جلسه هفتم: قرآن و نماز، دو ركن حیاتى اسلام

 

 

جلسه هفتم

 

 

قرآن و نماز، دو ركن حیاتى اسلام

وَاللهَ اللهَ فِی الْقُرْآنِ لاَ یَسْبِقْكُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَیْرُكُمْ. وَاللهَ اللهَ فِی الصَّلاَةِ فَإِنَّهَا عَمُودُ دِینِكُمْ؛ و خدا را خدا را در مورد قرآن در نظر داشته باشید؛ پس دیگران در عمل به آن بر شما پیشى نگیرند؛ و خدا را خدا را در مورد نماز در نظر داشته باشید كه آن، ستون دین شما است.

 

حكم ارشادى و حكم مولوى

امیرالمؤمنین(علیه السلام) در ادامه این وصیت، درباره عمل به قرآن و سبقت گرفتن از دیگران در عمل به آن، و خصوص نماز كه یكى از دستورات مهم قرآن است تأكید فرموده است. تا این‌جا حضرت راجع به نظم در امور، اصلاح ذات‌البین و رعایت ایتام و همسایگان سفارش فرمود. این امور مطالبى است كه عقل انسان به تنهایى و استقلالا نیز مى‌تواند اهمیت آنها را درك كند و به لزوم و وجوب آنها پى ببرد. از این رو مردم و جامعه‌اى هم كه متدین به دین آسمانى خاصى نباشند با تأمل و تعقل، این مسائل را تصدیق و كم و بیش به آنها عمل مى‌كنند. آنها هم كه عمل

نمى‌كنند عامل خارجى در این امر مؤثر است، وگرنه از لحاظ نظرى در صحت و لزوم این امور تردیدى ندارند. امروزه در دنیا كم نیستند افراد، جمعیت‌ها و مللى كه متدین به دینى آسمانى نیستند اما نظم كارهایشان چه‌بسا از ما بیشتر است. در واقع مى‌توان گفت این‌گونه امور از واجبات عقلیه است و بیانات و دستورهاى شرع مقدس درباره آنها جنبه «ارشادى» دارد و راهنمایى و تأكیدى است بر همان چیزى كه عقل به تنهایى و مستقلا گواه و تصدیق‌گر آن است. به تعبیرى دیگر، اگر عقل را یكى از ادله اثبات احكام شرعى به حساب آوریم ـ كه همین‌گونه هم هست ـ این‌گونه مسائل از احكامى هستند كه عقل در اثبات آنها استقلال دارد و نیازى به حكمى جداگانه از ناحیه شارع مقدس نیست. ما مواردى را در فقه داریم كه همه فقها آن را قبول دارند، در حالى كه هیچ آیه و روایتى درباره آن وجود ندارد؛ نظیر این قضیه كه: «اختلال نظام اجتماعى جایز نیست». فقهاى عظام اصل این مطلب را مسلّم گرفته و فروع و احكام متعددى را بر آن مترتب نموده‌اند، در حالى كه تنها مستند آن عقل است. غیر از اختلال نظام، احكام متعدد دیگرى را نیز مى‌توان برشمرد كه عقل به تنهایى براى اثبات و تصدیق آنها كافى است؛ نظیر رفع ظلم از مظلوم، رعایت نظم و حفظ و رعایت حقوق مستضعفان و محرومان. در این موارد كه عقل به تنهایى و استقلالا براى اثبات یك حكم كفایت مى‌كند، اگر بیانى در شرع مقدس درباره آنها ـ و طبعاً موافق با همان ادراك عقلى ـ وارد شود اصطلاحاً از آن به «حكم ارشادى» تعبیر مى‌شود؛ یعنى این‌گونه بیانات شرعى ارشاد به همان چیزى است كه عقل خود به تنهایى آن را مى‌فهمد و تشخیص مى‌دهد.

در هر صورت، تا این‌جا سفارش امیرالمؤمنین(علیه السلام) درباره نظم امور، اصلاح ذات‌البین و مراعات ایتام و همسایگان، از چیزهایى بود كه عقل به تنهایى نیز آنها را درك و تصدیق مى‌كند. از این رو بیانات امیرالمؤمنین(علیه السلام) درباره آنها ارشاد و تأكیدى بود بر همان‌چه كه عقل بدان گواهى مى‌دهد. اما از این قسمت به بعد تقریباً تمامى مطالبى كه حضرت ذكر مى‌فرماید از مواردى است كه نیاز به تعبد و حكم شرعى دارد و دلیل اصلىِ تصدیق و پذیرش آنها دلیل نقلى و تعبدى است. این‌گونه احكام را اصطلاحاً «احكام مولوى» مى‌نامند. با این توضیح اكنون به ذكر ادامه این وصیت شریف و شرح آن مى‌پردازیم.

 

قرآن، نعمتى بى‌كران و فراموش شده

حضرت ابتدا از خود قرآن شروع مى‌كنند كه مبنا و منبع اوّلى و اصلى همه احكام تعبدى و ادله نقلى است و نسبت به توجه به قرآن و عمل به آن سفارش مى‌كنند. نكته قابل توجه تعبیرى است كه حضرت در این‌جا به كار برده‌اند، كه ظاهراً منحصر به فرد است و در هیچ كجاى دیگر، دست‌كم، بنده ندیده‌ام و به یاد ندارم دیده یا شنیده باشم. مرادم این تعبیر است كه مى‌فرماید: لاَ یَسْبِقْكُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَیْرُكُم. البته بخش اول این جمله كه مى‌فرماید: اللهَ اللهَ فِی الْقُرْآن، روشن است و ما از پیامبر(صلى الله علیه وآله) و امامان معصوم(علیهم السلام) انتظارى جز این نداریم كه درباره قرآن این‌گونه تأكید و سفارش كنند. در جلسه قبل نیز اشاره كردیم كه تعبیر «اللهَ الله» معادل فارسى ندارد كه بخواهیم آن را ترجمه تحت‌اللفظى كنیم، اما نشان‌دهنده اهمیت فوق‌العاده مطلبى است كه پس از آن ذكر مى‌شود. با این حساب،

ترجمه آزاد این عبارت كه «اللهَ اللهَ فِی الْقُرْآن» این مى‌شود كه: قدر قرآن را بدانید، از قرآن جدا نشوید.

