درس هفتم: محكم و متشابه (1)

 

درس هفتم:

محكم و متشابه (1)

 

 

از فراگیر انتظار می‌رود:

ـ مقصود از قواعد ویژه فهم قرآن را بیان كند؛

ـ محكم و متشابه را تعریف نماید؛

ـ آیه هفتم سوره آل عمران را به طور خلاصه تفسیر كند؛

ـ ام الكتاب بودن محكمات را در فهم قرآن تبیین كند.

 

 

 

« ـ مِنْهُ آیَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ؛ بخشی از آن (قرآن) محكم است، آنها مرجع كتاب (آیات دیگر)ند و بخشی دیگر (از آن) آیات متشابهند». آل عمران، 7.

محكم و متشابه

در میان قواعد فهم قرآن مسائل مربوط به محكم و متشابه، جایگاه ویژه‌ای دارد. بیانِ سخنِ محكم یا متشابه، ویژه قرآن و حتی زبان عربی نیست و گویندگان و نویسندگان ـ به هر زبان ـ می‌توانند همه یا بخشی از سخن خود را به صورت محكم یا متشابه بیاورند؛ ولی به لحاظ تأثیر این قاعده در فهم آیات و تأكید خاص قرآن بر آن، در زمرهٔ قواعد ویژه فهم قرآن جای می‌گیرد. از آنجا كه خاستگاه این بحث در خود قرآن كریم است، به بحث و بررسی آیه هفتم آل عمران می پردازیم كه قرآن را به دو بخش محكم و متشابه تقسیم كرده است:

«هُوَ الَّذِی أَنزَلَ عَلَیْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا یَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوِا الألْبَابِ؛ او (خداوند) كسی است كه كتاب را بر تو فرو فرستاد، بخشی از آن محكم است آنها مرجع كتاب (آیات دیگر)ند و بخشی دیگر (از آن) آیات متشابهند؛ اما آنان كه در قلب‌هایشان كژی است، آیات متشابه آن را پی‌جویی كرده تا فتنه‌انگیزی كرده و تأویل آن را بیابند و حال آنكه تأویل آن را جز خدا نمی‌داند و راسخان در علم

گویند: ما بدان ایمان آورده‌ایم همه‌ (آیات) از سوی پروردگار ما است و (این را) جز صاحبان اندیشه ناب درنمی‌یابند».

برای ارائهٔ تفسیر مختصری از آیه بالا برخی واژگان را بررسی می كنیم.(1)

محكم

محكم اسم مفعول از باب اِفعال از ریشهٔ «حكم» به معنای منع ( بازداشتن) و جلوگیری (از فساد) آمده و این مفهوم در تمام مشتقات آن نهفته است. به دهنه‌ای كه بر دهان اسب می‌زنند تا آن را از حركت و انحراف باز دارد «حکمهٔ الفرس» گویند و به علومی كه انسان را از اشتباه و انحراف باز دارد «حکمت» می‌گویند. ر‌‌‌‌‌‌‌أی و سخن قاضی نیز كه مسئله مورد دعوا را یك‌طرفه كرده و تردید و تزلزل در آن را برطرف می‌كند، حكم می‌نامند(2)؛ یعنی مانع می‌شود از اینكه احتمال دیگری درباره این دعوا مطرح شود یا كسی در آنچه حق ندارد تصرف كند. محكم به چیزی گویند كه حالت باز دارندگی دارد و قابل نفوذ نیست و نزدیك به معنای «متقن» است.

كاربرد ِاحكام در قرآن

وصف احكام گاه درباره همه قرآن به كار رفته است؛ مانند: «كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آیَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ؛(3) كتابی كه آیاتش استحكام یافته و آن‌گاه به تفصیل بیان شده است».


1. در جلد اول نیز در باب برخی از واژگان این آیه سخن گفته‌ایم. ر.ك: قرآن‌شناسی، ج1، ص22، 30، 58 و 65

2. خلیل فراهیدی، كتاب العین، و محمد بن منظور، لسان العرب، ذیل واژه حكم.

3. هود، 1.

