درس پانزدهم

 

درس پانزدهم

 

 

از دانشجو انتظار می‌رود با فراگیری این درس:

1. به تفاوت میان مال و ملك و ارزش خلاقی آنها پی ببرد؛

2. بتواند دیدگاه قرآن را دربارة علاقه به مال و فرزند توضیح دهد؛

3. ضمن آشنایی با تعریف و انواع عاطفه، ارزش اخلاقی آن را تبیین كند؛

4. چیستیِ احساسات و انفعالات را دریابد و بداند و به لحاظ ارزش اخلاقی چه حكمی دارند.

 

 

 

 

 

گرایش به مال و فرزند

انسان به مال و فرزند علاقة فراوان دارد. مال و فرزند در قرآن كریم غالباً همراه یكدیگر مورد توجه قرار گرفته‌اند؛ مثل:

وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلاَدُكُمْ فِتْنَةٌ وَأَنَّ اللّهَ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ؛(1) و بدانید كه اموال و فرزندان شما وسیلة آزمایش‌اند و نزد خدا پاداشی بزرگ هست.

وَمَا أَمْوَالُكُمْ وَلاَ أَوْلاَدُكُم بِالَّتِی تُقَرِّبُكُمْ عِندَنَا زُلْفَى؛(2) اموال و فرزندان شما نیستند كه شما را در نزد ما مقرّب سازند.

وَأَمْدَدْنَاكُم بِأَمْوَالٍ وَبَنِینَ وَجَعَلْنَاكُمْ أَكْثَرَ نَفِیرًا؛(3) شما را به اموال و فرزندان مدد كردیم و بر نفراتتان افزودیم.

الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّكَ؛(4) مال و فرزندان زینت‌بخش زندگی است و اعمال صالح نزد خدا بهتر است.

در آیات بالا و آیات فراوان دیگری، پیوسته این دو چیز مطلوب و مورد علاقة انسان همراه هم ذكر شده‌اند و ارزش‌های مثبت و منفیِ مشتركی برای آن دو طرح شده است.


1. انفال (8)، 28.

2. سبأ (34)، 38.

3. اسراء (17)، 6.

4. كهف (18)، 46. ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 13، ص 342؛ محسن الفیض الكاشانی، الصافی، ج 3، ص 244.

ما نیز در این نوشته به پیروی از قرآن این دو موضوع را همراه می‌آوریم و از زوایای گوناگون به تجزیه و تحلیل آن دو می‌پردازیم.

مال و ملك

مفهوم مال با مفهوم ملك فرق دارد. مال معمولاً یك عین خارجی است كه به شكلی مورد بهره‌برداری انسان در تأمین نیازهای گوناگونش قرار می‌گیرد، ولی ملك امری اعتباری و قراردادی است. در تعریف ملك می‌توان گفت «تسلّط اعتباری انسان بر شیء است كه می‌تواند به شكلی از آن بهره‌مند شود». در هر حال، قوام ملكیّت به این است كه انسان نوعی تسلّط قانونی بر شیء داشته باشد كه به گونة مشروع و به دلخواه خود بتواند در آن تصرّف كند. شاید بهترین تعریف ملكیّت همین تسلّط اعتباری و قانونی باشد كه لازمة آن، اضافه مالكیّت و مملوكیّت است.

ارزش اخلاقی علاقه به مال

آیا علاقه به مال از نظر اخلاقی نكوهیده است یا ستوده یا خنثی است و بار ارزشی مثبت یا منفی ندارد؟

دادن پاسخ دقیق به این پرسش، تا حدّ زیادی به استقلال و عدم استقلال این میل بستگی دارد. اگر آن را علاقه‌ای ثانوی برشماریم، چون مال وسیله‌ای است برای تحصیل چیزهای مورد نیاز انسان، ارزش مال هم تابعی از ارزش آنها خواهد بود. بنابراین، اگر آنها ارزش مثبت داشته باشند، مال هم به تبع آنها ارزش مثبت می‌یابد و اگر آنها ارزش منفی داشته باشند، علاقه به مال نیز ارزش منفی خواهد داشت. برعكس، اگر علاقه به مال را میلی مستقلّ و غیر وابسته حساب كنیم، باید بگوییم مانند دیگر خواسته‌های فطری خود‌به‌خود نه خوب است و نه بد؛ بلكه ارزش مثبت یا منفی آن،

از یك‌سو به انگیزة تحصیل مال بستگی دارد و از سوی دیگر به اینكه از چه راهی به دست می‌آید و در چه راهی صرف می‌شود. اگر از راه نامشروع تحصیل شود، چون مانع دستیابی انسان به كمالات دیگر می‌شود، دارای ارزش منفی است یا اگر مال را وسیله‌ای قرار دهد برای كاری كه ارزش مثبت دارد، تحصیل مال هم كه واسطه آن است، مطلوب خواهد بود و برعكس، اگر مال را برای مصارف نادرست بخواهد، تحصیل آن هم ارزش منفی می‌یابد.

