صوت و فیلم

صوت:
30
فیلم:
23

فهرست مطالب

جلسه دهم؛ کارهایی که خدا دوست دارد

تاریخ: 
چهارشنبه, 16 بهمن, 1392

بسم الله الرحمن الرحیم

آن چه پیش‌رو دارید گزیده‌ای از سخنان حضرت آیت‌الله مصباح‌یزدی (دامت‌بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1392/11/16، مطابق با پنجم ربیع‌الثانی 1435 ایراد فرموده‌اند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.

محبت خدا

(10)

کارهایی که خدا دوست دارد

یادآوری نعمت عظیم پیروزی انقلاب اسلامی

عده‌ای از حواریین حضرت عیسی علی‌نبینا‌و‌آله‌وعلیه‌السلام خدمت ایشان عرض کردند چه خوب است خدا سفره‌ای آسمانی بر ما نازل کند تا از آن تناول کنیم و این روز عیدی برای مردم این زمان و آینده باشد؛ البته تعبیرشان مؤدبانه نبود و گفتند: هَلْ یَسْتَطِیعُ رَبُّكَ أَن یُنَزِّلَ عَلَیْنَا مَآئِدَةً مِّنَ السَّمَاء× تَكُونُ لَنَا عِیداً لِّأَوَّلِنَا وَآخِرِنَا؛ آیا خدا می‌تواند سفره‌ای از آسمان نازل کند که ما از آن تناول کنیم و این روز را عید بگیریم؟ حضرت عیسی علی‌نبینا‌و‌آله‌و‌علیه‌السلام در مقام دعا، تعبیر را اصلاح کردند و گفتند: پروردگارا! یک مائده آسمانی برای ما نازل بفرما که نشانه‌ای از قدرت و عظمت تو باشد! خداوند نیز این سفره را نازل کرد.

با توجه به این داستان، این سوال قابل طرح است که اگر نازل شدن یک سفره غذا از آسمان، موجب عیدگرفتن اولین و آخرین می‌شود، آیا جا ندارد به‌خاطر برکاتی که هزاران هزار بار از آن سفره غذا بالاتر بوده و خداوند متعال در این ایام مبارک پیروزی انقلاب اسلامی بر امت ما نازل فرموده است، این روزها را عید بگیریم؟ باید این نعمت‌های الهی را به خاطر داشته باشیم و برگزاری جشن‌ها، شادی‌ها، دعاها و اعمال عبادی به شکرانه این پیروزی‌ها، کمترین وظایفی است که باید در مقابل این نعمت‌های عظیم الهی انجام دهیم. امیدوارم خدای متعال به همه ما هم شناخت نعمت‌ها و هم توفیق شکرگزاری‌ آن‌‌ها را مرحمت بنماید.

مروری بر مطالب گذشته

گفتیم برای محبت پیدا کردن به خدا باید زمینه‌های روحی و روانی آن فراهم شود. باید انسان بداند که خداوند دوست‌داشتنی‌ترین موجود است تا کم‌کم محبت در دل او ثبات پیدا کند و از محبان و مریدان خدا شود. سپس به بخشی از آثار و لوازم محبت - طبق آن‌چه از آیات و روایات استفاده می‌شد - اشاره کردیم و گفتیم که تحصیل بسیاری از این آثار آسان‌تر از خود محبت است و مترتب شدن آن‌ها بر مرتبه نازله‌ای از محبت، موجب تقویت تدریجی آن می‌شود. ضمنا گفته شد که اثر طبیعی محبت این است که وقتی انسان کسی را دوست می‌دارد، می‌خواهد محبوب نیز او را دوست بدارد. این اثر به‌گونه‌ای است که گاهی محب از احساس محبت محبوب، لذتی می‌برد که از هر چیز دیگری بالاتر و ارزشمندتر است و تحمل هر گونه سختی‌ و گرفتاری را برایش آسان می‌کند.

