وَاعْبُدْنِی وَلاَ تُشْرِكْ بِی شَیْئاً وَتَحَرَّ مَسَرَّتِی إِنِّی أَنَا السَّیِّدُ الْكَبِیرُ إِنِّی خَلَقْتُكَ مِنْ نُطْفَة مِنْ مَاء مَهِین مِنْ طِینَة أَخْرَجْتُهَا مِنْ أَرْض ذَلِیلَة مَمْشُوجَة فَكَانَتْ بَشَراً فَأَنَا صَانِعُهَا خَلْقاً فَتَبَارَكَ وَجْهِی وَتَقَدَّسَ صَنِیعِی لَیْسَ كَمِثْلِی شَیْءٌ وَأَنَا الْحَیُّ الدَّائِمُ الَّذِی لاَ أَزُولُ؛ مرا پرستش كن و دیگرى را شریك من مساز و درصدد كسب رضاى من برآى. من همان سروَر بزرگمرتبهاى هستم كه تو را از نطفهاى از آب حقیر و پستِ برگرفته از گلى كه از زمین رام تركیب یافته [از عناصر] برآوردم. پس از آن، تو بشر و انسان گردیدى و من از آن نطفه خلق و موجودى [زنده] ساختم. بزرگ و فرخنده است ذات من و در آفرینش من نقصى نیست و من بىهمتا و بىمانندم. من زنده ابدى زوالناپذیرم.
دعوت به توحید، پرستش خدا و نفى شریك براى ذات بىهمتاى پروردگار، در سرلوحه دعوت همه پیامبران الاهى قرار دارد.
وَلَقَدْ بَعَثْنا فِی كُلِّ أُمَّة رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللهَ وَاجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ؛(1) و هرآینه در هر امتى پیامبرى برانگیختیم كه خداى را بپرستید و از طاغوت [هر معبودى جز خدا ]دورى كنید.
خداوند در نجواى با محبوب خویش، حضرت موسى(علیه السلام)، با توجه به دعوت به توحید، ایشان را به پرستش خود و نفى شریك براى ذات بىهمتاى خود و كسب خوشنودى و رضایت خویش دعوت مىكند. آنگاه بر حضرت موسى(علیه السلام) منت مىنهد و مىفرماید: من تو را از نطفهاى بىمقدار و خاكى پست آفریدم و با تدبیر و تربیت من رشد كردى و به این مرتبه رسیدى. شبیه همین اعلام و دعوت در آغاز بعثت و نبوت آن حضرت انجام پذیرفت.
پس از آنكه حضرت موسى(علیه السلام) جان خویش را در خطر دید، از مصر گریخت و به شهر مدین وارد شد و آنجا در سایه درختى به استراحت پرداخت. در آن هنگام مردم را مشاهده كرد كه براى برداشتن آب اطراف چاهى گرد آمدهاند و دید كه دو دختر منتظرند مردان از اطراف چاه پراكنده گردند تا نزدیك شوند و آب بردارند. حضرت موسى(علیه السلام) به
1. نحل (16)، 36.
آن دو دختر گفت: چرا اینجا آمدهاید؟ گفتند: پدر ما پیر و بیمار است و ما براى برداشت آب به اینجا آمدهایم و منتظریم مردان كنار روند تا آب برداریم. حضرت موسى(علیه السلام) دلو را گرفت و پر از آب كرد و گوسفندانشان را سیراب نمود. سپس برگشت و در زیر درخت آسود و فرمود: پروردگارا! من به آن خیرى كه برایم بفرستى فقیر و نیازمندم. در روایت آمده كه در حضرت موسى(علیه السلام) در هنگامهاى آن دعا را كرد كه به نصف یك دانه خرما محتاج بود.
وقتى دختران به نزد شعیب برگشتند، به آنان گفت: چرا زود به خانه برگشتید؟ گفتند مرد صالحِ مهربانى را یافتیم كه براى ما از چاه آب كشید. شعیب به یكى از دختران گفت: برو آن مرد را نزد من بیاور. آن دختر نزد حضرت موسى(علیه السلام) آمد و با نهایت حیا گفت: پدرم شما را خواسته است تا پاداش رحمت آب كشیدن را به شما بدهد. موسى به او گفت: راه را به من نشان بده و از پشت سر من حركت كن كه ما فرزندان یعقوب از پشت سر به زنان نگاه نمىكنیم.
