درس ششم:شرایط اختیار و انتخاب (1)

 

درس ششم:

شرایط اختیار و انتخاب (1)

 

از دانشجو انتظار مى‌رود با فراگیرى این درس:

1. بتواند شرایط انتخاب‌گرى انسان را بیان كند؛

2. با توجه به آیات قرآن توانایى شناخت انسان را نشان دهد؛

3. انواع علم از دیدگاه فلسفه و تعریف هریك را بیان كند؛

4. بر اساس آیات قرآن كاركردهاى قلب را شرح دهد؛

5. دلیل ضرورت وجود راه‌هاى دیگر شناخت غیر از حس و عقل را تبیین كند.

 

شرایط اختیار و انتخاب

در بحث اختیار روشن شد كه كمال انسان، از آن جهت كه انسان است، كمالی است كه با انتخاب و اختیار به دست می‌آید. پس می‌توان گفت: ویژگی تكامل انسان، از آن جهت كه انسان است، تكامل اختیاری است. و این همان است كه در آخرین آیة سورة احزاب از آن با عنوان امانتی یاد شده كه آدمی آن را پذیرفته است:

إِنَّا عَرَضْنَا الأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُوماً جَهُولاً؛(1)و (2)«ما (آن) امانت را بر آسمان‌ها و زمین و كوه‌ها عرضه داشتیم؛ پس، از برداشتن آن سر باز زدند و هراسیدند و(لی) انسان آن را برداشت. راستی که او بسیار ستمكار و نادان است».

حافظ، دقیقاً با توجه به همین آیه، این بیت بسیار مشهور و بلند خود را ساخته است.

آسـمان بار امانـت نتـوانست كشـید                             قـرعة فـال به نام مـن دیـوانه زدنـد

دربارة بحث‌های فراوانی كه دربارة این آیه و تفسیر آن آمده است، می‌توان به تفسیر المیزان رجوع كرد.(3)


1. ر.ك: حسین الخزاعی النیشابوری، روض الجنان و روح الجنان، ج 16، ص 27؛ ملافتح‌الله كاشانی، منهج الصادقین، ج 7، ص 373.

2. احزاب (33)، 72.

3. ر.ك: محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 16، ص 373.

امانت در این آیه، هرگونه تفسیر شود، بی‌رابطه با انتخاب، اختیار و تكلیف نیست و این همان مسئولیت آدمی در برابر خدای بزرگ است.

 

برای اینكه آدمی بتواند چیزی را انتخاب كند و مسئولیت آن را بپذیرد، شرایطی لازم است كه نخستین آن، این است كه شیء مورد تكلیف را «بشناسد» و بداند كه در برابر آن، چه مسئولیتی دارد. دیگر اینكه گرایش‌های متضادی در زمینة آن فعل داشته باشد تا زمینه‌ای برای انتخاب و اختیار فراهم شود. سوم اینكه قدرت و یارایی تصمیم‌گیری و انتخاب داشته باشد تا بین گرایش‌های متضاد، یكی را انتخاب كند و چهارم اینكه آنچه را انتخاب می‌کند، بتواند به مرحلة عمل درآورد؛ یعنی شرایط انجام دادن فعل و قدرت عمل كردن به آن برای وی آماده باشد.

 

مایه‌های سه شرط نخست، همه در نهاد انسان به طور فطری قرار داده شده است؛ اما شرایط عمل مربوط به خارج از وجود انسان است. باید در خارج شرایطی فراهم باشد علاوه بر ابزار عمل و دست و پا و سایر وسایل كه در انسان هست تا انسان بتواند كاری را انجام دهد. بنابراین، جا دارد كه دربارة مایه‌های فطری خداداد و كیفیت به فعلیت رسیدن آنها بحث كنیم.

 

شناخت، نخستین شرط اختیار و انتخاب

گفتیم نخستین شرط اختیار و انتخاب، علم و ادراك و به تعبیر دیگر شناخت است. در قرآن، در این باره آیات آن‌چنان فراوان است كه بحث در خصوص یكایك و جمیع آنها بسیار طولانی خواهد شد. پس می‌كوشیم مهم‌ترین مباحث را در زمینة شناخت از

دیدگاه قرآن(1) بررسی كنیم. روشن‌ترین آیاتی كه در زمینة «علم» وجود دارد، به‌ویژه آیاتی كه با اختیار و مسئولیت انسان رابطه دارد، این آیات است:

إِنَّا خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَّبْتَلِیهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعاً بَصِیراً؛(2)«راستی که آدمی را از نطفه‌ای آمیخته (از عناصر گوناگون) آفریدیم؛ می‌آزماییمش از این رو او را شنوا و بینا ساختیم».