قرآن كریم بزرگ‌ترین هدیه الهى براى كل بشریت است و از آغاز خلقت تا انجام این جهان و برپایى قیامت، هدیه‌اى ارزنده‌تر از قرآن كریم از جانب خداى متعال به بشر ارزانى نشده و نخواهد شد. درباره عظمت قرآن هرچه بگوییم كم گفته‌ایم و هر بیانى در این زمینه قاصر است و حق مطلب را ادا نخواهد كرد. با این همه، بسیارى از ما از این نعمت بزرگ الهى غافلیم و آن‌چنان‌كه شایسته و بایسته است از آن بهره‌بردارى نمى‌كنیم و حق سپاس آن را به‌جا نمى‌آوریم. شكر هر نعمتى به استفاده و بهره‌بردارى صحیح از آن نعمت در راستاى دستورات و رضایت حق متعال است، و ما درباره قرآن در این زمینه چندان توفیق نداریم.

این عدم بهره‌بردارى مناسب از نعمت عظیم قرآن در حالى است كه ما در زمینه این نعمت از هر جهت در فراوانى و یُسر هستیم. قرآن تقریباً در خانه‌هاى همه ما وجود دارد و شاید در هر خانه‌اى به جاى یك جلد چند جلد وجود داشته باشد. اگر هم احیاناً در خانه‌اى قرآن نباشد تهیه آن هیچ مؤونه‌اى ندارد و به آسانى در دسترس است. ترجمه‌هاى متعددى از آن نیز انجام گرفته و كسانى كه با زبان عربى آشنایى نداشته باشند، مى‌توانند با مراجعه به ترجمه آن با مفاهیم و مضامین این كتاب نورانى آشنا شوند. علاوه بر ترجمه، بسیارى از علماى بزرگ اسلام سال‌ها از عمر خود را صرف كرده و تفاسیر ارزنده‌اى بر قرآن به رشته تحریر درآورده‌اند و این تفسیرها نیز در اختیار ما قرار دارد. به‌خصوص خداى متعال به ملت و مملكت ما این افتخار را داده كه ما از علوم اهل‌بیت و ائمه اطهار(علیهم السلام)

برخورداریم و یكى از زمینه‌هاى مهم علوم اهل‌بیت(علیهم السلام) روایاتى است كه در زمینه تفسیر قرآن از آن بزرگواران به ما رسیده و گنجینه‌اى غنى، ارزشمند و بى‌نظیر از این روایات اكنون در اختیار ما قرار دارد. هم‌چنین در مقایسه با سایر كشورهاى اسلامى، مردم ما به علماى ربانى و مفسران قرآن و حاملان علوم دینى و الهى بیشتر دسترسى دارند. این در حالى است كه در برخى كشورهاى اسلامى، مردم در شهرهاى پرجمعیت از داشتن حتى یك عالم و مفسر قرآن محروم هستند. بنده خودم از نزدیك شاهد بوده‌ام كه در یك كشور اسلامى مثل اندونزى كه جمعیت آن تقریباً چهار‌برابر جمعیت كشور ما است مردم از این نظر در چه فقر و محرومیت عجیبى گرفتارند. یكى از نعمت‌هاى بزرگى كه خداوند به ملت ما ارزانى داشته نعمت وجود علماى ربانى است كه مردم ما باید قدر این نعمت را بدانند. به‌خصوص در عصر اخیر مرحوم علامه طباطبایى ـ رضوان الله تعالى علیه ـ قرآن و تفسیر آن را در حوزه علمیه قم احیا كرد و ایشان از این جهت حق بزرگى بر گردن همه ما دارند. همین‌جا از خداى متعال مسألت داریم كه بر علوّ درجات ایشان بیفزاید و آن بزرگوار را با اجداد طاهرینش محشور فرماید.

به هر صورت، دست ما براى استفاده از قرآن باز است و امكانات فراوانى در این زمینه در اختیار داریم، در حالى كه براى بسیارى از افراد و ملل مسلمان دیگر چنین امكانى فراهم نیست. شاید وجه این هم كه ما آن‌چنان‌كه باید و شاید به قرآن بها نمى‌دهیم و نسبت به این نعمت بى‌نظیر الهى قدرشناسى لازم را نداریم همین است كه بسیار آسان و ارزان در اختیار ما قرار مى‌گیرد. طبیعت انسان این‌گونه است كه اگر چیزى نایاب

باشد و انسان با رنج و زحمت فراوان آن را به دست آورد قدر آن را بیشتر مى‌داند و اگر چیزى هرچه هم قیمتى باشد اما به آسانى و وفور در دسترس انسان قرار گیرد، آدمى چندان بهایى به آن نمى‌دهد. در مورد قرآن نیز به نظر مى‌رسد ما دچار چنین حالتى هستیم. همه ما در دل براى قرآن احترام بسیار قائلیم و آن را مى‌بوسیم و بر چشم مى‌گذاریم، اما این‌كه در عمل به آن اهمیت بدهیم، از آن استفاده كنیم، آن را بخوانیم و تعالیمش را فراگرفته بر صفحه دلمان حك كنیم، مى‌بینیم كه این مسأله آن گونه كه باید و شاید نیست. متأسفانه باید بگوییم برخى طوایف مسلمانان از این نظر از ما جلوترند. البته بحمد‌الله باز هم به بركت انقلاب، و به‌خصوص در این سال‌هاى اخیر با عنایات مقام معظم رهبرى اهتمام خاصى به قرآن و احیاى آن در جامعه ما شده است و كارهاى زیادى در زمینه ترویج قرائت و حفظ قرآن در نسل جوان انجام گردیده است. همین مقدار نیز نعمتى بزرگ است كه باید قدر آن را بدانیم و دعا كنیم خداوند سایه مقام معظم رهبرى را بر سر ما مستدام بدارد و این نعمت‌ها روز به روز افزوده گردد و جوانان ما هرچه بیشتر تشویق شوند كه از قرآن استفاده كنند.

براى آن‌كه مطلب مقدارى به ذهن نزدیك شود كه قرآن چه اندازه مى‌تواند اهمیت داشته باشد و ما باید چه اهمیتى به آن بدهیم ذكر مثالى مناسب است:

فرض كنید كسى مبتلا به میگرن و سردرد شدید و مزمن است و با وجود مسافرت به شهرهاى مختلف و مراجعه به پزشكان متعدد بهبودى برایش حاصل نمى‌شود. میگرن بیمارى آزاردهنده‌اى است و گاه آن‌چنان

