فهرست مطالب

جلسه سى و پنجم:قرائت‌هاى مختلف از دین (2)

 

جلسه سى و پنجم

قرائت‌هاى مختلف از دین (2)

1. مرورى بر مطالب پیشین

موضوع بحث «حقوق و تكالیف حكومت و مردم» بود. مهم‌ترین وظیفه حكومت اسلامى از آن جهت كه «اسلامى» است، احیاى احكام اسلام، قوانین شرع و سنّت‌هاى دینى و نیز مبارزه با امور ضد دین و بدعت‌ها است. در این راستا شبهاتى وجود دارد كه موجب عدم اهتمام كافى به احیاى ارزش‌هاى دینى شده است. یكى از این شبهات مسأله «قرائت‌هاى مختلف از دین» است كه ممكن است برخى انحرافات را پدیدار سازد. وقتى ضرورت ترویج سنّت‌هاى اسلامى بیان مى‌گردد، مدعیان «قرائت‌ها» مى‌گویند: كدام اسلام؟! كدام قرائت از دین؟! و هرگاه مطلبى از دین و اسلام بیان گردد، آنان مدعى هستند كه: قرائت دیگرى هم وجود دارد، بنابراین نمى‌توان قرائت مشخصى از دین را پذیرفت! در عمل نیز معتقدند كه چون قرائت‌هاى مختلف از دین وجود دارد، نباید قرائت مشخصى را به دین نسبت داد. در این زمینه، كتاب‌ها و مقالات متعددى به نگارش در آمده است؛ ولى از آن جا كه زبان بیان مطالب در اكثر قریب به اتفاق آنها مناسب سطح عموم نیست، سزاوار است در چند جلسه مسأله «قرائت‌ها» را بررسى كنیم. البته این سخن بدان معنا نیست كه ما همه جوانب مسأله را با خصوصیات آكادمیك آن مورد توجه قرار دهیم؛ بلكه سعى بر آن است كه مطالب به گونه‌اى ارائه گردد كه براى اكثریت مخاطبان مفید باشد.

در جلسه قبل اشاره شد كه آنچه در ادبیات اجتماعى، سیاسى و فرهنگى ما به عنوان «قرائت‌هاى مختلف» مطرح مى‌شود، دست‌آورد فرهنگ غرب است. این مسأله سالیان دراز در اروپا مطرح شده و تحولاتى نیز پیدا كرده است. امروزه عوامل مختلفى، مانند اختلاط فرهنگى، باعث شده این اندیشه‌ها به جوامع اسلامى راه یابد و به عنوان «افكار نو»! به مردم عرضه گردد. در هر حال، چنانچه زمینه مناسبى از نظر فرهنگى، اجتماعى و دینى در جامعه

وجود داشته باشد، مطلب وارداتى از فرهنگ غرب مقبولیت مى‌یابد و به زودى رواج پیدا مى‌كند.

در جلسه قبل اشاره كردیم كه آنچه «قرائت‌هاى مختلف از دین» نامیده مى‌شود، لفظ نامأنوسى نیست. همه مردم مسلمان كم و بیش با واژه «قرائت‌هاى مختلف» آشنایى ذهنى دارند. از صدر اسلام این مطلب وجود داشته است كه تعدادى از آیات قرآن كریم داراى دو گونه قرائت است، مانند: «مالِكِ یَوْمِ الدِّین» كه برخى آن را «مَلِكِ یَوْمِ الدِّین» قرائت كرده‌اند.

در برخى موارد، تفاوت قرائت لفظى، به معنا نیز سرایت مى‌كند. وقتى یك آیه داراى دو گونه قرائت باشد، به طور طبیعى دو معناى متفاوت از آن به دست مى‌آید. لازمه این مطلب آن است كه معانى متعدد براى یك آیه، قابل قبول باشد.

در پاره‌اى موارد، مسأله قرائت‌ها فراتر از «تعدد لفظ» و «تعدد معنا» است. به عبارت دیگر، در این حالت به دلایل لفظى یا «متون» بسنده نمى‌شود، بلكه به دلایل غیر لفظى یا دلایل عقلى نیز توجه مى‌شود. براى مثال گفته مى‌شود: در یك مسأله دو نظر مختلف یا دو رأى متفاوت وجود دارد كه هر دوى آنها قابل قبول است و هیچ‌كدام بر دیگرى ترجیحى ندارد.

