«یا أَباذَرٍّ؛ مَنْ وافَقَ قَوْلُهُ فِعْلَهُ فَذلِكَ الَّذى أَصابَ حَظَّهُ وَ مَنْ خالَفَ قَوْلُهُ فِعْلَهُ فَإِنَّما یُوَبِّخُ نَفْسَهُ. یا أَباذَرٍّ؛ إِنَّ الرَّجُلَ لَیُحْرَمُ رِزْقَهُ بالذَّنْبِ یُصیبُهُ.
یا أَباذَرٍّ؛ دَعْ ما لَسْتَ مِنْهُ فى شَىء وَلاتَنْطِقْ فیما لایَعْنیكَ وَاخْزَنْ لِسانَكَ كَمْا تَخْزَنُ وَرِقَك»
«یا اباذرّ؛ من وافق قوله فعله فذلك الَّذى اصاب حظَّه و مَنْ خالف قوله فعلَه، فانّما یُوَبِّخُ نفسه»
اى ابوذر؛ هر كس كه كردارش با گفتارش مطابقت كند، بهره خود را از سعادت دریافت كرده است و هر كس كه كردارش مخالف گفتارش باشد، هنگام پاداش، خویشتن را سرزنش خواهد كرد.
اغلب مردم به هنگام سخن، از كارهاى خوب نام مىبرند و اینكه آن كارها باید انجام گیرند و چقدر ارزش و اهمیت دارند و در كمال انسان تاثیر مىگذارند؛ اما در مقام عمل، رفتار آنها با گفتارشان موافق نیست. كمتر كسى همه گفتههایش با كردارش موافق است.
اگر توافق قول و فعل را بسته به درجات ایمان بدانیم، پى مىبریم كسانى كه ایمانشان كاملتر است، صادقترند و بین قول و فعلشان توافق بیشترى هست؛ به واقع رفتارشان مصدّق گفتارشان است.
در تفسیر آیه شریفه: «... أُولئِكَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُون»(1)
مرحوم علاّمه طباطبایى، رضوان الله تعالى علیه، مىفرماید: «صداقت» صفتى است كه همه فضیلتهاى موجود در علم و عمل را در بر مىگیرد، زیرا صدق خُلقى است كه با همه ارزشها و فضایل اخلاقى، از قبیل عفت، شجاعت، حكمت و عدالت همراه است؛ چرا كه انسان را نمىتوان از اعتقاد و قول و عمل او جدا كرد. صادق بودن انسان به این معنى است كه عقیده، قول و عمل او مطابق یكدیگرند؛ یعنى به چیزى كه عقیده دارد و مىگوید عمل مىكند. فطرت انسان بر قبول حق و خضوع باطنى در برابر آن، سرشته شده است؛ گرچه خلاف آن را اظهار كند. پس اگر به حق اعتراف كرد و در آن اعتراف صادق بود، آنچه را بدان اعتقاد دارد مىگوید و به آنچه مىگوید، عمل مىكند؛ در این صورت ایمان او خالص گشته است و اخلاق و عمل صالح او به مرحله تمام رسیده است»(2)
ایشان مىفرمود: «اینكه خداوند متعال برخى را «صدّیق» ـ كه صیغه مبالغه است ـ مىنامد، بدین جهت است كه رفتار صدّیقین، مصدّق گفتارشان است» كسى كه گفتارش با اعتقادش مطابق است نیز صادق است، اما صدّیق، در مرحله بالاترى قرار دارد و به كسى گفته مىشود كه نه تنها قول او موافق اعتقاد اوست، بلكه موافق عمل او نیز هست؛ آن هم در همه موارد.
