نشست ششم: راهكار برخورداری از امید به لقای الهی

 

 

نشست ششم

 

 

راهكار برخورداری

از

امید به لقای الهی

 

 

 

 

 

«إنَّ الَّذِینَ لاَ یَرْجُونَ لِقَاءنَا وَرَضُواْ بِالْحَیه الدُّنْیَا...»

 

ارتباط شناخت علمی لقای الهی با امید داشتن به آن

داشتن امید به لقای الهی و از جمله لقای خاص خدا كه ویژه اولیای خداست، در درجه اول، نیازمند داشتن برداشتی درست از لقای الهی است. نه تنها كسانی كه بی‌بهره از علم و شناختند، بلكه برخی از كسانی كه مراتبی از علم را نیز دارند، نتوانسته‌اند تصوری از لقای خدا داشته باشند. از این جهت درباره آیاتی كه در آن‌ها واژه «لقا» به واژه «الله» و دیگر نام‌های خداوند اضافه شده است، گفته‌اند كه مضاف محذوف است. مثلاً «لقاء الله» در اصل «لقاء رحمه الله» و یا «لقاء عذاب الله» بوده است.

شكی نیست كه ما نمی‌توانیم كُنه(1) و حقیقت لقای الهی را بشناسیم،


1. علم به كُنه در علم حضوری عبارت است از حضور تمام حقیقت عینی و هویت خارجی شیء برای مدرَك، مثل حضور تمام حقیقت عینی و هویت خارجی واجب الوجوب بالذات برای او و علم مجردات به هویت‌های عینی خود، بلكه علم هر علتی به هویت عینی و انیت خارجیه معلول خود. علم به كُنه در علم حصولی عبارت است از حصول صورت تمام ذات یا ذاتیات شیء در نزد مدرَك؛ مثل صورت حیوان ناطق كه تمام ذاتیات انسان است. (ملاعبدالله زنوزی، لمعات الهیه، ص‌84‌ ـ‌83).

چون حقیقت و كُنه ذات مقدس الهی و حتی كُنه صفات و افعال او برای ما قابل درك نیست. پیامبران و اولیای خاص خدا كه از عالی‌ترین مدارج معرفت و كمال برخوردارند، می‌توانند به حقیقت فعل الهی پی ببرند؛ چنان‌كه حضرت ابراهیم از خداوند درخواست كه حقیقت فعل خود را به او بنمایاند و خداوند او را به فعل و چگونگی زنده كردن مردگان آگاه ساخت. خداوند در این باره می‌فرماید:

«وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ أَرِنِی كَیْفَ تُحْیِـی الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِن قَالَ بَلَى وَلَـكِن لِّیَطْمَئِنَّ قَلْبِی قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَه مِّنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى كُلِّ جَبَلٍ مِّنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَكَ سَعْیًا وَاعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَكِیم؛(1) و [یاد كن ]آن‌گاه كه ابراهیم گفت پروردگارا به من بنمای چگونه مردگان را زنده می‌كنی؟ گفت  مگر باور نداری؟ گفت چرا و لیكن تا دلم آرام گیرد. فرمود چهار پرنده بگیر و آن‌ها را [بِكُش و ] پاره پاره كن و در هم آمیز، پس بر هر كوه پاره‌ای از آن‌ها را بنه، آن‌گاه آن‌ها را بخوان تا شتابان به سوی تو آیند و بدان خدا توانای بی‌همتا و دانای استوار است».

شناخت ما از فعل خداوند شناختی مستقیم و حقیقی نیست، بلكه شناختی مبهم است كه با مشاهده آثار فعل الهی به دست می‌آید. هنگامی كه مشاهده می‌كنیم دانه‌ای جوانه می‌زند و رشد می‌كند و تبدیل به گیاهی می‌گردد و گل‌‌های رنگارنگ می‌دهد، با این درك و مشاهده


1. بقره (2)، 260.

