فصل اول: طلایه‌دار تحقیق و تزكیه

 

 

 

 

فصل اول:

 

 

 

طلایه‌دار تحقیق و تزكیه

 

 

 

 

 

گوهرهاى تابناك

الحمدلله الّذى اكرمنى بمعرفتكم ومعرفة اولیائكم ورزقنى البراءة من اعدائكم.

معرفت بشر در تمامى عرصه‌هاى علمى، فلسفى و عرفانى و به طور كلى در زمینه‌هاى فرهنگى، فكرى و معنوى مرهون پژوهش‌هاى پُرمایه و تلاش‌هاى خستگى‌ناپذیر شخصیت‌هایى است كه به‌دور از انگیزه‌هاى شخصى و بدون شهرت‌طلبى و آوازه‌خواهى، عمر بابركت خویش را وقف كشف رازهاى هستى نموده‌اند و هرگز ارزش‌هاى والا و حقایق ناب و گوهرهاى گرانبهاى تقوا و فضیلت را به زر و زیور دنیا نفروخته‌اند و دل پاك و تابناك خود را به جاه و مقام موهوم و فناپذیر و زودگذر نفروخته‌اند.

اگر معیار ارزش‌هاى انسانى را تقرّب به خداوند متعال بدانیم كه مى‌دانیم، در مقام ارزیابى شخصیت‌هاى علمى باید بالاترین بها را به كسانى دهیم كه در راه آشنا نمودن انسان‌ها به راه خدا، پرورش حق‌طلبان و طهارت‌جویان، گام برداشته‌اند و در میدان تعلیم و تربیت و تحقیق و نیز در عرصه تربیت و تزكیه، گوى سبقت را از همگنان ربوده‌اند: فِیهِ رِجالٌ یُحِبُّونَ أَنْ یَتَطَهَّرُوا وَاللهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرِینَ.(1)


1. توبه (9)، 108.

از درخشان‌ترین چهره‌هاى طلایه‌دار در این دو میدان به خصوص در دو قرن اخیر استاد عظیم‌الشأن، علاّمه جلیل‌القدر، حضرت آیت‌الله سید محمدحسین طباطبایى(رحمه الله) مى‌باشد كه ان شاء الله خداى متعال ایشان را با اجداد طاهرینش محشور فرماید و به عالى‌ترین مقام فائز گرداند.

سخن گفتن درباره شخصیتى كه جهان اسلام مرهون پژوهش‌هاى تفسیرى و فلسفى و عرفانى وى مى‌باشد درخور هركسى نمى‌باشد و ورود بال و پر شكسته‌اى چون این بنده در چنین عرصه‌اى، عِرض خود بُردن و زحمت خوانندگان دادن است. به راستى چه مى‌توان گفت درباره كسى كه یكى از مراجع بزرگ در حقش مى‌فرمود:

«در جهان تشیع، علامه طباطبایى از لحاظ جامعیت بین علم و تقوا، كم‌نظیر بلكه بى‌نظیر است».

پس بهتر آن‌كه براى خالى نبودن عریضه، به چند جمله‌اى اكتفا كنم.

 

خلق و خوى

علامه مظهر متانت، وقار، طمأنینه، عزت نفس، توكل، اخلاص، فروتنى، عطوفت و دیگر مكارم اخلاقى بود. آثار عظمت روح و نورانیّت دل و ارتباط با ماوراى طبیعت در سیماى ملكوتى ایشان هویدا بود.

بر مجلس ایشان چنان هیبتى سایه مى‌افكند كه حاضران را در سكوتى ژرف و پرتأمّل فرو مى‌بُرد و آدمى را به یاد شعر معروف فرزدق مى‌انداخت كه در مدح امام سجاد(علیه السلام) گفته است:

«یُغضی حیاءً ویُغضى مِن مهابتِه»

به خاطر دارم كه روشندلى در محضرشان با چشمانى اشكبار آهسته مى‌گفت:

«در شگفتم كه چگونه زمین سنگینى چنین مردانى را تحمل مى‌كند.»