پیامبراكرم(صلى الله علیه وآله) مىفرماید: كسى كه عملش با گفتارش هماهنگ باشد، به سعادت مىرسد. چنین انسانى اگر سعى كند كه همواره قول و فعل و اعتقادش مطابق هم باشند، به مقام صدیقین نایل مىگردد. در مقابل، انسانى كه به آنچه مىگوید عمل نمىكند منافق و دروغگوست، چنانكه قرآن مجید منافقینى را كه با زبان به رسالت پیامبر گواهى مىدهند، اما در قلب به آن اعتقاد ندارند، كاذب مىداند و مىفرماید:
إِذاجاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللّهِ وَ اللّهُ یَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَاللّهُ یَشْهَدُ
1. بقره / 177
2. المیزان، ج 1، ص 430
إِنَّ الْمُنافِقینَ لَكاذِبُون»(1)
اى رسول ما، چون منافقان نزد تو آمده، گفتند: گواهى مىدهیم كه تو رسول خدایى (فریب نخور) خدا مىداند كه تو رسول اویى و او گواهى مىدهد كه منافقان دروغ مىگویند.
دروغ بودن گفتههاى منافقان به این دلیل است كه:
«...یَقُولُونَ بِأَفْواهِهِم مَّا لَیْسَ فىِ قُلُوبِهِمْ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِما یَكْتُمُون»(2)
به زبان چیزى اظهار مىدارند كه در دل خلاف آن را پنهان داشتهاند، خدا بر آنچه پنهان مىدارند آگاهتر از خود آنهاست.
پیامبر(صلى الله علیه وآله) مىفرماید: كسى كه به آنچه مىگوید، عمل نمىكند تنها خود را ملامت كند. چون سخن او مبیّن این است كه حق و وظیفه خود را شناخته؛ در نتیجه حجت بر او تمام شده است. طبیعى است چنین فردى كه حق را شناخته، حتى دیگران را بدان سفارش مىكند، ولى در عمل خود كوتاهى مىكند، تنها خود را باید مورد سرزنش قرار دهد.
این سخن پیامبر، بیش از هر كس، متوجه گویندگان و واعظان است كه خود پایبند گفتارشان باشند و عمل آنان بازتاب اعتقاد و سخنشان باشد.
خداوند، در قرآن، این دسته را ملامت و سرزنش مىكند، آنجا كه مىفرماید:
«أَتَأْمُرُونَ النّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتابَ أَفَلا تَعْقِلُون»(3)
شما مردم را به نیكوكارى فرمان مىدهید و خود آن را فراموش مىكنید! حال آنكه كتاب خدا را مىخوانید؛ چرا اندیشه و تعقل نمىكنید؟
(«فراموش كردن» به معناى از یاد بردن نیست، بلكه به این معناست كه به گفته خود عمل نمىكند، چرا كه ممكن است سخن خود یادش باشد، ولى بدان عمل نكند).
وقتى دلسوزانه دیگران را نصیحت مىكند و مىگوید این كار را انجام دهید و فلان كار
1. منافقون / 1.
2. آل عمران / 167
3. بقره / 44
را ترك كنید، چطور خود را فراموش مىكند! آیا دلش به حال دیگران بیش از خودش مىسوزد؟ آیا دیگران را بیش از خود دوست دارد؟ چنین چیزى باور كردنى نیست.
على(علیه السلام) مىفرماید:
«أَللّهَ أَللّهَ فى أَعَزِّ الاَْنْفُسِ عَلَیْكُمْ وَ أَحَبِّها إِلَیْكُم»(1)
از خدا بترسید، از خدا بترسید در مورد عزیزترین و محبوبترین اشخاص نزد خودتان.
مقصود حضرت این است كه شما خود را بیش از دیگران دوست مىدارید و اگر دیگران را دوست مىدارید، بدین جهت است كه به شما خدمتى مىكنند، وسیله لذت و رفاه و سعادت براى شما فراهم مىسازند و از همنشینى، گفتگو و نشست و برخاست با آنها لذت مىبرید ؛ پس خودتان اصل هستید و دیگران را براى خود مىخواهید. حال چگونه دلسوزانه به دیگران توصیه مىكنید، ولى خود را فراموش مىكنید و به حال خود دل نمىسوزانید و به آنچه مىگویید، عمل نمىكنید؟
خداوند مىفرماید:
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مالاتَفْعَلُونَ كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَاللّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ»(2)
اى كسانى كه ایمان آوردهاید، چرا چیزى به زبان مىگویید كه بدان عمل نمىكنید. خداوند سخت به خشم مىآید كه چیزى بگویید كه بدان عمل نمىكنید.
