گفتار سی‌و‌هفتم: جایگاه محبت و انس با معبود

 

 

گفتار سی‌و‌هفتم

جایگاه محبت و انس با معبود

 

 

اشاره‌ای به مراتب محبت

در ادامة شرح و بررسی مناجات خمس عشر، مجال پرداختن به مناجات محبین فرارسیده است. محور بیانات نورانی امام سجاد(علیه السلام) در این مناجات شریف، محبت به خداوند است كه طی مباحث گذشته بارها بدان پرداخته شده است. در این مناجات چهار واژه به‌معنای محبت ذكر شده كه عبارت‌اند از: «محبت»، «ود»، «اراده»،و «هیام». افزون بر آن چهار واژه، واژگانی نیز ذكر شده‌اند كه بیانگر مبادی، لوازم یا نتایج محبت‌اند.

چنان‌كه در برخی از گفتارهای پیشین گذشت، در زبان فارسی تقریباً واژه‌های «خواستن»و «دوست داشتن»به مفهوم محبت به كار رفته‌اند؛ واژة اول حاكی از مرتبة نازل محبت، و واژة دوم حاكی از مرتبة شدیدتر محبت است و واژگانی چون «دلدادگی»، «شیفتگی»، «دل‌بستگی» و «شیدایی».برای آثار محبت وضع شده‌اند. اما در زبان عربی، حدود بیست واژه برای محبت و لوازم و نتایج آن به كار رفته‌اند و از آن شمار، حدود هفت واژه حاكی از مفهوم و مراتب محبت هستند. به نظر می‌رسد واژة «هوی».كه به‌معنای میل و تمایل به محبوب است، برای اولین مرتبة محبت وضع شده است و «هوای نفس» كه به‌معنای دلخواه می‌باشد، از همان ماده گرفته شده است. شاید

واژة «اراده» حاكی از دومین مرتبة محبت باشد. البته این اراده به‌معنای روان‌شناختی‌اش نیست كه به‌معنای تصمیم و عزم است و رفتار به‌شمار می‌آید، بلكه حالتی نفسانی و به‌معنای خواستن و دوست ‌داشتن است و رفتار شمرده نمی‌شود. در قرآن نیز مشتقات اراده در معنای حالت نفسانی دوست داشتن به كار رفته‌اند؛ برای نمونه خداوند می‌فرماید: تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیَا وَاللَّهُ یُرِیدُ الآخِرَةَ وَاللَّهُ عَزِیزٌ حَكِیم؛(1)«شما كالای این جهان را می‌خواهید و خدا [برای شما پاداش و نعمت جاویدِ] آن جهان را می‌خواهد؛ و خداوند توانای بی‌همتا و دانای باحكمت است».

در آیه‌ای دیگر می‌فرماید:

وَلَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ فِی الأمْرِ وَعَصَیْتُمْ مِنْ بَعْدِ مَا أَرَاكُمْ مَا تُحِبُّونَ مِنْكُمْ مَنْ یُرِیدُ الدُّنْیَا وَمِنْكُمْ مَنْ یُرِیدُ الآخِرَةَ...؛(2) «همانا خدا وعدة خود را با شما راست گردانید، هنگامی كه [در جنگ بدر و در آغاز جنگ احد] به فرمان او دشمنان را می‌كشتید، تا آنكه سست شدید و در كار [جنگ و بر سر تقسیم غنایم] با یكدیگر به نزاع پرداختید و پس از آنكه آنچه را دوست داشتید [یعنی غنایم را]، به شما نشان داد، نافرمانی كردید؛ برخی از شما خواهان این جهان و برخی خواستار آن جهانید...».

پس از واژگان «هوی» و «اراده» واژگان «محبت»و «مودت» برای سومین مرتبة دوستی و محبت وضع شده‌اند و پس از آنها واژة «هیام» قرار دارد كه یكی از مشتقات آن در كنار واژة «اراده» «محبت» و «مودت» در این مناجات به كار رفته‌ است. هیام كه در فارسی به‌معنای شیفتگی و شیدایی است، بر مرتبه‌ای از محبت اطلاق می‌شود كه


1. انفال (8)، 67.

2. آل ‌عمران (3)، 152.

عاشق دیوانه‌وار و مجنون‌صفت در پی معشوق می‌دود و به‌دلیل رفتار غیرعادی او را دیوانة معشوق می‌نامند؛ چنان‌كه در لغت آمده است كه هیام نوعی جنون ناشی از عشق است.(1) بالاترین مرتبة محبت «عشق» است كه در آن، عاشق خود را فانی در معشوق می‌یابد. واژة عشق كه خود و مشتقاتش فراوان در ادبیات عرفانی به كار رفته است، شاید بدان دلیل كه در عصر نزول قرآن به‌معنای عشق و محبت مجازی غلبه یافته بود و به‌معنای عشق معنوی و عشق به خداوند به كار نمی‌رفت، در قرآن ذكر نشده، اما در روایات استفاده شده است؛ ازجمله در روایتی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دربارة عشق به عبادت خداوند می‌فرمایند:

أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَةَ فَعَانَقَهَا وأَحَبَّهَا بِقَلْبِهِ وَبَاشَرَهَا بِجَسَدِهِ وَتَفَرَّغَ لَهَا فَهُوَ لَا یُبَالِی عَلَى مَا أَصْبَحَ مِنَ الدُّنْیَا عَلَى عُسْرٍ أَمْ عَلَى یُسْر؛(2) «بهترین مردم كسی است كه عاشق عبادت شود و آن را در آغوش گیرد (یعنی با آن مأنوس گردد) و از صمیم دل دوستش بدارد و با تن با آن بیامیزد و آن را انجام دهد و خود را برایش فارغ سازد (به كار دیگری مشغول نگردد). چنین شخصی از آن باك ندارد كه زندگی دنیایش با سختی گذرد یا آسانی».