کارهایی که خدا دوست دارد

یکی از شیوه‌های تربیتی قرآن کریم این است که وقتی می‌خواهد نسبت به صفتی تمجید و تحریض کند، می‌فرماید: این چیزی است که خدا دوست دارد. در مقابل هرگاه می‌خواهد مردم را از چیزی دور کند، می‌گوید این را خدا دوست ندارد. این آیات به ما می‌گوید فطرت شما طالب این است که کاری کنید که خداوند شما را دوست بدارد، و باید بدانید که اگر این کار را انجام بدهید، خدا دوست‌تان نمی‌دارد. افزون بر این‌، در ادبیات قرآنی شیوه‌ای کم‌نظیر رعایت شده است که در بسیاری از آیات یک رابطه متقابل بین بنده و خداوند برقرار می‌کند و می‌گوید: رَّضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ؛[1] یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ؛[2] خداوند از چنین مردمی راضی است و آن‌ها نیز از خدا راضی‌اند. توجه به این آیات، ما را در افزون ساختن محبت خدا و هم‌چنین اطمینان از محبت او به ما، یاری می‌کند. خوب است صفاتی که خداوند فرموده آن‌ها را دوست دارد‌، احصا کنیم و بکوشیم آن‌ها را در خودمان تقویت کنیم. نتیجه این می‌شود که هم محبت ما به خدا بیشتر می‌شود و هم خدا ما را بیش‌تر دوست خواهد داشت.

1. جهاد

گاهی ممکن است برخی با توجه به بحث‌های گذشته که بیشتر درباره عبادت، مناجات، ذکر و گریه بود، تصور کنند که انسان ایده‌آلی که خدا می‌‌خواهد، انسانی است که شب تا سحر بی‌خوابی کشیده و با رنگی زرد، بی‌رمق و بی‌حال، تسبیحی در دست گرفته و ذکر می‌گوید. خیال می‌کنند اسلام، چنین کسی را می‌خواهد و از این غفلت می‌کنند که همین اسلام است که در آیه چهارم از سوره صف می‌فرماید: إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُم بُنیَانٌ مَّرْصُوصٌ؛[3] خداوند کسانی را دوست دارد که در راه او همچون سدی پولادین صف کشیده و جهاد می‌کنند. در این آیه خداوند نمی‌گوید که همچون بنیان مرصوص بجنگید یا اگر این طور باشید خوب است و خدا دوست دارد؛ بلکه می‌فرماید: کسانی هستند که در راه خدا این چنین می‌جنگند که هیچ تزلزلی پیدا نمی‌کنند و آن چنان در مقابل دشمن به هم جوش خورده‌اند و مقاومت می‌کنند که هیچ شکستی برنمی‌دارند. همچنین در جای دیگر می‌گوید: فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَى الْقَاعِدِینَ أَجْرًا عَظِیمًا.[4]

سیره پیغمبر اکرم و ائمه اطهار صلوات‌الله‌‌علیهم‌اجمعین نیز بیان‌گر فضیلت و اهمیت جهاد است. الگوی کامل این فضیلت برای ما شیعیان حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام است؛ الگویی که هیچ کم و کسر ندارد. او چهره‌ای نیست که رنگ زردی دارد و به زور نفسی می‌کشد و ذکری می‌گوید. شخصیتی است که همه چیزش را برای خدا داده، در میدان جنگ وقتی فرزندان و برادرانش کشته می‌شوند هر لحظه برافروخته‌تر و بانشاط‌تر می‌شود و با توجه به این‌که هر لحظه به محبوب خود نزدیک‌تر می‌شود، عزمش جدی‌تر وصورتش زیباتر می‌گردد. بنابراین ما باید همه ابعاد اسلام را در کنار هم بگذاریم و برای گرفتن برنامه عملی از کسانی بهره ببریم که بر همه معارف اسلامی احاطه دارند، نه از کسانی که یک‌سونگر هستند و اسلام را از یک دریچه می‌نگرند و تنها دسته‌ای از روایات را می‌بینند و از مطالب دیگر غفلت می‌کنند. البته انسان‌ها از نظر معرفت، همت، ایمان و تقوا بسیار متفاوت‌اند، ولی بالاخره کسانی نیز هستند که به یک بُعد از ایمان بیشتر می‌چسبند و از چیزهای دیگر غفلت می‌کنند. حال یا فراموش می‌کنند و یا چون با مزاجشان نمی‌سازد، از آن‌ها تغافل می‌کنند. به هر حال قرآن می‌فرماید: خداوند کسانی را که این چنین برای جهاد در راه خدا آماده هستند و می‌جنگند، دوست دارد و یک سوره از قرآن نیز به‌خاطر همین آیه به نام صف نامیده شده‌است.