فرآیند تبدیل شدن دانه به گیاه پی به فعل الهی می‌بریم و گرنه نمی‌توانیم حقیقت و كُنه فعل خداوند را درك كنیم، و همچنین درك كُنه و حقیقت لقای الهی برای ما میسر نیست. شناخت حقیقی لقای الهی و درك آن لقا با علم حضوری ویژه پیامبران و ائمه اطهار(علیهم السلام) و اولیای خاص خدای متعال است. همان‌ گونه كه ما نمی‌توانیم حقیقت و كُنه ذات الهی و ویژگی‌های او را درك كنیم و تصور و درك ما از خداوند مبهم و در حد مفاهیمی است كه از طریق آثار ذات و صفات الهی در ذهن ما راه پیدا كرده‌اند و در اصطلاح علم ما به ذات و صفات الهی بالوجه(1) است، نمی‌توانیم حقیقت لقا و وصول به خداوند را درك كنیم و تصور و درك ما از آن مبهم و ناقص است. مفهوم تقرب به خداوند را می‌پذیریم؛ اما شناخت و درك ما از تقرب به خداوند و رسیدن به لقای او مبهم و ناقص است و امید به لقای الهی از طریق همین شناخت و درك بالوجه لقای الهی برای ما حاصل می‌شود. كسانی هم هستند كه همین شناخت مبهم و ناقص را نیز برنمی‌تابند و می‌گویند نمی‌توان از لقای خداوند


1. علم به وجه در علم حضوری اشراقی عبارت است از حضور هویت اثر شیء و وجه شیء از آن جهت كه اثر آن شیء و وجه آن شیء‌ است، برای مدرك؛ مثل حضور معلوم بالذات و مجعول بالذات شیء برای مدرك، خواه آن مدرك خود معلول بالذات باشد یا غیر آن... به عبارت دیگر، حضور اثر و فیض به حضور اشراقی از برای مدرك، حضور مؤثر و مفیض است به حضور اشراقی از برای آن و لیكن این حضور به وجه است نه به كُنه، به نحو نقصان است نه به نحو تمام؛ به وجه قصور است نه به وجه كمال. علم به وجه در علم حصولی عبارت است از حصول صورت نعتی از نعوت و خاصه‌ای از خواص شیء‌ در نزد مدرك؛‌ مثل صورت ضاحك و كاتب در نزد مدرك از آن حیث كه نعتی از نعوت و خاصه‌ای از خواص انسانند (ملاعبدالله زنوزی، همان، صص 85 ـ 83).

تصور صحیحی داشت، چون لقا مربوط به اجسام است و خداوند مجرد و غیر جسمانی است و بر این اساس گفته‌اند در مواردی كه لقا به خداوند اضافه شده، مضافی محذوف است و لقا با آن مضاف محذوف كه رحمت و یا عذاب الهی است حاصل می‌شود، نه با خود خداوند.

 

اولیای خدا و رنج دوری از معبود

گرچه درك حقیقت لقای الهی برای ما ممكن نیست؛ اما یك شناخت مبهم و اجمالی از آن داریم و می‌دانیم در قیامت همگی انسان‌ها با خداوند ملاقات می‌كنند و لقا كامل و عالی‌ترین مرتبه ملاقات با خداوند برای پیامبران و معصومین تحقق می‌یابد و برای آنان محروم گشتن از این مرتبه از لقای الهی سوزنده‌تر و جان‌گدازتر از آتش جهنم است. چنان كه امیرالمؤمنین(علیه السلام) در مناجات و ناله‌های شبانه خود از گرفتار شدن به فراق از خدا سخت بیمناك است:

«فَهَبْنیِِ یَا إلهیِ وَسَیِّدِی وَمَولایَ وَرَبِّی صَبَرْتُ عَلی عَذَابِكَ فَكَیْفَ أَصْبِرُ عَلَی فِرَاقِك(1)؛ ای خدا و سید و مولای من، گیرم بر آتش عذاب تو صبوری كردم، چگونه می‌توانم بر فراق تو صبر كنم؟»  

آنچه از ویژگی‌های جهنم و عذاب‌های آن در متون دینی آمده است برای همه ما درك شدنی است؛ اما غالباً توانایی درك و فهم عذاب دوری از خدا را نداریم؛ چون ما از درك حقیقت وصال و لقای الهی ناتوانیم و


1. شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، دعای كمیل.