پیامبر در ادامه حدیث، درباره تاثیر گناه در محروم گشتن از روزى مىفرمایند:
«یا اباذرّ؛ ان الرجل لیحرم رزقه بالذّنب یصیبه»
اى ابوذر؛ چه بسا شخصى كه به سبب گناهى كه مىكند، از روزى مقرّر شدهاش، محروم مىگردد.
1. نهجالبلاغه (ترجمه فیض الاسلام) خ 156، ص 494.
2. صف / 3 ـ 2.
این بیان دیگرى است، براى توجه دادن به آثار بدى كه گناه در این دنیا براى انسان در بردارد و محرومیتهایى كه از گناه ناشى مىگردد.
به حسب تفاوت معرفتها، در روایات و مواعظ با هر كسى به زبانى سخن گفته مىشود: اگر كسى به مقام محبت نایل گردیده، به او گفته مىشود: تو چه عاشقى هستى كه با معشوق خویش مخالفت مىكنى؟ عاشق همواره تلاش مىكند كه پى ببرد معشوقش از او چه مىخواهد، تا آن را انجام دهد و از چه چیزى بدش مىآید تا آن را ترك كند؛ چگونه ممكن است كه محبوب انسان صریحاً به او بگوید: این كار را انجام بده و فلان كار را ترك كن و او مخالفت كند! براى كسانى كه بهرهاى از محبت خداوند متعال و اولیاى او دارند، این بهترین شیوه براى بازداشتن آنها از گناه است.
باید كسانى را كه دوستار اهل بیت هستند، توجه داد كه گناه مبغوض اهل بیت است. منفورترین كارها نزد ائمه(علیهم السلام) گناه است. گناه همانند مردار گندیده است و كسانى كه چشم بینا و حس قوى باطنى دارند، بوى تعفن آن را از دور درك مىكنند حال محب اهل بیت كه مىخواهد به آنها نزدیك شود، چطور خود را به چیزى آلوده مىكند كه موجب تنفر آنها مىگردد؟
اگر كسى بخواهد به دیدار دوستش برود، از دهن و بدنش بوى بد را دفع مىكند و خود را تمیز و معطر مىسازد، تا دوستش از او آزرده نگردد. گناه موجب تعفن و آلوده گشتن وجود ما مىشود. اگر ما اهلبیت(علیهم السلام) را دوست مىداریم و مىخواهیم با آنها ارتباط داشته باشیم، باید روحمان را از آلودگىها پاك سازیم، تا آنها براى ارتباط با ما رغبت پیدا كنند. پس راه پرهیز دادن افرادى كه به محبت خدا و اهلبیت دست یافتهاند، برانگیختن احساس محبت آنهاست.