در طول سى سال كه افتخار درك محضر آن بزرگوار را داشتم هرگز كلمه «من» از ایشان نشنیدم در عوض عبارت «نمى‌دانم!» را بارها در پاسخ به سؤالات از وى شنیده‌ام. همان عبارتى كه افراد كم‌مایه از گفتن آن عار دارند ولى این دریاى پرتلاطم علم و حكمت از فرط تواضع بر زبان جارى مى‌ساخت و جالب اینكه، به دنبال آن پاسخ پرسش را به صورت احتمال و یا عبارت «به نظر مى‌رسد» بیان مى‌كرد. از جمله خصال بارز این بزرگ‌مرد روحانى اشتیاق و خضوع زایدالوصفى بود كه نسبت به خاندان رسول اكرم(صلى الله علیه وآله) از خود بروز مى‌داد و تلاش‌هاى شبانه‌روزى علمى، او را از توسّل و عرض ادب به پیشگاه مقام رسالت و ولایت بازنمى‌داشت و موفقیت خویش را مرهون همین توسّل‌ها مى‌دانست و آنچنان به بیانات عترت نبى اكرم(علیهم السلام) احترام مى‌گذاشت كه حتى در برابر روایات مرسل و داراى سند ضعیف هم به احتمال این‌كه از بیت عصمت صادر شده باشد، رفتار احترام‌آمیزى داشت و برعكس كوچك‌ترین و كم‌ترین سوء ادب و كژاندیشى را نسبت به این دودمان پاك و مكتب پرافتخار تشیع، قابل اغماض نمى‌دانست.

آخر مگر محبت به این خاندان اجر رسالت و راه خدا نیست.(1) و مگر ایشان همان كسانى نمى‌باشند كه پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) آنان را هم‌ردیف قرآن


1. اشاره دارد به آیه: قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى (شورى(42)، 23).

كریم قرار داد(1) و مگر ایشان بزرگ‌ترین نعمت‌هاى خدا در میان جوامع انسانى نمى‌باشند كه باید بزرگترین سپاس را در خصوص آنان به جاى آورد.

علامه كتاب حدیث را مى‌بوسید، مدتى در جلسات شب‌هاى پنج‌شنبه و جمعه، احادیث و ادعیه معتبر را مى‌خواندند و شرح مى‌دادند كه متأسفانه این بحث‌ها ضبط نشده مگر این‌كه برخى شاگردان از آنها یادداشت‌بردارى كرده باشند.

ایشان به قدرى براى جوامع روایى احترام قائل بود كه اجازه نمى‌داد كتاب بحارالانوار در جایى قرار گیرد كه نوعى بى‌احترامى به آن تلقّى گردد. البته بر بعضى مجلدات این كتاب حاشیه نوشت و در اصلاح و منقح نمودن برخى مندرجات جلد اول تا هفتم بحار كوشید ولى عده‌اى بر علیه وى جوّسازى كردند و چنین شایع نمودند كه علامه طباطبایى درصدد تخریب شخصیت علامه مجلسى مى‌باشد و لذا از برخى نقاط نامه‌هایى دریافت نمود كه چنین تلاشى را پى نگیرد و او هم دیگر نتوانست این پژوهش را ادامه دهد.(2)

علامه به مجالس عزادارى براى خاندان عترت به خصوص خامس آل‌عبا توجه ویژه‌اى نشان مى‌داد و همچون افراد عادى در این مراسم


1. قال رسول الله: إِنِّی تَارِكٌ فِیكُمُ الثَّقَلَیْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللهِ وَعِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَإِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا. (میرحامد حسین در كتاب عبقات‌الانوار این حدیث را با ذكر سند نقل كرده است).

2. دیدار آیت‌الله مصباح با دكتر اعوانى (2 بهمن 1382).

حضور مى‌یافت و مى‌گفت این كتیبه‌هاى سیاه كه بر در و دیوار حسینیه نصب شده است، قادرند ما را شفاعت كنند و در آن محافل چنان مى‌گریست كه دانه‌هاى درشت اشك از دیدگانش بر گونه‌هاى او جارى مى‌گشت، هنگامى كه نام مبارك یكى از ائمه طاهرین بر زبان مى‌آمد تواضع و ادب در سیمایش مشهود مى‌گردید، هر سال تابستان‌ها به آستان قدس رضوى در مشهد مى‌رفت و در جوار حرم مطهر به تضرع و زارى مى‌پرداخت. در ماه رمضان روزه خود را با بوسه زدن بر ضریح مقدس حضرت فاطمه معصومه(علیها السلام) در قم افطار مى‌كرد، آنگاه به سوى خانه مى‌رفت.(1)

 

قله اندیشه

علامه را به حق باید یكى از اركان حوزه علمیه قم در عصر حاضر تلقّى كرد و شاید كمتر اهل فضلى از معاصرین و متأخرین یافت شود كه از خرمن پُربار درس‌هاى ایشان خوشه‌اى نچیده باشد و یا از نوشته‌هاى عمیق و وزین ایشان بهره‌اى نبرده باشد.

