صوت و فیلم

صوت:
,

فهرست مطالب

جلسه سی و هفتم؛ جلوه‌های محبوب

تاریخ: 
چهارشنبه, 14 آذر, 1386

بسم الله الرحمن الرحیم

آن چه پیش رو دارید گزیده‌ای از سخنان حضرت آیت الله مصباح یزدی(دامت بركاته)در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1386/09/14ایراد فرموده‌اند. باشد تا این رهنمودها چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.

جلوه‌های محبوب

محبت اصیل

در مباحث گذشته به طور اجمالی به این نتیجه ‌‌رسیدیم كه غیر از این خواسته‌‌ها و ارزش‌هایی كه در زندگی داریم و به آن‌ها دل می‌‌بندیم، چیزهای دیگری هم هست. باید توجه پیدا كنیم؛ خدا بندگانی دارد كه خیلی از ما جلوتر هستند. آنها نه تنها باور كره‌ادند بلكه یافته‌اند كه غیر از خدا چیزی خود به خود، اصالتاً دوست‌‌داشتنی نیست و اگر چیز دیگری هم شایسته‌ی دوست داشتن است به خاطر انتسابش به اوست. نباید درباره‌ی سند این مناجات‌‌هایی كه از اهلبیت_‌علیهم السلام‌_ نقل شده، وسوسه كنیم كه اینها نقلش متواتر نیست و یا ممكن است سندش ضعیف باشد. دست كم اینها تواتر اجمالی دارد. ما كه به عصمت ائمه_‌علیهم السلام‌_ معتقدیم، می‌‌دانیم هر چه گفته‌اند، راست است. نمی‌‌خواستند كسی را فریب دهند. اما چه كنیم كه مقداری ذهنمان به این مفاهیم نزدیك شود؟ و چگونه باور كنیم تا انگیزه‌‌ی حركتی در ما پدید بیاید؟گاهی وقتی نمی‌‌توانیم درك كنیم كه نزدیك بودن به خدا و همسایگی با او یعنی چه و چه ارزشی دارد، می‌گوییم: همین‌؛ طور خدا را دوست داشته باشیم! آنهایی كه می‌‌گویند اصلاً غیر از خدا چیزی ذاتاً دوست‌‌داشتنی نیست، چگونه فكر می‌‌كنند؟ از دوستی و شب زنده‌‌داری، مناجات و گریه‌‌ی شبانه چه می‌‌فهمند؟ وقتی بشنویم، كه مثلاً حضرت شعیب چندین سال، گریه كرد تا نابینا شد! بعد خدا چشمش را برگرداند و دوباره گریه كرد تا نابینا شد، بار سوم جبرئیل را فرستاد كه چرا اینقدر گریه می‌‌كنی؟ اگر بهشت می‌خواهی در اختیارت قرار می‌‌دهیم و اگر از جهنم می‌‌ترسی جهنم را بر تو حرام كردیم. جواب داد: خدایا! می‌‌دانی جز محبت تو و شوق دیدار تو چیزی موجب گریه‌‌ی من نیست. خب، این چه دركی است؟ اكنون كه توفیقی فراهم شده كه درباره‌‌ی مناجات محبین صحبت كنیم، اندكی فكر كنیم كه آخر این‌ها چه مقوله‌‌ای است؟! اینها را برای كه گفته و نقل كرده‌اند؟! دعاهای دیگر مثل دعای عرفه، چه می‌‌گویند و ما كجا هستیم؟ اگرمقداری در این مضامین فكر كنیم ضرر نخواهیم كرد.

