درس هفتم: ارزش مراتب توحید (2)

 

درس هفتم

ارزش مراتب توحید (2)

 

 

 

توحید در عبادت و خضوع دربرابر دیگران

توحید در عبادت و شفاعت

توحید در استعانت و توسل به اسباب عادی

 

 

 

 

انتظار می‌رود دانش‌پژوه پس از مطالعه این درس بتواند:

1. چگونگی سازگاری توحید در عبادت را با خضوع دربرابر اولیای الهی تبیین كند؛

2. چگونگی سازگاری توحید در عبادت را با شفیع قرار دادن اولیای الهی توضیح دهد؛

3. چگونگی سازگاری توحید در استعانت (توكل بر خدا) را با استمداد از اسباب ظاهری بیان كند.

 

 

 

 

یُدَبِّر الأمْرَ مَا مِن شَفِیعٍ إِلاَّ مِن بَعْد إِذْنِهِ... (یونس:3)؛ «[خداوند] كار [جهان] را تدبیر می‌كند؛ هیچ شفیعی نیست مگر پس از اذن او».

 

پیش از این گفتیم كه یكی از مراتب توحید، پس از اعتقاد به اینكه كسی جز خدا شایسته پرستش نیست، توحید در عبادت است؛ به این معنا كه انسان در عمل، كسی را جز خدا بندگی نكند. این مرتبه از توحید مربوط به عمل است. در اینجا این پرسش را مطرح می‌كنیم كه آیا توحید در عبادت به این معناست كه انسان نباید هیچ‌گونه خضوعی دربرابر دیگران كند و اگر هر خضوعی دربرابر دیگران كند، مشرك و از جرگة موحدان خارج است یا اینكه برخی از انواع خضوع، با توحید در عبادت منافاتی ندارد؟

توحید در عبادت و خضوع دربرابر دیگران

درباره حقیقت عبادت، دیدگاه‌های مختلفی مطرح شده است؛ برخی عبادت را به اطاعتی همراه با نهایت خضوع تفسیر كرده‌اند و بعضی گفته‌اند این خضوع باید با شكرگزاری نیز همراه باشد؛ برخی نیز آن را نهایت خضوع دربرابر كسی با احساس عظمت و اعتقاد به سلطه‌ای برای او دانسته‌اند؛ احساس و اعتقادی كه منشأ آن معلوم نیست؛ و دیدگاه‌های دیگری كه فرصت ذكر آنها نیست.(1)


1. ر.ك: محمد رشیدرضا، تفسیر المنار، ج1، ص56، 57، ذیل آیه إِیّاك نَعْبُدُ وَإِیّاك نَسْتَعِین. برای نقد این گفتار، ر.ك: شیخ‌محمدجواد بلاغی، آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن، ج1، ص128ـ 129.

به‌طور قطع، هر خضوعی را نمی‌توان عبادت گفت؛ بلكه عبادت، عملی است كه با اعتقاد به الوهیت كسی همراه باشد؛ یعنی عبادت‌كننده، به مالكیت كسی نسبت‌به خودش اعتقاد داشته باشد و دیگری را صاحب‌اختیار و ربّ شأنی از شئون خود بداند و برای او عملی را انجام دهد كه مملوكیت او اقتضا می‌كند. قوام عبادت، اعتقاد به این است كه دیگری را استقلالاً مالك شأنی از شئون خود بداند و برای رفع نیاز خود، دربرابر چنین موجودی خضوع كند؛ اما صرف احترام و خضوع دربرابر كسی یا چیزی، بدون چنین اعتقادی عبادت نیست؛ بنابراین، احترام به اولیای الهی و اظهار خضوع درمقابل ایشان ـ چه درحـال حیاتشـان و چه پس از وفـاتشان ـ شـرك در عبـادت نیست؛ چنان‌كه احترام به بیت‌الله‌الحرام و بوسیدن حجرالاسود، هرگز شرك نیست؛ هرچند این خضوع و احترام در بالاترین حد باشد. احترام شیعیان دربرابر قبور ائمه اطهار(علیهم السلام) و سایر اولیای الهی نیز شرك نیست. شیعیان، ائمه معصوم(علیهم السلام) و سایر اولیای الهی را بندگان مخلص و مقرب الهی می‌دانند كه از خود هیچ ندارند و بی‌اذن الهی هیچ‌كاری از آنها ساخته نیست؛ اگر كاری می‌كنند به‌عنایت خدا و به‌اذن اوست؛ پس تعظیم ایشان درواقع تعظیم خداست.

در قرآن می‌خوانیم كه خدای متعال به ملایكه امر فرمود كه دربرابر آدم سجده كنند.(1) همچنین، پدر، مادر و برادران یوسف(علیه السلام) درمقابل او به‌حالت خضوع به‌سجده افتادند؛(2) اگر سجده دربرابر آدم(علیه السلام) كه نهایت خضوع است، عبادتِ غیرخدا و شرك بود، خداوند هرگز به آن امر نمی‌كرد و یا به‌طور ضمنی آن را تأیید نمی‌‌كرد. البته این منافات ندارد كه برخی از اقسام تعظیم و احترام، مانند سجده، بااینكه شرك به‌شمار نمی‌آیند، به‌دلیل دیگری منع شرعی داشته باشند؛ چنان‌كه از ظواهر شرع، انحصاری بودن سجده‌


1. وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِیسَ أَبَی وَاسْتَكبَرَ وَكانَ مِنَ الْكافِرِین (بقره:34).

2. وَرَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَی الْعَرْشِ وَخَرُّواْ لَهُ سُجَّدًا... (یوسف:100).

دربرابر خداوند استفاده‌ می‌شود؛(1) اما احترام به اولیای الهی در سایر شكل‌ها، نه‌تنها منعی ندارد، بلكه از شعایر الهی است و نمونه‌های آن را در میان صحابة گران‌قدر پیامبر(صلى الله علیه وآله) درباره شخص آن حضرت و اهل‌بیت او(علیهم السلام) در تاریخ اسلام می‌توان مشاهده كرد.

