بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 93/04/10، مطابق با شب چهارم رمضان 1435 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
در جلسات گذشته بحثی را درباره فرازی از حدیث معراج داشتیم که در آن خدای متعال خطاب به پیغمبر اکرم صلواتالله علیه و آله فرمود: وَ أَمَّا الْحَیَاةُ الْبَاقِیَةُ فَهِیَ الَّتِی یَعْمَلُ لِنَفْسِهِ حَتَّى تَهُونَ عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ تَصْغُرَ فِی عَیْنَیْهِ وَ تَعْظُمَ الْآخِرَةُ عِنْدَهُ[1]؛ یعنی اولین قدم برای رسیدن آدمی به حیات پایدار مطلوب این است که دنیا در نظرش کوچک شود. برای درك بهتر این مسئله و قضاوت و ارزشگذاری صحیح آن، لازم است ابتدا درك درستی از مفهوم «دنیا» و «آخرت» داشته باشیم.
واژه «آخِر» صیغه فاعل از ریشه «أخر» است كه فعل آن فقط در بابهای تفعیل، تفعّل و استفعال استعمال شده و در صیغههای مجرد و مزید دیگر كاربرد ندارد. شاید «پسین» یا با اندکی مسامحه، «پایان» معادل مناسبی برای این واژه در فارسی باشد. این کلمه معمولاً در مقابل «اول» استعمال میشود؛ مثل هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ[2]. این دو كلمه متضایف هستند؛ یعنی بین دو امر كه تقدم و تأخری نسبت به هم دارند، یكی اول، و دیگری آخر است؛ یكی پیشین است، و دیگری پسین. استعمال واژه «آخرة» با تاء تأنیث هم بر اساس این قاعده در ادبیات عربی است که گاهی بر اثر كثرت استعمال، موصوف مؤنث بعضی صفات حذف میشود؛ مثل «حسنة»، «سیئة» و «خطیئة». «حسنة» در اصل «الخصلة الحسنة» بوده كه كلمه «الخصلة» تدریجا حذف شده و صفت «حسنة» باقی مانده است. در قرآن نیز این كلمه به كار رفته است مثل: مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِّنْهَا[3]. «آخرة» هم مكرراً در قرآن کریم به عنوان صفت كلمات مؤنث ذکر شده كه از آنها میتوان فهمید در سایر موارد نیز این واژه صفت موصوف مونثی بوده و تدریجاً موصوفش فراموش شده و صفت به جای آن نشسته است؛ مثل «الدَّارَ الْآخِرَةَ»[4] و «النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ»[5]. از معنای لغوی «آخرة» و استعمالات قرآنی آن كه گاهی در مقابل «دنیا»، و گاهی نیز در مقابل «اولی» به كار رفته، میتوان فهمید ما دو زندگی داریم: إِنَ لَنا لَلْآخِرَةَ وَ الْأُولى[6]؛ زندگی پیشین كه در این دنیا و نزدیك است؛ و زندگی پسین كه در عالم دیگر و دور است.
کاربرد کلمه «دنیا» و «آخرت» چند گونه است: گاهی منظور از «دنیا» این عالم و نظام حاكم بر آن است، و مراد از «آخرت» عالمی است که بعد از عالم دنیا به وجود میآید و پدیدههایش تحقق پیدا می کند. چون قرآن نظام موجود در این عالم را پایدار و همیشگی ندانسته و میگوید این نظام بر هم میخورد و ماه و خورشید و ستارگان از هم میپاشند: وَإِذَا الْكَوَاكِبُ انتَثَرَتْ * وَإِذَا النُّجُومُ انكَدَرَتْ[7]؛ ستارگان خاموش و پراکنده میشوند؛ وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ[8]؛ ماه و خورشید به هم میپیوندند؛ یا إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ[9]. این آیات در باره نشئهای صحبت میكند که در آن همه چیز تغییر میكند و هیچ چیز، آن چنان که امروز، در این عالم هست، باقی نمیماند. پهنه هستی به پهنهای صاف و هموار تبدیل میشود؛ فَیَذَرُهَا قَاعًا صَفْصَفًا * لَا تَرَى فِیهَا عِوَجًا وَلَا أَمْتًا[10]. اما اینكه پس از آن چه خواهد شد، نمیدانیم. چون آنچه ما میفهمیم اموری است که در این عالم تجربه کردهایم و نمونههایی از آن را دیدهایم؛ مثل به وجود آمدن ماده از تراکم انرژی، یا تولید انرژی از تشعشات ماده.
