درس پانزدهم: سرنوشت خطاكاران

درس پانزدهم

 

 

 

 

سرنوشت خطاكاران

 

 

 

 

 

وَالَّذِینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللهِ إِلهاً آخَرَ وَلا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللهُ إِلاّ بِالْحَقِّ وَلا یَزْنُونَ وَمَنْ یَفْعَلْ ذلِكَ یَلْقَ أَثاماً * یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَیَخْلُدْ فِیهِ مُهاناً * إِلاّ مَنْ تابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِكَ یُبَدِّلُ اللهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَنات وَكانَ اللهُ غَفُوراً رَحِیماً * وَمَنْ تابَ وَعَمِلَ صالِحاً فَإِنَّهُ یَتُوبُ إِلَى اللهِ مَتاباً؛(1) و [عبادالرحمان] كسانى اند كه با خدا معبودى دیگر را نمى خوانند و كسى را كه خدا [خونش را]حرام كرده جز به حق نمى‌كشند، و زنا نمى‌كنند؛ و هركس این كارها را انجام دهد مجازات سختى خواهد دید. عذاب او در قیامت دو چندان مى‌گردد و براى همیشه با خوارى در آن خواهد ماند. مگر كسى كه توبه كند و ایمان آورَد و كار شایسته انجام دهد؛ كه خداوند بدى‌هایشان را به نیكى‌ها تبدیل مى‌كند، و خداوند همواره آمرزنده و مهربان است. و هركس توبه كند و كار شایسته انجام دهد، همانا به سوى خداوند بازمى‌گردد [و پاداش خود را از او دریافت مى‌كند].

 

چند نكته ادبى و تفسیرى

همچنان‌كه پیش از این اشاره كردیم، در آیات پایانى سوره فرقان، در توصیف عبادالرحمان ابتدا برخى فضایل و صفات مثبت آنان ذكر شده و سپس برخى گناهان و


1. فرقان (25)، 68 ـ 71.

اوصافى كه عبادالرحمان از آن مبرّا و بركنار هستند بیان گردیده است. در این قسمت، ابتدا بزرگ‌ترین گناهان كه «شرك به خدا» است آورده شده و سپس دو گناه كبیره دیگر، یكى قتل نفس و دیگرى فساد و فحشا، در كنار شرك ذكر گردیده است. در جلسه گذشته درباره این سه گناه كبیره توضیحاتى را بیان كردیم و در این زمینه به همان مقدار بسنده مى‌كنیم. اكنون در ادامه به ذیل همین آیه و آیه پس از آن توجه مى‌كنیم كه مى‌فرماید:

وَمَنْ یَفْعَلْ ذلِكَ یَلْقَ أَثاماً * یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَیَخْلُدْ فِیهِ مُهانا؛ و هركس این كارها را انجام دهد مجازات سختى خواهد دید. عذاب او در قیامت دو چندان مى‌گردد و براى همیشه با خوارى در آن خواهد ماند.

از لحاظ بحث قرائتْ این نكته قابل ذكر است كه در قرآن تنها یك مورد وجود دارد كه بنا بر قرائت مشهور، كسره آن بایستى اشباع شود، و آن هم كلمه «فِیه» در همین آیه است. در هر صورت، مهم تبیین و تفسیر این آیات است كه ما در بحث حاضر به مدد الهى به برخى از نكاتى كه در این آیات وجود دارد اشاره مى‌كنیم.

در تفسیر این آیه برخى مفسران به این نكته اشاره كرده‌اند كه عبارت «یُضاعَفْ لَهُ الْعَذاب» به عذاب جسمانى، و تعبیر «مُهانا» به عذاب روحى و روانى اشاره دارد. سرّ این مطلب نیز این است كه نسبت به اشخاصى كه مقام و موقعیتى براى خودشان قائلند گاهى توهین براى آنها از هر عذابى دردناك‌تر و سخت‌تر است. از این رو در این آیه مى‌فرماید مرتكبان این گناهان غیر از آن‌كه عذاب جهنم را تحمل مى‌كنند مورد اهانت نیز قرار مى‌گیرند. كلمه «مُهان» از نظر ادبى اسم مفعولِ «اهانت» و به معناى كسى است كه مورد اهانت قرار مى‌گیرد.

دیگر نكته تفسیرى و قابل بحث در این آیه، در مورد كلمه «ذلِك» است كه اشاره به چیست؟ از نظر ادبى، كلمه «ذلك» اسم اشاره مفرد است و طبعاً مشارٌالیه آن باید مفرد باشد. این در حالى است كه در این آیه، پیش از كلمه «ذلك» سه گناه ذكر شده است. هنگامى كه چند چیز به دنبال هم مى‌آید و سپس یك اسم اشاره مفرد آورده مى‌شود، از نظر ظهور لفظى، آن اسم اشاره، از بین آن چند چیز به آخرین مورد ذكر شده بازمى‌گردد. بر این اساس یك احتمال این است كه بگوییم كلمه «ذلك» در این آیه اشاره به گناه زنا و

فحشا است. احتمال دیگر این است كه این سه فعل را «یك» مجموعه در نظر بگیریم و بگوییم كلمه «ذلك» اشاره به این مجموعه دارد و مقصود این است كه كسانى كه مجموع این سه گناه را انجام دهند عاقبت وخیمى خواهند داشت. احتمال سوم هم این است كه بگوییم مقصود این است كه هركس هر یك از این سه گناه را مرتكب شود در روز قیامت به سختى مجازات خواهد شد.

 

مسأله خلود در عذاب براى مرتكب كبیره

هر یك از این سه احتمال را كه در نظر بگیریم، در آیه بعد مى‌فرماید: چنین كسى در قیامت عذابش دو چندان است و براى همیشه در عذاب جهنم باقى خواهد ماند.

اما مشكلى كه در این‌جا پیش مى‌آید این است كه این مضمون با برخى مبانىِ كلامى عدلیه و شیعه سازگار نیست. توضیح این‌كه: یكى از مباحثى كه برخى گروه‌هاى مدعى اسلام طرح كرده‌اند این است كه ارتكاب گناه كبیره موجب خلود در آتش، و بلكه موجب خروج از ایمان است. از این‌رو این گروه، مرتكب كبیره را كافر و او را مخلّد در عذاب و جهنم مى‌دانند و معتقدند اگر كسى مرتكب گناه كبیره‌اى شود دیگر راه بازگشتى براى او وجود ندارد. اولین كسانى كه این عقیده را مطرح كردند گروه «خوارج نهروان» بودند. در جریان جنگ صفین و ماجراى حَكَمیت و پذیرش داورى از سوى امیرالمؤمنین(علیه السلام) در مورد اختلاف بین ایشان و معاویه، خوارج گفتند على كافر شده؛ چراكه مرتكب كبیره گردیده، و مرتكب كبیره كافر است.

