گفتار سی‌و‌هشتم: نگاهی دوباره به قرب الهی

 

 

گفتار سی‌و‌هشتم

نگاهی دوباره به قرب الهی

 

 

در آغاز مناجات حضرت سجاد(علیه السلام) فرمودند: «كسی كه شیرینی محبت خدا را بچشد، سراغ محبوب دیگری نمی‌رود». بر این اساس كسی كه چنین می‌فرماید، این درخواست ضمنی را نیز دارد كه خداوند همواره او را در كانون محبت خویش قرار دهد؛ چون كسی كه طعم و لذت سرشار محبت خداوند را چشیده است، اشتیاق و رغبت فزاینده‌تری برای لبریز شدن از محبت او دارد. آن‌گاه آن قلب سرشار از عشق خداوند درخواست‌هایش را از او، چنین مطرح می‌سازد: إلَهی فَاجْعَلْنَا مِمَّنْ اصْطَفَیْتَهُ لِقُرْبِكَ وَوِلایَتِكَ، وَأخْلَصْتَهُ لِوُدِّكَ وَمَحَبَّتِكَ، وَشَوَّقْتَهُ إلی لِقَائِكَ وَرَضَّیْتَهُ بِقَضائِك؛ «خدایا، ما را در شمار كسانی قرار ده كه برای مقام قرب و ولایتت برگزیده‌ای و برای عشق و محبتت خالص گردانده‌ای و مشتاق لقایت ساخته‌ای و آنها را راضی به قضایت گردانیده‌ای».

چگونگی استناد مفاهیمی چون مفهوم قرب به خداوند

مفهوم قرب چون سایر مفاهیمی كه ما در گفت‌وگوهایمان به كار می‌بریم، در ابتدا برای متعلق و مصداق جسمانی وضع می‌شود. چون ما در عالم طبیعت متولد می‌شویم، در آغوش طبیعت رشد می‌كنیم، سروكارمان با محسوسات است و ادراكاتمان نیز به‌وسیلة

قوای طبیعی انجام می‌شود، درنتیجه خاستگاه اولیة مفاهیمی كه به كار می‌‌بریم، طبیعی و جسمانی است. آن‌گاه به‌تدریج و با توسعة قدرت تحلیل عقلی، ما آن مفاهیم و ادراكاتِ منطبق بر مصادیق جسمانی را از خصوصیات حسی و مادی تجرید می‌كنیم تا انطباق‌پذیر بر امور مجرد و غیرطبیعی و ازجمله انطباق‌پذیر بر خداوند متعال و صفات او شود؛ برای نمونه، ما مفهوم وجود را بر خداوند اطلاق می‌كنیم و می‌گوییم خداوند موجود است. این در حالی است كه ما هستی و وجود را از امور محسوس انتزاع و درك كردیم و پس از تجرید جنبه‌های حسی و مادی، آن را بر خداوند اطلاق می‌كنیم و می‌گوییم خداوند وجود دارد. همچنین ما صفت علم و قدرت و سایر صفات و مفاهیمی را كه انطباق‌پذیر بر خداوند هستند،‌ پس از تجرید از جنبه‌های حسی و نقص، بر خداوند اطلاق می‌كنیم. با توجه به تجریدی كه در این مفاهیم منطبق بر خداوند صورت گرفته است، متكلمان دربارة علم و قدرت خداوند می‌گویند: عالم لا كعلمنا وقادر لا كقدرتنا.

قرب الهی از شایع‌ترین اصطلاحاتی است كه در معارف اسلامی به كار رفته است. البته از این اصطلاح در سایر ادیان، حتی ادیانی كه خاستگاه توحیدی نیز نداشته‌اند، استفاده شده است؛ برای نمونه، بت‌پرست‌ها كه با این اصطلاح آشنا بودند، در توجیه پرستش بت‌ها سخنی داشتند که در این آیة شریفه نقل شده است:

أَلا لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أوْلِیَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِیُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى إِنَّ اللَّهَ یَحْكُمُ بَیْنَهُمْ فِی مَا هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّار؛(1) «آگاه باشید، خدای راست دین پاك و ویژه، و آنان كه جز او دوستان و سرپرستانی گرفتند، [گویند:] ما آنها (بتان) را


1. زمر (39)، 3.