یكی از ویژگیهای آخرت این است که در آن، بهشت و جهنمی است كه فضای بهشت آن بسیار وسیع است. وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا كَعَرْضِ السَّمَاء وَ الْأَرْضِ[11]؛ پهنای بهشت به اندازه وسعت همه آسمانها و زمین این عالم است. ویژگی دیگر عالم آخرت تمایز خوب و بد، زشت و زیبا، غم و شادی و لذت و رنج از یكدیگر است؛ بر خلاف عالم دنیا كه در بسیاری از مواقع این اوصاف متضاد در كنار هم جمع میشوند و حتی گاهی در هم میآمیزند. گاهی یک انسان دو شخصیت دارد: شخصیتی خوب با اوصاف حسنه، و شخصیتی بد با اوصاف سیئه. در عالم آخرت همه اینها از هم جدا میشوند؛ به تعبیر قرآن: یَصَّدَّعُونَ[12]. در آن روز خوبها و بدها نمیتوانند در کنار هم باشند و هر یك از این دو گروه در بخشهای جداگانهای كه یكی بهشت و دیگری جهنم نامیده میشود، خواهند بود. در بهشت هیچ رنج و زحمت، خستگی و ملال، سستی و غم و اندوهی نیست، و در جهنم هم هیچ آسودگی، آرامش و شادی نمیتوان یافت.
اولین كاربرد واژههای «دنیا» و «آخرت» اطلاق آنها بر این دو عالم است كه یکی تقدم بر دیگری دارد و موجودات عالم دنیا كه مقدمه عالم دیگر است، به این شکل در آخرت باقی نخواهند ماند؛ آنچنان كه آیاتی از قرآن به این مطلب اشاره دارد: وَإِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَتْ[13]؛ دریاها آتش میگیرد. فَیَذَرُهَا قَاعًا صَفْصَفًا؛ پهنه هستی به پهنهای بینشیب و فراز تبدیل میشود. ماه و خورشید به یكدیگر میچسبند و ستارهها پراکنده میشوند؛ یعنی قوه جاذبه حاکم بر آنها كه مدار هر یك را تنظیم میكند، وجود نخواهد داشت. همه این بیانات حاكی از آن است كه نظام حاكم بر عالم دنیا در آخرت تغییر میكند و هیچ پدیدهای در عالم آخرت آن چنان که امروز در این عالم وجود دارد، نخواهد بود. پس موجودات دنیوی هم از سنخ موجودات اخروی نیستند. البته ما نمیدانیم آنها چه نوع موجوداتی هستند. فقط با استفاده از آیات و روایات میدانیم دو نوع موجود، یعنی انسان و جن كه در این عالم هستند، در عالم بعدی هم با وجود تغییر همه پدیدههای مادی، شخصیت و هویت خاص خودشان را حفظ میكنند. این دو موجود دو سرا دارند: دار الدنیا و دار الآخرة؛ امروز در این عالم زندگی میكنند و پس از مرگ، در آن عالم زنده میشوند و حیات جدیدی در سرای دیگر خواهند داشت؛ حیاتی که پایان ندارد.