مفهوم محبت و ارتباط آن با لذت

اكنون جا دارد دربارة مفهوم محبت سخن ‌گوییم. محبت برخلاف واژگانی چون «هیام»، «ارادت» و «عشق»كه هریك برای مرتبة خاصی از آن وضع شده‌اند، لفظی است عام كه در مورد همة مراتب محبت استعمال می‌شود؛ گرچه در مواردی بر مرتبة خاصی از محبت


1. ابن‌منظور، لسان العرب، ج12، ص626.

2. محمدبن‌یعقوب كلینی، كافی، ج2، ص83، ح3.

نیز اطلاق می‌گردد. مفهوم محبت و دوستی از امور بدیهی و برای همگان شناخته‌شده است و چون تجربة دوست ‌داشتن برای هركس رخ داده و می‌دهد، هركس درك روشنی از آن دارد. با وجود این، تعریف «محبت»آسان نیست؛ ازآن‌رو كه گاهی مفاهیم بدیهی مثل «مفهوم نور» به‌دلیل آشكار بودنشان، به‌راحتی تعریف‌شدنی نیستند. بنابراین جا دارد در این مقال به تعریف و تبیین واژة «محبت» بپردازیم. برای این منظور، ممكن است انسان سراغ كتاب‌های لغت، ادبیات و سایر رشته‌های علمی كه دربارة محبت سخن گفته‌اند، برود و از لابه‌لای آنها معنای محبت را به دست ‌آورد. اما شایسته‌تر آن است كه سراغ تجربیاتش برود و مصادیق محبت را در وجود خود جست‌وجو كند و ادراكات و احساساتی را كه در گیر‌و‌دار دوست ‌داشتن برای او پدید می‌آیند و با علم حضوری درك می‌شوند، واكاود. وقتی ما مصادیق محبت‌ها و دوستی‌ها را از نظر می‌گذرانیم، درمی‌یابیم كه آن دوست داشتن‌ها به‌دلیل لذتی است كه در محبوب و متعلق محبت خود درك می‌كنیم. آن لذت گاهی با حواس پنج‌گانه درك می‌شود؛ ‌نظیر آنكه ما با چشم مناظر زیبا را مشاهده می‌كنیم و از آنها لذت می‌بریم و درنتیجه، آنها را دوست می‌داریم. با شنیدن صدایی زیبا و لذت بردن از آن، بدان علاقه‌مند می‌شویم یا فلان عطر را چون دارای بوی دل‌انگیز و لذت‌بخش است، دوست می‌داریم.

گاهی لذتی كه برانگیزانندة محبت و علاقه است، به‌وسیلة حواس باطنی درك می‌شود. نظیر آنكه ما از شعری با وزن، محتوا و پیام مناسب كه در آن استعاره، كنایه و لطایف شعری به كار رفته است، لذت می‌بریم و با شنیدن آن به وجد می‌آییم. همچنین ما كسی را كه دارای اخلاق نیكو و سخاوت و ادب است، دوست می‌داریم و این دوستی به‌دلیل لذتی است كه از رهگذار ادب، سخاوت و سایر خلقیات نیكوی او عاید ما می‌شود.

بنابراین اگر ما از دیدن چیزی، شنیدن صدایی یا بوییدن عطری لذت ببریم، محبت

ما معطوف آنها می‌شود و همچنین مفاهیم و معقولات، اگر لذت معنوی را در ما بر‌انگیزانند، محبوب ما قرار می‌گیرند. در ارتباط با انسان‌ها نیز وقتی ما از خصلت‌ها و ویژگی‌های آنها لذت ببریم، بدانها محبت می‌ورزیم؛ چنان‌كه داشتن قیافة زیبا، صدای خوب یا اخلاق نیكو كه برانگیزانندة لذت هستند، باعث محبت ما به افراد می‌شوند. به‌هرروی، محبت و لذت، لازم و ملزوم‌اند و تعلق دوستی و محبت ما به افراد و اشیا به‌دلیل لذتی است كه از آنها به‌وسیلة دیدن، شنیدن، لمس كردن، چشیدن و بوییدن و نیز به‌وسیلة قوای باطنی كه عبارت‌اند از حس مشترك، قوة خیال، قوة مفكره و قوة حافظه متوجه ما می‌شود.

اما لذت، حالتی روانی و نفسانی است كه چیزی ملایم و سازگار با نفس انسان، آن را پدید می‌آورد. چیزهایی كه ما با آنها ارتباط برقرار می‌كنیم، گاهی با یكی از قوای مدركة ظاهری یا باطنی ما ملایمت و سازگاری دارند و درنتیجه مطبوع نفس انسان قرار می‌گیرند و ما از آنها لذت می‌بریم. گاهی ملایم و سازگار با نفس ما نیستند و درنتیجه از آنها لذت نمی‌بریم؛ نظیر هوای بسیار گرم یا بسیار سرد كه ملایم و سازگار با نفس ما نیست و از آن لذت نمی‌بریم.

ارتباط محبت با تقرب به محبوب

وقتی انسان از چیزی لذت بُرد و درنتیجه آن را دوست داشت، می‌كوشد به نوعی با آن ارتباط برقرار كند و به تعبیر دیگر واجد آن شود. اگر محبوب او صدای خوش و دل‌نشینی داشت، می‌خواهد آن را بشنود. اگر منظره یا گل زیبایی وجود داشت، می‌خواهد آن را ببیند. اگر كتاب خوبی یافت، می‌خواهد آن را مطالعه كند. اگر متوجه صفات نیكو نظیر شجاعت، عدالت و صداقت شد، می‌كوشد آن صفات را در خود پدید آورد. اگر از مهارتی چون هنر نقاشی و خطاطی خوشش آمد، می‌كوشد كه آن را كسب