از توفیق‌هاى بزرگى كه خداوند متعال به ایشان عنایت فرمود، این است كه تفسیر قرآن را در حوزه‌هاى علمیه جهان تشیع احیا نمودند و با كوششى مداوم كتاب نفیس و پرارزش «المیزان فى تفسیر القرآن» را در بیست مجلّد نگاشته و به جهان اسلام تقدیم نمودند. كتابى كه حاوى عمیق‌ترین و عالى‌ترین مطالب در زمینه‌هاى گوناگون معارف اسلامى مى‌باشد.


1. جرعه‌هاى جانبخش (اقتباس از فصل هفتم).

این استاد بزرگ علاوه بر تدریس علوم متعدد اسلامى و تألیف كتاب‌هاى درسى به شیوه سنتى همچون «بدایة الحكمة» و «نهایة الحكمة»، اقدام مبتكرانه‌اى براى عرضه مفاهیم فلسفه اسلامى در قالب جدیدى انجام داد كه پاسخگوى نیازهاى عصر حاضر باشد، محصول این كوشش كتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» است كه هنوز به عنوان بهترین كتاب براى ردّ شبهات مادى مورد استفاده اهل نظر مى‌باشد.

علامه اهتمام فراوانى بر حفظ سیره و سنت نبى اكرم(صلى الله علیه وآله) داشت و نگارش كتاب «سُنن النّبى» محصول این تلاش است. علامه به فرمایش استاد اخلاقش مرحوم حاج میرزا على آقا قاضى تصمیم گرفت سیره و سنتِ پیامبر(صلى الله علیه وآله) را در مجموعه‌اى تدوین نماید تا الگویى براى خود و دیگران باشد، بدین جهت از بررسى كتاب بحارالانوار یك دوره سنن رسول اكرم(صلى الله علیه وآله) را استخراج نمود كه آن را «سنن النبى» نامید. وى در آغاز این اثر به نقل از امام صادق(علیه السلام) آورده است: من دوست ندارم مسلمانى بمیرد مگر این‌كه آداب و سنن رسول خدا(صلى الله علیه وآله) را ولو براى یك بار هم كه شده انجام دهد، و خود به این دستور عمل كرد و براى شاگردانش نقل نموده است: در بین روایات به این حدیث برخوردم كه خاتم پیامبران از یك نوع خوراكى كه از ملخ دریایى تهیه مى‌شود تناول مى‌كرده است. بعد مى‌افزاید جستجو نمودم تا یك مرتبه از غذایى كه پیامبر دوست داشته بخورم و سرانجام موفق شدم تا در این جهت به آن آخرین فرستاده الهى تأسّى نموده باشم.(1)


1. كتاب سنن النبى مجموعه‌اى است از روایات سنن كه حاوى روش‌هاى عملى حضرت نبى اكرم(صلى الله علیه وآله) و اعمالى كه آن وجود بابركت در مسیر زندگى بدان‌ها مداومت فرموده و عنایت داشته ضبط نموده است، بخشى از معروف‌ترین این احادیث را علامه طباطبایى در حدود سال 1350 ه‌.‌ق گردآورى نمود و سپس آقاى محمدهادى فقهى با كوششى چند ساله بقایاى این احادیث را به عنوان ملحقات استخراج و به اصل كتاب ضم نمود و براى آن‌كه این اثر قابل استفاده براى عموم مردم باشد با حفظِ اصل عربى روایات، آن را به فارسى ترجمه كرد و در اختیار علاقه‌مندان قرار داد. اخیراً نیز مترجم، محقق و ویراستار معاصر آقاى حسین استاد ولى به ترجمه این كتاب اقدام نموده كه زیور طبع آراسته شده است. (گلى زواره)

در مقابل، مبارزه‌اى جدى را با بدعت‌هایى كه به نام نوآورى در دین مطرح مى‌گردید از واجبات مؤكّد مى‌دانستند و این شیوه‌اى بود كه در مكتب اهل‌بیت(علیهم السلام) آموخته بودند. بنابراین باید ایشان را از بزرگترین احیاكنندگان كتاب و سنت به شمار آورد.

