بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّيِبِينَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
تشریففرمایی شما برادران عزیز را به این مؤسسه که به نام امام راحلرضواناللهعلیه متبرک است خوشآمد میگوییم و از خدای متعال درخواست میکنیم روح امام را با انبیا و اولیا محشور بفرماید و سایه جانشین شایستهشان را بر سر همه ما مستدام بدارد
اکنون در اواخر ماه مبارک شعبان هستیم و در آستانه حلول ماه مبارک رمضان ـ که در ماههای سال موقعیت بسیار ممتازی دارد. شایسته است که در این فرصت، خود را برای دریافت برکات این ماه شریف آماده کنیم. بحمدلله همه شما به قدر کافی از این معانی برخوردار هستید و نیاز به تذکر مثل بندهای نیست. همه ما خطبهای را که پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله در اواخر ماه شعبان ایراد فرمودهاند، شنیدهایم؛ قَدْ أَقْبَلَ إِلَیْکمْ شَهْرُ اللَّهِ. البته هر چه باز هم تکرار بشود از اهمیت آن کاسته نمیشود؛ مثل نماز که هر روز پنج مرتبه میخوانیم و باز از اهمیت آن کم نمیشود؛ ولی در مقام مقایسه با مسایل دیگر شاید اولویت با بیان بعضی مطالبی باشد که کمتر درباره آنها بحث میشود و این موقعیت زمانی اقتضا دارد که به آنها بیشتر توجه کنیم.
یکی از مفاهیمی که در قرآن جایگاه خاصی دارد و شایسته است که اهل دقت هم درباره این مفهوم وهم درباره مصادیق آن و تکالیفی که از این آیات متوجه انسان میشود، بیشتر بیاندیشند، مفهوم «استقامت» است. در آیات بسیاری هم خطاب به پیامبر اکرمصلیاللهعلیهوآله و هم درباره گروههایی از مؤمنان ممتاز، این تعبیر به کار رفته است. در دو آیه خطاب به پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله میفرماید: فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ.[1] در همین قرآن، پیغمبر معرفی شده که چه قدر در راه انجام وظیفهاش تلاش کرده است و حتی گاهی به پیغمبر میگوید: لازم نیست که در راه هدایت این مردم اینقدر خودت را به زحمت بیاندازی. اینقدر درباره مردم دلسوزی نکن. آنهایی که اهل عناد هستند گوش به این حرفها نمیدهند اینها را رها کن. خیلی غصه نخور که چرا اینها ایمان نمیآورند؛ فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَى آثَارِهِمْ إِن لَّمْ یُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِیثِ أَسَفًا؛[2] گویا میخواهی خود را هلاک کنی که چرا اینها ایمان نمیآورند! تسلی میدهد که دیگر اینقدر ضرورت ندارد برای مردم دلسوزی کنی. صریحاً در وصف پیغمبر میفرماید: لَقَدْ جَاءكُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْكُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ؛[3] پیغمبری است که برای هدایت شما حریص است، یعنی هر چه شما را هدایت و ارشاد کند، سیر نمیشود. نمیگوید دیگر بس است؛ باز هم میخواهد هدایت کند. با این که اینقدر پیغمبر اکرم در انجام وظیفه و ابلاغ رسالتش جدیت داشت، باز تأکید میفرماید: فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ؛ استقامت داشته باش! در روایتی از پیغمبر اکرم نقل شده که فرمودند: شَیَّبَتْنی سُورَةُ هُود لِمَکانِ هذِهِ الْآیَةِ «فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَن تَابَ مَعَكَ»؛ سوره هود مرا پیر کرد به خاطر این آیهاش. به خاطر این آیه که میگوید: فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَن تَابَ مَعَكَ.