این آیه پس از ذكر آفرینش آدمی از نطفة آمیخته، به حكمت این آفرینش و هدف آنكه آزمودن اوست، اشاره می‌کند؛ یعنی بر سر چند راه قرار می‌گیرد تا زمینه برای «ابتلا» و اجرای مسئولیت وی فراهم آید، سپس می‌فرماید: به او توان ادراك دادیم، او را شنوا و بینا آفریدیم.

با توجه به ارتباط میان واژه‌ها درمی‌یابیم كه برای «ابتلا»، سمع و بصر لازم است. (انتخاب سمع و بصر در میان انواع ادراك‌های انسان، به دلیل اهمیت و وسعت این دو حس در شناخت است.) به هر حال، این نكته از آیه برمی‌آید كه برای اینكه انسان مورد آزمایش قرار گیرد و هدف آفرینش وی در این جهان تأمین شود، باید دارای قدرت شناخت باشد.

وَاللّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَجَعَلَ لَكُمُ الْسَّمْعَ وَالأَبْصَارَ وَالأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ؛(3)«خدا شما را از شكم مادرانتان برون فرستاد در حالی كه هیچ چیز نمی‌دانستید. و برای شما چشم و گوش و دل آفرید (تا شناخت پیدا كنید) باشد كه سپاس گزارید».

 

علم و مراتب آن

علم به چند صورت به كار می‌رود. در عرف وقتی می‌گوییم علم، منظور علم آگاهانه است، ولی از دید دقیق فلسفی، علم مراتبی دارد:


1. ر.ك: عبدالله جوادی آملی، شناخت‌شناسی در قرآن، ص 115 ـ 181.

2. انسان (76)، 2.

3. نحل (16)، 78.

الف) علم ناآگاهانه: علم ناآگاهانه دانشی است كه آدمی هیچ دركی از آن ندارد، اما با تجارب و دلیل‌های عقلی می‌توان ثابت كرد كه چنین دانشی به صورت ناآگاهانه در ژرفای دل آدمی وجود دارد.

ب) علم نیمه‌آگاهانه: این علم هنگامی است كه آدمی به دانش خود آگاه نیست، اما ممكن است از آن، آگاهی یابد؛ چنان‌كه ما از بسیاری از چیزها كه می‌دانیم در حال حاضر غافلیم، اما به تداعی یا برخورد، درمی‌یابیم كه آن را می‌دانسته‌ایم.

ج) علم آگاهانه: دانشی است كه در آن می‌دانیم كه می‌دانیم. پس می‌توان گفت: در آیة شریفه كه از انسان نفی علم می‌کند، اولاً، به علم آگاهانه نظر دارد؛ ثانیاً، منافاتی ندارد كه علمی به صورت ناآگاهانه یا نیمه‌آگاهانه در آدمی باشد، اما چون به آن توجه ندارد، آن را از علم خویش به حساب نیاورد. پس می‌توانیم جمع كنیم بین این آیه و آیات دیگری كه بر علم حضوری آدمی به خدا دلالت دارند؛ از جمله آیة مشهور:

أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلَى؛(1)«آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: بله».

پس لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً آن معرفت حضوری ناآگاهانه نسبت به خدا ـ در ابتدای خلقت را نفی نمی‌کند. توجه به این نكته نیز شایسته است كه بر اساس ادلة روایی، پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) و برخی انبیا و ائمه(علیهم السلام) در شكم مادر نیز دارای علم بوده و تسبیح خدا می‌کرده و گاه از درون شكم مادر با وی سخن می‌گفته‌اند. پس، می‌توان گفت كه این آیه شریفه ناظر به موارد عادی و متعارف است و عمومیت ندارد.

قرآن كریم افزون بر قوة عقل و قوای حس ـ نظیر بینایی و شنوایی، به مثابة ابزارهای شناخت ـ كاركردهایی شناختی برای قلب قائل است كه در اینجا با این كاركردها آشنا می‌شویم.


1. اعراف (7)، 172.

كاركردهای قلب در قرآن

در آیات قرآن كاركردهای زیر به قلب نسبت داده شده است:

 

الف) ادراك

أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا؛(1)«آیا در زمین سیر نمی‌کنند تا دل‌هایی داشته باشند كه با آن خرد ورزند».

وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِیراً مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لا یَسْمَعُونَ بِهَا...؛(2)«و هر آینه گروه بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم، آنها دل‌هایی دارند كه با آن نمی‌فهمند و چشمانی كه با آن نمی‌بینند و گوش‌هایی كه با آن نمی‌شنوند...».

در این آیه تعبیر «فقه»، كه به معنای فهم دقیق و دریافت حقیقت است، به كار رفته و به قلب نسبت داده شده است.

 

ب) احساسات و عواطف

از سوی دیگر، احساسات و عواطف به قلب نسبت داده شده است؛ چه مثبت و چه منفی، چه خوش آمدن یا بد آمدن.

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ؛(3)«همانا مؤمنان آنان‌اند كه چون نام خدا برده شود، دل‌هایشان هراس كند».

وَإِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ؛(4)«و چون


1. حج (22)، 46.

2. اعراف (7)، 179.

3. انفال (8)، 2.

4. زمر (39)، 45.

نام خدای یكتا برده شود، دل‌های آنان كه به رستاخیز ایمان ندارند، در هم شود».

و در داستان حضرت موسی می‌فرماید:

وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَى فَارِغًا إِن كَادَتْ لَتُبْدِی بِهِ لَوْلاَ أَن رَّبَطْنَا عَلَى قَلْبِهَا لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ؛(1)«دل مادر موسی خالی شد. نزدیك بود راز را آشكارا سازد، اگر ما دلش را محكم نمی‌كردیم تا كه از مؤمنان باشد».

از اینجا درمی‌یابیم كه فؤاد و قلب یكی است و همین فؤاد و قلب است كه آرامش می‌یابد یا حالت اضطراب و «دل خالی شدن» در آن به وجود می‌آید.

 

ج) ایمان

وَلَمَّا یَدْخُلِ الإِیمَانُ فِی قُلُوبِكُمْ؛(2)«هنوز ایمان در دل‌هایتان جایگیر نشده است».

نیز از برخی آیات برمی‌آید كه در قلب، حالات انحرافی نیز پدیدار می‌‌شود كه نمی‌تواند كار خود را خوب انجام دهد و از آن، گاهی به «زیغ» تعبیر شده است و گاهی «مَرَض»، «ختم» و «طبع»:

فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ؛(3)«آنان‌كه در دل‌هایشان كژی است، آیات متشابه را پی می‌‌گیرند».

فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً؛(4)«در دل‌هایشان بیماری است، و خدا بر آن می‌افزاید».


1. قصص (28)، 10.

2. حجرات (49)، 14.

3. آل عمران (3)، 7.

4. بقره (2)، 10.

خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ؛(1)«خدا دل‌هاشان را فروبسته (یا مُهر زده) و بر گوش‌ها و چشم‌هاشان پرده افتاده است».

وَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَ یَفْقَهُونَ؛(2)«و دل‌هاشان فروبسته شده است، پس آنان درنمی‌یابند (و روزنه‌ای به حقایق پیدا نمی‌کنند)».

 

د) علم حضوری(3)

گاهی نیز از برخی آیات می‌توان دریافت كه قلب حتی علم حضوری نیز دارد:

كَلاَّ بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِم مَّا كَانُوا یَكْسِبُونَ * كَلاَّ إِنَّهُمْ عَن رَّبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَّمَحْجُوبُونَ؛(4)و (5)«چنین نیست (كه آنها می‌پندارند)، بلكه اعمالشان چون زنگاری بر دل‌هایشان نشسته است. چنین نیست (كه می‌پندارند)، بلكه آنان در آن روز از خداوندگارشان محجوب‌‌اند».

آنها باید روز رستاخیز، جلوه‌های الاهی را ببینند، اما اعمال آنان چون زنگاری بر آینة دل‌هاشان افتاده است و نمی‌گذارد انوار الاهی در آنها جلوه‌گر شود.

پس درمی‌یابیم كه دل چیزی است كه می‌تواند خدا را مشاهده كند؛ و این معنا در روایات بسیار آمده است. در نهج‌البلاغه می‌خوانیم: لا تدركه العیون بمشاهدة العیان، ولكن تدركه القلوب بحقائق الایمان؛«چشم‌ها او را آشكارا در نمی‌یابند، اما دل‌ها او را با حقیقت ایمان درمی‌یابند». این درك، علم حضوری است.


1. بقره (2)، 7.

2. توبه (9)، 87.

3. دانش بدون واسطه و مستقیم را كه در آن خودِ معلوم نزد عالم حاضر است، «علم حضوری» گویند؛ مانند علم نفس به خود.

4. ر.ك: عبد علی العروسی الحویزی، نور الثقلین، ج 5، ص 529 و ابوعلی الفضل بن الحسن الطبرسی، مجمع البیان، ج 5، ص 452.

5. مطففین (83)، 14، 15.

 

می‌توان گفت كه قلب از دیدگاه قرآن، موجودی است كه هم علم حضوری و هم علم حصولی و هم احساسات و هم ادراك و هیجان‌ها و عواطف به آن نسبت داده می‌شود. پس، به تعبیر فلسفی، یك قوّة خاص نیست.

 

ه) گزینش

لاَ یُؤَاخِذُكُمُ اللّهُ بِاللَّغْوِ فِیَ أَیْمَانِكُمْ وَلَكِن یُؤَاخِذُكُم بِمَا كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ؛(1)و (2)«خدا شما را به واسطة سوگندهای سر زبانی مؤاخذه نمی‌کند، ولی به آنچه دل‌هاتان به دست آورده، شما را مورد مؤاخذه قرار می‌دهد».

وَلَیْسَ عَلَیْكُمْ جُنَاحٌ فِیمَا أَخْطَأْتُم بِهِ وَلَكِن مَّا تَعَمَّدَتْ قُلُوبُكُمْ وَكَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِیماً؛(3)و (4)«اگر در چیزی اشتباه كرده‌اید بر شما باكی نیست، اما آنچه دل‌هاتان به عمد آهنگ آن کرده (و برگزیده) مورد مؤاخذه خواهد بود، و خدا بخشایشگر مهربان است».

پس هر چیزی كه نوعی ادراك در آن ملحوظ است، یا خود علم و معرفت یا كیفیت‌های علمی، همه به قلب نسبت داده می‌شود؛ اما چیزی كه به هیچ صورت، ادراك در آن راه ندارد، به قلب نسبت داده نمی‌شود (احساسات و عواطف هم توأم با ادراك است، محبت را نیز آدمی درك می‌کند).

­به هر حال، از مجموع آیات استفاده می‌شود كه خدای متعال ابزاری برای شناخت آفریده است كه مهم‌ترین آنها چشم، گوش و قلب است.


1. بقره (2)، 225.

2. ر.ك: محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 2، ص 232.

3. ر.ك: همان، ج 16، ص 29.

4. احزاب (33)، 5.

در قرآن كریم از علم انسان، به صورت‌های دیگر نیز با لحن‌های ویژه‌ای یاد شده است:

اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِی خَلَقَ * خَلَقَ الإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ * اقْرَأْ وَرَبُّكَ الأَكْرَمُ * الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ؛(1)«بخوان به نام خداوندگارت كه آفرید. انسان را از خون بسته آفرید. بخوان كه خداوندگار تو گرامی‌ترین است. آن كه با قلم آموخت و به آدمی آنچه را نمی‌دانست، آموزش داد».

باری، قرآن با آنكه برای شناخت و دانشی كه با وسایل مختلف حاصل می‌شود، اهمیت و عنایت ویژه‌ای قائل است، اما دانش دیگری نیز برای انسان برمی‌شمرد كه از راه‌های معمولی حاصل نمی‌شود؛ از جمله علومی كه از راه وحی به دست می‌آید:

الرَّحْمَنُ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ؛(2)«خداوند رحمان، قرآن را تعلیم فرمود».

ما از راه عادی به قرآن آگاه می‌شویم، ولی پیامبر(صلى الله علیه وآله) از طریق عادی عالم به قرآن نشده است. آن حضرت از راه وحی به قرآن دست یافته است.

آیا دانش‌هایی كه انسان از راه غیرعادی بدان می‌رسد، منحصر به طریق وحی است یا اینكه علوم دیگری نیز برای بشر متصور است؟ از قرآن برمی‌آید كه این دانش‌های غیرعادی، منحصر به وحی انبیا نبوده است؛ بلكه جز ایشان، كسان دیگری نیز بوده‌اند كه از راه‌های غیرعادی عالم می‌شده‌اند. گاهی این ‌گونه دانش «علم لدنّی» نامیده می‌شود:

وَعَلَّمناهُ مِن لَّدُنَّا عِلْماً؛(3)«(بنده‌ای که) به او از نزد خود دانش ویژه‌ای آموخته بودیم».


1. علق (96)، 1 ـ 5.

2. الرحمن (55)، 1، 2.

3. كهف (18)، 65.

در برخی موارد، دربارة غیرانبیا نیز تعبیر وحی به كار رفته و مفاد آن این است كه دانشی از غیرراه عادی حاصل شده است:

وَإِذْ أَوْحَیْتُ إِلَى الْحَوَارِیِّینَ أَنْ آمِنُواْ بِی وَبِرَسُولِی قَالُوَاْ آمَنَّا؛(1)«و یاد کن از هنگامی كه به حواریان وحی كردم كه به من و رسولم ایمان آورید، گفتند: ایمان آوردیم».

ممكن است گفته شود كه در آن آیه نیز منظور آن است كه حواریان با واسطة حضرت عیسی از وحی خدا آگاه شدند؛ ولی موارد دیگری نیز هست كه این زمینه را هم ندارد؛ مثل وحی به حضرت مریم(سلام الله علیها) و به مادر موسی(سلام الله علیها):

وَأَوْحَیْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ وَلاَ تَخَافِی وَلاَ تَحْزَنِی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ؛(2)«به مادر موسی وحی كردیم كه به او شیر بده و چون بر جانش بیمناك شدی، او را به دریا درافكن و نترس و غم مخور، ما او را به تو بازمی‌گردانیم و او را از پیامبران قرار می‌دهیم».

مادر موسی، از طریق همین وحی از آیندة فرزندش خبرهایی به دست آورد.

قرآن دربارة حضرت مریم نیز می‌فرماید:

إِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِكَةُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللّهَ یُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِّنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ...؛(3)«یاد کن آن هنگام را كه فرشتگان گفتند: ‌ای مریم، خداوند مژده می‌دهد تو را به «كلمه»‌ای از خویش كه نام وی مسیح، عیسی پسر مریم است...».

این علم نیز عادی نیست و این هر دو بانوی بلندمرتبه و بزرگوار، پیامبر نبوده‌اند. پس علم منحصر به طرق عادی نیست و نیز راه غیرعادی ویژه انبیا نیست.


1. مائده (5)، 111.

2. قصص (28)، 7.

3. آل عمران (3)، 45.

پرسش: آیا این اندام‌های ادراكی كه در اختیار همة انسان‌هاست و نیز ابزار باطنی عقل، برای حصول آنچه مورد نیاز انسان در زندگی اوست، كافی است و می‌تواند با آنها مفاسد و مصالح خود را تشخیص دهد و با آنها هدف از آفرینش انسان كه آزمایش اوست، تحقق می‌یابد؟

 

 قرآن خود می‌فرماید دانشی كه به انسان‌ها اعطا شده است، دانش ناچیزی است. به عبارت دیگر، علم عادی انسان‌ها بسیار محدود است؛ زیرا هر ابزار شناخت، دارای بُرد ادراكیِ محدودی است. نیز تحقق ادراك، مشروط است و همه وقت و همه جا این ادراكات به دست نمی‌آید. همچنین در ادراكات ما خطاهایی پیدا می‌شود؛ در تعقل و تفكر نیز انسان دچار اشتباه می‌شود.

 

قرآن گاه می‌فرماید:

وَمَا أُوتِیتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِیلاً؛(1)«جز اندكی از دانش به شما داده نشده است».

نیز می‌فرماید:

كُتِبَ عَلَیْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَیْئاً وَهُوَ خَیْرٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَیْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَاللّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ؛(2)«جهاد بر شما واجب شده و آن برای شما ناپسند است؛ و شاید چیزی را ناپسند دارید و آن برای شما خیر باشد؛ و شاید چیزی را دوست دارید و آن برای شما شر باشد. خدا می‌داند و شما نمی‌دانید».