این استاد بزرگوار در برخورد با بداندیشان و شیطان‌صفتان نیز شیوه‌اى الهام گرفته از كتاب و سنت داشتند. به خاطر دارم هنگامى كه نابخردى از روى غرضورزى اقدام جاهلانه‌اى در جهت تضعیف شخصیت علمى ایشان انجام داده بود و جمعى از علاقه‌مندان اجازه مى‌خواستند تا آن فرد خاطى را توبیخ نمایند، ایشان با نهایت آرامش، متانت و فروتنى فرمودند: ولا یحیق المكر السىّءُ الاّ باهله،(1) طولى نكشید كه مصداق این آیه كریمه در حق وى تحقق یافت.

این وضع درباره چند نفر دیگر به صورت گرفتارى‌ها و رسوایى‌هاى عجیبى تكرار گردید و عملا ثابت شد كه ناسپاسى نسبت به نعمت وجود مردان الهى و اسائه ادب در خصوص علماى ربّانى موجب سلب توفیق، خذلان و رسوایى دنیا و آخرت مى‌شود.


1. فاطر (35)، 43.

علاّمه، علاوه بر تشویق دانش‌پژوهان و سعى در تعلیم و تربیت ایشان و پرورش شاگردانى همچون متفكر شهید آیت‌الله مرتضى مطهرى، عنایت ویژه‌اى به گسترش و نشر معارف اسلامى در بیرون از حوزه علمیه داشت و شخصاً در جلساتى كه از سوى برخى شخصیت‌هاى علمى در تهران تشكیل مى‌گردید، حضور مى‌یافت. از جمله آنها جلساتى بود كه پروفسور هانرى كُربن(1) در آنها شركت داشت و از بیانات فلسفى، عرفانى و روشنگرى‌هاى این استاد بزرگوار در زمینه معارف تشیع بهره مى‌بُرد.

 

فرجام اهانت

علامه طباطبایى در مقابل شاگردان عصبانى نمى‌شد و سابقه نداشت به فراگیران سخنان اهانت‌آمیز بگوید یا با آنان تندى كند، سراپاگوش بود و چون حرف اشكال‌كننده به پایان مى‌رسید جوابش را به آرامى مى‌داد و او را قانع مى‌نمود.

جوانى به نام سید احمد شبسترى بود كه از محضر علامه بهره برد ولى درس‌هاى حوزه را ادامه نداد و به دانشگاه رفت، او در آغاز از علاقه‌مندان علاّمه بود ولى چون از دختر ایشان خواستگارى كرده و جواب رد شنیده بود با عقاید این فیلسوف از در مخالفت برآمد و اشكالاتى بر تفسیر المیزان نوشت كه تحت عنوان «حول المیزان» به زبان


1. هانرى كُربَن در چهارم آوریل 1903 م در پاریس به دنیا آمد، او كه دانش‌آموخته و نیز مُدرّس دانشگاه سوربن بود به تحقیقات در عرفان شیعى روى آورد و در سال‌هاى 1337 و 1338 با علامه طباطبایى مصاحبه‌هایى در باره عقاید و تعالیم و تاریخ تشیع به عمل آورد، این گفتگو با حضور تنى چند از اندیشمندان در دركه در شمال تهران صورت مى‌گرفت.

عربى چاپ شد، برخى شاگردان از جمله آیت‌الله مصباح، آیت‌الله امینى و چند نفر دیگر خدمت استاد رفته و خاطرنشان ساختند چنین اثرى علیه تفسیرتان منتشر شده است، در شأن شما نمى‌باشد كه جواب او را بدهید ولى اجازه دهید آن را بدون پاسخ نگذاریم، ایشان فرمودند «وَلا یَحِیقُ الْمَكْرُ السَّیِّئُ إِلاّ بِأَهْلِه»(1)، نقشه‌اى كه او كشیده براى خودش خسارت مى‌آورد و تیرى كه رها كرده به سوى وى كمانه مى‌كند.

