اصول و ارزشهاى اسلامى و خطر تهاجم فرهنگى

اصول و ارزشهاى اسلامى

و

خطر تهاجم فرهنگى

 

مقوله فرهنگ و تهاجم فرهنگى

مقوله فرهنگ مقوله وسیعى است كه در اطراف آن بسیار بحث شده است. كسانى كه با مفاهیم جامعه‌شناسى آشنایى دارند‌ مى‌دانند كه براى این واژه بیش از پانصد تعریف ذكر شده است كه پرداختن به همه آنها در این بحث كوتاه و مختصر میسّر نیست. امابه صورت اجمالى،‌ مى‌توان فرهنگ رااین گونه تعریف كرد: «فرهنگ عبارت است از مجموعه مایه هایى كه رفتار او را از رفتار حیوانات مشخّص و ممتاز‌ مى‌سازد».   به طور كلّى، سه بخش اساسى‌ مى‌توان براى فرهنگ در نظر گرفت:

اول، شناختها و باورها

دوم، ارزشها و گرایشها

سوّم، رفتارها و كردارها.

منظور از هجوم فرهنگى آن است كه جامعه‌اى تلاش كند كه فرهنگ خودش را بر جامعه دیگرى كه طبعاً داراى فرهنگى خاص‌ مى‌باشد تحمیل كند یادست كم، نوعى دگرگونى در فرهنگ آن جامعه بوجود آورد. این كار هجوم فرهنگى تلقّى‌ مى‌شود.

اكنون سؤالى كه مطرح‌ مى‌شود این است كه آیا هجوم فرهنگى همیشه نامطلوب و مذموم است یا ممكن است گاهى اوقات پسندیده و ممدوح باشد؟

این مطلب به جنبه ارزشى بحث مربوط‌ مى‌شود كه باید آن را به تفصیل مورد بررسى قرارداد،اما اجمالاً‌ مى‌توان گفت كه هجوم فرهنگى همیشه مذموم و نكوهیده نیست. اگر جامعه‌اى داراى فرهنگ منحط، ارزشهاى كاذب، باورهاى غلط و شناختهاى نادرست باشد، جامعه دیگرى به انگیزه الهى و به قصد اصلاح سعى كند كه باورهاى غلط را از آن بزداید و ارزشهاى غلط را به ارزشهاى صحیح تبدیل نماید این كار ناپسند و نكوهیده نیست، ولى معمولاً از هجوم فرهنگى تأثیر نابجا و ناحق اراده‌ مى‌شود كه كسانى نسبت به جامعه دیگر انجام‌ مى‌دهند و‌ مى‌خواهند دگرگونى هاى نامطلوبى در آن جامعه بوجود آورند كه دست كم، از دید كسانى كه از آن به هجوم تعبیر‌ مى‌كنند، این دگرگونیهاى نامطلوب است.

پس بطور كلّى منظور از هجوم فرهنگى تلاش افراد یا جوامعى است كه به قصد عوض كردن یا دگرگون ساختن فرهنگ جامعه دیگرى انجام‌ مى‌شود این دگرگونى ممكن است در سه بخش اساسى ظهور كند:

الف ـ در بخش شناختها و باورها، بینش افراد را نسبت به خدا، جهان و انسان تغییر دهند.

ب ـ در بخش ارزشها و گرایشها، غیر از شناختهایى كه انسانهانسبت به هر چیر دارند لازم است در زندگى آنها ارزشهایى نیز مطرح باشد، زیرا زندگى بدون اعتقاد به یك سلسله ارزشها شكل انسانى پیدا نمى‌كند. وقتى زندگى انسان، انسانى و ممتاز از زندگى سایر حیوانات خواهد بود كه خوب و بد درآن مطرح باشد. كسانى كه كارهایى، به عنوان اینكه خوب است، انجام‌ مى‌دهند و كارهایى را به عنوان اینكه بد است ترك‌ مى‌كنند به ارزشهاى انسانى پاى بند هستند. اما جوامع، از نظر شناخت خوب و بد و ارزش و ضد ارزش، با هم اختلاف نظر دارند. حال، اگر جامعه‌اى یك

سلسله ارزشها را پسندید و به آنها دل بست اگر دیگران بخواهند كه آن ارزشها را تغییر دهند این كار در بعد ارزشى هجوم فرهنگى است. آنچه شكل رفتارانسان را تعیین‌ مى‌كند باورها و ارزشهایى است كه بدانها اعتقاد دارد.

ج ـ در رفتارها و كردارها، وقتى باورها و ارزشها به نوبه خود تغییر كنند خود به خود رفتار انسانها هم تغییر خواهد كرد. از اینرو، كسانى كه‌ مى‌خواهند به فرهنگ جامعه‌اى هجوم ببرند سعى‌ مى‌كنند در الگوهاى رفتارى افراد آن جامعه تغییراتى بوجود آورند. براى این كار هم شیوه هاى گوناگونى وجود دارد، كه باید مورد شناسایى و ارزیابى قرار گیرد.

بطور خلاصه، منظور از هجوم فرهنگى در جامعه ما (كه امروز در معرض هجوم فرهنگى دشمنان واقع شده و هر كدام به انگیزه اى‌ مى‌خواهند فرهنگ ما را عوض كنند) این است كه شناخت هاى مردم جامعه ما را نسبت به جهان و انسان و ارزشهایى كه به آنها دل بسته‌ایم و شیوه رفتار فردى و اجتماعى مان را، به گونه‌اى كه به نفع خودشان باشد تغییر دهند.

انگیزه دشمن از تهاجم فرهنگى

گاهى هجوم فرهنگى به انگیزه الهى انجام‌ مى‌گیرد كه البته این كار انبیا و پیروان آنها است. انگیزه آنان از قیام، در هر جامعه‌اى این است كه با نیّتى الهى فرهنگ آن جامعه را تغییر دهند، زیرا، وظیفه‌اى در این زمینه از سوى خدا بر دوش آنها گذاشته شده است تا خطاها و انحرافات جوامع را اصلاح كنند. چنین كارى خواه ناخواه موجب تصّرف در فرهنگ‌ مى‌شود. اما این كار ممدوح است. ماهم از این گونه هجوم فرهنگى استقبال

مى كنیم. اگر واقعاً جامعه ما از نظر شناختها، باورها، ارزشها و رفتارها مبتلا به مفاسد و انحرافاتى باشد و كسانى در صدد اصلاح انحرافات آن برآیند ماباید از آنها ممنون باشیم. این كار هیچ عیبى ندارد، ولى منظور ما از هجوم فرهنگى، بنابر اصطلاح معروف، عكس این مطلب است، یعنى ایجاد تغییر نامطلوب به وسیله گروهى در جامعه تا ارزشها رابه ضد ارزشها تبدیل كنند، باورهاى صحیح رااز مردم بگیرند، تردید، وسوسه، بى باورى، وارفتگى و وانهادگى در مردم ایجاد كنند، حالت پوچگرایى یا باورهاى كاذب و ارزشهاى غلط به جامعه تزریق كنند، منظور از هجوم فرهنگى همین است.

اما اینكه انگیزه كسانى كه چنین كارهایى انجام‌ مى‌دهند چیست بحثى است كه تا حدود زیادى جنبه روان‌شناسى اجتماعى دارد. اگر بخواهیم حق مطلب ادا شود باید بحثهاى مربوطه ذكر شود تا بتوانیم نتیجه‌اى روشن بگیریم در این بخش فقط، بحث كوتاهى در باره این موضوع ذكر‌ مى‌كنیم:

انسانها از اعمال خود در زندگى انگیزه هاى گوناگونى دارند. طبیعى ترین انگیزه آنان انگیزه هاى حیوانى براى رفع نیازهاى مادى و فیزیولوژیكى است. مانند غذاخوردن و ارضاء هوسهاى جنسى و شهوانى این نیازهاى طبیعى در بعد حیوانى انسانها ظهور پیدا‌ مى‌كند و آنان تلاش‌ مى‌كنند كه این غرایز و خواستهاى حیوانى را هرچه بهتر و بیشتر ارضانمایند. به عبارت دیگر، مقصد چنین انسانهاى حیوان صفت، مسائل مادى و اقتصادى و به تبع آن مسائل جنسى است و چیزهاى دیگرى جنبه وسیله‌اى دارد. تمام فعالیتهاى دیگرى كه در ابعاد گوناگون اجتماعى انجام‌ مى‌گیرد، اعمّ از زمینه هاى علمى، صنعتى و هنرى همه در

جهت خدمت به این غرایز حیوانى و ارضاى آنها انجام‌ مى‌شود، حتى تلاش هایى كه علما و دانشمندان در آزمایشگاهها و مراكز علمى انجام‌ مى‌دهند بحثها و تحقیقاتى كه در زمینه هاى گوناگون صورت‌ مى‌گیرد، براى چنین مردمى كه دراین سطح از فرهنگ هستند، به قصد پر كردن شكم و لذتهاى مادى و جنسى انجام‌ مى‌شود.