این مسئله استقامت چیست که اینهمه مورد تأکید قرآن است و برای مثل پیغمبری در دو آیه تأکید میکند که استقامت داشته باش. با توجه به رخدادهای تاریخی که برای همه انبیا، ائمه معصومینصلواتاللهعلیهماجمعین و پیروانشان پیش آمده انسان میفهمد که این مسئله چه قدر مهم است. کم نبودند مردمی که دعوت انبیا را پذیرفتند، ایمان آوردند، به انجام وظایف عبادی پرداختند و حتی در راه خدا جهاد کردند ولی تا آخر نیامدند؛ وسطهای راه ماندند. نهتنها وسط راه ماندند، بلکه عقبگرد کردند و به جبهه دشمن پیوستند. وقتی انسان سرنوشت اینها را میبیند میفهمد که چرا خداوند متعال اینقدر تأکید میکند که استقامت داشته باشید. اگر راه حقی را شروع کردید خیال نکنید همین شروع، کافی است؛ باید تا لحظه آخر و تا گام آخر در متن راه باشید. به حاشیه نروید. دور نیفتید. عوضی نروید و کج نشوید.
اگر من بخواهم در این زمینه و مقدماتش صحبت کنم و به برخی آیاتی که در اینباره آمده است و نمونههایی از انحرافاتی که برای پیروان انبیا ذکر شده است، بپردازم، سخن به درازا میکشد.
در میان همه اقوام، قرآن بر سرگذشت قوم بنیاسرائیل تأکید بسیار دارد. داستانهایشان را هم زیاد تکرار میکند. یکی از اسامی سوره اسراء هم بنیاسرائیل است. بخش مهمی از آیات سوره بقره هم درباره این قوم است؛ یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْكُرُواْ نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْكُمْ وَأَنِّی فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعَالَمِینَ؛[4] اینهمه تکرار به خاطر این است که داستانهای بنیاسرائیل خیلی آموزنده است. در روایاتی داریم که آنچه برای بنیاسرائیل اتفاق افتاد، برای شما هم اتفاق خواهد افتاد. ما این داستانها را ذکر میکنیم تا عبرت بگیرید و خودتان را آماده کنید که مثل آنها مردود نشوید. بدانید که آن داستانها برای شما هم اتفاق خواهد افتاد. و میدانید که بنیاسرائیل سالهای زیادی در مصر سکونت داشتند. اینها را به بیگاری میگرفتند؛ سختترین کارها را فرعونیان به اینها واگذار میکردند و کمترین مزد و بهره را به آنها میدادند. مثل بردگان با آنان برخورد میکردند،حتی حضرت موسیعلینبیناوآلهوعلیهالسلام به فرعون میگوید که أَنْ عَبَّدتَّ بَنِی إِسْرَائِیلَ؛[5] تو بنیاسرائیل را عبد خودت قرار دادی.
بنیاسرائیل سالیان درازی آنقدر توسل و دعا کردند که خدایا! کسی را بفرست که ما را از چنگال فرعونیان نجات بدهد. از بس دعا و توسل کردند و به خاطر استجابت دعاهایی که داشتند ـ به حسب روایاتی که وارد شده ـ خدا چهل سال ظهور حضرت موسی را جلوتر انداخت. حالا حضرت موسی که کار شبانی میکند با یک چوبدستی آمده در برابر کاخ فرعون و آن ماجراهایی که همه میدانید. چند سال طول کشید تا حضرت موسی بالاخره موفق شد در مسابقهای که با ساحران داشت پیروز بشود و حقانیت خودش را اثبات کند. بالاخره کار رسید به آنجایی که فرعونیان در دریا غرق شدند و بنیاسرائیل پیروز گشتند. یکمشت مردمی که روزی مثل بردگان بودند حالا خدا جلوی چشمشان فرعون را در دریا غرق کرده است و اینها پیروزمندانه از آب گذشتند. حالا باید شکر خدا را به جا بیاورند که از شر اینها