در نتیجه نمی‌توانیم درك درستی از حرمان از لقای خدا داشته باشیم. برای اولیای خدا و حضرات ائمه اطهار(علیهم السلام) كه به حقیقت وصال الهی پی برده‌اند و آن را عالی‌ترین نعمت الهی و نقطه اوج تعالی و كمال خویش یافته‌اند، هیچ عذابی سوزنده‌تر از عذاب نرسیدن به معبود نیست. پس ما به اندازه همان شناخت ناقصی كه از لقای الهی برای ما دست داده، باید به لقای او امیدوار باشیم. آن شناخت ناقص و تصور مبهمی كه از لقای الهی داریم، شبیه شناخت ناقص و تصور مبهمی است كه از ذات خداوند و ویژگی‌های او داریم. گرچه با این شناخت و تصور به كُنه ذات خدا و صفات او رهنمون نمی‌شویم؛ اما همین اندازه هم ما را به وجود ذات الهی و صفات او هدایت می‌كند و به دنبال همین شناخت ناقص، وجود ذات الهی و صفات او برای ما برهانی و قطعی می‌شود. همین شناخت درباره لقای الهی برای ما دست یافتنی است گرچه حقیقت لقای الهی برای ما درك ناشدنی است.

 

راهكار فهم و شناخت لقای الهی

برای تقریب به ذهن و یافتن دركی مبهم و ناقص از لقای الهی شایسته است از نمونه‌های برجسته و عالی وصال و فراق كه در دنیا و زندگی ما تحقق می‌یابد، بهره بگیریم. در بین انسان‌ها، مادر خالصانه‌ترین و عالی‌ترین درجه وصال را نسبت به فرزند خود دارد. تصور كنید این موجود بسیار عاطفی مدتی فرزند دلبند خود را گم كرده باشد و نتواند اثر و نشانی از او پیدا كند. بی‌تردید او در دوری فرزند خویش لحظه‌ای

آرام نمی‌گیرد و زندگی برای او چون جهنم غیر قابل تحمل می‌شود. بعید نیست چنین مادری با این شرایط با پیدا كردن فرزندش و در آغوش كشیدن او از شدت شوق بی‌هوش شود و حتی جان بدهد. لذت و شادمانی ناشی از وصال، نتیجه محبتی است كه بین محب و محبوب وجود دارد و هرچه این محبت شدید‌تر باشد، لذت دیدار و وصال بیشتر می‌گردد، تا آن جا كه این محبت به عالی‌ترین مرتبه؛ یعنی عشق می‌رسد ـ كه نمونه بارز آن در وجود مادر نسبت به فرزند یافت می‌شود ـ و همین عشق است كه به هنگام وصال انسان به محبوب و یا وصال مادر به فرزند، شدیدترین لذت و شادمانی متصور در محبت‌های عادی را برای او به وجود می‌آورد.

 

منشأ پیدایش محبت در انسان

منشأ آن محبت كه برانگیزاننده لذت انس با محبوب است، كمال مطلوبی است كه انسان در محبوب خود سراغ دارد، از این جهت مادر كه در فرزند خود امری مطلوب و دوست داشتنی می‌یابد از انس با او نهایت لذت را می‌برد؛ اما افراد بیگانه كه چنان كمال مطلوبی را در آن فرزند نمی‌یابند، تمایل و اُنسی با او ندارند و فرزندی كه در نزد مادر زیبا و دوست داشتنی جلوه كرده، ممكن است حتی به نظر آنان زشت باشد. مادر همه چیز فرزندش را دوست دارد حتی سخن گفتن‌های كودكانه و حركات و رفتارهای او را با تمام وجود می‌پذیرد و با دیدن آن‌ها سرشار از لذت می‌شود؛ اما آن رفتار برای دیگران عادی و بی‌اهمیت است.

واكنش مادر ناشی از تناسب رفتار كودك با نفس و روح اوست و ملایمت و سازگاری رفتار و امری با نفس، منشأ لذت و احساس شادمانی انسان می‌گردد.