این مسأله متأسفانه در بیشتر جوامع غربى امروز مشاهده‌ مى‌شود. البته همه مردم كشورهاى غربى این گونه نیستند ولى غالب مردمى كه آنجا زندگى‌ مى‌كنند و دست اندركار مسائل اجتماعى هستند، اهداف مادى و اقتصادى دارند و سایر مسائل براى آنها جنبه فرعى، مقدّمى و وسیله‌اى دارد؛ مثلاً، سیاست وسیله‌اى است براى اقتصاد؛‌ مى‌خواهند باتسلّط سیاسى منابع اقتصادى كشورى را به دست آورند. و براى خود بازار فروش مهیّا كنند. تسلّط فرهنگى هم به نوبه خود مقدّمه‌اى است براى تسلّط اقتصادى. چون نمى‌توانند اجناس خود رابه مردمى كه فرهنگشان باخواست آنها وفق ندارد و مصرفى نیستند بفروشند براى اینكه هر روز بتوانند بیش از بیش اجناس خود را به آن كشورها صادر كنند باید فرهنگ مردم آنها را مطابق خواست خود عوض كنند. اگر فرهنگى مبتنى بر عقاید مذهبى، زهد و پارسایى باشد بازارى براى آنها به وجود نمى‌آورد كه بتوانند هر روز ابزار و اسباب آرایش جدید، وسایل تزیینى و امثال آن به آنها عرضه كنند، آنها هم خریدار باشند، بلكه بر اساس اعتقادات مذهبى و اخلاق ساده زیستى از اسراف و تبذیر پرهیز‌ مى‌كنند و چندین سال از هر وسیله‌اى استفاده‌ مى‌كنند. این گونه عقاید و احساسات به سود آنهانیست. زیرا آنها‌ مى‌خواهند هر چه بیشتر تولیدات خود را به فروش برسانند و بازار خوبى براى كالاهایشان پیدا كنند.براى این منظور

هم باید فرهنگ آن مردم را به فرهنگ مصرفى تبدیل كنند. همه به خاطر داریم كه در دوران رژیم گذشته در كشور ما فرهنگ مصرفى ترویج‌ مى‌شد. به این دلیل، بسیارى از وسایلِ قابل استفاده به دور ریخته‌ مى‌شد. درصورتى كه، در كشورهاى سرمایه دارى كه، خود این فرهنگ را ترویج‌ مى‌كردند و ما را وادار‌ مى‌ساختند كه مصرف بیش از حد داشته باشیم صرفه جویى‌ مى‌كردند. آنها حتى شیشه هاى دارو و آب میوه و نوشابه را در ظرفهاى مخصوص‌ مى‌ریزند و شهردارى براى استفاده مجدد آنها را جمع آورى‌ مى‌كند. یا مثلاً، از پوست میوه هاى مصرفى خود، مانند پرتقال و سیب زمینى، استفاده‌ مى‌كنند. آنها كه فرهنگ مصرفى را به ما تحمیل‌ مى‌كنند خودشان آن‌گونه رفتار‌ مى‌كنند ولى ما چنین نیستیم. دلیل اینكه آنها این فرهنگ را بر ما تحمیل كرده‌اند تأمین منافع اقتصادى خودشان است. پس انگیزه اصلى دشمنان از هجوم فرهنگى اقتصاد و جلب منافع مادى است. اكنون هم این مقصود از سوى آنان دنبال‌ مى‌شود ولى كلیّت ندارد. مردمى كه فرهنگ براى آنها اصالت دارد هیچگاه فقط مسائل اقتصادى و رفاهى برایشان مطرح نیست، بلكه اینگونه مسائل براى آنها جنبه وسیله‌اى خواهد داشت.

مابراى تأمین نیازهاى طبیعى خود مانند غذا و لباس به دنبال كار‌ مى‌رویم؛ عده‌اى به كشاورزى مشغول‌ مى‌شوند، عده‌اى به كارهاى صنعتى و بازرگانى و برخى هم به كارهاى خدماتى‌ مى‌پردازند تا نیازهاى زندگى خود را تأمین كنیم. اما گروهى وقتى دست اندركار این كارها‌ مى‌شوند پول برایشان اصالت پیدا‌ مى‌كند و اصلا پول داشتن مطلوب آنها‌ مى‌شود. ابتدا پول وسیله‌اى بود براى تهیه غذا و لباس، اما وقتى در گیر كارهاى اقتصادى شدند پول مقصد اصلى‌ مى‌شود. لذا، به دنبال جمع كردن و هر

چه بیشتر اندوختن آن‌ مى‌روند. افرادى هستند كه اگر در تمام روز، از بهترین غذاها و در تمام سال، از بهترین لباسها استفاده نمایند و در مجلّلترین كاخها زندگى كنند ثروت آنها براى خود و فرزندانشان تا هفت نسل كافى است ولى قناعت نمى‌كنند و پیوسته به فكر افزودن بر سرمایه هاى خود هستند. گویى جنون پول اندوزى دارند، بخصوص كسانى كه به رباخوارى عادت كرده اند. قرآن كریم در این باره‌ مى‌فرماید: «الّذینَ یَأكُلُونَ الِرّبوا لایَقُومُونَ اِلاّ كَما یَقُومُ الّذى یَتَخَبُّطُهُ الشَّیطانُ مِنَ اْلمسِّ: (سوره بقره:275) حالت روانى عجیبى شبیه جنون پیدا‌ مى‌كنند. (جنون پول اندوختن) اینكه این همه مال چه فایده‌اى براى او دارد و این همه پول را‌ مى‌خواهد چه كند براى او مطرح نیست. براى او تنها داشتن مال اهمیّت دارد.این مطلب به عنوان نمونه ذكر شد تا بدانیم كه بسیارى از چیزها اصالتاً جنبه وسیله‌اى دارد ولى براى گروهى هدف محسوب‌ مى‌شود، پول وسیله‌اى است براى تأمین نیازها، اما براى پول پرستان و سرمایه اندوزان هدف‌ مى‌شود، تا آنجا كه‌ مى‌پذیرد از غذا و لباس و سایر امكانات زندگى كمتر استفاده كند تا پولش كم نشود. بسیارى از مسائل اجتماعى این گونه است كه براى بعضى جوامع هدف است و براى بعضى جوامع دیگر جنبه وسیله‌اى دارد. فرهنگ هم چنین است؛ براى عده‌اى اصالت دارد و هدف است و براى عده‌اى وسیله است. هجوم فرهنگى هم براى برخى اصالت دارد و براى برخى وسیله است.

پیامبران و مصلحان الهى سعى‌ مى‌كنند كه فرهنگ مردم را عوض كنند. اما نه تنها به این دلیل كه اقتصادشان بهتر شود بلكه براى این‌كه مردم اعتقاد صحیح پیدا كنند و به ارزشهاى ولاى انسانى پاى بند گردند. این موضوع براى انبیا و مربیّان الهى اصالت دارد ولى براى دیگران ممكن

است جنبه وسیله‌اى داشته باشد. پس پاسخ این سؤال كه انگیزه هجوم فرهنگى چیست معلوم شد. انگیزه هاى افراد از این كار متفاوت است و گاهى هجوم فرهنگى مقدّمه‌اى است براى انگیزه هاى دیگر و گاهى هدف است.