طولى نكشید كه این جوان فوت نمود، یكى از دوستان مى‌گفت در یك سفرى كه از تهران مى‌آمدم، بنده خدایى از اهالى آذربایجان در ماشین، پهلویم نشسته بود، به مناسبت گفتم: اهل كجایید؟ قم چه كار دارید؟ گفت: قصد دارم به زیارت بارگاه حضرت فاطمه معصومه(علیها السلام) بروم ولى یك كار واجب‌ترى هم دارم، پرسیدم چیست؟ پاسخ داد: مى‌خواهم خدمت علامه طباطبایى بروم، راستى خانه‌اش كجاست، گفتم: به شما نشانى محل سكونت او را مى‌دهم و رفته رفته ماجرا را تعریف كرد و افزود دوستى داشتم به نام سید احمد شبسترى كه همشهرى ما بود و اخیراً مرحوم گردید.

چند شب پیش او را در عالم رؤیا مشاهده كردم، خواب آشفته و نگران كننده‌اى دیدم، مشاهده نمودم قیامت برپا شده و فرشتگان الهى این دوست تازه درگذشته را مى‌كشند و به طرف جهنم مى‌برند.

وقتى نگاهش به من افتاد، شروع كرد به داد زدن، فریاد زد: فلانى فلانى به دادم برس. گفتم: چه مى‌گویى؟ چرا به این وضع دچار شده‌اى، مگر چه كرده‌اى؟


1. فاطر (35)، 43.

گفت: برو قم و به علاّمه طباطبایى بگو مرا حلال كند، از او عذرخواهى نما كه من اسباب اذیّت و رنجاندن او را فراهم كردم.

از وحشت از خواب پریدم. حالا دارم نزد ایشان مى‌روم تا وظیفه‌ام را انجام دهم. بعد كه با علامه دیدار نموده و این ماجرا را مطرح كرده بود، ایشان با نهایت فروتنى به گریه افتاده و براى او استغفار نموده بود.(1)

 

ابتكارى تحول‌آفرین

علامه نخست در نقطه‌اى دورافتاده به كارهاى تبلیغى و ارشادى توأم با تلاش‌هاى عمرانى مى‌پرداخت و نیازهاى مادى و معنوى مردم، به‌ویژه اقشار محروم را لمس مى‌نمود و در حد توانایى به یارى آنان مى‌شتافت و در ارتقاى سطح آگاهى افراد جامعه نقش مؤثرى را ایفا مى‌كرد. از سوى دیگر خطرهاى فكرى و فرهنگى را كه در عرصه‌هاى دینى پدید آمده بود، به خوبى احساس مى‌كرد و درصدد یافتن راهى براى مبارزه با آنها برمى‌آمد كارى كه نیاز به استادان و دانشمندانى داشت كه بتوانند عطش فكرى و فلسفى آنان را با شهد شیرین بیاناتشان فرو نشانند و متأسفانه چنین مربّیانى كمیاب بودند.

امّا از آنجا كه خداى مهربان همواره حق‌طلبان را یارى مى‌نماید و شرایط شكوفایى آنان را فراهم مى‌سازد، بر حوزه علمیه شهر مقدس قم منّت نهاد و دست تقدیر حكیمانه‌اش علامه طباطبایى را از تبریز به قم آورد.(2)


1. دیدار دكتر اعوانى با آیت‌الله مصباح، 2 بهمن 1382.

2. علامه طباطبایى فرزند سید محمد قاضى در ذیحجه 1321 ه‌.‌ق (1281 ه‌.‌ش) در شادآباد تبریز دیده به جهان گشود، در پنج سالگى مادر و در نُه سالگى پدر را از دست داد.

با این وجود سیدمحمدحسین مقدمات علوم را همراه خوشنویسى فراگرفت و از سال 1297 تا 1304 شمسى در مدرسه طالبیه تبریز آموختن دانش‌هاى متداول علوم حوزوى در ادبیات، منطق، حكمت و فقه را پى گرفت.

از آن پس همراه برادرش سید محمدحسن الهى طباطبایى عازم عتبات عراق گشت و در نجف اشرف از محضر عارف معروف مرحوم آیت‌الله سید على قاضى بهره‌هاى فراوان بُرد و به توصیه وى خود را به كمالات معنوى و عرفانى آراست و بر طبق موازین شرعى در مسجد كوفه و مسجد سهله به عبادات و انجام نوافل پرداخت.

هم‌زمان موفق گردید به درس فلسفه سید حسین بادكوبه‌اى (متوفى 1358 ه‌.‌ق) راه یابد و دروسى چون منظومه سبزوارى، اسفار و مشاعر ملاصدرا، شفاى بوعلى، اثولوجیا، تمهید القواعد ابن تركه و اخلاق ابن مسكویه را نزدش بخواند.