به انسان فشار مى‌آورد كه حاضر است به هر قیمتى كه شده دارویى و پزشكى در جایى پیدا كند تا از آن خلاصى یابد. در این شرایط اگر، براى مثال، بگویند دكترى در آلمان یا سوئیس هست كه تخصص فوق‌العاده در میگرن دارد، انسان با زحمت فراوان، حتى با قرض یا فروش خانه هم كه شده تلاش مى‌كند پولى تهیه كند و خود را به آن پزشك برساند و بیمارى‌اش را معالجه كند. البته اگر كسى امیدى به تهیه پول یا حصول بهبودى نداشته باشد حرفى دیگر است، اما اگر بتواند و امیدى داشته باشد تمام تلاشش را خواهد كرد و براى رهایى از این سردرد حاضر است هر زحمتى را متحمل شود و تا چند میلیون هم پول خرج كند. این در حالى است كه میگرن تنها یكى از صدها بیمارى مغز و اعصاب و نسبت به بسیارى از آنها ساده‌تر و كم‌خسارت‌بارتر است. در هر صورت، ملاحظه مى‌كنیم كه انسان در حالى كه تمام اعضاى بدنش از چشم و گوش و دست و پا گرفته تا قلب و معده و ریه و كبد كاملا سالم است، براى یك سردرد حاضر مى‌شود این همه زحمت بكشد و پول خرج كند و مایه بگذارد. نكته قابل توجه دیگر نیز این است كه همه این كارها در حالى انجام مى‌گیرد كه انسان یقین به بهبودى هم ندارد و به چشم خود دیده و یا شنیده كه خیلى‌ها هم براى معالجه به امریكا و اروپا رفتند و نتیجه‌اى نگرفتند. با این همه، به احتمال این‌كه معالجه شود حاضر است همه این پول‌ها را خرج كند و تمامى این زحمت‌ها را بر خود هموار نماید.

اكنون تصور كنید كسى تمام وجودش پر از انواع بیمارى‌ها باشد و سر تا به پا از چشم و گوش و قلب گرفته تا اعصاب و دست و پا تماماً مشكل داشته باشد. اگر به چنین كسى بگویند طبیبى در فلان جزیره دورافتاده دنیا

هست كه مى‌تواند تمامى بیمارى‌هاى تو را معالجه كند، چقدر اهتمام مى‌كند تا خود را به آن جزیره و طبیب برساند و نسخه‌اى از او بگیرد؟ روشن است كه هرچه در توان دارد به كار خواهد گرفت تا خود را به آن طبیب برساند. شكى نیست كه چنین بیمارى حاضر است تمام هستى و زندگى خود را بدهد تا نسخه‌اى از چنین طبیب مسیحا‌دمى دریافت كند و از انبوه بیمارى‌هایى كه سراسر وجودش را فرا گرفته خلاصى یابد. اگر نسخه آن طبیب به زبان خاصى باشد كه هیچ كس ترجمه آن را نداند، از هر راهى كه شده سعى مى‌كند آن زبان را فرا بگیرد و آن نسخه را ترجمه كند. زندگىِ توأم با هزاران درد و رنج و مرض زندگى نیست و هر انسانى اگر بداند كسى هست كه مى‌تواند تمامى امراض او را معالجه كند قطعاً حاضر است از تمام دارایى خود بگذرد و به هر قیمتى كه شده او را ملاقات كند.

چنین مواردى كه جاى خود دارد، كسانى حتى حاضرند به «احتمال» رسیدن به منفعتى عمر خود را صرف كنند. شاید خوانده یا شنیده باشید كه براى كشف الفباى میخى سه نسل پشت سر هم زحمت كشیدند تا توانستند این الفبا را بفهمند و بخوانند! ابتدا عده‌اى آمدند و تمام عمرشان را صرف كردند، اما تنها توانستند علایم مختصرى از الفباى خط میخى را كشف كنند. نسل بعدى آمدند و مطالعات آنها را ادامه دادند اما باز هم كار تمام نشد. سرانجام نسل سومى از محققان نیز روى این برنامه كار كردند تا توانستند از این الفبا به طور كامل سر درآورند. به راستى كسانى كه این مطالعه را طى ده‌ها سال پى‌گیرى كردند چقدر احتمال مى‌دادند كه از این كار سودى ببرند؟

در هر صورت، نمى‌دانیم بشر واقعاً چقدر از كشف الفباى میخى استفاده كرده و سود برده است، اما هرچه باشد قطعاً نفعى كه از فراگرفتن خط میخى عاید بشریت شده است یك‌هزارم آن‌چه كه از قرآن عاید بشر مى‌شود، نیست و نخواهد بود. دلیل آن نیز بسیار روشن است. همه سنگ‌نوشته‌هاى خط میخى در همه كوه‌ها و غارها هر نفعى هم كه براى بشر داشته باشند در هر صورت فقط محدود به همین زندگى مادى و محدود دنیا است و هر فرد كه از دنیا برود استفاده‌اش از این منافع نیز به پایان مى‌رسد. هیچ كس تا ابدیت در این دنیا زندگى نخواهد كرد و عمرش هرچه هم كه زیاد باشد سرانجام محدود است و تمام خواهد شد. اما قرآن كریم غیر از آن‌كه صدها برابر منافع خط میخى در زندگى همین دنیا براى بشریت منفعت دارد، منافعى بى‌نهایت براى زندگى ابدى او به ارمغان مى‌آورد. حال اگر چنین كتابى در جزیره‌اى دورافتاده واقع شده بود آیا ارزش نداشت كه انسان تمام هستى و زندگى‌اش را صرف كند و هرچه لازم است و در توان دارد مایه بگذارد و خود را به آن برساند؟ اگر الفباى قرآن به خط میخى بود آیا جا نداشت بشر نسل‌ها زحمت بكشد تا الفباى آن را كشف كند و با ترجمه آن از محتوا و تعالیمش آگاه و برخوردار گردد؟

اما صد افسوس كه بسیارى از ما یك‌هزارم چنین اهتمامى را نیز نداریم. در حالى كه این كتاب همه جا در دسترس ما است و نیازى نیست براى رسیدن به آن به جزایر دورافتاده و بى‌نام و نشان اقیانوس آرام و اطلس سفر كنیم، روزها و هفته‌ها و ماه‌ها و گاه سال‌ها مى‌گذرد و دریغ از آن‌كه برخى از ما حتى یك بار آن را ورق بزنیم یا فقط چند آیه از آن را

قرائت كنیم! كتابى كه دسترسى به خودش، ترجمه‌اش، تفسیرهاى مختلفش و علماى عالم به تفسیرش چندان مؤونه‌اى ندارد و با كمترین زحمت و به آسانى در اختیار ما است، ما از آن بى‌بهره‌ایم و دستمان از منافع بى‌شمار آن خالى است! كسانى كه علاقه چندانى به دین ندارند و اهمیت دین را درك نمى‌كنند و ـ العیاذ بالله ـ ایمانى ندارند، از آنها گله‌اى نیست، اما ما كه پیرو اهل‌بیت(علیهم السلام) و طالب علوم آن بزرگواران و در پى نور هدایتیم چرا به قرآن اهمیت ندهیم و این‌قدر بى‌تفاوت و بى‌اعتنا از كنار آن عبور كنیم؟ براى معرفت چه منبعى بالاتر و معتبرتر از قرآن ممكن است وجود داشته باشد؟! به دنبال چه مى‌گردیم؟! انتظار داریم كه از كجا چیزى پیدا كنیم كه در قرآن نیست یا ـ العیاذ بالله ـ بالاتر از قرآن است؟!