بنابراین، مرز بین توحید و شرك، اعتقاد به عدم استقلال یا استقلال موجودی از موجودات عالم دربرابر خداست. اگر كسی معتقد باشد كه در عالم كسی غیر خدا هست كه مستقلاً مالك یكی از شئون انسانی است و اختیارش به‌دست اوست و دربرابر او كاری بكند كه مقتضای این مملوكیت باشد، این شخص مشرك در عبادت است؛ ولی اگر كسی درمقابل اولیای الهی، به‌دلیل قربشان در درگاه احدیت خضوع كند، نه‌تنها شرك نیست، بلكه از شعایر الهی و عین توحید است؛ برعكس، بی‌حرمتی به ایشان و محو آثارشان، نشانی از بی‌پروایی دربرابر خدا و باور نداشتن روز جزاست.

توحید در عبادت و شفاعت

نظیر مسئله واسطه بودن دیگران درزمینه ولایت كه در درس پیشین بیان شد، درزمینه شفاعت و توسل(2) هم هست؛ مسئله این است كه توحید در عبادت و استعانت، چگونه با شفاعت و توسل به دیگران در امور اخروی یا دنیوی سازگار است؟

شفاعت(3) در عرف اجتماع، معمولاً در موردی گفته می‌شود كه كسی به‌دلیل جرمی كه مرتكب شده است، بنابر قوانین، مستحق مجازات شده باشد؛ سپس به‌واسطة دیگری،‌


1. ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص122.

2. در فرهنگ شیعه، از شفاعت در امور دنیوی معمولاً با عنوان «توسل» یاد می‌شود؛ هرچند شفاعت در امور دنیوی و اخروی هردو یك حقیقت‌اند. اعتقاد به شفاعت، یعنی كسی معتقد شود كه دیگری نزد خدا واسطه می‌شود تا برای او كاری انجام دهد كه اگر او نبود، این كار صورت نمی‌گرفت؛ حال چه درباره حوایج دنیوی باشد، چه درباره حوایج اخروی.

3. کلمه شفاعت، مصدر از ریشه «شَفع»، به‌معنای جفت دربرابر «وَتر» است (ر.ك: جمال‌الدین محمدبن‌مكرم‌بن‌منظور، لسان العرب، ماده «شفع»).

از پیامدهای آن جرم مصون بماند. درواقع شفیع، شفاعت‌شونده را برای رهایی از وضعیت نامطلوب یا رساندن به وضعیتی مطلوب، همراهی و یاری می‌كند.‌ در فرهنگ اسلامی به كسی شفیع می‌گویند كه با تكیه بر موقعیت خود، شخص شفاعت‌شونده را از وضعیت نامطلوب و درخور كیفر می‌رهاند و یا در وضعیت بهتری قرار می‌دهد تا شایسته بخشودگی و فضل و رحمت ویژة الهی شود.(1) ازآنجاكه رحمت الهی فراگیر است، خداوند حق دارد كه به برخی از بندگانش، یا همه ایشان، بیش از استحقاق خودشان رحمت كند. البته اِعمال تفضلات الهی نیز مانند سایر افعال خداوند، گزاف و بی‌حكمت نیست و براساس حكمت و از مجرای ویژه و با شرایط خاصی صورت می‌گیرد كه در قرآن و روایات اهل‌بیت(علیهم السلام) ذكر شده است.(2) به‌هرصورت، اصل شفاعت، آموزه‌ای قرآنی(3) و مورد اتفاق فریقین است. احادیث فراوانی نیز در جوامع روایی شیعه و اهل‌سنت، به‌ویژه دربارة‌ شفاعت پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده است.(4)


1. ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ذیل بقره:48، ص157ـ158.

2. همان، ص169ـ183.

3. قرآن ازسویی شفاعت را حقی الهی و كاملاً از آنِ‌ خدا می‌داند: قُل لِّلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِیعًا (زمر:44)؛ «بگو: شفاعت یك‌سره از آنِ خداست»؛ و ازسوی‌دیگر، شفاعت را به‌اذن الهی برای دیگران ثابت می‌كند: ... مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ الا بِإِذْنِهِ... (بقره:255)؛ «كیست كه نزد او جز به‌اذن او شفاعت نماید؟» و در جای دیگر می‌فرماید: ...یُدَبِّرُ الأَمْرَ مَا مِن شَفِیعٍ إِلاَّ مِن بَعْدِ إِذْنِه...؛ (یونس:3)؛ «به تدبیر كار [جهان] می‌پردازد؛ هیچ شفاعت‌كننده‌ای جز به‌اذن او نیست».

4. برای نمونه، فریقین از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) آورده‌اند: انما شفاعتی لاهل الكبائر من امتی (ر.ك: محمدبن‌علی‌بن‌بابویه قمی (شیخ صدوق)، من لایحضره الفقیه، ج3، ص574، ح4963؛ همو، عیون اخبار الرضا، ج2، ص125؛ همو، الامالی، ص7؛ همو، التوحید، ص407، ح6؛ احمدبن‌حنبل، مسند احمد، ج3، ص213؛ محمدبن‌یزید قزوینی، سنن ابن‌ماجه، ج2، ص1441، ح4310؛ سلیمان‌بن‌‌اشعث سجستانی، سنن ابی‌داود، ج2، ص421 [البته در برخی از روایات، کلمه «انما» در اول حدیث نیامده است]. این حدیث نبوی نیز در روایات فریقین به‌چشم می‌خورد: ادّخرت شفاعتی لاهل الكبائر من امتی (ر.ك: محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج8، ص29؛ حسین‌بن‌ابی‌الحسن دیلمی، اعلام الدین، ج1، ص61؛ نورالدین هیثمی، مجمع ‌الزوائد، ج10، ص378؛ و سلیمان‌بن‌احمد طبرانی، المعجم الاوسط، ج6، ص106). همچنین روایات تفسیری عامه و خاصه، مقام محمود را در آیه شریفة عَسَی أَن یَبْعَثَك رَبُّك مَقَامًا مَّحْمُودًا (اسراء:79)، مقام شفاعت نبوی دانسته‌اند (ر.ك: محمد‌بن‌مسعود سلمی سمرقندی عیاشی، تفسیر العیاشی، ج2، ص314، ح148 و ص315، ح151؛ علی‌بن‌ابراهیم‌ قمی، تفسیر القمی، ج2، ص25؛ مجاهدبن‌جبر، تفسیر مجاهد، ج1، ص369؛ و ابن‌جریر طبری، جامع البیان فی تأویل القرآن، ج8، ص131ـ132؛ احمدبن‌حنبل، مسند احمد، ج2، ص441، 444، 528؛ محمدبن‌اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، ج1، ص142؛ همان، ج5، ص228؛ همان، ج8، ص184؛ محمدبن‌عیسی ترمذی، سنن الترمذی، ج4، ص365). برخی از دانشمندان اهل‌سنت، مانند ابن‌حجر عسقلانی، روایات شفاعت محمدی را متواتر دانسته و از واحدی، اجماع بر آن نقل كرده است (ر.ك: ابن‌حجر عسقلانی، فتح ‌الباری، ج11، ص368). ابوحفص نسفی (م 538ق) شفاعت رسولان و اخیار (برگزیدگان) را درباره صاحبان گناهان كبیره، به اخبار مستفیض، ثابت دانسته است (ر.ك: سعدالدین مسعودبن‌عمربن‌عبدالله تفتازانی، شرح العقاید النسفیة، ص109). طبق صریح بسیاری از روایات شیعه و اهل‌سنت، شفیعان روز قیامت متعددند و افزون بر رسول اكرم(صلى الله علیه وآله)، قرآن كریم، سایر پیامبران الهی، علما و شهدا نیز از چنین حقی برخوردارند؛ چنان‌كه در حدیثی از رسول‌الله(صلى الله علیه وآله) می‌خوانیم: یشفع یوم القیامة ثلاثة، الانبیاء، ثم العلماء ثم الشهداء (محمدبن‌یزید ابن‌ماجه قزوینی، سنن ابن‌‌ماجه، ج2، ص1443، ح413). روایات شیعه درباره شفاعت تأكید فراوانی دارند؛ چندان كه طبق برخی از احادیث، كسی كه منكر شفاعت شود، از آن بهره‌ای نخواهد داشت ... ومن لم‌ یؤمن بشفاعتی فلا اَناله اللهُ شفاعتی (محمدبن‌علی‌بن‌بابویه قمی (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، ج2، ص125، ح35؛ همو، الامالی، ص56).