1. اسراء (17)، 85.

2. بقره (2)، 216.

پس بی‌شك ابزارهای ادراكی انسان، به گونه‌ای نیست كه بتواند در راه تكامل وی، تمام نیازهایش را تأمین كند و همین محدودیت، خود دلیل لزوم نبوت است. اگر علم انسان تأمین‌كنندة نیازهایش می‌بود، به وحی نیاز نبود. پس با توجّه به اینكه حكمت الاهی مقتضی است كه انسان مصالح و مفاسد خود را بشناسد تا آگاهانه انتخاب كند، عقل حكم می‌کند كه باید راه دیگری وجود داشته باشد. این راه همان وحی الاهی است. به بیان دیگر اگر خدا می‌خواهد به غرض و مقصودش از آفرینش آدمی برسد ـ كه می‌خواهد ـ باید راه شناخت در اختیار انسان قرار گیرد و چون آنچه در اختیار همة انسان‌هاست كافی نیست، پس باید راه دیگری وجود داشته باشد.

پیش‌تر گفتیم كه قرآن برای انسان از یك نظر، دو نوع علم قائل است: دانش عادی و دانش غیرعادی.

دانش عادی، چه حصولی و چه حضوری، آن است كه در اختیار همة انسان‌هاست. علم غیرعادی، چه حصولی و چه حضوری، دانشی است كه ویژة برخی انسان‌هاست. علم نبوت از انواع علوم غیرعادی است كه در اختیار پیامبران قرار می‌گیرد و از آنان به دیگران انتقال می‌یابد. باید توجه داشت كه آنچه هدف آفرینش و حكمت الاهی و سایر ادلة وحی و نبوت اقتضا می‌کند، این است كه هر شناختی كه در راه تكامل حقیقی انسان ضرورت دارد و از راه عقل تأمین نمی‌شود باید از راه وحی تأمین گردد.

خلاصه

* كمال انسان به انتخاب‌گری آزاد اوست.

* انتخاب‌گری آزاد انسان چهار شرط دارد: 1. شناخت؛ 2. گرایش‌های متضاد؛ 3. قدرت انتخاب و تصمیم؛ 4. وجود زمینه‌های تحقق خارجی.

* آیات قرآن بر توانایی شناخت در وجود انسان تأكید دارند.

* علم در دید فلسفی سه‌گونه است: 1. علم ناآگاهانه كه انسان از آن خبر ندارد؛ 2. علم نیمه‌آگاهانه كه انسان از آن غافل است و با اندك توجهی از آن آگاه می‌شود؛ 3. علم آگاهانه كه انسان می‌داند كه می‌داند.

* كاركردهای قلب در قرآن عبارت‌اند از: 1. شناخت حضوری و حصولی؛ 2. احساسات و عواطف؛ 3. ایمان؛ 4. انتخاب.

* قرآن برای انسان شناخت‌هایی قائل است كه از راه‌های غیرعادی به دست می‌آیند. از جملة این راه‌ها می‌توان به وحی، الهام و مكاشفه اشاره كرد.

* ابزار شناخت انسان محدود است. از این رو حكمت الاهی اقتضا می‌كند كه راه دیگری كه همان وحی باشد برای بشر قرار دهد.

* دانش عادی، چه حصولی و چه حضوری، در اختیار همة انسان‌هاست.

* دانش غیر‌عادی، چه حصولی و چه حضوری، در اختیار برخی انسان‌هاست.

* علم نبوت از انواع علم غیرعادی است كه در اختیار پیامبران است.

* خداوند از طریق وحی همة علومی را كه برای هدایت انسان ضروری است، بر او عرضه كرده است.

 

پرسش

1. كمال انسان به چیست؟ شرایط انتخاب‌گرى انسان كدام است؟

2. بر اساس آیات قرآن توانایى شناخت انسان را نشان دهید.

3. تفاوت شناخت ناآگاهانه، نیمه‌آگاهانه و آگاهانه را با ذكر مثال بیان كنید.

4. كاركردهاى قلب از منظر قرآن را با ذكر آیه روشن كنید.

5. ضرورت وحى را اثبات كنید.