ما در راه فهم و كشف معارف و حقایق قرآن هر اندازه هم كه تلاش كنیم نه‌تنها زیاد نیست، كه حتى به حد نصاب تلاش لازم در این راه نیز نمى‌رسیم. بسیارى از ما حقیقتاً نسبت به این كتاب عزیز و این هدیه الهى و ارمغان آسمانى جفا مى‌كنیم. بنده خودم در سال شاید كمتر موفق مى‌شوم كه حتى فقط یك دور قرآن را از رو قرائت كنم! و فكر هم مى‌كنم كم نباشند افرادى كه كم و بیش حال و روزى شبیه بنده دارند. البته بسیارى از مؤمنان توفیق دارند كه به بركت ماه مبارك رمضان دست‌كم یك بار در سال قرآن را ختم كنند.

همت فهم و مطالعه تفسیر قرآن و عمل كردن برطبق آن بماند، به راستى آیا این جفا نیست كه چنین كتابى با این درجه از عظمت و تا این حد مهم و پرمنفعت در اختیار ما باشد و ما حتى همت قرائت و خواندن آن را نداشته باشیم؟!

اقسام معارف قرآن

قرآن اقیانوسى بى‌كران از معارف گوناگون است. بخشى از این معارف مربوط به كشف حقایقى است كه براى انسان‌هاى عادى و از راه‌هاى متعارف نیل به آنها میسّر نیست. حقایق مربوط به ماوراى این عالم و امور غیبى، از صفات ذات اقدس حق گرفته تا عوالم ملكوت و وحى و نبوت و مقاماتى كه اولیاى خدا دارند و تا برسد به عالم پس از مرگ و برزخ و عوالم و مواقفى كه در قیامت وجود دارد، از جمله این معارف هستند. قرآن كریم در مورد این سنخ از معارف تعبیر «عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَم» را به كار مى‌برد:

وَأَنْزَلَ اللهُ عَلَیْكَ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ؛(1) و خداوند كتاب و حكمت بر تو نازل كرد و آن چه را نمى دانستى به تو آموخت.

شبیه همین تعبیر در جایى دیگر این‌گونه آمده است:

كَما أَرْسَلْنا فِیكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ یَتْلُوا عَلَیْكُمْ آیاتِنا وَیُزَكِّیكُمْ وَیُعَلِّمُكُمُ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ وَیُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ؛(2)همان‌طور كه در میان شما فرستاده‌اى از خودتان روانه كردیم، [كه] آیات ما را بر شما مى‌خوانَد، و شما را پاك مى‌گردانَد، و به شما كتاب و حكمت مى‌آموزد، و آن‌چه را نمى‌دانستید به شما یاد مى‌دهد.

بخشى دیگر از معارف قرآن مطالبى است كه در واقع مى‌توان گفت


1. نساء (4)، 113.

2. بقره (2)، 151.

ارشاد به حكم عقل است و یا به عبارتى، جنبه تذكر دارد؛ یعنى اگر خود انسان هم به درستى فكر كند این مطالب را مى‌فهمد و بیان قرآن جنبه هشدار و بیدار كردن و یادآورى دارد. به عبارت دیگر، این سنخ از معارف چنان نیست كه اگر قرآن نفرموده بود اصلا امكان نداشت كه بشر خودش آنها را بفهمد، بلكه فهم آنها با عقل و از طریق تأمل و توجه ممكن بود؛ اما بسیارى از اوقات پرده غفلت چشم دل انسان را مى‌پوشاند و آدمى از مطالبى كه مى‌داند غافل مى‌گردد. از این رو بخشى از معارف قرآن تذكرى است بر آن‌چه عقل خود به تنهایى قادر به درك آن هست. این فرمایش امیرالمؤمنین حضرت على(علیه السلام) ناظر به همین سنخ از تعالیم انبیا و كتب آسمانى، و از جمله پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) و قرآن كریم است:

فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَوَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیَاءَهُ لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَیُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ؛(1) پس برانگیخت در میان آنان فرستادگانش را و پى در پى پیامبرانش را به سوى آنان فرستاد تا از آنان اداى میثاق فطرتش را بخواهند و نعمت هاى فراموش شده خداوند را به آنان یادآورى كنند.

هم‌چنین برخى اسامى و القاب قرآن، نظیر «ذِكر»، «ذكرى» و «تذكرة» شاید ناظر به همین مطلب باشد كه قرآن مشتمل بر مطالبى است كه عقل و فطرت بشر بسیارى از آنها را خود مى‌فهمد و یا مى‌تواند بفهمد و بیان قرآن در این زمینه‌ها تنها جنبه تذكر و یادآورى دارد. این بخش از معارف قرآن نیز مانند بخش اول ـ مطالبى كه انسان خود و از راه‌هاى معمول نمى‌تواند به آنها دست پیدا كند ـ بسیار مهم است؛ چرا كه بسیارى


1. بحارالانوار، ج 11، ص 60، روایت 70، باب 1.

مطالب هستند كه انسان آنها را مى‌داند، ولى از آن‌جا كه توجه ندارد و از آنها غافل است، تأثیرى در زندگى‌اش ندارند. از این رو این‌كه این مطالب را به انسان یادآورى كنند تا بر زندگى و رفتار او تأثیر بگذارد وظیفه مهمى است كه انبیا عهده‌دار آن هستند.

بنابراین یك دسته از مطالب قرآن عبارت است از «حقایق ماوراى طبیعى» كه عقل بشر راهى به آنها ندارد و خود به تنهایى قادر به كشف آنها نیست. مسائل مربوط به آخرت و بهشت و جهنم و عوالم پس از مرگ و مانند آنها از این قبیل است. هم‌چنین برخى مطالب قرآن «احكامى» است كه عقل بشر چون به مبانى و مبادى آن احاطه ندارد و نمى‌تواند تمامى مصالح و مفاسد و ابعاد آن را درك كند طبیعتاً خودش راهى به آنها ندارد. در این دو مورد اصطلاحاً گفته مى‌شود مسأله «تعبدى» است و باید از ناحیه خداى متعال براى بشر بیان گردد و از طریق وحى در اختیار او قرار گیرد. همان‌گونه كه اشاره كردیم قرآن كریم در مورد این دو دسته تعبیر «عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَم»(1) و «یُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُون»(2) را به كار مى‌برد؛ یعنى اینها چیزهایى است كه خود شما قادر به درك آنها نیستید. براى مثال، هیچ عالم و فیلسوف و روان‌شناس و فیزیكدانى هرچقدر هم كه به مغزش فشار بیاورد، نمى‌تواند بفهمد سرّ نماز صبح چیست، چرا باید حتماً دو ركعت باشد و نه سه یا یك ركعت، و چرا حتماً باید پیش از طلوع آفتاب خوانده شود. ما هزار سال هم كه فكر كنیم سرّ این مسأله بر ما آشكار نخواهد شد. فقط این مقدار مى‌دانیم


1. نساء (4)، 113.