با توجه به حقیقت شفاعت در فرهنگ اسلامی،‌ پاسخ به چگونگی سازگاری توحید در عبادت با شفاعت و توسل به دیگران، این است كه آنچه در برخی از آیاتِ بیانگر شفاعت نفی می‎شود، شفاعت استقلالی و بدون اذن است كه بی‎شـك از مصـادیق شرك است. اگر كسی شفاعت را استقلالاً حق غیرخدا بداند، مشرك است؛(1) چنان‌كه مشـركان عصر جاهلیت معتقد بودند كه فرشتگان، دختران خدایند و خدا به خواست آنها جامة عمل می‎پوشاند؛ هرچند برخلاف اراده و خواست خودش باشد و این فرشتگان می‌توانند نزد خدا از آنان شفاعت كنند؛ ازاین‌رو، بت‌هایی را به‌منزلة نمادی از فرشتگان می‎ساختند و برای بهره‌مندی از شفاعت ایشان و نزدیك شدن به خدا می‌پرستیدند.(2) چنین شفاعتی‌


1. زیرا چنین كسی معتقد شده است كه دیگران مستقلاً و بدون اذن خدا می‌توانند در تدبیر امور عالم ـ كه یكی از آنها شفاعـت و بهره‌مند ساختن بنـدگان از تفضلات خاص الهی است ـ دخالت كنند و حـال‌آنكه شفـاعت حـق انحصـاری خداوند است: قُل لِّلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِیعًا لَّهُ مُلْك السَّمَاوَاتِ وَالارْضِ...؛ «بگو: شفاعت تنها از ‌آنِ خداوند است؛ [زیرا] حاكمیت آسمان‌ها و زمین از ‌آنِ اوست». درحقیقت، توحید ربوبیِ این شخص، استوار نیست و به‌حد نصاب توحید نرسیده است.

2. ر.ك: یونس (10):18 و زمر (39):3.

كه شرط بهره‌مندی از آن، شریك گرفتن غیر در مقام عبادت و پرستش خداست، با توحید در عبادت و استعانت منافات دارد. اما اگر كسی معتقد باشد كه خداوند به برخی از بندگان خاص خود اجازه داده است تا برای بهره‌مندی بندگان از رحمت و تفضّلات ویـژة الهـی، وساطت و شفاعت كنند، این نه‌تنها شرك نیست، بلكه مورد تأیید و تصریح قرآن نیز هست. چنین اعتقادی، به روح توحید و عبودیت و نیایش نزدیك‌تر است؛ زیرا روح عبودیت و حقیقت بندگی و دعا، شكستن انانیت و خودیت‌های پنداری و اظهار عجز و نداری است و این حقیقت، در مقام توسل و شفاعت به اولیای الهی، بیشتر است. كسی كه به اولیای خدا متوسل می‌شود و آنها را شفیع قرار می‌دهد، اعتقادش این است كه آنها مقربان درگاه الهی‌اند؛ بنابراین، دعای ایشان به اجابت نزدیك‌تر است. ازسوی‌دیگر، آنان حقیقتاً خدا را شناخته‌اند و ستایش و نیایش آنها، از هر پندار ناروا و شركی پیراسته است؛ از‌این‌رو، آنان به نیایش و ستایش خدا سزاوارترند؛ خداوند نیز به‌واسطة ستایش و نیایش ایشان، ستایش و نیایش دیگران را می‌پذیرد.(1) پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) و امامان معصوم(علیهم السلام) اصلاً وجودشان عین دعاست؛ در هیچ آنی و هیچ حالی، به غیر اذن و امر خدا كاری نمی‌كنند؛ برای خودشان استقلالی قایل نیستند و خواستی غیر خواست خدا ندارند. شفاعت نیز باب رحمت دیگری دربرابر رحمت الهی نیست؛ رحمت خداست كه از راه این بندگان ظهور می‌كند. خدا بندگان خاص را واسطه‌ای قرار داده است تا كسانی كه شایستگی دریافت رحمت خاص الهی را ندارند، به‌واسطة وجود آنها، از این رحمت بهره‌مند شوند؛ ازاین‌رو، برادران یوسف(علیه السلام) وقتی رسوا شدند و دیدند دیگر كار از كار گذشته است، از پدر خواستند كه برای آنها استغفار كند و پدر را برای بخشایش گناهانشان شفیع قرار دادند؛ حضرت یعقوب(علیه السلام) نیز این تقاضا را رد نكرد؛ نفرمود بهتر است خودتان بروید و دعا كنید؛ بلكه این شفاعت را پذیرفت و به‌


1. شاید اینكه در زیارت جامعه چنین می‌خوانیم: من قصده توجّه بكم ومن وَحَّدَه قَبِلَ عنكم، از همین باب باشد.

