درس‌دوازدهم

 

درس دوازدهم

 

 

از دانشجو انتظار می‌رود با فراگیری این درس:

1. با نقش معرفت و شناخت در جهت‌دهی به میل به بقا آشنا شود؛

2. به ارزش میل به بقا و آثار و لوازم و مقدمات آن به لحاظ اخلاقی پی ببرد؛

3. نظر قرآن را دربارة‌ میل به بقا در وجود انسان تبیین کند؛4. حكمت ترس از مرگ در وجود انسان را با??شناسد؛5. راه‌های مقابله با ترس افراطی از مرگ را بیان كند.

 

 

 

 

 

میل به بقا و جاودانگی

طبیعی‌ترین اثری كه بر حبّ ذات مترتّب می‌شود، میل به زندگی جاودانه است و هر انسانی در نهاد خود این غریزه را دارد. رابطة تنگاتنگ و ملازمة این دو میل تا حدّی است كه هیچ كس نمی‌تواند وجود خود‌دوستی را در انسان بپذیرد، ولی میل به جاودانگی را از او نفی كند.

خودشناسی و میل به بقا

علم و معرفت در تعیین مصداق و جهت‌دهی میل به بقا نیز نقشی اساسی دارد. یعنی اگر انسان خودش را درست شناخت و حقیقت هستی و زندگی خود را به خوبی دریافت، این گرایش نیز جهت صحیح خود را می‌یابد و در غیر این صورت گرفتار اشتباه در مصداق می‌شود و به سبب نادانی میل به بقا را در جهتی نادرست هدایت كرده، منشأ انحرافات اخلاقی فراوانی می‌گردد.

انسان كه از یك‌سو در پیِ بقا و دوام زندگی خویش است و از سوی دیگر وجود و زندگی را در وجود مادّی و زندگی دنیایی منحصر می‌داند، دلش می‌خواهد همین زندگی مادّی ادامه یابد. در صورتی كه اگر متوجه شود و یقین پیدا كند كه حقیقت زندگی در دنیا خلاصه نمی‌شود و بالاتر از آن خواهد بود، به این زندگی مادّی دلبستگی افراطی و فسادانگیز نشان نمی‌دهد و آن را مطلوب اصلی و هدف نهایی خود

نمی‌‌شمرد و در نتیجه، برای حفظ و ادامة آن، دست به هر كار خلاف نمی‌زند و هرگونه خطایی مرتكب نمی‌شود.

اخلاق و میل به بقا

اصل میل به جاودانگی نیز همانند هر گرایش دیگر، از نظر اخلاقی نه خوب است و نه بد؛ زیرا این گرایش‌ها لازمة جبری و تكوینی وجود انسان‌اند، از این رو بار ارزشی ندارند و در حوزة اخلاق قرار نمی‌گیرند؛ آنچه در ارتباط با این میل در اختیار انسان قرار دارد، جهت دادن به آن، تعیین مصداق برای آن، آثار و عوارض آن و طرز رفتاری است كه انسان تحت تأثیر آن برمی‌گزیند و همین‌هاست كه به دلیل ویژگی اختیاری بودنشان، در حوزة اخلاق قرار می‌گیرند و بار ارزشی مثبت یا منفی دارند.

قرآن و میل به بقا

در قرآن كریم آیاتی بر وجود این گرایش فطری در نهاد انسان دلالت دارند و از آن در راه تربیت و پرورش انسان و رشد و شكوفایی و تكامل او استفاده می‌كنند. بنابراین، از دیدگاه اسلام، میل به بقا در انسان به لحاظ نقش تربیتی كه دارد نامطلوب نیست.

بقا و جاودانگی، گم‌شده و خواستة فطری انسان است و خداوند حكیم ـ كه پرورش دهنده و مربّی انسان است و خودْ این میل را در نهاد او قرار داده و به آن آگاهی كامل دارد ـ با معرفی و نشان دادن این گم‌شده، در واقع می‌خواهد این میل را در جهت صحیح و فطری خود سوق دهد و می‌گوید: ای انسان! تو كه به دنبال چیزی می‌گردی كه بادوام‌تر و باقی‌تر و جاودانه باشد، باید در پیِ زندگی آخرت بروی. قرآن بدین منظور كه انسان را به سوی خدا و آخرت بكشاند در یك آیه می‌گوید:

إِنَّمَا عِندَ اللّهِ هُوَ خَیْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ * مَا عِندَكُمْ یَنفَدُ وَمَا عِندَ اللّهِ

بَاقٍ؛(1) كه آنچه نزد خداست اگر بدانید، برای شما بهتر خواهد بود. آنچه [از نعمت‌های خدا] نزد شماست تمام می‌شود و دوامی ندارد؛ اما آنچه نزد خداست پایدار است.

