درس نهم:عدم تبعیت از خواهش هاى نفسانى

 

درس نهم

 

 

عدم تبعیت از خواهشهاى نفسانى

 

 

‌‌‌‌‌‌ـ مردم و خواسته‌هاى نفسانى

 

 

 

 

عدم تبعیت از خواهش‌هاى نفسانى

«یا اَحْمَدُ؛ لاتَتَزَیَّنْ بِلینِ الِلّباسِ وَ طیبِ الطَّعامِ وَ لینِ الْوَطاءِ. فَاِنَّ النَّفْسَ مَأْوى كُلِّ شَرِّ وَ رَفیقُ كُلِّ سُوء تَجُرُّها اِلى طاعَةِ اللّهِ وَتَجُرُّكَ اِلى مَعْصِیَتِهِ وَ تُخالِفُكَ فى طاعَتِهِ وَ تُطیعُكَ فى مایَكْرَهُ و تَطْغى اِذا شَبِعَتْ وَتَشْكُوا اِذا جاعَتْ وَ تَغْضَبُ اِذا افْتَقَرَتْ و تَتَكَبَّرُ اِذا اسْتَغْنَتْ وَ تَنْسى اِذا كَبُرَتْ وَ تَغْفَلُ اِذا اَمِنَتْ وَ هِىَ قَرینَةُ الشَّیْطانِ. وَ مَثَلُ النَّفْسِ كَمَثَلِ النَّعامَةِ تَأْكُلُ الْكَثیرَ وَ اِذا حُمِلَ عَلَیهْا لاتَطیرُ وَ كَمَثَلِ الدِّفْلى لَوْنُهُ حَسَنٌ وَ طَعْمُهُ مُرٌّ.»

خداى سبحان خطاب به پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) مى‌فرماید:زینت خود را در لباس زیبا و غذاى خوب و بستر نرم قرار نده، زیرا نفس جایگاه هرگونه شرّى است و دوست همه بدى‌هاست.تو او را به اطاعت خدا مى‌خوانى و او تو را به معصیت خدا مى‌كشاند و در اطاعت پروردگار با تو مخالفت مى‌كند و در آنچه خدا را ناخوشایند است، اطاعت مى‌كند و هنگام سیرى طغیان و هنگام گرسنگى شكایت مى‌كند، هنگام فقر غضبناك است و هنگام بى‌نیازى فخر مى‌فروشد. در هنگام پیرى و بزرگسالى فراموش كار مى‌شود و هنگام امنیت و خاطر آسودگى غفلت مىورزد. نفس رفیق و قرین شیطان است، مَثل او مَثل شترمرغ است كه زیاد مى‌خورد؛ ولى اگر بارى بر او نهند پرواز نمى‌كند و نیز همانند خرزهره است كه رنگش زیباست و مزه‌اش تلخ است.در این بخش از روایت، خداى متعال پیامبر اكرم را از اطاعت نفس و انقیاد او برحذر