2. بقره (2)، 151.

كه این حكم حتماً تابع مصالح و مفاسدى است، اما آن مصالح و مفاسد چیست، نمى‌دانیم و نمى‌فهمیم. بلى، اگر آن مصالح و مفاسد براى ما بیان مى‌شد عقل ما هم تصدیق مى‌كرد، اما در هر صورت خود عقل هیچ راهى براى كشف این حكم ندارد و تنها راه كشف آن، بیان شارع و خداى متعال از طریق وحى و پیامبران(علیهم السلام)است. پس از آن هم كه وحى شد ما تعبداً آن را مى‌پذیریم، نه آن‌كه سرّ و فلسفه آن بر ما آشكار شود و بپذیریم. به تعبیر قرآن: آمَنّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا؛(1) چون از جانب خدا است، مى‌پذیریم و روى سر و چشم مى‌گذاریم.

 

پیشى گرفتن غیر مسلمانان از مسلمانان در عمل به قرآن

بخشى از معارف قرآن هم‌چنان‌كه اشاره شد، معارفى است كه بشر اگر خود به درستى تأمل كند آنها را درمى‌یابد، ولى چون مجال فكر كردن نمى‌یابد، و یا بهتر بگوییم، به سبب فرو رفتن در مادیات عموماً از آنها غفلت مىورزد، توجهش به آنها جلب نمى‌شود. بنابراین تنها راه دست‌یابى به این معارف رجوع به قرآن نیست. از این رو این امكان وجود دارد كه كسانى بدون آن‌كه مسلمان و پیرو قرآن باشند، با عمل كردن به این سنخ از معارف، از فواید و آثار مطلوب آن برخوردار گردند، و حال آن‌كه مسلمانان ـ با وجود این‌كه این معارف در قرآن برایشان بیان گردیده ـ در اثر عمل نكردن به آنها از قافله عقب افتاده و غیر مسلمانان، در این زمینه گوى سبقت را از مسلمانان بربایند.

بخشى دیگر از معارف قرآن كه مى‌تواند موضوع این فرمایش


1. آل عمران (3)، 7.

امیرالمؤمنین(علیه السلام) قرار گیرد عبارت از احكامى است كه گرچه عقل بشر مصالح آن را درك نمى‌كند، اما عمل به آنها احتیاج به قصد قربت هم ندارد؛ یعنى نیاز نیست انسان معتقد به خدا باشد و فقط با نیت اطاعت فرمان الهى بتواند از مصالح و منافع این احكام برخوردار شود، بلكه صرف عمل به آنها ما را به مصالح و فواید آن احكام مى‌رساند. این احكام را اصطلاحاً «توصلیات» مى‌نامند؛ در مقابل «عبادات» كه در انجام آنها قصد قربت شرط است. احكام ارث، معاملات، ازدواج، رهن، قرض و مانند آنها كه در قرآن بیان شده از این قبیل است. خداى متعال براى آن‌كه زندگى دنیایى و اجتماعى انسان‌ها سامان مطلوبى داشته باشد و مصالح آنان تأمین گردد احكامى را در امور مختلف اجتماعى بیان داشته است. بلندترین آیه قرآن «آیه دیْن» است كه مربوط به كیفیت قرض دادن و قرض گرفتن مى‌باشد. اگر كسى، هرچند غیر مسلمان، این حكم قرآن را دید و پسندید و به آن عمل كرد، طبیعتاً از مصالح و فواید آن برخوردار مى‌شود. خداوند در این آیه مى‌فرماید، هنگامى كه مى‌خواهید به كسى قرض بدهید آن را بنویسید، شاهد بگیرید و خلاصه، بى‌سند و مدرك و شاهد قرض ندهید. سرّ این حكم نیز در خود قرآن به این صورت بیان شده كه چون ممكن است بعداً فراموش كنید یا برایتان شك پیش بیاید و اختلاف كنید كه، براى مثال، صد‌هزار تومان قرض دادیم و گرفتیم یا هشتاد‌هزار تومان، و مسائلى از این قبیل. براى آن‌كه این مسائل پیش نیاید راهش این است كه بنویسید و با حضور دو شاهد این كار انجام شود.

روشن است كه این دستور خداوند، مانند همه فرامین و احكام الهى، بسیار متین و دوراندیشانه است. حال اگر كسانى از غیر مسلمانان هم این

حكم را پسندیدند و به آن عمل كردند طبیعى است كه از بركات و منافع آن نیز برخوردار مى‌شوند. در عبادات این كار شدنى نیست و در انجام آنها و رسیدن به مصالحشان حتماً لازم است كه انسان قصد قربت داشته باشد؛ یعنى به قصد اطاعت فرمان الهى آنها را انجام دهد. از این رو تا كسى به خدا و قیامت معتقد نباشد، براى مثال، نماز خواندن برایش معنا ندارد و ثمرى نخواهد داشت. اما احكام توصلى را ـ كه ایمان، و طبیعتاً قصد قربت، در آنها شرط نیست ـ هركس عمل كند مصالح و منافع آن نیز عایدش مى‌شود. از این رو اگر روزگارى كسانى برخى قوانین مدنى اسلام را ملاك عمل قرار دهند آثار مثبت آن را در زندگى و جامعه خود مشاهده خواهند كرد. اتفاقاً برخى كشورهاى اروپایى براى تدوین قانون ارث و برخى دیگر از قوانین مدنى خود از قرآن و فقه اسلام الهام گرفته و اقتباس كرده‌اند. برخى از بزرگان آنها حتى ابایى ندارند از این‌كه قرآن و فقه اسلامى را به عنوان یكى از منابع حقوق خود ذكر كنند.

با مطالعه تاریخ اروپا و غرب ملاحظه مى‌شود كه آنها تا همین یكى دو قرن اخیر زن را مالك نمى‌دانستند و هم‌چنین از ارث براى او بهره‌اى قائل نبودند. بسیارى از احكام مدنى دیگر نیز در غرب همین‌گونه بوده و همان‌طور كه اشاره شد، بسیارى از تغییرات، با الهام از قرآن و فقه اسلامى در قوانین مدنى آنها پدید آمده است. بنابراین افراد و جوامع غیر مسلمان نیز مى‌توانند از قرآن و فقه اسلام مطالبى را بگیرند و به آن عمل كنند و از نتایج و آثار مثبت آن نیز برخوردار شوند.