البته در سراسر قرآن مردم به صورت‌های مختلف به جهاد و قتال در راه خدا ترغیب شده‌اند، اما جنگ چیزی نیست که ایجاد زمینه‌اش به‌دست ما باشد و مطلوب باشد كه جنگ به‌راه بیندازیم. آن‌چه برای امروز ما اهمیت دارد این است که این روحیه در افراد تقویت شود که اگر امروز از طرف امام زمان عجل‌الله‌فرجه‌الشریف یا نائب ایشان امری صادر شد که جبهه‌ها را پر کنید، همه با افتخار و عاشقانه شرکت کنند؛ همان عشق و محبتی که در اولین سال‌های دفاع مقدس، نسبت به اسلام و انقلاب در دل مردم پدید آمده بود و با یک اشاره امام زندگی‌، همسر و فرزند خود را رها می‌کردند و به جبهه‌‌ها می‌رفتند. این روحیه مهم است. انسان باید چنان آمادگی داشته باشد که وقتی گفتند به پیش! معطل نباشد. همان‌گونه که در احوالات علمای گذشته نقل کرده‌اند که روزهای جمعه با اسب و شمشیر در بیابان تمرین می‌کردند تا اگر امام زمان ظهور فرمودند و فرمان جهاد دادند، آماده جهاد باشند.

این روحیه مهم است؛ البته این روحیه شرایطی دارد و دلبستگی به مسائل زندگی ـ حتی آن‌هایی‌ که فی‌الجمله مطلوب است ـ از این آمادگی می‌کاهد. به عنوان مثال در اسلام محبت پدر، مادر، فرزند و همسر ممنوع نیست، اما اگر مانع از آمادگی برای جهاد در راه خدا بشود، با ایمان نمی‌سازد؛ قُلْ إِن كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَآؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِیرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْكُم مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ؛ِ[5] اگر پدران، فرزندان‌، همسران، اموال، کاخ‌ها و سرمایه‌های‌تان مانع به جهاد رفتن شما می‌شود؛ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّى یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ. هشداری است که خدا از این حالات خوش نمی‌آید. حواستان جمع باشد که نباید این‌ها مانع از جهاد بشود! این کار نشانه این است که شما این‌ها را بیشتر از خدا دوست می‌دارید. این روحیه بدی است و با ایمان نمی‌سازد. کف ایمان این است که انسان، خدا را بیش از چیزهای دیگر دوست بدارد؛ البته سقف ایمان این است که محبت اصیل جز به خدا تعلق نگیرد و انسان همه چیزهای دیگر را هم برای خدا بخواهد. این مرتبه‌اش از کلاس ما بالاتر است و کسی مثل امام حسین علیه‌السلام را می‌خواهد که می‌فرمود: «تركت‏ الخلق‏ طرّا فى هواكا                  وأیتمت العیال لكى أراكا».

حداقل، باید تلاش ما باید این باشد که دلبستگی‌های دنیا مانع انجام وظیفه ما نشود. این است که بزرگ‌ترین دشمن محبت خداوند و جهاد و شهادت در راه او، علاقه به دنیاست. این دو با هم نمی‌سازند. در روایتی چنین نقل شده است که همان‌گونه که جهان دو خدا ندارد و معبودیت دو خدا امکان ندارد، محبوبیت دو خدا هم معنی ندارد و نمی‌شود هم خدا را دوست داشت و هم چیزی که خدا دوست نمی‌دارد. بنابر این اگر کسی خدا را دوست دارد، نمی‌تواند دنیا را دوست داشته باشد، و تعلق به خوشی، راحتی و آسودگی با عشق خدا نمی‌سازد. این است که ما باید بکوشیم که این روحیه را در خودمان تقویت کنیم تا در دل ما محبت خدا بر تعلقات دیگر غالب شود. البته گاهی ممکن است برای یک شخص خاص یک واجب کفایی با واجبی اهم تزاحم داشته باشد. مثلا از آن‌جا که رهبری جامعه برای امام از هزار جهاد واجب‌تر بود، ایشان خود در دفاع هشت‌‌ساله شرکت نکردند.