مى‌دارد. البتّه بر همگان روشن است كه پیامبر اكرم معصوم است و در معرض لغزش و اطاعت نفس قرار نمى‌گیرد. عصمت انبیا با هدایت الهى همراه است و الهامات و وحى الهى و علومى كه خدا به آنها مى‌دهد، موجب عصمت آنها مى‌گردد و اگر خدا علم و عصمت به انبیا نمى‌داد، از خود چیزى نمى‌داشتند. این بیانات بیشتر براى تعلیم دیگران است، گویى مخاطب اصلى آن، همه مردمند كه باید در همه اعصار، در مسیر تكاملى خود، از آن بهره گیرند.محور این بخش از حدیث عدم تبعیّت از نفس است. منظور از نفس چیست كه در اخلاق و مواعظ تأكید شده است كه انسان با آن مخالفت كند و نگذارد بر او مسلط شود و یا در حدیث آمده است «اَعْدىعَدُوِكَ نَفْسُكَ الَّتى بَیْنَ جَنْبَیْك»(1)نفس مشترك لفظى است: در حكمت و فلسفه مساوى با روح آدمى است و مسلّم در اخلاق بدین معنا نیست؛ چون روح گرایشهاى گوناگونى دارد و عقل، تمایلات متعالى انسان، فطرت الهى از شئون او است و اساساً روح بسیار شریف است و به خداى متعال انتساب دارد: «وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحى»(2) و دمیدم در آن از روحم.پس این نفس كه از آن مذمّت شده عیناً روح نیست، بلكه چیزى است كه در برابر عقل بكار مى‌رود و لذا معمولا در كتابهاى اخلاقى و كلمات دانشمندان مشاهده مى‌شود كه مسئله جنگ و مبارزه بین نفس و عقل مطرح مى‌شود و اینكه انسان در این میدان مبارزه، گاهى جانب نفس را گرفته و زمانى طرف عقل را مى‌گیرد و هر دو از شئون روح هستند: هنگامى كه روح انسان به منش حیوانى و طبیعت و مادیات گرایش دارد، از آن نظر كه داراى این گرایشهاست، نفس نامیده مى‌شود و زمانى كه میل به تعالى و اوج گرفتن از این جهان مادّى دارد و میل به تقّرب به خداى متعال و كمالات عالى انسانى دارد، اصطلاحاً به آن عقل گفته مى‌شود و البته این عقل غیر از آن عقلى است كه در فلسفه مطرح است.به هر حال منظور از نفسى كه دشمن انسان است، آن دسته از گرایشهایى استكه مانع ترقى روح انسان و تقرّب به سوى خداست. خداوند روح انسان را در


1. پیامبر فرمود: دشمن‌ترین دشمنان تو، نفس توست كه بین دو پهلویت قرار گرفته. بحارالانوار، ج 70، ص64.2. الحجر /29.

جایگاهى قرار داده كه مى‌تواند از آن تنزل كند و نیز مى‌تواند ترقى كرده و به عالم بالا صعود و عروج كند.نفس در علم اخلاق و روایات عاملى است كه انسان را تنزل مى‌دهد و ویژگى‌هاى پست و ضد ارزشها را در او جاى مى‌دهد. و در مقابل گرایشهایى كه موجب تعالى انسان مى‌شود، برخاسته از عاملى است به نام عقل كه روح را پرواز مى‌دهد و به خدا نزدیك مى‌كند. طبق این تعریف، انسان باید تلاش كند از نفس، یعنى از عاملى كه او را به سقوط و انحطاط مى‌كشاند برحذر باشد و با آن به شدّت مبارزه كند و بر آن مسلط گردد.انسانى كه فطرتاً كمال طلب است و به حكم عقل مى‌باید به مراتب عالى كمال برسد، شرعاً موظّف است به سوى خدا حركت كرده و به او تقرّب یابد و بالطبع باید با چنین عاملى كه موجب سقوط و تنزّل او مى‌گردد مبارزه كند، اگر انسان به این گرایشها میدان دهد: گرایش به لباس، خوراك، تجمّل و زینت دنیا و... روز به روز این گرایشها قوى‌تر مى‌شوند. هر قدر انسان بیشتر به تمایلاتش پاسخ مثبت دهد، بیشتر با آنها انس مى‌گیرد و رفته رفته بر شدّت میل او افزوده مى‌گردد. البتّه این معنا به تجربه نیز ثابت گردیده است، چنانكه در ماه رمضان كه انسان روزه مى‌گیرد، پس از گذشت چند روز به گرسنگى عادت كرده و به تدریج تمایل به غذا در او فروكش مى‌كند و پس از ماه رمضان، شب و روز به دنبال خوردن و آشامیدن مى‌رود و میل او به غذاهاى گوناگون بیشتر مى‌شود.این معنا درباره شهوات نفسانى و تمایل به ارضاى غرایز جنسى نیز صادق است. چنانكه جوان مؤمنى كه هنوز همسر اختیار نكرده و مصمّم است جلوى طغیان شهوت را بگیرد، این كار برایش آسان است، چون به آن عادت كرده است، ولى وقتى كه ازدواج كرد، بیشتر در معرض معصیت قرار مى‌گیرد. بنابراین جوانان مؤمنى كه تازه ازدواج كرده‌اند، باید بیشتر حواس‌شان را جمع كنند و نباید چنین وانمود كنند كه ما راه حلال را یافته‌ایم و هرگز به معصیت دچار نمى‌گردیم، برعكس در آن هنگام شیطان بیشتر وسوسه مى‌كند، چون راه استفاده از حلال براى آنها باز شده و لذّت را چشیده‌اند و روز به روز تمایلشان شدیدتر مى‌شود. و نیز در سایر خواسته‌هاى نفسانى، با تجربه براى انسان روشن مى‌گردد كه هر چه