میان عاشق ومعشوق رمزی است

دوستان خدا دائماً حالت اشتیاقی دارند و می‌‌خواهند به درجه‌‌ای برسند كه اسمش وصول و لقای الهی است، نظر به وجه الله است. این طبیعی است كه انسان هر كه را دوست دارد می‌‌خواهد او را ببیند. آن مرتبه‌‌ی كامل رؤیتی كه برای اولیاء خدا میسر است، در این عالم یا اصلا حاصل نمی‌‌شود یا خیلی به ندرت ممكن است. توجیه عقلی‌‌اش هم این است كه روح انسان در این عالم مشغول تدبیر بدن است و توجهش نمی‌تواند در یك نقطه متمركز شود؛ زیرا در غیر این صورت از تدبیر بدن جا می‌‌ماند و موت حاصل می‌‌شود. شاید آنهایی هم كه تمنی مرگ می‌‌كنند به خاطر همین باشد! خدا با بعضی از بندگانش كه دوستشان دارد، روابطی دارد. وقتی بنده‌‌ای خدا را دوست بدارد، به جایی می‌رسد كه خداوند با او مناجات می‌‌كند؛ أُناجیهِ فی ظُلَمِ اللَّیْلِ وَ نُورِ النَّهار. از بسیاری از این مضامین بر می‌‌آید كه خدا یك علامت‌ها و رمزهایی بین خود و محبّینش دارد.

میان عاشق و معشوق رمزی است چه داند آنكه اشتر می‌‌چراند!

از روابط خاصی كه بین خدا با دوستانش وجود دارد، این است كه از انوار قدسی‌اش برای آنها ظاهر می‌‌كند. این نورها حسی نیست؛ بلكه حقیقتی است كه باز، درست به عقل ما نمی‌‌رسد! مكرر در داستانها نقل شده كه كسی علاقه‌‌ای به محبوبی داشته و از شب تا صبح منتظر شده است تا ببیند، چه زمانی چراغی درب خانه‌ی محبوبش روشن می‌‌شود؟! من و شما اگر چنین كسی را می‌‌دیدیم، می‌‌گفتیم: این عقلش پاره سنگ بر می‌‌دارد! ولی آن كسی كه محبت دارد، روشن شدن یك چراغ خانه‌ی محبوب، لذتی می‌‌برد و آن قدر برای او ارزش دارد كه شب تا صبح بیخوابی می‌كشد!

برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر وه كه با خرمن مجنون دل افگار چه كرد!

مطمئنم در مورد اولیاء الله، فی الجمله این چیزها راست است. اگر علت این روشنی، خود لیلی باشد و چراغ را خودش روشن كرده باشد؛ چگونه است؟! طبعاً جاذبه‌‌اش بیشتر است. و اگر مجنون بداند كه لیلی خودش این چراغ را برای خود مجنون روشن كرده، نه این كه فقط روشن كرده است؛ اگر مجنون، مجنون نشود واقعا جای تعجب است!

جلوه‌های غفلت‌زدا

حالا اگر خدا بابنده‌اش یك نوع رابطه‌‌ای داشته باشد كه گاهی در یك جا كه جمعی اهل غفلت‌‌؛ و گناه‌اند، علامتی بدهد كه ای بنده‌ام! من تو را دوست دارم؛ اگر چنین راهی و چنین راز و رمزی باشد و چنین نوری به دل آن طرف بتابد و او ببیند و بفهمد كه نور را او تابانده برای اینكه او ببیند، به چه لذتی می‌رسد؟! و این برای چیست؟ برای اینكه او بیشتر به محبوبش توجه كند. خودش فرموده: وقتی بنده‌‌ای بیشتر اوقاتش را مشغول من است و به من توجه دارد، و در صدد كسب رضایت من است، اگر یك وقت به غفلت مبتلا شود؛ خودم او را از غفلت بیرون می‌‌آورم. این چه عالمی است كه معشوق بیاید و عاشق را از غفلت در بیاورد؟! حالا این حالت‌‌ها را با احوال مثل بنده‌‌ای مقایسه كنید كه اصلا از اسم خدا بردن، اسم مرگ بردن و قیامت هم خوشم نمی‌‌آید! العیاذ بالله مثل كسانی كه می‌‌فرماید: وَ إِذا ذُكِرَ اللّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لا یُؤمِنُونَ بِالْآخِرَةِ1،؛ اصلا از بردن نام خدا بیزارند. اگر اینها واقعیت داشته باشد ما چقدر دوریم! اگر روزی متوجه شویم، چه خاكی به سر می‌‌كنیم و چقدر پشیمان می‌‌شویم؟ از اینكه ده‌ها سال عمر كردیم و هر روز و هر ساعتش می‌‌توانستیم در این راه قدم برداریم و به او نزدیك شویم، اما فكر و ذكرمان را به چیزهایی مشغول كردیم كه دائم ما را از او دور كرد. چنان شده است كه دیگر راهمان را گم كرده‌ایم. یادمان رفته است، كجا باید برویم و دنبال چه باید بگردیم؟!