 

خداوند منبع كمالات و محبت نامتناهی

از آنچه گفته شد نتیجه می‌گیریم كه محبت و دوست داشتن ناشی از كمال دیداری، شنیداری، روحی، معنوی و كمالات دیگری است كه ممكن است وصف ناشدنی هم باشند. این كمالات درجات و مراتبی دارند و اشیا، حیوانات و انسان‌ها هر یك دارای مراتب و درجاتی از آن كمالات هستند و هر موجودی كه درجات بیشتری از كمالات را داشته باشد، دوست داشتنی‌تر و تعلق خاطر به آن بیشتر خواهد بود. مثلاً پرنده‌ای كه هم زیباست و صدای زیبایی هم دارد، دوست داشتنی‌تر است. موجودات عادی چون محدود و متناهی هستند، كمالات آن‌ها نیز محدود، متناهی هستند و در نتیجه محبت ناشی از آن كمالات نیز محدود است؛ اما از آن جا كه خداوند نامحدود و نامتناهی است، كمالات او نیز چنین‌اند و محبت و عشق حقیقی و كامل به او نیز چنین خواهد بود. هركس بر حسب درك و فهم ناقص خود مرتبه‌ای از كمالات خدا را درك می‌كند و در همان اندازه به خداوند محبت می‌ورزد؛ اما اگر در كسی توانایی اوج گرفتن روح و رسیدن به عالی‌ترین مراتب كمال فراهم آید و به تعبیر دیگر میل به بی‌نهایت پیدا كند و بتواند كمال و جمال بی‌نهایت خداوند را به نوعی درك كند، عشق و محبت او به خداوند نیز

بی‌اندازه خواهد بود. این همان مرتبه فرازین و والایی است كه امام سجاد(علیه السلام) در دعای سحر ماه مبارك رمضان از خداوند درخواست می‌كند:

«أَللَّهُمَّ، إِنّی أَسئَلُكَ مِنْ جَمَالِكَ بِأَجْمَلِهِ وَكُلُّ جَمَالِكِ جَمِیلٌ... أَللَّهُمَّ، إِنّیِ أَسْئَلُكَ مِنْ كَمَالِكَ بِأَكْمَلِهِ وَكُلُّ كَمَالِكَ كَامِل؛(1) بارالها، از نیكوترین مراتب جمالت از تو درخواست می‌كنم و تمام مراتب جمالت نیكوست... بارالها، از عالی‌ترین مراتب كمالت از تو درخواست می‌كنم و تمام مراتب آن كامل و عالی است».

همان‌ گونه كه هیچ موجود امكانی هر اندازه بزرگ هم كه باشد قابل مقایسه با خداوند نیست ـ زیرا خداوند نامحدود و نامتناهی است و دیگر موجودات متناهی هستند ـ كمالات دیگر موجودات نیز قابل مقایسه با كمالات نامحدود خداوند نیستند. زیباترین و كامل‌ترین موجودات در مقابل كمال و جمال الهی قطره‌ای از اقیانوس نیز به حساب نمی‌آیند. حال آیا می‌توان برای محبت به خداوند دارای جمال و كمال مطلق و نامتناهی و جود و بخشش بی‌نهایت او مرزی مشخص كرد؟ اگر وجود انسان مالامال از عشق به خداوند باشد، باز ناچیز بوده و از انسان ساخته نیست كه متناسب با كمالات بی‌نهایت خداوند به او عشق بورزد.

 

لزوم باور به لقای الهی

اصل وجود خدا و كمالات بی‌نهایت او با براهین قطعی برای ما ثابت


1. شیخ عباس قمی،‌ مفاتیح الجنان، دعای سحر ماه رمضان.

است، بنابراین بجاست به ملاقات با او نیز امید داشته باشیم. لقای الهی در قرآن و روایات مطرح شده است و پیشوایان معصوم ما در مناجات و دعاهای خود آن را آرزو كرده‌اند و این خود گواه صادقی برای تحقق ملاقات با خدا در قیامت است؛ چون اگر ملاقات با خداوند تحقق نمی‌یافت، حضرات معصومین(علیهم السلام) آن را درخواست نمی‌كردند و این ضعف ناشی از نبود دلیل عقلی و نداشتن تصور كامل از لقای الهی را برطرف می‌كند. اگر به ملاقات با خدا اهمیت لازم را بدهیم و دربارة‌ آن بیندیشیم و بازدارنده‌های روحی را از دلمان بركنیم، همانند اولیای خدا خود را سخت نیازمند به آن خواهیم یافت و به آن امیدوار می‌شویم. چه این كه به نعمت‌های بهشتی كه به وسیله دلایل نقلی برای ما بیان شده؛ اما تصور كامل و واقعی از آن‌ها نداریم امیدواریم و خواهان بهره‌مند شدن از آن‌ها هستیم؛ به عنوان نمونه، خداوند در قرآن در شمار نعمت‌های بهشتی به گوشت پرندگان بهشتی اشاره می‌كند و می‌فرماید:

 

«وَلَحْمِ طَیْرٍ مِّمَّا یَشْتَهُونَ؛(1)و از گوشت پرنده هر چه بخواهند[ فراهم است]».