چون آن حضرت نزد شعیب رسید و داستان خود را براى شعیب نقل كرد، شعیب گفت: مترس كه از دست ستمكاران نجات یافتى. یكى از دختران گفت: او را اجیر كن كه مرد نیرومند و درستكارى است. شعیب به آن حضرت گفت: مىخواهم هشت سال خود را اجیر من گردانى و در مقابل آن یكى از دخترانم را به عقد تو درمىآورم. پس از آنكه موسى(علیه السلام) به وعده خود وفا و با دختر حضرت شعیب ازدواج كرد، تصمیم گرفت به مصر برگردد.
در بازگشت از مدین به سوى مصر، به همراه همسرش در وادى طوى و در صحراى سینا در شبى تاریك و سرد راه را گم كرد. ناگاه از دور آتشى را مشاهده نمود. به همسرش گفت: اینجا منتظر بمان تا نزد آتش بروم و پس از آگاهى از مسیر، با پارهاى از آتش برگردم. وقتى به آتش رسید، فراروى خود درختى سبز و خرم دید كه سر تا پاى آن را آتش فرا گرفته بود. وقتى به آن درخت نزدیك شد، درخت از او دور شد. حضرت موسى(علیه السلام) ترسید و برگشت. اما آتش به او نزدیك شد و آغازین سخن و وحى الاهى كه با همان وحى نبوت حضرت موسى(علیه السلام) آغاز گشت، از درون آن آتش اینگونه به گوش آن حضرت رسید:
إِنَّنِی أَنَا اللهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاعْبُدْنِی وَأَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِی؛(1) همانا منم خداى یكتا. خدایى جز من نیست، پس مرا بپرست و نماز را براى یاد من برپا دار.(2)
با توجه به این كه مهمترین وظیفه انسان، عبادت و پرستش خدا است و نیز با توجه به این كه پرستش خدا، نمایانگر عالىترین ارتباط بنده با خداوند است كه افق روشن تعالى و كمال و نیل به سعادت را به روى او مىگشاید، در بیش از ده آیه قرآن آمده كه پیامبران خدا، رسالت و دعوت خود را با جمله «یا قَوْمِ اعْبُدُوا الله» آغاز كردند. از جمله خداوند درباره حضرت نوح(علیه السلام)مىفرماید:
1. طه (20)، 14.
2. محمدباقر، مجلسى، حیاة القلوب، ج 1، ص 592 ـ 590؛ سید محمدحسین، طباطبایى، المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوى همدانى، ج 14، ص 209 و 213.
لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَقالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ ما لَكُمْ مِنْ إِله غَیْرُهُ؛(1) همانا نوح را به سوى قومش فرستادیم. پس گفت: اى قوم! خدا را بپرستید كه براى شما معبودى جز او نیست... .
همچنین در قرآن درباره حضرت عیسى(علیه السلام) آمده است كه آن حضرت، بندگى و پرستش خداوند را صراط مستقیم و تنها راه نیل به سعادت و حق معرفى كرد و خطاب به قومش فرمود:
إِنَّ اللهَ هُوَ رَبِّی وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ؛(2) در حقیقت خداوند پروردگار من و پروردگار شما است، پس او را بپرستید [كه] راه راست همین است.
در جاى دیگر، خداوند از پیمان بندگان با خداوند مبنى بر بندگى نكردن شیطان و بندگى خود خبر مىدهد و كسانى را كه از این پیمان سرپیچى كرده و به پیروى شیطان پرداختهاند، سرزنش مىكند:
أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْكُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ * وَأَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ؛(3) اى فرزندان آدم! مگر با شما عهد نكرده بودم كه شیطان را مپرستید، زیرا وى دشمن آشكارتان است و این كه مرا بپرستید كه این راه راست است؟
1. اعراف (7)، 59.
2. آل عمران (3)، 51.
3. یس (36)، 61.