در آخر مناجات محبین چند جمله هست كه به حقایق لطیفی درباره‌ی محبت اشاره می‌كند. توجه به این مطالب و فكر كردن درباره‌‌ی اینها انگیزه می‌‌شود تا انسان چیزهایی را از وادی محبت خدا كسب كند. حیف است، خدا چنین ظرفیتی به انسان داده باشد، كه بتواند محلّ دریافت نور خدا و جایگاه عشق به خدا باشد، اما او خودش را صرف چیزهای كثیف، آلوده و پست كند، و باعث حرمان از فیوضات غیرقابل وصف این دنیا و در آخرت هم باعث عذاب ‌شود.

انوار و جلوه‌های خدا برای محبّین

می‌فرماید: یا مَنْ أنْوارُ قُدْسِهِ لإَبْصارِ مُحِبِّیهِ رائِقَةٌ. خدا دارای انوار مقدسی است. خیلی جاها وقتی به خدا نور اطلاق می‌‌شود، پشت سرش هم قدوس است؛ شاید نكته‌‌اش این باشد كه انسان فكر نكند این نور مانند همین نورهای حسی و شبه حسی است. خدا انوار مقدسی دارد كه چشم محبّینش را می‌‌نوازد. دوستان خدا وقتی این انوار را می‌‌بینند سرمست می‌‌شوند. آنها حاضرند همه‌‌ی لذات عالم را بدهند تا یك لحظه آن نور را ببینند. اگر محبت واقعی برقرار شد خدا انوارش را برای او ظاهر می‌‌كند تا چشمش را بنوازد.
وَسُبُحاتُ وَجْهِهِ لِقُلُوبِ عارِفِیهِ شائِقَةٌ. ظاهراً نسخه‌‌ی صحیحش «شائِفَةٌ»؛ است. سُبُحاتُ وَجْه؛؛ یعنی تجلیات و جلوه‌‌های روی او. جلوه‌‌هایی كه برای دل‌های اهل معرفت آشكار و هویداست. اگر «شائِقَةٌ»؛ باشد معنایش این است كه آن جلوه‌‌ها اشتیاق دارد كه به دل عارف برسد. اما اگر «شائِفَةٌ»؛ باشد؛ یعنی درخشان و هویداست. چاره‌‌ای نداریم كه نسبت به مسائل معنوی درك مبهمی داشته باشیم، مگر این كه از همین الفاظ استفاده كنیم. اگر راه دیگری داشت خود قرآن برای ما بیان می‌‌كرد. باید بگوییم، روی خدا، جلوه‌‌های خدا، نور خدا و ... كه همه می‌‌دانیم اینها دارای معانی عظیمی است. دوستان حقیقی خداوند حالتی برای آنها پیدا می‌‌شود كه حاضر می‌‌شوند، هر شب را احیا بگیرند. نقل می‌‌كنند مرحوم كلباسی در اصفهان، تمام سال را احیا می‌‌گرفته، برای اینكه حتماً شب قدر را درك كرده باشد. این معنی‌‌اش همین است، كه او در شب قدر، نوری می‌‌دیده و با خدا انسی می‌‌گرفته، و طوری جلوه‌های خدا برای او ظاهر می‌شده كه جا داشته شب‌ها را تا صبح بیدار بماند؛ آن هم نه فقط بیدار، بلكه مانند كسی كه چشم دوخته و منتظر است نوری در خانه‌ی محبوب بدرخشد. این انوار، آنها را از غفلت درمی‌‌آورد.