ناگفته پیداست كه همه آنان كه واجبات را انجام داده، محرمات را ترك مىكنند، رگههایى از محبت خداوند را دارند؛ ولى بر اساس درجه معرفت آنها، این محبت متفاوت است: در برخى این محبت شدید، در برخى متوسط و در برخى ضعیف است. گاهى محبت
تا به حدى مىرسد كه در راه وصال معشوق از همه چیز، حتى بهشت چشم مىپوشد، تا به آنجا كه مىگوید:
«فَهَبْنى یا إِلهى وَ سَیِّدى وَ مَوْلاىَ وَ رَبّى صَبَرْتُ عَلى عَذابِكَ فَكَیْفَ أَصْبِرُ عَلى فِراقِك»(1)
گیرم اى خداى من، بر آتش جهنم صبر كردم، چگونه بر فراق تو صبر كنم؟
در مناجات محبان، مناجات نهم از «مناجات خمس عشرة» مىخوانیم:
«إِلهى مَنْ ذَا الَّذى ذاقَ حَلاوَةَ مَحَبَّتَكَ فَرامَ مِنْكَ بَدَلا»
اى خداى من، كیست كه شیرینى محبت تو را چشید و غیر تو را برگزید؟
اگر كسانى به آن حد از محبت دست نیافتهاند كه عشق به خدا و ائمه معصومین(علیهم السلام)از گناه بازشان دارد، باید آنها را از پیامدها و عواقب گناه ترساند. عذابها، محروم گشتن از سعادت و بهشت، آثار شوم دنیوى و اُخروى گناه را برشمرد. آنچه انسان را به كارى وادار و از كارى باز مىدارد، «خوف و رجاست» امید به اینكه به منفعتى برسد و یا از ضررى دور ماند. پس بهترین و نزدیكترین راه براى هدایت انسان، توجه دادن او به آثار شوم گناه، در دنیا و آخرت است. حال اگر ایمان كسى به آخرت ضعیف بود، بهترین راه براى بازداشتن او از گناه، ذكر آثار دنیوى گناه است. همین روشى كه پیامبر در این بخش پى گرفتهاند؛ چون عدهاى آخرت را دور مىبینند، با اینكه بر اساس بینش اسلامى آخرت نزدیك و در دسترس است؛ چنانكه خداوند مىفرماید:
«إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً. وَ نَریهُ قَریبا»(2)
این مردم غافل و كافر آن روز را دور مىبینند، و ما آن را نزدیك مىبینیم.
از جمله ضررهاى دنیوى گناه، محروم گشتن از روزى است. از جمله مصادیق روزى رزق، خوراك و پوشاك است.
1. دعاى كمیل
2. معارج / 7 ـ 6.
در روایات فراوانى آمده است كه خداوند متعال براى هر جنبدهاى رزقى مقدر فرموده است و این تقدیر گاهى تقدیر حتمى و گاهى معلّق است؛ یعنى بر اثر برخى اعمال كم یا زیاد مىشود. برخى اعمال خیر موجب زیاد شدن روزى و برخى اعمال شر موجب كم شدن آن مىشوند.
اگر ما بدانیم رزقى كه براى ما مقرر شده است ـ و گاهى با تلاش به دست مىآید و گاهى بدون تلاش خداوند به ما ارزانى مىكند ـ به سبب گناه از ما گرفته مىشود، كمتر به دنبال گناه مىرویم.
گناه فرمولها را تغییر مىدهد و اسباب ظاهرى را بىاثر مىسازد. قرآن به ما مىفهماند كه غیر از اسباب ظاهرى، اسباب دیگرى نیز وجود دارد كه ارتباط آنها با مسبّباتشان براى ما محسوس نیست. قرآن مىفرماید:
«وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصیبَة فَبِما كَسَبَتْ أَیْدیكُمْ ...»(1)
آنچه از رنج و مصایب به شما مىرسد، دستآورد اعمال زشت خود شماست.
در واقع در جهانى كه نظام «علىّ و معلولى» بر آن حاكم است، نمىتوان هیچ پدیدهاى را بىعلت شمرد و از طرف دیگر نمىتوان مصیبتها را به خداوند متعال كه خیر محض است نسبت داد؛ پس این انسان است كه مصیبتها را به خود متوجه مىسازد.
در جاى دیگر مىفرماید:
«... فَلْیَحْذَرِ الَّذینَ یُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصیبَهُمْ فِتْنَةٌ او یُصیبَهُمْ عَذابٌ أَلیم»(2)
كسانى كه امر خدا را مخالفت مىكنند بترسند كه مبادا به فتنه بزرگ و یا عذاب دردناك گرفتار شوند.
1. شورى / 30.
