گفتار چهل‌وسوم: نگاهی به مقامات دوستان خدا

 

 

گفتار چهل‌وسوم

نگاهی به مقامات دوستان خدا

 

 

ضرورت باورداشت مقامات و درجات متعالی دوستان خدا

از مباحثی كه در راستای شرح و بررسی مناجات محبین طرح شد، به دست آمد كه فراتر از خواسته‌هایی كه در زندگی داریم و ارزش‌هایی كه به آنها دل ‌بسته‌ایم، خواسته‌های متعالی و ارزش‌های والایی وجود دارند كه دوستان خدا آنها را باور دارند و در پیِ رسیدن به آنها هستند. گرچه آن خواسته‌ها و ارزش‌ها از افق درك و درخواست ما دورند، گفت‌وگو دربارة آنها قدری از دل‌بستگی‌های دنیوی می‌كاهد و ما را از هوس‌ها و خواسته‌های پست دور می‌سازد و متوجه كسانی می‌كند كه از ما شایسته‌تر و بهتر‌ند و بر ما در بندگی خدا و دریافت مقامات متعالی سبقت جسته‌اند. اگر ما حقیقتاً به مقام و مرتبه‌ای كه آنها بدان نائل شده‌‌اند و جایگاهی كه در بهشت بدان رسیدند پی ببریم و به مقایسة آنان با خود بپردازیم، بر عمر بر باد رفته‌مان افسوس می‌خوریم كه چگونه آن را تباه ساختیم و صرف امور بیهوده كردیم و از آن در جهت نیل به ارزش‌ها و مقامات جاودانه و متعالی بهره نگرفتیم. البته راهی كه آنان پیمودند، به روی ما مسدود نیست،‌ اما بس طولانی و پیمودن آن برای ما دشوار است.

وقتی ما از درك و فهم حقایق و مقاماتی كه در ادعیه و مناجات‌های ائمة اطهار(علیهم السلام)

آمده عاجزیم، نباید در سند آن ادعیه و مناجات‌ها تشكیك كنیم و به این بهانه كه ممكن است سندشان ضعیف باشد، آنها را از دسترس خارج سازیم؛ بلكه با توجه به اینكه آن حقایق و مقامات در دعاها، مناجات‌ها و ادعیة فراوانی نقل شده‌اند و دست‌كم تواتر اجمالی بر مضمونشان حاصل شده است، نمی‌توان آنها را انكار كرد. پس ما باید بكوشیم كه فهمشان را برای خود تسهیل گردانیم و در جست‌وجوی راهی باشیم كه بهتر بتوانیم آنها را باور كنیم و انگیزة حركت و تلاش برای دستیابی به آنها را در خود پدید آوریم. به‌راستی با توجه به اعتقاد ما به عصمت ائمة اطهار(علیهم السلام) و اینكه هرچه آنان فرموده‌اند حق و واقعیت است و هرگز آنها دروغ نگفته و در صدد فریب دیگران نبوده‌اند، آیا می‌توان در سخنانشان تشكیك كرد؟

پیش‌از‌این دربارة دوستان خدا كه در آخرت به جوار خداوند نائل می‌آیند، سخن گفتیم و اشاره كردیم كه فهم ما از جوار و همسایگی با خداوند در آخرت همسان با فهم ما از همسایگی با افراد معمولی است و ارزش، عظمت و واقعیت جوار الهی را درك نمی‌كنیم. همچنین دوستی ما معطوف به چیزهایی است كه دیگران در زندگی‌شان از آنها بهره‌برداری می‌كنند. مثلاً‌ انسان غذایی را می‌خواهد بخورد كه دوست می‌دارد، یا خانه‌ای را دوست دارد كه در آن زندگی كند یا ماشینی را دوست دارد كه از آن استفاده كند یا همسری را دوست دارد كه می‌خواهد با او زندگی كند، اما به‌دلیل نداشتن دركی از خداوند و صفاتش نمی‌داند كه دوستی با خدا چگونه است و چه ارزشی دارد. او با درك این معنا كه كسی و چیزی جز خدا بالاصاله دوست‌داشتنی نیست، خیلی فاصله دارد. ازاین‌رو، كسانی كه به درك دوستی با خدا دست نیافته‌اند، ارزش شب‌زنده‌داری و مناجات با او را درك نمی‌كنند. آنان خیلی هنر كنند در طول سال، شب‌های قدر را احیا می‌گیرند و به دعا و مناجات می‌پردازند و می‌گریند و گریة آنان ناشی از آن است كه گناهانشان را در نظر می‌گیرند و از آتش جهنم می‌ترسند. اما ره‌یافتگان به معرفت ناب

توحیدی نه‌فقط درك درستی از دوستی و محبت به خدا دارند، بلكه بر آن باورند كه اصالتاً كسی و چیزی غیرخدا دوست‌داشتنی نیست و اگر كسی و چیزی را دوست داشته باشند، ازآن‌روست كه آن را منتسب به خدا می‌دانند؛ به تعبیر دیگر، دوستی آنان نسبت به غیرخدا، پرتو و شعاعی از دوستی خدا به‌شمار می‌آید.