بیشتر به نفس خود میدان دهد و بیشتر به خواسته‌هاى آن پاسخ گوید، تمایلش شدیدتر مى‌گردد.این معنا در مسائل معنوى نیز صادق است: در ابتدا براى انسان، خواندن نماز شب دشوار است، اگر با زنگ ساعت از خواب بلند شود، باز مى‌خوابد و حتى اگر از خواب برخاسته، مشغول نماز شب شود، باز كسل است و با بى‌حالى و بى‌رمقى نماز مى‌خواند. رفته رفته، با تمرین و تداوم یافتن این كار، آنقدر خواندن نماز شب برایش راحت و عادى مى‌شود كه اگر شبى براى نماز برنخیزد، ناراحت است و گویا گمشده‌اى دارد.

‌‌‌بنابراین راه تقویت اراده انسان و كنار زدن هواى نفس، تمرین در پاسخ ندادن به خواسته‌هاى نامشروع نفس است، البته تمرین باید به گونه‌اى باشد كه انسان بتواند آنرا ادامه دهد، نه اینكه كار سخت و دشوارى را شروع كند و نتواند آنرا ادامه دهد. آرام آرام، با نفس خود به مخالفت برخیزد و در آغاز به خواسته‌هاى محدودى از نفس پاسخ ندهد. بعد از مدتى، چنان بر نفس خود مسلط مى‌گردد كه هرگز در برابر تمایلات حیوانى و طبیعى زود گذر رام نمى‌گردد.

‌‌‌بنابراین خداى متعال به حبیب خود توصیه مى‌فرماید كه به همه خواسته‌هاى نفس پاسخ مثبت ندهد و از غذاى خوشمزه استفاده نكند و در بستر نرم نخوابد و همچنین لباس زیبا نپوشد، چرا كه عادت به اینها، به تدریج سبب ارتكاب حرام خواهد شد.

‌‌‌انسان اگر زیاد به دنبال لذّت‌هاى حلال برود، در ابتدا به مكروهات و پس از آن به حرام كشانده مى‌شود؛ چنانكه گفته شده:

«مَنْ حامَ حُولَ الْحِمى یُوشَكُ اَنْ یَقَعَ فیهِ»(1)

كسى كه بر لب پرتگاه حركت كند، ممكن است بلغزد و به درون آن سقوط كند، پس باید از قرق‌گاه فاصله گرفت.

‌‌‌در روایات فراوانى وارد شده كه مستحبات، قرق‌گاه واجبات هستند، یعنى اگر انسان بخواهد واجباتش ترك نشود باید در كنار آن برخى مستحبات را انجام دهد، تا مبادا واجبات ترك گردد و نیز مكروهات، قرق‌گاه محرمات است؛ یعنى انسان باید از مكروهات دورى گزیند


1- بحارالانوار، ج 73، ص 29.

تا به محرمات مبتلا نگردد و در واقع مكروهات، مرز بین انسان و محرمات است و خداوند این مرز را قرار داده تا بندگانش به گناه مبتلا نگردند. چرا كه اگر انسان مقید شود از چیزى كه شبیه محرمات است، دورى گزیند به حرام مبتلا نمى‌شود. از طرف دیگر سفارش شده است كه انسان به مستحبات عمل كند تا مبادا واجبات ترك گردد بعلاوه، نافله نمازهاى واجب براى این است كه اگر آن نمازها كم و كاستى دارد، به وسیله نافله‌ها جبران گردد.