فراتر از آنچه گفته شد، خداوند نه فقط بندگى و پرستش را تنها وظیفه انسان نمىداند و پریان را نیز موظف به بندگى خود مىداند، بلكه هدف از آفرینش آن دو موجود را آفرینش و بندگى خویش برمىشمرد:
وَما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإِْنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ؛(1) و پریان و آدمیان را نیافریدم مگر براى این كه مرا بپرستند.
گرچه آیات یاد شده و از جمله آیه اخیر، فراوان چه در كتابهاى دینى و چه در مجالس وعظ بررسى مىشود، بیشتر افراد با نگاهى سطحى از كنار این آیات رد مىشوند و به تفكر و تعمق در آنها نمىپردازند. آیا ما به این پرسش اندیشیدهایم كه چرا هدف از آفرینش همه جنّیان از آغاز تا كنون و میلیاردها انسانى كه بر روى كره زمین قدم نهادند و مردند و بیش از شش میلیارد انسانى كه اكنون بر روى زمین زندگى مىكنند، پرستش و بندگى خدا است؟ آیا خداوند به عبادت ما نیازمند است و از این رو از ما مىخواهد تنها او را بپرستیم؟ با توجه به چنین جایگاه برجسته و مهمى كه عبادت و پرستش خدا دارد، اگر ما خدا را نپرستیم، چه اتفاقى رخ مىدهد؟
پاسخ به پرسشهاى یاد شده مزبور این است كه افاضه رحمت، اقتضاى ذاتى صفت رحمانیت و فیاضیت خداوند است و خلق و آفرینش
1. ذاریات (51)، 56.
همه موجودات و از جمله انسان، جلوه رحمت الاهى است و همه نعمتها و مواهبى كه موجودات از آنها برخوردارند، همگى مظاهر فیض و رحمت بیكران خداوند هستند. اما در این میان، تحقق و تجلى بعضى از مظاهر رحمت الاهى در گرو شرایط، ظرفیت و استعدادى است كه دریافت كننده رحمت در خود فراهم مىآورد. پس اگر انسان برخى از مظاهر رحمت الاهى را دریافت نكرد، این بدان دلیل نیست كه خداوند بخل دارد، بلكه از آن رو است كه انسان با اعمال و رفتار اختیارى خود، ظرفیت و استعداد لازم را براى دریافت آن رحمت در خود فراهم نیاورده است. عبادت و پرستش خداوند و مقامات مترتب بر آنها، عالىترین جلوه رحمت خدا است و اگر خداوند درباره حیوانات بىشعور نمىفرماید كه هدف آفرینش آنها پرستش خدا است و تنها درباره دو موجود مختار و ذىشعور، یعنى انسان و جن مىفرماید كه هدف از خلقت آنها پرستش خداوند است، بدان دلیل است كه تنها این دو موجود مىتوانند با آگاهى و از مسیر اعمال اختیارى خویش ، رحمتِ مترتب بر عبادت و پرستش خدا را محقق سازند.
ظرفیت و قابلیت دریافت رحمت خاص الاهى، در پرتو ایجاد ارتباط میان انسان و خدا و بندگى و عبادت پروردگار عالم به دست مىآید. در واقع، انسان با عبادت و بندگى آگاهانه خویش، به لوازم بندگى تكوینى خداوند ـ كه اصل و قاعدهاى ثابت و سارى در نظام هستى است ـ عمل مىكند و وقتى به لوازم بندگى تكوینى خداوند عمل كرد، استعداد و قابلیت دریافت رحمت بىنهایت خداوند را در عالم بىنهایت آخرت در
خود فراهم مىسازد. در مقابل، اگر به لوازم بندگى تكوینى خداوند نپرداخت و از اطاعت و پرستش خداوند سرپیچى كرد، به عذاب ابدى خداوند گرفتار مىشود؛ چون خداوند مولا است و ما بندهایم و از آگاهى و قدرت انتخاب برخورداریم. خداوند ما را آفرید تا با عبادت و پرستش، به لوازم بندگى خداوند عمل كنیم و از این راه ظرفیت و قابلیت دریافت رحمت بىنهایت الاهى را در خود پدید آوریم. از اینجا روشن مىشود كه چرا پیامبران و فرستادگان خدا دعوت خود را با دعوت به بندگى حضرت حق آغاز كردند و چرا پرستش خداوند، هدف آفرینش انسان است و چرا عبادت و بندگى، راه روشن و مستقیم رسیدن به خدا به شمار مىآید.