بنابراین مسأله قرائت‌ها به گونه‌اى تعمیم داده شده است كه شامل «تعدد لفظ»، «تعدد معنا» و «تعدد رأى»، هر سه مى‌شود. از آنجا كه در ادبیات دینى ما واژه «قرائت‌ها» امر نامأنوسى نبوده است، زمینه فرهنگى مناسبى براى تسرّى این واژه به زبان فارسى و تعمیم آن، فراهم گشته است.

 

2. اختلاف قرائت در اصول و فروع دین

در یك تقسیم‌بندى كلى، محتواى دین دو قسم است: اصول دین و فروع دین. آنچه ما بیشتر با آن آشنا هستیم اختلاف در فروع و احكام شرعى است. یكى از مصادیق اختلاف قرائت، تفاوت در فتواى دو مجتهد است. این مجتهد یك قرائت دارد و مجتهد دیگر داراى قرائت دیگر است. با این حال، این مسأله به اصول دین یا مسایل اعتقادى نیز سرایت داده مى‌شود. همان‌طور كه در پاره‌اى از احكام فرعى میان صاحب نظران اختلاف وجود دارد، در برخى مسایل اعتقادى نیز اختلافاتى به چشم مى‌خورد. براى مثال، انسان پس از مرگ وارد «عالم برزخ» مى‌شود كه یك «عالَم متوسط» میان دنیا و قیامت است. از ویژگى‌هاى عالم برزخ، سؤال

نكیر و منكر در شب اول قبر است. این امر مطلب حقى است كه در وصیت‌نامه‌ها درج شده و هنگام تلقین میت، این گونه یادآورى مى‌شود: شهادت مى‌دهم كه توحید حق است، پیغمبر حق است، دین حق است، قرآن حق است و نیز شهادت مى‌دهم كه سؤال نكیر و منكر در شب اول قبر حق است. بنابراین، اصل مسأله سؤالِ شب اول قبر، تقریباً مسأله‌اى ضرورى است و هیچ جاى بحث ندارد؛ اما كیفیت شب اول قبر و چگونگى سؤال نكیر و منكر مورد اختلاف است: آیا روح به بدن باز مى‌گردد و بدن بار دیگر زنده مى‌گردد و آن‌گاه از این بدن سؤال مى‌شود؛ یا سؤال فقط از روح است و بدن مادى در سؤال و جواب هیچ نقشى ندارد؛ یا فرض سومى است كه در عالم برزخ، داراى «بدن برزخى» یا «بدن مثالى» هستیم و در آن عالم، روح به بدن برزخى تعلق مى‌گیرد؟ پس سه احتمال وجود دارد و هر كدام نیز در میان صاحب نظران داراى طرفدارانى است. به عبارت دیگر، در این مسأله اعتقادى، «تعدد قرائت» وجود دارد.

مطلب فوق تنها یك مثال بود و در مقام ارزیابى نظرهاى مذكور نیستیم. اكنون این پرسش اساسى وجود دارد كه آیا مسأله قرائت‌ها به صورت «موجبه جزئیه» قابل قبول است یا به صورت «موجبه‌كلیه»؟

همان‌گونه كه در جلسه پیش گذشت، همه اینها به صورت «موجبه جزئیه» قابل قبول است. قرآن كریم بیش از شش هزار آیه دارد. در تعداد محدودى از الفاظ قرآن قرائات مختلف مقبولى وجود دارد و این مقدار درصد بسیار كمى از الفاظ قرآن كریم را تشكیل مى‌دهد. در هر آیه‌اى از قرآن، تعدد قرائت وجود ندارد. گاهى ممكن است یك كلمه قرآن از سوى قُرّاء به چند صورت قرائت گردد. نیز ممكن است یك كلمه داراى دو معناى متعدد باشد كه همه آنها صحیح است. بنابراین اختلاف قرائات در قرآن بدان معنا نیست كه بتوانیم براى هر آیه‌اى از قرآن، معناى دل‌خواه بیان كنیم!