چنین اعتقادى از نظر سایر فِرَق اسلامى، به‌خصوص از نظر شیعه، باطل و مردود است. اعتقاد ما شیعیان در این باره ـ كه مستفاد از آیات قرآن و روایات اهل‌بیت(علیهم السلام) است ـ این است كه گناهان صغیره اگر تكرار نشود، ـ به شرط ترك كبائر ـ بدون توبه هم آمرزیده خواهد شد و گناهان كبیره نیز در صورت توبه مورد آمرزش قرار مى‌گیرد. علاوه بر این، مرتكب كبیره در صورت عدم توبه نیز به شرطى كه اصل ایمانش محفوظ باشد، پس از تحمل عذاب‌ها و سختى‌هایى به هنگام مرگ و در عالم برزخ و عرصات قیامت، نهایتاً مشمول شفاعت واقع خواهد شد. البته مقدار این سختى و عذاب بستگى به مقدار

گناه فرد دارد و ممكن است كسى هزاران سال در عالم برزخ معذب باشد تا آمرزیده شود و ممكن هم هست كسى با تحمل همان عذاب جان دادن و سكرات موت مورد رحمت قرار گیرد. حتى در مواردى ممكن است چنین كسى در اثر علل و عواملى، بى‌تحمل هیچ عذاب و عقوبتى مشمول عفو و رحمت الهى واقع شود.

و اما آیه‌اى از قرآن كه بر بخشش گناهان صغیره بدون توبه دلالت مى‌كند این آیه است كه مى‌فرماید:

وَللهِِ ما فِی السَّماواتِ وَما فِی الأَْرْضِ لِیَجْزِیَ الَّذِینَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَیَجْزِیَ الَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى * الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الإِْثْمِ وَالْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَم؛(1) و هرچه در آسمان ها و هرچه در زمین است از آنِ خدا است، تا كسانى را كه بد كرده اند به [سزاى]آنچه انجام داده‌اند كیفر دهد و آنان را كه نیكى كرده‌اند پاداش دهد. آنان كه از گناهان بزرگ و زشت‌كارى‌ها ـ جز گناهان كوچك ـ خوددارى مى‌ورزند، پروردگارت [نسبت به آنها] فراخ آمرزش است.

مراد از «لمم» در این آیه همان گناهان صغیره است و از این آیه استفاده مى‌شود كه این گناهان ـ در صورت عدم تكرار و اصرار ـ آمرزیده مى‌شوند.

شفاعت گناه‌كاران و مرتكبین گناهان كبیره نیز در روایات متعددى وارد شده و اصل مسأله شفاعت در قرآن نیز آمده و در آن تردیدى نیست. از جمله این روایات، روایتى است كه فریقین (شیعه و سنى) آن را از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل كرده‌اند كه آن حضرت فرمود:

اِدَّخَرْتُ شَفاَعتی ِلاَهْلِ اْلكَبائِرِ مِنْ اُمَّتی؛(2) من شفاعتم را براى مرتكبان گناهان كبیره از امتم ذخیره كرده‌ام.

البته شفاعت شرایطى دارد و هر اهل معصیتى را شامل نمى‌شود، اما به هر حال در اصل این‌كه عده‌اى از مرتكبین گناهان كبیره از شفاعت برخوردار مى‌شوند و نجات مى‌یابند تردیدى وجود ندارد. عمده این شرایط هم این است كه شخص، با ایمان و با ولایت اهل‌بیت(علیهم السلام) از دنیا برود. چنین كسى در روز قیامت حتماً از شفاعت بهره‌مند خواهد


1. نجم (53)، 31 و 32.

2. بحارالانوار، ج 8، ص 30، روایت 33، باب 21.

شد. البته عالم برزخ ضمانتى ندارد و مرتكب كبیره‌اى كه بى‌توبه از دنیا رفته، ممكن است سال‌هاى طولانى در عالم برزخ معذب باشد.

به هر حال از نظر ما خلود در جهنم براى كسى كه مرتكب كبیره باشد ثابت نیست و خلودْ مختص كفار است، آن هم كفارى كه از روى عناد كفر ورزیده باشند و در عین حال كه حجت برایشان تمام شده، به دین حق ایمان نیاورده باشند. اما مشكلى كه در این‌جا وجود دارد این است كه آیه‌اى كه فعلا محل بحث ما است، ظاهرش این است كه مرتكب كبیره مخلَّد در آتش است:

وَمَنْ یَفْعَلْ ذلِكَ یَلْقَ أَثاماً * یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَیَخْلُدْ فِیهِ مُهانا؛ و هركس این كارها را انجام دهد مجازات سختى خواهد دید. عذاب او در قیامت دو چندان مى‌گردد و براى همیشه با خوارى در آن خواهد ماند.

اكنون باید ببینیم این مشكل چگونه قابل حل است و چگونه مى‌توان تعارض بین این آیه و ادله‌اى را كه بر عدم خلود مرتكب كبیره دلالت مى‌كنند برطرف كرد.

 

وجوهى براى حل مسأله

براى حل مشكل مذكور برخى از مفسران گفته‌اند اسم اشاره «ذلك» در آیه به مجموع این سه گناه برمى‌گردد و معناى آیه این است كه اگر كسى مجموع این سه گناه را مرتكب شود موجب خلود در جهنم خواهد بود. در این سه گناه هم آنچه اصل است و موجب خلود در آتش مى‌شود گناه شرك است و آن دو گناه دیگر (قتل نفس و زنا) طفیلى هستند؛ چرا كه به نص قرآن فقط این گناه شرك است كه آمرزیده نمى‌شود و بقیه گناهان را خداوند براى هركس كه بخواهد مورد عفو قرار مى‌دهد:

إِنَّ اللهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَكَ بِهِ وَیَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ(1) یَشاء؛ مسلّماً خداوند این را كه به او شرك ورزیده شود، نمى‌بخشاید و غیر از آن را براى هركس بخواهد، مى‌بخشد.