كند. چنان‌كه از مثال‌های مزبور برمی‌آید، واجد شدن و برقراری ارتباط با صفات و اشیای گوناگون متفاوت است. ارتباط برقرار كردن و واجد شدن خصلت‌ها و صفات انسانی و مهارت‌های پسندیده به این است كه انسان آنها را در خودش پدید آورد و بخشی از وجود خود قرار دهد. اما ارتباط برقرار كردن با امور بیرونی به این است كه انسان با حواس خود آنها را ادراك كند، و درنتیجه، واجدشان می‌شود و با آنها ارتباط برقرار می‌كند. به تعبیر دیگر، لازمة دوستی و محبت هر چیز، نزدیك شدن بدان است. اگر آن چیز از امور مادی است، از طریق قوای حسی خود به آن نزدیك می‌گردد و اگر از شمار خصلت‌های معنوی و اخلاقی است، نزدیك شدن بدان با ایجاد آن صفت در درون و هضم آن در وجود خویش تحقق می‌یابد. اگر موجودی مجرد بود، تقرب به آن، معنایی خاص خواهد داشت. بر این اساس، نمی‌شود كسی خدا را دوست داشته باشد و نخواهد به او تقرب جوید. لازمة دوستی و محبت، تقرب به محبوب است. البته با توجه به مراتب محبت و شدت و ضعف آن، مراتب تقرب به محبوب نیز متفاوت می‌شود. با توجه به اینكه لازمة محبت به محبوب، تقرب به اوست و محب در پی آن است كه از فاصله‌اش با محبوب بكاهد، در ادبیات و متون عرفانی دربارة عشق و محبت، هرجا این واژگان مطرح شده،‌ مسئلة وصل و هجران نیز مطرح گردیده و آمده است كه عاشق در پی وصل محبوب است و از فراق او شكوه می‌كند.

جستاری در حب ذات

روشن شد كه دوستی و محبت در صورتی تحقق می‌یابد كه لذتی از جانب محبوب به محب برسد و لازمة محبت نیز تقرب محب به محبوب است. اكنون جا دارد به مسئلة حب ذات یا حب نفس نیز پرداخته شود؛ چه اینكه دوست داشتن خویشتن را اصل و اساس همة محبت‌ها معرفی كرده‌اند. حتی می‌توان گفت منشأ حركت و تلاش انسان در

همة عرصه‌های زندگی و جنبه‌های مادی و معنوی حب ذات است. انسان چون خودش را دوست دارد و به دنبال جلب منفعت خود و دفع ضرر از خویش است، به تلاش و كوشش می‌پردازد. وقتی ما به مصادیق دوستی‌ها می‌نگریم، نوعی دوگانگی بین محب و محبوب می‌یابیم؛‌ مثلاً كتاب یا شخصی كه محبوب من قرار گرفته، مستقل از من است و بین من و او دوگانگی وجود دارد. حتی در مورد حب ذات نیز نوعی دوگانگی تصور دارد؛ چون حب ذات یا به این معناست كه من دوست دارم زنده باشم و بین زندگانی من با نفسم دوگانگی وجود دارد، یا بدین معناست كه یكی از قوای نفس قوة دیگری را دوست دارد و بینشان دوگانگی حكم‌فرماست و متحد نیستند. به‌طور كلی دربارة موجودات مركب بین محب و محبوب دوگانگی وجود دارد و بر این اساس لذت بردن از محبوب متصور است؛ حتی دربارة حب ذات نیز چنین است. اما دربارة موجود بسیط كه تعددی در آن راه ندارد، چگونه می‌توان حب ذات و لذت بردن از ذات خویش را تصور كرد؟ تحلیل محبت به ذات دربارة موجود بسیط این است كه بین كمالات و ذات او تعدد نیست و كمالات، عین ذات اوست. پس وقتی آن موجود، خود را دوست داشت، محبت عین ذات اوست. درنتیجه محبت خداوند متعال كه بسیط‌ترین حقایق و موجودات است به خویش، عین ذات او و از هر محبتی بالاتر و منشأ همة محبت‌های ساری بین موجودات است؛ به این معنا كه خداوند مخلوقاتش را ازآن‌رو كه آثار خودش می‌باشند، دوست می‌دارد. برای تبیین این حقیقت در روایتی از قول خداوند آمده است: كُنْتُ كَنْزاً مَخْفِیّاً فَأحْبَبْتُ أنْ أُعْرَفَ فَخَلَقْتُ الْخَلْقَ لِِكَیْ أُعْرَف؛(1)«من گنجی پنهان بودم و چون خواستم كه شناخته شوم [و فیض و عنایتم را بگسترانم]، خلق را آفریدم تا شناخته شوم [و همگان از فیض من بهره‌مند گردند]».


1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار،‌ ج87، باب 12، ص198، ح6.

بر اساس این روایت، ذات الهی عین محبت به ذات خودش است و وجود مخلوقات ازآن‌رو كه آثار و پرتوی از وجود خداوند، یا به تعبیر دیگر، تجلی اسما و صفات وی هستند كه با اراده و مشیت او لباس وجود پوشیده‌اند، مورد محبتش قرار می‌گیرند. محبوب‌ترین آن موجودات، كامل‌ترین و نزدیك‌ترینِ آنان به خداوند، و آن، نور مقدس پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) و اهل‌بیت آن حضرت(علیهم السلام) است.

روشن شد كه در مجرد تمام و كامل‌ترین و بسیط‌ترین موجودات كه هیچ‌گونه كثرتی در ذاتش متصور نیست نیز محبت وجود دارد و آن موجود بسیط به ذات خویش و نیز به تجلیات وجودی خود محبت دارد؛ منتها آن محبت عین ذات اوست. حتی دربارة خداوند لذت از ذات نیز با تجرید از جهات مادی متصور است و تعبیر بزرگان از آن لذت ابتهاج الذات بذاته است؛ یعنی ذات خداوند از ذات خویش مبتهج و مسرور است. ازآنجا‌كه خداوند كامل‌ترین موجودات است، عالی‌ترین و بالاترین مراتب محبت در آن ذات بی‌همتا وجود دارد. البته تحقیق و بررسی در این زمینه كه از افق فهم ما دور است، بسیار دشوار می‌باشد و با موشكافی‌ها و بررسی‌های بسیار، تنها می‌توان به دریافت ناقصی از محبت الهی دست یافت. البته تحقیق و مطالعه در این زمینه كه به جان و روح انسان و بالاتر از آن به شناخت خداوند و صفات وی و ارتباط انسان با او مربوط می‌شود، بسیار ارزشمندتر از تحقیق و بررسی در جنبه‌های مادی، نظیر بررسی اتم و مولكول است.