گرچه فراوان از بندگى خداوند سخن گفته مىشود و در مجالس و محافل گوناگون، آیات و روایات مربوط به ربوبیت، خالقیت خداوند و ضرورت بندگى و عبادت خداوند مطرح مىگردد، اما بسیارند كسانى كه به ربوبیت خداوند و بندگى انسان در برابر خداوند باور ندارند. آنها اصلا در این فكر نیستند كه براى چه آفریده شدهاند و هدفشان در زندگى چیست و چه وظیفه و رسالتى در زندگى خویش دارند. از این رو، چون حیوانات فقط به فكر شكم، آسایش و راحتى خود هستند و براى تأمین نیازها و امكانات زندگى خویش، از هیچ تلاشى فروگذار نیستند و مىكوشند از راه مشروع و یا نا مشروع، پول كافى براى تأمین زندگى خود فراهم آورند و تأمین پول و ثروت را هدف زندگى خویش مىپندارند.
براى اینكه انسان به این باور برسد كه بنده خدا است و هرچه دارد متعلق به مالك و خالق هستى است، خداوند به حضرت موسى(علیه السلام) مىفرماید: من سید و سرور تو هستم كه تو را از خاك آفریدم. پس من با تغییرات و تحولاتى، آن خاك را به نطفهاى تبدیل كردم كه تو از آن آفریده شدى و اكنون تو انسانى هستى برخوردار از زیبایىها، تمایلات و استعدادهاى فراوان. همه هستى، قدرت و نعمتهایى كه در اختیار تو است از من است و تو مملوك من هستى و از خود چیزى ندارى. پس تو فقط باید مالك، خالق و پروردگار خویش را عبادت و بندگى كنى.
باور و درك مقام بندگى خداوند، تحولى شگرف در زندگى انسان ایجاد مىكند و باعث مىگردد كه آدمى همه كارهایش را به خداوند وا گذارد و هر كارى را به قصد بندگى و عبادت خداوند انجام دهد. براى مثال: انگیزه او از غذا خوردن، كسب انرژى براى بندگى و عبادت خدا خواهد بود، یا براى تجدید قوا در راه انجام بهتر تكالیف و وظایف الاهى خویش به استراحت مىپردازد و حتى اگر كار و حرفهاى برمىگزیند، هدفش این است كه با پولى كه به دست مىآورد، زمینه لازم را براى عبادت خداوند فراهم آورد و در كل، همه رفتارها و حتى تأمین معاش براى زن و فرزندان خود را با قصد عبادت و بندگى خدا انجام دهد و خداوند نیز همه رفتارهاى او را به عنوان عبادت خود بپذیرد و در برابر آنها پاداش شایسته به بنده خویش عنایت كند؛ چراكه رسول خدا(صلى الله علیه وآله)فرمودند:
اَلْعِبَادَةُ عَشْرَةُ أَجْزاء تِسْعَةُ أَجْزاءِ الْعِبادَةِ فِی طَلَبِ الْحَلاَلِ؛(1)عبادت ده جزء دارد كه نُه جزء آن كسب روزىِ حلال است.
هنگامى كه عبادت، همه رفتارهاى انسان چه رفتارى كه اصطلاحاً عبادت نامیده مىشوند و چه غیر آنهاـ را كه براى خدا و به عنوان وظیفهاى كه خداوند بر عهده انسان نهاده، در بر مىگیرد، كسى كه در پى دستور خدا براى تأمین زندگى زن و فرزندانش كار و تلاش مىكند، در حال عبادت خدا است. ازدواج هم اگر براى خدا انجام گیرد، عبادت است. كسى كه براى جهاد با دشمن به جبهه مىرود یا كسى كه درس مىخواند، حتى كسى كه غذا مىخورد اگر قصد الاهى داشته باشد، رفتارش عبادت خدا شمرده مىشود. اما اگر كارى را از روى هواى نفس انجام داد، شیطان را بندگى كرده و فرجام كار او جهنم است.