در این دنیا درك مزه گوشت پرندگان بهشتی برای ما ممكن نیست . ما می‌توانیم مزه گوشت پرندگان دنیایی را درك كنیم و هرچه گوشت آن پرندگان و مرغان لذیذتر و خوشمزه‌تر باشد، لذت بیشتری از خوردن آن می‌بریم؛ اما این لذت‌ها محدود و قابل مقایسه با لذت نعمت‌های نامحدود بهشتی نیستند. به هیچ وجه نمی‌توان مرغان بهشتی را با مرغان


1. واقعه (56)، 21.

دنیا و نیز شیرینی شربت‌های بهشتی را با شربت‌های دنیا مقایسه كرد، همچنان كه غذا‌های گندیده جهنمیان را نیز نمی‌توان با غذاهای آلوده و مرداب متعفن و بدبو در دنیا مقایسه كرد، رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در بیان شدت عذاب‌های جهنم، درباره غسلین‌ كه شراب جهنمیان است می‌فرمایند:

«وَلَوْأَنَّ دَلْواً صُبَّتْ مِنْ غِسْلِیِنَ فیِ مَطْلَعِ الشَّمْسِ لَغَلَتْ مِنْهُ جَمَاجِمٌ مِنْ مَغْرِبِهَا؛(1) اگر ظرفی از غسلین جهنم را در مشرق بریزند، از حرارت آن جمجمه‌های كسانی كه در مغرب زندگی می‌كنند به غلیان می‌آید».

درك ما از غذاها و شیرینی‌های بهشتی فراتر از درك ما از غذاها و شیرینی‌های دنیایی نیست و ما با تشبیه آن نعمت‌های نامحدود و پاك با نعمت‌های محدود و ناچیز دنیا به شناخت ناقص و دورادور از آن نعمت‌های نامحدود دست می‌یابیم و این شناخت، به هیچ وجه نمی‌تواند حقیقت آن‌ها را به ما بنمایاند؛ زیرا ذهن ما كشش فهم محبت خدا و لذت وصول به لقای الهی و نیز عذاب خدا را ندارد و با تشبیه آنها با آنچه در دنیا درك می‌كنیم به شناختی این چنینی از آن‌ها می‌رسیم؛ مانند زمانی كه با شنیدن فضایل كسی بدون این كه او را دیده باشیم، او را دوست داشته و به او علاقه پیدا می‌كنیم.

از آن جا كه كمال و جمال بی‌نهایت الهی قابل مقایسه با كمال و جمال محدود دنیایی نیست، به كمك منابع شناخت عادی نمی‌توانیم واقعیت آن حقایق نامتناهی را درك كنیم و لازم است قدر همین محبت


1. محمدتقی مجلسی، بحارالانوار، ج 77، باب 4،‌ حدیث 3، ص 84.

محدودی كه در ما پدید آمده را بدانیم و تلاش كنیم قطره‌ای از اقیانوس نامحدود محبت خدا را به دست آورده به دیدار او امیدوار شویم.

 