اهمیت و چگونگی محبت به خدا و انس با او

پس از مطالبی كه دربارة محبت و لذت بیان شد، به بررسی فراز اول مناجات می‌پردازیم و ادامة مباحث را طی بررسی سخنان امام سجاد(علیه السلام) پی می‌گیریم: إلَهِی مَنْ ذَا الَّذِی ذَاقَ حَلاوَةَ مَحَبَّتِكَ فَرَامَ مِنْكَ بَدَلاً وَمَنْ ذَا الَّذی أَنَِسَ بِقُربِكَ فابْتَغَی عَنْكَ حِوَلا؛

«خدایا، كیست كه شیرینی محبتت را بچشد و جز تو كس دیگری را بخواهد و به او محبت ورزد و كیست كه به مقام قرب تو انس یابد و لحظه‌ای از تو روی گرداند».

در فراز اول مناجات، دو مطلب در قالب دو استفهام انكاری تبیین شده است: نخست اینكه اگر كسی شیرینی محبت خداوند را چشید و از لذت محبت او سرشار گردید،‌ دیگر سراغ جای‌گزینی برای وی نمی‌رود و دل را در گرو محبت غیر او قرار نمی‌دهد؛ مطلب دوم اینكه اگر كسی به جوار خداوند بار یافت و به قرب معبود انس گرفت، حتی برای لحظه‌ای از حال و هوای انس به قرب الهی خارج نمی‌شود. محبت خداوند به‌قدری شیرین و پسندیدة ذایقة انسان است كه اگر كسی آن را بچشد، دیگر به دنبال چشیدن محبت غیر او نمی‌رود. انس با خداوند و قرب الهی به‌قدری لذت‌بخش است و به انسان كمال و تعالی می‌بخشد كه اگر كسی به قرب الهی بار یافت، حتی حاضر نیست لحظه‌ای توفیق نیل به آن را از دست بدهد. پس اگر كسانی بهره‌ای از محبت به خداوند ندارند، دل‌بستة غیر او شده‌اند و از خداوند دورند و به قرب او نائل نگشته‌اند، ازآن‌روست كه شیرینی محبت الهی را نچشیده‌ و به اهمیت و عظمت قرب او واقف نشده‌اند.

در گذشته برخی افراد سطحی‌نگر می‌گفتند كه چون خداوند مجرد است و جسم ندارد و درنتیجه با حواس مشاهده نمی‌شود، متعلق محبت انسان قرار نمی‌گیرد. محبت انسان به كسی و چیزی تعلق می‌گیرد كه درك‌شدنی باشد. پس محبت دربارة خداوند حقیقتاً به رحمت الهی و نعمت‌های او، ازجمله بهشت تعلق می‌گیرد و آن محبت بالعرض به خداوند نسبت داده می‌شود. این ادعا با آن دسته از آیات و روایات كه به محبت به خداوند تصریح دارند، سازگار نیست. از آن دسته آیات و روایات برمی‌آید كه یقیناً می‌توان خدا را دوست داشت و خداوند حقیقتاً‌ متعلق محبت قرار می‌گیرد. از آن آیات و روایات استفاده می‌شود كه كسانی به خداوند محبت دارند و از انس با معبود

لذت می‌برند و كسانی بهره‌ای از محبت به خداوند ندارند. در یكی از آن آیات در مقابل كسانی كه به غیرخدا دل ‌بسته‌اند، محبت مؤمنان به خداوند شدید‌تر از محبت آنان به سایر محبوب‌ها معرفی شده است: وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا یُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ...؛(1)«از مردمان كسانی هستند كه به‌جای خدا همتایانی [برای عبادت] برگزیده‌اند و آنها را دوست می‌دارند، مانند دوستی خدا، ولی كسانی كه ایمان آورده‌اند، در دوستی خدا سخت‌ترند...».

چنان‌كه گفته شد، وقتی انسان كسی یا چیزی را دوست می‌دارد كه لذتی را از آن درك كند و بشناسد. حال ما كه خداوند را نمی‌شناسیم، چگونه می‌توانیم جمال و كمال او را درك كنیم و در پی لذتی كه از آنها می‌بریم، محبتمان معطوف به خداوند شود؛ آن جمال و كمالی كه امام باقر(علیه السلام) بهره‌مند شدن از آن را از خداوند می‌خواهند و می‌فرمایند:

اَللّهُمَّ اِنّى‏ اَسْئَلُكَ مِنْ‏ جَمالِكَ بِاَجْمَلِهِ وَكُلُّ جَمالِكَ جَمیلٌ، اَللّهُمَّ اِنّى‏ اَسْئَلُكَ‏ بِجَمالِكَ كُلِّهِ... اَللّهُمَّ اِنّى‏ اَسْئَلُكَ مِنْ كَمالِكَ بِاَكْمَلِهِ‏وَكُلُّ كَمالِكَ كامِلٌ، اَللّهُمَّ اِنّى‏ اَسْئَلُكَ بِكَمالِكَ كُلِّه؛(2)«خدایا، از تو درخواست می‌كنم به حق نیكوترین مراتب جمالت كه همة مراتب جمالت نیكوست. خدایا، پس درخواست می‌كنم به حق تمام مراتب جمالت... . خدایا، از تو درخواست می‌كنم به حق عالی‌ترین مراتب كمالت كه تمام مراتب آن كامل و عالی است. خدایا، پس درخواست می‌كنم به حق تمام مراتب كمالت».

