صوت و فیلم

صوت:
,

فهرست مطالب

جلسه بیست و چهارم؛ شکر

تاریخ: 
شنبه, 14 مهر, 1386

بسم الله الرحمن الرحیم

آن چه پیش رو دارید گزیده‌‌ ای از سخنان حضرت آیت اللّه علامه مصباح یزدی(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1386/07/14 مطابق با بیست و چهارم ماه مبارك رمضان 1428 ایراد فرموده‌‌ اند. باشد تا این رهنمودها چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.

 شُکر

شكر و سپاس

در مناجات‌‌های خمسه عشر، بعد از مناجات راغبین مناجات شاكرین است. «شكر»؛ از واژه‌‌هایی است كه در همه‌‌ی زبانها به عنوان یك واژه‌‌ی زیبا و دلپسند، خودش و معادل‌‌هایش به كار می‌‌رود. امروز در ادبیات عرفی همه‌‌ی جوامع لفظ متشكرم، سپاسگزارم و... یك لفظ كاملاً رایجی است و نشانه‌‌ی ادب تلقی می‌‌شود. ولی ورای این ادب كه ناشی از نوعی قرارداد اجتماعی است، یك ارزش اخلاقی هم نهفته است كه باز تقریباً همه‌‌ی جوامع انسانی به این ارزش‌‌ها باور دارند. ما یك سلسله ارزشهایی داریم كه برخاسته‌‌ی از دین و اعتقادات دینی است. ولی یك سلسله ارزشهایی است كه بی دین‌‌ها هم باور دارند و به آن احترام می‌‌گذارند و رعایت آن را ارج می‌‌گذارند، مثل راست‌‌گویی، وفای به عهد، امانت داری.
حالا این ارزش از كجا پیدا می‌‌شود و اعتبارش چیست، بحثی است كه باید در فلسفه‌‌ی اخلاق بررسی شود. كسانی معتقدند اینها از قراردادهای بین عقلاست، چیزی كه همه‌‌ی عقلا قبول دارند. در منطق می‌‌خوانیم اینها از آرای محموده است. مثال می‌‌زنند به حسن عدل و حسن صدق و به دنبالش می‌‌گویند این آرای محموده در جدل استفاده می‌‌شود. و چون این‌‌ها اعتباریات است، در برهان استفاده نمی‌‌شود. بعضی‌‌ها هم گفته‌‌اند كه این‌‌ها یك قیود خفیه‌‌ای دارد كه اگر با آن قیودش به كار برود برهانی است، اما وقتی بدون حیثیت تقییدیه در نظر گرفته می‌‌شود جزء آرای محموده است. ولی در اینكه همه‌‌ی ملل و جوامع در طول زمانهای مختلف به این ارزش دلبستگی داشته‌‌اند و به یك معنا این یك امر فطری است، اختلاف زیادی نیست. البته اینجا غیر از فطریاتی است كه در منطق می‌‌گوییم.
انسان خودش هم می‌‌تواند تجربه كند كه اگر كسی خدمتی برای انسان كرد، انسان از خدمت او شاد می‌‌شود و خودش را در مقابل او مانند یك بدهكار می‌‌بیند و كمترین وظیفه‌‌اش این است كه به زبان بگوید متشكرم. اگر این كار را نكند عموم مردم می‌‌گویند بی‌‌ادب است. می‌‌گویند دور از فرهنگ است، ارزش‌‌های اخلاقی سرش نمی‌‌شود. یا كمی جسورانه‌‌تر می‌‌گویند دور از انسانیت است، این قدر به ایشان خدمت كردیم یك دست مریزاد هم نگفتند! ولی انسان حس می‌‌كند مسأله عمیق‌‌تر از این‌‌هاست.