اما این پاسخ نمى‌تواند چندان مورد قبول باشد، چرا كه اولا برخلاف ظاهر آیه است و ثانیاً آیه دیگرى نیز در قرآن وجود دارد كه مجازات قتل نفس عمدى را خلود در جهنم


1. نساء (4)، 48 و 116.

دانسته است. به عبارت دیگر، اشكال اول این است كه از نظر ظهور، طبق اصول لفظى و ادبى، كلمه «ذلك» را یا باید فقط اشاره به مورد آخر (زنا) بگیریم، و یا به تك تك موارد مذكور قبل از آن برگردانیم و در هر حال، برگرداندن آن به مجموع سه فعل با هم كاملا خلاف ظاهر است. بر فرض كه از این اشكال هم بگذریم، اشكال دیگر وجود این آیه در قرآن است كه مى‌فرماید:

وَمَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها؛(1) و هركس مؤمنى را عمداً بكشد كیفرش دوزخ است كه براى همیشه در آن خواهد بود.

این آیه صراحت دارد در این‌كه اگر كسى مؤمنى را عمداً به قتل برساند كیفر او در قیامتْ خلود در جهنم است و براى همیشه در آتش خواهد سوخت. از این رو این آیه نیز باعث مى‌شود نتوانیم پاسخ مذكور را چندان قانع‌كننده و قابل قبول بدانیم.

پاسخ دیگرى كه داده شده این است كه منظور از خلود در این‌جا خلود عرفى است، و خلود عرفى به «زمان طولانى» اطلاق مى‌شود. براى مثال، مجازات «حبس ابد» كه گفته مى‌شود از همین قبیل است. كسى كه به حبس ابد محكوم مى‌شود نهایتاً خیلى كه در زندان بماند، بیش از 30 یا 40 یا 50 سال نیست و پس از آن مى‌میرد؛ اما با این حال تعبیر «حبس ابد» در مورد او به كار مى‌رود. این بدان سبب است كه منظور از «ابد» در این‌جا ابد عرفى است نه ابد حقیقى، و ابد عرفاً به مدت زمان طولانى گفته مى‌شود. اكنون منظور از خلود در این آیه هم خلود عرفى است و مقصود این است كه مرتكب این گناهان، مدتى طولانى را در جهنم خواهد بود. بدین ترتیب، خلود در جهنمى كه به معناى گرفتار بودن دائمى و همیشگى در جهنم باشد مخصوص كفار است و این آیه دلالتى برخلاف این مدعا ندارد.

این احتمال البته مانند احتمال قبلى، خلاف ظاهر است، اما اگر دلیل قطعى بر آن داشته باشیم، مى‌توانیم آن را بپذیریم. در مباحث لفظى و قواعد گفتوگو و محاوره این مطلب مورد قبول است كه اگر قرینه قطعى برخلاف ظاهر كلام داشته باشیم، باید دست از آن ظاهر برداریم و به استناد آن قرینه، كلام را برخلاف ظاهرش حمل كنیم.


1. همان، 93.

پاسخ دیگرى كه برخى مفسران در مورد آیه مورد بحث و به‌خصوص آیه «وَمَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها» داده‌اند این است كه گفته‌اند: این گناهان اقتضاى عذاب مخلّد را دارد، اما این اقتضا همیشه به فعلیت نمى‌رسد و تنها در مورد شرك است كه به فعلیت مى‌رسد. در مورد سایر گناهان كبیره، گرچه این اقتضا وجود دارد، اما خداوند از باب تفضل عفو مى‌فرماید و مخصوصاً در مواردى شفاعت هم مزید بر علت مى‌شود كه آن گناهان كبیره مورد عفو قرار گیرد و فقط شرك نهائى است كه از این امر مستثنا است و قطعاً فرد را جهنمى و مخلّد در آتش خواهد كرد.

خلاصه این پاسخ این است كه این گناهان گرچه اقتضاى خلود در جهنم را دارند، اما این كیفر همیشه به فعلیت نمى‌رسد و در مواردى ممكن است كسانى به تفضل الهى و یا شفاعت، از این كیفر نجات یابند. در این میان شرك تنها گناهى است كه اگر شخص بدون توبه از آن از دنیا برود هیچ راه نجاتى براى او متصور نیست و حتماً به كیفر این گناه براى همیشه در جهنم خواهد بود.

به نظر مى‌رسد در بین احتمالاتى كه در تفسیر این آیه بیان شده، در مجموع این احتمال اخیر موجّه‌تر و قابل قبول‌تر باشد. در هر صورت، تعبیرى كه در این آیه آمده، نشانه آن است كه این گناهان بسیار بزرگند، به طورى كه دست‌كم اقتضاى این را دارند كه مرتكب آنها تا ابد در عذاب و آتش معذب باشد.

 

پرسشى دیگر

پس از ذكر كیفر خلود در جهنم براى كسى كه مرتكب گناهان مذكور شود، در آیه بعد كسانى را كه از گناه خود توبه كنند استثنا كرده و مى‌فرماید:

إِلاّ مَنْ تابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِكَ یُبَدِّلُ اللهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَنات وَكانَ اللهُ غَفُوراً رَحِیما؛ مگر كسى كه توبه كند و ایمان آورَد و كار شایسته انجام دهد؛ كه خداوند بدى هایشان را به نیكى تبدیل مى كند، و خداوند همواره آمرزنده و مهربان است.

انسان از هر گناهى كه توبه كند، حتى اگر آن گناه شرك باشد، آمرزیده مى‌شود. آن آیه (48 و 116 نساء) كه مى‌فرماید خداوند هر گناهى را جز شرك مى‌بخشد، مربوط به

جایى است كه كسى بى‌توبه از دنیا برود، وگرنه اصل كلى این است كه خداوند هر گناهى، حتى شرك را در صورت توبه مورد رحمت و مغفرت قرار مى‌دهد.