نیز در آیة دیگری همین تعبیر با قیود دیگری آمده است.

وَمَا عِندَ اللَّهِ خَیْرٌ وَأَبْقَى لِلَّذِینَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَكَّلُونَ؛(2) آنچه نزد خداست بهتر و بادوام‌تر است برای كسانی كه ایمان آورده‌اند و بر پروردگارشان اعتماد كنند.

قسمت آخر این آیه یعنی «لِلَّذِینَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَكَّلُونَ» در واقع شرایط دستیابی به «ما عند الله» را بیان می‌كند و می‌خواهد بگوید آنچه نزد خداست بهتر است ولی دستیابی به آن دو شرط دارد: یكی ایمان، دیگری عمل صالح.

در یكی دیگر از آیات قرآن آمده است:

بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا * وَالآخِرَةُ خَیْرٌ وَأَبْقَى؛(3) شما زندگی دنیا را برمی گزینید در صورتی كه [زندگی] آخرت بهتر و بادوام‌تر است.

در اینجا تكیة ما روی كلمة «ابقی» است و قرآن برای آنكه مردم را از دلبستگی به دنیا بازدارد و به طرف آخرت بكشاند با این كلمه به آنان می‌فهماند كه آخرت پایدارتر است؛ ولی همه می‌دانیم كه این آگاهانیدن در صورتی در هدایت انسان نقش دارد كه شیء پایدارتر گم‌شدة انسان بوده و برای او كشش و جاذبه داشته باشد و هنگامی ممكن است در انسان تحرّك ایجاد كند كه چنین میلی به طور طبیعی در او


1. نحل (16)، 95، 96. ر.ك: حسین ‌بن علی الخزاعی النیشابوری، روض الجنان و روح الجنان، ج 12، ص 88؛ ملافتح‌الله كاشانی، منهج الصادقین، ج 5، ص 224.

2. شوری (42)، 36.

3. اعلی (87)، 16، 17. ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 18، ص 64.

وجود داشته باشد و با بیرون شدن از جهان احساس به جهان عقل و اندیشه، می‌توان آن را دریافت.

از دیگر شواهد قرآنی بر اینكه انسان در جست‌وجوی جاودانگی می‌باشد، این است كه خداوند در این كتاب آسمانی در یك مورد از روز قیامت با تعبیر «یوم الخلود» یعنی «روز جاودان شدن» یاد كرده است:

ادْخُلُوهَا بِسَلاَمٍ ذَلِكَ یَوْمُ الْخُلُودِ؛(1) به سلامت در آن داخل شوید كه آن، روز جاودان شدن است.

این نامگذاری كه به منظور جلب توجه و علاقة مردم به جهان آخرت صورت پذیرفته، خود گواه بر وجود این تمایل فطری در انسان و پذیرش آن از سوی خدا در قرآن است.

قرآن در مواردی دیگر نیز برای آنكه مردم را به كارهای خوب تشویق كند باز هم از راه نامگذاری وارد شده و از كارهای شایسته با عنوان «باقیات» یاد می‌كند؛ از جمله:

الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَاباً وَخَیْرٌ أَمَلاً؛(2) مال و فرزند، زینت زندگی دنیاست و اعمال ماندگار و شایسته در پیشگاه پروردگار تو از جهت پاداش، بهتر و از نظر آینده و عاقبت، نیكوتر است.

خلاصه آن كه انسان به ابدیّت میل دارد و این گرایش بر اساس حكمت آفرینش الهی در نهاد او قرار داده شده است. قرآن هم به وجود آن در نهاد انسان اعتراف دارد و نه‌تنها دربارة آن نظر منفی ندارد، بلكه بسیاری از آموزه‌هایش را بر اساس این میل پی می‌ریزد كه چون انسان به جاودانگی گرایش دارد باید در پیِ آخرت و خدا و آنچه نزد خدا هست برود.


1. ق (50)، 34.

2. كهف (18)، 46.

در برابر آنچه تاكنون از آیات برداشت كردیم، آیات دیگری در قرآن هست كه ممكن است مخالف و معارض با آنچه تاكنون گفته‌ایم به نظر برسد و برخلاف آیات گذشته از آنها چنین برداشت شود كه قرآن این میل را غیر قابل تحقق و ارضاناپذیر دانسته است.

خداوند در قرآن می‌فرماید:

ـ وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِّن قَبْلِكَ الْخُلْدَ أَفَإِن مِّتَّ فَهُمُ الْخَالِدُونَ؛(1) و پیش از تو برای هیچ بشری جاودانگی قرار ندادیم، پس آیا اگر تو از دنیا رفتی آنان جاودان می‌مانند؟!

ـ كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً وَإِلَیْنَا تُرْجَعُونَ؛(2)هر انسانی مرگ را می‌چشد و شما را با خیر و شرّ می‌آزماییم و به سوی ما باز خواهید گشت.

از این آیات برمی‌آید كه هیچ كس جاودانه نمی‌شود و همه می‌میرند. بنابراین، ابدیّت برای انسان امكان ندارد و نباید بیهوده به دنبال چیزی ناممكن برود و این سخن با آنچه تاكنون از آیات قرآن استنباط كردیم سازگار نیست. در پاسخ به تعارضی كه با نظر سطحی میان این آیات با آیات پیشین مشاهده می‌شود باید گفت‌ كه این آیات، جاودانه بودن انسان را به طور كلّی و مطلق نفی نمی‌كنند، بلكه زندگی مادّی و دنیایی او را فانی می‌دانند. سیاق این آیات خود گواه بر این معناست. از این رو، پس از آنكه از مردن همه خبر می‌دهد، در پایان آیة دوم می‌گوید پس از مرگ به سوی ما بازمی‌گردید كه خود، دلیل بر وجود و زندگی انسان پس از مرگ و انتقال از این عالم خواهد بود.

افزون بر این، آن همه آیاتی كه دربارة جاودان شدن انسان در بهشت یا در جهنّم با


1. انبیاء (21)، 34.

2. انبیاء (21)، 35.

تعبیر «خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً» آمده و اینكه روز قیامت در قرآن «یَوْمُ الْخُلُودِ» نامیده شده، برای دفع چنین توهّمی كافی است.

جهت‌دهیِ میل به بقا

انسان می‌خواهد باقی باشد، اما پرسش این است كه این پایداری به كدامیك از ابعاد زندگی انسان مربوط می‌شود و از چه طریقی باید آن را جست‌وجو كرد؟ پاسخ صحیح دادن به چنین پرسشی از آنجا كه به یك زمینة محسوس و مادّی صِرف مربوط نمی‌شود، ساده نیست، بلكه باید از علم و عقل و معرفت كمك گرفت.

كسانی كه معرفت صحیحی دربارة نفس انسانی پیدا كنند و مستقلاً یا با كمك روایات به این حقیقت برسند که انسان نابودشدنی نیست و روزی بازخواهد گشت و زندگی ابدی خواهد داشت، می‌توانند به خوبی از وجود این میل در طریق تكامل خود بهره بگیرند و برای فعّالیت‌های سازنده و مطلوب اخلاقی در چارچوب بینش اسلام، انگیزه‌ای قوی پیدا كنند. ولی اگر انسان در به كار گرفتن عقل خود و شناخت حقیقت انسان تنبلی كند، نور معرفت در دل او نتابد و به آخرت ایمان نیاورد، آنچه به اسم حیات زندگی می‌شناسد، به همین زندگی دنیا محضر خواهد بود و در نتیجه پایداری همین زندگی را طلب خواهد كرد.

از سوی دیگر، او می‌بیند ??ر انسانی بعد از چندی كه در این دنیا زندگی كرد، می‌میرد و خاك می‌شود، و سرانجام با یأس و سرخوردگی به این نتیجه می‌رسد كه وجود انسان نیز مانند دیگر پدیده‌هایی كه در این عالم به وجود می‌آیند و پس از چندی نابود می‌شوند، دوران محدودی دارد و سپس هیچ اثری از او باقی نمی‌ماند.

وقتی بینش انسان دربارة زندگی این گونه محدود باشد، گرایش به جاودانه بودن، در سایة چنین بینشی در شكل دنیا‌دوستی، دنیا‌طلبی و رفته رفته دنیاپرستی تجلّی می‌یابد و

به سوی یك جهت مادی صِرفْ هدایت می‌شود؛ خواه كسانی باشند كه اصولاً منكر قیامت‌اند و به آخرت ایمان ندارند، آن‌چنان كه قرآن از گروهی از منكران حكایت می‌كند:

وَقَالُوا مَا هِیَ إِلاَّ حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا یُهْلِكُنَا إِلاَّ الدَّهْرُ وَمَا لَهُم بِذَلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَظُنُّونَ؛(1) و گفتند زندگی وجود ندارد جز همین زندگی دنیای ما، كه [در آن] می‌میریم و زنده می‌شویم و كسی جز دهر ما را نمی‌میراند؛ [ولی] آنان را بر این سخنشان علمی نیست و فقط از سرِ گمان چنین می‌گویند.

یا كسانی كه دربارة آن تردید داشته باشند، چنان‌كه خداوند در آیات دیگری چنین گوید:

بَلِ ادَّارَكَ عِلْمُهُمْ فِی الآخِرَةِ بَلْ هُمْ فِی شَكٍّ مِّنْهَا بَلْ هُم مِّنْهَا عَمِونَ؛(2) بلكه علمشان به آخرت به سر رسید، بلكه آنان دربارة قیامت‌ در تردیداند و بلكه از دیدن آن، كور [و از درك آن ناتوان]‌اند.

به هر حال، آنان كه به آخرت باور ندارند، خواه آن را انكار كنند یا هیچ اعتقادی نداشته باشند یا در حال تردید به سر برند، به طور طبیعی چنین كسانی توجهشان تنها و تنها بر زندگی دنیا تمركز خواهد یافت و میل فطری ایشان به جاودانگی صرفاً در محبوبیّت بقای زندگی مادّی مصداق و نمود خواهد یافت.

قرآن كریم از اهل كتاب نقل می‌كند كه دلشان می‌خواست هزار سال زندگی كنند:

وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَیَاةٍ وَمِنَ الَّذِینَ أَشْرَكُواْ یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ؛(3) و محققاً بنی‌اسرائیل را حریص‌ترین خلق بر زندگی [در دنیا]


1. جاثیه (45)، 24. ر.ك: همان، ص 188؛ محسن الفیض الكاشانی، الصافی، ج 5، ص 7.

2. نمل (27)، 66.

3. بقره (2)، 96.

می‌یابی و [حتی حریص‌تر] از كسانی كه شرك ورزیدند، هر یك از آنان دوست می‌دارد كه ‌ای كاش هزار سال در دنیا زندگی می‌كرد.

پس این انحراف، یعنی دلبستگی شدید به دنیا، حرص به زندگی مادّی و ترس و وحشت از مرگ، زاییدة میل به بقاست كه در چارچوب این بینش محدود و بی‌اعتقادی به جهان آخرت شكل خاصی می‌یابد و این گونه نمودها و آثار ظاهری و عوارض روانی را در انسان به وجود می‌آورد.

ترس از مرگ و مبارزه با آن

امروزه از مسائلی كه در همه جای دنیا مطرح است و در هر یك از فلسفه‌ها، مكاتب، مذاهب و نحله‌های مختلف فكری و اجتماعی مورد توجه قرار گرفته، ترس از مرگ است. اگر برای ما ممكن می‌بود كه مرگ را از قاموس زندگی انسان برمی‌داشتیم و این تحول و انتقال را از برنامة زندگی وی حذف می‌كردیم، خودبه‌خود، زمینه‌ای برای ترس از مرگ باقی نمی‌ماند؛ ولی از آنجا كه مرگ حتمی است: «كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ؛(1) هر نفسی طعم مرگ را می‌چشد»، ترس و نگرانی از آن در جان انسان وجود دارد و آثار و عوارض خود را به وجود می‌آورد.

انسان باید فكر و خیال امور محال از آن جمله جاودانگی در این دنیا و نمردن را از سر بیرون كند.

توجه به این حقیقت لازم است كه خداوند حالت روانی ترس از مرگ را بر اساس تدبیر حكیمانة خود در نهاد انسان قرار داده و این حالت می‌تواند زندگی انسان را از بسیاری از خطرها برهاند و او را به مبارزه با بسیاری از بیماری‌ها وا دارد. چنان‌كه پایة


1. آل عمران (3)، 185. ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 16، ص 153.

زندگی اجتماعی، نظم و قانون بر آن نهاده شده و با وجود احكام و قوانین كیفری، ترس از مرگ و محدودیت‌ها و رنج‌هاست كه افراد را وامی‌دارد تا رفتار و روابط خود را با قانون هماهنگ كرده، دست از پا خطا نكنند و در همه‌جا با رفتار و مشی عاقلانه، زندگی خود را از خطر برهانند.

ترس از مرگ و میل به بقا حتی در مورد زندگی مادّی تا این حدّ، بدون تردید هم برای خود شخص، هم برای دیگران و هم برای جامعه مفید خواهد بود. ولی هنگامی كه از این حدّ می‌گذرد، منشأ اضطراب، تزلزل و نگرانی می‌شود، یا بیماری‌های گوناگون روانی را به دنبال می‌آورد یا انسان را به پوچی و خودكشی و پناه بردن به مواد مخدّر و مسكرات می‌كشاند. در این صورت قطعاً زیانبار است و باید با آن مبارزه شود. بنابراین، سؤال این است كه چگونه باید با این حالت مبارزه كرد؟ برای اینكه بتوانیم پاسخ درستی به این پرسش بدهیم، باید پیش از آن منشأ اصلی ترس از مرگ را بشناسیم و به درمان آن بپردازیم.

می‌توان گفت منشأ اصلی ترس از مرگ، جهل به حقیقت مرگ و تحلیل و تفسیر نادرست از آن است. اگر مرگ به معنای نیستی و نابود شدنِ جبری و حتمی انسان باشد و او بپندارد ناخواسته نابود می‌شود، پیوسته در ترس و وحشت به سر خواهد ‌برد. ولی اگر بداند حقیقت مرگ زوال نیست و پس از مرگ زندگی او نه‌تنها ادامه می‌‌یابد، بلكه نشانه‌های زندگی در او قوی‌تر و بارزتر می‌شود و لذت‌ها، دردها و ادراكات او عمیق‌تر خواهد شد ـ چنان‌كه زندگی دنیا در برابر آن زندگی رنگ می‌بازد ـ در این صورت مسلّماً وضع فرق خواهد كرد. انسانی با این دید و با چنین تفسیری از مرگ، دیگر ترس از نابودی را به خود راه نمی‌دهد، بلكه با این بینش كه: «النَّاسُ نیِامٌ فاِذا ماتُوا انْتَبَهُوا؛(1)


1. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 50، ص 134، روایت 15.

انسان‌ها در خواب‌اند، آن‌گاه كه می‌میرند از خواب بیدار می‌شوند» زندگی محسوس و مادّی را كه ما زندگی می‌نامیم خواب می‌داند و مرگ بدن را بیدار شدن.

اكنون اگر بخواهیم حقیقت مرگ را بشناسیم، از آنجا كه مرگ از عوارض زندگی انسان است، ناگزیر باید انسان و زندگی او را به درستی بشناسیم. اگر حقیقت انسان را درست شناختیم و دریافتیم كه زندگی انسان منحصر به همین حیات دنیا نیست، بلكه حیات واقعی او به گونه‌ای است كه نمی‌توان این زندگی را در مقایسه با آن «حیات» نامید، بینش ما دربارة مرگ تغییر كرده، اضطراب و نگرانی‌مان برطرف خواهد شد. قرآن دربارة زندگی آخرتی تعبیر دل‌انگیزی دارد؛ در آنجا كه از قول كسانی كه در دنیا اعمالی انجام نداده‌اند تا در آنجا از آن استفاده كنند، می‌فرماید:

یَقُولُ یَا لَیْتَنِی قَدَّمْتُ لِحَیَاتِی؛(1) می‌گوید: ای كاش برای زندگی‌ام چیزی از پیش فرستاده بودم.

ظاهر آیه این است كه انسان در آنجا زندگی اخروی را آن‌چنان گسترده و ژرف می‌یابد كه تازه درمی‌یابد زندگی یعنی چه و آنچه در دنیا زندگی می‌نامید اصولاً زندگی نبوده و نمی‌توان نام حیات را بر آن اطلاق كرد. قرآن در آیة دیگر همین برداشت را تأیید می‌كند:

وَمَا هَذِهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلاَّ لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ لَوْ كَانُوا یَعْلَمُونَ؛(2) و این زندگی دنیا سرگرمی و بازیچه‌ای بیش نیست و حقاً اگر می‌دانستند [و حقیقت را به طور شایسته درك می‌كردند] تنها و تنها [زندگی، در] سرای آخرت است.

آری، زندگی راستین و اصلی انسان در آخرت است و اگر آدمی چنین بینشی یافت،


1. فجر (89)، 24.

2. عنكبوت (29)، 64.

علاقة او به جاودانگی، جهت صحیح می‌یابد و در این صورت است كه انسان می‌فهمد گرایش به جاودان شدن پوچ و ناممكن نیست، بلكه واقعیّت دارد، باید به دنبالش رفت و آن را یافت.

رابطة زندگی دنیا با زندگی آخرت

اگر كسی این حقیقت را شناخت كه زندگی در دنیا مقدمة زندگی در آخرت است و سعادت آخرت را با كار و تلاش در دنیا می‌توان به دست آورد و دریافت مدت كوتاهی كه خدای متعال در این عالم، در اختیار انسان قرار داده است، در واقع كلید یافتن گنج‌های آخرتی و ابدی او خواهد بود، چنین شخصی با چنین شناختی، دنیا و زندگی دنیا را به درستی می‌شناسد و می‌فهمد كه زندگی در این عالم مثل زندگی آخرتی ارزشمند است؛ با این تفاوت كه ارزش آن ذاتی و بالاصاله نیست، بلكه ارزش مقدمی و مطلوبیّتِ غیری دارد.

انسان در پیِ چنین شناختی، نه‌تنها با زندگی دنیا دشمنی ندارد و آن را به طور كلّی نفی نمی‌كند، بلكه به آن علاقه‌مند نیز خواهد شد؛ زیرا پس از شناختن موقعیّت زندگی دنیا و نقشی كه در برابر زندگی آخرت دارد، به این حقیقت پی می‌برد كه هرچه در دنیا بیشتر بماند، می‌تواند بیشتر تكامل یابد كارهای شایستة بیشتری انجام دهد و در نتیجه، به مقامات بالاتری در آخرت نایل آید.

چكیده‌

ـ علم و معرفت در تعیین مصداق و جهت‌دهی میل به جاودانگی نقشی اساسی دارد.

ـ به لحاظ اخلاقی، اصل گرایش به بقا نه خوب است و نه بد؛ زیرا این نوع گرایش‌ها لازمة جبری و تكوینی وجود انسان است. اما جهت دادن به آن، تعیین مصداق برای آن، آثار و عوارض و رفتار انسان كه همه در قلمرو اختیار انسان‌اند، مورد مدح و ذمّ اخلاقی قرار می‌گیرند.

ـ قرآن میل فطریِ آدمی به بقا را پذیرفته و از آن برای رشد و شكوفایی و تربیت انسان بهره گرفته است.

ـ مراد برخی آیات كه جاودانگی انسان را نفی می‌كنند، جاودانگی دنیایی است.

ـ اگر بینش انسان دربارة حیات و زندگی انسان، محدود و نادرست باشد، گرایش به بقا در شكل دنیادوستی، دنیا‌طلبی و رفته رفته، دنیاپرستی جلوه خواهد كرد.

ـ خداوند حالت روانیِ ترس از مرگ را بر اساس حكمت و تدبیر خود در نهاد انسان قرار داده است.

ـ ترس از مرگ می‌تواند زندگی انسان را از بسیاری خطرها برهاند و او را به مبارزه با بسیاری بیماری‌ها و كناره‌گیری از خطرها وادارد.

ـ پایة زندگی اجتماعی، و نظم و قانون بر ترس از مرگ نهاده شده است.

ـ منشأ اصلی‌ ترس افراطی از مرگ، جهل به حقیقت مرگ و تحلیل و تفسیر نادرست از آن است.

ـ اگر انسان متوجّه شود كه حقیقت مرگ نیستی و فنا نیست، بلكه پس از مرگ، نشانه‌های زندگی او بسیار آشكارتر است، نگاه او به مرگ تفاوت خواهد كرد.

ـ برای شناخت حقیقت مرگ، باید شناخت خود را دربارة انسان و زندگی او كامل و عمیق كنیم.

ـ اگر انسان این حقیقت را دریابد كه زندگی دنیا مقدّمة زندگی آخرت است و سعادت آخرت را با كار و تلاش در دنیا می‌توان به دست‌‌ آورد، زندگی دنیا را با ارزش خواهد دانست؛ البته ارزش مقدّمی و ابزاری.

پرسش

1. نقش معرفت و شناخت در جهت‌دهی به میل بقا را توضیح دهید و بیان كنید آیا میل به بقا به لحاظ اخلاقی با ارزش است یا نه؟

2. نظر قرآن را دربارة میل به بقا در وجود انسان با توجّه به آیات متفاوت بیان كنید.

3. حكمت ترس از مرگ در وجود انسان چیست؟

4. ترس افراطی از مرگ چه زیان‌هایی دارد و چگونه می‌توان با این ترس مقابله كرد؟