نجات پیدا کردند. در بین راه رسیدند به جایی که مردم بتپرستی داشت با بتکدهای در یک تپه زیبای خوش آبوهوا. خیلی جای جالبی بود. این داستان قرآن است. تاریخ نیست که کسی بگوید شاید سندش درست نباشد. خب اینها که سختیهای زیادی کشیده بودند، حالا رسیدند به اینجا و برخورد کردند با اینها. گفتند برویم تماشا کنیم. رفتند تماشای بتکده. دیدند عجب بتهای زیبایی از طلا و نقره ساختهاند! چه رنگآمیزیهای زیبا و هنرهای زیبایی در آن به کار رفته! چه آدابورسوم و جشن و دستافشانیای! گفتند چه خوب بود ما هم چنین مراسمی داشتیم! آمدند پیش حضرت موسی؛ یَا مُوسَى اجْعَل لَّنَا إِلَـهًا كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ؛[6] ای موسی! خدایی مثل اینها برای ما درست کن! ما این جور خدایی میخواهیم؛ میخواهیم قشنگ ببینیمش، دست بکشیم بر سرش. در مقابلش هم رقص و پایکوبی داشته باشیم. ما نمیخواهیم خدای ندیده را عبادت کنیم. از پیغمبر خدا درخواست میکنند که برای ما بت بساز و مراسمی مثل اینها برای ما درست کن؛ اجْعَل لَّنَا إِلَـهًا كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ! شما جای حضرت موسی بودید،چه میکردید؟ آن حضرت هم عصبانی شد و گفت توبه کنید! این حرفها چیست که میزنید؟! خدایی که بر شما منت گذاشت و شما را از شر فرعونیان نجات داد، حالا به جای آنکه او را پرستش کنید و شکرگزارش باشید آمدهاید و میخواهید که بتپرست بشوید؟! گفتند ما این را دوست داریم؛ خدایی میخواهیم که او را ببینیم.
این یک عبرت است. نمونهای از قومی که اینهمه نعمت و شرافت به آنها داد. بر دشمنشان پیروز کرد، ولی فرجام کارشان این شد، و این یک نمونه بود. قرآن چرا اینها را برای ما نقل میکند؟ کتاب تاریخ است؟! قصه «حسین کرد» و «رستم و اسفندیار» برایمان میگوید؟! چرا این قصهها را برای ما میگوید؟ میگوید برای اینکه بدانید بر سر راه شما هم چنین امتحانهایی هست، تا شما حواستان را جمع کنید و مثل آنها نشوید. راه حقی را که شناختید درست ادامه بدهید. استقامت داشته باشید. منحرف نشوید. رفیق میان راه نباشید. راه را تا آخر ادامه بدهید. از مسیرتان برنگردید. کجراهه نروید. ببینید پیشوایتان کدام راه را میرود دنبال سر او حرکت کنید. به راست و چپ نروید.
با اینهمه، مسلمانها هم کموبیش به همین دامهای شیطانی مبتلا شدند؛ میدانید تاریخ صدر اسلام و بعد از رحلت پیغمبر را که مردم از رهبری که خدا تعیین کرده بود کناره گرفتند. آن دوران گذشت و حالا وقت نیست که من درباره آن صحبت کنم. منظورم از ذکر این مقدمه این بود که بیش از سیسال است خدا به ما نعمتی داده که در تاریخ نظیرش را سراغ نداریم. باید قدردان چنین عزتی باشیم که خدای متعال به جامعه ما داد. نه به یک نفر و ده نفر و یک گروه و یک صنف که به یک جامعه، آن زمان جمعیت ما 35میلیون نفر بود حالا هفتاد و چند میلیون نفر است. این عزتی بود که خدا به ما داد، در مقابل ذلتی که قبل از انقلاب داشتیم. ما در حکم بنیاسرائیل نسبت به فرعونیان بودیم، آنها چه طور بودند؟ ما نسبت به آمریکا اینگونه شده بودیم. هر چه فرمان میداد باید نوکرش در اینجا عمل کند. مردم هم تابعش باشند. در کشور همسایه ما کسانی علیه آمریکا میجنگیدند. باید سربازان ما بروند در آن کشور بجنگند و برای اینکه آمریکا پیروز بشود، کشته بدهند. قیام ظفار در عمان را یادتان هست؟ قیامی در عمان بر ضد استعمار امریکا اتفاق افتاد. شاه ارتش ایران را فرستاد تا با آنها بجنگند. از پول ملت ایران مهمات و تجهیزات جنگی صرف کردند تا ماجرا به نفع آمریکا تمام بشود. هیچ کس هم نگفت آخر چرا ما باید نیرو و هزینهاش را بدهیم؟! چون دستور ارباب است! این ذلتی بود که ما در مقابل آمریکا داشتیم، اما امروز وضع ملت ایران در برابر آمریکا چهطور است؟ هیچ مقایسه کردهاید؟ اکنون خدا چه عزتی به ما داده است؟ آمریکا ـ با همه دشمنیهایش ـ برای حل بسیاری از مشکلاتش رسماً از ایران کمک میخواهد. از یک طرف میخواهد به ایران حمله کند و از یک طرف برای مشکلاتش در عراق و افغانستان از ایران کمک میخواهد. این عزت خدایی است؛ مثل عزتی که خدا به بنیاسرائیل داد تا فرعونیان را شکست دهند. شاه با آن قدرت و کبکبهاش به چه ذلتی افتاد؛ وقتی از ایران فرار کرد، هیچ کشوری قبولش نمیکرد، اما مسئولان کشور ما به هر کشوری در دنیا بروند مردم با سر و جان به استقبالشان میآیند. الآن مسئولین کشور ما از محبوبترین شخصیتهای دنیا هستند. حالا امام که جای خودش را دارد حتی مسئولانی که چند سال مسئولیت دارند وقتی به کشوری میروند با چه استقبالی روبهرو میشوند. حالا ما در مقابل این عزتی که خدا به ما داده است، چه تکلیفی داریم؟ نکند ما هم روزی چشم باز کنیم و با این صحنهها روبهرو شویم! از رهبرمان درخواست کنیم که اجْعَل لَّنَا إِلَـهًا كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ! بگوییم ما هم چنین بتهایی میخواهیم که دیگران دارند. این نکته در ذهنتان باشد.
یک نکته دیگر هم به آن اضافه میکنم و آن وقت نتیجه میگیرم. به دنبال آن امتحان بدی که بنیاسرائیل دادند وَضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ؛[7] خدا بنیاسرائیل را به ذلت و مسکنتی مبتلا کرد که نتیجه آن ناشکریها بود. یعنی اگر شما هم ناسپاسی بکنید همان عذاب در انتظارتان است. شما هم خیال نکنید که این نهضت، بیچون و چرا تا ابد باقی میماند. بستگی دارد که شما چه قدر حق آن را ادا کنید.
نکته دوم اینکه وقتی شما تاریخ را بررسی میکنید، میبینید ریشه بسیاری از انحرافاتی که در یک کشور یا در یک ملت و امتی پیدا شده از درون خود آن ملت جوشیده است، و کسانی باعث این انحراف، شکست، ذلت و بدبختی شدهاند که روزگاری از مقامات یا از پرچمداران آن کشور بودهاند. شما میدانید در صدر اسلام، وقتی مردم بعد از خلفای ثلاثه با امیرالمؤمنینعلیهالسلام بیعت کردند تقریباً دیگر کسی در مدینه باقی نمانده بود که با آن حضرت بیعت نکرده باشد. از شهرهای اطراف، حتی از مصر به عربستان آمده بودند. مصریها از مخالفان عثمان بودند و برای قتل عثمان آمده بودند. در آن اتفاقاتی که در مدینه رخ داد و بالاخره به قتل عثمان منتهی شد، تنها مردم مدینه حضور نداشتند؛ از بسیاری از شهرهای دیگر کشورهای اسلامی هم جمع شده بودند. بههرحال، هم مخالفان خلافت عثمان و هم مردم حجاز و هم مردم دیگر کشورهای اسلامی یکپارچه ریختند در خانه علیعلیهالسلام. خود امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه توصیف میکند که آنچنان بر من هجوم آوردید که کسانی زیر دستوپا ماندند. نزدیک بود حسن و حسین زیر دستوپا کشته شوند. پیر و جوان و مرد و زن آنچنان هجوم آوردند که دیگر نمیشد جمعیت را کنترل کرد. بلااستثنا همه با علی بیعت کردند. در پیشاپیش اینها شخصیتهای برجسته مدینه مثل پسرعمه خود حضرت علیعلیهالسلام «زبیربنعوام» از گردانندگان این کار و این جمعیت بودند. زبیر، سوابق زیادی داشت خیلی محترم بود. در خانواده بنیهاشم شخصیت برجستهای بود در روضهها شنیدهاید که حضرت فاطمه زهراسلاماللهعلیها به امیرمؤمنان عرض کردند: اگر تو وصیت مرا قبول نمیکنی به زبیر وصیت کنم. زبیر چنین جایگاهی داشت. چندی نگذشت که همین شخص آمد با یکی دو نفر دیگر جنگ بصره را علیه امام راه انداخت. یعنی اینها شک داشتند که حضرت علیعلیهالسلام صلاحیت رهبری دارد؟! شک داشتند که ایشان از طرف پیغمبر تعیین شده است؟! تا چند روز پیش، از علی طرفداری میکردند. برای علی شعار میدادند. از اولین کسانی بودند که با آن حضرت بیعت کردند. زبیر پسرعمه علی بود، اما فتنه جمل از امثال او شروع شد. بعد هم جنگهای دیگری که اتفاق افتاد و بالاخره به شهادت امیرالمؤمنین به دست خوارج منتهی شد، ریشه در همین جریانها داشت؛ اینها نتیجه عدم استقامت در راه حق است. تا نصف راه را آمدند؛ درست هم آمدند. جهاد هم کردند. زبیر کسی بود که در جنگهای صدر اسلام خیلی به پیغمبر یاری رساند. پیغمبر به شمشیرش دعا کرد، ولی وقتی صحبت از پست و مقام و اینها شد و چون بعد از خلافت حضرت علی به خواستههایشان نرسیدند پس رفتند. اینجاست که انسان میفهمد استقامت یعنی چه و چه قدر سخت است.
در زمان خود ما هم چه کسانی این فتنه را بر پا کردند؟ آن فتنهای که سالها باید بگذرد تا معلوم شود چه خطر عظیمی برای انقلاب اسلامی و برای اسلام بود، و خدا چه خطر عظیمی را از سر این ملت و از مسلمانها دفع کرد. این نکته را از من داشته باشید هر چند نه من درست میتوانم اثبات کنم نه شاید شما بتوانید باور کنید؛ باور کنید از اول اسلام تا به حال کمتر خطری برای جامعه اسلامی مثل این فتنه پیش آمده بود. باید زمان بگذرد تا معلوم بشود که برای این فتنه چه زمینهسازیها از چندین سال پیش شده بود. دیدید سردمدار اینها کسانی بودند که روزی مسئولیتهای مهمی در این کشور داشتند، و جالب اینجاست که حالا بعد از اینکه این فتنه هم رفع شده هنوز بعضیهایشان در سایتهایشان مینویسند که حکومت امام حکومت دیکتاتوری بود! ما طرفدار پلورالیسم سیاسی هستیم یعنی میخواهیم مسلمان و بهایی در کنار هم حکومت کنند. صریحاً میگویند ما طرفدار پلورالیسم هستیم. صریحاً گفتند ما به جای جمهوری اسلامی جمهوری ایرانی میخواهیم. این یعنی چه؟ این خطر، همان نکته دومی است که ما باید به آن توجه کنیم. خیال نکنیم هر کس چند روزی برای اسلام و برای کشور اسلامی زحمت کشید و پست و مقامی به دست آورد، دیگر تضمینشده است؛ اینطوری نیست، استقامت شرط است. تا آخر باید پشت سر رهبر بود؛ و الا انحراف است و سقوط. آسیبی که دوستان دیروز و رقیبان امروز به نظام اسلامی وارد آوردند، هیچ دشمنی نمیتوانست وارد بیاورد.
