صوت و فیلم

صوت:
,

فهرست مطالب

جلسه سی‌ام؛ محبت و انس با خدا

تاریخ: 
چهارشنبه, 25 مهر, 1386

بسم الله الرحمن الرحیم

آن چه پیش رو دارید گزیده‌‌ای از سخنان حضرت آیت اللّه علامه مصباح یزدی(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1386/07/25 ایراد فرموده‌‌اند. باشد تا این رهنمودها چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.

محبت و انس با خدا

در ادامه شرح مناجات‌‌های خمسه عشر می‌‌رسیم به مناجات مریدین. درباره این مناجات چند سال قبل صحبت كردیم، برای همین دیگر تكرار نمی‌‌كنیم و می‌‌پردازیم به مناجات بعدی كه مناجات محبین است. طبعاً محور بیانات در این مناجات، مسئله‌‌ی محبت خداست. این مناجات با این دو عبارت شروع می‌‌شود:
«إلهی مَنْ ذَا الَّذی ذاقَ حَلاوَةَ مَحَبَّتِكَ، فَرامَ مِنْكَ بَدَلاً، وَمَنْ ذَا الَّذی أنِسَ بِقُرْبِكَ، فَابْتَغی عَنْكَ حِوَلاً»؛ خدایا كیست كه شیرینی محبت تو را چشیده باشد و در صددِ جانشینی برای تو باشد؟! و كیست كه به قرب تو انس گرفته باشد و بخواهد از این حالت منصرف و به حالت دیگری منتقل شود؟! این سؤال به اصطلاح استفهام انكاری است. یعنی اگر كسی شیرینی محبت تو را چشیده باشد، به دنبالِ بدلی برای تو نخواهد رفت و غیر از تو را دوست نخواهد داشت و اگر كسی با تو انس بگیرد، حالتِ دیگری را غیر از انس با تو نمی‌‌پسندد.

لذت حب و انس و عدم آن‌‌

حضرت سجاد(ع) می‌‌خواهد به ما بفهماند آن كسانی كه بهره‌‌ای از محبت خدا نداشته و یا دل به غیر از خدا بسته‌‌اند، برای این است كه شیرینی محبت خدا را نچشیده‌‌اند. چرا كه اگر چشیده بودند، سراغ چیز دیگری نمی‌‌رفتند. یعنی آنقدر انس با خدا لذیذ است كه اگر كسی با او انس گرفت دیگر نمی‌‌خواهد از او جدا شود. نشانه این كه ما دنبال محبت خدا نیستیم، و در صددِ انس با خدا نیستیم هم این است كه خداوند امر فرموده كه روزی چند دقیقه در پیشگاه او بایستیم و با او انس بگیریم، ولی این كار برایمان خیلی سنگین است؛ «وَ إِنَّها لَكَبِیرَةٌ إِلاَّ عَلَی الْخاشِعِینَ1»؛ و نیز می‌‌دانیم كسانی هستند كه اهل محبت خدا هستند و انس با خدا مانع می‌‌شود از اینكه با چیزهای دیگر انس بگیرند؛ سؤال‌‌؛ می‌‌شود چه كنیم ما هم شباهتی به آنها پیدا كنیم؟ اگر صد در صد هم نه، دست كم مزه‌‌اش را بچشیم و ببینیم چیست؟