ممكن است كسانى در ظاهر خدا را عبادت كنند و در لباس دینْ دم از دین و خدا بزنند و از جایگاه دین سخن گویند و حتى به نام جانشین پیامبر، مردم را جذب خود كنند، اما چون نیت الاهى ندارند و كارهایشان براى هواى نفس، كسب مقام و موقعیت انجام مىپذیرد، شیطان را بندگى مىكنند. بنابراین، براى انجام هر كارى و حتى كارهاى مقدس، باید بنگریم كه هدف و انگیزه ما چیست؟ آیا كار را براى خدا انجام مىدهیم،
1. بحارالانوار، ج 103، باب 1، ص 18، ح 81.
یا براى ارضاى خواست دلمان و خوشایند دیگران به انجام كارى مبادرت مىورزیم؟
ما در لحظه لحظه زندگى و در هر قدمى كه بر مىداریم، در معرض امتحان هستیم و همواره شیطان مىكوشد ما را فریب دهد و انگیزه و نیت ما را فاسد سازد و باعث گردد انسان كارهاى خویش را با انگیزههاى غیر الاهى انجام دهد؛ گرچه در ظاهر وانمود كند كه خدا را عبادت مىكند یا مشغول خدمت به خلق است یا به مبارزه با آمریكا و دشمنان خدا مىپردازد. البته مردم به ظاهر رفتار مىنگرند و از باطن آنها بىخبرند، اما سرانجام روزى همه رازها و باطن و حقیقت رفتارها آشكار مىشود، چه این كه در این دنیا نیز اولیاى خاص خدا از باطن رفتار دیگران آگاهاند.
در صدر اسلام در یكى از جنگها، جوانى از بین یاران رسول خدا(صلى الله علیه وآله) وارد میدان نبرد با مشركان شد و با شهامت و شجاعتى كمنظیر با آنان جنگید و در نهایت كشته شد. اصحاب رسولخدا(صلى الله علیه وآله) كه از شجاعت و شهامت آن جوان شگفتزده شده بودند به آن حضرت گفتند: آن جوان مقامى والا در بهشت خواهد داشت. حضرت فرمودند كه او بهرهاى از بهشت و مقامات بهشتى ندارد. اصحاب كه از این سخنْ شگفتزده شده بودند از راز آن جویا شدند، حضرت فرمودند: پس از آنكه ما از مدینه رهسپار میدان جنگ شدیم، آن جوان از همراهى ما خوددارى كرد و در مدینه ماند. وقتى زنان مدینه او را مشاهده كردند كه مشغول قدم زدن در شهر است گفتند: جوانان ما به جبهه رفتهاند تا با دشمنان خدا بجنگند، ولى این جوان راحتطلب در شهر مانده است.
سخن زنان مدینه به غیرت آن جوان برخورد و او تصمیم گرفت به جبهه بیاید و با این قصد و نیت كه مردم او را بستایند و با عنوان دلاور از او نام برند، به نبرد با دشمن پرداخت و كشته شد. پس او چون براى نام و شهرت جنگید نه براى خدا، حركت و جنگ او ارزشى در پیشگاه خداوند ندارد.
چنانكه گفته شد، عبادت خدا منحصر در نماز و روزه نیست و هر كارى كه براى خداوند انجام پذیرد عبادت است. حتى اگر انسان قدم كوچكى براى خدا بردارد، خداوند آن عمل مخلصانه را عبادت به شمار مىآورد. در بین بندگان خدا، هستند كسانى كه لحظه لحظه عمر آنان براى خداوند سپرى مىگردد و در همه كارهاى خویش به دنبال انجام وظیفه و كسب رضایت خداوند هستند. از شمار این افراد امام خمینى(رحمه الله) است كه سراسر عمر او صرف انجام وظیفه الاهى و احیاى دین گردید و در این راه با قدرت و صلابت مثالزدنى، تمام خطرات و مشكلات را پشت سر نهاد و با اتكال بر خداوند و با حمایت مردم توانست مستكبران عالم را شكست دهد و نهضت و انقلاب الاهى و اسلامى را پیروز گرداند.