نمی‌پرستیم مگر برای اینكه ما را به خدا نزدیك سازند؛ همانا خدا میان آنان(مشركان و موحدان) دربارة آنچه اختلاف دارند (شرك و توحید) داوری می‌كند. خدا كسی را كه دروغ‌گو و كافر و ناسپاس است، راه ننماید».

مفهوم قرب چون سایر مفاهیم از امور حسی و روابطی كه بین آنها وجود دارد، انتزاع می‌شود. وقتی فاصلة بین دو چیز اندك باشد، گفته می‌شود كه آن دو چیز به یكدیگر نزدیك هستند و وقتی فاصلة آن دو از یكدیگر زیاد شود، گفته می‌شود كه از هم دورند. آن‌گاه پس از استعمال قرب در قرب مكانی، آن مفهوم توسعه داده شده و دربارة قرب زمانی نیز به كار می‌رود. وقتی فاصلة زمانی دو چیز به یكدیگر كم باشد، گفته می‌شود كه به هم نزدیك هستند و اگر فاصلة زمانی آن دو از یكدیگر زیاد شود، گفته می‌شود كه از هم دورند.

چیستی قرب به خداوند

1. برداشت اول از قرب الهی

مسلّماً با توجه به آنچه ما از تعالیم انبیای الهی و پیشوایان معصوممان فراگرفته‌ایم كه خداوند مجرد است و جسمانی نیست، قرب به خداوند نمی‌تواند قرب جسمانی از قبیل قرب مكانی و زمانی باشد. گرچه درك حقیقت این قرب، دشوار است، برخی در صدد تبیین آن برآمده‌اند. یكی از توجیهاتی كه در این راستا ارائه شده، این است كه گاهی در روابط انسان‌ها قرب به‌معنای جسمانی كه همان قرب مكانی و زمانی است، به كار نمی‌رود و به‌معنای قرب معنوی به كار می‌رود. آن قرب در صورتی است كه دو نفر ارتباط صمیمی و تنگاتنگی با یكدیگر دارند و اگر یكی از آن دو از دیگری درخواستی داشته باشد، به آن ترتیب اثر می‌دهد و به سبب وجود احترام و رودربایستی، درخواست‌های یكدیگر را اجابت می‌كنند. بر این اساس، وقتی كسی نزد دیگری دارای

جایگاه و احترام خاصی است، گفته می‌شود او از مقربان فلان شخصیت است. مسلّماً این قرب و نزدیكی جسمانی نیست و به‌معنای داشتن جایگاهی خاص نزد دیگران است. در مقابل، اگر به كسی بی‌مهری و بی‌اعتنایی شود، گفته می‌شود كه قرب و ارتباطی بین آن دو وجود ندارد.

اگر از قرب به خداوند سخنی به میان می‌آید، منظور نزدیكی و قرب معنوی به خداوند است و گرچه این قرب مقایسه‌شدنی با قرب روحی و معنوی جاری بین انسان‌ها نیست و ما از فهم حقیقت آن عاجزیم، بی‌شك این قرب در پی اطاعت خدا و انجام رفتاری كه مورد رضایت و خشنودی خداوند است، حاصل می‌شود و در نتیجة این قرب، عنایت و توجه خداوند به بنده جلب می‌گردد و دعا و درخواست او را اجابت می‌كند. روایت قرب النوافل كه در منابع روایی ما آمده و مورد توجه علمای بزرگ است ـ و ازجمله مرحوم شیخ ‌بهایی در كتاب اربعین و همچنین امام خمینی(رحمه الله) در كتاب چهل حدیث به شرح آن پرداخته‌اند ـ مؤید این تفسیر از قرب الهی است. در آن حدیث قدسی آمده است:

لا یَزالُ عَبْدی یَتَقَرَّبُ إلَیَّ بِالنَّوافِلِ مُخْلِصاً لی حَتّی أحبَّهُ فَإِذا أحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذی یَسْمَعُ بِه وبَصَرَهُ الَّذی یُبْصِرُ بِهِ وَیَدَهُ الَّتی یَبْطِشُ بِهَا إنْ سألَنی أعْطَیْتُهُ وَإنْ اسْتَعاذَنی أعَذْتُه؛(1)«همیشه بنده من به‌وسیله نمازهای نافله به من نزدیك می‌شود، درصورتی‌كه كاملاً به من اخلاص دارد تا اینكه او را دوست خواهم داشت. پس هرگاه او را دوست داشتم، من گوش او می‌شوم كه با آن می‌شنود و چشم او می‌گردم كه با آن می‌بیند و دست او می‌شوم كه با آن برمی‌گیرد. اگر از من چیزی بخواهد به او می‌دهم و اگر به من پناه آورد، پناهش می‌دهم».


1. دیلمی، ارشاد القلوب، ج1، ص91.

ذیل روایت كه در آن خداوند می‌فرماید: ان سألنی اعطیته وان استعاذنی أعذته، مؤید تفسیر مزبور از قرب الهی است كه بر اساس آن با تقرب به‌سویِ خداوند، خواسته‌ها و دعاهای انسان به درگاه او به اجابت می‌رسد؛ چنان‌كه مقرب بودن نزد حاكم به این معناست كه خواسته‌هایی كه نزد سلطان عرضه می‌كند، اجابت می‌شود.

2. برداشت دوم از قرب الهی

در توجیه اول از قرب الهی، قرب به خداوند، امری معنوی و اعتباری است، اما تفسیر و توجیه دومی نیز از قرب الهی ارائه شده كه در آن قرب الهی امری معنوی و واقعی (نه اعتباری) است و این معنا در بسیاری از آیات تأیید شده است؛ ازجمله خداوند دربارة مقام و منزلت شهدا در پیشگاهش می‌فرماید: وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون؛(1)«و كسانی را كه در راه خدا كشته شدند، مرده مپندار، بلكه زندگان‌اند و نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند».

در آیة شریفه سخن از آن نیست كه كسانی از خداوند تقاضایی دارند و او به سبب رضایت از آنان درخواستشان را اجابت می‌كند، بلكه سخن از آن است كه شهدا در نزد خداوند به سر می‌برند و در محضر او از روزی بهشتی‌شان بهره‌مند می‌گردند و درنتیجه از آیة شریفه استظهار می‌شود كه قرب به خداوند، نائل گشتن به محضر الهی است. در آیة دیگر نیز خداوند دربارة جایگاه و مقام متقیان در بهشت می‌فرماید: إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ * فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیكٍ مُقْتَدِر؛(2)«همانا متقیان در بوستان‌ها و [كنارِ] جوی‌ها باشند. در نشست‌گاهی راستین (بهشت جاودان) نزد پادشاهی توانا (خدای متعال)».


1. آل ‌عمران (3)، 169.

2. قمر (54)، 54ـ55.

آیة شریفه دلالت بر آن دارد كه تقواپیشگان در جایگاهی راستین كه به‌حق، محل قرار گرفتن و نشستن است و در محضر خداوند و به‌تعبیردیگر در جوار خداوند هستند. این معنا از قرب كه از آیه استفاده می‌شود، بسیار متفاوت است با اینکه گفته شود: كسی در گوشه‌ای از عالم، خدا را بندگی و پیروی می‌كند و اگر درخواستی داشته باشد، خداوند اجابت می‌كند.

در آیة دیگر نیز دربارة قرب واقعی به خداوند چنین آمده است:

وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ آمَنُوا اِمْرأَةَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَكَ بَیْتًا فِی الْجَنَّةِ وَنَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِین؛(1) «و خدا برای كسانی كه ایمان آورده‌اند مثلی آورده است: زن فرعون را، آن‌گاه كه گفت: پروردگارا، برای من نزد خویش در بهشت خانه‌ای بساز و مرا از فرعون و كردار او بِرَهان، و مرا از گروه ستمكاران بِرَهان».