در ادامه آیه، غیر از توبه دو شرط ایمان و عمل صالح را نیز ذكر مى‌كند: إِلاّ مَنْ تابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلاً صالِحا. اولین سؤالى كه در این‌جا مطرح مى‌شود این است كه اساساً كلام در «مؤمن» است و بحث ما در كافر نبود؛ پس چرا بعد از توبه مى‌فرماید، باید ایمان بیاورد و عمل صالح هم انجام دهد تا خداوند گناهش را بیامرزد و بدى‌هایش را تبدیل به نیكى‌ها و حسنات كند؟

این‌جا هم مفسران وجوه مختلفى بیان كرده‌اند كه فعلا مجال پرداختن به آنها نیست و علاقه‌مندان مى‌توانند براى اطلاع از آنها به كتاب‌هاى مفصّل تفسیر مراجعه كنند. البته اصولا در این‌گونه مباحث تفسیرى نظر قاطع دادن و گفتن این‌كه «این است و جز این نیست» كار مشكلى است و كمتر مفسرى چنین جرأتى به خود مى‌دهد و غالباً مطالب به صورت احتمال مطرح مى‌شود و در بسیارى از موارد هم تنها یك احتمال مطرح نیست و احتمالات مختلفى داده مى‌شود. مراد واقعى و تفسیر قطعى این‌گونه آیات را امام معصوم(علیه السلام) مى‌داند و دیگران هرچقدر هم كه در تفسیر كار كرده باشند و در آن تخصص و تبحر داشته باشند، در بسیارى از موارد نمى‌توانند نظر قاطع بدهند و نهایتاً مسأله را به صورت احتمال و وجهى از وجوه تمام مى‌كنند.

 

تأملى در معناى «توبه»

در هر صورت، براى روشن شدن معناى این آیه ابتدا باید توجه كنیم كه خود توبه مراتب و لوازم مختلفى دارد. اصل توبه همان‌گونه كه در روایات آمده، پشیمانى است و همین كه انسان به راستى در نفس خود از كارى كه انجام داده پشیمان و شرمنده باشد، این توبه است:

كَفى بِالنَّدَمِ تَوْبَة؛(1) براى توبه پشیمانى كفایت مى‌كند.

بر این اساس، توبه امرى بسیار آسان و سهل‌الوصول است و همین كه انسان به راستى در نفس خود از كرده خویش احساس پشیمانى كند براى توبه كافى است. اما از سوى دیگر


1. بحارالانوار، ج 6، ص 20، روایت 9، باب 20.

نیز روایاتى داریم كه توبه را امرى دشوار دانسته كه به این سادگى‌ها انجام نمى‌گیرد. از جمله این روایات، حدیث مشهورى است كه در نهج‌البلاغه آمده است. بر اساس این روایت، شخصى در حضور امیرالمؤمنین(علیه السلام) استغفار كرد و كلمه «استغفرالله» را بر زبان آورد. حضرت به او فرمودند: مادرت به عزایت بنشیند! آیا مى‌دانى حقیقت استغفار چیست؟ سپس حضرت شروع مى‌كنند به بیان شرایط توبه واقعى و توضیح مى‌دهند كه براى قبول توبه، صِرف پشیمانى كافى نیست و علاوه بر آن، امور دیگرى نیز لازم است:

اِنَّ الاِْسْتِغْفارَ دَرَجَةُ الْعِلِّیِّینَ وَهُوَ اسْمٌ واقِعٌ عَلى سِتَّةِ مَعان اَوَّلُها النَّدَمُ عَلى ما مَضى، وَالثّانی الْعَزْمُ عَلى تَرْكِ الْعَوْدِ اِلَیْهِ اَبَداً، وَالثّالِثُ اَنْ تُؤَدّیِ اِلَى الْمَخْلُوقینَ حُقُوقَهُمْ حَتّى تَلْقَى اللهَ اَمْلَسَ لَیْسَ عَلَیْكَ تَبِعَةٌ، وَالرّابِعُ اَنْ تَعْمِدَ اِلى كُلِّ فَریضَة عَلَیْكَ ضَیَّعْتَها فَتُؤَدّی حَقَّها، وَالْخامِسُ اَنْ تَعْمِدَ اِلى اللَّحْمِ الَّذِی نَبَتَ عَلى السُّحْتِ فَتُذِیبَهُ بِالاَْحْزانِ حَتّى تُلْصِقَ الْجِلْدَ بِالْعَظْمِ وَیَنْشَأَ بَیْنَهُما لَحْمٌ جَدیدٌ، وَالسّادِسُ اَنْ تُذیقَ الْجِسْمَ اَلَمَ الطّاعَةِ كَما اَذَقْتَهُ حَلاوَةَ الْمَعْصِیَةِ فَعِنْدَ ذلِكَ تَقُولُ اَسْتَغْفِرُ اللهَ؛(1) استغفار مقام و منزلت گروهى بلندمرتبه است و آن نامى است كه شش معنا (شرط) دارد: اول، پشیمانى از گناه گذشته؛ دوم، تصمیم همیشگى بر ترك بازگشت به آن؛ سوم آن‌كه حقوق مردم را بپردازى تا خدا را ملاقات كنى با پاكى كه بر تو بارى نباشد؛ و چهارم آن‌كه قصد كنى هرچه بر تو واجب بوده و آن را ضایع كرده‌اى، حق آن را به‌جا آورى؛ پنجم آن‌كه همت گمارى و گوشتى را كه از حرام روییده، با اندوه و غصه آن را آب كنى تا پوست به استخوان بچسبد و بین آنها گوشت تازه بروید؛ و ششم آن‌كه رنج عبادت و بندگى را به تن خود بچشانى چنان‌كه شیرینى معصیت را به آن چشانده‌اى؛ پس در آن هنگام مى‌گویى: استغفر الله!

طبق این بیان امیرالمؤمنین(علیه السلام) توبه واقعى آن است كه انسان غیر از پشیمانى از گناهان و اعمال زشت خود، دیونى كه از مردم بر گردنش آمده بپردازد، حقوق الهى و عباداتى كه از او فوت شده تدارك نماید، و كارى كند كه گوشت‌هایى كه از حرام بر بدنش روییده، آب شود و از بین برود! مسلّماً چنین توبه‌اى بسیار سخت‌تر از پشیمانى صِرف است.


1. نهج‌البلاغه، ترجمه و شرح فیض‌الاسلام، كلمه قصار 409.

اما با این همه باید توجه داشت كه این دو نوع بیان با هم تنافى و تعارضى ندارند. اصل توبه همان پشیمانى است، اما برخى گناهانى كه انسان انجام داده توابعى دارد كه براى تكمیل توبه باید مورد توجه قرار گیرد. اگر خداى ناكرده انسان دروغى گفته باشد، توبه از این گناه همین است كه از كرده خود پشیمان باشد. اما اگر خداى ناكرده نمازش را نخوانده، براى توبه، غیر از پشیمانى لازم است قضاى آن را نیز به‌جا آورد. كمال توبه هم این است كه انسان حتى گوشتى را هم كه از حرام بر تنش روییده آب كند.