تأمین منافع اقتصادى، بزرگترین هدف مهاجمان فرهنگى

امروز هدف بیشتر مهاجمان فرهنگى این است كه از این هجوم به عنوان یك ابزار استفاده كنندو گرنه هر گز براى مسائل فرهنگى اصالتى قایل نیستند و در زندگى غیر از ارضاى شهوات و ارضاى جنون پول اندوزى خود چیز دیگرى برایشان مطرح نیست. همه چیز درحكم وسیله است براى رسیدن به این اهداف. هر تلاشى هم كه انجام دهند، چه در كشور خودشان و چه در جوامع دیگر، همه مقدّمه‌اى است براى اقتصاد، رفاه مادى، شهوت جنسى و امثال آن حتى مسائلى مانند تسلّط سیاسى، نظامى، برترى علمى ـ تكنولوژیكى و مانند آن وسیله است. چنین مردمى وقتى به جوامع دیگر تهاجم فرهنگى‌ مى‌كنند آن را به عنوان یك ابزار بكار‌ مى‌گیرند و گرنه قصد اصلاح فرهنگ دیگران را ندارند، در فكر این نیستند كه اعتقادات آنها درست است یا غلط، باورها و ارزشهایشان صحیح است یا خطا. اگر آنها براى مردم دل‌ مى‌سوزاندند اول سعى‌ مى‌كردند كه باورها و ارزشهاى خود را تصحیح كنند.

پس اگر در صدد تغییر فرهنگ مردم هستند به دلیل منافع اقتصادى است كه به دنبال آن هستند. اوّلین نتیجه‌اى كه آنها از این كار خود‌ مى‌گیرند آن است كه غرور مردم را‌ مى‌شكنند.وقتى مردم فرهنگ خود را مردود شمردند مانند آن آست كه هویت اجتماعى خود

را از دست داده باشند. وقتى ملتى از فرهنگ خود دست بردارد و تابع دیگران شود مانند آن است كه بند اطاعت و بندگى آنها را به گردن خود انداخته با شد. این بندگى و تبعیّت فرهنگى از آن رو حاصل‌ مى‌شود كه آنان ابتدا توانسته‌اند غرور و شخصیت مردم را خرد كنند و آنان را تابع خود سازند. در نتیجه، به خود اتّكا ندارند واز خود هویّتى نخواهند داشت. با اینهمه، این ابتداى كار آنهاست. هدف اصلى آنها این است كه آداب و رسومى را كه به مردم تزریق‌ مى‌كنند، بپذیرند و رفتار آنها را مطابق خواست خود عوض كنند تا ارزشهاى كاذب را بپذیرند، مانند دنباله روى از مدهاى روز و تغییر دكورها ولباسها. اگر به چنین كارى توفیق یابند مقاصدشان تأمین شده است. مردمى كه این گونه مدپرست شدند تابع هوسهاى دیگران و مقلّد آنان شدند به راحتى‌ مى‌توان كالاها بى شمارى را در بازار آنها به فروش رساند، با این حیله كه امروز این كالا مد است و فردا از مد‌ مى‌افتد. اینكه كالایى كه مد بوده چقدر براى زندگى آنان مفیدتر بوده و راحتى و سلامت آنها را چقدر تأمین‌ مى‌كرده اصلا مطرح نیست. تنها چیزى كه براى چنین مردمى مطرح‌ مى‌باشد این است كه به محض آنكه مد كالایى عوض‌ مى‌شود در فكر تهیه نوع جدید آن باشند. در این زمینه، تبلیغات بنگاههاى تجارتى هم با اهداف استعمارگران همسو و همجهت است. در این بین، جوانان بیش از سایر اقشار تحت تأثیر واقع‌ مى‌شوند. در گذشته، شلوار گشاد مد بود؛ اما امروزه شلوارهاى تنگ مد شده است یا بر عكس. بسیارى از این قبیل چیزها كه مد شده با استفاده از تبلیغات رایج در فیلمهاست. هم كسانى كه طرح این مدها را به بازار عرضه‌ مى‌كنند از این راه منافع فراوانى به دست‌ مى‌آورند و هم كسانى كه بااستفاده از

این طرحها محصولاتى را تولید‌ مى‌كنند.

زندگى ما پر از مظاهر هجوم فرهنگى است كه هر یك از آنها براى مستكبران جهان وسیله‌اى است براى سلطه اقتصادى. البته استعمارگران از سلطه نظامى و سیاسى نیز براى استحكام پایه هاى قدرت خود یا نفوذ در جوامع استفاده‌ مى‌كنند ولى آنها مقدّمه است. آنچه براى آنها اصالت دارد و نقطه نهایى و هدف غایى آنهاست تسلّط اقتصادى است. آنچه امروز در دنیا مطرح است و محور بحثهاى سیاستمداران بزرگ دنیاست مسأله پیشرفت اقتصادى است. آنها پیوسته در این فكر هستند كه امسال در آمد سرانه فلان كشور بیشتر شده است یا كمتر؛ صادراتش چقدر افزایش پیدا كرده و مسائلى از این قبیل؛ مثلاً، آمریكا از اینكه ژاپن در حال پیشرفت سریع اقتصادى است و در حال پشت سرگذاردن آمریكاست نگران است.

پیشرفت علم و تكنولوژى یك شعار بیش نیست. اگر آمریكا بتواند از ژاپن تكنولوژى وارد كند اما كالاهاى خود را بهتر و بیشتر بفروشد هیچ نگران نیست، چون دوست دارد كه دانشمندان آنجا زحمت بكشند، اختراع كنند و بسازند، اما اینها آن را وارد كنند، مونتاژ كنند و به اسم خود به فروش برسانند تا منافع آن به جیب سرمایه داران آمریكایى برود. مطالبى را هم كه مطرح‌ مى‌كنند، مبنى بر اینكه تكنولوژى ما پیشرفته‌تر است، جنبه تبلیغاتى دارد، براى اینكه بتوانند از آن بهره بردارى اقتصادى كنند. پس هجوم اقتصادى به انگیزه هاى گوناگون انجام‌ مى‌شود؛ اما آنچه امروز براى استكبار جهانى بیشتر اهمیت دارد تسلّط اقتصادى بر كشورهاى جهان است. این مهمترین انگیزه آنان از هجوم فرهنگى است.

پیشینه تهاجم فرهنگى

هجوم فرهنگى از كجا شروع شد؟ آیا هجوم فرهنگى پدیده جدیدى است یا سابقه دار است؟ اگر بخواهیم از راه تاریخى، مسائل را بررسى و به اسناد و مدارك تاریخى مراجعه كنیم این كارى است وقتگیر و به تحقیقات فراوانى نیاز دارد. اما اجمالا قرآن كریم‌ مى‌فرماید «وَكَذلِكَ جَعَلْنالِكُلِّ نَبىّ عَدُوّاً شَیَاطینَ اْلاِنْسِ وَ الْجِنِّ» (سوره انعام:112) خداى متعال، در كیفیت تشكّل جوامع و قشربندى و وجود عوامل حق و باطل در جامعه‌ مى‌فرماید كه ما همیشه در جوامع انسانى یك گروه از انبیا، حق پرستان و مصلحان آنها را قرار داده‌ایم و بر اساس یك تدبیر تكوینى الهى، عده‌اى از شیاطین در مقابل آنها صف آرایى كرده اند، نه تنها شیاطین جنّى یعنى ابلیسها، بلكه حتّى شیطانهاى انسى. خود نیز‌ مى‌فرماید: «شیاطینَ اْلاِنسِ وَ الْجِنِ» انبیا و یارانشان از خدا الهام‌ مى‌گیرند و هدفشان هم هدفى الهى است: رشد دادن جامعه و رساندن آن به كمال انسانى. این یك گروه كه داستان آنها در تاریخ و قرآن هم بسیار ذكر شده است. در مقابل اینان، براساس تدبیر الهى، باید شیاطینى هم باشند، چون از نظر قرآن، هدف از آفرینش انسان این است كه با اختیار خود راهى را انتخاب كند، و چون انسان باید رشد اختیارى پیدا كند همیشه باید دو راه در مقابل او باشد تا یكى را انتخاب كند. اگر یك راه بود قابل انتخاب نبود عواملى هم كه دعوت به این راه‌ مى‌كنند باید با هم توازن داشته باشند. اگر خداوند متعال فقط انبیا را‌ مى‌فرستاد بُعد ایمان تقویت‌ مى‌شد و بر كفر برترى پیدا‌ مى‌كرد. اگر هم آنها رانمى فرستاد عامل كفر برترى‌ مى‌یافت و توازن برهم‌ مى‌خورد. این دو باید با هم توازن داشته باشند تا همیشه انسان در مقابل دو جاذبه تقریباً متعادل قرار داشته باشد و بتواند انتخاب