همسر فرعون پس از آنكه به خداوند و حضرت موسی(علیه السلام) ایمان آورد، در زیر شكنجه‌های سهمگین فرعون از خداوند درخواست می‌كرد كه وی را در بهشت و جوار خود جای دهد و از نعمت‌های ابدی بهشت، به‌خصوص نعمت وصف‌ناپذیر مقام قرب الهی بهره‌مند گرداند. وقتی همسر فرعون كه الگوی همة مؤمنان عالم است، از خداوند درخواست می‌كند كه در نزد خود خانه‌ای در بهشت برایش فراهم آورد، او سخنی جاهلانه بر زبان نیاورده است، بلكه از حقیقت و واقعیت مقام قرب الهی خبر می‌دهد. تعبیر خانه یا كاخ بهشتی در این آیه و سایر آیات قرآن و نیز كاربرد اسامی و واژگان دیگری كه وجود نعمت‌هایی را در بهشت، مشابه آنچه در دنیا وجود دارد تداعی می‌كنند، به‌دلیل سهولت فهم نعمت‌های ابدی و بی‌نهایت بهشتی و نزدیك ساختن آن


1. تحریم (66)، 11.

حقایق متعالی و توصیف‌ناپذیر، به افق ذهن گرفتار به عالم ماده و حس ما صورت پذیرفته‌اند؛ وگرنه خداوند جسم نیست كه جوار و قرب او جسمانی و مادی باشد و آنچه كاخ یا سایر نعمت‌های بهشتی معرفی شده‌اند،‌ مانند نعمت‌ها و امكانات دنیوی محدود نیستند؛ بلكه بهشت و همة نعمت‌هایش حقایقی گسترده و زوال‌ناپذیرند.

درهر‌صورت در آیة شریفه از مقام قرب الهی واقعی و دارای حقیقت خارجی خبر داده شده است، نه قرب اعتباری، ‌نظیر آنچه در منزلت یافتن نزد حاكم تصویر می‌شود. همچنین خداوند دربارة قرب واقعی و عام و فراگیر انسان‌ها به خود می‌فرماید: وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِید؛(1)«و همانا ما آدمی را آفریده‌ایم و آنچه را نفس او وسوسه می‌كند می‌دانیم و ما از رگ گردن به او نزدیك‌تریم».

3. تفاوت قرب تكوینی با قرب اختیاری به خداوند

قرب به خداوند در آیة شریفه، تكوینی است كه همة بندگان از آن برخوردارند و با قرب اختیاری كه اولیای خدا و ازجمله امام سجاد(علیه السلام) در این مناجات از خداوند درخواست می‌كنند، متفاوت است. این قرب همیشگی است و شامل همة انسان‌ها می‌شود. وقتی خداوند لحظه‌به‌لحظه، هستی و حیات را به انسان افاضه می‌كند، نزد او حضور دارد و افاضة هستی و حیات متوقف بر این حضور و قرب است؛ چنان‌كه اگر كسی بخواهد پولی را در دست انسان بگذارد باید به او نزدیك شود و پول را در دستش بنهد. اگر ما باور داشته باشیم كه دائماً هستی‌مان را از خداوند دریافت می‌كنیم و او پیوسته از شئون هستی، قدرت و حیاتش به ما افاضه می‌كند و نیز پس از رسیدن


1. ق (50)، 16.

اجل، او جانمان را می‌گیرد، فهم این معنا كه انسان و همة موجودات، به خداوند قرب دارند، دشوار نخواهد بود. چراكه فعل خلق و افاضة حیات و سایر شئون هستی كه مستقیماً و بی‌واسطه از سویِ خداوند انجام می‌پذیرد، متوقف بر آن قرب است. اما فهم آن قربی كه به‌اختیار و در پرتو اعمال ارادی و عبادت خدا برای انبیا، ائمة اطهار(علیهم السلام) و تربیت‌شدگان مكتب آنان حاصل می‌شود، دشوار است. ما همان‌طور كه از درك حقیقت صفات و افعال خداوند عاجزیم، از درك حقیقت قرب افراد به خداوند نیز عاجزیم. اما آنچه را عقل ما از این مفاهیم پس از تنزیه و تجرید آن از جنبه‌های مادی و حسی، به‌گونه‌ای‌كه با مقام و شأن الهی سازگار شود، درك می‌كند، ازاین‌قرار است كه وجود موجودات مجرد و غیرمادی از سنخ موجودات علمی و ادراكی است. حتی هویت انسان كه با لفظ «من» به آن اشاره می‌كنیم، بدن و دست و پا نیست؛ چون آنچه هویت او را تشكیل می‌دهد و با «من» از آن خبر می‌دهیم، دارای شعور است و دست و پا، شعور ندارند.