تعدد قرائت در مسایل اعتقادى نیز همین گونه است. گاهى در یك مسأله اعتقادى چندین رأى و نظر بیان شده است، اما لازمه این مطلب آن نیست كه ما همه مسایل اعتقادى را قابل تعدد آراء بدانیم و هیچ اجماع و اتفاقى در مسایل اعتقادى وجود نداشته باشد. این تصور، تصور باطلى است. در بین صدها مسأله اعتقادى، در یك یا چند مورد معدود، اختلاف نظر و تعدد قرائت وجود دارد.

بنابراین همه اینها، به اصطلاح منطقى، به گونه «موجبه جزئیه» مورد قبول است. اما عده‌اى

با توجه به سابقه ذهنى كه مردم ما با مسأله قرائت‌ها داشته‌اند، از این مسأله سوء استفاده كرده، و معناى جدیدى از آن اراده مى‌كنند؛ حتى كسانى كه خودشان را صاحب نظر مى‌دانند، در این دام گرفتار آمده و متوجه خلط مبحث نشده‌اند.

 

3. تعدد قرائت‌ها و مسأله تفسیر و تأویل قرآن

از واژه‌هایى كه زمینه مغالطات امروزى را فراهم ساخته است، واژه «تفسیر» و «تأویل» است كه در مورد آیات قرآن، مخصوصاً «آیات متشابه» به كار مى‌رود. كم و بیش شنیده‌اید كه گفته مى‌شود: فلان آیه دو گونه تفسیر مى‌شود. این تعدد تفسیر مربوط به اختلاف مفسرین است. ممكن است هر دو تفسیر صحیح باشد و ترجیحى براى آن ذكر نشود. این امر زمینه پذیرش «تعدد قرائات» و در نهایت «پلورالیسم دینى» را فراهم مى‌سازد.

تذكر این امر ضرورى است كه تعدد تفسیر در آیات قرآن زمینه محدودى دارد. هر آیه‌اى از قرآن قابل تفسیرهاى متعدد، آن هم تفسیر دل‌خواه نیست. در كنار واژه مقبولِ «تفسیرهاى متعدد»، واژه «تفسیر به رأى» وجود دارد كه نامقبول بوده و داراى بار ارزشى منفى است. مردم ما با واژه «تفسیر به رأى» آشنا هستند، كه منظور از آن استفاده از روش‌هاى مذموم، نكوهیده و غیر مقبول در تفسیر قرآن یا تفسیر روایات است. هرگاه كسى بدون استفاده از قواعد و ضوابط عقلایى و اصول محاوره، معناى خاصى را به آیه نسبت دهد تفسیر او «تفسیر به رأى» است و به صورت‌هاى مختلفى تعبیر مى‌شود مثل این كه این آیه قابل این تفسیر هم هست! یا من فقط این تفسیر را مى‌پذیرم! یا قرائت من از آیه، همین معناى خاص است!

نهى و مذمتى كه در روایات اسلامى از «تفسیر به رأى» شده است، نشان مى‌دهد كه هر تفسیرى قابل قبول نیست؛ بلكه تنها تفسیر یا معنایى از آیه قابل قبول است كه با ضوابط عرفى و اصول محاوره عقلایى تطابق داشته باشد.

بنابراین وجود تفسیرهاى متعدد براى آیه‌اى از آیات قرآن اولا بدان معنا نیست كه همه آیات قرآن داراى تفاسیر متعدد است و ثانیاً، به فرض كه هر آیه داراى تفسیرهاى متعدد باشد؛ اما این گونه نیست كه آیات قرآن را بتوان از روى میل و دل‌خواه خویش معنا و تفسیر نمود.