 

پاسخ پرسش مذكور

در هر صورت، گرچه اصل توبه همین است كه انسان پشیمان شود و از كار زشت خود دست بردارد و دیگر ادامه ندهد، اما به هر حالْ ماهیت گناه به گونه‌اى است كه روح ایمان را در آدمى تضعیف مى‌كند. به‌خصوص در مورد گناهان كبیره، و بهویژه هنگامى كه انسان با فكر و برنامه قبلى و تمهید مقدمات به انجام گناه مبادرت مىورزد، تضعیف روح ایمان بسیار شدیدتر است. حتى آن‌گونه كه در برخى روایات آمده، به هنگام ارتكاب گناه، روح ایمان به كلى از آدمى سلب مى‌گردد و انسان در حال گناه به كفر نزدیك‌تر است تا ایمان.(1)

برخى گناهان دفعتاً و به صورت آنى و لحظه‌اى براى انسان پیش مى‌آید. براى مثال، ممكن است كسى به طور تصادفى با منظره‌اى گناه‌آلود برخورد كند و عمداً به آن نگاه كند، یا اتفاقاً صدایى حرام به گوشش برسد و به آن گوش فرا دهد. اما گاهى هست كه كسى كاملا با برنامه و حساب شده و با تدارك مقدمات و طى مراحلى به انجام گناه مبادرت مىورزد. تأثیرى كه این دو نوع گناه در روح و ایمان آدمى به جاى مى‌گذارند یكسان نیست و آثار تخریبى گناهان نوع دوم به مراتب بیشتر و شدیدتر از گناهان نوع اول است. كسى كه با طرح و برنامه و تدارك مقدمات مرتكب گناه مى‌شود، گویا رسماً و علناً


1. از جمله، در روایتى چنین مى‌خوانیم: اِنَّ لِلْقَلْبِ اُذُنَیْنِ فَاِذا هَمَّ الْعَبْدُ بِذَنْب قالَ لَهُ رُوحُ الاْیمانِ لا تَفْعَلْ وَقالَ لَهُ الشَّیْطانُ افْعَلْ وَاِذا كانَ عَلى بَطْنِها نُزِعَ مِنْهُ رُوحُ الاْیمانِ؛ (بحارالانوار، ج 69، ص 198، روایت 16، باب 33). همچنین ر.ك: بحارالانوار، ج 66، ص 495، روایت 41، باب 1؛ ج 69، ص 178، روایت 1، باب 33؛ ج 69، ص 190، روایت 5، باب 33.

در مقابل خداى متعال ایستاده و مى‌گوید: گرچه تو دستور داده‌اى كه انجام ندهم، ولى من انجام مى‌دهم! این حالت بسیار متفاوت است با جایى كه به صورت دفعى و آنى لغزشى از انسان سر مى‌زند و بعد نیز فوراً پشیمان مى‌شود و استغفار مى‌كند. برخى گناهان آن‌چنان جسورانه و جسارت‌آمیز است كه اگر كسى مرتكب آن گردد گویا به جنگ با خداوند برخاسته است. از جمله در مورد ربا، در قرآن كریم چنین مى‌خوانیم:

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَذَرُوا ما بَقِیَ مِنَ الرِّبا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ * فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْب مِنَ اللهِ وَرَسُولِه؛(1) اى كسانى كه ایمان آورده اید، از خدا پروا كنید، و اگر مؤمنید آنچه را از ربا باقى مانده است واگذارید. و اگر [چنین]نكردید، پس بدانید خدا و رسولش با شما پیكار خواهند كرد.

به طور كلى، به یك معنا هر گناهى جنگ با خداوند و مقابله با فرمان او است. طبیعتاً چنین حالتى با ایمان سازگارى ندارد، چراكه حقیقت ایمان، انقیاد و تسلیم در مقابل خداوند و فرمان او است. ایمان مستلزم عمل و تصمیم بر اطاعت است؛ و آدمى در حال گناه چنین حالتى ندارد و كاملا به رفتارى برخلاف آن مشغول است، بهویژه اگر گناهى باشد كه با تمهید مقدمات و قصد و غرض كاملا آگاهانه و پیشین صورت مى‌گیرد. انسان وقتى با آگاهى و اختیار كامل و با نقشه و طرح و برنامه مشغول تدارك مقدمات گناه مى‌شود، چنین گناهى دیگر لغزشى آنى و لحظه‌اى نیست؛ بلكه بخواهیم یا نخواهیم، فراهم كردن اسباب جنگ با خدا است. بنابراین جاى هیچ تعجبى ندارد كه روایت مى‌فرماید در این حال روح ایمان از انسان جدا مى‌شود. در چنین حالتى، گویا آدمى ـ العیاذ بالله ـ باورش ندارد كه خدایى وجود دارد و به او فرمان مى‌دهد و او ملزم است كه آن فرمان را اطاعت كند.

در هر صورت، پس از ارتكاب گناه اگر انسان متنبّه گردید و پشیمان شد، زمینه این امر فراهم مى‌شود كه روح ایمان دوباره به وجودش بازگردد؛ چراكه با ارتكاب گناه، آن امور و عواملى كه زمینه تحقق ایمان را در وجود آدمى فراهم كرده بود، از بین نرفته و هنوز باقى است. در واقع، گناه عارضه‌اى است كه سبب مى‌شود بر روى آن عواملْ پرده‌اى


1. بقره (2)، 278 و 279.

بیفتد و آنها موقتاً تأثیر خودشان را از دست بدهند. اما پس از عبور ابرهاى گناه و زمانى كه حالت غضب یا شهوت فروكش مى‌كند و عقل آدمى به جاى خویش بازمى‌گردد و انسان پشیمان مى‌شود و مى‌فهمد كه كار بدى كرده، دوباره زمینه طلوع خورشید ایمان در آسمان وجودش فراهم مى‌آید.

با این توضیح اكنون مشخص مى‌شود معناى این آیه كه مى‌فرماید: «إِلاّ مَنْ تابَ وَآمَنَ‌...» این است كه فرد گناه‌كار، با توبه روح ایمان را كه با گناه از او سلب شده بود به وجود خود بازمى‌گرداند. ایمان در این آیه مشابه ایمان در آن آیه است كه مى‌فرماید:

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللهِ وَرَسُولِه؛(1) اى كسانى كه ایمان آورده اید، به خدا و پیامبرش ایمان آورید.