در این مقام، الحیاةالدنیا و الحیاة الآخرة از حیث هستیشناختی مورد بررسی قرار میگیرد و در باره واقعیت خارجی و تفاوت ماهوی آنها، و خصوصیات وجودی هر یك بحث میشود. بر این اساس نمیتوان گفت دنیا بهتر است یا آخرت؛ همچنانكه نمیتوان گفت کره زمین بهتر است یا کره ماه. هر یك از آنها خواص وجودی خود را دارند و از این حیث هیچ مدح یا مذمتی به آنها وارد نمیشود. شاید بر همین اساس حضرت امیر علیهالسلام در پاسخ كسی كه در حضور آن حضرت دنیا را مذمت کرد، فرمود: إِنَّ الدُّنْیَا دَارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا ... وَ دَارُ مَوْعِظَةٍ لِمَنِ اتَّعَظَ تا جایی كه فرمود: مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ وَ مُصَلَّى مَلَائِكَةِ اللَّهِ ... وَ مَتْجَرُ أَوْلِیَاءِ اللَّهِ[14]؛ دنیا چه بدیای دارد؟ اینجا سجدهگاه دوستان خداست كه در آن به خاک میافتند و خدا را سجده میکنند؛ اینجا نمازخانه فرشتگان است؛ هر کس با دنیا صادق باشد، دنیا هم با او رو راست است: دارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا. یعنی دنیا واقعیتهایش را از كسی پنهان نكرده و اگر کسی صادقانه به دنبال پند و عبرت باشد، دنیا برای او واعظ خوبی است. وَ مَتْجَرُ أَوْلِیَاءِ اللَّهِ؛ اگر این دنیا نبود اولیای خدا تجارتخانهای نداشتند كه در آن با انجام كار خیر تجارت كنند و برای آخرت خود سودی به دست آورند. دنیایی با این اوصاف چه جای مذمت دارد؟
البته بر اساس این مفهوم میتوان ویژگیهای وجودی دنیا و آخرت را با یكدیگر مقایسه كرد. به عنوان مثال عالم دنیا با تمام وسعتی كه برای آن بیان شده، از هفت آسمان، و فاصله پانصد سال بین دو آسمان آن، وسعت منظومه شمسی و نسبت آن با كهكشان راه شیری و اعداد و ارقام دیگری كه در خصوص ابعاد و محدوده عالم ذكر میشود، این عالم با همه وسعتش كه برای ما بهدرستی قابل تصور نیست، و عظمت آن آدمی را به خضوع وا میدارد، با بهشتی که خدا در عالم دیگر به اولیائش میدهد، قابل مقایسه نیست؛ چون پهنای آن بهشت به اندازه همه آسمانها و زمین است. همچنانكه عمر این عالم در برابر عمر عالم دیگر به حساب نمیآید. اما هیچیك از این توصیفات در مقام ارزشگذاری نیست. قرآن نیز در مقام چنین مقایسهای میفرماید: اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ كَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَكُونُ حُطَامًا[15]؛ زندگی شما در این عالم با همه عرض و طولش، جز سرگرمی و بازیچه، و چیزی جز قواعدی كه خود شما قرار گذاشتهاید، نیست و آنچه از اموال و دارایی و حسب و نسب كه به آن تفاخر میكنید، مثل بارانی است كه کشاورزان از باریدن آن خوشحال میشوند؛ اما سبزی و گیاهانی كه پس از این باران روییده و مایه اعجاب کشاورزان شده، بعد از چندی به زردی میگراید و سرانجام خشک میشود و باد این علفهای خشک را پراکنده میکند. این مثَل دنیا است؛ نوجوانی و جوانی را ببینید؛ شادابی و نشاطی كه به مرور زمان كاهش مییابد و به پیری میانجامد و سر انجام هم انا لله و انا الیه راجعون! اللَّهُ الَّذی خَلَقَكُم مِّن ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفًا وَشَیْبَةً یَخْلُقُ مَا یَشَاء[16]؛ خداوند آدمیزاد را به گونهای آفریده كه در طول زندگی این مراحل را میگذراند: از ضعف به قوت میرسد، و مجدداً از قوت به ضعف برمیگردد و در نهایت هم میمیرد.
این مقایسه است بین زندگی دنیا و آخرت و معنای آن بد بودن زندگی این دنیا نیست؛ بلكه توجه دادن به این نكته است که این زندگی با زندگی آخرت که بعد میآید، خیلی تفاوت دارد. حساب و كتاب آنجا با این دنیا متفاوت است و همه این قراردادها و اعتبارات از بین میرود؛ حتی روابط نسبی و سببی هم در كار نیست؛ فَلَا أَنسَابَ بَیْنَهُمْ[17].
كاربرد دیگر «دنیا» و «آخرت» در مقام بیان نسبت و رابطه بین این دو است. من چه مقدار باید برای این جا کار کنم و چه مقدار برای آن جا؟ در این صورت نیز دنیا مذموم نیست؛ البته دنیا نسبت به آخرت کم و كوچك است؛ قُلْ مَتَاعُ الدَّنْیَا قَلِیلٌ[18]؛ اما در اینجا نیز بحثی از بد بودن دنیا و خوب بودن آخرت نیست.