از دیگر واژه‌هایى كه زمینه پذیرش بحث «قرائت‌ها» را فراهم ساخته است، اصطلاح «تأویل» براى آیات قرآن كریم است. وارد شدن به این بحث، ما را از موضوع اصلى بسیار دور

مى‌سازد؛ لذا تنها در حد اشاره به آن مى‌پردازیم:

گاهى «تأویل» و «تفسیر» را به یك معنا به كار مى‌برند؛ ولى گاهى مراد از «تأویل» معناى خاصى است. در قرآن كریم نیز كلمه «تأویل» آمده و ویژگى‌هاى خاصى براى آن بیان شده است: هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما یَذَّكَّرُ إِلاّ أُولُوا الْأَلْباب(1)= او است كسى كه این قرآن را بر تو فرو فرستاد و پاره‌اى از آن، آیات محكم است. آنها اساس كتابند؛ و پاره‌اى دیگر متشابهاتند (كه تأویل پذیرند). اما كسانى كه در دل‌هایشان انحرافى هست براى فتنه‌جویى و طلب تأویل آن، متشابهات را پى مى‌گیرند با آن كه تأویلش را جز خدا و ریشه‌داران در دانش كسى نمى‌داند. ایشان مى‌گویند: ما بدان ایمان آوردیم، همه از جانب پروردگار ما است، و جز خردمندان كسى متذكر نمى‌شود.

كلمه «تأویل» دو بار در این آیه ذكر شده است. قرآن داراى «تأویل» است؛ اما كسانى كه فتنه‌جو، كج‌اندیش و از نظر قلبى منحرف هستند، در پى آیات متشابه و تأویل‌هاى قرآن مى‌روند. وجود «تأویل» براى آنان زمینه‌اى فراهم ساخته تا مدعى شوند كه هرچند فلان آیه داراى معناى خاص است، ولى این آیه داراى تأویلى است كه ما بدان تأویل معتقدیم! مخصوصاً این‌كه كلمه «تأویل» با شاخه‌اى از فلسفه یا معرفت‌شناسى به نام «هرمنوتیك» مناسبت دارد. به عبارت دیگر، هرمنوتیك، در معناى اصلى‌اش، با واژه «تأویل» مشابهت و قرابت دارد. عده‌اى با سوء استفاده از واژه «تأویل» مدعى هستند كه آنچه در جهان غرب به نام «هرمنوتیك فلسفى» از سوى «هایدگر» و «گادامر» و سایر طرفدارانشان مطرح گشته، در قرآن هم وجود دارد و ما باید آن را در مفاهیم دینى خویش به كار بریم! در نهایت نیز این عده نتایج خاصى از این مطلب مى‌گیرند.

از دیگر واژه‌هایى كه در ادبیات دینى ما وجود دارد، واژه «متشابه» است، كه از آن نیز سوء استفاده نموده‌اند. در آیه فوق، آیات قرآن به دو دسته تقسیم شده‌اند: 1 ـ آیات محكم كه آنها را اصل و مادر آیات مى‌داند (اُمّ الكتاب)؛ 2 ـ آیات متشابه. در باره تعریف آیات محكم و متشابه و فرق هریك با دیگرى مباحث زیادى مطرح شده كه در این‌جا مجال طرح آن نیست. براى


1. آل عمران (3)، 7.

این منظور مى‌توان به تفسیر «المیزان» مرحوم علامه طباطبایى و دیگر تفاسیر در ذیل این آیه شریفه مراجعه كرد. «متشابه» از ریشه «شَبَه» به معناى شباهت است. منظور از آن، آیاتى است كه داراى چند معناى مشابه است. لفظ متشابه در «آیات متشابه» صفت آیات است و به قول اُدباى عرب، وصف به حال متعلَّق است؛ یعنى «آیات متشابهة المعانى»؛ و مراد از آن آیاتى است كه داراى معناهاى مشابه است و این معناها با یكدیگر خلط و اشتباه مى‌شود.

پس قرآن تصدیق مى‌كند كه یك سلسله آیات «محكمات» است كه در آنها تشابه و اشتباه راه ندارد؛ چون معناى آن متقن، نفوذناپذیر و غیرقابل تشكیك است؛ ولى برخى آیات قرآن، «متشابه» هستند و چند معنا براى آن تصور مى‌شود و این معانى با یكدیگر شباهت دارند. قرآن مى‌فرماید، كسانى كه حقیقت‌طلب نیستند و در قلوب ایشان كجى، انحراف و بد اندیشى راه دارد، در پى آیات متشابه هستند تا از این طریق، معانى دل‌خواه و خودساخته خویش را به جامعه تحمیل نمایند. آنان براى انكار حقیقت و ایجاد شُبهه، برداشت خاص خودشان را با نام «قرائت جدید»! مطرح مى‌سازند. اینان در دین فتنه‌گرى مى‌كنند و مردم را از مسیر صحیحْ منحرف مى‌سازند.