آدمى با گفتن شهادتین، به یگانگى خداوند و رسالت پیامبر(صلى الله علیه وآله) اقرار مى‌كند و به جرگه ایمان و مؤمنان وارد مى‌شود. اما این ایمان نمى‌تواند انسان را نجات دهد و فقط باعث مى‌شود احكام ظاهرى اسلام، مثل طهارت بدن، حلیت ازدواج و نظایر آن بر شخص بار شود. ایمان واقعى زمانى است كه انسان به لازمه آن، كه اطاعت از خدا و رسول است پاى‌بند شود. مقصود این آیه (136 نساء) نیز همین است و از كسانى كه با جارى كردن شهادتین بر زبان، در جرگه ایمان ظاهرى وارد شده‌اند، مى‌خواهد تا با التزام عملى به دستورات خدا و پیامبر(صلى الله علیه وآله) خود را به حقیقت ایمان آراسته نمایند.

اكنون در آیه مورد بحث ما (70 فرقان) نیز شبیه همین مسأله مطرح است و مى‌توان بین ایمانِ قبل از ارتكاب گناه و ایمان بعد از توبه تفاوت قائل شد. همان‌گونه كه توضیح دادیم، با ارتكاب گناه روح ایمان در انسان تضعیف مى‌شود، و از این رو، به یك معنا، ایمانِ بعد از توبه، از آن ایمانِ اول (ایمان قبل از ارتكاب گناه) كامل‌تر است. ایمان اول ایمانى ضعیف بود و چندان كارآیى نداشت و در اثر ارتكاب گناه ضعیف‌تر هم شد، و اگر ارتكاب گناهان كبیره ادامه پیدا كند حتى به جایى مى‌رسد كه ایمان كاملا از بین مى‌رود و كفر جاى آن را مى‌گیرد. قرآن كریم در این زمینه مى‌فرماید:

 


1. نساء (4)، 136.

ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّواى أَنْ كَذَّبُوا بِآیاتِ اللهِ وَكانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ؛(1) سپس سرانجامِ كسانى كه بدى كردند به جایى رسید كه آیات خدا را تكذیب كردند و آنها را به مسخره گرفتند.

اما كسى كه از كرده خود پشیمان شده و دیگر نمى‌خواهد به گناه و نافرمانى از فرمان خداوند ادامه بدهد، زمینه ایمان برایش فراهم مى‌شود. از این رو در آیه مورد بحث (70 فرقان)، مناسبت ذكر ایمان بعد از توبه (إِلاّ مَنْ تابَ وَآمَن) این است كه پس از پشیمانى از گناه، آدمى باید فرصت را مغتنم بشمارد و به تقویت روح ایمان كه در اثر گناه تضعیف شده بود، بپردازد.

ایمان صرف لقلقه زبان نیست، بلكه باید اثر آن در اعمال و رفتار انسان ظاهر شود. ایمانى كه هیچ اثرى در عمل آدمى نداشته باشد ایمان كاذب و ظاهرى است و نمى‌توان حقیقتاً آن را ایمان نامید. از این رو گاهى هست كه آدمى خیال مى‌كند ایمان دارد، غافل از این‌كه خود را فریب مى‌دهد و هرگاه كه وقت عمل و ظهور اثر ایمان فرا مى‌رسد چیزى در چنته ندارد و دستش كاملا خالى است. البته از آن سو نیز چون حقیقت ایمان تصمیم و عزم جدّى و واقعى بر عمل است، ممكن است كسى كه چنین تصمیمى داشته و موفق به هیچ عملى نشده، در اثر ایمان نجات پیدا كند. این فرض در مورد كسى مصداق مى‌یابد كه عمرى اهل گناه بوده و اكنون به راستى از گذشته خود پشیمان گشته و تصمیم جدّى گرفته كه جبران مافات كند، و این در حالى است كه عمرش تا لحظاتى دیگر به سر خواهد آمد هر چند از سرنوشت خود بى‌خبر است. چنین كسى اگر چند لحظه پس از توبه و چنین تصمیمى، براى مثال، سكته كند و از دنیا برود، ایمانش اثر دارد و موجب نجات او خواهد شد.

بنابراین، حقیقت ایمان التزام عملى است. ایمان واقعى و حقیقى این است كه همین الآن بنایش بر اطاعت و بندگى خدا و خواندن نماز و گرفتن روزه و چشم‌پوشى از حرام باشد، نه این‌كه صرفاً در چند لفظ كه لقلقه زبان است خلاصه شود. از این رو توبه واقعى نیز این است كه فرد همین الآن از گذشته خود پشیمان باشد و قصد داشته باشد از


1. روم (30)، 10.

كارهاى بدِ خویش دست بكشد و به سراغ اعمال صالح برود. البته همان‌گونه كه اشاره كردیم، ممكن است پس از این تصمیم و بناگذارى، اتفاقاً مانعى پیش بیاید و موفق به هیچ عمل صالحى نشود؛ اما چنین حالتى، وضعى استثنایى و عارضى است كه بسیار به ندرت اتفاق مى‌افتد. حالت طبیعى و روال عادى این است كه انسان پس از توبه و این بناگذارى فرصت عمل دارد و مى‌تواند صدق نیت خود را با عمل خویش به اثبات برساند. از این رو اگر فرد پس از توبه، فقط از اعمال بد و كردارهاى زشتش دست كشید اما هیچ عمل صالحى هم انجام نداد، این نشانه آن است كه ایمانش قوى نیست. به همین دلیل نیز چنین توبه‌اى حداكثر مى‌تواند سبب شود گناهان گذشته شخص مورد آمرزش قرار گیرد، اما در حدى نیست كه بتواند بدى‌هاى او را به نیكى تبدیل كند و مصداق «اُوْلئِكَ یُبَدِّلُ اللهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَنات» گرداند.

تا این‌جا توضیحى بود درباره این‌كه چرا آیه مورد بحث، پس از توبه بحث ایمان و عمل صالح را مطرح كرده و مى‌فرماید: إِلاّ مَنْ تابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَملاً صالِحا. خلاصه بیان این شد كه گرچه اصل توبه براى آمرزش گناهان كافى است، اما براى فراتر رفتن از این مرتبه و رسیدن به مرحله تبدیل سیئات به حسنات، ایمان و عمل صالح هم لازم است.