ریشه فطری و فرا انسانی شكر

گاهی اتفاقاتی می‌‌افتد كه نشان می‌‌دهد این مطلب یك ریشه‌‌ی فطری دارد. بیش از ده سال پیش در سفری به آمریكای لاتین، در چند تا از كشورها دعوت داشتم و سخنرانی می‌‌كردم. یك شب در دانشگاهی كه هم دانشجوهای پسر بودند و هم دختر و خیلی هم شلوغ بود، بعد از سخنرانی، دور ما را گرفته بودند. به زحمت دوستان می‌‌توانستند ما را از هجوم مراجعه كنندگان دور كنند. یك خانمی از ته سالن با اصرار می‌‌خواست خودش را به ما برساند. این بیشتر دوستان ما را نگران كرد كه شاید قصد سویی داشته باشد. بالاخره با زحمت خودش را به نزدیك ما رساند و هی دستش را بلند می‌‌كرد. گفتم خب بگذارید ببینیم چه می‌‌گوید. راه را باز كردند نزدیك آمد و گفت: «خیلی متشكرم!»؛ گویا یك بدهی برای خودش قائل بود كه تا نگوید من متشكرم، وجدانش راضی نمی‌‌شد. می‌‌شود گفت این چیزی است فراتر از ارزشهای انسانی. در حیواناتی هم كه هوش پیشرفته دارند چنین چیزی دیده می‌‌شود. مخصوصاً در سگ كه خیلی محسوس است: پوزه به خاك می‌‌مالد، دم می‌‌جنباند و اظهار تشكر می‌‌كند. حالا این آیا برهانی است یا نه، در جای خودش باید بحث كنیم.

وجوب شكر مُنْعم

علمای علم كلام می‌‌گویند عقلاً واجب است انسان درباره‌‌ی معرفت خدا تحقیق كند. دلیلش وجوبش چیست؟ دو دلیل می‌‌آورند: یكی خوف ضرر محتمل، یكی هم وجوب شكر منعم. عقل می‌‌گوید شكر منعم واجب است. ما این نعمت‌‌هایی كه داریم باید ببینیم چه كسی این نعمت‌‌ها را به ما داده تا شكرش را به جای بیاوریم. این مسئله قطعی است. از راه وجوب شكر منعم می‌‌خواهند وجوب تحقیق درباره‌‌ی خداشناسی را اثبات كنند. حالا این استدلال تمام است یا نه؛ باز جای خودش بحث می‌‌شود. منظور این است كه اینقدر این مسئله اهمیت دارد كه برای لزوم خداشناسی هم از وجوب شكر یا از حسن شكر استفاده می‌‌شود.

مسئله شكر در قرآن

به حسب یك تقسیمی در قرآن می‌‌گوید «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً 1 »، یعنی انبیاء كه آمدند، بعد از رسیدن هدایت انبیاء به مردم، مردم دو دسته می‌‌شوند، شكرگزار و ناسپاس. خیلی مسئله‌‌ی مهمی است كه نشانه‌‌ی كسی كه از هدایت انبیاء استفاده كرده این است كه در مقام شكر بربیاید. آیات بسیار دیگری هم وجود دارد كه نشانه اهتمام به مسئله شكر است مانند؛ «وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ؛ 2»؛ «وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ3»، حتی امور تشریعی را كه بیان می‌‌كند، در مورد حج و صیام، باز می‌‌فرماید: «لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ؛ 4»، حتی می‌‌فرماید: «فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ؛ 5 »، كه حتی تقوی هم مقدمه‌‌ی شكر است. این‌‌ها نشان از اهمیت بسیار زیاد این موضوع و لزوم بحث در مورد آن است.