حال این پرسش مطرح می‌شود که چگونه این روحیه تقویت می‌شود. هنگام جهاد نظامی، خود فضا و حال و هوای جامعه به تقویت این روحیه کمک می‌کند. مثلا وقتی در دوران جنگ، پیكر‌های پاك شهدا را به شهرها می‌آوردند، مردم خون‌شان به جوش می‌آمد و عواطف‌شان تحریک می‌شد و آماده‌تر می‌شدند. به‌خصوص وقتی شهید از دوستان‌ و نزدیکان‌ آن‌ها بود، تصمیم‌شان برای شرکت در جهاد بیشتر می‌شد. فرمایشات امام و آیات و روایاتی که ایشان می‌خواندند به همراه تبعیت بزرگان دیگر از ایشان، آن فضای ملکوتی را درست کرده بود و در پرتو آن، آفت‌ها و پلیدی‌ها از بین می‌رفت.

انواع جهاد

بنابراین خود فضای جنگ سازنده است؛ البته بین حق و باطل همیشه جنگ است و هیچ‌گاه جنگ بین آن‌ها تمام نمی‌شود. فقط صورت جنگ تغییر می‌کند. جنگ گاهی نظامی، گاهی فکری، گاهی اقتصادی و گاهی سیاسی است. قرآن نیز می‌فرماید: إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ.[6] دادن مال نیز نوعی جهاد است؛ یعنی جهاد اقتصادی نیز داریم. جهاد فکری نیز داریم. همان‌گونه که جنگ نرم نیز داریم؛ جنگی که خطر آن بسیار بیشتر و مهم‌تر از جنگ سخت است. همه مسایلی که درباره جهاد گفتیم، در این میدان‌ها نیز مصداق پیدا می‌کند. در صدر اسلام نیز چند سالی مسلمان‌ها در شعب ابی‌طالب محصور بودند. دشمنان حتی اجازه نمی‌دادند که به آن‌ها نان و آب برسد. گاهی شبانه امیرمؤمنان به همراه چند نفر دیگر، مشکی آب و مقداری غذا برای آن‌ها می‌آوردند. این امتحان بسیار بزرگی است. سنت خداوند این است و برای کسانی که می‌خواهد آنها را رشد دهد، چنین امتحان‌هایی پیش می‌آورد.

گرفتاری‌ها و زمینه تضرع در پیشگاه خدا

خداوند در آیه 94 سوره اعراف می‌فرماید: وَمَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَةٍ مِّن نَّبِیٍّ إِلاَّ أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ. مضمون آیه این است که ما برای هیچ قومی، پیغمبری نفرستادیم، مگر این‌که آن قوم را به سختی‌ها و گرفتاری‌ها مبتلا کردیم تا شاید به طرف خدا بروند و تضرع (گریه و زاری) کنند. وقتی رفاه و آسایش است، لذت‌های دنیا انسان را مست می‌کند، اما گرفتاری و سختی‌‌ها انسان را رام و متواضع می‌کند و به راه خدا می‌فرستد. خدای متعال بندگانش را می‌شناسد. حال که برای هدایت آن‌ها پیغمبر فرستاده است، آن‌ها را دچار سختی می‌کند تا برایشان زمینه روانی تضرع در پیشگاه الهی فراهم شود. در آیه 42 سوره انعام این مضمون با تعبیر یتضرعون آمده‌است و سپس علت عدم تضرع را قساوت قلب بیان می‌کند؛ فَلَوْلا إِذْ جَاءهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُواْ وَلَـكِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ مَا كَانُواْ یَعْمَلُونَ.[7]

