درس دهم:شبهات معاد

 

درس دهم:

شبهات معاد

 

از دانشجو انتظار مى‌رود با فراگیرى این درس:

1. روش قرآن در بحث با منكران معاد را به خوبى تبیین كند؛

2. بتواند بر اساس آیات قرآنى به این شبهه كه خدا از كجا می‌داند كدام روح متعلق به كدام بدن و كدام اعمال وابسته به كدام انسان است، پاسخ گوید؛

3. با توجه به آیات قرآنى به این شبهه به خوبی پاسخ دهد كه آیا خدا قادر به زنده كردن مردگان است و نیز این شبهه كه چگونه مردگان ِنابودشده پذیراى حیات مى‌گردند؛

4. دلیل تعبّدى بر ضرورت معاد را تبیین كند؛

5. آثار اعتقاد به معاد را با توجه به آیات قرآنى بیان كند.

 

شیوه‌های قرآن در بررسی معاد(1)

­قرآن كریم در مسئلة معاد و بحث با منكران، شیوه‌های گوناگونی را به كار گرفته است. از یك سو، منكران را «خلع سلاح» می‌کند و توضیح می‌دهد كه شما برهانی بر نفی معاد ندارید و بی‌دلیل ادعا می‌کنید كه معاد بعید است. از سوی دیگر، شبهاتی را كه ممكن است منشأ توهّم محال بودن معاد شود دفع و امكان معاد را اثبات می‌كند. از سوی دیگر، نمونه‌هایی از زنده شدن مردگان را در همین جهان ارائه می‌دهد و سرانجام بر ضرورت معاد، برهان اقامه می‌کند.

اینك به ترتیب به بررسی این شیوه‌ها می‌پردازیم.

 

1. خلع سلاح منكران معاد

در آیات بسیار، خداوند می‌فرماید كه منكران معاد دلیلی برای ادعایشان ندارند:

وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا بَاطِلاً ذَلِكَ ظَنُّ الَّذِینَ كَفَرُوا فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ كَفَرُوا مِنَ النَّار؛(2)و (3)«ما زمین و آسمان‌ها و آنچه را بین آنهاست بیهوده نیافریده‌ایم. بیهوده‌انگاری آفرینش، تنها گمان كسانی است كه كافر شدند. پس وای بر آنان كه كافرند از دوزخی (كه در پیش خواهند داشت)».


1. ر.ك: مرتضی مطهری، معاد، ص 14؛ همو، مجموعه آثار، ج 3، ص 622؛ جعفر سبحانی، معادشناسی در پرتو كتاب، سنت و عقل، ص 10؛ محمدتقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، ج 3، ص 35.

2. ر.ك: محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 17، ص 206.

3. ص (38)، 27.

می‌بینیم كه در آیه می‌فرماید: اینان بر ادعای خویش، جز گمان و پندار دلیلی ندارند:

إِنَّهُ ظَنَّ أَن لَّن یَحُورَ؛(1)«هر آینه انسان گمان می‌کند كه بازنمی‌گردد».

روشن‌تر از این دو آیه، آیه‌ای است در سورة جاثیه كه ادعای كافران را نقل و آن را بی‌دلیل و بدون پایه معرفی می‌کند:

وَقَالُوا مَا هِیَ إِلاَّ حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا یُهْلِكُنَا إِلاَّ الدَّهْرُ وَمَا لَهُم بِذَلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَظُنُّونَ؛(2)و(3)«(کافران) گفتند: زندگی جز همین زندگی دنیایی ما نیست كه می‌میریم و زنده می‌شویم و جز روزگار كسی ما را هلاك نمی‌کند. آنها در این باره دانشی ندارند. آنها تنها گمان می‌ورزند».

وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ مَّا كَانَ حُجَّتَهُمْ إِلا أَن قَالُوا ائْتُوا بِآبَائِنَا إِن كُنتُمْ صَادِقِینَ؛(4)«و چون بر ایشان آیات روشن ما (دربارة معاد) خوانده شود، برهانی جز این ندارند كه بگویند: اگر راست می‌گویید پدران ما را زنده كنید!»

قُلِ اللَّهُ یُحْیِیكُمْ ثُمَّ یُمِیتُكُمْ ثُمَّ یَجْمَعُكُمْ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ لاَ رَیبَ فِیهِ وَلَكِنَّ أَكَثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ؛(5)«بگو الله شما را زنده می‌کند، سپس می‌میراند، آنگاه همه را در رستخیزی فراهم می‌آورد كه تردیدی در آن نیست. اما بیشتر مردم درنمی‌یابند».

منظور از استشهاد به این آیه همین است كه یادآوری می‌شود: ما لَهُم بِذَلِكَ مِنْ عِلْمٍ؛ به آنچه ادعا می‌کنند علم ندارند، و در مقام احتجاج، سخنی جز این ندارند كه


1. انشقاق (84)، 14.

2. ر.ك: محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 71، ص 188؛ محسن فیض كاشانی، الصافی، ج 5، ص 70.

3. جاثیه (45)، 24.

4. جاثیه (45)، 25.

5. جاثیه (45)، 26.

گذشتگان را زنده كنید تا بپذیریم. شبیه گرایش پوزیتویست‌ها در عصر ما(1) كه می‌گویند: «نشان دهید تا بپذیریم!»

إِنَّ هَؤُلاَء لَیَقُولُونَ * إِنْ هِیَ إِلاَّ مَوْتَتُنَا الأُولَى وَمَا نَحْنُ بِمُنشَرِینَ؛(2)«همانا این (كافران) می‌گویند: مردن چیزی جز همین مرگ ما در دنیا (كه از آغاز تاكنون بوده است) نیست و ما دوباره زنده نخواهیم شد».

أَئِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَاباً وَعِظَاماً أَئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ؛(3)«آیا چون مردیم و خاك و استخوان شدیم به راستی دوباره زنده می‌شویم؟!»

أَئِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَاباً وَعِظَاماً أَئِنَّا لَمَدِینُونَ؛(4)«(از قول دوزخیان كه می‌گویند در دنیا همنشینی داشتیم كه می‌گفت:) اگر مردیم و خاك و استخوان شدیم هر آینه زنده شده و مجازات می‌شویم؟»

أَئِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَاباً ذَلِكَ رَجْعٌ بَعِیدٌ؛(5)«چون مردیم و خاك شدیم (برمی‌گردیم؟) این برگشتن بسی بعید است!»

أَئِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَاباً وَعِظَاماً أَئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ؛(6)«می‌گفتند: چون مردیم و خاك و استخوان شدیم آیا به راستی برانگیخته خواهیم شد؟!»

وَالَّذِی قَالَ لِوَالِدَیْهِ أُفٍّ لَّكُمَا... أَتَعِدَانِنِی أَنْ أُخْرَجَ وَقَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِن قَبْلِی وَهُمَا یَسْتَغِیثَانِ اللَّهَ وَیْلَكَ آمِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَیَقُولُ مَا هَذَا إِلاَّ أَسَاطِیرُ الأَوَّلِینَ؛(7) «این آیه در مقام بیان گفت‌وگوی پدر و مادری صالح و مؤمن به رستاخیز، با فرزند ناخلف و منكر خویش می‌فرماید: «و آن که به والدین خود گفت اف بر شما.» آیا وعده می‌دهید كه من زنده خواهم شد؛


1. ر.ك: محمدتقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج 1، ص 49.

2. دخان (44)، 34، 35.

3. صافات (37)، 16.

4. صافات (37)، 53.

5. ق (50)، 3.

6. واقعه (56)، 47.

7. احقاف (46)، 17.

در حالی كه در تمام اعصار طولانی پیش از من، مردم مردند و یكی زنده نشد. پدر و مادر با استغاثه از خدا به وی تأكید می‌کنند كه: وای بر تو، ایمان بیاور، همانا وعدة خدا حق است؛ اما او پاسخ می‌دهد كه این حرف‌ها، افسانه‌های گذشتگان است!»

وَمَا یُكَذِّبُ بِهِ إِلاَّ كُلُّ مُعْتَدٍ أَثِیمٍ * إِذَا تُتْلَى عَلَیْهِ آیَاتُنَا قَالَ أَسَاطِیرُ الأَوَّلِینَ؛(1)«معاد را جز كسانی كه متجاوز و بسیار گناه‌كارند، دروغ نمی‌پندارند؛ همان‌هایی كه چون بر ایشان آیات ما خوانده شود، می‌گویند: اینها افسانه‌های گذشتگان است!»

یَقُولُونَ أَئِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِی الْحَافِرَةِ * أَئِذَا كُنَّا عِظَاماً نَّخِرَةً؛(2)«(كافران) می‌گویند: آیا چون مردیم و استخوان‌هایمان پوسید، دوباره به حالت اول خود بازمی‌گردیم (و زنده خواهیم شد)؟»

وَضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَنَسِیَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ * قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ؛(3)«و برای ما مثلی زده و آفرینش خود را فراموش کرده است، می‌گوید چه کسی این استخوان‌های پوسیده را زنده می‌كند؟! بگو آن كس كه اولین‌ بار آن را آفرید و او به هر آفرینشی داناست».

وَلَئِن قُلْتَ إِنَّكُم مَّبْعُوثُونَ مِن بَعْدِ الْمَوْتِ لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ كَفَرُواْ إِنْ هَـذَا إِلاَّ سِحْرٌ مُّبِینٌ؛(4)«اگر به مردم بگویی كه شما پس از مرگ دوباره زنده می‌شوید، كافران می‌گویند: این سحری آشكار است».

تبیین ارتباط بین معاد و اتهام جادوگری، این است كه چنان به این عقیدة باطل خود پای‌بند و در آن جازم بودند كه می‌گفتند: اگر چنین چیزی را هم ببینیم باز انكار می‌كنیم و می‌گوییم چشم‌بندی است.


1. مطففین (83)، 12، 13.

2. نازعات (79)، 10، 11.

3. یس (36)، 78، 79.

4. هود (11)، 7.

2. دفع شبهات(1)

تنها چیزی كه می‌تواند حجتی برای نفی معاد معرفی شود ـ گرچه در قرآن صریحاً به این صورت بیان نشده ـ شبهة فلسفیِ اعادة معدوم است. آدمی چون مُرد و نابود شد، اگر دوباره زنده شود، دیگر خود او نیست، چیز جدیدی است. پس عقلاً محال است چیزی كه پیش‌تر نابود شده است، دوباره به وجود آید و همان باشد.

قبلاً گفتیم كه این شبهه، احتمالاً مورد نظر این آیه است:

وَقَالُوا أَئِذَا ضَلَلْنَا فِی الأَرْضِ أَئِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ؛(2)و (3)«و گفتند چون در زمین گم گشتیم (نابود شدیم) آیا به راستی دوباره در آفرینش جدید درآییم؟»

دربارة این آیه دو احتمال وجود دارد:

1. از قبیل همان استبعادات، نظیر آیه‌های دیگر است.

2. همان شبهة اعاده معدوم است؛ یعنی شاید در میان منكران رستاخیز، در همان روزگاران گذشته‌ای كه قرآن نقل می‌فرماید، افرادی از اهل استدلال نیز بوده‌اند و این شبهه برای آنان مطرح بوده است. اگر چنین شبهه‌ای باشد جواب آن همان است كه در این آیه می‌فرماید: شما از بین نمی‌روید؛ پس اصولاً اعاده معدوم نیست، بلكه جدا شدن روح و بازگشت آن است كه محال نیست.(4)

شبهات دیگری هم ممكن است وجود داشته باشد كه شكل فلسفی ندارد و اگر بخواهیم آنها را به صورت منطقی منظم كنیم، می‌توان گفت به دو چیز بازمی‌گردد:


1. ر.ك: مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 3، ص 633ـ641؛ محمدتقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، ج 3، ص 51؛ جعفر سبحانی، معادشناسی در پرتو كتاب، سنت و عقل، ص 29ـ40؛ عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن كریم، ج 4، ص 109؛ امیر دیوانی، حیات جاودانه، ص 225.

2. ر.ك: محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 16، ص 246.

3. سجده (32)، 10.

4. مرتضی مطهری، معاد، ص 20؛ غلامحسین ابراهیمی دینانی، معاد از دیدگاه حكیم مدرس زنوزی؛ جعفر سبحانی، معادشناسی در پرتو كتاب، سنت و عقل، ص 243.

1. تحقق هر كاری دست‌كم نیازمند به دو چیز است: الف) فاعلی كه آن را انجام دهد؛ ب) قابل و پذیرنده‌ای كه آن كار بر آن انجام شود و آن را بپذیرد. پس اگر معاد بخواهد تحقق یابد و روح بازگردد، از یک سو، كسی باید دارای چنین قدرتی باشد كه ارواح در اختیار او باشد تا به بدن‌ها بازگرداند؛ و این تنها كافی نیست. از سوی دیگر، بدن هم باید امكان داشته باشد كه دوباره زنده شود. پس یك شرط در فاعل لازم است و یك شرط در قابل.

ممكن است این شبهه در اینجا به ذهن بیاید كه بدن متلاشی و خاك شده دیگر این قابلیت را ندارد. هرقدر هم فاعل قادر باشد، مادّه قابل نیست!

برای رفع این شبهه، خداوند بیاناتی دارد،(1) از جمله: شما به همین عالم بنگرید، بسیاری از مواد بی‌جان وجود دارد كه خداوند بدان‌ها حیات می‌بخشد. پس چه مانعی دارد نظامی برقرار فرموده باشد كه در ساحتی دیگر، همة مرده‌ها زنده شوند؟

خداوند در آیات بسیاری، با اشاره به زنده شدن گیاهان می‌فرماید:

وَهُوَ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیَاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ حَتَّى إِذَا أَقَلَّتْ سَحَاباً ثِقَالاً سُقْنَاهُ لِبَلَدٍ مَّیِّتٍ فَأَنزَلْنَا بِهِ الْمَاءَ فَأَخْرَجْنَا بِهِ مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ كَذَلِكَ نُخْرِجُ الْمَوْتَى لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ؛(2)«و او (خدا) است كه بادها را پیشاپیش (بارانِ) رحمتش، به مژده می‌فرستد تا آن‌گاه كه بادها، ابرهای سنگین را بردارند؛ آن را به سرزمین مرده برانیم، پس آب را بر آن سرزمین فرو می‌باریم و با آن هرگونه ثمری را می‌رویانیم. مردگان را نیز همین‌ گونه زنده می‌سازیم، باشد كه پند گیرید».

یعنی اینكه بیان كردیم زمینِ مرده چگونه زنده می‌شود، برای این بود كه متذكر شوید معاد نیز ممكن است.

یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِن كُنتُمْ فِی رَیْبٍ مِّنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن


1. البته این تنظیم به حسب فكر ماست و قرآن به این صورت نفرموده، بلكه دسته‌ای از آیات با چنین مقامی متناسب است.

2. اعراف (7)، 57.

نُّطْفَةٍ... وَتَرَى الأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَیْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنبَتَتْ مِن كُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ؛(1)«ای مردم، اگر دربارة برانگیخته شدن در تردید به سر می‌برید، بدانید كه ما شما را از خاك و سپس از نطفه آفریدیم. ...و می‌بینی زمین آرام و خاموش است. پس چون بر آن آب (باران) می‌بارانیم، به جنب و جوش ‌آید و ببالد و از هرگونه گیاه خرّم و زیبا برویاند».

یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَیُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَیُحْیِی الأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَكَذَلِكَ تُخْرَجُونَ؛(2)«خداوند زنده را از مرده و مرده را از زنده برمی‌آورد و زمین را از آن پس كه مرده است، حیات می‌بخشد. شما نیز همین‌ گونه از زمین دوباره بیرون كشیده می‌شوید».

ملاحظه می‌کنید كه در بسیاری از این آیات، از قیامت با «خروج» و «اخراج» تعبیر شده و روشن است كه این تعبیر، كنایه از زنده شدن پس از مرگ است.

فَانظُرْ إِلَى آثَارِ رَحْمَتِ اللَّهِ كَیْفَ یُحْیِی الأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ ذَلِكَ لَمُحْیِی الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ؛(3)و (4)«به آثار رحمت خدا بنگر كه چگونه زمین را پس از مرگ زنده می‌کند، همانا این چنین كس مرده‌ها را پس از مرگ زنده می‌‌کند و او بر هر كاری تواناست».

وَاللَّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیَاحَ فَتُثِیرُ سَحَاباً فَسُقْنَاهُ إِلَى بَلَدٍ مَّیِّتٍ فَأَحْیَیْنَا بِهِ الأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا كَذَلِكَ النُّشُورُ؛(5)«و خداست كه بادها را می‌فرستد تا ابرها را بپراكنند و می‌رانیم آن ابر را به زمین مرده و با آن، زمین را پس از مرگ آن، زنده می‌گردانیم؛ رستاخیز نیز این‌ گونه است».

وَمِنْ آیَاتِهِ أَنَّكَ تَرَى الأَرْضَ خَاشِعَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَیْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ إِنَّ


1. حج (22)، 5.

2. روم (30)، 19.

3. ر.ك: محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 16، ص 212؛ سیدعبدالله شبّر، تفسیر شبّر، ج 1، ص 409.

4. روم (30)، 50.

5. فاطر (35)، 9.

الَّذِی أَحْیَاهَا لَمُحْیِی الْمَوْتَى إِنَّهُ عَلَى كُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ؛(1)«و از آیات او این است كه زمین را شكسته و از حال رفته می‌بینی و چون باران بر آن باراندیم، جنب و جوش و بالندگی می‌یابد. همان كس كه زمین مرده را زنده كرد، زنده‌كنندة انسان‌های مرده نیز هست. همانا او بر هر چیز تواناست».

وَالَّذِی نَزَّلَ مِنَ السَّمَاء مَاء بِقَدَرٍ فَأَنشَرْنَا بِهِ بَلْدَةً مَّیْتًا كَذَلِكَ تُخْرَجُونَ؛(2)«آن ‌كه از آسمان به قدر معیّن آب فرو فرستاد و با آن، سرزمین مرده‌ای را زنده می‌کند، شما نیز این‌ گونه بیرون کشیده می‌شوید».

...وَأَحْیَیْنَا بِهِ بَلْدَةً مَّیْتاً كَذَلِكَ الْخُرُوجُ؛(3)«و به وسیلة آن (آب)، سرزمین مرده‌ای را زنده كردیم، خروج شما نیز این‌ گونه است (پس هر دو، ممكن است)».

 

مجموعاً از این آیات درمی‌یابیم كه زنده شدن مرده، امری ممكن است و اسبابی می‌خواهد كه خداوند فراهم می‌آورد. آیات برای دفع این شبهه است كه مادة مرده، قابل زنده شدن نیست و جواب می‌دهد كه قابل است.

 

2. شبهة دیگر ممكن است دربارة فاعل باشد. یعنی با پذیرفتن امكان اینكه زمینِ مرده زنده شود، چه كسی قدرت دارد چنین كاری را انجام دهد. برای رفع این شبهه و بیان اینكه خدا چنین توانی دارد، آیاتی چند آمده است:

فَسَیَقُولُونَ مَن یُعِیدُنَا قُلِ الَّذِی فَطَرَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَسَیُنْغِضُونَ إِلَیْكَ رُؤُوسَهُمْ وَیَقُولُونَ مَتَى هُوَ قُلْ عَسَى أَن یَكُونَ قَرِیباً؛(4)«خواهند گفت: چه کسی ما را


1. فصلت (41)، 39.

2. زخرف (43)، 11.

3. ق (50)، 11.

4. اسراء (17)، 51.

بازگرداند؟ بگو آن ‌كه نخستین بار شما را آفرید، پس زودا كه سر را به سوی تو بجنبانند و بگویند: پس چه هنگام است آن؟ بگو: شاید نزدیك باشد».

أَوَلَمْ یَرَوْا كَیْفَ یُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ؛(1)و (2)«آیا ندیده‌اند كه خدا چگونه آفرینش را آغاز کرد و سپس (می‌تواند) آن‌را بازگرداند؟ همانا این كار برای خدا آسان است».

قُلْ سِیرُوا فِی الأَرْضِ فَانظُرُوا كَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ؛(3)«بگو بروید در زمین بگردید تا ببینید خدا چگونه آفرینش را آغاز کرده است. (وقتی خدا انسان‌ها را نو به نو می‌آفریند). همو نشأة دیگر را به وجود می‌آورد. همانا خدا بر هر چیز تواناست».

وَهُوَ الَّذِی یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ وَلَهُ الْمَثَلُ الأَعْلَى فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَكِیمُ؛(4)و (5)«او کسی است که آفرینش را می‌آغازد، و پس از نابودی بازمی‌گرداند و بار دوم كار آسان‌تری است (البته برای خدا فرقی ندارد، ولی ما وقتی می‌سنجیم می‌بینیم بار دوم آسان‌تر است؛ زیرا بار اول روحی در كار نبود و او به وجود آورد، بار دوم كه روح نیز باقی است آسان‌تر است) و وصف برتر در جهان هستی از آنِ اوست و او شکست‌ناپذیر و فرزانه است».

در سورة یس، پس از اینكه ناسپاسی انسان را یادآور می‌شود، در مقام بحث برمی‌آید و می‌فرماید:

قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ؛(6)«همان كسی كه نخستین بار انسان را آفرید، او را زنده خواهد كرد».


1. ر.ك: محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 16، ص 121؛ ابوجعفر محمد الطوسی، التبیان، ج 8، ص 195.

2. عنكبوت (29)، 19.

3. عنكبوت (29)، 20.

4. ر.ك: حسین الخزاعی النیشابوری، روض الجنان و روح الجنان، ج 15، ص 252.

5. روم (30)، 27.

6. یس (36)، 79.

أَفَعَیِینَا بِالْخَلْقِ الأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِّنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ؛(1)«آیا با آفرینش نخستین عاجز شدیم؟ (چنین نیست)، ولی ایشان دربارة آفرینش جدید در اشتباه‌اند».

فَلْیَنظُرِ الإِنسَانُ مِمَّ خُلِقَ * خُلِقَ مِن مَّاء دَافِقٍ * یَخْرُجُ مِن بَیْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ * إِنَّهُ عَلَى رَجْعِهِ لَقَادِرٌ؛(2)«( اگر آدمی در معاد شك دارد) پس انسان باید بنگرد كه از چه آفریده شده است؛ از آبی جهنده كه از بین صلب و ترائب خارج می‌گردد. همانا او بر بازگرداندن وی (نیز) تواناست».

وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الأُولَى فَلَوْلاَ تَذكَّرُونَ؛(3)«نشأة اولی را دانستید، پس چرا متذكر نمی‌شوید؟!»

یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِن كُنتُمْ فِی رَیْبٍ مِّنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ...؛(4)«ای مردم اگر در برانگیختن شك دارید، پس آیا نه این است كه ما شما را از خاك و سپس از نطفه آفریدیم...؟»

أَیَحْسَبُ الإِنسَانُ أَن یُتْرَكَ سُدًى * أَلَمْ یَكُ نُطْفَةً مِّن مَّنِیٍّ یُمْنَى * ثُمَّ كَانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى * فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَیْنِ الذَّكَرَ وَالأُنثَى * أَلَیْسَ ذَلِكَ بِقَادِرٍ عَلَى أَن یُحْیِیَ الْمَوْتَى؛(5)«آیا آدمی می‌پندارد حساب و كتابی در كار نیست و بیهوده رها می‌شود؟ آیا نطفه‌ای از آبی كه منی است نبوده و آن‌گاه «علقه» (خون بسته]‌‌ای، پس آفریدش و سپس او را موزون گردانید و از آن، جفت مرد و زن را آفرید. آیا چنین كسی قادر نیست كه مردگان را زنده كند؟»

أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثاً وَأَنَّكُمْ إِلَیْنَا لاَ تُرْجَعُونَ؛(6)«آیا پنداشتید كه شما را بیهوده آفریده‌ایم و به سوی ما بازگشت داده نخواهید شد».

أَلَمْ نَخْلُقكُّم مِّن مَّاءٍ مَّهِینٍ * فَجَعَلْنَاهُ فِی قَرَارٍ مَّكِینٍ * إِلَى قَدَرٍ مَّعْلُومٍ *


1. ق (50)، 15.

2. طارق (86)، 5 ـ 8.

3. واقعه (56)، 62.

4. حج (22)، 5.

5. قیامه (75)، 36 ـ 40.

6. مؤمنون (23)، 115.

فَقَدَرْنَا فَنِعْمَ الْقَادِرُونَ؛(1)«آیا شما را از آبی پست نیافریدیم و آن آب را تا زمان مشخص در قرارگاهی استوار ننهادیم، پس اندازه معیّن كردیم و ما چه خوب تواناییم (یا خوب می‌سنجیم و اندازه‌گیری می‌كنیم)».

قُتِلَ الإِنسَانُ مَا أَكْفَرَهُ * مِنْ أَیِّ شَیْءٍ خَلَقَهُ * مِن نُّطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ؛(2)«مرگ بر این انسان كه چه ناسپاس است! خدا از چه او را آفرید؟ از نطفه خلق كرد، سپس به او (صورت و شكل و) اندازه داد».

آیا اگر چنین خدایی بخواهد پس از مرگ دوباره زنده‌ات سازد، نمی‌تواند؟

لَخَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ؛(3)«همانا آفرینش آسمان‌ها و زمین از آفریدن انسان سترگ‌‌تر است؛ اما بیشتر مردم درنمی‌یابند».

أَأَنتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّمَاء بَنَاهَا ٭ رَفَعَ سَمْكَهَا فَسَوَّاهَا؛(4)«آیا شما در آفرینش سخت‌ترید یا آسمان‌ها؟ که (خدا) بلندای آن ‌را برافراشت».

أَوَلَمْ یَرَوْاْ أَنَّ اللّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ قَادِرٌ عَلَى أَن یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ وَجَعَلَ لَهُمْ أَجَلاً لاَّ رَیْبَ فِیهِ فَأَبَى الظَّالِمُونَ إَلاَّ كُفُوراً؛(5)«آیا ندیده‌اند خدایی كه آسمان‌ها و زمین را آفرید تواناست كه مانند ایشان را بیافریند و برای آنان موعدی قرار داد كه شكی در آن نیست؛ اما ستمگران جز ناسپاسی ندارند».

در این آیه، ابتدا به نظر می‌آید كه شاید «انسان‌هایی دیگر جز انسان‌های موجود» مراد است؛ ولی با كمی دقت معلوم می‌شود كه این مقصود نیست؛ چون كسی نگفته


1. مرسلات (77)، 20 ـ 23.

2. عبس (80)، 17 ـ 19.

3. غافر (40)، 57.

4. نازعات (79)، 27، 28.

5. اسراء (17)، 99.

است كه خدا نمی‌تواند انسان‌های دیگری بیافریند؛ بلكه منكران گفته‌اند كه خدا نمی‌تواند همین انسان‌ها را دوباره زنده گرداند.

أَوَ لَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُم بَلَى وَهُوَ الْخَلاَّقُ الْعَلِیمُ؛(1)«آیا آن كه آسمان‌ها و زمین را آفرید، نمی‌تواند مثل آنان را بیافریند؟ چرا، او آفریننده‌ای داناست».

در این دو آیه به جای زنده كردن، تعبیر «خلقِ مِثْل» به كار رفته است.

فَاسْتَفْتِهِمْ أَهُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَم مَّنْ خَلَقْنَا إِنَّا خَلَقْنَاهُم مِّن طِینٍ لاَّزِبٍ؛(2)«بپرس از ایشان آیا آفرینش آنان سترگ‌‌تر است یا آن كه ما آفریدیم؟ ما آنان را از گِلِ چسبنده خلق كردیم».

أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلَمْ یَعْیَ بِخَلْقِهِنَّ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتَى بَلَى إِنَّهُ عَلَى كُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ؛(3)و (4)«آیا ندانستند خدایی كه آسمان‌ها و زمین را آفرید و با آفریدن آنها وامانده نشد، می‌تواند مردگان را زنده كند؟ چرا، همانا او بر هر كاری تواناست».

در واقع، در این آیات از دو راه برای قدرت خدا بر زنده كردن مردگان استدلال شده است:

یكی از راه قدرت بر آفرینش انسان‌ها در نخستین بار (اوّل مرة).

دو دیگر از راه قدرت بر آفرینش آسمان‌ها و زمین (همة جهان).

باری، همة این آیات برای دفع شبهه است كه چه كسی قدرت بر زنده كردنِ دوبارة انسان‌ها دارد؟ و پاسخ این است: همان كسی كه نخستین بار به انسان‌ها حیات بخشید و همان كسی كه جهانِ با این عظمت را آفرید.


1. یس (36)، 81.

2. صافات (37)، 11.

3. محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 18، ص 235.

4. احقاف (46)، 33.

دفع شبهه‌ای دیگر

از جمله شبهات، یكی نیز این است كه چون روح بخواهد به بدن برگردد، خدا از كجا می‌داند كه كدام روح از آنِ كدام بدن است؛ زیرا از بدن‌ها هیچ به جای نمانده است.

و نیز احیا و اعادة حیات برای رسیدن به نتایج اعمال قبلی است. خدا انبوه اعمال این همه خلایق را از كجا می‌داند؟ چه می‌داند كه هر كس چه انجام داده است؟

باری، شبهه در واقع در علم است؛ یعنی پس از دانستن اینكه خدا قدرت دارد، مادّه هم امكان پذیرش مجدد روح را دارد، علم به اینكه كدام روح از كدام بدن است، مورد شبهه قرار می‌گیرد.

در دو آیه، بیان متناسب با این شبهه وجود دارد:

در یكی سخنی از فرعون نقل شده است؛ هنگامی كه حضرت موسی او را به دین حق فراخواند كه قوام آن به توحید و معاد است:

قَالَ فَمَا بَالُ الْقُرُونِ الأُولَى * قَالَ عِلْمُهَا عِندَ رَبِّی فِی كِتَابٍ لا یَضِلُّ رَبِّی وَلاَ یَنسَى؛(1)«(فرعون) گفت: تكلیف و حال گذشتگان چیست؟ (موسی در پاسخ) گفت: دانش آن نزد پروردگار من ثبت شده است، او نه گمراه می‌شود و نه فراموش می‌کند».

این پرسش نظیر پرسش‌هایی است كه از دیگر منكران معاد نیز نقل است: أَوَ آبَاؤُنَا الأَوَّلُون ولی از جواب می‌توان استنباط كرد كه جهت سؤال فرق دارد. جواب فرعون این است كه: بگو دانش آن نزد پروردگار من است كه نه گمراه می‌شود و نه فراموش می‌کند. بنابراین، جهت و سوی سؤال این است كه چه كسی می‌داند كدام بدن مال كدام انسان است با اینكه علامت و تشخصی باقی نمانده است؟ حاصل آنكه: خدای متعال هم بدن‌ها را می‌شناسد و هم اعمال همه را می‌داند.


1. طه (20)، 51، 52.

آیة دیگر در سورة «ق» است كه بعد از نقل شبهة منكران كه می‌گویند «دوباره زنده شدن بازگشتی دور و بعید است»، می‌فرماید:

قَدْ عَلِمْنَا مَا تَنقُصُ الأَرْضُ مِنْهُمْ وَعِندَنَا كِتَابٌ حَفِیظٌ؛(1)و (2)«راستی که دانستیم (و می‌دانیم) که زمین چه از آنان می‌کاهد و نزد ما کتابی نگهدارنده است».

از این آیه می‌توان استنباط كرد كه شبهة آنان یا دست‌كم یكی از وجوه شبهة آنها، در مورد علم است. آیه می‌فرماید: می‌دانیم چقدر از ایشان را زمین می‌كاهد (یعنی خاك می‌شوند)، و نزد ما لوح محفوظی است كه این همه در آن ثبت است.

 

3. ارائة نمونه

بعد از دفع شبهات از تمام جهات، شیوة دیگری را نیز قرآن به كار می‌گیرد و آن اینكه حوادثی را كه شباهت بسیاری با عالم آخرت دارد، یادآور می‌شود و توجه به این حوادث، چه برای آنان‌ كه خود آنها را دیده یا آنان كه شنیده‌اند، زمینة خوبی برای پذیرش معاد است.

 

نمونة اول

داستان بقرة بنی‌اسرائیل در سوره‌ای به نام بقره در قرآن آمده كه داستان شگرفی است و در نوع خود بی‌نظیر:

وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُواْ بَقَرَةً قَالُواْ أَتَتَّخِذُنَا هُزُواً قَالَ أَعُوذُ بِاللّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ * قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ یُبَیِّن لَّنَا مَا هِیَ قَالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لاَّ فَارِضٌ وَلاَ بِكْرٌ عَوَانٌ بَیْنَ ذَلِكَ فَافْعَلُواْ مَا تُؤْمَرونَ *


1. ر.ك: محمدحسین طباطبایی، المیزان، ص 368.

2. ق (50)، 4.

قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ یُبَیِّن لَّنَا مَا لَوْنُهَا قَالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَاء فَاقِـعٌ لَّوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِینَ * قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ یُبَیِّن لَّنَا مَا هِیَ إِنَّ البَقَرَ تَشَابَهَ عَلَیْنَا وَإِنَّآ إِن شَاءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ * قَالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لاَّ ذَلُولٌ تُثِیرُ الأَرْضَ وَلاَ تَسْقِی الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لاَّ شِیَةَ فِیهَا قَالُواْ الآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوهَا وَمَا كَادُواْ یَفْعَلُونَ؛(1)«و چون موسی به قوم خود گفت: خدا فرمان داده است كه گاوی بكشید، گفتند: آیا ما را مسخره می‌كنی؟ گفت: به خدا پناه می‌برم كه از جاهلان باشم. گفتند: پس پروردگارت را برایمان بخوان توضیح بدهد چه گاوی؟ گفت: خدا می‌فرماید: نه چندان پیر و نه بچه‌سال، میان‌سال است. فرمان خدا را انجام دهید. گفتند: پرودگارت را برایمان بخوان چه رنگ باشد؟ گفت: خدا می‌فرماید: زرد خوش‌رنگ، نه كم‌رنگ و نه سیر، و چشم بیننده را می‌نوازد. گفتند: پروردگارت را برایمان بخوان: (سرانجام نفهمیدیم چه گاوی باید بكشیم!) گاو برای ما مشتبه است و اگر خدا بخواهد (به آن) رهنمون خواهیم شد! گفت: خدا می‌فرماید: گاوی است كه نه از رامی به كار شخم زدن می‌خورد و نه به كار آب‌كشی برای مزرعه؛ گاوی است بی‌عیب (یا رها شده)، و رنگ پوستش یكدست است (در آن خط و خالی نیست). گفتند: اینک سخن درست آوردی. پس آن را سر بریدند، و چیزی نمانده بود که نکنند».

قرآن، آن‌گاه چنان‌كه گویی داستان پایان یافته است، داستان دیگری را ذكر می‌کند؛ اما بعد دوباره آن را به همین داستان گاو ربط می‌دهد:

وَإِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فِیهَا وَاللّهُ مُخْرِجٌ مَّا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ؛(2)«و یاد کن از زمانی که کسی را کشتید و در مورد آن دچار اختلاف شدید (و آن را به گردن یكدیگر انداختید) و خدا چیزی را كه پنهان می‌كردید، آشكار كرد».


1. بقره (2)، 67 ـ 71.

2. بقره (2)، 72.

بنی‌اسرائیل دوازده طایفه بودند و زندگانی عشیره‌ای داشتند و هر طایفه در مكانی می‌زیست. یك فرد از یك طایفه، فردی از طایفة دیگر را كشته و جسدش را در جایی انداخته بود. قتل را به گردن یكدیگر انداختند. خدا بدین ‌گونه افشا فرمود كه دستور داد از همان گاوی كه با آن همه بهانه‌های بنی‌اسرائیلی سر بریدند، قطعه‌ای بردارند و به بدن مقتول بزنند (در برخی روایات گفته شده است كه دم گاو بود). و سپس آیه می‌فرماید: كَذَلِكَ یُحْیِی اللّهُ الْمَوْتَى و یادآور نمی‌شود كه زدند و زنده شد؛ ولی پیداست كه چنین کردند.

روایات می‌گویند: مقتول زنده شد و قاتل را معرفی كرد و او را قصاص كردند.

 

نمونة‌ دوم

وَإِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَى لَن نُّؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ * ثُمَّ بَعَثْنَاكُم مِّن بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ؛(1)«و هنگامی كه گفتید: ‌ای موسی، ما هرگز به تو ایمان نیاوریم مگر خدا را رویاروی ببینیم و شما را صاعقه درگرفت و خود می‌نگریستید. دوباره شما را پس از مرگتان زنده كردیم، شاید سپاس گزارید».

این آیه بهترین شاهد بر زنده كردن مردگان است.

 

نمونة سوم

أَوْ كَالَّذِی مَرَّ عَلَى قَرْیَةٍ وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّىَ یُحْیِـی هَـَذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللّهُ مِئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قَالَ بَل لَّبِثْتَ مِئَةَ عَامٍ فَانظُرْ إِلَى طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ یَتَسَنَّهْ وَانظُرْ إِلَى حِمَارِكَ وَلِنَجْعَلَكَ آیَةً لِّلنَّاسِ وَانظُرْ إِلَى العِظَامِ كَیْفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا


1. بقره (2)، 55، 56.

لَحْماً فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ؛(1)«یا چون كسی كه بر قریه‌ای ‌گذشت در حالی كه (خانه‌هایش) ویران شده و سقف‌های خانه‌هایش فرو ریخته بود. با شگفتی گفت: چگونه خدا این قریه را پس از مرگ (اهالی) آن زنده خواهد كرد؟ پس خدا او را میراند و صد سال (مرده) می‌بود. سپس او را برانگیخت و فرمود: چقدر درنگ داشته‌ای؟ گفت: یك روز یا بخشی از یك روز. فرمود: اما صد سال اینجا متوقف بوده‌ای، به غذا و آبت بنگر (هنوز) فاسد نشده، اما الاغت پوسیده و خاك شده است. ما خواستیم تا تو آیتی برای مردم باشی؛ به استخوان‌ها بنگر چگونه آنها را از زمین بلند می‌كنیم، (سپس روی هم سوار می‌كنیم) و گوشت (و پوست) بر آن می‌پوشانیم. (آن مرد) چون (این امر) بر او آشكار شد، گفت: می‌دانم كه خدا بر هر كاری تواناست».