محبوب در نگاه محبّین

یا مُنی قُلوبِ المُشْتاقِینَ؛ ای كسی كه آرزوی دل‌های مشتاقین این است كه به تو برسند. «یا مُنای»؛ شاید به معنای همین تعبیر امروزی «عشق من»؛ باشد. و یا یعنی كسی كه آرزوهای من در او جمع شده، و متعلق آرزوهای من است. وَیا غایَةَ آمالِ المُحِبِّینَ. گوینده این فرازها توجه دارد كه خدا با بعضی از بنده‌‌هایش چنین رابطه‌‌ای دارد. این رابطه‌‌ها آثار آن رابطه‌‌ی محبت است. اگر محبت بین عبد و خدا حاصل شد، خدا جلوه‌‌هایش را برای او ظاهر می‌‌كند و انوارش را به دل او می‌‌تاباند. اكنون می‌بایست در این حالت محبت، از خدا چه بخواهیم؟ همه‌‌ی اینها در واقع فرع محبت است. ثمراتی است كه بر محبت خدا مترتب می‌‌شود.

توكل در محبت

اینجا علاوه بر آن رابطه‌‌ی مغازله و معاشقه، یك نكته‌‌ی توحیدی وجود دارد، كه بسیار بالاتر از فهم ما است. بعد از اینكه همه‌‌ی اینها را پذیرفت و چنین رابطه‌‌ای با خدا پیدا كرد، توجه می‌‌كند كه همه‌‌ی این مواهب و آثار از اوست و اگر بخواهد اینها را داشته باشد باید خداوند به او بدهد. یك لحظه اگر عنایتش را بردارد، معرفتش هم یادش می‌‌رود. این قدر ضعیفیم كه اگر خدا عنایتش را بردارد، انسان حتی درباره‌‌ی وجود خدا هم شك می‌‌كند. اكنون كه همه چیز بر كاكل محبت او می‌‌چرخد، أسْئَلُكَ حُبَّكَ؛ درخواست من از تو این است كه محبت خودت را به من بدهی. این درخواست از یك انسانی است كه در محبتش صادق است؛ یعنی خدایا اگر من را فقیر می‌‌كنی بكن، اگر مریض یا ذلیل می‌‌كنی بكن؛ اما محبتت را از من نگیر.؛ و حبّ من بحبّك؛ شاید برای ما، این نكته را اضافه كرده باشند كه لازمه‌‌ی وجودی محبت این است كه هر فرد دیگری را هم كه با محبوب ارتباط دارد دوست بدارد؛ یعنی نمی‌‌شود انسان خدا را دوست بدارد و بداند پیغمبر خدا پیغمبر و عزیزترین مخلوقاتش است، ولی او را دوست نداشته باشد. محبت خدا با محبت سیدالشهدا دو تا نیست، این اثر همان است. برگی كه درخت نداشته باشد خشك می‌‌شود، برگ آن وقت سبز می‌‌ماند كه به درخت باشد.

حبّ واقعی

أسْئَلُكَ حُبَّكَ وَحُبَّ مَنْ یُحِبُّكَ، وَحُبَّ كُلِّ عَمَل یُوصِلُنی إلَی قُرْبِكَ. اكنون؛ دعا می‌‌كنم كه خدایا محبتت را به من بده! آیا بی‌حساب است كه من بگویم و تو هم بدهی؟! باید بنده، كارهایی را انجام دهد كه لیاقت درك محبت را پیدا كند. پس، خداوندا! حب آن عملی را هم كه مرا به تو نزدیك می‌‌كند مرحمت كن. علامت حب واقعی این است كه اگر در جایی فرض تزاحم باشد، محبت خدا مقدم باشد. وَأن تَجْعلَكَ أحَبَّ إلَیَّ مِمّا سِواكَ؛ به گونه‌ای تو را دوست بدارم كه هیچ چیز غیر تورا دوست نداشته باشم. وَأنْ تَجْعَلَ حُبِّی إیَّاكَ قائِداً إلی رِضوانِكَ. انسان وقتی كسی را دوست داشت آثاری دارد. نمی‌‌شود انسان به كسی محبت داشته باشد اما نخواهد اورا ببیند. دست كم می‌خواهد طوری باشد كه خدا از او راضی باشد. این هم باز دو تا مطلوب نیست؛ این اثر همان مطلوب است. وقتی محبت تو را خواستم؛ نمی‌‌شود رضوان تو را نخواهم. پس این محبتی كه می‌‌دهی طوری باشد كه من را به رضوان تو بكشاند و این نتیجه بر آن مترتب شود. این است كه حب بین عبد و خدا، یك محبت طرفینی است؛ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ2.؛ رضایت بین عبد و خدا هم طرفینی است، رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ.3«چه خوش بی‌، مهربانی هر دو سر بی». مزیت محبت خدا این است كه اگر انسان واقعاً خدا را دوست داشت خدا هم حتماً او را دوست خواهد داشت. این ضمانت محبت اوست.