معرفت، كلید محبت‌‌

وقتی به خودمان مراجعه می‌‌كنیم می‌‌بینیم زمینه‌‌ی محبت و انس در ما وجود ندارد. مثلاً اگر در خانه نشسته باشیم و جلویمان تلویزیون باشد، خیلی دوست داریم فوراً تلویزیون را روشن كنیم و از این كانال به آن كانال تماشا كنیم؛ خسته هم نمی‌‌شویم! حتی بعضی بچه‌‌ها و شاید بعضی از بزرگ‌‌ترها بعضی از این فیلم‌‌های كارتونی را ده بار دیده‌‌اند اما باز هم برای یازدهمین بار می‌‌نشینند و می‌‌بینند. انس دارند! اما اگر بخواهیم آماده بشویم و دو ركعت نماز با حضور قلب بخوانیم؛ نمی‌‌شود، یا یك صفحه قرآن با تدبر بخوانیم؛ حالش نیست. دنبال بهانه‌‌ای می‌‌گردیم تا سراغ كار دیگری برویم. آن كشش و جاذبه‌‌ای كه ما را به سوی عبادت و انس و محبت واقعی با خدا ببرد، نیست. چه كنیم؟ سؤال ساده‌‌اش این است كه چه كار كنیم تا خدا را دوست بداریم؟ اگر خدا را دوست داشتیم آن وقت دوست داریم كه با او تماس و انس بگیریم و از عبادتش لذت ببریم.
در یك حدیث قدسی حضرت موسی(ع) در حال مناجات با خداوند بود. خدا فرمود: «حَبِّبْنِی إِلَی خَلْقِی2»؛ ای موسی كاری كن تا بندگانم‌‌؛ مرا دوست بدارند. موسی عرض كرد چه كار كنم؟ خطاب شد نعمت‌‌های من را برایشان بیان كن و به یادشان بیاور. این فطری انسان است كه اگر كسی به او خدمت كند، او را دوست خواهد داشت. انسان‌‌ها توجه ندارند كه خدا چه نعمت هایی به آن‌‌ها داده است. ارزش نعمت‌‌ها را نمی‌‌دانند. برای همین محبتشان نسبت به خدا كم است. هر قدر انسان توجهش به نعمت‌‌های خدا بیشتر شود به همان اندازه خدا را بیشتر دوست خواهد داشت. در بحث‌‌های گذشته اشاره‌‌هایی كردیم كه تعداد نعمت‌‌های خدا برای هر فرد، میل به بی‌‌نهایت دارد، چه رسد برای همه‌‌ی افراد. هر چه انسان بیشتر بیندیشد، بشناسد و بداند كه اینها را خدا به او داده است، او را بیشتر دوست خواهد داشت.

توجه متمركز و مستمر

اما چرا یك وقت هم كه حالتِ محبتی در دلمان پیدا شد، باز فراموش می‌‌شود؟ نظیر اینكه آدم در محبت‌‌های عادی وقتی نسبت به كسی محبت پیدا می‌‌كند، صرف اینكه بداند او چه صفات خوبی دارد، كافی نیست برای اینكه دوستش بدارد، ولو خوشش بیاید. دوست داشتن یك حالت ثباتی دارد و تنها یك احساس نیست. دوست داشتن به این معناست كه اگر محبوب را نبیند، دلش برای او تنگ می‌‌شود و در مقام این بر می‌‌آید كه به سراغش برود و اظهار كوچكی كند. دوست داشتن لوازمی دارد. در مقابلش اگر انسان بخواهد یك حالتِ ثبات در دوست داشتن داشته باشد، باید علاوه بر دانستن خوبی‌‌ها و خدمت‌‌ها، یك توجهِ متمركز و مستمر داشته باشد. اگر انسان هر روز بتواند به آن منشأ محبت توجه كند، باعث می‌‌شود كه محبت در دلش ثابت بماند تا دیگر نتواند از بند آن محبت آزاد شود. پس غیر از دانستن نعمت‌‌های خدا، توجه مستمر لازم است، «اذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ آباءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْراً3». توجه هر چقدر متمركزتر باشد و هر چه استمرار بیشتری داشته باشد، محبت‌‌؛ بیشتری پیدا می‌‌شود.