مال و فرزند در قرآن

در قرآن با بیان‌های گوناگونی از مال یاد می‌شود. در برخی آیات مال و فرزند را زینت معرفی كرده است؛ از جمله:

زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِكَ مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا؛(1) دوستی خواسته‌هایی چون زن و فرزندان و مقادیر زیاد طلا و نقره و اسب‌ها و چارپایان و كشت و زرع برای مردم زینت داده شده، اینها نعمت‌های زندگی دنیا هستند.

در آیة دیگری می‌گوید:

الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا؛(2) مال و فرزند، زینت و آرایش زندگی دنیاست.

در شماری از آیات، اموال و فرزندان نعمت‌هایی خداداد برای بشر معرفی شده‌اند كه این به تنهایی دلیل ارزش اخلاقی آنها نیست؛ ولی از یك‌سو نعمتی است كه زمینه


1. آل‌ عمران (3)، 14. ر.ك: ابوجعفر محمد الطوسی، التبیان، ج 2، ص 411.

2. كهف (18)، 46.

سپاس‌گزاری انسان در برابر خدا را فراهم می‌كند و از سوی دیگر، استفاده از آنها اگر به انگیزة تقویت برای عبادت و ادای وظیفه باشد، دارای ارزش مثبت اخلاقی است:

وَأَمْدَدْنَاكُم بِأَمْوَالٍ وَبَنِینَ وَجَعَلْنَاكُمْ أَكْثَرَ نَفِیرًا؛(1) شما را [در مقابل دشمن نیرومندتان بختنصّر] با اموال و فرزندان، یاری كردیم و شمارتان را بیش از دشمن قرار دادیم.

خداوند در قرآن به مؤمنان تلقین می‌كند و به آنان می‌آموزد كه به فرزندان خویش دعا كنند. در آنجا كه می‌فرماید:

وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الأَرْضِ هَوْنًا... * ... وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا؛(2) بندگان خدای رحمان كسانی‌اند كه در زمین به نرمی گام برمی‌دارند... و كسانی‌اند كه می‌گویند: پروردگارا، همسران و فرزندان ما را مایة چشم‌روشنی‌مان قرار ده و ما را پیشوای تقواپیشگان بگردان.

در بعضی از آیات فرزند صالح نعمت خاص و پاداش عمل شایسته تلّقی شده است:

ـ وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَجَعَلْنَا فِی ذُرِّیَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَالْكِتَابَ وَآتَیْنَاهُ أَجْرَهُ فِی الدُّنْیَا وَإِنَّهُ فِی الآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ؛(3) و اسحاق و یعقوب را به او [= ابراهیم] عطا کردیم و در میان فرزندانش پیامبری و کتاب را قرار دادیم و در دنیا پاداشش را به او بخشیدیم و قطعاً او در آخرت از صالحان خواهد بود.

از این آیات برمی‌آید كه داشتن مال و فرزند خودبه‌خود، ارزش منفی ندارد و هدف


1. اسراء (17)، 6.

2. فرقان (25)، 63، 74.

3. عنكبوت (29)، 27.

اسلام این نیست كه انسان در دنیا بدون فرزند و تنها در بیغوله‌ای زندگی كند یا دست از كار و تلاش برای تحصیل مال و معاش بردارد.

فرزنددوستی و فطرت

بر پایة شواهدی می‌توان گفت كه فرزنددوستی میلی فطری است. البته مردم انگیزه‌های متفاوتی در تقویت این میل فطری دارند. در جوامع عشیره‌ای فرزند منشأ قدرت بیشتر انسان می‌شود. برخی نیز، فرزند را برای كمك به هنگام پیری و درماندگی دوست می‌دارند و سرانجام، انگیزة دیگر این است كه فرزند را دنبالة وجود خود تلقّی می‌كنند؛ یعنی شخص وقتی توجه می‌كند كه زندگی‌اش ابدی نیست و سرانجام می‌میرد، وجود فرزند را در واقع مرتبة ضعیف‌تری از وجود خود می‌پندارد و بقای فرزند را پس از مرگ خود، بقای خویش می‌شمارد و این اندیشه مایة آرامش او خواهد شد. البته در ورای همة این انگیزه‌های مختلف كه نام بردیم، یك میل اصیل و مستقل فطری به داشتن فرزند نیز در نهاد انسان وجود دارد، و این خود تفاوت روشنی ا??ت میان دو انگیزة مال‌دوستی و فرزنددوستی. علاقه به مال اصیل نیست؛ بلكه وسیله‌ای برای تأمین دیگر نیازمندی‌ها مطلوب است، اما می‌توان گفت كه فرزند اصالتاً مطلوب است و خواست مستقل فطری به آن تعلّق می‌گیرد.