2. نور / 63
پس آیات قرآن مبیّن این واقعیت است كه بسیارى از مصیبتها و محرومیتها از گناه ناشى مىگردد، چنانكه اعمال نیك و تقوا موجب سرازیر گشتن بركات و نعمتها مىشود:
«وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَكات مِنَالسَّماءِ وَالاَْرْض»(1)
اگر مردم شهرها ایمان مىآوردند و تقوا پیشه مىساختند، درهاى بركات آسمان و زمین را به روى آنان مىگشودیم.
در برخى موارد رابطه گناه با مصیبتى كه از آن ناشى مىگردد، كم و بیش، قابل درك است، مثل اینكه گاهى گناهانى برخى از بیمارىها را در پى دارد؛ ولى این رابطه در همه موارد محسوس نیست: گاهى آثارى بر گناه مترتب مىگردد كه براى انسان قابل درك نیست: مثل اینكه غذایى تهیه شده بود و موقع استفاده چیز كثیفى در آن مىافتد و آن را آلوده مىسازد، رزقى آماده مىگردد و بناگاه انسان از آن محروم مىگردد. حال این رزق را از خوراكىها به چیزهاى دیگر نیز توسعه دهید؛ چرا كه همه نعمتها رزق هستند: خانه رزق است، ماشین رزق است و هر چیز دیگرى كه انسان از آن استفاده مىكند رزق است؛ محرومیت از اینها، در بسیارى موارد، به جهت ارتكاب گناه مىباشد.
باید رزق را به رزقهاى معنوى نیز توسعه داد، چون هرچه موجب تكامل روح ما مىشود، آن هم رزق است: علم و ایمان نیز رزق هستند، توفیق عبادت نیز رزق است.
گاهى ارتكاب گناه موجب مىشود انسان از انجام عبادتى محروم گردد: در روایتى آمده است كه ممكن است انسان در اثر گناه به نماز شب موفق نشود، گرچه سعى مىكند و خود را آماده مىسازد كه سر ساعت از خواب برخیزد، ولى یا از خواب بر مىخیزد و سستى و تنبلى مانع مىگردد، یا اصلا از خواب بر نمىخیزد. پس سلب توفیق عبادت نیز از جمله عقوبتهاى گناه است.
به هر جهت توجه به نتایج شوم گناه از جمله عواملى است كه مىتواند انسان را از گناه باز دارد: اینكه بیندیشد، گناه او تلاشهاى اقتصادىاش را بىثمر كرده، او را از رزقش محروم مىكند.
1. اعراف / 96.
به جهت ارتباط بین محرومیتها و مصیبتها و گناه، وقتى مصیبتى براى برخى بزرگان پیش مىآمد، فكر مىكردند كه چه خطایى كردهاند كه موجب این مصیبت شده است. نقل مىكردند یكى از اساتید بزرگ اخلاق، در تهران، وقتى از كوچهاى عبور مىكرد، حیوانى به او لگد زد او همانجانشست و به فكر فرو رفت كه من چه كردم كه سزاوار آزار این حیوان شدم!
«یا اباذرّ؛ دع ما لست منه فى شىء و لا تنطق فى ما لا یعنیك و اخزن لسانك كما تخزن ورقك»(1)
اى ابوذر؛ هرچه را كه در آن تو را بهره نیست ترك كن و به سخنى كه فایده به حال تو ندارد، لب مگشا و زبان خود را مانند پول خود كه در حفظ آن مىكوشى نگهدارى كن.