شاید می‌پنداشته كه در این مدت خوابیده است و برای اینكه بر او روشن شود، می‌فرماید: از یك سو به غذایت بنگر كه فاسد نشده و از سوی دیگر به «چارپای» خود نگاه كن كه چگونه استخوان‌هایش خاك شده است.

اگر الاغش چنین نمی‌شد، شاید درنمی‌یافت صد سال است كه مرده و آن‌گاه پس از خود او، الاغش را نیز پیش روی او زنده فرمود تا دریابد كه خدا می‌تواند چیزی (طعام) را حفظ كند (و نیز مثلاً روح را، و در رستاخیز دوباره به بدن بازگرداند) و چیزی را بمیراند و سپس دوباره زنده كند.

 

نمونة چهارم

وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ أَرِنِی كَیْفَ تُحْیِـی الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِن قَالَ بَلَى وَلَـكِن لِّیَطْمَئِنَّ قَلْبِی قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِّنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى


1. بقره (2)، 259.

كُلِّ جَبَلٍ مِّنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَكَ سَعْیاً وَاعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَكِیمٌ؛(1)«و چون ابراهیم گفت: پروردگارا به من بنما چگونه مردگان را زنده می‌كنی؟ فرمود: آیا ایمان نداری؟ گفت: چرا، اما تا دلم آرامش یابد! فرمود: پس چهار پرنده را برگیر و تكه‌تكه كن و هر تكه را بر كوهی بنه، سپس (هریك را) فراخوان، شتابان نزد تو خواهند آمد و بدان كه راستی خدا عزت‌مند و حكیم است».

از موارد دیگری كه در قرآن سخن از «زنده كردن مردگان» به میان آمده، آیات ذیل است:

... وَأُحْیِـی الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللّهِ؛(2)«و مردگان را به اذن خدا زنده می‌كنم».

وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوتَى بِإِذْنِی؛(3)«و یاد کن آن هنگام که مردگان را به اذن من زنده می‌كردی».

این آیه دربارة مسیح(علیه السلام) است.

أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ خَرَجُواْ مِن دِیَارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحْیَاهُمْ إِنَّ اللّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَـكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ یَشْكُرُونَ؛(4)«آیا ننگریستی به كسانی كه هزاران تن بودند، از ترس مرگ از دیار خود بیرون رفتند و خدا بدانان فرمود: بمیرید؛ سپس آنان را زنده فرمود. راستی که خدا نسبت به مردم، فزون‌دهی (و بخشش) دارد؛ اما بیشتر مردم ناسپاسی می‌کنند».

آیه، دلالت دارد بر اینكه هزاران تن مردند و دوباره زنده شدند و در روایات آمده است كه حتی یك نفر هم مرده باقی نماند و همه زنده شدند.(5)


1. بقره (2)، 260.

2. آل عمران (3)، 49.

3. مائده (5)، 110.

4. بقره (2)، 243.

5. ر.ك: عبد علی العروسی الحویزی، نور الثقلین، ج 1، ص 241.

پس آیه می‌تواند شاهدی باشد بر اینكه در همین عالم نیز می‌تواند پس از مرگ، حیاتی وجود داشته باشد، و چون در این جهان ممكن باشد، بی‌گمان در جهان دیگر نیز ممكن است.

 

پس، از مجموع آیات به دست می‌آید كه معاد نه محال ذاتی است و نه محال وقوعی. محال ذاتی نیست؛ زیرا مستلزم تناقض نیست؛ چنان‌كه اگر بگوییم در حالی كه زنده است، مرده است، ولی اینكه پس از مرگ دوباره زنده شود، محال نیست. محال وقوعی نیز نیست؛ زیرا چیزی مانع آن نمی‌شود.

از كجا بفهمیم می‌خواهد؟ اما آیا خدا این كار را می‌كند؟ راه طبیعی این است كه از خود او سؤال كنیم.

 

در درس یازدهم به دلایل محال وقوعی نبودن معاد می‌پردازیم.

خلاصه

* روش قرآن در بحث با منكران معاد آن است كه ابتدا آنها را خلع سلاح كرده، به آنان می‌گوید: شما برای ادعای خود دلیلی ندارید. سپس به شبهات پاسخ می‌دهد و در نهایت نمونه‌هایی از احیای دوباره را ارائه می‌كند.

* قرآن به این شبهه كه آیا خدا قادر به زنده كردن مردگان است و نیز این شبهه كه مردگانِ نیست و نابود شده چگونه می‌توانند زنده شوند، پاسخ می‌گوید.

* در قرآن كریم آیات فراوانی بیانگر زنده كردن مردگان در این دنیاست.

* آیاتی دلالت دارند كه مردگان قابلیت زنده شدن دارند.

* آیاتی دلالت دارند كه خداوند بر زنده كردن مردگان تواناست.

* آیاتی دلالت دارد كه خدا با علم بی‌نهایت خود می‌داند كه كدام روح برای كدام بدن است و هر شخص در دنیا چه كارهایی انجام داده است.

 

پرسش

1. روش قرآن در بحث با منكران معاد را توضیح دهید.

2. بر اساس آیات قرآن به این شبهه پاسخ دهید كه خدا از كجا می‌داند كدام روح متعلق به كدام بدن است، و نیز این شبهه كه خدا از كجا می‌داند كدام اعمال وابسته به كدام انسان است.

3. این مطلب را كه خدا قادر به زنده كردن مردگان است، و نیز مردگان می‌توانند پذیراى حیات باشند، با توجه به آیات قرآن كریم توضیح دهید.