تحصیل مال و فرزند از نظر اخلاقی

آیا تحصیل مال و فرزند از نظر اخلاقی ارزش مثبت دارد یا منفی؟ پاسخ این پرسش با توجه به اصولی كه از پیش گفته‌ایم معلوم می‌شود. علاقه به مال و فرزند در صورتی كه اصالت پیدا كند، سبب غفلت خواهد شد و كار به جایی می‌رسد كه مال و فرزند را منشأ ارزش و برتری می‌داند و از كمالات واقعی و معنوی غافل می‌شود.

قرآن كریم در بسیاری از آیات هشدار می‌دهد كه علاقه به مال و فرزند نباید برای انسان هدف بشود و او را از دستیابی به اهداف اصیل زندگی بازدارد. قرآن كسانی را كه ملاك ارزش را مال و فرزند می‌دانستند نكوهش می‌كند و در داستان طالوت می‌گوید:

وَقَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا قَالُوا أَنَّى یَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَیْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللّهُ یُؤْتِی مُلْكَهُ مَن یَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ؛(1) و پیامبرشان به آنان گفت: «در حقیقت خداوند طالوت را به پادشاهی شما برانگیخته است». گفتند: «چگونه او بر ما پادشاهی خواهد داشت در صورتی كه ما به پادشاهی شایسته‌تر از او هستیم و به او از حیث مال، گشایشی داده نشده است». پیامبرشان گفت: «خدا او را بر شما برگزید و در دانش و نیروی جسمی بر شما فزونی‌اش بخشید و خدا پادشاهی خود را به هر كه بخواهد می‌دهد و خداوند گشایشگرِ داناست».

مشركان مكه چنان در ارزش‌های مادّی غرق بودند و ملاك عظمت و ارزش انسان را مال می‌دانستند كه به گمان آنها، حتی پیامبر خدا هم باید از میان ثروتمندان برگزیده شود.

در آیة دیگری می‌خوانیم:

فَلَوْلاَ أُلْقِیَ عَلَیْهِ أَسْوِرَةٌ مِّن ذَهَبٍ؛(2) [اگر او پیغمبر است] پس چرا بر او دستبندهایی زریّن آویخته نشده است؟

این گونه انحرافات فكری و ارزشی، كم و بیش در جوامع گوناگون وجود دارد و اندیشة انسان‌ها و حتی مؤمنان خداپرست را، به خود مشغول می‌سازد، بنی‌اسرائیل


1. بقره (2)، 247. ر.ك: حسین بن علی الخزاعی النیشابوری، روض الجنان و روح الجنان، ج 3، ص 354؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 2، ص 300.

2. زخرف (43)، 53.

مردمی خداپرست بودند و به پیام‌آور او ایمان داشتند و خود از رسول خدا درخواست تعیین فرمانده داشتند؛ با این حال بر اساس علاقه‌ به ثروت به عنوان یگانه ملاك شایستگی برای فرماندهی، فرماندهی طالوت را كه ثروتمند نبود نمی‌پذیرفتند. خداوند این بینش را به شدّت محكوم می‌كند:

وَیْلٌ لِّكُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ * الَّذِی جَمَعَ مَالاً وَعَدَّدَهُ * یَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ * كَلاَّ لَیُنبَذَنَّ فِی الْحُطَمَةِ؛(1) وای بر هر بدگوی عیبجو كه مالی گرد آورد و برشمردش، می‌پندارد که مالش او را جاودانه می‌سازد، ولی چنین نیست، قطعاً در آتش خردکننده فرو افکنده خواهد شد.

این پندار كه مال باعث سعادت و جاودانگی انسان می‌شود از بینش‌های نادرست است كه باید با آن مبارزه كرد. خداوند دربارة ابولهب می‌گوید:

مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ؛(2) هرگز مال و ثروتش و آنچه به دست آورد به حالش سودی نبخشد.

و درباره كفّار می‌فرماید:

وَقَالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوَالاً وَأَوْلاَداً وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ؛(3) و گفتند: «ما دارایی و فرزندانمان بیشتر است و ما مورد عذاب خدا واقع نخواهیم شد».

وسیلة آزمایش

قرآن با كسانی كه مال و فرزند را هدف اصلی زندگی یا عامل تكامل و تقرّب انسان به خدا می‌دانستند، مخالفت می‌كند و تنها به دید دو وسیله آزمایش انسان، به آن دو می‌نگرد:


1. همزه (104)، 1 ـ 4.

2. مسد (111)، 2.

3. سبأ (34)، 35.

ـ وَمَا أَمْوَالُكُمْ وَلاَ أَوْلَادُكُم بِالَّتِی تُقَرِّبُكُمْ عِندَنَا زُلْفَى؛ (1)و اموال و فرزندان شما، مایة قرب و منزلت شما نزد ما نمی‌شود.