اکنون که الحمدلله فتنه رفع شد، آیا مسئله تمام شد و باید خیالمان راحت باشد؟ اگر من و شما جای خدا بودیم شاید همین کار را میکردیم! میگفتیم حال که فتنه رفع شد، بروید دیگر آرام باشید و تا روز قیامت خوش باشید! ولی سلیقه این خدا با من و شما فرق میکند، میگوید: روز از نو روزی از نو؛ آن فتنه تمام شد؛ فردا فتنهای دیگر، آزمایشی جدید، کلاسی بالاتر. دانشآموز سال اول که امتحان میدهد، سال دوم امتحانش سختتر است، سال سوم سختتر. اصلاً معنای کلاس بالا رفتن یعنی همین. از روز پیروزی انقلاب، امتحان ملت انقلابی ایران تازه شروع شده است. در این سیسال ما چند تا امتحان را گذراندهایم. اشخاص مختلف، گروههای مختلف سیاسی و اصناف مختلف مردم امتحاناتی دادند و بالاخره این فتنه بزرگترین امتحانی بود که جامعه ما داشت؛ چون کلاسش خیلی بالا رفته است. امتحانی که فردا هست از این هم سختتر خواهد بود. طبیعت امتحان همین است. آیا میتوانیم حدس بزنیم اگر امتحانی پیش بیاید چه ویژگیهایی دارد؟ اگر سؤالات و مشخصات امتحان کاملاً روشن باشد که امتحان نیست. همه میروند پاسخ آن را آماده میکنند. اگر سؤالات امتحانی لو برود که امتحان واقعی نیست. امتحان این است که سؤال مجهول باشد و دانشآموز نتواند حدس بزند که چه سؤالی خواهد بود؛ لااقل یقین نداشته باشد. انتظار بیجایی است که ما بدانیم چه فتنهای در پیش است. اینکه دیگر فتنه و امتحان نمیشود؛ باید ابهامهایی داشته باشد اما ممکن است بتوانیم مشخصات کلیای از آن داشته باشیم؛ مشخصاتی که کمابیش در امتحانات پیشین هم بوده است. ممکن است شکل آن فرق کند، ولی قالبهای کلی آن مشترک است.
در همین جریان فتنه اخیر گروههای مختلفی با هم رقابت داشتند اما در یک چیز مشترک بودند. وجه مشترک آنها چه بود؟ مخالفت با رهبری و تضعیف رهبری. آیا نمیتوانیم حدس بزنیم هر امتحانی باشد محورش همین نکته خواهد بود؟! به خاطر اینکه عمود و محور انقلاب اسلامی ما ولایت فقیه است. همه دنیا این حکومت را به نام حکومت ولایت فقیه میشناسند. تمام افتخاراتی که نصیب ما شده است در سایه همین است. قطعاً هر کسی بخواهد با نظام مخالفت بکند آشکارا یا در خفا مقصودش تضعیف همین نهاد خواهد بود. این را میتوان حدس زد. اگر فتنههایی را هم که از اول انقلاب تا حالا شده بررسی کنید، میبینید جهت مشترک آن همین است؛ هم نسبت به شخص امام و هم نسبت به مقام معظم رهبری. حالا یک نمونه را اشاره کنم؛ یکی از شخصیتهایی که اوایل پیروزی انقلاب همراه امام از پاریس آمدند، یادتان هست؟ غیر از بنیصدر، اولین فتنهای که برای ترور امام طراحی شد، از طرف که بود؟ چه کسانی میخواستند خانه امام را منفجر کنند؟ همان کسانی که پیش از پیروزی انقلاب شعار طرفداری از امام را میدادند و بعد در دوران انقلاب به پست مهمی هم رسیدند، اینها نقشه ترور امام و منفجر کردن خانه امام را کشیدند.