براى این كه وظیفهشناسى، ایمان مستحكم، صلابت و استوارى، نترسیدن از دشمنان و اطمینان و اتكال امام به خداوند را بشناسیم، براى نمونه لازم است بر آنچه در طلیعه نهضت و انقلاب اسلامى، یعنى سال 1342 روى داد، تأمل كنیم. در هنگامهاى كه حكومت فاسد پهلوى در پناه قدرتهاى استكبارى و با پشتیبانى بىدریغ دولتهاى قدرتمند
خارجى از همه امكانات و تجهیزات برخوردار بود و با قدرت متمركز و خفقانى كه در مملكت ایجاد كرده بود، كمتر كسى جرأت مخالفت با سیاستهاى ظالمانه و فاسد آن رژیم را داشت. اما در چنین شرایط بحرانى و خفقانآورى، یك روحانى در قم با دست خالى و بدون نیرو و امكانات، قدم در راه مبارزه با رژیم ستمشاهى مىگذارد و در سخنرانى آتشین خود در سال 1342 فریاد مىزند كه اسلام در خطر است و من براى اسلامْ احساس خطر مىكنم و باید حكومت ضد دینى شاه سرنگون گردد. در آن روز بعضى از علما و بزرگان قم، ناباورانه به سخنان امام مىنگریستند و به ایشان مىگفتند كه جنگ شما با رژیمِ تا بُن دندان مسلّح پهلوى، جنگ مشت و درفش است. شما با كدام پول، نیرو، امكانات و اسلحهاى مىخواهى به مصاف حكومتى بروى كه از ارتش مجهز، نیرومند و كار آزمودهاى برخوردار و از حمایت بىدریغ دولتهاى قدرتمند خارجى بهرهمند است؟ پاسخ امام این بود كه من احساس تكلیف مىكنم و براى انجام تكلیف و وظیفهاى كه خداوند بر عهدهام نهاده با این رژیم مبارزه مىكنم و همه سختىها و خطرات را به جان مىخرم. براى امام، مهم عمل به تكلیف و وظیفه الاهى براى مبارزه با بدعتها و مفاسدى بود كه كیان دین و مملكت را تهدید مىكرد و نداشتن امكانات و نیرو و در مقابل، برخوردارى رژیم پهلوى از امكانات، تجهیزات و نیروهاى فراوان خللى در تصمیم و اراده امام ایجاد نمىكرد؛ چون ایشان به حمایت و قدرت بىپایان الاهى امیدوار بود و این سخن خداوند را باور داشت كه:
كَمْ مِنْ فِئَة قَلِیلَة غَلَبَتْ فِئَةً كَثِیرَةً بِإِذْنِ اللهِ وَاللهُ مَعَ الصّابِرِینَ؛(1) بسا گروهى اندك كه بر گروهى بسیار به اذن خدا پیروز شدند، و خداوند با شكیبایان است.
چیزى نگذشت كه طلبههاى جوان و دیگر جوانانى كه تعلقات دنیایى آنان را به خود مشغول نكرده بود و به دنیا آلوده نشده بودند، اطراف امام جمع شدند، اما بسیارى از سالمندان تا نزدیك پیروزى انقلاب، نه فقط امام را همراهى نكردند، بلكه ایشان را سرزنش مىكردند كه چرا به مبارزه بىحاصل در برابر آمریكا و رژیمى برخوردار از ارتشى مجهز مىپردازى. اما امام مىدانست كه پیروزى تنها در سایه پول، امكانات و قدرت ظاهرى به دست نمىآید، بلكه پیروزى واقعى، در شكیبایى، تقوا و تكیه بر قدرت بىپایان الاهى است:
وَإِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا لا یَضُرُّكُمْ كَیْدُهُمْ شَیْئاً إِنَّ اللهَ بِما یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ؛(2) اگر شكیبایى كنید و تقوا داشته باشید، نیرنگشان هیچ زیانى به شما نمىرساند. به یقین خداوند به آنچه مىكنند احاطه دارد.