 

بحث تبدیل سیئات به حسنات در اثر توبه

پرسش دیگرى كه در مورد این آیه مى‌تواند مطرح شود این است كه مقصود از این‌كه خداوند در مورد چنین توبه كنندگانى سیئات آنها را به حسنات تبدیل مى‌كند چیست؟

این مسأله نیز مانند بسیارى دیگر از مسائل تفسیرى، در بین مفسران معركه‌آرا است و وجوه مختلفى در این مورد بیان شده است. ما در این‌جا به لحاظ محدودیتى كه داریم از بیان این نظرات صرف نظر مى‌كنیم و آنچه را كه در این مورد نزدیك‌تر به صواب مى‌دانیم توضیح مى‌دهیم.

آنچه از بسیارى از آیات و روایات فهمیده مى‌شود این است كه تمامى اعمال انسان، و از جلمه گناهانى كه انجام مى‌دهد، در نامه عملش ثبت مى‌گردد. البته این‌كه حقیقت این ثبت اعمال چیست و ملائكه چگونه و بر چه كاغذ و با چه قلم و چه خط و زبانى

مى‌نویسند، عقل امثال بنده از آن كوتاه است، اما به هر حال ایمان و یقین كامل داریم كه هر آنچه خداوند فرموده درست است. در هر صورت، بر اساس آیات متعددى از قرآن قطع داریم و مى‌دانیم كه هر یك از ما نامه عملى داریم كه هر آنچه از خوب و بد كه انجام مى‌دهیم در آن ثبت مى‌شود. چه بسا ثبت گناه به صورتى باشد كه در اثر آن، ظلمتى در نامه عمل آدمى پدیدار مى‌شود كه اگر انسان راهى داشت و مى‌توانست نامه عملش را مشاهده كند، خود نیز از آن ظلمت به وحشت مى‌افتاد.

به هر روى، اگر فرد از گناه خود پشیمان شد و توبه كرد و تصمیم گرفت كه دیگر آن را تكرار نكند، این مقدار مسلّم است كه آن سیاهى پاك مى‌شود؛ اما آیا نور و سفیدى هم جایگزین آن مى‌شود؟ به نظر مى‌رسد پاسخ این سؤال این باشد كه جایگزین شدن نور به جاى آن ظلمت پیشین مشروط به این است كه بعد از توبه، ایمان در وجود فرد جان بگیرد و زنده شود و علاوه بر آن، عمل صالح نیز انجام دهد. در این صورت است كه علاوه بر محو آن ظلمت حاصل از گناه، نورانیتى نیز در نتیجه آن عمل صالح در نامه عمل فرد نقش مى‌بندد. این‌جا است كه مى‌توانیم بگوییم «سیئه» تبدیل به «حسنه» مى‌شود، و مراد از این جمله كه «اُوْلئِكَ یُبَدِّلُ اللهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَنات» مى‌تواند چنین معنایى باشد. البته همان‌طور كه اشاره كردیم، مطالب دیگرى نیز در شرح و تفسیر این جمله بیان شده، كه علاقه‌مندان مى‌توانند براى آگاهى از آنها به كتب تفسیر مراجعه كنند.

 

هم انذار، هم بشارت

پیش از این نیز اشاره كردیم كه یكى از روش‌هاى بسیار شایع قرآن در تعلیم و تربیت، استفاده از عنصر «انذار» و «تبشیر» است. به عنوان یك روش كلى، قرآن از یك طرف مردم را از عواقب شوم كارهاى بد مى‌ترساند، و از طرف دیگر آنها را به نتایج شیرین و مطلوبى كه بر كارهاى خوب مترتب مى‌شود بشارت مى‌دهد. در همین آیاتى كه فعلا محل بحث ما است ابتدا از عنصر انذار استفاده كرده و مى‌فرماید:

وَمَنْ یَفْعَلْ ذلِكَ یَلْقَ أَثاماً * یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَیَخْلُدْ فِیهِ مُهانا؛(1) و


1. فرقان (25)، 68 و 69.

هركس این كارها را انجام دهد مجازات سختى خواهد دید. عذاب او در قیامت دو چندان مى‌گردد و براى همیشه با خوارى در آن خواهد ماند.

این آیه هشدار مى‌دهد كسانى كه مرتكب گناهان مذكور شوند مخلد در عذاب خواهند بود و عذابشان نیز دو چندان است، و به علاوه، مورد اهانت قرار خواهند گرفت و به ذلت و خوارى خواهند افتاد.

اما بلافاصله اهرم تبشیر را نیز به كار مى‌گیرد و مى‌فرماید: اگر كسى توبه كرد و عمل صالح انجام داد نه‌تنها گناهانش بخشوده و سیاهى‌هاى مربوط به آن پاك مى‌شود؛ بلكه به جاى آن، نامه عملش نورانى و روشن مى‌گردد:

إِلاّ مَنْ تابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِكَ یُبَدِّلُ اللهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَنات؛(1) مگر كسى كه توبه كند و ایمان آورَد و كار شایسته انجام دهد، كه خداوند [چنین كسانى را]بدى‌هایشان را به نیكى‌ها تبدیل مى‌كند.

اكنون كه آن زشتى‌ها و سیاهى‌ها از نامه عمل پاك گردیده و اعمال صالح و نورانى جاى آن را گرفته، آدمى مى‌تواند با افتخار آن را به دیگران هم نشان دهد و مصداق این آیه گردد كه:

فَأَمّا مَنْ أُوتِیَ كِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَیَقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا كِتابِیَه؛(2) اما كسى كه نامه اعمالش به دست راستش داده شود، گوید: بیایید و نامه عمل مرا بخوانید.

چرا كه در این نامه عمل، دیگر اثرى از گناهان نیست و اگر دیگران آن را ببینند مایه رسوایى و خجالت او نمى‌شود. اكنون در اثر توبه، آن سیاهى‌ها محو شده و نور ایمان و عمل صالح جایگزین آن گردیده است؛ و چه بشارتى از این بالاتر! كسى كه گناهى كرده بود كه به سبب آن مستوجب عذاب ابدى گردیده بود، اكنون با عملى كوچك و پشیمانى و عذرخواهى به درگاه خداوند، آن عذاب ابدى از او برداشته شد. با این حال، خداى متعال مى‌توانست فقط عذاب را از او بردارد، ولى صفحه سیاه نامه عملش را همچنان باقى نگاه دارد و در كنار آن، صفحه سفیدى براى توبه و عمل صالحش بازنماید. اگر این‌گونه بود، آن‌گاه خجالت و شرمسارى فرد باقى مى‌ماند و دیگر نمى‌توانست نامه


1. فرقان (25)، 70.