آنان وعدة شفاعت داد.(1) خداوند نیز در قرآن وعده داده است كسانی كه با ارتكاب گناه، به خود ستم كرده‌اند، اگر نزد پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) بروند و از خدا آمرزش بخواهند و پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیز برای آنان نزد خدا آمرزش بخواهد، خداوند را توبه‌پذیر خواهند یافت و از رحمت ویژة خداوند برخوردار خواهند شد: وَلَوْ أنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أنفُسَهُمْ جَآؤُوك فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّابًا رَّحِیمًا (نساء:64).

بنابراین، شفیع قرار دادن دیگران و توسل به ایشان با اذن و رضایت الهی، مورد تأیید قرآن است و اعتقاد به شفاعت پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) یا دیگر بندگان خاص خـدا، درصـورتی‌كه ازجانب خدا مأذون باشند، منافاتی با توحید ربوبی ندارد.

عدم درك دقیق و جامع از مفاهیم قرآنی باعث شده است كه وهابیان و برخی از نویسندگان متأثر از ایشان، معتقدان به شفاعت پیامبران و اولیای الهی را مانند بت‌پرستان عصر جاهلیت، مشرك بدانند.(2) برخی پای را از این نیز فراتر می‌گذارند و می‎گویند: اصلاً مطلق شفاعت به‌معنای ایفای نقش واسطه برای رساندن شفاعت‌شوندگان به منافع دنیوی یا اخروی دروغ است! شفاعت، بیش از رهبری كردن، راه نشان دادن و آموزش دادن نیست؛ به‌هرصورت، این عده شفاعت را به‌معنایی كه شیعه به آن معتقد است، شرك می‌دانند.

در پاسخ به چنین ادعاها و برداشـت‌های نادرسـتی از آیات، بایـد گفت: اولاً معنای شفاعت در اصطلاح قرآنیِ آن، همان واسطه قـرار گرفتن برای رساندن خـیری دنیوی یا اخروی به شفاعت‌شوندگان است؛ ثانیاً در خود قرآن تصریح شده است كه چنیـن حقی‌


1. یوسف (12):97ـ98.

2. البته سردمدار وهابیت (ابن‌تیمیه) معتقد است كه شفاعت برای پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) در روز قیامت ثابت است؛ اما شفاعت دیگران، ازجمله ائمه شیعه سلام‌الله‌علیهم را به‌ویژه اگر شامل امور دنیوی هم بشود، شرك می‌‌داند (ر.ك: احمد‌بن‌عبدالحلیم‌بن‌تیمیه، قاعدة جلیلة فی التوسل والوسیلة، تصحیح عبدالقادر الارنائوط، ص35، 84 ،85، 233، 234). درباره سایر دیدگاه‌های مقتدای وهابیان، ر.ك: احمد‌بن‌عبدالحلیم‌بن‌تیمیه، رسائل وفتاوی شیخ الاسلام فی التفسیر والحدیث والاصول والعقائد والاداب والاحكام.

برای ملایكـه و برخـی از اولیای خـدا هسـت. در آیه 28 سوره انبیاء درباره فـرشـتگان می‎فرماید: وَلَا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی؛ «فرشتگان تنها برای كسی كه مرضی خـدا باشـد، شفاعت می‎كنند» و در آیه 86 از سوره زخرف می‎فرماید: وَلَا یَمْلِك الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَن شَهِدَ بِالْحَقِّ وَهُمْ یَعْلَمُون؛ «و كسانی كه به غیرخدا می‎خوانند، مالك شفاعت نیستند؛ مگر كسانی كه به‌حق شهادت دهند و دارای علم [ویژه‎ای] باشند». از این آیه نیز استفاده می‎شود كه كسانی كه از چنان آگاهی برخوردار باشند، شایستگی اشخاص را برای شفاعت تشخیص بدهند، شاهدان اعمال آنها بوده‎ و از اعمال و نیات بندگان آگاه باشند، دارای مقام و حق شفاعت‌اند. قدر متیقن، از كسانی كه این‌دو شرط را دارند، حضرات معصـومین(علیهم السلام) هستنـد. ولـی اِعمـال چنین حقـی، ازیك‌سـو با اجازه خـداوند اسـت و ازسوی‌دیگر، شامل اشخاصی می‌شود كه دارای شرایط و ویژگی‌های خاصی باشند و بی‎ضابطه و ازقبیل پارتی‌بازی در دنیا نیست؛ بلكه خود یكی از قانون‌ها و سنت‌های الهی است. اینكه كسانی در موارد معینی، درخصوص اشخاص معینی برای رحمت، وساطت كنند و باعـث شـوند بیش از آنچه خـودشان در ابتدا استحقـاق دارند، از رحمـت‎های خـدا بهره‌مند شوند، مورد تأیید قرآن است. رحمت‎های خدا از تفضّلات است و خدا حق دارد كه به برخی از بندگانش یا به همه ایشان، بیش از استحقاق خودشان رحمت كند. ولی برای این هم یك مسیری قرار داده و ضوابطی تعیین كرده است. برخی از انسان‌ها فقط از راه اعمالی كه انجام داده‎اند، پاداش می‎گیرند. كسانی هم هستند كه به‌واسطة برخی از اعمال، شایستگی این را می‌یابند كه غیرمستقیم هم از رحمت خدا استفاده كنند و میهمان اولیای خدا در برخورداری از فضل الهی بشوند؛ اما شایستگی این میهمانی را باید به‌دست بیاورند. بی‌علت و گتره‌ای كسی را میهمان نمی‌كنند. میهمان پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله)، ائمه اطهار(علیهم السلام) و اولیای دیگر خدا شدن در روز قیامت، حق است؛ اما هركس هم حق چنین میهمانی را ندارد. به‌هرحال، قرآن می‌فرماید: وَلا یُشفُعونَ الّا لِمَن ارتضی (انبیاء:28)؛ «ملایكه شفاعت نمی‌كنند