سرانجام با استقامت و تلاش مخلصانه امام و یارانش و بر خلاف انتظار جهانیان، پس از پانزده سال، وعده الاهى محقق گردید و انقلاب شكوهمند اسلامى به پیروزى رسید و عالم را دگرگون ساخت و پس از گذشت بیش از ربع قرن از انقلاب، نه فقط از عظمت و شكوه و انقلاب
1. بقره (2)، 249.
2. آل عمران (3)، 120.
كاسته نشده، بلكه بر عظمت انقلاب و خیل طرفداران و دوستداران آن افزوده شده و انقلاب در اعماق دل ملتهاى آزاده و مظلوم دنیا نفوذ كرده است. ایمان، خداجویى و اخلاص امام، چنان محبت و عشقى در كانون دل جوانان، دوستان و پیروان ایشان به وجود آورد كه پس از گذشت چندین سال از رحلت آن امام عزیز، از راههاى دور و نزدیك و گاه با پاى پیاده براى دیدار محبوب خود به سوى بهشت زهرا روانه مىگردند.
آرى، آنچه دل مردم و به ویژه جوانان را كانون عشق به امام ساخت و باعث گردید در راه اجراى سخنان ایشان از شیره جانشان مایه بگذارند و با همه وجود از انقلاب و دستاوردهاى بزرگ آن پاسدارى كنند، ایمان و اخلاص امام بود. چون امام براى منافع باندى، جناحى، حزبى و هواى نفس قیام نكرد و حركت، قیام و همه رفتار او، در راستاى احیاى دین و خدمت خالصانه و صادقانه به مردم بود، مردم او را همراهى و حمایت كردند و حتى حاضر شدند براى تحقق اهداف و آرمانهاى مقدس امام، جوانانشان قربانى شوند. اما نباید از نظر دور داشت كه كسانى تا كنون در راه انقلاب اسلامى و حفظ دستاوردهاى آن استوار و ثابت ماندهاند كه به دنبال منافع باندى و جناحى نرفتند و در ایمان و پیمان آنان با خداوند خللى وارد نیامده است، اما آنان كه یا از اول اخلاص نداشتند و براى خدا قدم در راه مبارزه ننهادند، یا در نیمه راه گرفتار وسوسههاى شیطانى و انگیزههاى غیر الاهى گردیدند، در این آزمایش بزرگ شكست خوردند. برخى از كسانى كه عمرى در راه مبارزه و انقلابْ سپرى كردند، اكنون كه
به دوران پیرى رسیدهاند، متوقف ماندهاند یا مسیر مخالفت با اهداف و آرمانهاى بزرگ انقلاب را برگزیدهاند. حتى برخى از كسانى كه چندین سال در جبهههاى نبرد با دشمان خدا جنگیدند و جانباز شدند، خوى دنیاطلبى، قدرتطلبى و هواپرستى باعث گردید از انقلاب رویگردان گردند و به مخالفت و ضدّیت با آن بپردازند. ما باید به هوش باشیم و بدانیم كه در معرض آزمایش الاهى هستیم. اگر تاكنون در این امتحان موفق بودهایم، بنگریم كه در ادامه راه چه خواهیم كرد؟ آیا در ادامه راه درصدد كسب رضاى خدا و احیاى دین او خواهیم بود و از كسانى حمایت مىكنیم و به آنها رأى مىدهیم كه هدفشان رضاى خدا و احیاى دین است، یا به دنبال تأمین منافع دنیوى و سیر كردن شكممان خواهیم بود و بدتر از آن، دینمان را فداى منافع دنیوى دیگران خواهیم كرد؟ فراموش نكنیم كه ما براى بندگى خدا آفریده شدهایم و همواره باید درصدد كسب رضاى خدا باشیم و از كسانى حمایت كنیم كه در پى رضاى خدا و احیاى احكام و ارزشهاى دین هستند، نه این كه به دنبال كسانى راه بیفتیم كه درصدد تأمین منافع دنیوى خویش هستند هرچند به بهاى تضعیف باورها و ارزشهاى دینى و آرمانهاى انقلابى بینجامد. چه این كه اگر این اشخاص موفق شدند، به منافع دنیوى خودشان رسیدهاند و سهم ما چیزى جز جهنم و خسران دنیوى و اخروى نخواهد بود.