 

4. پلورالیسم دینى و مسأله ظاهر و باطن قرآن

قرآن كریم داراى «ظاهر» و «باطن» است. در برخى روایات آمده كه آیات قرآن كریم داراى هفت بطن است. عده‌اى این مطلب را بر «تعدد قرائت‌ها» و «پلورالیسم دینى» تطبیق داده‌اند. باید توجه داشت كه بطون قرآن، هرچه باشد، هیچ تضادى با یكدیگر ندارند. نیز كل معانى بطنى با ظاهر آیه تضاد و تعارضى ندارند و همه آنها قابل جمع هستند. معانى بطنى، گرچه داراى لطافت و ظرافت خاصى هستند، اما با معناى ظاهرى قرآن هماهنگ هستند.

اما عده‌اى در مقام سوءاستفاده مى‌گویند: ما چند معناى متضاد را قابل قبول مى‌دانیم و همه را به عنوان «بطون قرآن» مى‌پذیریم! در حالى كه این سخن چیزى جز مغالطه نیست. اصولا بطون قرآن از بیانات معصومین(علیهم السلام) به دست مى‌آید. به عبارت دیگر، «بطون قرآن»، یك امر تعبدى است و هیچ‌كس نمى‌تواند به طور قطعى و یقینى بگوید این بطن براى این آیه از قرآنْ ثابت است.

در این‌جا بار دیگر این اصل كلى را یادآور مى‌شوم كه همه این قرائت‌ها به صورت «موجبه

جزئیه» قابل قبول است. گاهى یك لفظ داراى دو معناى قابل قبول است، گاهى یك مسأله داراى دو پاسخ مورد قبول است؛ ولى باید توجه داشت كه از هیچ كدام اینها «قاعده كلى» استنباط نمى‌شود. نمى‌توان گفت: چون یك آیه چند معناى قابل قبول دارد، پس همه آیات قرآن داراى معانى متعدد است. این نتیجه‌گیرى از رسواترین «مغالطات منطقى» است؛ چه این‌كه هیچ‌گاه از «قضیه جزئیه»، «قاعده كلیه» به دست نمى‌آید.

 

5. خاستگاه قرائت‌ها و پلورالیسم دینى در مغرب زمین

«تعدد قرائت‌ها» داستان مفصلى دارد كه در مغرب زمین روى داده است. در غرب بستر مناسبى براى ایجاد و رشد این مسأله وجود داشت و به علل مختلفى به جامعه كنونى ما نیز سرایت كرده است. در دورانى كه هنوز آمریكا كشف نشده بود و یا سرزمین قابل توجهى نبود، مغرب زمین همین اروپا بود كه عمدتاً شامل بخش مركزى و غربى مى‌شد. در این دوران كه دوران «حاكمیت مسیحیت» بود، پاپ‌هاى كاتولیك یا مستقلا حكومت مى‌كردند و یا به كمك سلاطین دست نشانده و هم پیمان‌هاى خویش داراى سیطره فراگیر بودند. در این سال‌ها مشكلات اقتصادى، سیاسى و اجتماعى فراوانى براى جامعه اروپایى به وجود آمد و اروپا سال‌هاى متمادى درگیر جنگ‌هاى داخلى بود. این دوران كه به «قرون وسطا» یا «قرون تاریك» معروف است تا حدود قرن شانزدهم میلادى ادامه داشت. از قرن شانزدهم به بعد، اروپا شاهد تحولى گشت كه ابعاد مختلفى داشت و همه مناطق اروپا را در برگرفت. این حركت جدید به «رنسانس» یا «زایش نو» معروف شد كه تمام عرصه‌هاى اجتماعى، اقتصادى، سیاسى، حقوقى، فلسفى و دینى را تحت تأثیر شدید خود قرار داد. از این تاریخ به بعد، حاكمیت كلیسا و مسیحیت بر جوامع مختلف اروپایى از بین رفت. به قول خودشان، تا قبل از این تاریخ، خدا حاكم بود، ولى از این تاریخ به بعد انسان به جاى خدا نشست! و از این طریق زایش نو و تولد جدیدى براى جامعه اروپایى پدید آمد كه در ادبیات فلسفى از آن به «اومانیسم» یا «انسان مدارى» تعبیر مى‌كنند. منظور از این سخن این است كه تا به حال، خدا محور اندیشه‌ها و افكار و زندگى بود، و از آن پس «انسان» محور همه چیز گشت.

در این میان، از جمله تحولاتى كه در زمینه «حقوق انسان» مطرح شد این بود كه گفتند: تا به حال ما در پى «تكلیف» خویش در مقابل خدا بودیم؛ ولى اكنون انسان دغدغه تكلیف و وظیفه ندارد و تنها در پى احقاق «حقوق» خویش است.

اكتشافات علمى و اختراعاتْ نهضت رنسانس را رونق بخشید. این پیشرفت‌ها با محتواى تورات و انجیل چندان سازگارى نداشت. براى مثال، تا آن زمان زمین را مركز عالَم مى‌دانستند و مى‌گفتند خورشید به دور زمین مى‌گردد؛ اما كشفیات علمى كه حاصل تلاش كپلر، كپرنیك، گالیله و دیگران بود، عكس این مطلب را ثابت كرد و معلوم شد كه زمین و دیگر ستارگان به دور خورشید مى‌چرخند. این امر را نوعى تضاد بین «علم و دین» تلقى كردند. البته عده‌اى تلاش كردند این تضاد را حل كرده و از مطالب دینى دفاع كنند؛ ولى مسأله به این‌جا ختم نمى‌شد، چه این‌كه مطالب فراوان دیگرى نیز در تورات و انجیل وجود داشت كه با كشفیات علمى هماهنگى نداشت، خصوصاً مطالب تحریف شده تورات و انجیل، تضاد آشكارى با علم و مطالب عقلى داشت. بالاخره آنان به این نتیجه رسیدند كه انسان یا باید عقل و علم را بپذیرد و دین را كنار بگذارد، و یا دین را بپذیرد و از عقل و علمْ صرف نظر كند. به تدریج این فكر، گرایش مسلط در جامعه غربى شد. جداسازى «دین» از «عقل و علم» حتى از سوى كسانى مطرح مى‌شد كه كم و بیش داراى اعتقادات دینى بودند و نمى‌خواستند به هیچ وجه دست از تعالیم دینى بردارند؛ چون مى‌دانستند كه دین در زندگى اجتماعى انسان داراى كاركردها و آثار بسیار مهم و مفیدى است. از همه مهم‌تر، نقش دین و مسایل اخلاقى در كنترل انسان‌ها از زیاده‌روى‌ها و طغیان و ظلم، آشكاراست. از این رو، درصدد آشتى بین «علم و دین» برآمدند، كه البته مراد آنان از «دین» همان چیزى بود كه مورد پذیرش پاپ‌ها و كلیساى كاتولیك بود، و بالاخره مى‌خواستند «دین» را با دست‌آوردهاى رو به رشد «علم» آشتى دهند. این امر، منشأ تحولات زیادى در معرفت دینى، فلسفه، كلام و سایر شاخه‌هاى علوم انسانى گشت كه این تحولات تا زمان ما ادامه پیدا كرده است و اكنون شاهد شاخه‌اى از علم به نام «فلسفه دین» هستیم. در این شاخه، از مسایل بسیارى مربوط به دین و از جمله مسأله «وحدت و كثرت دین» سخن مى‌گویند. این پرسش یكى از مسایل اساسى «فلسفه دین» است كه: آیا دینِ مقبول فقط یك «دین واحد» است یا «ادیان متعدد» نیز قابل قبول است؟ آیا دین حق، یكى است و سایر ادیان باطل‌اند، یا همه ادیان در كنار یكدیگر حق‌اند؟ آنچه امروزه به نام «پلورالیسم دینى» نامیده مى‌شود، چیزى جز همان قبول «كثرت‌گرایى در دین» نیست كه بر اساس آن، همه دین‌ها در كنار یكدیگر قابل قبول هستند!