مگر برای كسی كه خدا بپسندد». پس قرآن شفاعت را ازسویی منوط به‌اذن الهی كرده و ازسویی‌دیگر، دایره‌اش را به كسانی محدود كرده است كه مورد رضایت الهی باشند. صاحبان حق شفاعت نیز، منحصر به فرشتگان كه در قـرآن از آنهـا نام بـرده شده است، نیست؛ بلكه براساس معیاری كه در خود قرآن برای شفاعت‌كنندگان شمرده شده است، این حق شامل كسانی نیز كه به‌تعبیر قرآن، شهادت به‌حق می‌دهند و گواه و شاهد بر اعمال همه انسان‌هایند، می‌شود(1) و براساس روایات معـتبر و متقن، افـزون بر پیامبر اكـرم(صلى الله علیه وآله)، دختر معصوم او، حضرت فاطمه(علیها السلام)، امامان معصوم شیعه(علیهم السلام) و برخی از اولیای الهی نیز كه دارای شرایط یادشده‌اند، از این حق بهره‌مندند.(2)

ازسویی شفاعت فقط منحصر به امور اخروی نمی‌شود، بلكه شامل امور دنیوی نیز می‌شود؛ چنان‌كه به‌تصریح قرآن، گاهی امت‌های پیشین برای برآوردن برخی از نیازهای دنیوی، پیامبران الهی را شفیع قرار می‌دادند و این شفاعت پذیرفته می‌شد؛ چنان‌كه امت عیسی(علیه السلام) به‌تصریح قرآن، برای دریافت مائدة‌ آسمانی به وی متوسل شدند و درخواست ایشان پذیرفته شد(3) و اصحاب رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نیز در ایام قحطی و خشك‌سالی، برای نزول باران، به دامان رسول خدا(صلى الله علیه وآله) پناه ‌‌بردند و حضرت را واسطه قرار ‌دادند.(4) دلیلی نیز نداریم كه توسل به پیامبران و اولیای الهی، مختص به زمان حیات ایشان باشد. به‌عقیدة‌


1. درباره شرایط شفاعت‌كنندگان، ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص171ـ173.

2. درباره مسئله شفاعت و مستندات قرآنی و روایی شیعه در این اعتقاد، ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص154ـ 186، به‌ویژه ص171ـ173؛ جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج8، ص3ـ200؛ همو، فی ظل اصول الاسلام (دراسة شاملة لمسألة التوحید والشرك والبدعة وقضیة الاستشفاع والتوسل والزیارة وغیرها فی ضوء الاصول المستفادة من ‌الكتاب والسنة)؛ سیدمرتضی عسكری، عقائد الاسلام، ج1، ص350، 351؛ عبدالله جوادی آملی، توحید در قرآن، ص599ـ602.

3. ر.ك: مائده:111ـ115.

4. برای نمونه، ر.ك: سلیمان‌بن‌اشعث، سنن ابی‌داود، ج1، ص260، ح1173؛ محمدبن‌محمد حاكم نیشابوری، مستدرك حاكم، ج1، كتاب الاستسقاء، ص328؛ احمد‌بن‌حسین‌بن‌علی بیهقی، السنن الكبری، ج3، ص349.

همه مسلمانان، با مرگ آدمی، حیات او پایان نمی‌پذیرد. به‌تصریح قرآن، همه انسان‌ها پس از مرگ و انتقال به برزخ و آخرت، از حیاتی فراتر از حیات دنیوی برخوردارند؛ به‌ویژه پیامبران، اولیای الهی و شهدا كه پس از رحلت به جهان آخرت، از حیاتی متعالی بهره‌مندند.(1) حتی به‌تصریح قرآن، پیامبران الهی گواهان تمام امت خویش‌اند؛(2) بدیهی است كه چنین گواهی، بدون حیاتی متعالی و آگاهی دقیق از اعمال و احوال امت، امكان‌پذیر نخواهد بود.

بنابراین، اعتقاد به شفاعت و توسل به حضرات معصومین(علیهم السلام) با توحید ناسازگار نیست؛ بلكه از شئون توحید است و در آیات شریفة قرآن و روایات، بر آن تأكید شده است. تأكید بر این مسائل ازاین‌روست كه در دهه‎های اخیر، عوامل شناخته‌شده یا ناشناخته‌ای، درباره این مسائل به‌شدت شبهه‌افكنی می‌كنند! به این خیال كه مردم را از اعتقاد به امور معنوی و غیبی جـدا كنند و شایستگـی امـدادهای غیبی را از آنـها بگیـرند. امـا خوشبختانه یكی از بركات بزرگ انقلاب ما این بود كه این مسائل را عینی كرد و از صحن‌وسرای مـدرسه و مجالس علمـی به صحنه زندگـی مـردم كشانـد و تحقـق عینی پدیده‎های معجزه‎آسا در صحنه‎های مختلف انقلاب و دفاع مقدس، جامعة ما را از بحث و بررسی و اثبات علمی این‎گونه مسائل بی‎نیاز ساخت. مردم ما و رزمندگان ما، هرروز در صحنه‌های دفاع مقدس، چنین اموری را با چشم خود می‌بینند، آن‌قدر این مسائل تكرار شده‌اند كه هركس برای مدتی هرچند اندك، شرف حضور در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل پیدا كرده باشد، مطمئن می‌شود كه چنین حقایقی در پشت پردة طبیعت وجود‌


1. وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ * فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ * یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِین (آل‌ عمران:169ـ171).

2. وَیَوْمَ نَبْعَثُ فِی كلِّ أُمَّةٍ شَهِیدًا عَلَیْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِك شَهِیدًا عَلَی هَـؤُلاء (نحل:89)؛ «و [به‌یاد آور] روزی را كه در هر امتی گواهی از خودشان برایشان برانگیزیم و تو را [هم] بر این [امت] گواه آوریم».

دارد و چنین مددهایی غیبی در كار است؛ دست‌هایی هست كه فوق عـوامل طبیعت در جهان كار می‎كنند؛ دعاها، توسل‌ها، گریه‎ها و تضرع‎ها، در جذب این رحمت‌ها و مددهای غیبی، فوق‌العاده مؤثرند. بحمدالله این بركت هم در سآیه انقلاب، نصیب ملت ما شده و این اعتقاد در‌میان جوان‌های ما پس از انقلاب و به‌ویژه پس از شروع دفاع مقدس، گسترش یافته است و مردم، اعجاز و كرامت اولیای خدا را به‌چشم خود دیده‌اند.