مردم و خواسته‌هاى نفسانى

‌‌‌مردم در برابر خواسته‌هاى نفسانى به چند دسته تقسیم مى‌شوند:

‌‌‌دسته اول: مردمى كه به دلخواه خود عمل مى‌كنند و چیزى مانعشان نمى‌شود. همواره به دنبال لذایذ مادّى‌اند و زندگى دنیا را بر آخرت برترى مى‌دهند. قرآن كریم درباره این دسته از مردم مى‌فرماید:

«... وَوَیْلٌ لِّلْكافِرینَ مِنْ عَذاب شَدید اَلَّذیِنَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیوةَ الدُّنْیا عَلىَ الاْخِرَةِ...»(1)واى بر كافران از مجازات شدید، كسانى كه زندگى دنیوى را بر آخرت ترجیح مى‌دهند.

‌‌‌اینكه انسان به دنبال مادّیات و تمایلات نفسانى است و نمى‌خواهد از آنها دست بردارد، خود منشاء كفر است. دین مى‌گوید: از این خواسته‌هایت دست بردار، و چون انسان نمى‌خواهد از آنها كناره‌گیرى كند، لذا دین را نمى‌پذیرد تا به راحتى هر عملى را مرتكب گردد. پس این دسته از انسانها براى تمایلات نفسانى، حدّ و مرزى نمى‌شناسند. خداوند در قرآن مى‌فرماید:«بَلْ یُریدُ الاِْنْسانُ لِیَفْجُرَ اَمامَهُ»(2)بلكه انسان مى‌خواهد عمرى را كه در پیش دارد، به فجور و پیروى هواى نفس بگذراند.دسته دوم: كسانى كه براى خواسته‌هایشان حدّ و مرزى مى‌شناسند، سعى مى‌كنند از محرّمات اجتناب كنند، ولى از برآورده ساختن سایر خواسته‌هاى نفس: نظیر مكروهات،


1. ابراهیم/3ـ.

2. القیامة/5.

مشتبهات و مُحلّلات خوددارى نمى‌كنند. خود این دسته نیز به چند شاخه تقسیم مى‌گردند: برخى از كبائر اجتناب مى‌كنند و گاهى مرتكب صغائر مى‌شوند و گروهى، گاهى كبائر را نیز مرتكب مى‌شوند. برخى از این افراد بلافاصله پس از گناه توبه مى‌كنند و برخى دیگر توبه نمى‌كنند و بر گناه خود اصرار مىورزند؛ ولى به هر حال همه این افراد سعى و اهتمام دارند كه تا حدودى محرّمات را ترك كنند.دسته سوم: كسانى كه اصل را بر مخالفت هواى نفس قرار مى‌دهند، مگر در مواردى كه رضاى خداوند در موافقت نفس است، آن هم به جهت رضاى خداوند نه به جهت پیروى هواى نفس. اصل در زندگى آنها این است كه هر چه دلشان مى‌خواهد انجام ندهند و در هر كار معیار را رضایت خدا قرار مى‌دهند. البته این دسته نیز داراى مراتبند و شاید اختلاف در مراتب به بى‌نهایت میل كند.هدف انبیا، در درجه اوّل، این بود كه بشر را از آن حد فروتر، یعنى بى‌بند و بارى و اسارت نفس رهایى بخشند. (اگر افراد از این مرتبه نگذرند، به هیچ وجه با انبیا و دستگاه آنان ارتباط نخواهند داشت، اگر كسى حاضر نشد براى خواسته‌هایش محدودیّتى قایل شود، چگونه مى‌تواند پیرو انبیا باشد؟) پس اجمالا انسان باید حدّى را بپذیرد و خواسته‌هایش را كنترل كند، چنین نباشد كه هر چه دلش خواست انجام دهد، البته از این مرحله تا مرحله‌اى كه هیچ خواسته‌اى را بدون اذن و رضایت خداوند اجابت نكند، خیلى فاصله است.مؤمنان به حسب مراتب ایمانشان، بین این دو مرحله حركت مى‌كنند و بین این دو مرحله، مراتبى است كه از رقم و شماره بیرون است. حتّى انبیا نیز داراى مراتب مختلفى هستند: در رأس انبیا و اولیاى الهى، وجود مقدّس خاتم‌الانبیاء(صلى الله علیه وآله وسلم) و فاطمه زهرا(علیهما السلام) و ائمه اثنى عشر(علیهم السلام) قرار دارند. و سایر انبیا در مرتبه پایین‌تر قرار دارند. این چهارده نور پاك كه از یك نظر نور واحدى هستند، در رأس این هرم قرار دارند و بالاترین ارزشهاى مثبت را دارا مى‌باشند.مؤمن باید سعى كند خود را از مرتبه فروتر به مرتبه عالى نزدیك كند و البتّه این بستگى دارد به میزان همّت انسان و توفیق الهى. براى هیچ كس قابل پیش بینى نیست كه عاقبتش چه خواهد شد: افرادى هستند كه از حد صفر گذشته و ترقى مى‌كنند و به مراحل عالى دست