شرایط تحقق شكر

وقتی كسی در مقام تشكر از كسی بر می‌‌آید كه خیری از آن شخص به او رسیده باشد. اگر هیچ رابطه‌‌ای بین آنها نباشد، مفهومِ شكر به كار نمی‌‌رود. فرض كنید خطاطی است كه خیلی خط عالی دارد. شما می‌‌گویید من تشكر می‌‌كنم كه شما چنین خطی دارید؟! این جا ندارد. وقتی جا دارد تشكر كنم كه او برای شما یك كاری كرده باشد. پس باید بین دو نفر چنین رابطه‌‌ای باشد. این رابطه چه موقع و تحت چه شرایطی تحقق پیدا می‌‌كند؟
فرض كنید كسی هدیه‌‌ای را برای دیگری فرستاده است. اگر طرف باورش نیست كه این چیز ارزشمندی است، خیال می‌‌كند چیز بی ارزشی است یا شاید هم فكر كند مسخره‌‌اش كرده‌‌اند؛ او هیچ وقت در مقام شكر برنمی‌‌آید. همچنین اگر كسی به طور اتفاقی خدمتی به كسی كرده است بدون این كه قصد نفع رساندن داشته باشد، این هم باز جای تشكر ندارد، او برای خودش زحمتی كشیده است. باز از آن طرف اگر به كسی خیری برسد ولی بگوید این اتفاقی بوده و كسی این را برای من نفرستاده؛ در این جا هم از كسی تشكر نمی‌‌كند، چون منعمی را نمی‌‌شناسد كه شكرش كند. پس هم باید خیری به او برسد و هم بداند كه از یك شخصی بوده و او هم می‌‌خواسته به او خیری برساند. آن وقت در مقام شكر برمی‌‌آید.

توحید و شكر

چه زمانی در مقابل خدا شكر كردن صدق می‌‌كند؟ آن وقتی كه ما بدانیم اولاً نعمتی به ما رسیده، و آن را به عنوان نعمت بپذیریم. ثانیاً باور كنیم از طرف خود خداست نه كس دیگر. ثالثاً خدا می‌‌خواسته این خیر را به ما برساند و از دستش در نرفته! خدا هر كاری را انجام می‌‌دهد با علم و تدبیر و اراده و اختیار خودش انجام می‌‌دهد. همه چیز روی حساب است. بعضی چیزهاست كه انسان زود باور می‌‌كند كه از خدا است و شكرش را به جا می‌‌آورد، مخصوصاً در امور غیر عادی. فرض كنید یك مریضی شفا پیدا بكند یا در یك خشكسالی مردم دعا كنند باران بیاید. ولی دین به ما می‌‌آموزد كه هر خیری به شما می‌‌رسد از خداست، خواه بی واسطه و خواه با وسائطی؛ با یك، دو، یا صد، یا هزار واسطه! «ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ6»، «بِیَدِكَ الْخَیْرُ؛ 7»؛ (تقدیم جار و مجرور مفید حصر است) خیر فقط به دست توست. بعضی در علّیت خداوند نسبت به پدیده‌‌های طبیعی مثل باران باریدن، رعد و برق، روئیده شدن گیاهان و... شك می‌‌كنند! می‌‌گویند این‌‌ها عوامل طبیعی و عادی دارد. اما اّقلّ چیزی كه باید در نظر داشت این است كه در این سلسله‌‌ی اسباب، رأس سلسله یادمان نرود. درست است كه اینها یك سلسله‌‌ای است از اسباب، كه در یكدیگر اثر می‌‌گذارد اما سلسله جنبان اصلی خداست. درست است كه این گیاه در اثر نزول باران سبز می‌‌شود، باران در اثر بارور شدن ابرها پدید می‌‌آید، ابرها در اثر بخار آب و جریان باد و جابجا شدن هوای سرد و گرم به وجود می‌‌آید، و... اما چه كسی این نظام را برقرار كرده است؟ چه كسی این جریان را كلید می‌‌زند؟! وقتی معرفتمان بیشتر شود و خدای متعال مقداری نورانیت به دل ما دهد خواهیم فهمید غیر از اینكه سرسلسله‌‌ی كارها دست اوست و او سر زنجیر هستی را تكان می‌‌دهد تا حلقه‌‌ها به حركت در بیایند، كنار هر حلقه‌‌ای هم حضور دارد! برگی بی اجازه‌‌ی او حركت نمی‌‌كند و در پاییز برگی بی اراده‌‌ی او بر زمین نمی‌‌افتد. خوش به حال آنهایی كه این معرفت را پیدا كرده‌‌اند و دائماً در حال تماشای افعال الهی در عالم هستند. پس بالاخره آن ادنی مرتبه‌‌اش را همه‌‌ی ما باید توجه داشته باشیم كه درست است یك نظام اسباب و مسبباتی است، اما حركت دهنده‌‌ی این سلسله كس دیگری است. او را نباید فراموش كنیم. بنابراین هر خیری به ما می‌‌رسد باید خدا را شكر كنیم.