توحید در استعانت و توسل به اسباب عادی

یكی از مراتب توحید این بود كه انسان نیازهایش را تنها از خدا بخواهد و از او كمك بگیرد. اتكا و اتكالش در زندگی به او باشد. ممكن است این شبهه پیش بیاید كه اگر اعتقاد انسان این باشد كه همه كارها به‌دست خداست و اسباب و وسیله‌ها كاره‌ای نیستند، انگیزة فعالیت را از دست می‌دهد. اگر بر این باور باشیم كه خدا همه‌كاره است و از دیگر اسباب كاری ساخته نیست، به‌جای‌اینكه برای به‌دست آوردن روزی، به اسباب مادی دنیا متوسل شویم و خود را به هزاران آب و آتش بزنیم، به‌جای خود می‌نشینیم، دست به دعا برمی‌داریم و به خدا توكل می‌كنیم؛ خدایی كه روزی ناتوان‌ترین موجودات را در دل دریاها و اعماق زمین ضمانت كرده است، چه نیازی به تلاش من و شما دارد؟ در امور دینی نیز، اگر باور داشته باشیم كه خداوند، خود می‌تواند از دینش حمایت كند و آن را بر سایر ادیان غلبه دهد، دراین‌صورت، چه نیازی است كه من و شما سختی‌های جهاد را تحمل كنیم و در راه خدا كشته شویم؟

درمیان مسلمانان، اشاعره چنین توهمّی كرده‌اند كه غیر از خدا، هیچ سبب دیگری تأثیری ندارد و نسبت افعال به غیرخدا نسبتی مجازی است.(1) اما ما چنین اعتقادی نداریم. ما معتقدیم كه هرچند فاعل استقلالی همه كارها خداست؛ اما این به‌معنای نفی‌


1. دراین‌‌باره در درس دوازدهم با عنوان «فاعلیت خداوند و سایر موجودات» به‌تفصیل سخن خواهیم گفت.

تأثیر سایر اسباب نیست. دیگر اسباب نیز مؤثرند، اما تأثیرشان به‌اذن‌‌الله است. خداست كه چنین تأثیری به آنها می‌بخشد. اگر خدا نخواهد، هیچ‌یك از اسباب تأثیری نخواهند داشت؛ ازاین‌رو، گاهی تمام اسباب و شرایط برای تحقق چیزی فراهم است؛ اما آن سبب اثر نمی‌كند؛(1) چنان‌كه به‌اذن الهی آتش نمرود بر ابراهیم(علیه السلام) برد و سلام شد. گاهی نیز خداوند برای نشان دادن قدرت فائقة خود، امری را از راه غیر اسباب ظاهری و عادی آن محقق می‌كند. نمونه‌های آن در‌میان معجزات پیامبران بزرگ در قرآن فراوان است؛(2) یكی از نمونه‌های روشن آن در قرآن، جریان جنگ بدر است. مؤمنان در جنگ بدر، درنهایتِ شدت و استیصال و به‌حكم همه اسباب ظاهری، محكوم به فنا و نابودی بودند؛ چنان‌كه قرآن درباره آنها می‌فرماید: وَلَقَدْ نَصَرَكمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وأنتُمْ أذِلَّةٌ... (آل ‌عمران:123)؛ «و یقیناً خدا شما را در [جنگ] بدر باآنكه ذلیل و ناتوان بودید، یاری كرد». خداوند در قرآن، هیچ‌جا مؤمنان را دربرابر كفار، ذلیل نخوانده است، مگر در همین آیه. دراین‌حال، مسلمانان به خدا استغاثه كردند و او را به‌یاری طلبیدند: إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّكمْ فَاسْتَجَابَ لَكمْ أنِّی مُمِدُّكم بِألْفٍ مِّنَ الْمَلآئِكةِ مُرْدِفِین (انفال:9)؛ «[به‌یاد آورید] زمانی را كه پروردگار خود را به فریاد می‏طلبیدید؛ پس دعای شما را اجابت كرد كه من شما را با هزار فرشتة پیاپی یاری خواهم كرد». همان‌وقت كه فرشتگان را می‌فرستد، می‌فرماید: خیال نكنید كه فرشتگان كاره‌ای هستند؛ تاكنون گمان می‌كردید كه خودتان‌


1. در حدیثی از امیرالمؤمنین(علیه السلام) می‌خوانیم: أَنَّ رَجُلًا قَامَ إِلَی أَمِیر ِالْمُؤْمِنِین(علیه السلام) فَقَالَ لَهُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ بِمَا عَرَفْتَ رَبَّك؟ قَالَ: بِفَسْخِ الْعَزْمِ وَنَقْضِ الْهِمَمِ لَمَّا أَنْ هَمَمْتُ حَالَ بَیْنِی وَبَیْنَ هَمِّی وَعَزَمْتُ فَخَالَفَ الْقَضَاءُ عَزْمِی فَعَلِمْتُ أَنَّ الْمُدَبِّرَ غَیْرِی (محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج3، ص42، باب 3؛ و محمدبن‌علی‌بن‌بابویه قمی (شیخ صدوق)، التوحید، ص288، ح7)؛ «مردی به‌سوی امیر مؤمنان(علیه السلام) رفت و از حضرت پرسید: ای امیر مؤمنان! چگونه پروردگارت را شناختی؟ حضرت فرمود: با درهم ‌شكسته شدن تصمیم‌های استوار و نقض همت‌های بلند. هنگامی‌كه به انجام كاری كمر بستم، مانعی بر سر راهم پیش آمد؛ و تصمیم بر انجام كاری گرفتم؛ اما قضای الهی، به‌گونه‌ای دیگر رقم خورد؛ پس دانستم كه مدبّر و كارگردان جهان، كسِ دیگری است».

2. مانند ظهور ناقة صالح از دل كوه، تأثیر عصای موسی، تولد عیسی و معجزات او.