مى‌یابند و در مقابل برخى كه به مراتب عالى انسانى و به اوج رسیده‌اند، سقوط كرده و به مراتب پست انسانى مى‌رسند (البته براى كسى كه در مراتب بالا قرار دارد خطرات، بزرگتر و شكننده‌ترند، چون اگر كسى كه در مرتبه پایین قرار دارد، سقوط كند، تفاوت چندانى در حال او پدید نمى‌آید و مثل انسانى است كه پایش زخم مى‌شود؛ ولى كسى كه در اوج و قله قرار دارد، اگر سقوط كند نابود مى‌گردد).دستورات اخلاقى از جانب معصومین(علیهم السلام) بیشتر براى این است كه انسان را متوجّه كنند، در چه موقعیّت حسّاسى قرار دارد و اینكه پاسخ دادن به خواسته‌هاى نفسانى و به میل دل عمل كردن، موجب لغزش او مى‌گردد و او را از خدا دور مى‌كند؛ چه آنكه یا باید از دل تبعیت كند و یا از خدا، و این دو با هم جمع نمى‌شوند. انسان هر اندازه به دلخواه خود عمل كند، از خدا دورتر مى‌شود و هر چه به جهت خدا، با خواسته‌هاى دل مخالفت كند، به خدا نزدیكتر مى‌شود. البتّه هستند افرادى كه با بسیارى از خواسته‌هایشان مخالفت مى‌كنند، براى اینكه به دلخواه بالاترى كه آن نیز ارزش ندارد، دست یابند: برخى زهد مى‌فروشند، كم غذا مى‌خورند، ژنده پوشند، خانه پست و محقّر برمى‌گزینند و از جاه و مقام دنیا اعراض مى‌كنند، تا به عنوان زاهد شناخته شوند. ممكن است از حیله و نیرنگ نفسشان بى‌خبر باشند و به خیال خود آدمهاى خوب و شایسته‌اى شده‌اند: اهل عبادت و تقوا و ذكرند، بیشتر اوقات روزه‌اند، و مسكن خوب انتخاب نمى‌كنند و به گمان خود خیلى ترقّى كرده‌اند؛ امّا همین گمان موجب هلاكت آنها مى‌شود. همین غرور و خودپسندى كه خود را از دیگران بهتر مى‌پندارند، موجب هلاكت آنها مى‌گردد. اینها بیش از دیگران خسارت و زیان دیده‌اند، چون كسانى كه دنبال لذّتهاى دنیا رفتند، دست كم در این دنیا چند صباحى لذّت بردند؛ امّا این سیه‌بختان، هم لذّتهاى دنیا را از دست داده‌اند و هم آخرت را!چنانكه در قرآن كریم مى‌خوانیم: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالاَْخْسَرینَ اَعْمالا، اَلَّذینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِى الْحَیوةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ اَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً»(1)


1. كهف /103 و 104.