گاهی در میدان جنگ یا در صحنة تصادف اتفاق افتاده است كه دست و پای كسی قطع شده و شخص متوجه آن نشده است. پس از چند لحظه كه به خود می‌آید و احساس درد می‌كند، متوجه می‌شود كه دست یا پایش قطع شده است. اگر بدن، هویت ما باشد، ممكن نیست قسمتی از آن قطع شود یا آسیب ببیند و انسان متوجه نگردد. پس هویت ما و آن «منی» كه درك می‌كنیم، یعنی روح ما از سنخ علم، بلكه عین علم است كه سخن می‌گوید، اراده می‌كند، تصمیم می‌گیرد و اعضای بدن را به استخدام خود درمی‌آورد. وقتی روح انسان كه هویت اوست از سنخ علم بود، تكامل آن نیز با علم حضوری كه عین نفس است، حاصل می‌شود و هر قدر علم حضوری نفس قوی‌تر گردد، نفس كامل‌تر می‌شود و درنتیجه، هر قدر نفس قوی‌تر باشد، علم حضوری و شهود آن وسیع‌تر، شدیدتر و كامل‌تر است.

ارتباط قرب به خدا با شهود او

منظور از تقرب به خداوند در پرتو اِعمال اختیار و عبادت، این است كه انسان به مرتبه‌ای برسد كه خداوند را بهتر درك و شهود كند و شناخت او منحصر به شناخت حصولی و از طریق الفاظ و مفاهیم نباشد، بلكه با علم حضوری به خداوند، معرفت پیدا كند و همچنین با علم حضوری صفات الهی را درك كند. گاهی انسان در هنگام دعا و مناجات و به‌خصوص در فرصت‌های ارزشمندی چون شب‌های قدر كه حال خاصی به او دست می‌دهد، احساس می‌كند كه خداوند را می‌بیند و با او سخن می‌گوید. در این صورت مرتبه‌ای از علم حضوری به خداوند در او پدید آمده است. همچنین هنگامی كه انسان در خطر است و امیدی برای نجات خود نمی‌یابد، با علم حضوری خداوند را شهود و درك می‌كند و خداوند در ترسیم این علم می‌فرماید: فَإِذَا رَكِبُوا فِی الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ یُشْرِكُون؛(1) «و چون سوار كشتی شوند، خدای را با اخلاص و پاك‌دینی (یكتاگرایی) بخوانند و چون به‌سویِ خشكی برهاندشان، آن‌گاه شرك می‌ورزند».

مردی ملحد از امام صادق(علیه السلام) سؤال كرد كه چه دلیلی برای وجود خدا هست؛ حضرت در پاسخ فرمودند:

هَلْ رَكِبْتَ الْبَحْرَ؟ قالَ نَعَم. قَالَ: فَهَل عَصَفَتْ بِكُمُ الرّیحُ حَتّی خَفَفْتُمُ الْغَرْقَ؟ قالَ: نَعَم. قَالَ: فَهَلْ انْقَطَعَ رَجَاؤُكَ مِنَ الْمَرْكَبِ وَالْمَلاحینَ؟ قَالَ: نَعَم. قال: فَهَلْ تَتَّبِعُكَ نَفْسُكَ أنّّ ثَمَّ مَنْ یُنَجیكَ؟ قال: نَعَم. قال: فإنّ ذلِكَ هُوَ اللهُ تَعالی؛(2) «آیا سوار كشتی شده‌ای؟ مرد ملحد پاسخ داد: آری. حضرت فرمود: آیا تندباد و امواج دریا كشتی را دربر‌نگرفت تا آنكه شما خود را


1. عنكبوت (29)، 65.