كند. ارزش انسان به انتخاب او بستگى دارد. براى اینكه انتخاب صحیح و به معناى دقیق كلمه انجام گیرد باید عوامل دعوت كننده به راه راست و چپ و به حق و باطل با هم متوازن باشند. خداوند از این تدبیر الهى در قرآن مكرراً یاد كرده است. در این آیه‌ مى‌فرماید: «وَ كَذلِكَ جَعَلْنا»؛ این تدبیر را، خود قرار دادیم كه باید در مقابل انبیا دشمنانى از شیاطین انس و جن باشند. این دشمنان چه كسانى هستند؟ امروز شیطان بزرگ آمریكاست؛ اما همیشه آمریكا نبوده است.آمریكا یك كشور بى هویّتى است كه در دو سه قرن اخیر پیدا شده است پیش از آن، كشورها و جوامع انسانى بسیارى بوده‌اند كه داراى اصالتند؛ مانند ایران، روم، چین، هند و امثال آنها. لكن مسأله استكبار و سلطه طلبى همیشه در بین انسان ها بوده است، از انسانهاى اولیه و فرزندان حضرت آدم گرفته تا به حال. «رگ رگ است این آب شیرین آب شور.»

این مسأله همیشه بوده است، پس از این هم خواهد بود. مردم سلطه جو، برترى طلب و ناراضى نسبت به حق خود همیشه بوده اند. هرروز به یك شكل جلوه‌ مى‌كند؛ اما این روحیه از بین نخواهد رفت. انبیا هم در مقابل این روحیه تلاش‌ مى‌كنند تا با آن مبارزه كنند. این طبیعت دشمنى بین حق و باطل است. هر كدام به نفع خود تلاش‌ مى‌كنند و سعى دارند تا دیگرى را از بین ببرند.

در آیه شریفه‌اى كه ذكر شد، به نوع فعالیت شیاطین و اصلى ترین كارى كه انجام‌ مى‌دهند اشاره شده است بیان آن مسائل توسط قرآن براى هدایت ماست تا بدانیم كه چه دشمنانى در كمین ما هستند و بدانیم كه چگونه در مقابل آنها موضع گیرى كنیم. شیاطین انس در مقابل انبیا به دشمنى بر خاسته اند، وسیله كارشان هم به تعبیر قرآن «یُوحى بَعْضُهُمْ اِلى

بَعْض زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُروراً» است؛ یعنى با حرفها و سخنان زیبا و فریبنده به یكدیگر الهام‌ مى‌كنند. استفاده از سخن زیبا وخوش ظاهر اما بى باطن و بى مغز كار شیاطین است تا دیگران را بفریبند.

به عنوان جمله‌اى معترضه خداوند در انتهاى این آیه‌ مى‌فرماید: «وَ لَوْ شَاءَ رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرَهُمْ وَ مَا یَفْتَرُونَ». این جزو تدبیر تكوینى الهى است كه‌ مى‌فرماید همان‌گونه كه ما پیامبران را فرستاده‌ایم و آنها را با انواع نیروهاى معنوى حمایت كرده‌ایم به آنها هم ابزار و وسایلى براى كار داده شده است. البته همان‌گونه كه پیامبر مجبور نیست آنها هم مجبور نیستند؛ اما تدبیر الهى به شكلى است كه هر دو دسته به وجود‌ مى‌آیند، رشد‌ مى‌كنند و ادامه دهندگان راه هر دو گروه همیشه خواهند بود. هدف شیاطین از اعمال روشهاى گوناگون براى جلب طرفداران خود این است كه آن دسته از مردمى كه هنوز به آخرت ایمان ندارند و زندگى آنها در سطح همین زندگى حیوانى است و فقط هر چه را‌ مى‌بینند و احساس‌ مى‌كنند،‌ مى‌پدیرند و هنوز نمى‌توانند ماوراى محسوسات را درك نمایند و قبول كنند یعنى هنوز ایمان به غیب و آخرت ندارند؛ بفریبند اما كسانى كه داراى ایمان هستند و به ماوراى این عالم اعتقاد دارند گول شیاطین را نمى‌خورند. بر خلاف انسانهایى كه تحت تعلمیات پیامبران قرار نگرفته اند. فقط به محسوسات ایمان دارندو به عالم غیب معتقد نیستند و به یقین نرسیده اند؛ بجز برخى افراد بسیار نادر و استثنائى همه در آغاز زندگى بینش طبیعى و مادى دارند. به تدریج، باید به مسائل ماوراى طبیعى و غیبى پى ببرند. شیاطین جن و انس در كمین هستند تا چنین افرادى را به دام بیندازند. پس پاسخ این سؤال كه هجوم فرهنگى از چه زمانى شروع شده است این است كه از ابتداى تاریخ زندگى اجتماعى انسان همه افراد

بشر در گروه حق و باطل قرار داشته‌اند و از همان ابتدا هم تهاجم فرهنگى وجود داشته است.

مظاهر هجوم فرهنگى

قابل تأمّل است كه خداوند نمى‌فرماید كار شیاطین جن و انس آن است كه حق دیگران را تضعیف كنند، ظلم نمایند یا قتل و غارت كنند، بلكه كار شیاطین را هجوم فرهنگى قلمداد‌ مى‌كند. آنان فكر و اندیشه را عوض‌ مى‌كنند تا نگذارند ایمان به آخرت، بینش معنوى، ارزشهاى والا و فوق مادى براى انسانها مطرح شود. آنها تمام فعالیتهاى خود رامتوجه این مسأله ساخته اند، چون اگر تهاجم فرهنگى واقع شد در سایر قسمتها نیز به پیروزى رسیده‌اند آنچه در مقابل مفاسد، انحرافات، اشتباهات و سوء استفاده هاى مستكبران مانند سدّى ایستاده است افكار و اعتقادات صحیح و باورهاى اصیل است. با وجود اینهاست كه آنان نمى‌توانند به اهداف خود نایل شوند. از اینرو تلاش‌ مى‌كنند كه این دژ محكم را تسخیر كنند. پس اصلى ترین كارى كه دشمنان انبیا؛ در سطح اجتماعى انجام‌ مى‌دهند، تأثیر گذاردن بر اندیشه هاست. از این مطالب، پاسخ این سؤال هم مشخص گردید. كه هجوم فرهنگى با چه شیوه‌اى انجام‌ مى‌گیرد. مظاهر هجوم فرهنگى در هر زمانى متناسب با وضعیت همان زمان خواهد بود. البته گذشته ها براى ما مطرح نیست. آنچه براى ما مطرح‌ مى‌باشد این است كه بدانیم مظاهر هجوم فرهنگى در جامعه ما و در وضعیتى كه اكنون در آن زندگى‌ مى‌كنیم چیست. همچنان كه گفته شد، محورهاى اصلى این بحث در سه بخش خلاصه‌ مى‌شود:

1- بینشها و باورها؛ 2- گرایشها، 3- رفتارها و كردارها

در بخش باورها، دشمنان سعى‌ مى‌كنند كه بینش ما را نسبت به هستى و انسان تغییر دهند. اگر دشمنان بخواهند اعتقاد مارا نسبت به خدا، آغاز و انجام جهان، معنویات، روح، فرشته، وحى، حساب و كتاب عوض كنند اول تلاش‌ مى‌كنند كه این مسائل را افسانه،خیالبافى و خرافه معرفى نمایند؛ مثلاً‌ مى‌گویند واقع بین باش، درست فكر كن، این حرفها ایده الیستى است، ماوراى طبیعت نامحسوس است،این مسائل خیالبافى است،....اگر به صورت محیطى بر این مسائل كار شود متأسفانه‌ مى‌تواند بر جوانان اثر بسیارى داشته باشد. به كسى كه ارتباط قلبى و معنوى درستى با ماوراى این عالم پیدا نكرده است تلقین‌ مى‌كنند كه همه این حرفها خیالات است؛ عده‌اى نشسته‌اند و این مسائل را براى خود بافته اند؛ اصلا آدمیزاد نمى‌تواند اعتقاد جزمى پیدا كند، به هیچ چیز نمى‌توان یقین پیدا كرد،... در فرهنگ غربى «دگماتیست» یعنى كسى كه بر اعتقادات جزمى تكیه دارد و حاضر نیست از آنها دست بردارد مانند یك فحش است اما قرآن در توصیف پرهیزكاران‌ مى‌فرماید: «وَ بِْالاخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ». وقتى هم‌ مى‌خواهد مردمى رامورد مذمت خود قرار دهد‌ مى‌فرماید: «بل هم فى شكٍّ» در شك و سرگردانى بسر‌ مى‌برند. «بل هم منها عمون»

چشم آنها نمى‌بیند و از دیدن آخرت كورند. ولى امروز فلسفه دنیاى غرب‌ مى‌گوید: اصلا اعتقاد داشتن نسبت به مسائل غیر مادى خرافات است. چیزى را كه نمى‌بینى و حس نمى‌كنى، نپذیر و گرنه ایده آلیست و خیالاتى شده اى. اگر هم اعتقادى پیدا كردى نسبت به آن تعصّب نداشته باش. هر كسى براى خود اعتقادى دارد. تو هم اعتقادت را براى خودت داشته باش. اما نباید اصرار داشته باشى كه حرف من حق است و حرف تو باطل؛... «عیسى به دین خود، موسى به دین خود». به زعم و گمان آنها اولا

انسان حق ندارد به چیزى یقین پیدا كند، چون اصلا چیز باوركردنى در عالم وجود ندارد. ثانیاً، به فرض آنكه به چیزى اعتقاد پیدا كرد حق ندارد عقیده خود را به دیگران تحمیل كند. با این فرض، كسى حق ندارد كسى را دعوت كند كه اسلام را بپذیرد. حتى بت پرستى هم براى خود نوعى اعتقاد است و نباید آنرا نكوهش كرد.

اصول و ارزشهاى دینى و تشكیكهاى مهاجمان

اگر كسانى اعتقاد یقینى داشته باشند كه اسلام حق است و همه مردم باید به آن ایمان بیاورند و گرنه گمراه‌ مى‌شوند،به عذاب آخرت مبتلا‌ مى‌گردند و سعادت ابدى آنها به خطر‌ مى‌افتد اصلا شكل زندگى شان عوض‌ مى‌شود؛ مثلاً در این چند سال اخیر، به دلیل اینكه این مسائل تاحدى جدّى گرفته شده است جوانها و نوجوانان ما در صحنه هاى نبرد چه افتخاراتى كه نیافریده اند! جوانان پانزده شانزده ساله ما، با اعتقاد به آخرت و امدادهاى غیبى، دنیا را تكان داده‌اند اینها همه به خاطر جدّى گرفتن این مسائل است. اگر یك ملت شصت میلیونى، همه، این مسائل را جدى بگیرند در سایر ملّتها هم اثر‌ مى‌گذارند و تدریجاً دنیا عوض‌ مى‌شود.

اما دشمن براى اینكه این مسائل جدّى گرفته نشود تبلیغات‌ مى‌كند؛‌ مى‌گوید: دین یك سلسله پندارهایى است مربوط به زندگى شخصى افراد، هر كس در اعتقادى كه دارد آزاد است ولى نباید به اعتقاد دیگران كارى داشته باشد. در حالى كه عمده شعارهاى پس از انقلاب مابر این اساس بود كه «ما انقلابمان را به همه جهان صادر‌ مى‌كنیم»؛ یعنى ما یك سلسله باورهاى دینى داریم كه‌ مى‌خواهیم آنها را براى دیگران هم اثبات كنیم. اجبارى هم نسبت به پذیرش حرفمان نداریم. تنها‌ مى‌گوییم حرف ما

را بشنوید اگر دلایل ما براى شما قابل قبول است بپذیرید.

آنها چه پاسخ‌ مى‌دهند؟ آنها‌ مى‌گویند اولا، اصلا دلیل نیاورید؛ زیرا دلیلهاى فلسفى و تعقّلى هیچ اعتبارى ندارد. فقط دلایل حسّى و تجربى قابل پذیرش است. ثانیاً، اگر شما به دنبال این هستید كه چیزى را به طور یقینى كشف كنید و بدان معرفت صحیح پیدا كنید این یك خیالى بیش نیست و هر گز تحقّق نخواهد یافت. كشف حقیقت و پیدا كردن اعتقاد یقینى نسبت به یك چیز نشدنى است. انسان هرگز نمى‌تواند از شك رهایى یابد. اینها كارهایى است كه دشمنان ما در زمینه شناخت و جهان بینى انجام‌ مى‌دهند و مهمترین و مؤثرترین كارى است كه آنها انجام‌ مى‌دهند، براى اینكه ایمان ما را از بین ببرند.

اما در زمینه مسائل ارزشى: در مدت هشت سال جنگ تحمیلى، مردم به اشكال مختلف به جبهه ها كمك‌ مى‌كردند، از پیرزن و پیر مرد و خرد و كلان به طور كلّى، هر كس به هر شكلى كه‌ مى‌توانست كمك‌ مى‌كرد. همه این كمكها به دلیل باورهایى بود كه مردم به خدا و قیامت و حساب و كتاب داشتند، و به خاطر یك سلسله ارزشهایى بود كه بدانها دل بسته بودند: ایثار، فداكارى، جانبازى و امثال آن. اهمیّت این مسائل براى آنها چنان بود كه حاضر بودند جان خود را بدهند ولى این ارزشها مخدوش نشود. پس پاى بندى به این ارزشهاست كه چنین حماسه هایى را‌ مى‌آفریند. اگر موفق شوند كه این پاى بندى را از مردم ما بگیرند در اهداف پلید خود پیروز شده اند. لذا براى سست كردنِ پاى بندى مردم سعى‌ مى‌كنند كه این ارزشها را اعتبارى جلوه دهند.‌ مى‌گویند: گروهى چیزى را پسندیدند و بدان دل بستند، همان براى آنها ارزش شد.گروهى هم چیز دیگرى را پسندیدند آن چیز برایشان ارزش شد. امروز براى جامعه‌اى فلان چیز

ارزش است و فردا چیز دیگر اولا، اینها دلیلى عقلانى ندارند. ثانیاً، به فرض داشتن دلیل عقلانى چنین دلایلى اطمینان بخش نیستند چون اینها مسائلى متافیزیكى و غیر قابل اثبات، هستند بخصوص آنكه مسائل ارزشى را متافیزیكى هم نمى‌توان دانست؛ زیرا ارزش اعتبارى است و اعتباریات برهان بردار نیست. عده‌اى چنین خواسته‌اند و چیزى را براى خود به عنوان ارزش مطرح كرده اند، فردا هم چیز دیگرى به عنوان ارزش جدید مطرح‌ مى‌كنند. امروز فداكارى، جان بازى و شهادت طلبى ارزش است، فردا پول پرستى، كاخ نشینى، صنعت و تكنولوژى ارزش است.