این مسأله همیشه هست. یک روز جهاد نظامی است. یک روز حصر در شعب ابی طالب است. یک روز صحرای کربلاست و یک روز زندانی شدن موسی‌بن‌جعفر سلام‌الله‌علیه. دنیا یعنی همین. هر روز رنگی از این فتنه‌ها و بلاها برای مردم پیش می‌آید و آن‌هایی که قساوت ندارند، تحت تأثیر این عامل قرار می‌گیرند و پشیمان می‌شوند و توبه می‌کنند و نصیحت‌های انبیا را می‌پذیرند؛ اما آن‌هایی که قساوت گرفته‌اند، به انبیا می‌گویند که شما چه کاره هستید؟ اصلا به شما چه؟ حضرت شعیب به مردم سفارش می‌‌کرد که کم‌فروشی نکنید؛ وَزِنُواْ بِالقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِیمِ ذَلِكَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلاً[8]. از این مطلب ساده‌تر، قابل قبول‌تر و نافع‌تر برای مردم چه می‌شود گفت؟ می‌گفت: دود این کم‌فروشی به چشم خودتان می‌رود. تو امروز کم می‌فروشی، فردا جنسی از دیگری می‌خری، او نیز کلاه سر تو می‌گذارد. وقتی رعایت نکردن انصاف و عدل باب شد، امروز تو بی‌انصافی می‌کنی، فردا دیگری در حق تو بی‌انصافی می‌کند. آن وقت همین گرانی‌ها و تورم‌ها پدید می‌آید و دود آن در چشم مردم ضعیف به‌خصوص حقوق‌بگیرانی که درآمد ثابتی دارند، می‌رود. اما قوم او گفتند: این فضولی‌ها به تو نرسیده؛ أَصَلاَتُكَ تَأْمُرُكَ أَن نَّتْرُكَ مَا یَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَوْ أَن نَّفْعَلَ فِی أَمْوَالِنَا مَا نَشَاء[9]؛ تو برو نمازت را بخوان! چه کار داری به این کارها؟! تو که در مسائل اقتصادی و سیاسی تخصص نداری؛ شما آخوندها بروید درس خودتان را بخوانید!

وَلَكِن لاَّ تُحِبُّونَ النَّاصِحِینَ!

ناصحان را به بی‌سوادی، کم‌فهمی، کج‌فکری و چیزهایی از این قبیل متهم می‌کنید و دوست نمی‌دارید کسی به شما نصیحت کند. می‌گویید که انتقاد را دوست دارید و حق با مخالف است، اما دروغ می‌گویید. حتى طاقت شنیدن یک انتقاد نرم را ندارید. علما، بزرگان، کسانی که وارث این انقلاب هستند، و خانواده‌های شهدا به شما نصیحت می‌کنند که گول آمریکا را نخورید و دنبال این راحتی خیالی نروید! و به این رفاه دروغینی که به شما وعده می‌دهند، نخواهید رسید. تازه اگر به آن برسید نیز نمی‌ارزد كه عزت این مردم را بفروشید، خون‌های هزاران شهید را در طول این سی و چند سال به باد دهید، برای این‌که چند روز، چند دلار از پول‌تان را به شما برگردانند! زهی حماقت! ارزش‌های خدا را یادتان نرود! مردم برای چه انقلاب کردند؟ امام برای چه انقلاب کرد؟ مردم برای چه این همه کشته دادند؟ آیا برای این‌ بود که نانشان ارزان بشود؟! چرا آن مادر، خود به قامت سه جوانش کفن پوشاند و آن‌ها به جبهه ‌فرستاد و حتی نگذاشت یک قطره اشک از چشمش بیرون بیاید؟ آیا برای شکمش بود؟! چرا ما داریم ارزش‌ها را فراموش می‌کنیم؟ بدتر این‌ که کارهایمان را به پای امام و رهبری نیز بگذاریم و بگوییم کاری که ما می‌کنیم پیروی از امام و مقام معظم رهبری است!

 اعاذنالله و ایاکم ان‌شاءالله


[1]. مائده، 119.

[2]. مائده، 54.

[3]. وقتی فلزات را با هم جوش می‌دهند، غالبا آن جوش محکم‌تر از خود آن فلز می‌شود و به چنین جوشی مرصوص می‌گویند.

[4]. نساء، 95.

[5]. توبه، 24.

[6]. توبه، 111.

[7]. انعام، 43.

[8]. اسراء، 35.

[9]. هود، 87.