2. ابن‌شهرآشوب، متشابه القرآن، ج1، ص27.

در آستانة غرق شدن یافتید؟ گفت: آری. حضرت فرمود: آیا امیدت از كشتی و كشتی‌بانان قطع نگردید؟ گفت: آری. حضرت فرمود: آیا در آن حال نفست توجه نیافت و امیدوار نگشت كه كسی هست كه تو را نجات دهد؟ گفت: آری. حضرت فرمود: آن‌كسی كه امید داشتی تو را نجات دهد، خداوند است».

آن‌گاه حضرت این آیه را تلاوت كردند: وَمَا بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ثُمَّ إِذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فَإِلَیْهِ تَجْأرُون؛(1)«و هر نعمتی كه در اختیار شماست از خداست، و چون گزندی به شما رسد به پیشگاه او ناله و زاری می‌كنید».

چنان‌كه از روایت استفاده می‌شود، آن شخص ملحد وقتی كاملاً از اسباب و عوامل مادی ناامید گشته و خود را در آستانة غرق شدن و مرگ یافته بود، احساس كرده بود كه كسی هست كه به او پناه دهد و ورای عوامل و اسباب مادی، او را از مرگ برهاند. این احساس طبعاً با توجه قلبی و شهود باطنی برایش حاصل شد و با درك و شناختی كه از طریق برهان صدیقین و سایر براهین اثبات وجود خداوند حاصل می‌شود، متفاوت بود؛ چون با آن براهین، شناختی از موجودی غایب كه آفرینندة جهان است به دست می‌آید، اما در پرتو علم حضوری، انسان خداوند را با چشم دل می‌بیند، و البته این شناخت حضوری برای مردم، مقطعی و زودگذر است و آنان در شرایط خاص و بی‌اختیار به این شهود نائل می‌گردند. اما برای اولیای خدا و تربیت‌شدگان مكتب انبیا و براثر عبادت و تهذیب نفس،‌ این شهودی كه برای افراد عادی به‌صورت اتفاقی رخ می‌دهد، با شدتی بیشتر و با اختیار حاصل می‌شود و در این صورت، آنان حقیقتاً خدا را حاضر و ناظر می‌بینند و از این مشاهده لذتی به آنان دست می‌دهد كه وصف‌شدنی


1. نحل (16)، 53.

نیست و بسیار فراتر از لذتی است كه برای طفل در آغوش مادر به ‌وجود می‌آید؛ آن‌هم پس از آنكه مدتی از مادر دور مانده و در فراق او گریسته است و وقتی در آغوش پرمهرش قرار می‌گیرد، نوازش و ملاطفت شدید می‌شود.

دربارة این قرب به خداوند كه قربی علمی و از قبیل شهود حضوری خداوند است، از امیر مؤمنان(علیه السلام) روایت شده كه وقتی از ایشان پرسش می‌شود: هَلْ رَاَیْتَ رَبَّكَ حِینَ عَبَدْتَه؛ «آیا خدایت را به هنگام عبادت او مشاهده كرد‌ه‌ای». حضرت در پاسخ می‌فرمایند: وَیْلَكَ مَا كُنْتُ اَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أرَهُ. قَالَ: وَكَیْفَ رأیْتَهُ؟ قَالَ: وَیْلَكَ لا تُدْرِكُهُ الْعُیوُن فِی مُشاهَدَةِ الاَبْصَارِ وَلَكِنْ رأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَایِقِ الإیمَان؛(1) «وای‌ بر تو، من آن‌كس نیستم كه پروردگار نادیده را بپرستم. سؤال كرد: چگونه او را دیده‌ای؟ فرمود: وای بر تو، دیدگان هنگام نظر افكندن او را درك نكنند، ولی دل‌ها با حقایق ایمان او را دیده‌اند».