در چند قرن پیش اگر كسى به ما مى‌گفت شاید روزى بیاید كه دیگران در عمل به قرآن از شما جلو بیفتند، ما باور نمى‌كردیم و این حرف را

یك شوخى تلقى مى‌كردیم. در نگاه اول نیز مسأله همین‌گونه است. در حالى كه ماییم كه عالم به علوم قرآن و اهل‌بیت(علیهم السلام) هستیم و هزاران فقیه و عالم و كتاب‌هاى فقهى و حوزه علمیه داریم، چگونه مى‌شود كه دیگران بیایند و به قرآن عمل كنند اما خود ما عمل نكنیم؟! از این رو در آن زمان‌ها شاید هنگامى كه این كلام امیرالمؤمنین(علیه السلام) را كه «لاَ یَسْبِقْكُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَیْرُكُم» مى‌دیدند، تعجب مى‌كردند كه معناى این سخن چیست. مگر امیرالمؤمنین(علیه السلام) در آخرین ساعات حیات شریفش چه وضعیتى را پیش‌بینى مى‌كرد كه این‌قدر با تأكید این مسأله را بیان فرموده كه: اللهَ اللهَ فِی الْقُرْآنِ لاَ یَسْبِقْكُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَیْرُكُم؟

امیرالمؤمنین(علیه السلام) با چشم تیزبین و آینده‌نگر خود روزى را مى‌دید كه تقید غیر مسلمانان در عمل به برخى احكام اسلام از ما مسلمانان بیشتر خواهد شد و آنان در عمل به قرآن از ما سبقت خواهند گرفت. «نظم امركم» دستور قرآن و امام و پیشواى ما است، اما ما پیروان قرآن و على(علیه السلام) امروزه در عمل به این دستور از بسیارى ملل دنیا عقب‌تر هستیم! بسیارى از ارزش‌هاى اسلامى كه با هزاران خون دل در جوامع ما ترویج شده و ائمه اطهار(علیهم السلام) و علماى دین زحمت‌ها براى نشر و تحكیم آنها كشیده‌اند، امروزه در جوامع اسلامى متروك واقع شده و غیر مسلمانان و آنها كه شیعه نیستند در رعایت آنها از ما مسلمانان و شیعیان جلوترند! رعایت ادب، نزاكت، مدیریت، نظم در كارها، تقسیم كار و بسیارى از امور دیگر كه اگر بگویم بیم آن دارم كه به غرب‌زدگى متهم شوم، همه و همه مسائلى هستند كه از رئوس تعالیم قرآن و اسلام ما هستند، اما بسیارى از كشورهاى غیر اسلامى بهتر از ما به این دستورات عمل مى‌كنند و پیشرفت‌هاى چشم‌گیرى نیز از ناحیه عمل به آنها عایدشان شده است.

من از اشخاص مطمئن شنیدم كه تا همین یكى دو سده قبل در كشورهاى بسیار پیشرفته دنیا، حتى در كاخ‌هاى سلطنتى آنها، دستشویى وجود نداشته و اروپایى‌ها توالت ساختن را از ایرانى‌ها یاد گرفته‌اند! ظاهراً شخصى به نام اصغر‌میرزا كه از طرف ناصرالدین شاه به فرنگ رفته بوده این كار را به آنها یاد داده است! تا قبل از این تاریخ اروپاییان حتى در كاخ‌هاى سلطنتى‌شان فقط سطلى مى‌گذاشتند و قضاى حاجت مى‌كردند! هم‌چنین آن‌طور كه در تواریخ و نقل‌ها آمده، تا چندین قرن پس از ظهور اسلام اروپاییان هنوز حمام نداشتند و نمى‌دانستند حمام چیست و در چشمه‌ها و رودخانه‌ها استحمام مى‌كردند. حال همان مردم در ظرف مدتى كوتاه آن‌چنان در بهداشت پیشرفت كرده‌اند كه روزى چند بار دست‌هایشان را با آب و صابون مى‌شویند و دو بار در روز بدنشان را شستشو مى‌دهند. تاریخ نشان مى‌دهد اینها را از مسلمان‌ها یاد گرفته‌اند و این‌گونه نظافت و بهداشت و استحمام براى آنها سابقه زیادى ندارد. آیا این مصداق «لاَ یَسْبِقْكُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَیْرُكُم» نیست؟

این همه امیرالمؤمنین(علیه السلام) فریاد مى‌زند اللهَ اللهَ فِی نَظْمِ أَمْرِكُم، آن‌گاه پس از 1400 سال برخى از پیروان على(علیه السلام) مى‌گویند نظم ما در بى‌نظمى است! این در حالى است كه غربى‌هاى غیر معتقد به اسلام و قرآن براى هر كار جزئى برنامه و آیین‌نامه و مقررات مشخص و مضبوط دارند. این همان چیزى است كه امیرالمؤمنین(علیه السلام) آن روز هشدار داد كه لاَ یَسْبِقْكُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَیْرُكُم.

تا پیش از یكصد سال اخیر ما از خود سؤال مى‌كردیم چگونه ممكن است آنها در عمل به قرآن از ما جلو بیفتند؟ قرآنى كه آنها اصلا اعتقادى

به آن ندارند چگونه عمل مى‌كنند؛ آن هم عملى كه گوى سبقت را از ما كه مسلمان و معتقد به قرآن هستیم، بربایند؟! كسانى كه معناى این كلام امیرالمؤمنین(علیه السلام) را نمى‌فهمیدند اكنون چشم باز كنند و ببینند كه چگونه غیر مسلمانان در شؤون مختلف، نظیر ادب، حسن معاشرت، نظم اجتماعى و نظافت از مسلمانان پیشى گرفته‌اند. البته ما ظلم‌ها و استعمارگرى‌ها و خون‌خوارى‌هاى غربیان و اروپاییان را فراموش نكرده‌ایم، اما به هر حال باید بپذیریم در بسیارى از امورى كه اصل و ریشه آن در اسلام و قرآن و دستورات اهل‌بیت(علیهم السلام) است آنها امروزه از ما جلوترند. آرى، ما كه اینها را حكم خدا مى‌دانیم و عمل به آنها را ثواب و در مواردى حتى واجب مى‌شماریم، در عمل به این دستورات مشكل داریم و غربیان كه اعتقادى به خدایى بودن این دستورات ندارند در عمل به آنها بسیار مقیدند. امیرالمؤمنین(علیه السلام) این هشدار را به ما داده بود، ولى متأسفانه در گوش ما اثر نكرد، و امیدواریم پس از این اثر كند.