آیا به شما خبر دهم كه زیانكارترین مردم كیانند. زیان كارترین مردم كسانى هستند كه عمرشان را در راه حیات دنیاى فانى تباه ساخته و گمان مى‌كنند كار نیك انجام مى‌دهند!پناه بر خدا، از اینكه انسان فریب نفس خود را بخورد و خیال كند آدم خوبى شده است، چرا كه از همان لحظه پیروى شیطان شروع شده است و انسان در دام او گرفتار مى‌شود؛ به این جهت هر كسى صالحتر است خود را پست‌تر مى‌داند. وقتى امام معصوم عرض مى‌كند «فَمَنْ یَكُونُ اَسْوَءُ حالا مِنّى»(1) دیگران چه بگویند؟ اگر ما به این مكتب، و به این سیره و منش شباهت پیدا كردیم، حالمان چنان دگرگون مى‌گردد كه این سخن از ما نیز صادر مى‌گردد؛ ولى گاهى انسان آن‌قدر خودبین است كه نمى‌تواند خود را پست‌تر از دیگران بشمارد. پیش خود مى‌گوید من كار بدى نكردم! نه سرقتى كردم، نه آدم‌كشى، نه زنا و... به جهت همین غرور، از همه پست‌تر است. این گونه افراد، در اجتماع، غالباً موجب انحراف، تفرقه و گروه‌گرایى مى‌شوند، چون خود را انسان خوبى مى‌دانند و دیگران را به دنبال خود مى‌كشانند، غافل از اینكه انگیزه او از این كارها، حبّ ریاست و شهرت است و حبّ شهرت و ریاست نزد او از سایر گناهان بیشتر ارزش دارد و همین موجب سقوط وى مى‌شود. انسان هر چه عالمتر شود، نفسش نیز قوى‌تر مى‌گردد و قدرت حیله‌گرى او بیشتر مى‌شود و حیله‌هاى نفس قابل شمارش نیست و نمى‌توان دامها و حیله‌هاى آن را شناخت. قدرت حیله‌گرى نفس در انسانهاى عادى بسیار كمتر از قدرت حیله‌گرى آن در علما و دانشمندان است، و حیله‌هاى نفس این افراد بسیار ساده است، به همین دلیل ممكن است زود پشیمان شوند و از شر نفس نجات یابند. امّا اگر نفس عالم بر او مسلّط شد، چنان او را فریب مى‌دهد كه به راحتى از شرّ آن نجات نمى‌یاید. باید كاملا حواس خود را جمع كنیم. البتّه باید توجه داشت، معناى این سخن این نیست كه سراغ رشد و كمال نرویم، چون اگر كامل شدیم و سپس سقوط كردیم خطرش بیشتر است از وقتى كه علم نیندوزیم، چون اگر عالم شدیم و سپس نفسمان بر ما مسلّط گشت، خطر نفس و شیطان جهان‌گیر مى‌شود. این پندار درست نیست، بلكه این خود یكى از حیله‌هاى شیطان است،


1- دعاى سحر، على بن الحسین علیه‌السلام، بحارالانوار، ج 98، ص 89.