كسانی كه به این معنا از قرب الهی نائل شوند و خداوند را با حقیقت ایمان مشاهده كنند و با همة وجود، خود را در جوارش بیابند، خداوند به آنان عنایت خاص می‌كند و هرچه بخواهند به آنها عطا می‌كند و اجابت درخواست آنان از خداوند، نتیجة مقام قربی است كه به آن نائل شده‌اند، نه اینكه تفسیر آن مقام باشد؛ چنان‌كه در تفسیر اول، مقام قرب به عنایت خداوند به بندگان خاص خود و اجابت دعا و درخواست آنان تفسیر می‌گشت.

جلوة قرب و شهود خداوند

روشن شد كه قرب اختیاری دارای معنایی حقیقی و غیراعتباری نیز هست كه هركس بدان نائل شد، به مشاهدة باطنی خداوند نائل می‌گردد و این مشاهده چنان لذتی را نصیب او می‌گرداند كه دل از غیرمعبود می‌كند و با همة وجود عاشق و شیفتة محبوب


1. محمدبن‌یعقوب كلینی، كافی، ج1،‌ ص97، ح6.

و معبود می‌شود و خداوند نیز به او محبت می‌ورزد و عنایات خاص خود را متوجه آن بندة سالك و عاشق خود می‌گرداند. البته چنان‌كه دید چشم ظاهری افراد متفاوت است و برخی چشمشان كم‌سو و برخی پرسوست و اشیا را از فاصله‌های دور نیز می‌بینند، مشاهدة خداوند با چشم دل نیز برای بندگان خاص خدا یك‌سان رخ نمی‌دهد و مقام قرب الهی و رؤیت خداوند دارای مراتب است؛ چه اینكه حقیقت ایمان نیز دارای مراتب است و به تناسب اختلاف افراد در حقیقت ایمان، مراتب افراد در قرب الهی و نیل به مشاهدة خداوند متفاوت می‌شود. بی‌تردید حقیقت ایمان شخصیتی چون امیر مؤمنان(علیه السلام) در اوج قرار دارد و ایشان به عالی‌ترین رتبة قرب الهی و مقام مشاهدة باری‌تعالی نائل شده بود و ازاین‌رو فرمود:‌ لو كُشِفَ الْغطاءُ مَا ازْدَدْتُ یَقینا؛(1)«اگر پرده‌ها و حجاب‌ها كنار روند، چیزی بر یقین من افزوده نمی‌شود (یعنی من عالِم به همة حقایق عالَم غیب و شهود هستم و حجابی بین من و آن حقایق وجود ندارد)».

برخی از مراتب و جلوه‌های تجلی خداوند كه در داستان حضرت موسی(علیه السلام) بدان اشاره شده، دارای درجه‌ای از شكوه و عظمت است كه هیچ موجودی تاب تحمل آن را ندارد. ازاین‌رو، پس از آنكه حضرت موسی(علیه السلام) به درخواست بنی‌اسرائیل خواستار مشاهدة پروردگار عالم شد، خداوند جلوه‌ای از عظمت خود را نشان داد كه براثر آن، كوه متلاشی گشت و حضرت موسی بیهوش بر زمین افتاد:

وَلَمَّا جَاءَ مُوسَى لِمِیقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْكَ قَالَ لَنْ تَرَانِی وَلَكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَى صَعِقًا فَلَمَّا أفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَیْكَ وأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِین؛(2) «و چون موسی به وعده‌گاه ما آمد و پروردگارش [بی‌واسطه]


1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج40، باب 93، ص153، ح54.

2. اعراف (7)، 143.

با او سخن گفت، گفت: پروردگارا [خود را] به من بنمای تا به تو بنگرم. گفت: هرگز مرا نخواهی دید، ولیكن به این كوه بنگر، پس اگر در جای خود قرار و آرام داشت مرا خواهی دید؛ و چون پروردگارش بر آن كوه تجلی كرد، آن را خُرد و پراكنده ساخت و موسی مدهوش بیفتاد و چون به خود آمد، گفت: [بارخدایا،] تو پاك و منزهی [از اینكه با چشم دیده شوی]. به تو بازگشتم و من نخستین باوردارنده‌ام».