قرآن كریم نه‌تنها مال و فرزند، كه همة نعمت‌های دنیا را وسیلة آزمایش می‌داند و طبیعی است چیزی وسیلة آزمایش انسان قرار می‌گیرد كه جاذبه‌ای داشته باشد و او را به دنبال خود بكشاند. اگر آدمی به مال و فرزند علاقه نمی‌داشت و به آنها بی‌توجه می‌بود، مال و فرزند وسیلة آزمایش او قرار نمی‌گرفت تا معلوم شود آیا آن را از راه صحیح به دست می‌آورد و در راه درست خرج می‌كند؟ و آنجا كه باید از مال بگذرد می‌گذرد یا نه؟

پس مال و فرزند باید جاذبه‌ای داشته باشند تا وسیلة آزمایش انسان شوند و با توجه به این رابطه است كه مفاد آیة «الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا؛(2) مال و فرزندان زینت زندگی دنیا هستند». در كنار آیة مذكور روشن می‌شود و هیچ منافاتی با آن نخواهد داشت. در آیة دیگری به روشنی به این رابطه و دو طرف آن اشاره می‌كند:

إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الأَرْضِ زِینَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً؛ (3)در حقیقت ما آنچه را بر روی زمین است، زینت آن قرار داده‌ایم تا آنان [= انسان‌ها] را بیازماییم كه كدام یک از ایشان نیکوکارترند.

از سوی دیگر در شماری از آیات می‌فرماید:

إِنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلاَدُكُمْ فِتْنَةٌ وَاللَّهُ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ؛(4) اموال و فرزندان شما صرفاً [وسیلة] آزمایش [شما] هستند و خداست كه پاداش بزرگ نزد اوست.


1. سبأ (34)، 37.

2. كهف (18)، 46.

3. كهف (18)، 7.

4. تغابن (64)، 15.

و اشاره می‌كند كه اگر جاذبه‌های مادّی انسان را نفریبد و او با گذشتن از آنها از عهدة امتحان الهی برآید، به پاداش‌های بزرگ‌تر و شیرین‌تر و پرجاذبه‌تری كه نزد خداست نایل می‌شود. بنابراین، مال اگر نردبان صعود انسان و دستیابی به كمالش شود، خوب است.

عواطف و احساسات

مفهوم عاطفه

گفتیم یكی از ابعاد انسان، بُعد لذّت و سعادت است. انسان فطرتاً لذّت‌طلبی است و لذّت خویش را از راه‌های گوناگونی دنبال می‌كند. یكی از این راه‌ها، غرایز بود كه بررسی شد. عواطف، دومین نوع از انواع مجاری لذّت انسانی است. آنچه از عاطفه مورد نظر ماست، ممكن است با اصطلاح روان‌شناسیِ آن انطباق كامل نداشته باشد. عاطفه از نظر ما كششی است نفسانی كه كسی دربارة دیگری در خود احساس می‌كند.

عواطف طبیعی و عواطف ثانوی

عواطف انسانی ریشه‌های مختلفی دارند و به صورت‌های گوناگون ظهور می‌‌یابند. ریشة عاطفه گاهی نفعی است كه از كسی به انسان می‌رسد و گاهی لذتی است كه از دیدن دیگران می‌برد. مانند آنكه انسان از دیدن انسان‌های زیبا لذت می‌برد و به واسطة این لذّت به سوی آنها كشیده می‌شود و گاهی نیز انسان بی‌واسطه و خود‌به‌خود به طرف دیگری كشیده می‌شود؛ هرچند كه نه از زیبایی و نه از منفعت او برخوردار نباشد یا حتی از جانب او متحمل زیان و خسارت نیز بشود كه در این ‌صورت چیز دیگری غیر از زیبایی و منفعت، منشأ خیزش عاطفه خواهد شد. بنابراین، عواطف را با توجه به آنچه گفتیم می‌توان به دو دستة اساسی تقسیم كرد: عواطف طبیعیِ اوّلی، و عواطف ثانوی.

عواطف طبیعیِ اوّلی

عواطف اوّلی كشش‌هایی است كه انسان بی‌آنكه نفعی ببرد یا زیبایی خاصی در بین باشد، در خود نسبت به دیگری احساس می‌كند؛ مانند: عاطفة مادر به فرزند كه نفع و زیبایی واسطه و منشأ این عاطفه نیست. فرزند هرچند كه زیبا نباشد و هیچ نفعی برای مادر خود نداشته یا حتی زیان هم داشته باشد، مورد محبّت مادر است. این نوع عواطف را اصلی، اوّلی و طبیعی می‌نامیم.

عواطف ثانوی

در عواطف ثانوی مطلوب در اصل چیز دیگری است و شخص مورد عاطفه از آن جهت كه واسطة دستیابی انسان به آن خواهد بود، مورد محبّت قرار می‌گیرد. مثلاً انسان كسی را كه به او احسان كند دوست می‌دارد؛ ولی این یك میل طبیعی نیست، بلكه انسان اصالتاً خودش را دوست می‌دارد و ثانیاً و بالعرض كسی را كه واسطة دستیابی او به سود و منفعتش شود. عاطفه‌ای كه بین معلم و شاگرد هست، عاطفه‌ای ثانوی است؛ زیرا رابطة تعلیم و تعلّم واسطة پیدایش این عاطفه است و صرف‌نظر از آن، این عاطفه بر معلم و شاگرد حاكم نیست.