این فتنه اخیر از طرف چه کسانی بود؟ از اسرائیل آمده بودند تا این فتنه را بر پا کنند یا از آمریکا؟! همان شخصیتهایی بودند که سالها بزرگترین پستهای این حکومت را داشتند، حالا چه آنهایی که شناخته شدند و حضورشان مشخص شد و چه بعضی شخصیتهای دیگر که هنوز به قول عوام پتهشان به روی آب نیامده است. پس اگر بخواهد فتنهای بشود قاعدتاً باز هم از درون همین دستگاه خواهد بود. بنابراین جا دارد که ما خودمان را آماده کنیم. ما که از این آماده بودن ضرر نمیکنیم مگر هر ارتشی آمادگی برای دفاع داشت حتماً باید جنگ کند؟! ارتش باید همیشه آماده دفاع باشد و این بدین معنا نیست که هر روز بجنگد. چون جنگ نیست نباید آماده بود؟! کار ارتش یا هر نیروی دفاعی دیگری همین است. باید برای دفاع آمادگی داشت آموزش دید و تجهیزات جنگی بهروز فراهم کرد. این مانورهایی که میدهند برای چیست؟ برای اینکه بگویند فردا جنگ است؟! نه، باید آماده باشند. خود این آمادگیها از وقوع جنگ جلوگیری میکند. ما هم باید برای دفاع آماده باشیم. برای اینکه در برابر وقوع چنین فتنههایی آمادگی داشته باشیم، چگونه خودمان را مجهز کنیم؟ فتنههایی که واقع شده و خواهد شد دستکم دو بُعد متفاوت دارد؛ یک بعد آن جنبه نظری و فکری و عقیدتی است. مخصوصاً در این دورههای اخیر و انقلابهای مخملی که عمدتاً میکوشند افکار مردم را عوض کنند. ما اگر بخواهیم در مقابل فتنههای آینده مجهز باشیم باید افکار و عقایدمان را تقویت کنیم. گفتیم که محور مشترک تهاجم آنها ولایت فقیه است. آن را ساده نگیرید. هر چه در این زمینه کار کنیم و اعتقادمان محکمتر، ابعاد آن روشنتر و دلایلاش بیشتر باشد، بهتر میتوانیم دفاع کنیم و کمتر شکست میخوریم. این یک وظیفه مهم است.
وظیفه دوم اینکه مواظب نیروهای خودی باشیم که نفوذیها در آنها اثر نکنند. همان کسانی که ممکن است خیلی ظاهر فریبندهای هم داشته باشند. خیلی حرفهای قشنگی هم بزنند. مگر اصحاب فتنه حرفهای قشنگ نمیزدند؟! مگر در طول این سیسال، حرفهای خوب کم از آنها شنیده بودیم؟ بعضی از آنها از پیش از انقلاب، سابقه مبارزاتی داشتند؛ سخنرانیها کرده بودند. زندانها رفته بودند. باید مواظب باشیم تا از درون نظام رخنه ایجاد نشود؛ والا اگر این مسایل را آسان بگیریم و بگوییم که اینها خودی هستند و اشتباه نمیکنند، کلاه سرمان میرود. شیطان از همینجا فریبمان میدهد. ما نسبت به حفظ مبانی نظام و نسبت به اصول خط امام مسئولیم. خط امام یعنی خط واقعی اسلام، یعنی همان که در این انقلاب متجلی شد و اصلاً برای تحقق آن این انقلاب اتفاق افتاد. خط امام جدای از اسلام نیست؛ روح اسلام است. ما باید اینها را بشناسیم و مواظب باشیم که لطمه نخورد. اگر انحرافی پیدا شد، اگر پایهای لرزید باید حساس بشویم و شیپور خطر را به صدا دربیاوریم. اینها خط قرمز است. اگر کسی بیراهه رفت و گفت: من نیتم خیر است. من که از خود شما هستم. باید گفت: بله تا حالا بودی؛ اما از امروز نمیدانم. داری کج میروی. حواست جمع باشد. اگر بنا شد همان شعار ملیگرایان دوباره امروز مطرح شود و کسانی بیشرمانه بگویند: به جای اسلام، ایران میگذاریم، ما نباید بگوییم اینها خودی هستند. کدام خودی؟! امروز داریم ناخودی میشویم! حواسمان جمع باشد که کجا میرویم. اگر شما پیرو خط امام هستید، بگویید امام در کدام سخنرانی دهها بار از اسلام صحبت نکرد؟ امام چند بار از ایران نام میبرد؟ ما اگر پیرو او هستیم باید همان خط را برویم و همان روش را داشته باشیم. اسلام بود که به ما عزت بخشید. ایران که قبل از اسلام هم بود. زمان یزدگرد هم بود بعد هم در طول این 1400سال و در زمان شاه هم بود. شاه هم طرفدار ناسیونالیسم بود؛ مگر او از ناسیونالیسم مثبت صحبت نمیکرد؟! جوانان که آن زمان نبودند یادشان باشد که شعار شاه ناسیونالیسم و ملیگرایی مثبت بود. آیا حالا ما باید همان شعارها را زنده کنیم؟! پس اسلام چه شد؟ انقلاب برای چه بود؟ نباید نسبت به اجرای احکام اسلام سست شویم و بگوییم اینها مهم نیست. چرا مهم نیست؟! برای همینها مردم ما جان دادند. انحرافها همینگونه شروع میشود. زاویه که باز شد اول فاصله زیادی ندارد به خط چسبیده است، اما وقتی پیش میرود بینهایت فاصله پیدا میکند. شیطان همینطور فریب میدهد.
پس ما دو وظیفه داریم: یکی اینکه خودمان استقامت داشته باشیم. دیگر اینکه استقامت دیگران را رصد کنیم و ببینیم چه کسانی در خط هستند و چه کسانی منحرف میشوند. ما عاشق چشم و ابروی کسی نیستیم. اگر از کسی حمایت میکنیم چون حامی اسلام و تابع رهبر است، و رهبر چون جانشین امام زمانعجلاللهفرجهالشریف است. اگر انحراف پیدا کرد برای ما چه ارزشی دارد؟ حواسمان جمع باشد که اصول فراموش نشود. اصولگرایی یعنی همین؛ یعنی شرایط زمان و متغیرات سیاسی در این اصول تأثیری نمیگذارد. این اصول همان است که بود.1400 سال پیشتر همین بود حالا هم همان است. تا امام زمانعجلاللهفرجهالشریف هم بیاید همین است. اینها تغییر نمیکند. مردم ما برای همین اصول صدها هزار شهید دادند. ما سر اصول با کسی معامله نداریم. رودربایستی نداریم. ما اسلام را میخواهیم و هر کس اسلام را میخواهد نوکرش هم هستیم. هر که میخواهد از اسلام منحرف بشود اول تذکر میدهیم بعد هم چوب! با کسی پسرخاله نیستیم و عقد اخوت نبستهایم. حواسمان جمع باشد که اول خودمان استقامت داشته باشیم و کج نرویم و دوم، دیگران را رصد کنیم تا کج نروند. به آنها تذکر بدهیم. حمایتشان کنیم. نصیحتشان کنیم. اما اگر خداینکرده بنا گذاشتند که به این حرفها و نصیحتها گوش ندهند، ما هم باید وظیفهمان را عوض کنیم. آنچه در عمل مهم است خط رهبر است.
پروردگارا! به عزت و جلالت، بر عزت او روزبهروز بیفزا!
سایه او را بر سر همه ما مستدام بدار!
افتخار خدمترسانی به او را به همه ما عنایت بفرما!
در ظهور حضرت ولیعصر تعجیل بفرما!
ما را از یاران واقعی آن حضرت محسوب بفرما!
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین