظ درآید، مردم معناى دیگرى از آن مى‌فهمند. بنابراین نباید آنها را نزد هر كس مطرح كرد، و گرنه یا گوینده را متهم به كفر مى‌نمایند یا خودشان به كفر كشیده مى‌شوند و یا نسبت به دیگران سوءظن پیدا مى‌كنند.

این مسأله در مورد كتاب و نوشته نیز صادق است؛ همه چیز را نباید در هر كتابى نوشت، و گرنه ممكن است موجب انحراف برخى از مردم شود یا مطابق معناى عامیانه و عرفى تفسیر گردد؛ براى مثال مى‌توان به مسأله «وحدت وجود» در فلسفه و عرفان اشاره كرد. بسیارى از این كلمه معنایى مى‌فهمند كه با معناى مورد نظر فلاسفه و عرفا تفاوت دارد و به همین دلیل، عرفا را متهم به كفر مى‌كنند و مى‌گویند: اگر «همه چیز خدا است» یا «مجموع عالم وقتى با هم تركیب شود خدا خواهد شد»، این كفر است. اما عرفا هیچ‌گاه «وحدت وجود» را به این معنا نگفته‌اند. ممكن است ما آنچه را عرفا مى‌گویند، نفهمیم، اما این معنایش آن نیست كه آنان معناى غلطى اراده كرده‌اند. ممكن است معناى بلندى مورد نظر باشد كه لفظ از ترسیم آن عاجز است.


1. بحارالانوار، ج 78، باب 24، روایت 1.

نظیر این مطلب درباره مقامات انبیا و اولیا(علیهم السلام) نیز وجود دارد. بر حسب روایتى، روزى پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) در جایى نشسته بودند و حضرت على(علیه السلام) از مقابل ایشان عبور كرد. حضرت فرمودند: «اگر نمى‌ترسیدم كه مردم درباره برادرم، على(علیه السلام)، چیزهایى را بگویند كه نصارا درباره عیسى بن مریم(علیه السلام) گفتند، مقامات او را به درستى بیان مى‌كردم.»(1) یعنى حضرت على(علیه السلام) مقاماتى دارد كه اگر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) آنها را براى مردم مى‌گفت، موجب سوء فهم مى‌شد و همان‌گونه كه مسیحیان عیسى(علیه السلام) را خدا دانستند، مسلمان‌ها هم على(علیه السلام) را خدا مى‌خواندند! در همین حال هم عده‌اى نمى‌توانند حقیقت مقام او را درك كنند و «على‌اللّهى» شده‌اند. بدین روى، رسول خدا(صلى الله علیه وآله) همه مقامات حضرت على(علیه السلام) را حتى براى اصحاب خاص خود بیان نكرده‌اند.

اگر مى‌بینیم امروزه درباره برخى از شخصیت‌هاى بزرگ اختلاف‌هایى بین افراد وجود دارد به دلیل تفاوت مراتب فهم آنها است؛ مثلا، همه نمى‌توانند عظمت مقام حضرت زهرا(علیها السلام)را درك كنند. این افراد ـ العیاذ بالله ـ مبغض اهل‌بیت(علیهم السلام)نیستند، بلكه فهمشان بیش از این نیست. نباید توقع داشت همه مردم در مرتبه معرفت خواص اولیاى خدا باشند.

 

«اسرار» یا گفتار بیرون از حد تحمل

در مقام ارشاد و تعلیم باید ظرفیت شنونده را در نظر داشت و چیزهایى را به او گفت كه صلاحیت آن را دارد. آنچه را شنونده صلاحیت شنیدنش را ندارد از «اسرار» است. یكى از مطالبى كه از اسرار است و نباید نزد همه كس اظهار كرد ـ همان‌گونه كه ذكر شد ـ معارفى درباره توحید، انبیا و اولیا(صلى الله علیه وآله) است. اگر به این مسأله توجه نكنیم موجب گمراهى دیگران شده‌ایم و به اختلاف میان امّت دامن زده‌ایم. اما اسرار مختص همین مسایل نیست. گاهى برخى اسرار مربوط به مسایل اجتماعى و سیاسى است.

ائمّه پس از امام حسین(علیهم السلام) بیش‌تر عمرشان را در حال تقیّه گذراندند؛ زیرا حكومت نمى‌توانست سخن آنان را مبنى بر ادعاى به حق بودن و شایستگى بر خلافت بپذیرد. اگر آنان همه‌جا به این واقعیت تصریح مى‌كردند با آنها همان‌گونه برخورد مى‌كردند كه با ائمّه پیش از آنان؛ و همه ایشان را به زودى به شهادت مى‌رساندند. به همین روى مى‌بینیم براى اظهار این


1. همان، ج 2، باب 26، روایت 25.

مطالب، ابتدا اهل آن را پیدا مى‌كردند، ظرفیت او را مى‌سنجیدند، پس از آن به تدریج او را آماده مى‌كردند، بعد توضیح مى‌دادند كه امام حقیقى كیست، چرا مدعیان دروغین خلافت، شایستگى این منصب را ندارند، و ... . ما بحمدالله، در یك كشور شیعى زندگى مى‌كنیم و برخى از این مطالب را به راحتى مى‌توانیم مطرح كنیم؛ اما همین مطالب را هنوز هم در دیگر كشورهاى مسلمان نمى‌توان به صورت عریان مطرح كرد. بنابراین حفظ این اسرار یكى از واجبات است، و گرنه ممكن است در خون امام معصوم شریك شویم.

از این‌رو، در این بخش از فرمایشات امام صادق(علیه السلام) به عبداللّه بن جندب، از یك سو، از كسانى كه روش صحیحى در ارشاد دیگران دارند به صورت تلویحى، تعریف شده است و از سوى دیگر، از كسانى كه اسرار ائمه(علیهم السلام)را فاش مى‌كنند نكوهش گردیده است.

در زمان امام صادق(علیه السلام) تعداد معدودى از مردم امامت ایشان را قبول داشتندو سایر مردم از حقانیت ایشان مطّلع نبودند. حتى در بین امام‌زاده‌ها نیز برخى از آنها با وجود آن‌كه افرادى صالح بودند، اما مسایل امامت را به درستى نمى‌دانستند. امام راحل(رحمه الله)یكى دو بار در بیاناتشان این مطلب را فرمودند كه: مسأله ائمّه اثنا عشر، كه براى ما روشن است، خیال‌نكنید كه از روز اول براى همه مردم این چنین روشن بود.

در روایتى آمده است كه میان امام باقر(علیه السلام) و زید بن على بن الحسین(علیه السلام) بحثى واقع شد. (حضرت زید از شهداى بزرگوار اسلام است كه روایات متعددى در مدح ایشان رسیده است. وى براى خدا قیام كرد و با حكومت غاصب جنگید.) بحث بر سر این بود كه پس از امام باقر(علیه السلام) چه كسى باید امام شود؟ حضرت زید استدلال مى‌كرد كه «پدرم به من بسیار علاقه‌مند بود، حتى غذا را لقمه مى‌گرفت و در دهان من مى‌گذاشت.» امام باقر(علیه السلام) هم در پاسخ مى‌گفتند: اگر امامت پس از ایشان حق شما بود، پس چرا به من نگفتند؟(1)

نكته در این است كه در زمان خود ائمّه هدى(علیهم السلام) هم مطالبى وجود داشته كه حتى گاهى براى نزدیكانشان روشن نبوده و به صورت محرمانه بیان مى‌كرده‌اند. البته برخى از این مسایل در این زمان و در جامعه ما آن حساسیت را ندارد، اما به هر حال، چیزهایى مطرح مى‌شود كه باید در اظهار آنها سطح مخاطب را در نظر گرفت.

امام صادق(علیه السلام) در این روایت شریف مى‌فرمایند:


1. اصول كافى، ج 1، ص 174.

رَحِمَ اللَّهُ قوماً كانوا سِراجاً و مَناراً؛ خداوند رحمت كند (آن دسته از شیعیان ما را) كه چراغ و راهنمایى براى دور و نزدیك بودند.