قرآن و عواطف طبیعی مثبت

از چند آیة قرآن كریم می‌توان این رابطه عاطفی را دریافت. از آن جمله، آیات مربوط به داستان مادر موسی(علیه السلام) است. هنگامی كه موسی متولّد شد، مادرش با الهام الهی او را در صندوقی گذاشت و در رود نیل انداخت؛ ولی آیات قرآن در دو مورد نشان می‌دهد كه مادر به شدت مضطرب و نگران حال موسی بود.

در یك جا می‌گوید:

وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَى فَارِغًا إِن كَادَتْ لَتُبْدِی بِهِ لَوْلاَ أَن رَّبَطْنَا عَلَى قَلْبِهَا لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ * وَقَالَتْ لأُخْتِهِ قُصِّیهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَن جُنُبٍ وَهُمْ لاَ یَشْعُرُونَ؛(1) و دل مادر موسی تهی شد. اگر دل او را استوار نساخته بودیم تا از ایمان آورندگان باشد، نزدیك بود [كه از شدت اضطراب و نگرانی] آن [راز] را افشا كند. و به خواهر [موسی] گفت: «از پی او برو»، پس خواهرش او را از دور دید، در حالی كه آنان متوجه او نبودند.

عاطفة پدر و فرزندی نیز از بعضی آیات قرآن استفاده می‌شود. از آن جمله، قرآن در حكایت داستان نوح آورده است كه وقتی در زمان او طوفان شد و مردم در شُرُف هلاكت قرار گرفتند، حضرت نوح(علیه السلام) به فرزندش گفت:

یَا بُنَیَّ ارْكَب مَّعَنَا وَلاَ تَكُن مَّعَ الْكَافِرِینَ؛(2) ای پسرکم، با ما سوار [كشتی] شو و با كافران مباش.

نوح در این تعابیر توجه ویژة خود را به نجات فرزند خویش ابراز می‌دارد كه نشانة عاطفة خاص پدر و فرزندی است؛ یعنی عاطفة طبیعی كه پدر منهای هر خصوصیّت به فرزند خویش دارد. این عاطفه متقابلاً در فرزند نیز نسبت به پدر خود وجود دارد که قرآن به این رویة عاطفه نیز اشاره کرده است:

وَمَا كَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِیمَ لأَبِیهِ إِلاَّ عَن مَّوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِیَّاهُ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ؛(3) و آمرزش خواهی ابراهیم برای پدرش [= عمویش آزر] نبود جز برای وعده‌ای كه به او داده بود؛ اما هنگامی كه برای او روشن شد كه وی دشمن خداست، از او بیزاری جست.


1. قصص (28)، 10، 11. ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 16، ص 9.

2. هود (11)، 42.

3. توبه (90)، 114.

عاطفة فرزندی بود كه ابراهیم را واداشت تا در چنین وضعی كه پدر او را از خود رانده است، به او درود می‌فرستد، دعا می‌كند و از خدای متعال بخشش او را می‌طلبد.

عواطف تركیبی

گاهی علل خاصی سبب می‌شوند كه محبّت شدیدتری بین افراد خانواده به وجود آید. در واقع آنها جنبه‌های ثانویِ عاطفه‌اند كه به این جنبة طبیعی اولی ضمیمه می‌شوند. مثل آنكه فرزند انسان، صالح، مؤدّب، عالم، عابد، نیكوكار، زیبا یا مؤمن باشد یا به پدر و مادر خود، بیش از فرزندان دیگر، توجه و خدمت كند كه چنین فرزندی قطعاً بیش از فرزندان دیگر، مورد محبّت و عواطف والدین قرار خواهد گرفت. در این موارد، خصوصیات و ضمایم خارجی سبب تقویت عاطفة طبیعی خانوادگی شده و در واقع، عاطفه در اینجا تركیبی است از عاطفة طبیعیِ اولی و عواطف ثانوی.