كاره‌ای هستید و یا به اسب و شمشیر و موقعیت سوق‌الجیشی خود اعتماد كرده بودید؛(1) حالا دیگر همه اینها را از دست دادید و دیدید كه ازلحاظ موقعیت جنگی در لبة سقوط و شكست هستید. حال كه خداوند، فرشتگان را برای یاری شما فرستاده است، مبادا گمان كنید كه فرشتگان كاره‌ای هستند؛ كار دست خداست و یاری و پیروزی، تنها ازجانب اوست: وَمَا جَعَلَهُ اللّهُ إِلاَّ بُشْرَی وَلِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكمْ وَمَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِندِ اللّهِ إِنَّ اللّه عَزِیزٌ حَكیم (انفال:10)؛ «و این [یاری توسط فرشتگان] را خداوند جز نویدی [برای شما] قرار نداد و تا آنكه دل‌های شما بدان اطمینان یابد و پیروزی جز ازنزد خدا نیست كه خدا شكست‌ناپذیرِ حكیم است». اگر او بخواهد، در بحرانی‌ترین وضعیت، شما را پیروز می‌گرداند و اگر نخواهد، دست یاری‌اش را از سر شما برمی‌دارد و با برخورداری از بهترین شرایط، طعم شكست را خواهید چشید؛ چنان‌كه در جنگ احد به‌دلیل بی‌پروایی عده‌ای از مسلمانان و گرایش آنها به دنیا، خداوند، سپاه اسلام را با فراوانی عده، اندكی به‌حال خود واگذاشت تا اینكه دشمن، عدة كثیری از آنان را غافل‌گیر كرد و به‌شهادت رسانید؛(2) و نیز در جنگ حنین كه مسلمانان به كثرت جمعیت خود فریفته شدند و باوجود عدة‌ فراوان، در تنگنای شدیدی قرار گرفتند تا متنبّه شوند و به درگاه خدا تضرع كنند و خداوند دوباره یاری و نصرت خود را به آنان بازگرداند: لَقَدْ نَصَرَكمُ اللّهُ فِی مَوَاطِنَ كثِیرَةٍ وَیَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أعْجَبَتْكمْ كثْرَتُكمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنكمْ شَیْئًا وَضَاقَتْ عَلَیْكمُ الأرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُم مُّدْبِرِینَ * ثُمَّ أنَزلَ اللّهُ سَكینَتَهُ عَلَی رَسُولِهِ وَعَلَی الْمُؤْمِنِینَ وأنـزَلَ جُنُودًا لَّمْ تَـرَوْهَا وَعـذَّبَ الَّذِینَ كفَـرُواْ وَذَلِك جَـزَاء الْكافِـرِین (تـوبه:25ـ26)؛ «قطعـاً خداوند، شما را در مواضع بسیاری یاری كرده است و [نیز] در روز حنین، آن‌هنگام‌كه شمار زیادتان شما را به‌شگفت آورده بود؛ ولی به‌هیچ‌وجه از شما دفع [خطر] نكرد و‌


1. ر.ك: ‌انفال:42.

2. ر.ك: ‌آل عمران:152ـ155.

زمین با همه فراخی، بر شما تنگ شد؛ سپس درحالی‌كه پشت [به دشمن] كرده بودید، برگشتید. آن‌گاه خدا آرامش خود را بر فرستادة خود و بر مؤمنان فرود آورد و سپاهیانی فرو فرستاد كه آنها را نمی‏دیدید و كسانی را كه كفر ورزیدند، عذاب كرد و سزای كافران همین بود».

اما سبب‌سازی و سبب‌سوزی خداوند متعال، به معجزات پیامبران و كرامات اولیایش و حتی به مؤمنان و مجاهدان صدر اسلام محدود نمی‌شود؛ وعدة نصرت الهی فراگیر است و تمام مجاهدان در راه خدا، از صدر اسلام تا زمان پیروزی كامل مؤمنان خداپرست را دربرمی‌گیرد: یَا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْكمْ وَیُثَبِّتْ أقْدَامَكم (محمد:7)؛ «ای كسانی كه ایمان آورده‏اید! اگر خدا را یاری كنید، یاریتان می‏كند و گام‌هایتان را استوار می‏دارد». یكی از نمونه‌های روشن نصرت الهی را در دوران دفاع مقدس به‌چشم خود دیده‌ایم و نظایر آن در تاریخ اسلام و تاریخ معاصر فراوان است كه جای شرح و بسط آن نیست.

حتی وعده‌های یاری الهی، منحصر به صحنه‌های جنگ و مبارزة مسلحانه با غیرمسلمانان نیز نمی‌شود؛ خداوند با مقدراتی كه برای مؤمنان رقم می‌زند، تمام مؤمنان راستین را یاری می‌كند و آنان را تا رسیدن به راه‌های امن و سلامت، به راه‌های خود راهبری می‌كند: وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِین (عنكبوت:69)؛ «و كسانی كه در راه ما تلاش می‌كنند، به‌یقین، آنان را در راه‏های خود راهبری می‌كنیم و درحقیقت، ‏خدا با نیكوكاران است».

خداوند، دست توانای خود را در مقدرات بشر، كمابیش به همه ما نشان داده است تا بدانیم در عین تلاشی كه به آن مأموریم، تنها باید به خدا اعتماد كنیم و از او مدد بجوییم و بیش از اندازه، به اسباب ظاهری اعتماد نكنیم. اگر مجموعه اسباب و شرایطی را كه برای تحقق یك حادثه یا یك جریان محاسبه كنیم، آن‌گاه می‌بینیم كه آنچه در

اختیار و تحت ارادة ماست، حقیقتاً ناچیز است. برای تحقق یك جریان، باید اسباب و شرایط بسیاری دركنارهم فراهم باشند تا آن حادثه یا جریان تحقق بیابد؛ مثلاً اگر محاسبه كنیم، می‌بینیم چقدر شرایط مادی و معنوی باید دست به دست هم دهند تا ازمیان میلیاردها انسان، برای كسی توفیق و افتخار شاگردی مكتب امام صادق(علیه السلام) و ترویج مكتب اهل‌بیت(علیهم السلام) فراهم شود؟ اما ما گاهی با ساده‌انگاری، برخی از قضایا را بر اتفاق و بازی روزگار حمل می‌كنیم. ازنظر انسان موحد، هیچ حادثه‌ای از قلمرو تقدیر الهی خارج نیست و دست حكمت الهی در فرازِ همه مقدرات بشر است؛ چه حكمت آن را بدانیم و چه ندانیم.