اگر این فكر رواج پیدا كند كه ارزشها امورى اعتبارى هستند، پایه و اساسى ندارند و تابع یك سلسله شرایط اجتماعى و فرهنگى خاص هستند مسائل ارزشى كه در طول تاریخ براى ما مطرح بوده به تدریج، بر اثر تأثیر فرهنگهاى بیگانه بر جوانان، دگرگون خواهد شد. در این صورت جوانان ما در آینده، حاضر نخواهند بود كه نارنجك به كمر ببندند و خود را به زیر تانك دشمن بیندازند. چرا؟ چون در گذشته این كارها ارزش بوده ولى اكنون ارزش خود را از دست داده است. در عوض، هنر، رقاصى و خوانندگى و امثال آن ارزش شده است.

پس استعمارگران براى اینكه جامعه ما را از عمل به مسائل ارزشى خود باز دارد یعنى از رفتارى كه به نفع مستكبران نیست جلوگیرى كنند، چنین دسیسه هایى را بكار‌ مى‌گیرند. آنها‌ مى‌دانند كه رفتار ملت ما و دستگاه ارزشى كه تاكنون برایش مطرح بوده موجب شده است كه قدرتى در آنها بوجود آید كه اگر تمام قدرتهاى جهان دست به دست هم دهند نتوانند با این ملت مبارزه كنند و او را به زانو در آورند. پاى بندى به این اعتقادات و ارزشها براى استكبار، گران تمام‌ مى‌شود و او را در مبارزه

سیاسى، نظامى و اقتصادى به شكست وادار‌ مى‌كند تا آنجا كه‌ مى‌بیند هیچ راه دیگرى جز مبارزه فرهنگى وجود ندارد.

مبارزه فرهنگى، بهترین شگرد دشمنان

دشمنان ما در مبارزه سیاسى به جایى نرسیده اند، هر چند به تشكیل و سازماندهى گروهكها، تشكیلات و حزبها دست زده اند. در مبارزه نظامى و جنگ تحمیلى نیز به نتیجه‌اى نرسیده اند. با محاصره اقتصادى و مصادره كردن پولها و اجناس خریدارى شده ما نیز طرفى نبستند؛ تنها راهى كه براى آنان باقى مانده مبارزه فرهنگى است؛ مثلاً نفوذ در مراكز فرهنگى و دینى، به اسم دین دنبال آن هستند كه ببینند موقعیت زمان چه چیزى اقتضا‌ مى‌كند. اگر بتوانند بى پرده اسلام را‌ مى‌كوبند و اگر نتوانند به اسم «تحقیقات جدید» و «اسلام نوین»، مطالبى را مطرح‌ مى‌كنند كه اساس اعتقادات و ارزشهاى اسلامى ما را سست كنند؛ آنها‌ مى‌دانند كه آنچه حیات جهانخواران غرب را به خطر‌ مى‌اندازد اسلام و اقعى و اعتقاد به ارزشهاى آن است. اكنون آثار اسلامى انقلاب در كشورهاى بسیارى ظاهر شده است و بزودى به قلب مغرب زمین نیز سرایت خواهد كرد. از اینرو‌ مى‌گویند: این افكار و اعتقادات نباید در جامعه رواج پیدا كند و اگر ممكن باشد باید آنها را در نطفه خفه كرد.

از جمله روشهاى آنان براى مقابله با فرهنگ اسلامى این است كه سعى‌ مى‌كنند تا افكارى عرضه كنند كه ملتهاى اسلامى خودشان از اعتقاداتشان دست بردارند، اگر نشد سعى‌ مى‌كنند آنهارا عوض كنند. در غیر این صورت، روشنفكرنماها را وادار‌ مى‌كنند كه وانمود كنند كه تاكنون رشد فكرى نداشته‌ایم و در اشتباه بوده‌ایم اما اكنون كه فرهنگ ما علوم و

فلسفه ما پیشرفت كرده است، فهمیده‌ایم كه نمى‌توان معرفت یقینى پیدا كرد؛ فهمیده‌ایم كه دستگاه ارزشى اصلا ثبات و دوام ندارد، پایه عقلانى ندارد. اگر این مطلب توسط ملتها پذیرفته شود موجب روشنى چشم استكبار جهانى است. استكبار جهانى از این بالاتر چه آرزویى‌ مى‌تواند داشته باشد كه روزى بیاید كه مسلمانان در اعتقاداتشان تردید كنند و به ارزشهایشان پاى بند نباشند. این همان هجوم فرهنگى است: ارائه یك سلسه نظریات فلسفى، معرفت‌شناختى و هستى شناسنانه به عنوان مسائل فلسفى نو.‌ مى‌گویند: نمى‌توان جلوى فكر را گرفت؛ مسائل فكرى روز باید در مجامع فرهنگى مطرح شود و بى طرفانه مورد بررسى قرار گیرد. این شگردى است براى سست كردن اندیشه ها و افكار و باورهاى مردم.

مى گویند: «اینقدر پاى بند مسائل دینى نباشید، گاهى هم اندكى گناه بدنیست. اندكى كجى راستى به حساب‌ مى‌آید. این تقیّدات و خشكى ها را كنار بگذارید.» این تهاجم فرهنگى اصیل است كه با مدد گرفتن از ابزارها و وسایل تبلیغاتى و هنرى انجام‌ مى‌شود. همین مطالب به تدریج، تقویت‌ مى‌شود تا آنجا كه به طور صریح، در محافل علمى و آكادمیك مطرح‌ مى‌شود و آنها هم براى قشرهاى دیگر كه هنوز قدرت تفسیر و تحلیل عمیق و عقلى مطالب را ندارند بازگو‌ مى‌شود. در نتیجه، سایر مردم هم تحت تأثیر قرار‌ مى‌گیرند. از اینروست كه‌ مى‌بینیم مفاهیم عوض‌ مى‌شود و به جاى آنكه ایثار و فداكارى را نشان دهند تا آنجا كه جامعه كشش داشته باشد به مسائل شخصى و جنسى و از این قبیل‌ مى‌پردازند. در نتیجه، قشر جوان قدم به قدم عقب نشینى‌ مى‌كند و از سوى دیگر جانبِ مهاجم فرهنگى خیز برمى دارد.

چیزهایى مثل مد لباس و شكل زندگى كه با افكار دشمنان بیشتر

سازگارى دارد همه از مظاهر هجوم فرهنگى دشمن است. امروز اگر شما بخواهید در بازار، پیراهنى پیدا كنید كه روى آن انگلیسى نوشته نشده، عكس هنر پیشه ها، تصاویر حیوانات و امثال آن رویش نباشد، پیدا نمى‌كنید. مگر خط فارسى زشت‌تر از خط انگلیسى است؟ چرا در جمهورى اسلامى و پایگاه انقلاب اسلامى در دنیا، فرهنگ بیگانه اینقدر نفوذ داشته باشد؟ این هجوم فرهنگى است كه ما را از هویت خودمان تهى‌ مى‌كند، به گونه‌اى كه گویى ما نه فرهنگ داریم، نه علم، نه زبان و نه خط.

اهمیت مبارزه با هجوم فرهنگى

آخرین مسأله‌اى كه، در این بحث، مورد توجه‌ مى‌باشد این است كه در مقابل هجوم فرهنگى، و ظیفه ما چیست؟ با توجه به ابعاد این هجوم، پیدا كردن پاسخ این سؤال چندان مشكل نیست. وقتى معلوم شد كه هجوم فرهنگى به چه شیوه هایى انجام‌ مى‌گیرد مشخص‌ مى‌گردد كه از چه نقاطى مهاجم حمله‌ مى‌كند. آنگاه اگر مراقب باشیم وغافل نمانیم‌ مى‌توانیم موضع مناسبى اتخاذ كنیم. در این حال، اولین وظیفه ما آن است كه عظمت خطر را به درستى درك كنیم، تصّور نكنیم كه مسأله ساده‌اى است، باید متوجه باشیم كه دشمن‌ مى‌خواهد هویّت ما را به عنوان یك ملّت، از بین ببرد، دین ما را به عنوان با ارزشترین پدیده هستى، از ما بگیرد، اندیشه هاى اخلاقى ما را كه جانمان را باید براى حفظ آنها فدا كنیم از بین ببرد و تربیت اجتماعى، خانوادگى و فردى ما را كه مرهون روابط پدر و مادر، زن و شوهر و دولت و مردم است، همه را تحت تأثیر فرهنگ خود قرار بدهد و اگراین روند ادامه پیدا كند نسل آینده ما نه ایمان محكمى خواهند داشت، نه شناخت یقینى، نه جهان بینى روشنى، نه

دستگاه ارزشى محكمى و نه رفتار ثابتى كه ناشى از هویّت فرهنگى خودش باشد.