ما باید این فریاد امیرالمؤمنین(علیه السلام) را كه اللهَ اللهَ فِی الْقُرْآن به گوش جان بشنویم و توجه و عمل به قرآن را در صدر كارها و برنامه‌هایمان قرار دهیم. قرآن گنجینه‌اى گران‌بها است كه حتى اگر فردى كافر هم به یك دستور آن عمل كند به همان اندازه از فواید آن بهره‌مند خواهد شد. ما اگر سعادت دنیا و آخرت را مى‌خواهیم، اگر عزت و سربلندى در مقابل كفار را مى‌طلبیم، و اگر به دنبال آرامش روح و جان هستیم، باید بدانیم كه دواى همه دردهاى ما در قرآن است. ما را چه مى‌شود كه حیران و سرگردان به این در و آن در مى‌زنیم و براى رسیدن به سعادت و خوشبختى گاهى دست به دامان شرق و گاه پناهنده به غرب مى‌شویم؟

دنبال چه مى‌گردیم؟ براى همه دردهاى خود نسخه‌اى شفابخش‌تر و كامل‌تر و بهتر از قرآن كجا مى‌توانیم پیدا كنیم؟!

 

نماز، ستون دین

از این قسمت به بعد و پس از سفارش در مورد خود قرآن، امیرالمؤمنین(علیه السلام) سفارش‌هایى را نسبت به برخى مهم‌ترین دستورات و محتویات قرآن مطرح مى‌فرماید؛ البته دستوراتى كه جنبه شرعى و تعبدى دارد و فقط معتقدان به دین و اسلام آنها را مى‌پذیرند و مثل بحث قبلى نیست كه عقل به تنهایى هم قادر به درك آنها باشد. اولین این دستورات مسأله نماز است، كه امیرالمؤمنین(علیه السلام) در مورد آن مى‌فرماید: وَاللهَ اللهَ فِی الصَّلاَةِ فَإِنَّهَا عَمُودُ دِینِكُم.

پس از آن‌كه در مرحله قبل توجه به خود قرآن جلب شد و بنا شد به قرآن عمل كنیم، امیرالمؤمنین(علیه السلام) مى‌فرماید مهم‌ترین دستور قرآن كه باید آن را در صدر برنامه‌هایتان قرار دهید و بیش از هر چیز نسبت به آن اهتمام داشته باشید نماز است. در قرآن كریم بارها و بارها بر نماز و اهمیت و جایگاه آن تأكید شده است و خداى متعال به زبان‌ها و بیان‌هاى مختلف به نماز توصیه فرموده است. به راستى چه رازى در این عمل نهفته است كه تا بدین حد نسبت به آن اهتمام شده است؟ البته همه ما مسلمانیم و معتقدیم آن‌چه را خداوند فرموده قطعاً درست است و حتماً حكمتى در آن نهفته است؛ اما آیا مى‌توانیم در مورد نماز به بخشى از این راز و رمزها و حكمت‌ها پى ببریم و عقلمان را نسبت به اهمیت آن ارضا كنیم و بر ایمان خود به نماز و اهمیت آن بیفزاییم؟ اگر ما اهمیت نماز را درك

كنیم و انجام آن بر اساس تعبد محض نباشد، آن‌گاه هم به رعایت وقت آن بیشتر اهمیت مى‌دهیم و هم سعى مى‌كنیم با حضور قلب بیشتر در نماز از انوار و معارف آن بیشتر و بهتر بهره ببریم و آن را شفاى دردهاى روحى خود قرار دهیم.

آرى، نماز بزرگ‌ترین، مؤثرترین و بهترین دارو براى امراض روحى انسان‌ها است. همان‌گونه كه در روایات آمده، نماز هم‌چون چشمه‌اى است كه انسان در هر شبانه‌روز پنج بار روح خود را در آن شستشو مى‌دهد و آلودگى‌هاى قلب و روح را مى‌زداید. نماز موجب تعالى روح انسان است و او را از پستى به اوج حركت مى‌دهد. نماز خاصیت آرامش‌بخشى دارد و انسانى كه نگران و مضطرب است، مى‌تواند با خواندن دو ركعت نماز و در اثر ارتباط با خدا به آرامش برسد.

براى نماز در آیات و روایات ده‌ها خاصیت و اثر ذكر شده كه متأسفانه نمازهاى بى‌روح امثال بنده تهى از آن آثار و خواص است. بسیارى از ما از نماز فقط خم و راست شدنى را مى‌دانیم و از ابتداى كودكى فقط همین را دیده و یاد گرفته‌ایم كه نماز همین است كه خم و راست شویم. از این رو مانند آداب اجتماعى دیگر، نماز هم براى اكثر ما به صورت یك سنّت اجتماعى درآمده و از حقیقت و روح متعالى آن غافلیم و به اهمیت فوق‌العاده آن توجه نداریم. ما كمتر از خود مى‌پرسیم و در این مسأله تأمل مى‌كنیم كه چرا این‌قدر در آیات و روایات نسبت به نماز تأكید گردیده و توجه داده شده است؟ بنده خودم را مى‌گویم؛ با این‌كه قریب هفتاد سال از عمرم گذشته و بیش از پنجاه سال آن را با كتاب و سنّت مأنوس بوده‌ام، اما در عین حال آن‌طور كه باید و شاید به نماز

اهمیت نمى‌دهم. شاید تا به حال ده‌ها بار درباره نماز و اهمیت و جایگاه آن، براى دیگران سخن گفته‌ام و نكاتى را از آیات و روایات استفاده و براى آنان تبیین كرده‌ام، ولى این‌كه چقدر در خودم تأثیر داشته است، نمى‌دانم. آن‌چه یقینى است این است كه باید اعتراف كنم كه نسبت به نماز جفا مى‌كنم و حق آن را به‌جا نمى‌آورم. تصورم هم این است كه امثال بنده نیز كم نباشند.

از این رو خوب است انسان بنشیند و لحظه‌اى كلاه خود را قاضى كند و از خود سؤال كند این مطالبى كه در آیات و روایات درباره نماز آمده آیا واقعاً راست است یا خیر؟ اگر راست است پس چرا ما این‌قدر نماز را سبك مى‌شماریم؟! و اگر راست نیست پس براى این همه تأكید و سفارش چه توجیه و پاسخى داریم؟

چه مطلبى در نماز است كه امیرالمؤمنین(علیه السلام) در آخرین ساعات عمر شریفش با تأكید هرچه تمام‌تر نسبت به آن سفارش مى‌كند؟ و امام صادق(علیه السلام) در بستر وفات دستورى مى‌دهد تمام بستگان دور و نزدیكش را جمع كنند و مى‌فرماید بدانید و به دیگران هم برسانید كه:

اِنَّ شَفاعَتَنا لَنْ تَنالَ مُسْتَخِفّاً بِالصَّلوةِ؛(1) همانا شفاعت ما هرگز نصیب كسى نخواهد شد كه نماز را سبك بشمارد.