این استادش به وى امر نمود به تعلیم ریاضیات بپردازد، بر همین اساس در حوزه درسى سید ابوالقاسم خوانسارى كه ریاضى‌دان زبردستى بود، یك دوره حساب استدلالى، یك دوره هندسه مسطّحه و فضایى و جبر استدلالى را فرا گرفت.

علامه در نجف محضر شخصیت‌هایى چون شیخ محمدحسین اصفهانى، میرزا محمدحسن نائینى و سید ابوالحسن اصفهانى را مغتنم شمرد و عالى‌ترین مراتب فقه و اصول را نزد این ناموران تكمیل كرد و پس از ده سال اقامت در عراق به دلیل ضیق معاش و نرسیدن مقرّرى معهود از زمین زراعتى تبریز كه ناشى از فشارهاى سیاسى رضاخان بود، در سال 1314 ه‌.‌ش به ایران آمد و مدت ده سال در شادآباد به كشاورزى، باغدارى و عمران و آبادانى این ناحیه روى آورد و در ضمن به تألیفاتى هم مشغول گردید و سرانجام در اواخر اسفند 1324 ش به همراه همسر و چهار فرزندش به قم مهاجرت نمود و در منزلى محقّر و ساده اقامت گزید. (اقتباس از جرعه‌هاى جانبخش)

آن بزرگ‌مرد علم و دین با این‌كه مهمانى غریب و گوهرى ناشناخته بود و نیز به شهرت هم علاقه‌اى نداشت و با نهایت سادگى و به‌دور از هرگونه تشریفات مى‌زیست، به زودى عناصر حق‌طلب و فضیلت‌خواه را جذب كرد و نسبت به تعلیم و تربیت آنان همت گمارد و نخستین هسته مركزى را براى ایجاد یك نهضت فرهنگى و اخلاقى پویا پدید آورد و با وجود آن‌كه هیچ‌گونه امكانات مادى و وسایل رفاهى در اختیار نداشت با

توكل بر خدا و توسّل به اولیاى او، با اخلاصى بى‌مانند و پشتكارى كم‌نظیر و تدبیرى حكیمانه و شرح صدرى به وسعت اقیانوس‌ها و به صلابت و استوارى كوهها به استقبال مشكلات و سختى‌ها رفت و به‌دور از هرگونه خودنمایى، راهى را كه تشخیص داده بود ادامه داد و دیگران را راهنمایى كرد و دست حقیقت‌جویان را گرفت و كاروان فرهنگ و اندیشه را به سوى مقصدى عالى هدایت نمود و امروزه ما شاهد آثار آن حركت و تحولى هستیم كه چند دهه قبل آن مرد بزرگ الهى آغاز كرد و از میوه‌هاى درختى استفاده مى‌كنیم كه نهالش را وى صادقانه غرس نمود و در آینده نیز به خواست خداوند متعال این شجره طیّبه میوه‌هاى بهتر و بیشترى را تقدیم جامعه اسلامى خواهد كرد: تُؤْتِی أُكُلَها كُلَّ حِین بِإِذْنِ رَبِّها.(1)

وى مرد اندیشه، ابتكار و سازندگى بود و همواره چنین مى‌اندیشید كه نیروها و امكاناتى را كه خداى بزرگ در اختیارمان قرار داده است باید به گونه‌اى به كار گیریم كه بهترین بهره را براى اسلام و جامعه مسلمین داشته باشد هرچند اهل صرف و نحو را پسند نیاید و هرچند تنگ‌نظران تُنُك‌مایه ما را آماج تیرهاى اتهام و شایعات قرار دهند و اگرچه جاهلان و نابخردان كارشكنى نمایند و سنگ‌اندازى كنند و هرچند اَقران و آشنایان هم بى‌مهرى و كم‌لطفى كنند.

بر این اساس بود كه پس از ورود به حوزه علمیه قم درباره نقشى كه باید عهده‌دار شود نیك اندیشه نمود، نیازها و نیروها را به درستى مورد


1. یعنى به فرمان خداوند (این درخت) هر زمان میوه خود را مى‌دهد (ابراهیم(14)، 25).