بنابر این، باید این خطر را خوب درك كنیم. اگر چنین شد آنگاه‌ مى‌دانیم كه چه باید بكنیم. آنان كه بامسائل اسلامى كارى ندارند دست كم، براى ملیّت خودشان هم كه شده ارزشهاى كشور خود را فراموش نكنند و با تقلید از مظاهر فرهنگى غرب در مد لباسها و فیلمها و سایر موارد مشابه فرهنگ دشمن را رواج ندهند. بخصوص دانشجویان عزیز، كه از رشد فكرى و عقلى بر خوردارند، باید بیشتر مراقب باشند و براى ترویج فرهنگ و ارزشهاى اسلامى تلاش كنند. ارزش مجاهده در این راه است. باید در این زمینه، مطالعه و بحث شود و این مسائل براى نسل جوان بخوبى روشن گردد در این میدان مسؤولیت قشر دانشگاهى بیش از سایر مردم است. اگر سستى شود دشمن با دسیسه و توطئه هاى فراوانِ خود، نفوذ خواهد كرد و در آن صورت، خون شهیدان عزیزى كه در این راه ریخته شده پایمال خواهد گشت.

در میان همه فرهنگها، تنها فرهنگ اسلام است كه‌ مى‌تواند در مقابل دشمنان با تمام قدرت مقاومت كند. این مطلب را مدتهاست كه آنها فهمیده اند؛ لذا، بیش از یك قرن است كه تصمیم گرفته‌اند براى مقابله با فرهنگ اسلامى آن را كم رنگ بلكه بى رنگ و بى رمق كنند. آنها نقشه كشیده‌اند كه در كشورهاى اسلامى، اسلام را طورى وانمود كنند كه كارایى لازم را نداشته باشد. براى این منظور، بهترین راه را این دیدند كه اسلام را مثل مسیحیت امروز اروپا به معابد و مساجد منحصر كنند و اسلام را از دخالت دادن در امور زندگى اجتماعى و سیاسى معاف كنند (مسأله تفكیك دین از سیاست و سكولاریسم).

تجربه تفكیك دین از سیاست در غرب به موفقیتهایى دست یافته بود انتظار داشتند این سیاست در ایران هم كاملا به موفقیت برسد؛ اما یك انسان الهى پیدا شد و این نقشه را در كشورهاى اسلامى بر باد داد. او امام خمینى(قدس سره)بود.

اگر آنها با ما دشمنى دارند بر سر همین مسئله است. اگر با امام(قدس سره) نیز دشمنى كردند براى همین مسئله بود وگرنه عظمت امام خمینى در دل آنها بگونه‌اى بود كه بى اختیار و از عمق دل، به او احترام‌ مى‌گذاشتند. عظمت امام آنچنان بود كه هر انسانى را در مقابل خود خاضع‌ مى‌كرد؛ ولى دشمنیهاى آنها به این دلیل بود كه روش امام خمینى(قدس سره) با اهداف اقتصادى و سیاسى آنها تقابل تام داشت. نمونه آشتى ناپذیرى امام(قدس سره) را امروز در خلف صالح او‌ مى‌بینیم. این بزرگترین مشكل آنهاست.

هر انقلابى را به نحوى مهار كرده و به شكلى از پا در آورده‌اند و در نهایت، با آن آشتى كرده اند. آشتى ناپذیرى انقلاب اسلامى ایران براى آنها یك بلاى درمان ناپذیر است. پس علت اینكه با آن مبارزه و دشمنى‌ مى‌كنند و فرهنگ ما را مورد هجوم قرار‌ مى‌دهند تا حدى روشن شد.

عامل دیگرى را نیز‌ مى‌توان به آن افزود: امروز فاسدترین كشورهاى دنیا از نظر مواد مخدر، مشروبات الكلى، قتل، جنایت و از هم پاشیدگى خانواده ها آمریكاست. تعداد قتل و جنایت در هیچ كشورى مثل آمریكا نیست. به علت ارتكاب بیش از حد جنایت و قتل، دولت خرید و فروش دو نوع سلاح را در این كشور ممنوع كرده است. البته هنوز خرید و فروش حدود بیش از شصت نوع سلاح دیگر آزاد است.

اخیراً شهردار نیویورك براى اینكه دانش آموزان بتوانند به مدرسه بروند به پلیس دستور داده است كه هر روز در مواقع شروع و تعطیلى

مدارس، از خیابانهاى اطراف، به دقت، مراقبت كند؛ یعنى دانش آموزان مدارس آمریكایى جرأت نمى‌كنند كه آزادانه به مدرسه بروند؛ یا آنها را‌ مى‌ربایند یا نابود‌ مى‌كنند یا به مراكز فساد‌ مى‌كشانند یا مبتلا به مواد مخدر‌ مى‌كنند و یا مورد تجاوز جنسى قرار‌ مى‌دهند. بسیارى از كلاسهاى مدرسه ها خلوت است؛ چون دانش آموزان امنیت ندارند كه از خانه هاى خود بیرون بیایند.

او اینگونه چاره اندیشى كرده است كه در هنگام شروع مدارس و هنگام تعطیل شدن آنها، پلیس خیابانهاى اطراف مدرسه را محاصره كند. این تنها چاره‌اى است كه آنها به عقلشان رسیده است. تجاوزات جنسى پدرها و پدربزرگها به بچه هاى كوچك خود هم بسیار فراوان است.

چندى پیش فیلمى را در آلمان به نمایش گذاشتند كه در آن یك نوجوان سیزده ساله پدر و مادر خود را كشته و محاكمه شده بود. از او پرسیدند كه چرا پدر و مادرت را كشتى؟ از این كار چه انگیزه‌اى داشتى؟ او جواب داد: از وقتى كه خود را شناخته‌ام و به یاد دارم، مورد تجاوز جنسى پدرم بوده ام. پدرم این كار را در مقابل مادرم انجام‌ مى‌داد. به این دلیل، كینه پدرم و مادرم در دلم جا گرفته بود تا اینكه موفق شدم آنها را به قتل برسانم. این فرهنگ غربى است كه‌ مى‌خواهند آن را براى ما صادر كنند.

ابزار تهاجم دشمنان چیست؟

ابزارهاى گوناگونى براى رسیدن به مقاصد خود دارند كه در ظاهر ساده‌اند ولى در پشت هر یك از آنها تاكتیكهاى علمى بسیارى وجود دارد و ما اهمیت آنها را درك نمى‌كنیم. متأسفانه با همه درك سیاسى خوبى كه داریم درك فرهنگى ما قوى نیست. متأسفانه پس از انقلاب نیز در این

زمینه رشد نكرده ایم. جوان سیزده، چهارده ساله با التماس، پدر و مادر خود را راضى‌ مى‌كند كه به جبهه برود و نارنجك به كمر‌ مى‌بندد و به زیر تانك‌ مى‌رود، چه عاملى باعث ایجاد چنین روحیه‌اى در او شده است چرا این همه پیر و جوان، از سیزده، چهارده ساله تا پیر هفتاد، هشتاد ساله، عاشقانه در جبهه ها شركت‌ مى‌كنند؟ آنها‌ مى‌گفتند: اگر شهید بشویم به بهشت‌ مى‌رویم و به لقاءالله‌ مى‌پیوندیم. اعتقاد به اینكه خدایى هست و عالم دیگرى وجود دارد، این فداكاریها پاداش دارد و انسان به محبوب خود نایل‌ مى‌شود این اعتقادات، جوانان ما را به میدان جهاد‌ مى‌كشد.