یكى دیگر از مسایل فلسفه دین و نیز كلام جدید، مسأله «زبان دین» است. آیا زبان دین،

همانند زبان عرفى، واقع‌نما است؟ زبانى كه ما در گفتگوها و محاورات خویش از آن سخن مى‌گوییم، براى نمایش یك واقعیت است و متكلم مى‌خواهد همان محتواى حقیقى كلام خویش را كه به صورت متعارف بیان شده، به مخاطب القا كند و متقابلا مخاطب نیز معتقد است كه واقعیتى وجود دارد كه با این كلامْ كشف مى‌گردد. از این امر به «زبان واقع‌نما» تعبیر مى‌شود. در مقابل این زبان، «زبان سمبلیك» قرار دارد. براى مثال، زبان شعر به دلیل داشتن تعابیر و اصطلاحات خاص، «زبان واقع‌نما» نیست، بلكه زبان سمبلیك است كه از واژه‌هاى آن معانى خاصّى اراده شده است. در شعر حافظ الفاظى مانند: مى و ساقى و شراب وجود دارد كه بسیارى از اندیشمندان به خصوص عرفا و اُدبا معتقدند كه مراد شاعر معناى ظاهرى این الفاظ نیست. به عبارت دیگر، زبان شعر معمولا زبان واقع‌نما نیست بلكه در آن مطالبى با زبان استعاره و كنایه و مجاز بیان مى‌شود. در همه جوامع نیز زبان شعر وجود دارد و امرى پذیرفته شده است.

حال آیا زبان كتب مقدس و آسمانى، مانند: تورات و انجیل، زبان واقع‌نما و نشان دهنده واقعیت‌هاى خارجى است یا نوعى زبان رمزى و سمبلیك است؟ كتاب‌هاى دینى دیگر چه زبانى دارند؟ عده‌اى با طرح نظریه زبان سمبلیك در صدد آشتى بین «دین و علم» هستند. از نظر آنان، زبان دین زبان دیگرى است. اگر مطلبى در تورات با كشفیات كپرنیك ناسازگار است، از آن جهت است كه شما خیال كرده‌اید كه زبان تورات، زبان واقع‌نما است؛ حال آن كه، از نظر آنانْ مطلب به عكس است. همان‌گونه كه در زبان شعر معمولا معناى ظاهرىِ كلماتى مانند: مى، شراب و ساغر مدّ نظر نیست، نیز از الفاظى كه مثلا در تورات آمده، معانى ظاهرى آنها اراده نشده است. از این روى، معناى آنها غیر از چیزى است كه عموم مردم از این الفاظ برداشت مى‌كنند. در این حالت هیچ مشكلى پیش نمى‌آید و هیچ‌گاه دین با علم مخالفت نخواهد داشت. آنان مى‌گویند: اما این‌كه معناى واقعى كلمات در تورات چیست، به نظر صاحب نظران بستگى دارد و آنان باید زبان دین را كشف كنند.

 

6. عوامل اجتماعىِ پیدایش پلورالیسم

یكى از مسایلى كه آثار مخرب بسیارى براى اروپا در بر داشت جنگ‌ها و اختلافات مذهبى بود. این مسأله به خصوص پس از پیدایش آیین پروتستان بسیار بالا گرفت. مارتین لوتر