گرچه جمال و كمال الهی همانند ذات او در افق فهم ما نمی‌گنجد و ما از نیل به معرفت خالص و كامل آن عاجزیم، از طریق شناخت آثار جمال و كمال خداوند كه


1. بقره (2)، 165.

2. مفاتیح ‌الجنان، دعای سحر.

رحمت الهی و نعمت‌های گسترده در جهان هستی و ازجمله‌ نعمت‌های معنوی هستند، می‌توانیم دریابیم كه خداوند دارای جمال و كمال است. درنتیجه به‌توسط آن آثار، محبت ما به صفات جمال و جلال و كمالات الهی معطوف می‌شود، و با آنها از لذتْ سرشار می‌گردیم. با این معرفت حصولی، ما خداوند را ذاتی با همة صفات كمال می‌دانیم. البته اولیای خاص خدا كه به قله‌های تعالی و كمال انسانی راه یافته‌اند، با علم حضوری خداوند را می‌شناسند و به مرحله‌ای از معرفت می‌رسند كه با چشم دل، خدای متعال و صفات جلال و جمالش را مشاهده می‌كنند.

راهكار انس یافتن به خدا و محبت ورزیدن به او

پس از آنكه به عظمت و اهمیت محبت به خداوند و انس با او پی بردیم، این سؤال مطرح می‌شود كه چرا برخی نسبت به اشخاص، محبت دارند و با آنها مأنوس می‌شوند، اما برای كسب محبت به خداوند نمی‌كوشند و در صدد انس یافتن به او برنمی‌آیند؟ نشانة آنكه عده‌ای انسی با خداوند ندارند، این است كه با بی‌میلی چند دقیقه از وقتشان را صرف خواندن نماز می‌كنند؛ نماز و گفت‌وگوی با خدا را بار سنگینی بر دوششان می‌دانند و می‌خواهند هرچه زودتر آن را از دوششان بردارند. خداوند در اشاره به كراهت و سنگینی انجام نماز برای افرادی با ایمانی ضعیف‌ و سست‌عنصر می‌فرماید: وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاةِ وَإِنَّهَا لَكَبِیرَةٌ إِلاّ عَلَى الْخَاشِعِین؛(1) «و به شكیبایی و نماز [از خداوند] یاری خواهید و این [كار] هرآینه گران و دشوار است، مگر بر فروتنان خداترس».

حتی برخی كه اهل شركت در نماز جماعت هستند، سراغ امام جماعتی می‌روند كه نماز را سریع بخواند؛ در نماز به انجام واجبات بسنده می‌كنند و سریع آن را به اتمام می‌رسانند تا به سایر كارهایشان بپردازند. ما وقتی به خود و آنچه در پیرامونمان هست


1. بقره (2)، 45.

می‌نگریم، درمی‌یابیم افزون بر آنكه در درون ما جاذبه‌ای به عبادت و انس یافتن با خدا وجود ندارد، موانع فراوانی نیز سر راه توجه ما به او وجود دارند و انواع اشتغالات و سرگرمی‌ها ما را از عبادت و انس با او بازمی‌دارند؛ برای نمونه، وقتی در خانه به سر می‌بریم، فوراً سراغ تلویزیون می‌رویم و به مشاهدة فیلم‌ها و برنامه‌های سرگرم‌كننده‌ای كه از كانال‌های گوناگون آن پخش می‌شود می‌پردازیم و سرگرم شدن به آن برنامه‌ها، توفیق خواندن دو ركعت نماز با حضور قلب و حتی خواندن یك صفحه قرآن و تدبر در آن را از ما می‌گیرد. حتی گاهی برای این اشتغالات رهزن و بازدارنده از انس یافتن به عبادت و خدا، توجیه شرعی نیز می‌تراشیم!

چه كنیم تا به اولیای خدا كه لحظه‌ای از یاد خدا و انس با او غافل نمی‌شوند، اندك شباهتی پیدا كنیم و اگر نمی‌توانیم همة فرصت‌هایمان را صرف انس با خداوند كنیم و دلمان را یك‌پارچه غرق محبت او سازیم، دست‌كم اندكی از لذت محبت وی را بچشیم و در شبانه‌روز چند دقیقه با او انس پیدا كنیم؟ در یكی از جلسات گذشته این سؤال مطرح شد و در پاسخ آن گفته شد كه انسان هرچه بیشتر دربارة خوبی‌های دیگران و ازجمله نعمت‌ها و خوبی‌هایی كه خداوند در حقش روا داشته است بیندیشد، بیشتر محبت دیگران و محبت خداوند به دلش راه می‌یابد. ازاین‌رو، در حدیث قدسی آمده است كه خداوند به حضرت داوود(علیه السلام) فرمود:

أحِبَّنی وَحَبِّبْنی إلَی خَلْقی قَالَ: یا رَبِّ، نَعَمْ أنَا اُحِبُّكَ فَكَیفَ أحَبِّبُكَ إلی خَلْقكَ؟ قَالَ: أُذْكُرْ أیَادِیَّ عِنْدَهُم فَإِنَّكَ إذَا ذَكَرْتَ ذلكَ لَهمْ أحَبُّونِی؛(1) «مرا دوست بدار و نزد خلقم محبوب گردان. حضرت داوود فرمود: پروردگارا، آری من تو را دوست دارم، اما چگونه تو را محبوب خلق


1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج14، باب 3، ص38، ح16.

گردانم؟‌ خداوند فرمود: نعمت‌هایم را برای آنان ذكر كن كه اگر تو نعمت‌هایم را برای آنان ذكر كنی، مرا دوست خواهند داشت».