اگر بخواهند این روحیه را از ما بگیرند باید چه كنند؟ هیچ راهى بهتر از این وجود ندارد كه ایمان را از آنها بگیرند؛ این یقینى كه به عالم آخرت، حساب و كتاب و ماوراء الطبیعه، دارند به شك تبدیل كنند. انسانى كه شك داشته باشد كه، العباد بالله، خدا هست یا نیست، عالم آخرتى هست یا نیست و جهنمى هست یا نیست فداكارى نمى‌كند.

ایمان زدائى و ایجاد شك یكى از ابزارهاى تهاجم فرهنگى

پس از انقلاب دستهایى در كار است و با شیوه هایى تلاش‌ مى‌كنند كه مردم را به شك بیندازد. در دانشگاههاى ما، به روشهاى گوناگون به این كار همت گمارده اند؛ مثلاً، سخنرانى‌ مى‌شود «اندر فواید جهل» یا در این باره كه «انسانى كه شك ندارد جاهل است».

هیچ راهى براى آمریكا و ابرقدرتها بهتر از این نیست كه بدون جنگ و كشتار، و بدون اینكه پولى خرج كنند و حساسیتى ایجاد نمایند، ایمان را از دلهاى مردم بدزدند و بزدایند. این كار به سادگى انجام‌ مى‌شود: با سخنرانیهاى علمى، كتابهاى فلسفى، فیلمها، نمایشنامه ها و چیزهایى از

این قبیل به نام پیشرفت علم، ترقى فرهنگ، فلسفه هاى نوین و... هیچ راهى بهتر و موفق‌تر از این وجود ندارد.

ایجاد شك در مردم زحمتى ندارد. در مَثَل است كه «یك دیوانه سنگى را در چاه‌ مى‌اندازد كه چهل عاقل نمى‌توانند آن را در آورند.» ایجاد شك مشكل نیست و سرمایه ایمانى را كه صدها سال روى آن كار شده تا در دلهاى مردم رسوخ پیدا كرده است، فرهنگى را كه حاصل تلاشهاى چند قرن یك ملت است به راحتى از بین‌ مى‌برند.

مردم انقلابى ما به یكباره ساخته نشده اند، صدها سال این حسینیه ها و حسین حسین گفتن ها آنها را ساخته است وگرنه بى جهت عاشق كربلا نمى‌شدند. این كارها دو روزه انجام نمى‌شود. اینها با آموزشهایى كه در طول قرنها با تدبیر الهى، كه آن تدبیر را نیز خود ائمه اطهار(علیهم السلام) به ما یاد داده‌اند بوجود آمده است. دشمنان با ایجاد یك شك دو روزه آن را به باد‌ مى‌دهند و بسیارى از افراد هم به به و چه چه‌ مى‌كنند كه «بله، آقا اینها افكارى نو است و ما نباید بیش از حد در لاك خود فرو رویم، بلكه باید ببینیم كه دانشمندان غربى چه گفته اند. غرب جغرافیایى كه گناهى نكرده است. مگر غرب اینهمه دانشمندان بزرگ به جامعه تقدیم نكرده است؟»

ما با غرب و علم غربى و صنعت غربى و غرب جغرافیایى مخالف نیستیم، بلكه با این فرهنگى كه نمونه هاى آن را ذكر كردیم مخالفیم. اكنون دانشمندان سرشناس غربى از مهاجرین شرقى هستند.

در كشور آلمان، بسیارى از خانواده هاى ازدواج خود را ثبت نمى‌كنند و به شهردارى‌ مى‌گویند كه بچه ما حرام زاده است، تا از پول شهردارى استفاده كنند؛ چون در آن جا شهردارى به كسى كه بچه حرام زاده را نگهدارى كند ماهیانه پول‌ مى‌دهد. بنابر این، پدر و مادر ازدواج خود را

نامشروع جلوه‌ مى‌دهند و بچه خود را حرام زاده معرفى‌ مى‌كنند تا از دولت پول بگیرند. با این حساب چقدر بچه حرام زاده وجود دارد؟ الى ما شاءالله. آیا‌ مى‌توان توقع داشت كه از بین این بچه ها «انیشتین» بوجود بیاید؟ این یك نمونه از فرهنگ غربى است.

دیپلمه هاى اروپا و آمریكا به اندازه دانش آموزان دوره راهنمایى ما سواد ندارند و چهار عمل اصلى را بلد نیستند.

اگر ماشین حساب نداشته باشند یك عمل ساده ریاضى را نمى‌توانند انجام دهند. آن زمانى كه مغزهاى متفكر‌ مى‌پروراندند گذشت. امروز دانشمندانى كه در اروپا و آمریكا هستند غالباً از كشورهاى شرقى هستند. از استادان و جامعه فرهنگى كشور‌ مى‌خواهم كه این مطالب را با دقت مورد مطالعه قرار دهند.

اخیراً یكى از مسؤولین دفتر نمایندگى ایران در سازمان ملل‌ مى‌گفت: «ما آمار گرفته ایم، تعداد استادان ایرانى كه فقط در آمریكا تدریس‌ مى‌كنند، از تعداد كل استادانى كه در همه ایران تدریس‌ مى‌كنند بیشتر است. آنها كه در كشور كانادا، كشورهاى اروپایى و سایر كشورها كار‌ مى‌كنند جزو این دسته نیستند.

حدود دو، سه سال پیش نخست وزیر كانادا رسماً اعلام كرد كه كشور ایران سى و پنج هزار متخصص در كانادا دارد. كه اگر آنها بروند با صرف میلیاردها دلار نمى‌توان جاى آنها را پر كرد. معاون وزیر اقتصاد كانادا یك فرد ایرانى است. حتى بعضى از دانشمندان بزرگى كه در صنایع محرمانه جنگى آمریكا (ناسا) كار‌ مى‌كنند ایرانى هستند. نباید تصور شود كه آنها تافته‌اى جدا بافته هستند، آنها فرزندان ما هستند كه به آنجا رفته‌اند و تحت تأثیر تشویقهایى كه از آنها كرده اند، همانجا مانده‌اند و به محیط عادت كرده اند. البته اكنون

بسیارى از آنها پشیمان شده‌اند و مایلند كه به ایران بازگردند.

برخى از استادان درجه یك، كه در كشورهاى غربى افتخاراتى داشته اند، در كنفرانسى كه چندى پیش در «فیلادلفیا» برگزار شد به خود بنده گفتند: ما از اینكه در اینجا هستیم بسیار پشیمانیم؛ از روز اول هم كه به اینجا آمدیم آرزو‌ مى‌كردیم كه بتوانیم به ایران باز گردیم ولى متأسفانه بچه هاى ما در این كشورها عروس و داماد شده‌اند و نمى‌توانیم آنها را رها كنیم.

اگر ما نیز زحمت بكشیم و درس بخوانیم و اعتماد به نفس داشته باشیم‌ مى‌توانیم مانند آنها باشیم. باید باور داشته باشیم كه ما موجب پیشرفت و گردش كار آنها هستیم و نفت و مغزهاى متفكر ماست كه آنها را سرپا نگه داشته است.

امیدواریم خداى متعال كه، با لطف و عنایت خود ما را موفق داشت كه در این جهان آشفته و در این طوفان عظیم انسانى، توانستیم گلیم خود را از آب بكشیم و كشورى مستقل و آزاد بوجود آوریم و چنین انقلابى را سامان دهیم تا براى سایر كشورها سرمشقى باشد، احسان خود را بر ما تمام كند و بر بینش و معرفت ما بیفزاید؛ ایمان ما را نسبت به اسلام و معارف اسلامى و ارزشهاى آن بیشتر كند و درجات امام راحل را روز به روز متعالى‌تر فرماید؛ به جانشین او سلامت، و عزت و توفیق بیشتر مرحمت كند؛ به همه خدمتگزاران این نظام توفیق خدمت بیشتر و به همه ما توفیق قدردانى بیشتر مرحمت كند.