آلمانى و كالوین فرانسوى مذهب جدیدى به نام «پروتستان» بنیان نهادند كه بر اساس آن تفسیر خاصى براى كتاب مقدس ارائه كردند كه با تفسیر كلیساى كاتولیك مخالف بود. فرقه پروتستان به تدریج طرفدارانى، مخصوصاً در شمال اروپا پیدا كرد و جنگ‌هاى عظیم و متمادى بین پروتستان‌ها و كاتولیك‌ها به وقوع پیوست كه هنوز هم در بعضى از كشورهاى اروپایى این كشمكش‌ها و نزاع‌ها وجود دارد. هنوز هم گاهى آنان به جان یكدیگر مى‌افتند و كشتار مى‌كنند. اخبار اختلافات و درگیرى‌هاى پروتستان‌ها و كاتولیك‌ها در كشور ایرلند را هر از چندگاهى مى‌شنویم. مصلحان جامعه اروپایى براى رفع اختلافات و پایان این خون‌ریزى‌ها گفتند: هم پروتستان‌ها درست مى‌گویند و هم كاتولیك‌ها! به اعتقاد آنان نباید گفت: پروتستان‌ها ضد دین، منحرف و بدعت‌گذار هستند و نیز نباید گفت: كاتولیك‌ها این‌گونه‌اند. در حال حاضر نیز هریك از این فرقه‌ها، به ده‌ها فرقه فرعى منشعب شده‌اند، به طورى كه امروزه حدود هزار فرقه مسیحى در دنیا شناخته شده است كه بیش از پانصد فرقه آن مربوط به پروتستان‌ها است.

از جمله نزاع‌هاى كاتولیك‌ها و پروتستان‌ها اختلاف بر سر مسأله «تثلیث» است. آیا تثلیث حقیقى است یا مجازى؟ و اساساً باید چه تفسیرى براى تثلیث ارائه داد؟ عده‌اى از مسیحیان معتقدند كه تثلیث مربوط به دین مسیحیت نیست بلكه بعداً وارد این دین شده است، كه به نظر ما حق هم همین است. مصلحان جامعه اروپایى سعى كردند رفتار پروتستان‌ها و كاتولیك‌ها را به گونه‌اى تنظیم كنند كه هیچ‌گاه این دو فرقه بر سر مسایل مختلف از جمله مسأله تثلیث اختلاف نداشته باشند.

بنابراین طرح نظریه «پلورالیسم دینى» و «قرائت‌هاى متعدد» علاوه بر انگیزه اصلاح و آشتى بین «علم» با «دین، فلسفه و عقل»، داراى انگیزه سیاسى و اجتماعى نیز بود.

وقتى همه مذاهب درست باشند، پس هم «تثلیث» درست است و هم «توحید»! نیز هم اعتقاد به خدا صحیح است و هم بت‌پرستى! هم‌چنین «انسان‌پرستى» هم كه در یكى دو قرن اخیر رایج شده و اگوست كنت پایه‌گذار آن بود، درست و بر حق است!

حقیقت این است كه بازگشت این سخنان به عدم واقعیت همه ادیان و مذاهب است؛ چه این‌كه اگر هریك از این دین‌ها درست و بر حق باشند، جمع بین نقیضین پیش مى‌آید. نمى‌توان گفت: همه ادیان صحیح هستند؛ چون این ادیان در مواردى با یكدیگر متعارض و متناقضند. پذیرش صحت همه ادیان به معناى اجتماع نقیضین است.

از نظر طرفداران پلورالیسم دینى، اعتقاد به دین، مانند دوست داشتن رنگ‌ها است كه به سلیقه افراد وابسته است. عده‌اى رنگ سبز را دوست دارند و برخى دیگر رنگ زرد یا صورتى یا رنگ‌هاى دیگر را مى‌پسندند. این‌گونه نیست كه در خوب بودن یا بد بودن رنگ‌ها واقعیتى نفس‌الامرى وجود داشته باشد و مثلا بگوییم: رنگ سبز خوب است و رنگ صورتى بد؛ چه این‌كه هركسى رنگ خاصى را مى‌پسندد. در مورد ادیان هم یك سلیقه به خداى واحد اعتقاد دارد و سلیقه دیگر چند خدایى و تثلیث را مى‌پسندد. براى گروه اول اعتقاد به خداى یگانه حق است و براى گروه دیگر تثلیث حق است! بنابراین ما ملاك و معیار واحدى براى سنجش حق از باطل نداریم؛ چون اساساً هیچ كدام واقعیت ندارند!

این مطالب حاصل تلاش كسانى است كه به منظور آشتى دادن فرقه‌هاى مختلف و نیز به منظور جمع بین علم و دین مسأله «پلورالیسم دینى» را مطرح ساختند. در جلسه بعد در این باره بیشتر سخن خواهیم گفت.