انسان فطرتاً كسی را كه به او خدمت و خوبی كند، دوست می‌دارد. درنتیجه هرچه بیشتر به نعمت‌های خداوند توجه یابد و به ارزش آنها واقف شود، محبتش به خداوند بیشتر می‌گردد.‌ در مقابل هرچه از توجه او به نعمت‌های خدا كاسته شود و به اهمیت آن نعمت‌ها واقف نگردد، به همان اندازه از محبتش به خداوند كم می‌شود. گرچه زمینه و ظرفیت صفات و حالات عاطفی در افراد متفاوت است،‌ نمی‌توان انسان سالمی را یافت كه قدردان خدمت دیگران نباشد. نعمت‌هایی كه خداوند در اختیار هركس قرار داده است، میل به بی‌نهایت دارد؛ چه رسد به نعمت‌هایی كه به همة انسان‌ها عنایت فرموده است. با این وصف اگر انسان دربارة نعمت‌های بی‌شماری كه خداوند به او عنایت كرده بیندیشد، آیا بر محبتش به او افزوده نمی‌شود؟ البته پرواضح است كه نعمت‌های خدا منحصر به نعمت‌های مادی و ظاهری نیست و شامل نعمت‌های معنوی نیز می‌شود كه اهمیت و ارزششان به‌مراتب از نعمت‌های مادی و محسوس بیشتر است؛ نظیر نعمت تأخیر كیفر اعمال، دادن فرصت جبران كوتاهی‌ها، برداشتن كیفر اعمال با توبه و نیز وسایلی كه خداوند برای جذب انسان‌ها به‌سویِ خویش در اختیار آنها نهاده است؛ همچنین تدبیرهایی كه خداوند برای دور ساختن شیطان از انسان‌ها و رهایی آنها از عوامل فساد و سوق دادنشان به سمت نور هدایت در نظر گرفته است.

نكته‌: اینكه انسان با صرف وقت و اندیشیدن دربارة نعمت‌های خدا، با استفاده از دیگران و در حد استعداد و ظرفیت فكری‌اش، به بخشی از نعمت‌های خدا پی می‌برد و درنتیجه حالت محبت به او در دلش پدید می‌آید،‌ اما وقتی كه مشغول كسب و كار و امور زندگی می‌شود، نعمت‌های خدا را فراموش می‌كند و درنتیجه محبت به او را نیز از كف می‌دهد. این ازآن‌روست كه تنها معرفت و توجه به نعمت‌های خداوند در پیدایش

و استقرار محبت به او كافی نیست. در محبت‌های عادی نیز چنین است. وقتی انسان پی‌ می‌برد كه كسی دارای صفت نیكویی است یا به او خوبی كرده است، او را دوست می‌دارد؛ اما پس از مدتی این محبت و دوستی فراموش می‌شود. دوست داشتن، احساسی گذرا نیست، بلكه حالت عاطفی ثابتی است و با خوش ‌آمدن كه مقطعی و گذراست، تفاوت دارد. وقتی انسان كسی را دوست داشت، در برابرش اظهار كوچكی می‌كند و اگر مدتی او را نبیند، دل‌تنگ می‌شود. برای پیدایش چنین محبتی، افزون بر معرفت و توجه به نعمت‌های خدا، باید آن توجه، استمرار نیز داشته باشد. اگر انسان پی‌درپی توجهش را به نعمت‌هایی كه منشأ محبت به خداوند هستند معطوف سازد، محبت او در دلش پایدار و ثابت می‌ماند. اما اگر پس از توجه به نعمت‌های خداوند، از آنها غافل شد، تنها حالت گذرایی از دوستی خدا در او پدید آمده، از محبت ثابت به خداوند و آثار ماندگار آن بهره‌ای ندارد. پس برای حصول محبت به خداوند، باید افزون بر دانستن نعمت‌های او، توجه مستمر به آن نعمت‌ها را نیز به وجود آورد و همواره به یاد خدا و نعمت‌های او بود. شاید بشود این مطلب را از سخن خداوند در قرآن كریم نیز استفاده كرد؛ آنجا كه فرموده است: فَإِذَا قَضَیْتُمْ مَنَاسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ آبَاءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْرًا؛(1)«و چون مناسك حج را گزاردید، خدای را یاد كنید؛ آن‌گونه كه پدرانتان را یاد می‌‌كنید، یا بیش از آن».

عرب‌های جاهلی پس از انجام حج، چند روزی در «منا» می‌ماندند و با خواندن نثر و شعر به پدرانشان افتخار می‌كردند. خداوند در برابر این سنّت جاهلی به مسلمانان دستور می‌دهد كه بعد از فراغت از حج به ذكر او مشغول شوند. از آیة شریفه برمی‌آید چنان‌كه انسان در قبال حقی كه پدر بر او دارد بدو محبت می‌ورزد و همواره به یاد


1. بقره (2)، 200.

اوست، باید به‌دلیل نعمت‌های الهی و ازجمله نعمت هدایت كه خداوند بدو ارزانی داشته و نیز به سبب حقی كه خداوند بر او دارد و از هر حقی بالاتر و برتر است، محبتش به او شدیدتر باشد.

اگر انسان بخواهد به خداوند محبت داشته باشد و این محبت بر محبت به غیر او غلبه یابد، باید پیوسته به یاد خدا و نعمت‌هایش باشد و فكر و ذهن خود را بر یاد خداوند و توجه به او متمركز گرداند. در غیر این صورت، به‌مرور، محبت به غیرخدا بر محبت به خداوند غلبه می‌یابد و آن‌چنان محبت به خدا كم‌رنگ و بی‌فروغ می‌شود و هواهای نفسانی بر انسان غلبه می‌یابند و گرایش به شیطان جای‌گزین محبت به خدا می‌شود كه انسان از یاد او لذت نمی‌برد؛ نماز و عبادت برایش جاذبه‌ای ندارد، و علاقه‌ای به زیارت بارگاه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و ائمة اطهار(علیهم السلام) نخواهد داشت؛ چون ظرفیت دل انسان محدود است و هم‌زمان، محبت به خدا و غیرخدا در آن جمع نمی‌شود: مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ...؛(1)«خدا برای هیچ مردی دو دل در درون او ننهاده است...».تا با یكی خداوند را محبوب و معبود خود قرار دهد و با دیگری معبود و محبوب دیگری را برگزیند.