براى اینكه انسان را از كمال باز دارد و این خواسته نهایى اوست. لذا باید به كورى چشم شیطان حركت كرد و از خدا كمك خواست و خداوند به كسانى كه به طرف او حركت مى‌كنند، بیش از دیگران كمك مى‌كند. در حدیث قدسى آمده است: «مَنْ تَقَرَّبَ اِلَىَّ شِبْراً تَقَرَّبْتُ اِلَیْهِ ذَرْعاً»(1)وقتى خدا به انسان كمك كند، مخالفت و مبارزه با نفس، با تمام مشكلاتش، براى او آسان مى‌شود، البته این كار در آغاز دشوار است:عشق‌ز اوّل سركش و خونى بودتا گریزد هر كه بیرونى بوداگر انسان به مبارزه با هواى نفس ادامه دهد و از خدا نیز توفیق استقامت بخواهد، به تدریج مخالفت با نفس آسان مى‌شود، به طورى كه اگر كارهاى خیر را ترك كند، احساس مى‌كند گمشده‌اى دارد و یا اگر عبادتش ترك گردد، ناراحت مى‌شود، از اینكه این توفیق از او سلب شده است. به هر ترتیب، آثارى از خطرات و حیله‌هاى نفس را ذكر كردیم تا انسان بیشتر به خطرات نفس پى‌ببرد، اما این بدان معنا نیست كه نفس غول شكست‌ناپذیرى است كه در برابر ما قرار گرفته است؛ بلكه نفس همین خواسته‌هایى است كه در درون ماست. (به روح از آن جهت كه منشاء این خواسته‌هاست نفس مى‌گویند).«وَ تُخالِفُكَ فى طاعَتِهِ و تُطیعُكَ فى ما یَكْرَه»در اطاعت پروردگار با تو مخالفت مى‌كند و در آنچه خدا را ناخوشایند است اطاعت مى‌كند.اگر خواستى به كارى دست یازى كه خدا از آن خوشش نمى‌آید، نفس با تمام قوا در اختیار تو قرار مى‌گیرد و رام تو مى‌گردد. اما وقتى مى‌خواهى به عبادت خدا بپردازى، نفس نمى‌گذارد فكرت متوجه نماز گردد و در نتیجه در نماز حضور قلب ندارى، هر چه سعى مى‌كنى حواست جمع گردد و نفست رام شود؛ او مقاومت مى‌كند و دلت به این سو و آن سو كشانده مى‌شود.«وَ تَطْغى اِذا شَبِعَتْ وَ تَشْكُوا اِذا جاعَتْ»هنگام سیرى طغیان مى‌كند و هنگام گرسنگى شكایت.


1. كسى كه یك وجب به من نزدیك شود، یك ذراع به او نزدیك مى‌گردم. بحارالانوار، ج 87، ص 19.

خاصیت نفس این است كه اگر گرسنه شود شكوه و گلایه مى‌كند و پیوسته مى‌نالد و اگر سیر شود طغیان مى‌كند. اگر به هر چه دلت خواست و نفست خواستار آن بود تن دادى، نفس به مانند اسب سركشى تو را به دنبال خود مى‌كشد و دیگر نمى‌توانى او را كنترل كنى. پس اگر مى‌خواهى این اسب را رام كنى، لازم است قدرى او را گرسنه نگهدارى و به همه خواسته‌هایش پاسخ ندهى و او را كنترل كنى، تا بتوانى در مواقع لزوم از آن در راه عبادت و نیایش و اطاعت خدا بهره ببرى و همواره او مغلوب عقل و شرع باشد.«وَتَغْضَبُ اِذا اِفْتَقَرتْ و تَتَكَبَّرُ اِذا اِسْتَغْنَت»هنگام فقر غضبناك است و هنگام بى‌نیازى فخر مى‌فروشد.وقتى پول‌دار مى‌شود، به همه بزرگى و فخر مى‌فروشد؛ ولى وقتى فقیر گشت، اوقاتش تلخ مى‌گردد، به همه بدبین مى‌شود، از نظام، دوستان، رفقا و همسایگان خشمگین است، گویا از آنها طلب‌كار است. صبر و تحمل و بردبارى در قاموس زندگى او راه ندارد و همه عالم در نظر او تنگ مى‌گردد.«وَ تَنْسى اِذا كَبُرَتْ وَ تَغْفَلُ اِذا أمِنَت»در هنگام پیرى و بزرگسالى فراموش كار مى‌شود و هنگام امنیت و خاطر آسودگى غفلت مىورزد.وقتى كه نفس با بیم و ترس مواجه باشد، حواسش را جمع مى‌كند و سعى مى‌كند از خطر برهد، اما وقتى امنیت یابد، غافل مى‌گردد: وقتى بلایى فرود مى‌آید، شهرها بمباران و موشك باران مى‌شود، حواسش را جمع مى‌كند و به توبه و انابه و راز و نیاز مى‌پردازد. به توسل و زیارت عاشورا روى مى‌آورد؛ ولى وقتى صلح برقرار گردید و خیالها راحت شد، دیگر خبرى از آن ناله‌ها و توسلات نیست. مجالس توسل و زیارت عاشورا كم رنگ مى‌گردد. این خاصیت نفس است كه وقتى امنیت مى‌یابد، غافل مى‌گردد و یادش مى‌رود كه خدایى وجود دارد، عذاب و گرفتارى‌هایى نیز وجود دارد.«وَهِىَ قَرینَةُ الشَّیْطان» نفس قرین و رفیق شیطان است.این نفس همزاد و رفیق شیطانى است كه قسم یاد كرده انسانها را به انحراف بكشاند:

«قالَ فَبِعِزَّتِكَ لاَُغْوِیَنَّهُّمْ اَجْمَعینَ. اِلاّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصین»(1)شیطان گفت: به عزت و جلال تو سوگند كه همه خلق را گمراه مى‌كنم. مگر خاصان از بندگانت كه دل از غیر تو بریدند.شیطان از راه نفس، انسان را فریب مى‌دهد و به جهنم مى‌كشاند و این نفس است كه راه را بر شیطان باز مى‌كند و انسان را دنباله‌رو او مى‌كند. پس باید توجه داشت كه آیا با این نفس مدارا شود و یا انسان به مخالفت با او برخیزد.«وَ مَثَلُ النَّفْسِ كَمَثَلِ النَّعامَةِ تَأْكُلُ الْكَثیرَ وَ اِذا حُمِلَ عَلَیْها لا تَطیر»مثل نفس، مثل شتر مرغ است كه زیاد مى‌خورد و اگر بارى بر او نهند پرواز نمى‌كند.وقتى به او گفته مى‌شود به مطالعه و عبادت بپرداز و در عبادت حضور قلب داشته باش، توجه‌اى ندارد و مى‌گوید: اعصابم ناراحت است و نمى‌توانم حواسم را جمع كنم؛ ولى وقتى فیلمى خنده آور از تلویزیون پخش مى‌شود، حواسش جمع فیلم مى‌گردد و هیچ صحنه‌اى از صحنه‌هاى فیلم از نظرش پنهان نمى‌ماند، ولى هنگام نماز مى‌گوید نمى‌توانم حواسم را جمع كنم!«وَ كَمَثَلِ الدِّفْلى لَوْنُهُ حَسَنٌ وَطَعْمُهُ مُر»و نیز نفس، همانند خرزهره است كه رنگش زیباست و مزه‌اش تلخ است.ظاهر نفس و كارهاى او فریبنده است و خوب مى‌نماید، ولى در باطنش زهر كشنده پنهان دارد. در ظاهر به لباس تقوا، علم و زهد در آمده است؛ ولى در باطن خدا مى‌داند چه انگیزه‌هاى شیطانى و افكار غلطى دارد. لحن كلام، جذاب و گیراست؛ ولى محتوا گمراه كننده است. معلوم نیست پیروان آنها كارشان به كجا بیانجامد. در ابتدا سخن از عبادت و اطاعت از خدا و عرفان است؛ ولى در عمل بعد از مدتى، به نماز و عبادت بى‌اعتنا مى‌شوند، اگر نمازشان قضا شد ناراحت نمى‌شوند. وقتى همه چیز را اعتبارى دانستند و معرفت را نسبى قلمداد كردند، اعتقادات آنها سست مى‌گردد و بدیهى است كه دیگر در برابر نماز و توجه به خدا و معنویات، احساس مسؤولیت و وظیفه نمى‌كنند.


1- ص/83 ـ82.