زدودن اغیار

وقتی دوست داشتن چیزهای دیگر غالب شد، محبت خدا كمرنگ می‌‌شود. تا جایی كه ناگهان می‌‌بیند حتی یاد خدا هم چنان لذتی برایش ندارد. نماز خواندن، زیارت پیغمبر اكرم(ص) و ائمه‌‌ی اطهار(ع) هم چندان جاذبه‌‌ای برایش ندارد. برای این است كه شهوات، عوامل نفسانی و گرایش‌‌های شیطانی آمده و جای محبت خدا را گرفته است. «ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ4». ظرفیت محبت در قلب و دل انسان‌‌؛ محدود است. همه چیز در آن جا نمی‌‌شود. برای رسیدن به محبت خدا، باید اول به نعمت‌‌های خدا توجه كنیم. به چیزهای خوبی كه به ما داده و الطافی كه به ما داشته است. یكی از نعمت‌‌هایی كه باید همیشه توجه داشته باشیم، این است كه خداوند زود ما را به خاطر اعمالمان كیفر نمی‌‌كند و با توبه و استغفار گذشت می‌‌كند. وسایلی را فراهم می‌‌كند تا به طرف او كشیده شویم. تنها همین نعمت‌‌های ظاهری نیست كه خدا در اختیار ما قرار داده است. تدبیرهایی كه خدا می‌‌كند تا انسان از شیطان و عوامل فساد به طرف نور كشیده شود، ارزشش از نعمت‌‌های محسوس خیلی بیشتر است. ما حالا قدرش را نمی‌‌دانیم، اما وقتی توجه پیدا كنیم طبعاً خدا را دوست خواهیم داشت؛ به شرط اینكه این توجه استمرار داشته باشد و حتی‌‌المقدور سعی كنیم تمركز پیدا كنیم. باید این دو عامل به معرفتِ به خوبی‌‌های خدا، ضمیمه شود. انسان باید سعی كند در آن حالی كه به خدا توجه دارد، به چیزهای دیگر توجه نداشته باشد. مطلوب بودن حضور قلب در نماز، برای این است كه آدم تمركز داشته باشد تا در ذهنش كارها و هوس‌‌های دیگر رژه نرود. اگر تمركز پیدا كرد، اثر آن چیزی كه به آن توجه كرده مضاعف خواهد شد. اینها برای این است كه خدا را بهتر بشناسیم و خوبی‌‌هایش را بهتر درك كنیم، تا بعد به اندازه‌‌ی دركمان با شرایطِ خاصش نسبت به خدا محبت پیدا كنیم.

ادراك حُسن‌‌

ولی محبت خدا منحصر به این راهی كه عرض شد، نیست. بندگانی هستند كه چون خدا خودش صفات خوبی دارد دوستش دارند. صرفنظر از اینكه آن خوبی‌‌ها به آن‌‌ها رسیده باشد یا نه، اینها در واقع در افعال خدا فكر می‌‌كنند. البته این كارِ لطیف‌‌تر و عمیق‌‌تری است و كار هر كسی هم نیست. غالباً وقتی بخواهیم صفات خدا را درك كنیم، باید صفات فعلی‌‌اش را، در ارتباطی كه با ما دارد درك كنیم. اما آن صفاتی كه مربوط به ذات خداست، مانند درك كمال محض بودن خدا، جمال محض بودن، نداشتن هیچ نقص و عیب، كار مشكل‌‌تری است. مثلاً اسم یك شخصی را بشنوید كه كمالاتی یا نبوغی دارد؛ (مثل حاتم طایی كه حتی چیزی از او به ما نرسیده است) همین اندازه انسان دوستش دارد. یا اگر كسی خیلی عادل بوده، ولو عدلش به ما هم نرسد، اما وقتی بدانیم چقدر عادل است _‌مانند حضرت امیرالمؤمنین‌‌(ع)‌_ محبتش در قلب ما نفوذ می‌‌كند. اصلاً همین محبت‌‌هایی كه داریم غالباً از همین راههاست. از این كه پی می‌‌بریم صفات عالی و خوبی كه در اهلبیت(ع) وجود داشته است؛ ولو آن آثار بالفعل به ما نرسیده باشد. همین كه آدم بفهمد امیرالمؤمنین‌‌(ع) وارد خانه‌‌ای شد و برای پیرزنی تنور روشن كرد و نان پخت و بچه‌‌هایش را نگه داشت، در دل انسان احساس محبت فوق‌‌العاده‌‌ای پیدا می‌‌شود. اینها در واقع فكر در صفات است؛ این بالاتر از این است كه انسان به خاطر اینكه احسانی به خودش شده كسی را دوست بدارد. او را دوست می‌‌دارد، چون خوب است؛ نه چون به من خوبی كرده! آن اولی مستوجب شكر است و این مستوجب حمد. محبتش هم لطیف‌‌تر و ثابت‌‌تر و ارزشمندتر است. اكنون اگر كسانی این گونه شدند خدا به آن‌‌ها چه می‌‌دهد و به چه انوار و حقایق و معارفی نائل می‌‌شوند؟ او می‌‌داند و بس!
پس باید به هر اندازه كه می‌‌توانیم معرفتمان را نسبت به خدای متعال زیاد كنیم. اگر معرفت به افعالش نسبت به خودمان پیدا كنیم، بعد سایر افعال خوبش و بالاخره صفات جمال و جلال الهی، عظمت الهی و رحمت عام او را و نیز رحمت‌‌های خاصی را كه نسبت به اولیاءش دارد، درك كنیم، محبت ما در هر قدم بیشتر می‌‌شود.