در مقابل وصف «احكام» در این آیه به همه آیات قرآن نسبت داده شده است، صفت «تفصیل» قرار دارد. ظاهر آیه بالا این است كه همین كتاب مفصل در عین تفصیل، دارای احكام است و آیات قرآن به دلیل آیه بودنشان محكمند. در این صورت «ثمّ» در این آیه، به معنای تراخی در وجود نیست؛ بلكه برای تراخی در بیان و ذكر است؛ همچنین می‌توان گفت كه مقصود از احكام در این آیه، اتقان محتوای آیات و عدم امكان تحریف آن است؛ یعنی قرآن كریم در قالب بهترین بیان، نفوذناپذیر بوده و هیچ گونه شكستی در آن راه ندارد. برخی نیز احتمال داده‌اند «ثمّ» برای تراخی در وجود باشد؛(1) ولی گویا این احتمال برخلاف ظاهر آیه است.

نوع دیگر اِحكام كه در آیه مورد بحث و نیز در آیه شریفه: «فَإِذَا أُنزِلَتْ سوره مُّحْكَمَةٌ وَذُكِرَ فِیهَا الْقِتَالُ؛(2) پس آن گاه كه سوره‌ای روشن و صریح فرو فرستاده شود و در آن از جهاد در راه خدا یاد شده باشد...» به كار رفته است، وصف بخشی از قرآن است.

مقصود از این اِحكام آن است كه مطالب آن به گونه‌ای روشن بیان شده‌ است و قابل توجیه و برداشت انحرافی نیست. این معنا در مقایسه با معنای متشابه، وضوح بیشتری خواهد یافت.


1. و در این صورت وصف اِحكام از نظر زمانی، مقدم بر تفصیل خواهد بود؛ یعنی قرآن كریم پیش از آنكه دارای آیات و سوره‌ها و اجزا باشد، دارای نوعی بساطت و احكام بوده است كه اجزا و بخش‌ها «آیات و سوره‌ها» در آن متصور نیست. این همان مرحله وجود قرآن در لوح محفوظ (علم الاهی) است كه مربوط به حقیقت قرآن بوده و در برخی آیات دیگر (مانند آیات 3 زخرف و 77 و 78 واقعه) بدان اشاره شده است.

2 . محمد، 20.

امّ الكتاب

این تعبیر نیز دو كاربرد قرآنی دارد: یكی به معنای لوح محفوظ، كتابی كه در پیشگاه خداست و هیچ تغییری در آن پدید نمی‌آید، بر خلاف لوح محو و اثبات كه مطالب آن قابل تغییر و تبدیل است. این معنا در دو آیه مطرح شده است: «یَمْحُو اللّهُ مَا یَشَاء وَیُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ؛(1) خدا آنچه را خواهد، محو می‌كند و (یا) پابرجا می‌دارد و كتاب مادر (ام الكتاب) نزد اوست». و «وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْكِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَكِیمٌ؛(2) و به راستی كه قرآن در كتاب مادر (ام الكتاب) در نزد ما والا و مستحكم است».

كاربرد دیگر امّ ‌الكتاب، وصفی است كه برای برخی از آیات قرآن (محكمات) در آیه هفتم آل عمران بیان شده است. امّ در اینجا، به معنای مرجع(3) و مقصود از كتاب در این آیه‌، قرآن كریم است. بر این اساس، اُمّ الكتاب مرجع كتاب است؛


1. رعد، 39.

2. زخرف،3.

3. در زبان عربی دو واژه «والده» و «ام»ّ به معنای مادر است. در جایی كه نظر به زاینده و پدید آورنده بودن مادر باشد، واژه «والده» به كار می‌رود؛ مانند آیه شریفه233 بقره: «وَالْوَالِدَاتُ یُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَیْنِ كَامِلَیْنِ ... لاَ تُضَآرَّ وَالِدَةٌ بِوَلَدِهَا وَلاَ مَوْلُودٌ لَّهُ بِوَلَدِهِ...؛ و مادران فرزندان خود را دو سال تمام شیر دهند ... هیچ مادری و هیچ پدری نباید به سبب فرزندش زیان بیند...» . و در جایی كه مرجع و مأوا بودن مادر مقصود باشد، واژه اُمّ كه از ریشهٔ اَمَّ به معنای قصد گرفته شده، به كار می‌رود؛ مانند آیه 34 و 35 عبس: «یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیه * وَأُمِّهِ وَأَبِیهِ؛ روزی كه فرد از برادر خود می‌گریزد و از مادر و پدرش». و در دیگر موارد ـ جایی كه مادر انسانی نیست ـ به همین معناست. امّ‌القری، یعنی جایی كه برای دیگر شهرها و مناطق، مركزیت داشته و از آنها آهنگ آن محل می‌شود و محل رفت و آمد اهالی دیگر مناطق است. «اَب» نیز در مواردی به كار می رود كه به تربیت و سرپرستی و تغذیهٔ طفل نظرباشد، و در مواردی كه نظربه نقش پدر درپدید آوردن فرزند باشد، از واژه «والد» استفاده می‌شود.

یعنی آیاتی كه بخش مرجع و مادر است و آیات دیگر به آن بازمی‌گردد؛ بنابراین قرآن كریم دارای دو بخش است: یكی بخش مرجع و دیگری بخشی كه باید به بخش مرجع بازگردانده شود. در این صورت آیات محكم جزئی از كتاب به شمار می‌آیند؛ یعنی اضافهٔ اُمّ به كتاب، اضافهٔ به معنای «مِن» است؛ مانند «نساء القوم» و «قدماء المفسرین»(1).

راز مفرد آمدن واژه اُمّ در «هُنّ اُمّ الكتاب»

با آنكه اُمّ در این آیه، وصفِ تعداد زیادی از آیات قرار گرفته است، راز مفرد آمدن آن چیست؟

در پاسخ به این سؤال سه وجه مطرح شده است:

1. آیات محكم حالتی یكپارچه دارند؛ چون همه معانی آن روشن است و جای شبهه‌ای ندارد همه این آیات مجموعاً وصف وحدت دارند؛ یعنی در آن هیچ تزلزل و تشابهی پیش نمی‌آید، در درون خود هماهنگند و هیچ‌گونه ناسازگاری در آنها دیده نمی‌شود، بر خلاف متشابهات كه در آنها ایهام، اختلاف و تكثّر معنا وجود دارد؛(2)

2. جمله «هُنّ اُمّ الكتاب»، پرسش و پاسخ مقدر است؛ زیرا وقتی آیات قرآن به دو بخش تقسیم می‌شود، جای این سؤال است كه كدام‌یك از این دو بخش، اصل و اُمّ هستند؟ در این‌گونه موارد به طور معمول پاسخ را مطابق با پرسش


1. اضافهٔ ُامّ الكتاب، لامیه نیست تا آیات محكم، خارج از كتاب به شمار آیند؛ مانند «ام الاطفال» (مادر كودكان) كه یكی از آنان نیست؛ بلكه موجودی خارج از ایشان است. ر.ك: محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 20.

2. ر.ك: همان.

می‌آورند؛ مثلاً اگر بپرسند «مَن مثل زید»؟ اگر گروهی مانند او باشند، در پاسخ می‌گویند: «نحن مثل زید» و مثل را به اعتبار كلمه‌ای كه در پرسش به صورت مفرد آمده بود، مفرد می‌آورند، نه آنكه به صورت جمع «امثال» بیاورند. در اینجا جمله «هن ام الكتاب» در پاسخ به پرسشی است كه واژه اُمّ در آن به صورت مفرد آمده و پاسخ نیز برای مطابقت با سؤال مفرد آمده است؛

3. همه آیات محكم، یك مجموعه است؛ همان گونه كه تمام آیات متشابه نیز، مجموعه واحدی هستند؛ یعنی با آنكه هركدام از این دو قسم دارای آیات زیادی است، در مرجعیت داشتن محكمات تكثر آنها نقشی ندارد و به لحاظ عنوان، حكم مفرد دارند و وحدتی برای آنها در نظر می‌گیریم.(1)

متشابهات

واژه متشابه از ریشهٔ «شبه» گرفته شده و با توجه به آنكه در ساختار باب تفاعل آمده است، بر تشابه طرفینی و یكسانی در برخی ویژگی‌ها دلالت دارد. این واژه نیز چون اِحكام دو كاربرد در قرآن دارد: گاهی وصف همه آیات قرار گرفته است؛ مانند: «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ كِتَابًا مُّتَشَابِهًا...؛(2) خداوند نیكوترین سخن را به صورت كتابی همگون و بخش بخش فرو فرستاد». مقصود از تشابه در این آیه، همگونی آیات قرآن در ویژگی‌های كلی و مشترك مانند اعجاز، مصونیت از تحریف، هدایت‌گری، متانت و استحكام در بیان و محتوا و مانند آن است.(3)


1. برخی نیز گفته‌اند كه مقصود از «هن ام الكتاب» آن است كه «كل واحد منهن ام الكتاب»؛ یعنی هر آیه محكمی نسبت به آیات هم‌موضوع خود (از متشابهات)، مرجعیت دارد.

2. زمر، 23.

3. پیش‌تر در جلد اول، ص58 در بحث از اوصاف قرآن در بارهٔ این ویژگی‌ توضیح دادیم.

كاربرد دیگر تشابه در قرآن، وصفی است برای برخی آیات قرآن كریم كه در آیه مورد بحث (7 آل عمران) مطرح شده است. مراد از این تشابه آن است كه محتملات و معانی این آیات به یكدیگر شباهت دارد و منظور گوینده در این میان مشتبه می‌شود؛ بنابراین وصف تشابه در اینجا، وصف به حال متعلق است ؛ یعنی معانی و محتملاتِ آیه به یكدیگر شبیهند و معلوم نیست كه كدام‌یك از معانی، مقصودِ گوینده است. بدین ترتیب روشن شد كه در اینجا شباهت میان دو یا چند آیه مطرح نیست؛ بلكه مقصود، تشابه معانی گوناگونی است كه درباره یك آیه احتمال می‌رود؛ یعنی در اینكه نمی‌توان هیچ یك را مقصود قطعی خداوند از آیه دانست، شبیه یكدیگرند. چنین آیه‌ای به تنهایی نه بر مقصود خداوند دلالت روشنی دارد و نه مصون از سوء برداشت و تحریف معنوی است؛ از این رو بازگرداندن آن به آیات محكم ضرورت دارد. این ارجاع، مراد از آیه متشابه روشن شده و تشابه معانی آن از میان خواهد رفت.

زیغ

زیغ به معنای كژی(1) و خروج عضو یا چیزی از حالت اعتدال است و لازمهٔ آن از كار افتادن و به نتیجه نرسیدن تلاش آن عضو است. زیغ در قرآن كریم به چشم و قلب (مركز احساسات و عواطف انسان) و خود انسان نسبت داده شده است: «فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ؛(2) پس چون (از حق) به كژی گراییدند، خداوند نیز دل‌های آنان­رابگردانید و كج ساخت»، «مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَى؛(3) چشم پیامبر نه كژ دید و نه از


1. خلیل فراهیدی، العین، و محمد بن منظور، لسان العرب، ذیل واژه زیغ.

2. صف، 5.

3. نجم، 17.

حد درگذشت». و «وَإِذْ زَاغَتْ الْأَبْصَارُ...؛(1) آن‌گاه كه دیدگان از حركت بازایستاده خیره شوند».

بنابراین مقصود از «الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغ» آن است كه آنچه از قلب انتظار می‌بریم كه بفهمد و گرایش درستی بیابد، از قلب این‌گونه افراد ساخته نیست، كژفهمند یا ایمان نمی‌آورند یا دچار كژفكری و وسوسه‌اند و از جادهٔ استقامت و اعتدال خارج شده‌اند.

اتّباع

اتّباع در لغت، به معنای دنبال چیزی یا كسی رفتن است.(2) اتباع، گاهی عملی و گاهی فكری است. اتباع عملی در آیه مورد بحث معنا ندارد؛ زیرا اولاً اهل زیغ اعتقاد حقیقی به قرآن نداشته و اهل عمل كردن به آیات آن نیستند؛ ثانیاً همه آیات متشابه، آیات الاحكام نیستند تا قابل عمل كردن باشند؛ بلكه بسیاری از آنها در وصف جهان، به ویژه جهان آخرت، امور غیبی و صفات خداست؛ ثالثاً عمل به متشابهات، فرع فهم آنهاست و فرض بر این است كه مفاد این‌گونه آیات روشن نیست. افزون بر اینكه عمل به متشابهات با فتنه‌جویی و تأویل كه هدف بیماردلان از اتباع متشابهات است، تناسبی ندارد؛ بنابراین مقصود از اتباع متشابه، اتباع فكری است؛ یعنی اهل زیغ محكمات را رها كرده و به دنبال آیات متشابه می‌روند و با توجیه و تأویل آن، دیدگاه‌های باطل خود را از آنها برداشت می‌كنند تا با تحریف آیات، مردم را منحرف كرده و در جامعه فتنه انگیزی كنند. آیه بر این نكته تأكید دارد كه بیماردلان در فهم متشابهات از محكمات كمك نمی‌گیرند، وگرنه به دنبال فهم متشابهات بودن ـ از مسیر صحیح ـ نكوهشی ندارد.


1. احزاب، 10.

2. محمد بن منظور، لسان العرب، ذیل واژه تبع.

فتنه

فتنه در لغت، به معنای در آتش افكندن طلا و نقره برای تمییز دادن خوب و بد (و عیار) آن است و به معنای سوزاندن نیز آمده است.(1) در قرآن نیز در مورد عذاب(2)، شرك،(3) مصیبت،(4) فتنه‌انگیزی،(5) امتحان،(6) به كار رفته است و می‌توان همه این موارد را به معنایی جامع كه این معانی از لوازم یا ملزومات آن هستند، بازگرداند و آن «منقلب شدن و زیر و رو گردیدن» است كه در كاربردهای متعددِ این واژه لحاظ شده است و در آیه مورد بحث به معنای انقلاب در فكر و اضطراب و آشفتگی عقیدتی است؛ یعنی بیماردلان با دست‌آویز قرار دادن آیات متشابه، در پی زیر و رو كردن عقاید و دین مردمند.

تأویل

تأویل، مصدر باب تفعیل از ریشهٔ «اَوْلْ» به معنای رجوع است(7) و در اینجا از مصدر، معنای اسم مفعولی، (مؤوّل الیه) اراده شده و مقصود از آن چیزی است كه آیات به گونه‌ای بدان بازمی‌گردد.


1. همان و خلیل فراهیدی، العین، ذیل واژه فتن. همچنین معانی زیر در لغت برای «فتنه» آمده است: اختبار، محنت (و رنج)، مال، اولاد، كفر، اختلاف آرای مردم و... (برخی از این معانی مصداق‌های فتنه و برخی از لوازم آن هستند.)

2. عنكبوت،10.

3. بقره،191 .

4. انفال،25.

5. انفال،73.

6. بقره،102.

7. ر.ك: محمد بن منظور، لسان العرب، ذیل واژه اَوْل.

الراسخون

رسوخ و رصوخ، به معنای ثبوت(1) و رسوخ در علم، به معنای اتقان در علم و ضبط دقیق و محافظت كامل معلومات است. ممكن است مقصود از رسوخ در علم، تعبیر قلب باشد؛ یعنی علم در این افراد رسوخ كرده و ثابت است. این وصف بر اتقان علمی و ثبات معرفت دلالت دارد و در دو آیه قرآن به كار رفته است: یكی در همین آیه مورد بحث: «وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْم» كه مقصود از آنان، مؤمنان حقیقی است یا دسته‌ای از آنان، كه در مرحله بالاتری از علم و ایمان نسبت به دیگران قرار دارند. و دیگری در آیه «لَّكِنِ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ...» (2) و مراد از آنان، دانشمندان حقیقی و متقی و منصفِ اهل كتاب است.

تذكّر

تذكر از ریشهٔ «ذكر» به معنای حفظ چیزی (در خاطره) و به یاد داشتن آن و همچنین به زبان یاد كردن چیزی است.(3) تذكر نیز، به معنای یادآور شدن است و مقصود از آن، منتقل شدن به دلیل چیزی جهت استنتاج آن است. در آیه مورد بحث تذكر اولوا الالباب، پی بردن آنان به از سوی خدا بودن همه قرآن «كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا» است كه دلیل «آمنا به» و تسلیم شدن در برابر تمام آیات قرآن می‌باشد.(4)


1. همان، ذیل واژه‌های «رسخ» و «رصخ» و خلیل فراهیدی، العین، ذیل واژه «رسخ».

2. نساء،162.

3. خلیل فراهیدی، العین؛ و محمد بن منظور، لسان العرب؛ احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغه، و احمد فیومی، المصباح المنیر، ذیل واژه «ذكر».

4. ر.ك: محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج3، ص29.

الالباب

الباب جمع لُبّ است و لبّ هر چیزی از فرآورده‌ها، به معنای مغز و محتوای خالص آن‌ است؛ مثل بادام و مانند آن كه مغز آن مصرف می‌شود. لبّ هر چیز، خالص و برگزیدهٔ آن است. لبّ فرد، به معنای عقلی است كه در درون او قرار داده شده است؛(1) بنابراین اولوا الالباب، به معنای صاحبان اندیشه و خرد ناب است و در آیات مختلف قرآن ویژگی‌های معنوی و روحی بلندی به آنان نسبت داده شده است؛ از قبیل ایمان، انابه، اتباع احسن القول، ذكر دائم.(2)

 

تفسیری گزیده از آیه

در آیات قبل از این آیه، از نزول كتب آسمانی پیشین و نزول به حق قرآن كه تصدیق کننده كتب پیشین است، سخن به میان آمده. در نخستین بخش از این آیه نیز تأكید می‌كند كه نازل کننده قرآن بر پیامبر(صلى الله علیه وآله)، خداوند است؛ ولی تكیه‌گاه كلام، بخش دوّم آیه است كه آیات قرآن را به دو دسته تقسیم می‌كند: بخشی آیات محكم و بخشی دیگر آیات متشابه است. مقصود از محكم بودن برخی آیات ـ در برابر تشابه برخی دیگر ـ این است كه دارای قالب‌های عبارتی صریح و روشن بوده كه زمینه سوء برداشت و تحریف معنوی را از بین می‌برد، بر خلاف آیات متشابه كه دارای عباراتِ چندپهلو و چنداحتمالی هستند. این معنا با توجه به معنای واژه یاد شده و ویژگی‌هایی كه در آیه برای محكم و متشابه ذكر شده (از قبیل امّ بودن محكم، دستاویز قرار گرفتن متشابه توسط بیماردلان برای فتنه‌انگیزی و دستیابی به تأویل)، به دست می‌آید. نكته دیگر آنكه با توجه به جمله «هنّ ام


1. خلیل فراهیدی، العین؛ محمد بن منظور، لسان العرب و دیگران، ذیل واژه «لُبّ».

2. ر.ك: سوره زمر، آیه 18؛ آل عمران، 269 و بقره، 191. برای توضیح بیشتر ر.ك: محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج3.

الكتاب» آیات محكم بخش مرجع است و آیات متشابه بخشی است كه باید به آن بازگردانده شود؛ بنابراین فهم آیات متشابه بدون ارجاع به محكمات مرتبط با آن، میسر نیست.

در بخش بعد رفتار منحرفان و بیماردلان در باب آیات متشابه مطرح می‌شود. اهل زیغ آیات محكم را رها كرده و به سراغ آیات متشابه می‌روند و به پی‌جویی آنها می‌پردازند، آنها را ریشه‌یابی و توجیه و تأویل می‌كنند تا از این راه، اغراض و دیدگاه‌های باطل خود را از آنها برداشت كنند و آیات را تحریف نمایند و بدین وسیله افراد را منحرف كرده و در جامعه فتنه‌انگیزی كنند. تأكید آیه بر اینكه آیات به دو دستهٔ محكم و متشابه تقسیم شده و اهل زیغ به دنبال آیات متشابه می‌روند، برای آن است كه بفهماند بیماردلان به سراغ محكمات نمی‌روند و در فهم متشابهات از محكمات كمك نمی‌گیرند. اصولاً آنان درصدد فهم درست آیات به منظور درس‌آموزی و عمل به آنها نیستند، بلكه به دنبال فتنه‌انگیزی و تأویل آن هستند. چنان‌كه گفتیم، مقصود از تأویل آیات، هر چیزی است كه آیات به نحوی به آن بازمی‌گردد، و منحرفان با دستاویز قرار دادن و پی‌جویی آیات متشابه، درصدد تأویل‌تراشی و دستیابی به تأویل نادرست آن هستند و یا با آنكه می‌دانند تأویل قرآن برای آنان دست‌نایافتنی است، به آن دست می‌یازند.(1)


1. در مورد ضمیر «تأویله» دو احتمال وجود دارد: نخست آنكه ضمیر به «كتاب» بازگردد، و دوم به «ما تشابه». اگر ضمیر به «كتاب» بازگردد، همه قرآن دارای تأویل خواهد بود؛ ولی در احتمال دوم، فقط بخشی از آیات تأویل دارند. این نكته در بحث مبسوطی كه در باب تأویل خواهیم داشت بررسی می‌شود.