خلاصه اینكه، توحید در استعانت و توكل به خدا، با استفاده از اسباب ظاهری منافاتی ندارد؛ انسان متوكل در صحنه‌های مختلف جهاد و تلاش در راه خداوند كه برای آزمایش او فراهم شده است، وارد می‌شود و برای بهره‌برداری از نصرت الهی، تمام همت و تلاش خود را به‌كار می‌بندد و از اسباب مادی و معنوی برای رسیدن به مقصود استفاده می‌كند؛ ولی درهرحال، تأثیر اسباب و نصرت و پیروزی را از خدا می‌داند و این، نه‌تنها موجب رخوت و سستی در انگیزه و عمل نمی‌شود، بلكه موجب این می‌شود كه مؤمنان در سخت‌ترین شرایط، امید خود را از دست ندهند و با انگیزه و فعالیت بیشتر، مسئولیتی را كه بر عهده دارند، تا رسیدن به مقصود ادامه دهند.

خلاصه

1. صرف خضوع دربرابر دیگری عبادت نیست. حقیقت عبادت آن است، كه كسی دیگری را استقلالاً صاحب‌اختیار و مدبر شأنی از شئون خود بداند و برای او عملی انجام دهد كه مملوكیت او اقتضا می‌كند.

2. به‌اعتقاد شیعیان، پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله)، امامان معصوم(علیهم السلام) و سایر اولیای الهی، بندگان مخلص و مقرب الهی‌اند كه از خود هیچ ندارند و بی‌اذن الهی هیچ‌كاری از آنها ساخته نیست. اگر كاری می‌كنند به‌عنایت خدا و به‌اذن اوست؛ پس خضوع دربرابر ایشان و تعظیم ایشان، درواقع تعظیم خداست.

3. اگر صرف خضوع دربرابر دیگران شرك بود، خداوند هرگز فرشتگان را مأمور به سجده برای آدم نمی‌كرد و حضرت یعقوب(علیه السلام) برای یوسف(علیه السلام) به سجده نمی‌افتاد. مرز بین عبادت و شرك، عملی همراه با اعتقاد به الوهیت دیگری است.

4. خداوند متعال حق دارد كه به رحمت واسعة خود، بندگان گناهكارش را ببخشد یا بیش از آنچه به‌واسطة عمل خود استحقاق دارند، عطا كند. اعمال تفضلات الهی نیز مانند سایر افعال او گزاف و بی‌حكمت نیست؛ بلكه از مجرای ویژه و با شرایط خاصی صورت می‌گیرد كه در قرآن و روایات اهل‌بیت(علیهم السلام) از آن، با عنوان «شفاعت» یاد شده است.

5. از آیات قرآن چنین استفاده می‌شود كه شفاعت بالاصالة و استقلالاً حق خداست؛ ولی خدا به بندگان خـاص خـود ـ كه مجـرا و مظهـر رحمـت خاص الهی‌اند ـ اذن داده است كه از برخی گناهكاران امتِ پیامبر(صلى الله علیه وآله) با رضایت الهی، شفاعت كنند.

6.‌ اذن الهی به بندگان خاص خود برای شفاعت، منحصر به امور اخروی نمی‌شود. در قرآن، نمونه‌هایی داریم كه امت برخی پیامبران برای برآوردن برخی از نیازهای دنیوی، پیامبر خود را شفیع قرار می‌دادند و شفاعتشان پذیرفته می‌شود.

7. دلیلی كه شفاعت شفاعت‌كنندگان را در قرآن اثبات می‌كند، اطلاق دارد و شامل حیات و ممات آنان می‌شود. دلیلی نداریم كه جواز توسل به پیامبر(صلى الله علیه وآله) و سایر بندگان خاص خدا و درخواست شفاعت از ایشان، منحصر به زمان حیات ایشان در این دنیا باشد؛ به‌عقیدة تمام مسلمانان، حیات انسان با انتقال او از این دنیا پایان نمی‌پذیرد. دراین‌میان، پیامبران، صدیقین، شهدا و صالحان، پس از مرگ و شهادت در راه خدا، در جوار پروردگار، از حیاتی پاك و متعالی برخوردارند. به‌تصریح قرآن، پیامبران الهی گواهان تمام امت خویش در روز قیامت‌اند. بدیهی است كه چنین گواهی بدون آگاهی از احوال و اخبار امت، امكان‌پذیر نخواهد بود.

8. توحید در استعانت و توكل به خدا با استفاده از اسباب ظاهری منافاتی ندارد. انسان متوكل در صحنه‌های مختلف جهاد و تلاش در راه خداوند كه برای آزمایش او فراهم شده است، وارد می‌شود و برای بهره‌برداری از نصرت الهی، تمام همت و تلاش خود را به‌كار می‌بندد؛ ولی درهرحال، تأثیر اسباب و نصرت و پیروزی را از خدا می‌داند.

پرسش‌ها

1. آیا هرگونه خضوعی را دربرابر دیگری می‌توان عبادت نامید؟ (توضیح دهید).

2. چگونه می‌توان آیاتی را كه شفاعت را حق خدا می‌داند، با آیاتی كه شفیعانی غیر از خدا معرفی می‌كند، جمع كرد؟

3. آیا شفاعت فقط منحصر به درخواست بخشش گناهان می‌شود؟

4. آیا می‌توان احترام به اهل قبور و توسل به صاحبان آنها را مرده‌پرستی نامید؟

5. توحید در استعانت، چگونه با توسل به اسباب مادی و تلاش در میادین مختلف سازگار است؟

فعالیت تكمیلی

دلایل بیهوده نبودن درخواست شفاعت از پیامبر(صلى الله علیه وآله) و سایر اولیای الهی (در حیات و پس از وفات) را از كتاب ذیل تقریر كرده، با استاد درباره آن بحث كنید:

جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج8، ص144ـ153.

منابعی برای مطالعه بیشتر

1. مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش عقاید، درس پنجاه‌و‌نهم و شصتم، ص479ـ494.

2. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص154ـ 186، مبحث شفاعت.

3. مطهری، مرتضی، مجموعه‌آثار، ج1، بخش هشتم: شفاعت، ص241ـ 265.

4. سبحانی، جعفر، منشور جاوید، ج8، بخش شفاعت، ص3ـ200.

5. ـــــــــــــ ، فی ظل اصول الاسلام: دراسة شاملة لمسألة التوحید والشرك والبدعة وقضیة الاستشفاع والتوسل والزیارة وغیرها فی ضوء الاصول المستفادة من ‌الكتاب والسنة.