سنجش و ارزیابى قرار داد و راهى را كه باید بپیماید به نیكویى، درستى و راستى برگزید. سپس در اجراى طرحى كه با دوراندیشى و ابتكار ویژه خود ترسیم نموده بود با تمامى توان خود كوشید. بهترین ارزش‌ها را احیا كرد و سرانجام پیروز و سرافراز به هدف والا و محبوب حقیقى خود رسید. خود در این باره چنین فرموده است:

«هنگامى كه به قم آمدم مطالعه‌اى در برنامه درسى حوزه كردم و آن را با نیازهاى جامعه اسلامى مى‌سنجیدم و كمبودهایى در آن یافتم و فلسفه خود را تلاش براى رفع آنها دانستم. مهم‌ترین كمبودهایى كه در برنامه حوزه وجود داشت در زمینه تفسیر قرآن و بحث‌هاى عقلى بود و از این رو درس تفسیر و درس فلسفه را شروع كردم. با این‌كه در جوّ آن زمان تفسیر قرآن، علمى كه نیازمند به تحقیق و تدقیق باشد تلقّى نمى‌شد و پرداختن به آن، شایسته كسانى كه قدرت تحقیق در زمینه‌هاى فقه و اصول را داشته باشند به حساب نمى‌آمد بلكه تدریس تفسیر، نشانه كمى معلومات به حساب مى‌آمد. در عین حال این‌ها را براى خودم عذر مقبولى در برابر خداى متعال ندانستم و آن را ادامه دادم تا به نوشتن تفسیر المیزان انجامید».

درس فلسفه نیز در آن عصر چندان خوشنام نبود و تلاش‌هاى زیادى براى تعطیلى درس استاد انجام مى‌گرفت و حتى یك مرتبه آیت‌الله بروجردى(رحمه الله) در اثر اصرار زیاد عناصر ناآگاه، از ایشان خواستند كه درس فلسفه خود را محدود نمایند. استاد پاسخى متین براى آن مرحوم نوشتند و تأكید كردند:

«این درس را به عنوان وظیفه شرعى تعیّن یافته و براى تأمین نیاز ضرورى جامعه اسلامى مى‌گویم، ولى مخالفت با شما را به عنوان زعیم حوزه و رهبر جامعه شیعه جایز نمى‌دانم. از این رو اگر حكم به تعطیل بفرمایید، اطاعت مى‌كنم و حكم شما براى ترك وظیفه‌اى كه تشخیص داده‌ام عذرى در پیشگاه الهى خواهد بود ولى اگر حكم نمى‌فرمایید به وظیفه‌ام ادامه مى‌دهم». آیت‌الله بروجردى پیغام دادند كه هر طور وظیفه خودتان مى‌دانید عمل كنید. این رفتار مؤدّبانه و حكیمانه علامه طباطبایى جلوى سوء تفاهم‌ها و سعایت‌هاى رشكورزان و ناآگاهان را گرفت و بدین‌گونه موقعیت معظم‌له، بیش از پیش تثبیت گردید.

استاد نه‌تنها به درس عمومى فلسفه اكتفا نكردند بلكه با تشكیل جلسات خصوصى كه شاگردان برجسته‌اى چون شهید مطهرى در آن حضور داشتند به نقد و بررسى فلسفه‌هاى غربى به‌ویژه ماتریالیسم دیالكتیك پرداختند و بهترین كتاب را در این زمینه تألیف كردند.

 

جویبارهایى معنوى در دشت تشنه

استاد بزرگ علامه طباطبایى نقشى مهم و اثرگذار را در معرفى اسلام و شناسانیدن مذهب تشیّع، حكمت و عرفان اسلامى به جهانیان، بر عهده گرفت و چندین اثر در این زمینه‌ها به درخواست پروفسور هانرى كربن و در پاسخ به سؤالات وى نگاشت كه برخى از آنها به زبان‌هاى زنده دنیا ترجمه گردیده است.(1)


1. هانرى كربن معمولا اوایل شهریور ماه به ایران مى‌آمد و اوایل دى ماه به فرانسه بازمى‌گشت، دیدارش با علامه طباطبایى در باغى در تهران صورت مى‌گرفت، گفتگوى وى با این مفسّر اگرچه دوبه‌دو بود ولى تنى چند از دانشگاهیان براى انتقال مفاهیم و احیاناً ترجمه مطالب حضور داشتند. كربن به فرانسه سخن مى‌گفت و سؤالاتش را به همین زبان مطرح مى‌كرد كه به فارسى ترجمه مى‌شد و علامه هم به فارسى پاسخ مى‌داد و نوعى ترجمه دوسویه در كار بود، كه آن را سید حسین نصر انجام مى‌داد و در غیاب او این كار به عهده دكتر داریوش شایگان بود.