در سومین كاربرد «دنیا» كه از آن به مذمت یاد میشود، دلبستگی به دنیا مورد نظر است. وقتی گفته میشود کسی تمام همتش دنیاست و همه اهداف و مقاصد خود را در دنیا جستجو میکند و ارزشی برای آخرت قائل نیست و آن را فراموش کرده یا منکر شده، این دلبستگی به دنیا است كه مذمت میشود؛ دنیاخواهی، دنیاطلبی، دنیاپرستی و دلباختن به دنیا است كه مورد نكوهش است و در قرآن غالباً از آن با تعبیر «یرید الدنیا» یاد میشود: مَن كَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاء لِمَن نُّرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاهَا مَذْمُومًا مَّدْحُورًا[19]؛ فَأَعْرِضْ عَن مَّن تَوَلَّى عَن ذِكْرِنَا وَلَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا * ذَلِكَ مَبْلَغُهُم مِّنَ الْعِلْمِ[20]. كسانی كه به این دنیا دلبستهاند، آدمهای نادانی هستند كه زندگی ابدی را فراموش کردهاند و خیال میکنند هر چه هست و نیست، همین زندگی چند روزه گذرا و توأم با بازیچهها، سرگرمیها و قراردادهای دنیایی است. دلبستگی به دنیا مذموم است، نه ذات حیات دنیا. این حیات از آن جهت که میتواند سعادت ابدی را برای شما تأمین کند، بسیار ارزشمند است. مثل دستهای از اسکناس، كه هر چند خود آن كاغذ كم ارزشی است، اما با آن میتوانید اشیاء قیمتی تهیه کنید و از همینرو برای شما ارزشمند است. اگر از این منظر به دنیا بنگرید، نه تنها مذمتی ندارد؛ بلكه نعمت بزرگی است که خدا به شما داده و اگر این نعمت نبود، اولیاء خدا به كمال نمیرسیدند و مستحق ثواب نمیشدند. بدی دنیا به خاطر آن است كه من دل به آن می بندم، آخرت را فدای آن میکنم و میشوم مرید دنیا. مَن كَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیَا نُؤْتِهِ مِنْها؛ اگر كسی زراعت این دنیا را بخواهد، همان نتیجهای که به آن دل بسته را به او میدهیم و بعد هم در آخرت بهرهای نخواهد داشت؛ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاهَا مَذْمُومًا مَّدْحُورًا؛ با سرشکستگی و خواری وارد جهنم میشود؛ اما مَن كَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ[21]؛ اگر كسی زراعت آخرت را بخواهد، ما هم به زراعتش برکت میدهیم و آن را زیاد میکنیم.
بنا براین «دنیا» و «آخرت» سه کاربرد دارد؛ اول: ویژگیهای وجودی عالمی که امروز در آن زندگی میکنیم، در مقابل عالمی كه خداوند بعد از فنای این عالم و فروپاشی نظام آن میآفریند و باقی است و نابودی و فنا در آن راهی ندارد؛ دوم: بخشی از زندگی انسان دوزیستی كه در این عالم است؛ در مقابل بخشی دیگری كه در عالم بعدی است؛ سوم: دلبستگی به این بخش از زندگی. گویا در اصل این معنی موصوفی بوده كه حذف شده است؛ مثل «حب الدنیا»، یا «ارادة الدنیا». همچنانكه پیش از این گفتیم «آخرة» صفتی است كه به جای موصوف خود نشسته، «دنیا» نیز صفتی است كه موصوفش به تدریج فراموش شده و خودش به جای اسم نشسته است. در واقع نكوهش اخلاقی دنیا برگشت به موصوفی دارد كه در درون ما نهفته و آن دلبستگی به دنیاست. بدون این دلبستگی، زندگی این دنیا مطلوب و ارزشمند است؛ چون نعمت بزرگی است كه خداوند به ما عنایت كرده، تا به وسیله آن بر علم و كمال خود بیافزاییم و برای آخرت خود ثواب كسب كنیم. مذمت برای دلبستگی، فریب خوردن از دنیا و دنیا را به جای آخرت گرفتن و وسیله را به جای هدف قرار دادن است. از همینرو به عنوان «متاع الغرور» معرفی شده است.