روان‌شناسان گفته‌اند انسان در آنِ واحد می‌تواند به چند چیز توجه كند و برخی از آنان گفته‌اند در آنِ واحد توجه انسان می‌تواند به هشت چیز معطوف شود. طبیعی است كه با افزایش متعلق توجه انسان، از شدت و كیفیت توجه به هریك از متعلقات كاسته می‌شود و در مقابل، هرچه متعلق توجه كمتر باشد، توجه انسان تشدید می‌گردد و اگر همة توجه او بر یك چیز متمركز شود، دارای شدت بیشتر و اثر و نتیجة مضاعف خواهد بود. حال اگر انسان پس از معرفت نعمت‌های خدا و استمرار در توجه به آن


1. احزاب (33)، 4.

نعمت‌ها، تمركز بر توجه به خدا و نعمت‌‌هایش را به آن معرفت ضمیمه كند و بكوشد به غیر او توجه نداشته باشد، برای نمونه در نماز حضور قلب داشته باشد و توجهش بر عبادت خداوند متمركز شود و با كوشش از پراكنده‌نگری و مرور هوس‌ها و خواسته‌های غیرالهی در ذهنش خودداری كند، آن توجه، اثر فراوانی در جذب او به خداوند و ایجاد محبت خالص به آن معبود بی‌همتا دارد.

طریق انس یافتن اولیای خدا با معبود خویش

آنچه گفته شد، ساده‌ترین و عمومی‌ترین راه برای توجه به خداوند و محبت ورزیدن به اوست كه بر اساس آن، انسان به نعمت‌ها و خوبی‌هایی كه خداوند در حقش روا داشته است توجه می‌كند و برای سپاس و تشكر، محبت به خداوند را در دل خویش پدید می‌آورد. اما بندگان خاص خدا تنها از طریق توجه به نعمت‌هایی كه خداوند در اختیارشان نهاده است و شناخت صفات افعالی خداوند، آن‌هم صفاتی كه انسان از منافع و مواهبشان بهره‌مند می‌شود، به خداوند توجه نمی‌یابند؛ بلكه آنان برخلاف نوع انسان‌ها كه تنها به درك بخشی از صفات افعالی كه ارتباط مستقیم با آنها دارد نائل می‌گردند، به درك ذات و صفات جمال و جلال الهی نائل آمده‌اند و پس از معرفت عمیق و لطیفشان به عظمت ذات خداوندی و كمالات نامتناهی او، بدان سبب كه خداوند كمال و جمال محض، و از هر نقصی منزه است به او عشق می‌ورزند، نه ازآن‌رو كه خداوند نعمت‌هایی را در اختیارشان نهاده است.

در محبت‌های انسانی نیز گاهی به كسی ازآن‌رو كه دارای كمالات، نبوغ، هنر و صفات ارزشمندی است، توجه می‌كنند و آن صفات و ویژگی‌ها عامل محبت ورزیدن دیگران به او می‌شود، نه خدمات و خوبی‌های او؛ مثلاً وقتی ما در كتاب‌ها می‌خوانیم كه حاتم طایی در بخشش و سخاوتمندی سرآمد بود و دارایی‌اش را به دیگران

می‌بخشید، بدو علاقه‌مند می‌شویم؛ بااینكه ما او را ندیده‌ایم و خدمت و منفعتی از او به ما نرسیده است. ازاین‌روست كه شخصیت‌های برجستة جهان، در همة ادوار تاریخی، مورد محبت و علاقة دیگران قرار می‌گیرند. نمونه و سرآمد شخصیت‌های برگزیده و الهی، امیر مؤمنان(علیه السلام) است. برخی ازآن‌رو كه آن حضرت، تجسم عدالت بود و در دوران حكومت خویش، عدالت را در عالی‌ترین سطح به اجرا درآورد و به دستگیری فقرا، یتیمان و طبقات ناتوان و مستضعف جامعه می‌پرداخت، به او عشق می‌ورزند؛ بااینكه آنان زمان آن حضرت را درك نكرد‌ه‌اند تا از نتایج عدالت‌ورزی و انفاق و خدمات عمومی ایشان بهره‌مند شوند. البته پرواضح است كه نور هدایت و ثمرات وجودی آن حضرت، جاودانه است و همواره دوستداران ایشان را بهره‌مند می‌سازد و صفات متعالی آن حضرت و ازجمله عدالت علوی كه در فرزند خلف ایشان، حضرت بقیة‌الله الاعظم(عجل الله تعالی فرجه الشریف) تجلی یافته است، هم‌اینك و به‌خصوص در عصر ظهور آن منجی بشر، ظهور تام خواهد یافت.

بی‌تردید محبتی كه در پیِ تفكر دربارة صفات و كمالات كسی ازجمله خداوند، در انسان پدید می‌آید، خالصانه‌تر و ارزشمند‌تر از محبتی است كه به سبب برخورداری از منافع و خدمات او به ‌وجود می‌آید؛ محبت نوع اول، پایاتر و موجب حمد و سپاس، و محبت نوع دوم، برانگیزانندة شكر است. در پرتو چنان محبت خالصانه و بی‌شائبه و بی‌توقعی، اولیای خدا به حقایق و معارف ناب و انوار الهی نائل می‌شوند.