ادراك كمال‌‌

از این‌‌ها یك مرحله‌‌ی تجریدی‌‌تر و انتزاعی‌‌تری هم هست. اگر چه ما شاید به آن نائل نشویم، اما بد نیست انسان این چیزها را بداند كه اقل نفعش این است كه ما به آنچه داریم خیلی مغرور نمی‌‌شویم. آن محبت انتزاعی‌‌تر، از این جا پیدا می‌‌شود كه عده‌‌ای بتوانند یك نوع قدرت عقلانی و قوت عاطفی پیدا كنند كه بتوانند درك كنند، آنچه لایق دوست داشتن است كمال وجود است. ما هر موجودی را كه دوستش داریم برای این است كه یك كمالی در او سراغ داریم كه از آن كمال خوشمان می‌‌آید. اگر بدانیم یك موجودی كمالش صد برابر این موجود است، باید به طور طبیعی او را صد برابر دوست بداریم. اگر درك كنیم كه خداوند كمال مطلق و بی نهایت است، لازمه‌‌اش محبت بی نهایت به اوست و با هیچ محبتی قابل مقایسه نیست. ولی ما تازه آن وقتی كه به خدا محبت پیدا می‌‌كنیم، آن قدرها قوی نیست كه بر محبت دیگران بچربد. آن هم می‌‌شود یكی از محبوب‌‌ها! محبت خدا حد نصابی دارد كه آن را خدا در قرآن معین كرده است؛ آن اندازه‌‌ای از محبت خدا واجب است كه محبت دیگران مانع از اطاعت خدا نشود.

تزاحم محبوب‌‌ها

تزاحم محبت‌‌ها موقعیت دشواری را پدید می‌‌آورد. فرض كنید كسی همسرش را دوست دارد، بچه‌‌اش را هم دوست دارد، دوستان دیگری هم دارد كه طبعاً می‌‌خواهد خواسته‌‌هایشان را عملی كند؛ اگر اینها مانع از انجام تكلیف شرعی واجبش شد یعنی اگر بخواهد اینها را عملی كند، باید از مال حرام استفاده كند، یا باید وقت تكلیف واجبش را برای آن بگذارد، در معرض سقوط است. نظیرِ جایی كه بین یك تكلیف شرعی و راضی كردن یكی از محبوب‌‌ها تزاحم می‌‌شود. و بالاخره آن جایی كه جهاد واجبی برای انسان متعین باشد، ولی همسر یا بستگان راضی نیستند، یا به كسب و كار لطمه می‌‌خورد و از آن طرف محبت خدا را هم دارد! چه بسا محبت اینها غالب شود بر محبت خدا؛ انسان در اینجا مورد تهدید است، «قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشِیرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ5». تهدید خیلی شدید است؛ منتظر عقوبت خدا باشید! نمی‌‌گوید این‌‌ها را دوست نداشته باش، اما نه آنقدر كه بر محبت خدا بچربد. این حدّنصاب محبت خداست كه واجب است، یعنی آدم خدا را به اندازه‌‌ای باید دوست داشته باشد كه دوستی سایر اشیاء آن چنان غالب نشود كه باعث ارتكاب گناه یا ترك واجب بشود.

حد اعلای محبت‌‌

حد بالایش را هم در قرآن می‌‌فرماید: «وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ»؛ مؤمنین حبّشان نسبت به خدا از همه چیز شدیدتر است. نمی‌‌فرماید فقط خدا را دوست دارند، اگر اینطور باشد، به قول آن آقا، علی می‌‌ماند و حوضش! اگر قرار بود مؤمن فقط خدا را دوست داشته باشد و ذره‌‌ای از محبت غیر خدا در دلش راهی نداشته باشد مگر این كه همان هم در مسیر و به خاطر خدا باشد، این را فقط باید در حضرت علی(ع) جستجو كرد. اكثر مؤمنین به این حد نمی‌‌توانند دلشان را خالص و مخصوص خدا كنند. ولی دست كم به این اندازه باید باشد كه محبت خدا، مغلوب محبت‌‌های دیگر نباشد.


1. بقره / 45.

2. مستدرك‌‌الوسائل، ج 12، ص 240، باب استحباب الدعاء إلی الإیمان، روایت 6.

3. بقره / 200.

4. احزاب / 4.

5. توبه / 24.