نقش كاستن از دلبستگی‌های دنیوی در امید به لقای الهی

گفتیم امید به لقای الهی در درجه اولْ بسته به باور داشتن امكان و تحقق لقای الهی و داشتن تصور درست از آن است وگرنه برای كسانی كه اصل لقای الهی را منكرند، امید به لقای الهی معنا ندارد و آنچه برای آنان متصور است امید به رحمت و یا عذاب الهی است. پس از آن كه لقای الهی را باور داشتیم، تلاش كنیم از دلبستگی‌های خود به دنیا كه مانع پرداختن به امور اخروی و از جمله اندیشه درباره محبت و لقای الهی می‌شوند بكاهیم. موانع دنیوی سبب می‌شوند باورهای ما از جمله باور به معاد و لقای الهی بی‌خاصیت و بی‌اثر گردند. همه ما معاد را باور داریم و می‌دانیم دلایل و براهین قطعی و از جمله یك سوم آیات قرآن بر معاد دلالت دارند؛‌ اما همین كه توجه ما به مظاهر دنیوی جلب می‌شود و تعلقات مادی ما را به خود مشغول می‌كنند، علاقه‌ای به پرداختن به قیامت و معاد نداریم و از آنچه ما را متوجه قیامت می‌كند گریزانیم. محبت‌های ظاهری، تعلقات مادی، گرفتار شدن در دام شیطان و مخالفت با خواست خداوند انسان را از محبت‌های معنوی به ویژه محبت به خداوند كه عالی‌ترین و خالصانه‌ترین مرتبه محبت است بازمی‌دارد و شوق دیدار با محبوب را در انسان از بین می‌برد و در نتیجه، امید به لقای الهی نیز در دل انسان پدید نمی‌آید. خداوند به كسی كه با تلاش خود به

دنبال كسب رضایت الهی و رسیدن به مدارج معنوی و بهره‌مند گشتن از محبت و عشق به ساحت قدس ربوبی است، شایستگی چشیدن طعم محبت خویش را عنایت می‌كند و او با تفضل و عنایت الهی سرشار از محبت الهی می‌گردد:  

تا كه از جانب معشوق نباشد كششی  ***‌  كوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد

بزرگ‌ترین آرمان پیشوایان معصوم ما درك وصال الهی و رسیدن به لقای اوست و آنان در مناجات خود و از جمله امام سجاد(علیه السلام) در جای جای مناجات خمس عشر از خداوند درخواست كرده‌اند كه آنان را به سوی خود جذب كند و با كشش محبت خویش آنان را به خود برساند. امام حسین(علیه السلام) در دعای عرفه می‌فرماید:

«إِلهیِ أُطْلُبْنیِ بِرَحْمَتِكَ حَتَّی أَصِلَ إِلیْكَ وَاجْذِبْنیِ بَمِنّكَ حَتَّی أُقْبِلَ عَلَیْك؛(1) بارالها؛ مرا به پاس رحمتت بطلب تا به تو واصل گردم و با جاذبه احسانت مجذوبم كن تا یكسره روی دل به سوی تو آورم [و از غیر تو روی گردانم] ».

نتیجه دل سپردن به دنیا و سرمست شدن از مظاهر فریبنده آن و امیدوار نبودن به لقای الهی، گرفتار شدن به آتش فراق الهی در قیامت است كه از هر عذاب و آتشی سوزنده‌تر است؛ زیرا عالی‌ترین كمال و مقام اخروی نیل به وصال الهی و قرار گرفتن در شعاع جذبه معبود است. مضمون برخی از روایات این است كه گاهی در بهشت، بر حسب


1. شیخ عباس قمی، مفایتح الجنان، دعای حضرت امام حسین(علیه السلام) در روز عرفه.

مراتب بهشتیان، نور عظمت الهی بر اولیای خدا تجلی می‌كند و آنان با همه وجود بی توجه به نعمات بهشتی غرق توجه به خدا می‌شوند و حتی از شدت جذبه الهی مدهوش می‌گردند.

 

نقش اطاعت از خدا در بهره‌مند شدن از محبت و توجه به معبود

بر اساس آموزه‌های دینی، پیروی از دستورات خداوند و تلاش برای جلب رضایت او در زندگی و صرف عمر در بندگی خداوند، سبب بهره‌مند شدن از عنایات، توفیقات و توجهات خاص خداوند می‌شود و از این گذر، چنان توجه انسان به خداوند جلب می‌‌گردد و عشق و محبت به او بر دلش پرتو می‌افكند كه به چیزی جز رضایت معبود نمی‌اندیشد و از هر كاری كه او را از توجه به معبود باز دارد گریزان می‌شود. حتی او در نتیجه بندگی خدا و توجه به معبود به مرتبه و مقامی می‌رسد كه پیوسته خداوند به نجوای با او می‌پردازد. در حدیث معراج خداوند درباره بهره‌مندی دوستانش از فیض حضور و نجوای خود می‌فرماید:‌

«فَأُنَاجِیِه فیِ ظُلَمِ اللَّیْلِ وَنُورِ النَّهارِ حَتَّی یَنْقَطِعَ حَدِیثَهُ مَعَ الْمَخْلُوقِینَ وَمجَالِسَتَهُ مَعَهُم؛(1) در تاریكی شب و روشنی روز با او مناجات می‌كنم تا از سخن گفتن با مردم پرهیز كند و از همنشینی با آنان گریزان گردد».