آثار متنوّع عواطف

آیا اثر عواطف به لذّت از دیدن و ملاقات یا بودن و مصاحبت با شخص دیگر منحصر است یا علاوه بر آن، آثار دیگری نیز دارد؟ در پاسخ می‌توان گفت آثار عواطف به آثار نامبرده منحصر نیست. گاهی انسان در حال عادی از ملاقات یا مصاحبت شخصی هیچ گونه لذّت نمی‌برد؛ با این حال، اثر دیگری از وجود عاطفه در مورد او خبر می‌دهد. زیرا همین شخصی كه در حال عادی، عاطفه‌ای نسبت به او احساس نمی‌كنیم، همین كه بیمار شود یا مشكل دیگری برایش پیش بیاید، در خود نسبت به او احساس همدردی می‌كنیم و از رنج او رنج می‌بریم و با كمال میل حاضریم در حدّ توان به او كمك كنیم. در نتیجه این هم اثر دیگری است كه وجود مرتبة دیگری از عواطف انسانی را نشان می‌دهد. این یك حسّ همدردی است كه در انسان نسبت به انسان‌های

دیگر یا حیوانات وجود دارد. وقتی انسان می‌داند موجود دیگری دارای شعور است و رنج و لذّت را درك می‌كند، در هنگام گرفتاری خودش را به جای او می‌گذارد و از ناراحتی او رنج می‌برد و به او یاری می‌رساند.

این هم میلی طبیعی و عاطفه‌ای خدادادی است و ممكن بود خدا انسان را طوری بیافریند كه ـ هرچند دیگران را هم دوست بدارد ـ ولی از رنج و ناراحتی آنان متأثّر و ناراحت نشود. البته اصل این عاطفه در انسان فطری است؛ ولی وجود آن در همه یكسان نیست، بلكه در شرایط تربیتیِ متفاوت و محیط‌های گوناگون، این عاطفه نیز در افراد، دارای شدّت و ضعف است.

جنبه‌های ارزشی عواطف

تقویت و تضعیف عواطف فطری، اختیاری است و پدر، مادر، آموزگار و خود انسان می‌توانند در جهت‌دهی، تقویت، تضعیف و خیزش آنها نقش مؤثر داشته باشند و آنها را به دلخواه خود و بر اساس اصول صحیح، تربیت كنند و در رشد یا سركوب عواطف اثر بگذارند. از اینجاست كه عواطف نیز ـ هرچند در اصل فطری و غیر اختیاری هستند ـ با توجه به این ابعاد اختیاری، در دایرة اخلاق و امور ارزشی قرار می‌گیرند و شایسته است كه از این زاویه نیز آنها را بررسی كنیم.

با توجه به آنچه گفتیم، اكنون پرسش این است كه از دیدگاه اسلام، انسان دربارة عواطف خود چه وظیفه‌ای دارد؟

در پاسخ باید گفت قاعدة كلّی كه ما تاكنون دنبال كرده‌ایم این بوده كه ارزیابی رفتار و صفات انسان ملاك‌هایی دارد كه مورد تزاحم واقع می‌شود. اگر ارضا یا تقویت یك میل، هیچ تأثیری بر سایر ابعاد وجودی انسان نداشته باشد، در این صورت نه ارزش مثبت دارد و نه منفی، بلكه امری طبیعی است. در اینجا به‌ویژه می‌توان گفت تقویت عواطف،

خود به اجمال، مرتبه‌ای از ارزش را دارد، هرچند كه از دیدگاه اسلام كافی و در حدّ نصاب نباشد. مثلاً همان گونه كه سخاوت چنین ارزشی دارد و به خودی خود، انسان را وارد بهشت نمی‌كند؛ ولی عذاب شخص سخاوتمند را كم می‌كند. چون شرط ورود در بهشت، ایمان به خداست. اخلاق و رفتاری كه سرچشمه‌اش ایمان به خدا باشد، سعادت را در بهشت برای انسان فراهم می‌كند.

خلاصه آنكه عواطف مثبت گرچه ذاتاً دارای نوعی ارزش‌اند، از این رو تا حدّی می‌توانند بر توفیقات بیفزایند و از عذاب و عقاب انسان بكاهند؛ ولی اولاً ارزش آنها مطلق نیست، بلكه ملاك‌های دیگری اساس ارزش آنها خواهد بود و ثانیاً ارزش آنها در حدّ نصاب ارزش اسلامی رفتار انسان نیست تا بتواند خودبه‌خود منشأ سعادت او شود.

احساسات و انفعالات

آخرین بُعدی كه در طرح پیشنهادی برای روح انسان در نظر گرفته شد، بُعد احساسات و انفعالات است. این بُعد، در عین آنكه سطحی‌تر از دیگر ابعاد وجود انسان است، از همة آنها وسیع‌تر است. یعنی، از آنجا كه تحت تأثیر سایر ابعاد وجودی انسان است و در ظاهر بدن به صورت گرفتگی و انبساط چهره یا انزوا‌طلبی و معاشرت یا دلسردی و فعّالیّت و مانند آنها آثار و عوارض ظاهری خود را نمایان می‌سازد، ما آن را سطحی‌تر از دیگر ابعاد تلقّی می‌كنیم.

بنابراین، انفعالات، حالاتی كم و بیش محسوس‌اند كه ریشه‌های محسوس در اعماق نفس و روان انسان‌ دارند و می‌توان آنها را به تغییرات شاخ و برگ درختان تشبیه كرد كه از تحولات ریشه‌ها سرچشمه می‌گیرد.