مطلبى كه در این قسمت ذكر شده، متمم بیانات سابق در بازداشتن فرد از گناه است. كسى كه مىخواهد از گناه اجتناب كند، باید براى خود حریم قرار دهد، چنانكه گفته شده: «من حام حول الحمى، اوشك أن یقع فیه» كسى كه بر لب پرتگاه حركت مىكند، بترسد از اینكه در آن فرو افتد. كسى كه مىخواهد از گناه اجتناب كند، باید از مقدمات آن دورى گزیند و برخى مباحات را ترك كند، تا به گناه نیفتد. به عنوان نمونه اگر مىخواهد از نگاههاى حرام و نگاه به نامحرم اجتناب كند، به برخى از محارم خود نگاه نكند. اگر مىخواهد به موسیقى حرام گوش ندهد، از برخى موسیقىهاى جایز دورى گزیند. اگر مىخواهد به دروغ و غیبت آلوده نگردد، از سخنانى كه احتمال دارد دروغ و غیبت باشد، اجتناب كند. البته مشكل است كه انسان از همه مباحاتى كه ممكن است او را به گناه بكشاند، اجتناب كند، بخصوص كسى كه در اول راه قرار دارد، اما كسانى كه در مقام تكامل نفس بر مىآیند، خواه ناخواه، این مرحله را باید طى كنند.
1. ورِق پول و سكه رایج در زمانهاى سابق بوده كه از طلا و نقره ساخته مىشده است.
پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) به ابوذر سفارش مىكنند كه از كارهاى لغو و بیهوده دورى گزیند؛ چنانكه قرآن فلاح و رستگارى را در گرو دورى از لغو مىداند:
«قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ. الَّذینَ هُمْ فى صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ. وَ الَّذینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُون»(1)
اهل ایمان رستگار شدند، آنان كه در نماز خاشعند و آنان كه از لغو و بیهودگى دورى مىكنند.
كسى كه مىخواهد به فلاح و رستگارى برسد، باید از كارى كه فایده به حال او نمىبخشد، اجتناب كند، حرفى كه فایدهاى ندارد نزند حتى اگر مباح هم باشد، و نیرویش را صرف كار مفید و ثمر بخش كند.
سفارش دیگر پیامبر به ابوذر این است، از سخنانى كه فایدهاى به حال او ندارد اجتناب كند.
انسان باید روى زبان خود، حساس باشد، سعى كند از حرفهاى مباح نیز دورى گزیند؛ چون گاهى یك كلمه از دهان صادر مىشود و نتایج بدى در دنیا و آخرت بر آن بار مىگردد. اینكه زیاد در روایات سفارش شده كه زبان خود را نگه دارید، حرفى كه لازم نیست و یا به شما مربوط نیست نزنید، براى این است كه گاهى انسان نمىتواند زبانش را كنترل كند و به دروغ، غیبت و مسخره كردن دیگران و سایر آفات زبان مبتلا مىگردد. از این جهت برخى بزرگان اهتمام زیادى داشتند كه حتىالمقدور سكوت كنند.
پیامبر(صلى الله علیه وآله) مىفرمایند: همانطور كه در حفظ پول و سكههاى طلا مىكوشى: در نگهدارى زبانت نیز بكوش. چطور پولت را نگهدارى مىكنى، آن را در صندوقچه مىگذارى و درش را محكم مىبندى و در جاى امنى مىگذارى، زبانت را نیز كه به مراتب ارزشش از پول بیشتر است نگهدارى كن. خداوند براى زبانت حصار و حفاظ گذاشته، براى آن دندان و جلوى آن لبها را قرار داده است كه زبان را در این حصارها محدود كنى. پس
1. مومنون / 3 - 1.
سعى كن آن را آزاد نگذارى. حتى از حرف مباحى كه فایده ندارد دورى گزین، چون نیرو و انرژى خود را بیهوده صرف كردهاى و همینطور، رفته رفته، به مشتبهات و مكروهات و در نهایت به محرمات و گناهان كبیره كشانده مىشوى: مگر بین حرف زدن درباره دیگران تا غیبت آنها چقدر فاصله است؟ بین حرف زدن مباح با (غیبت) گناه كبیرهاى كه از هفتاد زناى با محارم، آن هم در خانه كعبه، زشتتر است، فاصلهاى نیست و ما كمكم این فاصله را از بین مىبریم و به آن گناه مبتلا مىگردیم.