كسی كه در مسیر بندگی خدا حركت كرد و رضایت خدا را بر خواست نفس و هوس‌های خویش مقدم داشت، محبوب خداوند


1. محمدتقی مجلسی، بحارالانوار، ج 77، باب 2، حدیث 6، ص 29.

می‌شود و با عنایت الهی به محضر ربوبی بار می‌یابد و طرف نجوای معشوق و معبود می‌شود و چنان از شنیدن نجوای او غرق لذت و سرور می‌گردد كه حاضر نمی‌شود لحظه‌ای از آن حال خارج شده و به سخن گفتن با دیگران بپردازد. او تسلیم اراده و خواست معبود است و تنها در حد ضرورت و انجام وظیفه به معاشرت با دیگران و پرداختن به امور فردی، خانوادگی و اجتماعی خود می‌پردازد و بیشتر وقت خود را صرف عبادت و راز و نیاز با خداوند می‌كند؛ زیرا با انس با محبوب به آرامشی كامل و عالی‌ترین مرتبه لذت دست می‌یابد. از این رو رسول خدا(صلى الله علیه وآله) به نماز عشق می‌ورزید و می‌فرمود:

«جُعِلَتْ قُرَّه عَیْنیِ فیِ الصَّلوه؛(1) نور چشم من در نماز قرار داده شده است».

آن حضرت به هنگام نماز از معاشرت با غیر محبوب و دور ماندن از مجلس انس با معبودْ احساس ناراحتی و ناشكیبی می‌كرد، خطاب به مؤذن خویش، بلال، می‌فرمود:

«أَرِحْنَا یَا بَلَال؛(2) ای بلال [با گفتن اذان] راحتی و آرامش را به ما بازگردان».

كسی كه خداوند را دوست دارد، نماز و شب‌زنده‌داری برای او را نیز دوست می‌دارد و از مناجات و راز و نیاز با خداوند خسته نمی‌شود؛ اما هنگامی كه توجه به لذّت‌های دنیا دل انسان را فراگرفت و علاقه به


1. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 2، باب 89، حدیث 11، ص 144.

2. همان.

خوردنی‌ها و مال دنیا و برخورداری از ریاست، مقام و موقعیت‌های اجتماعی بر دل انسان چیره شد، دیگر در آنْ جایی برای محبت خدا باقی نمی‌ماند و عنایت الهی نیز از چنین شخصی سلب می‌شود. عنایت و توفیق الهی از آن كسی است كه درصدد اطاعت و بندگی خداست و پیش از ‌آن كه طعم محبت خدا را بچشد، بر این باور است كه راه سعادت و رستگاری، بندگی و تلاش برای جلب رضایت الهی است. وقتی او در این مسیر گام برداشت، نخست جرقه‌ای از نور خدا بر دلش می‌تابد و جرعه‌ای از محبت الهی را به كامش می‌ریزند، اگر او ارزش این بخشش و نعمت‌ الهی را دانست و در مسیر بندگی خدا تلاش بیشتری از خود نشان داد، بارقه‌های بیشتری از محبت الهی بر دلش فرود می‌آید، چنان كه با حضور در مرتبه‌ای سراسر قلب و دل او از محبت و عشق به خداوند آكنده می‌شود و در دلش جایی برای بیگانه باقی نمی‌ماند و اگر از اندوخته‌های خود بهره نبرد و به باورهای خویش توجه نكرد، تدریجاً از محبت و توجهات الهی كه منشأ حیات معنوی است، محروم می‌شود و فرجامی تاریك و اسفبار خواهد داشت:

«أُوْلَـئِكَ مَأْوَاهُمُ النُّارُ بِمَا كَانُواْ یَكْسِبُونَ؛(1) آنان جایگاهشان، به سزای آنچه می‌كردند آتش دوزخ است».


1. یونس (10) / 8.