از سوی دیگر، چون انفعالات تحت تأثیر هریك از ابعاد روحی به وجود می‌آید و

چنان نیست كه شاخه‌ای مجزّا از شاخه‌های دیگر باشد، می‌توان گفت گسترة این بُعد وسیع‌تر از دیگر ابعاد وجودی انسان است.

احساسات و انفعالات شاخه‌های گوناگون و آثار متنوّعی دارند؛ نظیر غم، شادی، پشیمانی، خشم، خشنودی، ترس، امنیت، یأس و امید.

نمونه‌های نامبرده، گواه روشنی است بر آنچه قبل از این ادّعا كردیم كه انفعالات روانی گسترة وسیع‌تری دارد و شامل همة ابعاد و گرایش‌های انسانی می‌شود و از تمام آنها اثر می‌پذیرد.

عناوین و ابعاد روانی انفعالات در قرآن

در قرآن كریم از احساسات و انفعالات انسانی فراوان و با عناوین مختلفی یاد شده و مهم‌ترین آنها عبارتند از: فرح، سرور، حبور، مرح و بطر، از یك‌سو و مفاهیم حزن، اسی، اسف، ضیق صدر، بخوع و ندامت از سوی دیگر؛ مفهوم رضا و كظم از یك طرف و مفاهیم سخط، غضب، كراهت، غیظ از طرف دیگر؛ همین‌طور، مفهوم خوف، خشیّت، اشفاق، رهبت و وجل كه تقریباً مترادف‌اند؛ و مفاهیم امن، سكینه و اطمینان قلب و نیز مفهوم رجا در مقابل یأس، قنوط و اِبلاس.

ارزش اخلاقی احساسات و انفعالات

احساسات و انفعالات از نظر اخلاقی چه ارزشی دارند؟ پاسخ این است كه چنین حالتی تا آنجا كه انفعال طبیعی و غیر اختیاری باشد، از نظر اخلاقی خنثی است و بار ارزشی مثبت یا منفی ندارد. ولی واكنش‌هایی كه انسان به تناسب این حالات انجام می‌دهد، اختیاری هستند و بنابراین، در دایرة اخلاق قرار می‌گیرند كه دارای ارزش مثبت یا منفی و قابل ستایش یا نكوهش‌اند.

بنابراین، در ایجاد این گونه حالات و انفعالات نفسانی، اختیار و عوامل اختیاری، از یك‌سو در حدوث یا در بقا یا هم در حدوث و هم در بقای آنها و از سوی دیگر، در تقویت یا تضعیف یا در هدایت و جهت‌دهی آنها نقش اساسی دارد.

اكنون پرسش این است كه ملاك خوبی و بدی افعالی كه ما به دنبال این حالات نفسانی ـ كه از جهات مختلف تحت تأثیر اختیار انسان‌اند ـ انجام می‌دهیم چیست؟

پاسخ این است كه همان ملاك كلی كه در همة موارد بر آن تكیه كرده‌ایم، در اینجا نیز حاكم خواهد بود. آن ملاك، تزاحم و عدم تزاحم آنها با كمالات نفسانی است. اگر یك كار اختیاری، انسان را از كمالات برتری محروم كند، پسندیده است و ارزش منفی دارد. برعكس، اگر یك كار اختیاری، زمینة دستیابی انسان به خواسته‌های بیشتر، ارزنده‌تر و كامل‌تر را فراهم آورد، ناپسند است و ارزش مثبت دارد. مثلاً كسی كه یگانه ترس او از این است كه اموالش از دست برود، ثروتش كم شود، یا زمینة بهره‌مندی‌های دنیایی و بساط عیش و نوشش به هم بخورد، چنین ترسی اگر در لحظه نخست هم غیر اختیاری و خارج از حوزه اخلاق باشد، ولی تداوم آن در اختیار انسان است و در بینش اسلامی مطلوب نیست. متقابلاً، ترس و اندوهِ ارزشمند هم داریم كه بسته به ارزش آثار و اعمالی كه از آن پدید می‌آید درجات متفاوتی از ارزش مثبت را خواهد داشت. برای مثال، نیكی به پدر و مادر سبب سعادت دنیا و آخرت انسان می‌شود. حال اگر كسی از فقدان والدین خود اندوهگین شود، از این جهت كه دیگر نیستند تا به آنان خدمت كند و به ثواب احسان به والدین برسد، در این صورت، چنین اندوهی ارزشمند است. البته همین نوع ترس و اندوه نیز تا حدّی مطلوب است كه انسان را به كارهای خیر بیشتر وامی‌دارد؛ مانند آنكه برایشان صدقه بدهد، دعا كند، قرآن تلاوت كند، نماز بخواند و ثواب آنها را به پدر و مادر از دست رفته خود اهدا كند، نه اینكه به حدّی برسد كه او را از دیگر وظایفش باز دارد.