شوق، مانع عصیان

وَشَوْقی إلَیْكَ ذائِداً عَنْ عِصْیانِكَ. نكته‌‌ی دیگر این كه، خواسته‌‌هایی كه ما در این عالم داریم، و در ابتدای كار بر ما غالب و بر وجود ما حاكم است. نمی‌‌توانیم دست از این‌‌ها بكشیم؛ مگر اینكه یك عامل قوی‌‌تری بر این‌‌ها مسلط شود. آن چیزی كه در انسان باعث می‌‌شود همه‌‌ی خواسته‌‌ها تحت الشعاع قرار بگیرد، و اگر آن طلوع كند دیگر جایی برای خواسته ‌‌های دیگر باقی نمی‌‌گذارد، محبت خداست. علت این كه ما مبتلا به معصیت می‌‌شویم چیست؟ می‌‌دانیم بهشت وجود دارد؛ خیلی هم لذیذ است اما می‌‌گوییم فعلاً دم غنیمت است؛ یعنی خواسته‌ها‌‌ی غریزی بر خواسته‌‌ی عقلانی غالب می‌‌شود. در مناجات شعبانیه است كه: إِلهی لَمْ یَكُنْ لی حَوْلٌ فَأَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصیَتِكَ إَلاّ فی وَقْتٍ أَیْقَظْتَنی لِمَحَبَتِك4؛؛ من توان اینكه دست از معصیت بكشم نداشتم مگر در زمانی كه تو مرا برای محبت خودت بیدار كردی؛ پس شوقی به من بده كه این شوق، مانع عصیان شود.
وَامْنُنُ بِالنَّظَرِ إلَیْكَ عَلَیَّ؛ بر من منت گذار به نگاه كردن به سوی تو. این انعام را اتمام كن به این كه من به نظر به سوی تو كه لازمه‌ی محبت است برسم.
وَانْظُرْ بِعَیْنِ الوُدِّ وَالْعَطْفِ إلَیَّ؛ سپس توجه می‌‌كند به این كه انسان دلش می‌‌خواهد محبوب هم او را دوست بدارد. اما ما چه داریم كه خدا دوستمان بدارد؟! آخر چگونه خدا ما را با این آلودگی‌‌، عصیان‌‌؛ و غفلت‌‌؛ دوست بدارد؟! پس چیزی كه می‌‌توانیم انتظار داشته باشیم این است كه خدا با نظر رحمت و از سر عطوفت و مهر به ما نگاه كند. متوسل می‌‌شود به رحمت خدا؛ می‌‌گوید: خدایا با مهر خودت به من نگاه كن.
وَلا تَصْرِفْ عَنِّی وَجْهَكَ؛ رویت را از من نگردان. وَاجْعَلْنی مِنْ أهْلِ الأسْعادِ وَالحُظْوَةِ عِنْدَكَ؛ مرا از كسانی قرار ده كه تو آنها را سعادتمند و كامیاب می‌‌كنی، یا مُجیب، یا أرْحَمَ الرَّاحِمینَ.


1. زمر / 45.

2. مائده / 54.

3. مائده / 119.

4. بحارالأنوار، ج 91، ص 98، باب 32، أدعیة المناجاة.