اگر كسى نماز را سبك بشمارد شفاعت اهل‌بیت(علیهم السلام) را از دست خواهد داد. این روایت حاوى چه پیامى است؟ چه رازى در نماز هست كه سبك شمردن آن استحقاق شفاعت را هم از انسان سلب مى‌كند؟

قرآن در وصف برخى مجرمان روز قیامت مى‌فرماید هنگامى كه از


1. بحارالانوار، ج 82، ص 235، روایت 63، باب 1.

آنان سؤال مى‌شود چه چیز شما را جهنمى كرد: ما سَلَكَكُمْ فِی سَقَرَ؛(1)پاسخ مى‌دهند: لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّینَ؛(2) ما از نمازگزاران نبودیم. سپس قرآن به همان فرمایش امام صادق(علیه السلام)اشاره مى‌كند كه نتیجه دورى آنان از نماز اكنون این است كه: فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشّافِعِینَ؛(3) یعنى چون با نماز رابطه‌اى نداشتند اكنون از شفاعت بى‌بهره‌اند. چه سرّى در نماز است كه نبودن آن باعث مى‌شود انسان استحقاق شفاعت را از دست بدهد؟

در توضیح این مسأله آن اندازه كه عقل و دانش ما مى‌رسد این است كه براى تبیین این امر ابتدا باید ببینیم اصلا هدف انسان چیست، كجا باید برود و به چه چیز باید برسد، و سپس ملاحظه كنیم ابزار این امر و موانع آن كدام است.

آن‌طور كه از قرآن و بیانات پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) و ائمه اطهار(علیهم السلام) استفاده مى‌شود، انسان براى ترقى و تكامل در رسیدن به مقامى به نام «قرب الهى» آفریده شده است؛ مقامى كه نام آن «جوار خدا» است. تعبیر خود قرآن این است:

فِی مَقْعَدِ صِدْق عِنْدَ مَلِیك مُقْتَدِر؛(4) در قرارگاه صدق، نزد پادشاهى مقتدر.

ما در فرهنگ و محاورات خودمان گاهى از این مقام به «جوار رحمت الهى» تعبیر مى‌كنیم. جوار یعنى همسایگى. آسیه، همسر فرعون نیز همین مقام را از خداى متعال درخواست مى‌كند:


1. مدثر (74)، 42.

2. همان، 43.

3. همان، 48.

4. قمر (54)، 55.

رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَكَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ؛(1) پروردگارا، پیش خود در بهشت خانه اى برایم بساز.

این دعا نشان‌گر تعالى روحى آسیه و حاكى از معرفت بالاى او است. او همسر فرعون است و فرعون كسى است كه نداى «أَنَا رَبُّكُمُ الأَْعْلى»(2)سر مى‌داد؛ اما درخواست آسیه از خداوند این است كه براى من خانه‌اى نزدیك خودت در بهشت بنا كن! این اوج همت یك انسان است. اگر بخواهیم این درخواست را با تعابیر رایج و عرفى خودمان بیان كنیم، یعنى خدایا مقامى مى‌خواهم كه نهایت نزدیكى را به تو داشته باشد. بالاتر از این، همت انسان به كجا مى‌تواند برسد؟ و آسیه به كمتر از این راضى نمى‌شود كه نزدیك‌ترین مقام را به خداى متعال داشته باشد.

در هر صورت، اسلام انسان را این‌طور معرفى مى‌كند كه براى رسیدن به چنین مقامى آفریده شده است. از این رو هرچه كه كمك كند و انسان را به این مقام نزدیك نماید مطلوب خواهد بود، و هرچه كارى در این جهت مؤثرتر و مفیدتر باشد مطلوب‌تر خواهد بود. از آن سو نیز هر چیزى كه مانع این سیر شود ارزش منفى خواهد داشت.

با توجه به این توضیح اكنون باید پرسید چه چیز بیش از نماز مى‌تواند انسان را به خدا نزدیك كند؟ نماز عبادتى است كه ابعاد، اذكار و افعال مختلفى در آن دیده شده و اظهار بندگى و عبودیتى كه در آن وجود دارد در هیچ عبادت دیگرى دیده نمى‌شود. نماز از چنان شأن و مرتبه‌اى برخوردار است كه در همین عالم ممكن است براى نمازگزار حالى دست


1. تحریم (66)، 11.

2. نازعات (79)، 24.

دهد كه خود را در مقام قرب و جوار الهى بیابد. نماز پیامبر(صلى الله علیه وآله) و ائمه اطهار(علیهم السلام) همین‌گونه بود و آثار آن در اعمال و احوال آن بزرگواران ظاهر مى‌شد. ما كه از این مقامات بویى نبرده و نصیبى نداریم، ولى بزرگان دین و بسیارى از اولیاى الهى به چنین مراتبى دست یافته‌اند و آثار آن در زندگى آنان مشهود بوده است. در این زمینه روایات و داستان‌هاى بسیارى وجود دارد كه در این‌جا مجال نقل آنها نیست. امام سجاد(علیه السلام)سحر كه براى نماز شب برمى‌خیزد، هنگامى كه دستش را براى وضو در ظرف آب فرو مى‌برد ناگهان به خداى متعال توجه پیدا مى‌كند و چنان در اثر این توجه از خود بى‌خود مى‌شود كه مدتى مدید در همان حال مى‌ماند و نزدیك اذان صبح و طلوع فجر به خود مى‌آید. هم‌چنین آن حضرت وقتى سحرگاهان به آسمان نگاه مى‌كند و آیات آخر سوره آل عمران را تلاوت مى‌كند، كه رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلا...، اشك مانند سیل از چشمانش سرازیر مى‌شود و در لذت مناجات با خداى متعال غرق مى‌گردد. به راستى این چه لذتى است كه اولیاى الهى از آن متلذذ مى‌شوند؟! ما را راهى به این عوالم متعالى نیست و خدا خود مى‌داند كه در این حالات بین او و بندگانش چه مى‌گذرد:

فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُن؛(1) هیچ كس نمى‌داند چه چیز از آن چه روشنى بخش دیدگان است براى آنان پنهان شده است.

قرآن درباره نعمت‌هایى كه بهشتیان از آن برخوردار مى‌شوند بیانات


1. سجده (32)، 17.

مختلفى دارد، اما درباره آن‌چه كه خداوند براى سحرخیزان مهیا كرده است، مى‌فرماید كسى نمى‌داند كه آن، چه مقامى و چه انس و چه لذتى است: فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُن. خوشا به حال آنان كه به این عوالم راه یافته‌اند و چنین لذت‌هایى را چشیده‌اند؛ گوارایشان باد و هنیئاً لهم.