شناخت و توجه به نعمت‌‌ها

شما در اطرافتان به چه می‌‌توانید نگاه كنید كه صدها و هزارها نعمت دست به دست هم نداده باشد تا آن برای شما فراهم بشود؟ اول باید بدانیم كه هر كدام از اینها نعمت است. یعنی همه این‌‌ها به درد ما می‌‌خورد. انسان غافل اصلاً به اینها توجه ندارد. شاید گاهی گوشه و كنار بعضی اشخاص را ببینید یا بشنوید كه در بعضی از كشورها، فقط فكرشان شكم و دامن است! اصلاً توجه ندارد زمین چیست؟ آسمان كجاست؟! «أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ8»، «ذَرْهُمْ یَأْكُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ؛ 9». اما انسانی كه عقلش كار بكند، مست و خواب نباشد و هشیار باشد، در اطرافش كه نگاه می‌‌كند، می‌‌بیند عجب چیزهای خوبی وجود دارد! این هوا كه اینقدر ارزان در اختیار من و شما قرار می‌‌گیرد، عجب چیز مفیدی است! از نزدیكترین چیزها تا دورترین كهكشانها نعمت‌‌های الهی است. مثلاً ما راحت دستمان را می‌‌آوریم، می‌‌بریم، می‌‌نویسیم، اما هیچ توجهی نداریم كه این نعمتی است كه خدا به ما داده است. برای حركت دادن یك انگشتش چند رشته عصب با چه مكانیسمی باید فعالیت كنند؟ آنچنان باید در اختیار تو باشند تا بتوانی با آن بنویسی. یكی از این‌‌ها عیب بكند، دست از كار می‌‌افتد. بنابراین، ما اولاً باید بشناسیم كه چقدر چیزهای خوب و چقدر نعمت وجود دارد. علومی كه به انسان كمك می‌‌كند كه نعمت‌‌های خدا را بشناسد، از این جهت می‌‌تواند برای بشر بسیار مفید باشد. اگر از اول آدم قصدش این باشد كه با این علوم مثل فیزیك، شیمی، زیست‌‌شناسی، فیزیولوژی و... نعمت‌‌های خدا را بشناسد تا در صدد شكرش بربیاید، از اولی كه می‌‌رود یاد بگیرد عبادت است.

استفاده از نعمت‌‌ها، مقدمه شكر

انسان باید یاد بگیرد كه چگونه از این نعمت‌‌ها استفاده كند. آن هم علمی می‌‌خواهد. اگر از اول قصدش این باشد كه من این علم را یاد می‌‌گیرم تا از نعمت‌‌های خدا، خودم و دیگران استفاده كنیم تا شكرش را به جا بیاوریم، این هم از اول عبادت است. هر قدمی كه بر می‌‌دارد برایش ثواب نوشته می‌‌شود. حالا همه چیز وجود دارد و می‌‌شود از آن استفاده كرد، اما من كه مالكش نیستم، باید بروم زحمت بكشم، پول در بیاورم تا با آن درآمد بتوانم از نعمت‌‌های خدا استفاده كنم؛ تا شكرش را به جا بیاورم. چون تا آدم یك چیزی را نچشیده و خیری را درك نكرده، انگیزه‌‌ی شكر ندارد. اگر در تابستان بعد از یك خستگی شدید و گرمای زیاد یك شربت به لیموی خنك بیاورند تناول بفرمایید، یا حتی یك لیوان آب خنك و دلنشین، آدم زنده می‌‌شود. عجب چیز خوبی! نهر آبش دارد از كنار خانه‌‌تان عبور می‌‌كند، هیچ وقت نمی‌‌گویید عجب چیز خوبی است اما وقتی انسان استفاده می‌‌كند می‌‌فهمد چه چیز خوبی است. خدا می‌‌فرماید: «رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»؛ ما چیزهای خوب روزی‌‌تان كردیم تا شكرش را به جا بیاورید. تا استفاده نكنید و روزی‌‌تان نشود، انگیزه‌‌ی شكر ندارید. اگر گفته‌‌اند:«الْعِبَادَةُ عَشَرَةُ أَجْزَاءٍ تِسْعَةُ أَجْزَاءٍ فِی طَلَبِ الْحَلَالِ10»، بی‌‌حساب نگفته‌‌اند. امروز آن كسانی كه در آزمایشگاه‌‌ها برای تحقیق درباره‌‌ی انرژی اتمی كار می‌‌كنند، اگر قصدشان این باشد كه از این نعمت خدا استفاده كنند تا قدر نعمت خدا را بدانند و شكرش را به جا بیاورند؛ یا برای اینكه مسلمان‌‌ها را از گدایی و دریوزگی پیش كفّار نجات بدهند و عزت اسلامی را حفظ كنند، خیلی ارزش دارد. اگر به این قصد باشد از همان روز اولی كه قدم بر می‌‌دارند و دنبال آن كار می‌‌روند، عبادت است.