پس ملاك كلّی در همة احساسات و انفعالات و ارزش مثبت و منفی آنها، كمیّت و كیفیّت تأثیری است كه در دست یافتن انسان به كمالات انسانی و اهداف نهایی یا از دست دادن آنها دارد.

انسان مؤمن باید طوری تربیت شود كه دستیابی به زخارف دنیا و از دست دادن آنها، روح او را دچار تلاطم نكند، بلكه در هر دو حال، آرامش و متانت خود را حفظ كند و تنها در اندیشة اجرای تكلیف باشد. خداوند می‌فرماید:

لِكَیْلاَ تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلاَ تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ؛(1) تا بر آنچه از دست شما رفته تأسّف نخورید و برای آنچه به دست می‌آورید، شادمان نشوید.


1. حدید (57)، 23. ر.ك:‌ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 19، ص 192.

چکیده

ـ «مال» معمولاً یك عین و شیء خارجی است كه به شكلی مورد بهره‌برداری انسان در تأمین نیازهای گوناگونش قرار می‌گیرد؛ اما «ملك» امری اعتباری و قراردادی است.

ـ ملك تسلط اعتباری انسان بر شیء است كه می‌تواند به شكلی از آن بهره‌مند شود.

ـ اگر علاقه به مال تبعی و برای رسیدن به هدفی دیگر باشد، ارزش آن نیز تابع آن هدف خواهد بود؛ اما اگر علاقه به مال میلی مستقل باشد، مثل دیگر امیال به خودی خود نه خوب است نه بد، بلكه ارزش آن به چگونگی تحصیل و چگونگی مصرف آن وابسته است.

ـ مال‌دوستی اصیل نیست، بلكه به عنوان وسیله‌ای برای تأمین سایر نیازمندی‌ها مطلوب است؛ اما علاقة به فرزند اصالتاً مطلوب است و خواست فطری به آن تعلّق می‌گیرد.

ـ در صورتی كه علاقه به مال و فرزند سبب غفلت از كمالات معنوی شوند، ارزش منفی می‌یابند.

ـ قرآن كریم در بسیاری از آیات هشدار می‌دهد كه علاقه به مال و فرزند نباید برای انسان هدف اصیل شود و او باید مال و فرزند را وسیلة‌ آزمایش خود بداند.

ـ عواطف، دومین نوع از انواع مجاری لذّت انسانی است.

ـ عاطفه، كششی است نفسانی كه یك انسان دربارة انسانی دیگر در خود احساس می‌كند.

ـ عواطف را می‌توان به دو دستة اساسی تقسیم كرد: عواطف اوّلی طبیعی؛ عواطف ثانوی.

ـ عواطف اوّلی، كشش‌هایی هستند كه انسان بدون آنكه نفعی ببرد یا زیبایی خاصی در بین باشد، در خود احساس می‌كند؛ مثل عاطفة مادر به فرزند.

ـ عواطف ثانوی، كشش‌هایی هستند كه مطلوب در آنها در اصلْ چیز دیگری است؛ مانند محبت به كسی كه به انسان نیكی كرده است.

ـ گاه جنبة ثانوی با جنبة اولی عاطفه در هم آمیخته می‌شوند و عاطفة تركیبی پدید می‌آید؛ مثل محبت به فرزند باادب.

ـ تقویت، تضعیف و جهت‌دهی عواطف اموری اختیاری و قابل ستایش یا نكوهش اخلاقی‌اند.

ـ از دیدگاه اسلام اگر ارضا یا تقویت یك میل، هیچ تأثیری بر سایر ابعاد وجودی انسان نداشته باشد، در این صورت نه ارزش مثبت دارد و نه منفی.

ـ عواطف گرچه ذاتاً دارای نوعی ارزش هستند، اما اولاً ارزش‌ آنها مطلق نیست و ثانیاًبه خودی خود، منشأ سعادت انسان نمی‌گردند.

ـ احساسات و انفعالات، حالاتی كم یا بیش محسوس‌اند كه دارای ریشه‌های محسوس در اعماق نفس و روان انسان هستند.

ـ در قرآن كریم از احساسات و انفعالات بسیاری نام برده شده است.

ـ احساسات و انفعالات غیر اختیاری از حوزة ارزیابی اخلاقی خارج‌اند؛ اما ایجاد زمینه‌های پیدایش و نیز ادامه و بقای آنها در اختیار انسان است و از این جهت و با توجه به تأثیری كه در كمال و سعادت انسان دارند، می‌توانند از نظر اخلاقی ستایش یا نكوهش شوند.

پرسش

1. تفاوت مال و ملك را بیان و ارزش اخلاقی آنها را تبیین كنید.

2. نظر قرآن را دربارة‌ علاقه به مال و فرزند توضیح دهید.

3. عاطفه چیست و انواع آن كدام است؟ توضیح دهید.

4. ارزش اخلاقیِ عواطف را شرح دهید.

5. احساسات و انفعالات كدام‌اند و به لحاظ ارزش اخلاقی چه حكمی دارند؟