جلد اوّل مجموعه مذاكرات علاّمه با هانرى كربن در سال 1339 شمسى تحت عنوان مكتب تشیع در 380 صفحه به طبع رسید كه در سال 1357 ش براى بار دوم پس از تجدیدنظر كلّى، اضافات و اصلاحات تحت عنوان «شیعه» در 500 صفحه در اختیار علاقه‌مندان قرار گرفت.

متن این جلد مجموعه مذاكرات و مكاتبات علامه با كربن در سال 1338 شمسى مى‌باشد كه به اضافه پاسخى از استاد بر نقد كتاب و توضیحاتى براى تكمیل بحث و بررسى، به حلیه طبع آراسته شد.

آن قسمت توضیحات جلد اوّل كه مربوط به آیات قرآن و استدلال به آنهاست از خود علامه است ولى بقیه توضیحات كه به طور محققانه و پس از مراجعه به مدارك معتبر تنظیم شده از آیت‌الله على احمدى میانجى و حجت‌الاسلام و المسلمین سید هادى خسروشاهى مى‌باشد.

دنباله این مذاكرات كه در سال 1340 شمسى انجام گرفت و شامل مباحث دیگرى مى‌باشد تحت عنوان «رسالت تشیع در دنیاى امروز» با توضیحاتى از آقایان احمدى میانجى و خسروشاهى توسط دفتر نشر فرهنگ اسلامى در سال 1370 انتشار یافت. البته قبلا بخشى از مطالب با مختصرى تلخیص در سال‌هاى هفتم و هشتم مجلّه مكتب اسلام درج شد كه این خلاصه‌نگارى مورد رضایت علامه قرار نگرفت. (گلى‌زواره)

بنابراین وى چشمه‌اى جوشان بود كه در كوهستان روحانیت شیعه جارى گردید و با جویبارهاى جاوید و جان‌بخشى كه جارى كرد، تشنگان حقایق ناب را سیراب نمود. او خورشید درخشانى بود كه در آسمان اسلام طلوع كرد و با پرتوافشانى خویش تیرگى‌هاى جهل، شبهات تردیدآفرین و اوهام منجمد كننده اندیشه‌ها را زایل كرد و به حق باید ایشان را بزرگترین افتخار حوزه علمیه قم و بلكه بزرگترین شخصیت علمى و فكرى جهان تشیّع در عصر حاضر تلقى كرد كه در احیاى تفكر

صحیح اسلامى و مبارزه با تحریفات، بدعت‌ها و نیز در شناسانیدن اسلام راستین كه در مكتب اهل‌بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام)تبلور و تجسّم یافته است، نقش فوق‌العاده و اثرگذارى داشت و در این راستا همین بس كه بسیارى از رجال علمى، سیاسى و روحانیان برجسته جمهورى اسلامى ایران كه چرخ انقلاب اسلامى را به رهبرى امام خمینى(رحمه الله) به گردش درآورده‌اند از شاگردان ایشان، با واسطه یا بدون واسطه هستند.

امید مى‌رود پویندگان راه حق از رهنمودهاى آموزنده و ارزنده این بزرگ‌مرد الهى استفاده كنند و با تلاش و اهتمامى كه درخور اهل فضیلت است، زحمات علامه را دنبال كنند، خصوص عزیزان روحانى به پاس پیروزى‌هاى شكوهمند و سترگى كه خداوند متعال به بركت مجاهدت‌هاى رهبر عالیقدر انقلاب اسلامى، نصیب ملت ایران فرموده و نیز عزت و عظمتى كه به جامعه روحانیت ارزانى داشته با تمامى توان در راه بهتر معرفى كردن اسلام و تشیع گام بردارند و این پشتوانه مهم و حیاتى انقلاب را روز به روز بارورتر و استوارتر سازند. ان‌شاء‌الله‌تعالى.(1)


1. به نقل از مقاله استاد علامه آیت‌الله مصباح تحت عنوان «پیرامون شخصیت استاد علامه طباطبایى»، مندرج در یادنامه علامه طباطبایى.