تفقّه برای تشكّر

هم چنین انسان باید یاد بگیرد چگونه و از چه راهی می‌‌توان به نعمت‌‌های خدا رسید. آیا هر راهی حلال است؟ آیا می‌‌توان با رشوه خواری، اختلاس، سوء استفاده از بیت المال و... به نعمت‌‌ها رسید؟ پس باید من یاد بگیرم چه راهی حلال است و چه راهی حرام. از كجا یاد بگیرم؟ همانند علمی كه به من می‌‌گفت این نعمت از چه راه به دست می‌‌آید، باید علم حلال و حرام را هم برای این یاد بگیرم كه بدانم چه چیز مرضی خداست تا عمل كنم و چه مرضی خدا نیست تا ترك كنم. هم خودم عمل كنم و هم به دیگران بیاموزم. هر قدمی هم كه برای یاد گرفتنش برمی‌‌دارم می‌‌شود عبادت. مرحوم شهید ثانی از خانه كه بیرون می‌‌آمد تا برود برای حضور در جلسه‌‌ی درس، كفش‌‌هایش را بیرون می‌‌آورد، پابرهنه راه می‌‌افتاد. به او می‌‌گفتند: این چه عملی است، شما چرا اینطوری می‌‌كنید؟ می‌‌گفت می‌‌خواهم با كفش روی بال ملائكه پا نگذارم! پیغمبر اكرم(ص) فرمود: «إِنَّ الْمَلَائِكَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْمِ رِضًا بِهِ11»؛ فرشتگان برای اظهار خشنودی از دانش‌‌پژوه و از طالب علم، بال خودشان را زیر پایش پهن می‌‌كنند. از همانجا كه از خانه بیرون می‌‌آمد، هر قدمی كه بر می‌‌داشت عبادت بود. از كجا بفهمم چه نعمت است، چه نیست؟ باید فقه بخوانم، حلال و حرام بدانم. باید قرآن و حدیث یاد بگیرم. باید فقیه داشته باشیم. همه‌‌ی آنها اگر به قصد اطاعت خداست می‌‌شود عبادت. البته ممكن است كسانی این‌‌ها را روی مقاصد شیطانی انجام بدهند كه باعث ندامت و حسرتشان خواهدشد ولی اگر برای خدا به قصد استفاده از نعمت‌‌های خدا و برای شكر نعمت‌‌های خدا و كسب رضای او باشد، از همان قدم اول عبادت است.


1. انسان / 3.

2. نحل / 78.

3. انفال / 26.

4. ر.ك: بقره / 185 و حج / 36.

5. آل‌‌عمران / 123.

6. نساء / 79.

7. آل‌‌عمران / 26.

8. نحل / 108.

9. حجر / 3.

10. مستدرك‌‌الوسائل، ج 13، ص 12، باب استحباب طلب الرزق، روایت 5.

11. الكافی، ج 1، ص 34، باب ثواب العالم و المتعلم، روایت 1.