هر اندازه معرفت انسان به خداوند افزایش یابد، محبتش به او بیشتر می‌شود. این معرفت از شناخت آن دسته افعال الهی كه ارتباط مستقیم با انسان دارد، آغاز می‌شود و سپس متوجه سایر افعال الهی می‌گردد و درنهایت به صفات جلال و جمال و رحمت عام و خاص او تعلق می‌یابد. فراتر از این مرحله، مرحلة تجریدی و انتزاعی معرفت به خدا قرار دارد كه خاص اولیا و دوستان ویژة خداوند است. صاحب چنین معرفتی،

استقلالی برای غیرخدا قایل نیست و اشیای جهان را عین ربط، عین اضافه و نشانة خداوند می‌داند. این معرفت كه برگرفته از معرفت قرآنی است، مختص خاتم‌الانبیا(صلی الله علیه و آله) و اولیای الهی است و تنها پیامبر و كسانی كه آنها را تربیت می‌كند به فهم این حقیقت ناب نائل می‌آیند و همة مشهودات و موجودات را آیت خدا مشاهده می‌كنند و تنها او را می‌بینند. در پرتو این معرفت، موجودی كه محض كمال و وجود است، لایق دل ‌بستن و دوست داشتن می‌باشد و آن‌گاه پرتوهای آن محبت به مظاهر و تجلیات وجودی آن اصیل و قائم‌به‌ذات، تسری می‌یابند.

نصاب محبت به خداوند

تعلق محبت ما به هر چیز و هركس به ‌سبب وجود كمال خوشایند ما در اوست، و اگر بدانیم كه صد مرتبه از آن كمال در موجود دیگری تحقق یافته است، به همان میزان، محبت ما به موجود دوم نسبت به موجود اول افزایش می‌یابد. فرض كنید در شرایط نامناسب اقتصادی كه دست انسان خالی است و برای تأمین هزینه‌های زندگی، نظیر پرداخت بدهی یا تأمین هزینة درمانش، سخت نیازمند كمك دیگران است، اگر كسی بی‌منت و ازسرِ احسان، پولی در اختیار انسان قرار دهد كه نیازهای او را تدارك كند، انسان شدیداً به او علاقه‌مند می‌شود و از صمیم دل به او محبت پیدا می‌كند. اگر كسی چندین برابر آن هدیه و كمك را در اختیار انسان قرار دهد، علاقه و محبت انسان به او شدیدتر خواهد بود و به همین نسبت هرچه خدمت و احسان دیگران بیشتر شود، محبت ما به آنان نیز افزایش می‌یابد. مایة تأسف است كه محبت بسیاری از مردم به خداوند ضعیف است و در حدی نیست كه بر محبت به دیگران برتری یابد. نصابی كه قرآن برای محبت به خداوند در نظر گرفته، برتری و غلبه داشتن آن بر محبت به دیگران است، تا آنكه محبت به دیگران، مانع اطاعت از خداوند نشود. البته هرچه محبت ما به خداوند از

این نصاب فراتر رود، فضیلت و ارزش بیشتری را برای ما در پی خواهد داشت. طبیعی است كسانی چون زن و فرزند كه محبوب ما هستند، توقعاتی از ما دارند؛ مثلاً زن از شوهر خود می‌خواهد كه فلان لباس یا فلان خانه را برایش تهیه كند یا او را به فلان مهمانی ببرد. گاهی این درخواست‌ها با تكلیف شرعی انسان تزاحم دارند و انجامشان متوقف بر مخالفت با تكلیف الهی و ارتكاب حرام است. ازاین‌رو انسان بر سر دوراهی تأمین خواستة نزدیكانش و انجام تكالیف الزامی الهی قرار می‌گیرد. چه‌بسا زن، شوهرش را تهدید می‌كند كه اگر خواستة او را انجام ندهد از او جدا می‌شود كه با عملی شدن این تهدید، زندگی خانوادگی مرد متلاشی می‌گردد و تأمین آن خواسته متوقف بر آن است كه شوهر از راه نامشروع پولی فراهم كند و صرف تأمین خواستة همسرش گرداند؛ یا در شرایط خاص بر انسان واجب می‌شود كه روانة جبهة جنگ با دشمنان خدا گردد و نزدیكانش به این امر رضایت نمی‌دهند؛ درنتیجه خواستة خداوند و تكلیف شرعی با خواستة دیگران تزاحم دارد و در این صورت اگر محبت به نزدیكان بر محبت به خداوند غلبه یافت، انسان با تكلیف الهی مخالفت می‌ورزد و مشمول عقوبت او می‌شود. با توجه به اینكه غلبه داشتن محبت به خداوند بر محبت دیگران الزامی است، چه اینكه اگر محبت وی بر محبت به دیگران غلبه داشت، انسان در شرایط ویژه و در مقام تزاحم، فرمان او را بر خواستة دیگران ترجیح می‌دهد و شانه از زیر بار اطاعتش خالی نمی‌كند، خداوند در مقام تهدید مسلمانان می‌فرماید:

قُلْ إِنْ كَانَ آبَاؤُكُمْ وأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِیرَتُكُمْ وأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَاد فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأمْرِهِ وَاللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِین؛(1)


1. توبه (9)،‌ 24.

«بگو: اگر پدرانتان و پسرانتان و برادرانتان و همسرانتان و خویشاوندانتان و مال‌هایی كه به دست آورده‌اید و بازرگانی‌ای كه از بی‌رونقی آن می‌ترسید و خانه‌هایی كه به آنها دل‌خوشید، به نزد شما از خدا و پیامبر او و جهاد در راهش دوست‌داشتنی‌ترند، پس منتظر باشید تا خدا فرمان خویش را بیاورد (كاری كه می‌خواهد بكند)، و خدا، مردم نافرمان را راه ننماید».

اكثر مؤمنان نمی‌توانند دلشان را از محبت به غیرخدا تهی سازند، منتها محبت آنان به او بر محبت دیگران غلبه دارد و بر این اساس در آیة شریفه كه نصاب محبت به خداوند را بیان می‌كند و خداوند می‌فرماید: الَّذِینَ آمَنُوا أشَدُّ حُبًّا لِلَّه،(1) محبت مؤمنان به غیرخدا نیز محرز گرفته شده است؛ ولی محبت مؤمن به خدا بر محبت او به غیرخدا غلبه دارد و درنتیجه در مقام تعارض و تزاحم، مؤمن از فرمان خداوند سرپیچی نمی‌كند و خواست خدا را به خواست غیر او ترجیح می‌دهد.


1. بقره (2)، 165.