ایمان به آخرت، اساس ارزش رفتاهای انسانی
آخرتی که ما باید به آن اعتقاد داشته باشیم زندگی نهایی بعد از مرگ است كه ما در آن پاداش و کیفر اعمالمان را خواهیم دید. از لحاظ ارزشی نیز باید دنیا در نظرمان بسیار کوچک باشد؛ چون هدف آنجاست و همه عالم دنیا نسبت به عالم دیگر حتی مثل یك چشم برهم زدن در مقابل عمر هزارساله هم نیست. آخرت بینهایت، و دنیا متناهی است. البته در مقام ارزششناسی باید قدر این دنیا را بدانیم؛ زیرا به وسیله همین زندگی كوتاه دنیا كه بازیچه و سرگرمی بیش نیست، میتوان سعادت بینهایت را كسب كرد. اگر به این دنیا دل ببندم و این دلبستگی مانع از حرکت برای آخرت بشود، ضرر کردهام. از همین رو امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود دنیای شما كه اینقدر به آن عشق میورزید، در چشم علی به اندازهای بیارزش است، مثل استخوان خوک مردهای در دست شخص مبتلا به جذام.[22] اما اگر همین دنیا به عبادت بگذرد، هر لحظهاش از هزاران سال سلطنت دنیوی برای علی ارزشمندتر است و حتی یک ثانیهاش را هم به همه زخارف دنیا نمیفروشد.
آنچه گفتیم برای این بود كه بدانیم در مقام عمل، ارزشگذاری و هدفگذاری در زندگی به دنبال چه باشیم. ما باید دغدغه این را داشته باشیم که مردم عالم آخرت را فراموش نکنند. همه انبیا برای اثبات این دو کلمه آمدند: ایمان بالله و الیوم الآخر. بدون این اعتقاد از حیوانات هم پستتریم. قرآن میفرماید: إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللّهِ الَّذِینَ كَفَرُواْ فَهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ[23]؛ ارزش انسان به ایمان بالله و اعتقاد به یومالآخر است. باید این دغدغه را داشته باشیم که مردم اعتقادشان را گم نکنند و یادشان نرود كه آخرتی هم هست؛ هدف آنجاست و این دنیا وسیله است.
مساله اعتقاد به آخرت مهمترین مساله انبیا بود و قوام انسانیت انسان و فهم صحیح انسان و ارزش معرفت انسانی به پذیرفتن این اعتقاد است كه عالم آخرت بخش اصلی زندگی انسان است و زندگی این دنیا نسبت به آن مثل دوران جنینی است. همچنان كه قرآن میفرماید: إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ[24]؛ اصلاً زندگی، آنجاست؛ حتی کافر هم در روز قیامت میگوید: یَا لَیْتَنِی قَدَّمْتُ لِحَیَاتِی[25]؛ کاش برای حیاتم فکری کرده بودم و چیزی پیش فرستاده بودم! آن روز است كه كافر متوجه میشود آنچه در دنیا گذشت، حیات نبود؛ بلكه مرگ تدریجی بود؛ حیات اینجاست. قوام همه ادیان اعتقاد به توحید و معاد است. این اساس همه ارزشهاست و رفتار همه انسانها براساس این اعتقاد شکل میگیرد و ارزشیابی میشود و طبعاً دغدغه هر مسلمانی در درجه اول باید حفظ این عقاید باشد.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
[1]. ارشاد القلوب الی الصواب للدیلمی، ج1، ص 204.
[2]. حدید(57) / 3.
[3]. نمل(27) / 89.
[4]. قصص(28) / 77.
[5]. عنكبوت(29) / 20.
[6]. لیل(92) / 13.
[7]. انفطار(82) / 2-3.
[8]. قیامة(75) / 9.
[9]. تكویر(81) / 1.
[10]. طه(20) / 106-107.
[11]. حدید(27) / 21.
[12]. روم(30) / 43.
[13]. تكویر(81) / 6.
[14]. نهجالبلاغه، ص 493، خطبه 131.
[15]. حدید(57) / 20.
[16]. روم(30) / 54.
[17]. مومنون(23) / 101.
[18]. نساء(4) / 77.
[19]. اسراء(17) / 18.
[20]. نجم(53) / 29-30.
[21]. شوری(42) / 20.
[22]. وَ لَدُنْیَاكُمْ أَهْوَنُ عِنْدِی مِنْ وَرَقَةٍ فِی فِی جَرَادَةٍ تَقْضَمُهَا وَ أَقْذَرُ عِنْدِی مِنْ عُرَاقَةِ خِنْزِیرٍ یَقْذِفُ بِهَا أَجْذَمُهَا؛ بحارالانوار، ج 40، ص 348.
[23]. انفال(8) / 55.
[24]. عنكبوت(29) / 64.
[25]. فجر(89) / 24.