2. حاقه (69)، 19.

عملش را به دیگران نشان دهد و فریاد بزند كه: هاؤُمُ اقْرَؤُا كِتابِیَه. اما خداى رحمان این امتیاز را نیز براى فرد توبه‌كننده قائل مى‌شود و صفحه سیاه مربوط به گناهان او را به كلى محو و نابود مى‌كند و فقط آن بخش نورانى و مربوط به اعمال صالحش را باقى نگاه مى‌دارد. به راستى آیا این بشارتى بزرگ براى عاصیان و خطاكاران نیست؟!

 

حكمى عمومى براى توبه

سؤال دیگرى كه در این‌جا مى‌تواند مطرح شود این است كه آیا فقط توبه‌اى كه مربوط به این گناهان خاص (شرك، قتل نفس و فحشا) باشد چنین اثرى دارد یا هر توبه‌اى این نتایج را به دنبال مى‌آورد؟ آیه بعد پاسخ این سؤال را روشن كرده است:

وَمَنْ تابَ وَعَمِلَ صالِحاً فَإِنَّهُ یَتُوبُ إِلَى اللهِ مَتابا؛(1) و هركس توبه كند و كار شایسته انجام دهد، همانا به سوى خداوند بازمى گردد.

این آیه بیان مى‌دارد كه قاعده مذكور كلى است و هركس هر لغزش و گناهى كه مرتكب شده باشد، در صورتى كه توبه كند و عمل صالحى انجام دهد، راه بازگشت او به سوى خدا باز است و خداوند از سر رأفت و رحمت با او معامله خواهد كرد. البته در آیه قبل بحث «ایمان» را هم مطرح كرد و فرمود: «إلاّ مَنْ تابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ یَتُوبُ إِلَى اللهِ مَتابا» است موفق گردد.

از مضمون حدیثى كه از امام باقر(علیه السلام) نقل شده چنین برمى‌آید كه وقتى بنده‌اى مرتكب گناهى مى‌شود، خداى متعال پیوسته انتظار مى‌كشد كه آن بنده چه وقت توبه مى‌كند و به سوى خداوند بازمى‌گردد. آرى، در حالى‌كه بنده با گناهش در واقع به خداوند پشت كرده و به شیطان روى نموده است، اما خداوند از دورى بنده‌اش ناراحت و نگران است و به انتظار نشسته كه چه وقت دوباره بازمى‌گردد! در این روایت مى‌فرماید: هنگامى كه بنده گناه‌كارى از گناه خود توبه مى‌كند خداوند به اندازه‌اى شاد مى‌شود كه حد ندارد. البته این مطلب كه شادى خدا به چه معنا است، باید در جاى خود توضیح داده شود، اما به هر حال تا این تعبیرات نشود حقیقت مطلب براى ما انسان‌ها


1. فرقان (25)، 71.

روشن نمى‌شود. مى‌فرماید: شادى خداوند از توبه این عبد، بیشتر است از شادى كسى كه در بیابانى بى‌آب و علف زاد و توشه خود را گم كرده باشد و پس از ساعت‌ها سرگردانى و جستوجو آن را بیابد. خود روایت این صحنه را بسیار زیبا تصویر كرده است: شخصى را در نظر بگیرید كه در بیابانى خشك و سوزان تك و تنها مانده و مركب و زاد و راحله خویش را گم كرده و دستش از همه جا و همه چیز كوتاه شده است. حتى آب و غذایش هم كه بار آن مركب بوده از دست داده است. از این رو، از جرعه‌اى آب و لقمه‌اى غذا كه بتواند در آن گرماى سوزان با آن اندكى رفع عطش یا سدّ جوع نماید محروم مانده است. طبعاً به امید آن‌كه نشانى از گمشده خویش بیابد حیران و سرگردان در آن بیابان گرم و خشك گاه به این سو و گاه به آن سو مى‌رود. اما هرچه جستوجو مى‌كند اثرى از زاد و راحله خویش نمى‌یابد و سرانجام خسته و نا امید و در حالى كه دیگر رمقى برایش باقى نمانده و تسلیم مرگ شده، دست را زیر سر مى‌گذارد و روى زمین دراز مى‌كشد. در این حال ناگهان چشم باز مى‌كند و شخصى را مى‌بیند كه با شتر و زاد و راحله گم شده‌اش در جلوى او ایستاده و صدایش مى‌زند تا مهار شترش را به دست او بدهد. طبیعى است كه خوشحالى چنین كسى از یافتن زاد و راحله‌اش به حدى است كه با هیچ لفظ و كلامى قابل توصیف نیست. در حدیث مى‌فرماید: خوشحالى خداوند از توبه بنده‌اش، از خوشحالى چنین كسى بیشتر است!(1) امیدواریم كه خداى متعال به همه ما توفیق توبه نصوح از خطاها و لغزش‌هایمان را عنایت فرماید.


1. متن این روایت چنین است: اَلا اِنَّ اللهَ اَفْرَحُ بِتَوْبَةِ عَبْدِهِ حینَ یَتُوبُ مِنْ رَجُل ضَلَّتْ راحِلَتُهُ فی اَرْض قَفْر وَعَلَیْها طَعامُهُ وَشَرابُهُ فَبَیْنَما هُوَ كَذلِكَ لا یَدْری ما یَصْنَعُ وَلا اَیْنَ یَتَوَجَّهُ حَتّى وَضَعَ رَأْسَهُ لِیَنامَ فَاَتاهُ آت فَقالَ لَهُ هَلْ لَكَ فی راحِلَتِكَ قالَ نَعَمْ هُوَ ذِهِ فَاَقْبِضْها فَقامَ اِلَیْها فَقَبَضَها فَقالَ اَبُوجَعْفَر(علیه السلام) وَاللهُ اَفْرَحُ بِتَوْبَةِ عَبْدِهِ حینَ یَتُوبُ مِنْ ذلِكَ الرَّجُلِ حینَ وَجَدَ راحِلَتَهُ. (بحارالانوار، ج 6، ص 38، روایت 67، باب 20).