پیوستگی یا گسستگی راسخون از الله

درباره «واو» در عبارت «... وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْم» دو وجه بیان شده است:

1. واو عاطفه است و «الراسخون» را به «الله» عطف می‌كند و جمله بعدی «یقولون آمنا...» یا جمله مستأنفه است و یا حال برای «الراسخون فی العلم» یا خبر برای مبتدای محذوف است كه تقدیر آن چنین می‌شود: «والمؤمنون یقولون آمنا»؛

2. واو مستأنفه است و جمله «وَالرَّاسِخُونَ ....» در برابر جمله «فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغ» قرار گرفته و «مَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ الله» جمله معترضه است. در این صورت «والراسخون» مبتدا و «یقولون» خبر آن خواهد بود. این وجه با سیاق كلی آیه سازگارتر بوده و نیاز به هیچ تقدیری ندارد و مفاد آیه در این فرض آن است كه كسی جز خداوند به تأویل قرآن آگاه نیست؛ ولی روایاتی كه بیانگر آگاه بودن پیامبر(صلى الله علیه وآله) و معصومان(علیهم السلام) از تأویل قرآن است، یا مخصص این آیه می‌شوند و حصر این آیه با آن روایات استثنا شده است(1) و افراد دیگری نیز به تعلیم خداوند، تأویل قرآن را می‌دانند؛ یا آنكه مقصود از انحصاری بودن دانش تأویل قرآن این


1. مانند روایاتی كه پیامبر(صلى الله علیه وآله) و اهل‌بیت(علیهم السلام) را از آگاهان به تأویل قرآن به شمار آورده است: فرسول الله افضل الراسخین فى العلم قد علّمه الله عز و جلّ جمیع ما انزل علیه من التنزیل و التأویل و ما كان الله لینزل علیه شیئاً لم یعلمه تأویله و اوصیاؤه من بعده یعلمونه كله...؛ رسول خدا برترین راسخ در علم است كه خدای تعالی همه تنزیل و تأویل آنچه را كه بر او نازل شده بود، به وی آموخت. و چنین نیست كه خداوند چیزی بر او نازل كند كه وی تأویل آن را نداند. اوصیای ایشان نیز، همه تنزیل و تأویل (قرآن) را می‌دانند». محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج17، ص130. برای دیدن روایات بیشتر ر.ك: همان، ج 23، ص198 به بعد.

است كه كسی از پیش خود بدان آگاهی ندارد و راه دانستن آن، آموختن از خدای متعال است؛ بنابراین حصر آیه هیچ استثنایی ندارد و در این صورت شبیه آیات بیانگر انحصار دانش غیب به خداوند می‌شود.

راسخان در علم در برابر برخورد نادرست اهل زیغ با آیات كتاب، مناسب‌ترین برخورد را با آیات قرآن كریم دارند. آنان در اولین مرحله، تسلیمِ محض بودن خود را در برابر قرآن ـ محكمات و متشابهات ـ اعلام می‌دارند و در مرحله دوم دلیل پذیرش و تسلیم خود را، از سوی خدا بودن قرآن بیان می‌كنند. این بخش دو تعریض به اهل زیغ دارد: یكی آنكه آنان تسلیم همه آیات نیستند و در باطن آن را قبول ندارند؛ و دیگری آنكه معیار اهل زیغ در پذیرش آیات ـ در جایی كه می‌پذیرند ـ از سوی خدا بودن آن نیست؛ بلكه به فهم خود تكیه می‌كنند و هرجا آن را به فهم ناقص خود درست دانستند، به پشتوانه فهم خویش آن را می‌پذیرند؛ حال آنكه راسخان در علم می‌گویند آیات قرآن جملگی از سوی خداست و هر آنچه خدا بگوید، حق است؛ بنابراین باید به همه آیات قرآن ایمان آورد، هرچند مفاد برخی از آنها برای ما قابل هضم نباشد و یا حتی به مفاد دقیق و كامل آن دست نیابیم. این آیه در آخرین بخش به این نكته اشاره دارد كه صاحبان خرد ناب متذكر حقایق می‌شوند؛ زیرا قلب و عقلشان به انحراف‌ها و شبهه‌ها آلوده نیست و در سایه طهارت، خلوص و صفای باطن، با استعدادترین افراد برای پی بردن به آموزه‌ها و معارف حقیقی و قرآنی هستند.