«سراج» اعم است از چراغ كوچك و بزرگ، در پایین نصب شود یا در جاى بلند؛ اما وقتى در كنار «منار» قرار گیرد به معناى چراغ كوچك است و «منار» به معناى چراغ پرنورى است كه در جاى بلندى قرار مى‌دهند تا رهروان راه خود را به وسیله آن بیابند. این هم كه به مناره منار گفته مى‌شود از همین جهت است كه مناره در سابق، بلندیى بوده كه در آن چراغ روشن مى‌كردند تا از فاصله دور قابل رؤیت باشد و مردم و مسافران در شب با دیدن آن راه خود را پیدا كنند و گم نشوند. در هر حال منظور حضرت از این سخن كه «خدا رحمت كند كسانى را كه چراغ و منار بودند» كسانى است كه هم نزدیكان خود را راهنمایى مى‌كنند و هم كسانى را كه از آنها دور هستند.

 

توافق گفتار با كردار؛ شرط اصلى تأثیر گفتار

از دیگر نكاتى كه در مقام ارشاد و تعلیم دیگران، به خصوص در تربیت و تبلیغ مذهب صحیح، باید بدان توجه داشته باشیم این است كه رفتار و گفتارمان با هم توافق داشته باشد. «نور» به آرامى و ملایمت در دیگران اثر مى‌گذارد، در حالى كه «نار» مى‌سوزاند و آزار دهنده است. در مقام ارشاد و هدایت دیگران، باید مثل نور بود، نه نار. نباید طورى حرف بزنیم كه مخاطب و شنونده اذیت شود، نباید با تندى و خشونت برخورد نماییم، باید با ملایمت رفتار كنیم تا حرف حق در شنونده اثر كند. امام صادق(علیه السلام) در ادامه حدیث مى‌فرمایند: كانوا دُعاتاً اِلینا باَعمالِهم و مَجْهُودِ طاقَتِهِم؛ آنان (نه با زبان تنها بلكه) با اعمالشان و نهایت توانشان مردم را به سوى ما دعوت مى‌كنند.

همان‌گونه كه اشاره شد، گاهى رفتار یك شخص موجب مى‌شود كه دیگران به او متمایل شوند و اگر سخنش ضعف و نقصى داشته باشد با رفتار و شخصیتش جبران مى‌شود. بنابراین، در مقام ارشاد و نصیحت، تأثیر عمل كم‌تر از گفتار نیست. به همین دلیل حضرت مى‌فرماید: خدا رحمت كند گروهى را كه با عمل و تمام توان خود در هدایت مردم تلاش كردند.

باید توجه داشته باشیم كه وظیفه ما فقط عمل فردى به دستورات اسلام نیست؛ یكى از بزرگ‌ترین وظایف ما هدایت دیگران است، چه روحانى باشیم ـ كه رسماً این مسؤولیت را پذیرفته‌ایم ـ و چه غیر روحانى. هر كس باید به قدر توان خود دیگران را هدایت كند:

اگر بینى كه نابینا و چاه است *** اگر خاموش بنشینى گناه است(1)

وقتى مى‌بینیم دیگران گمراه مى‌شوند، باید دست آنها را بگیریم و راهنمایى‌شان كنیم. این راهنمایى وقتى مؤثر واقع مى‌شود كه رفتار ما با گفتارمان همراه باشد. حتى گاهى اگر رفتار ما درست باشد، به گفتار هم نیازى نیست، به شرط آن‌كه هدایت را وظیفه خود بدانیم و مراقب رفتار و گفتارمان باشیم. باید توجه كنیم كه ما مى‌توانیم براى همسر، فرزند، دوستان و نزدیكانمان الگو باشیم.

امام صادق(علیه السلام) در بخش دیگرى از سخنانشان به صورت تلویحى، از كسانى كه مى‌خواهند مردم را به سوى ائمّه اطهار(علیهم السلام)هدایت كنند اما كارشان نتیجه منفى دارد، نكوهش مى‌كنند: لیسَ كَمَنْ یُذیعُ اَسرارَنا؛ نه مانند كسانى كه اسرار ما را فاش مى‌كنند. چنین كسانى به جاى آن‌كه به شیوه‌اى صحیح، مردم را به راه درست رهنمون شوند، با افشاى اسرار اهل‌بیت(علیهم السلام)، از هدایت آنها جلوگیرى مى‌نمایند. بنابراین، باید مراقب باشیم و بكوشیم كه رفتارمان در دیگران اثر مطلوب داشته باشد و موجب هدایت آنان گردد نه آن‌كه خداى ناكرده آنان را به گمراهى بیفكند.


1. گلستان سعدى.