چكیده

1. برای فهم قرآن كریم افزون بر قواعد اصول محاورهٔ عقلایی و آشنایی كافی با ادبیات عرب، آگاهی و رعایت قواعد ویژه فهم قرآن نیز ضروری است؛

2. یكی از قواعد ویژه فهم قرآن، بازشناسی آیات محكم و متشابه از یكدیگر و بازگرداندن آیات متشابه به آیات محكم است؛

3. خاستگاه اصطلاح محكم و متشابه، آیه هفتم سوره آل عمران است كه همه قرآن را به دو بخش محكم و متشابه تقسیم كرده است؛

4. مقصود از محكم، آیه‌ای است كه قابل توجیه و برداشت انحرافی نیست و منظور از متشابه، آیه‌ای است كه چند معنای احتمالی دارد و مراد گوینده از آن روشن نیست و امكان سوء استفاده و تحریف معنوی آن وجود دارد؛

5. تشابه آیات متشابه با بازگرداندن به آیات محكم، برطرف شده و مقصود از آن روشن خواهد شد. مقصود از امّ الكتاب بودن محكمات، همین است؛

6. تأویل در آیه هفتم آل عمران، معنای اسم مفعولی «مؤّول الیه» دارد و مقصود از آن چیزی است كه آیات به گونه‌ای بدان بازمی‌گردد؛

7. «واوِ» والراسخون، برای استیناف است؛ بنابراین كسی جز خدای تعالی به تأویل قرآن آگاه نیست و پیامبر(صلى الله علیه وآله) و معصومان(علیهم السلام) با تعلیم خداوند بدان آگاه شده‌اند؛

8. منحرفان و بیماردلان بر خلاف گفتهٔ قرآن ـ مبنی بر لزوم ارجاع متشابهات به محكمات به پی‌جویی متشابهات و توجیه و تأویل آن می‌پردازند تا به اغراض و دیدگاه‌های خود رنگ دینی زده و فتنه‌انگیزی كنند؛

9. راسخان در علم، مناسب‌ترین برخورد را با آیات قرآن دارند. هم ایمان و تسلیم محض بودن خود را اعلام می‌دارند و هم دلیل آن را از سوی خدا بودن قرآن می‌دانند.

پرسش

1. مقصود از قواعد ویژه فهم قرآن چیست؟

2. آیا قرآن كریم در باب فهم آیات، قاعده‌ا‌ی مطرح كرده است؟

3. آیا می‌توان قرآن را مانند متون دیگر، با همان معیارهای رایج فهم تفسیر كرد؟

4. هدف اهل زیغ از پی‌جویی آیات متشابه چیست؟

5. ویژگی راسخان در علم در برخورد با آیات قرآن كریم را بیان كنید.

6. قرآن كریم در برخی آیات، همه قرآن را محكم و در برخی دیگر، همه آن را متشابه دانسته؛ ولی در آیه هفتم آل عمران آیات را به دو دستهٔ محكم و متشابه تقسیم كرده است، تبیین درست این آیات چیست؟

7. آیا می‌توان آیه‌ای در قرآن یافت كه نه محكم باشد و نه متشابه؟ چرا؟

برای مطالعه بیشتر

1. الاتقان فی علوم القرآن، عبدالرحمن سیوطی، نوع 43.

2. تفسیر صافی، محمد فیض كاشانی، ج1، مقدمه چهارم.

3. التمهید فی علوم القرآن، محمدهادی معرفت، ج3، ص6 به بعد، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1416 ق.

4. حقائق التأویل فی متشابه التنزیل، محمد رضی موسوی، ترجمه محمود فاضل، ص109ـ121، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، 1366 ش.

5. علوم قرآنی، محمدباقر حكیم، ص167 به بعد، قم، مجمع الفكر الاسلامی، 1417 ق.

6. قرآن در اسلام، محمد حسین طباطبایی، ص33ـ39،‌ قم،‌ دفتر انتشارات اسلامی،‌1361.

7. قرآن در قرآن، عبدالله جوادی آملی، ص 402ـ419، قم، مركز نشر اسراء، 1378 ش.

8. المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبایی، ج3، ص19ـ23، 28و29، قم،‌ جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.