یكی از بندگان خاص خدا كه با همة وجود به وی عشق می‌ورزید و آتش عشق به خدا، شراره بر جانش افكنده و راحت و قرار را از او ستانده بود، حضرت شعیب است. از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده است:

شعیب از محبت خدا آن‌قدر گریست كه نابینا شد، پس خدا دیده‌اش را به او برگرداند. باز آن‌قدر گریست كه نابینا شد و باز خدا او را بینا كرد تا سه مرتبه. در مرتبة چهارم خداوند به او وحی كرد كه ای شعیب تا كی گریه می‌كنی؟ اگر از ترس جهنم می‌گریی، تو را از آن امان دادم، و اگر از شوق بهشت گریه می‌كنی، آن را گوارای تو ساختم. شعیب گفت: ای خداوند و سید من، تو می‌دانی كه گریة من از ترس جهنم و شوق بهشت نیست، لیكن محبت تو در دلم قرار گرفته است و از شوق لقای تو می‌گریم. پس خداوند به او وحی فرستاد: من به این سبب كلیم خود، موسی‌بن‌عمران(علیه السلام) را به‌سویِ تو می‌فرستم تا به تو خدمت كند.(1)

اگر ما در كنار اشتغالات روزمره، وقتی را به مطالعه و مرور ادعیه و مناجات ائمة اطهار(علیهم السلام) اختصاص دهیم و بنگریم كه آنان چه می‌گفتند و ما چه می‌گوییم، آنان در چه درجه و مرتبه‌ای بودند و ما در چه مرتبه‌ای هستیم، آنان به چه می‌اندیشیدند و ما به چه می‌اندیشیم، ضرر نكرده‌ایم. بنگریم كه چگونه امام سجاد(علیه السلام) در مناجات محبین از


1. محمدباقر مجلسی،‌ حیات القلوب، ج1، ص575.

كسانی سخن می‌گوید كه خالصانه خداوند را دوست می‌دارند و به مقام وصول و لقای او رسیده‌اند و به وجه‌الله نظر می‌كنند. البته امكان رؤیت و مشاهدة كامل خداوند در این دنیا فراهم نیست و روح انسان در این دنیا به تدبیر بدن اشتغال دارد و این تعلق به بدن باعث می‌شود كه روح نتواند كاملاً توجه‌اش را بر مشاهدة خداوند متمركز كند؛ چون در این صورت از تدبیر بدن بازمی‌ماند. آن‌گاه پس از مرگ كه روح از بدن جدا می‌شود، می‌تواند به مشاهدة كامل خداوند نائل گردد. شاید ازاین‌روست كه دوستان خدا آرزوی مرگ می‌كنند؛ چون در آن صورت است كه امكان مشاهدة كامل او برایشان فراهم می‌شود.

روابط خاص خداوند با دوستان خود

چنان‌كه از آیات، روایات و حكایت‌هایی كه از بزرگان و اولیای خدا نقل شده به دست می‌آید، خداوند با دوستان و بندگان ویژه‌اش روابط خاصی دارد؛‌ تا آنجا كه در خلوت و جمع، و به‌خصوص در تاریكی شب با آنان سخن می‌گوید و روحشان را با خنكای كلامش می‌نوازد و سرور و شادمانی از انسش را بر سراسر وجودشان می‌پراكند؛ چنان‌كه خداوند در فرازی از حدیث معراج و گفت‌وگو با حبیبش رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دربارة دوستان خاصش كه در صدد تحصیل رضای او برآمده‌اند، می‌فرماید:

أُعَرِّفُهُ شُكْراً لا یُخَالِطُهُ الْجَهلُ وذِكْراً لاَ یُخَالِطُهُ النِسْیانُ وَمَحَبَّةً لا یُؤْثِرُ عَلَی مَحَبَّتیِ مَحَبَّةَ الْمَخْلُوقینَ. فَإذَا أحَبَّنی أحْبَبْتُهُ وَأفْتَحُ عَیْنَ قَلْبه إلَی جَلالی فَلا أخْفِی عَلَیْه خاصَّةَ خَلْقی فَأُنَاجِیهِ فیِ ظُلَمِ اللَّیْلِ وَنُورِ النَّهَارِ حَتَّی یَنْقَطِعُ حَدیثُهُ مَعَ المَخْلُوقینَ وَمُجَالَسَتُهُ مَعَهُم؛(1) «به او (بندة فرمان‌بردار)


1. همو، بحار الانوار، ج77، باب 2، ص28ـ29، ح6.

سپاسگزاری و سپاسی را می‌آموزم كه با جهل همراه نشود و توجه و ذكری را به او عطا می‌كنم كه با فراموشی همراه نگردد و محبتی بدو ارزانی می‌دارم كه با داشتن آن، هیچ محبتی را بر محبت من ترجیح ندهد. وقتی او مرا دوست داشت، من نیز او را دوست می‌دارم و چشم دلش را برای نظاره به جلالم می‌گشایم و بندگان خاص و برگزیده‌ام را از او پنهان نمی‌كنم. در تاریكی شب و روشنی روز با او مناجات می‌كنم، تا از سخن گفتن با مردم بپرهیزد و از هم‌نشینی با آنان گریزان شود».

در ادامة مناجات، حضرت می‌فرمایند: یَا مَنْ اَنْوارُ قُدْسِهِ لِأبْصَارِ مُحِبّیِهِ رَائِقَةٌ، وَسُبُحَاتُ وَجْهِهِ لِقُلُوبِ‏ عَارِفیِهِ شائِفَة؛«ای خدایی كه انوار قدسش، روشنی‌بخش چشمان دوستانش است و تجلیات ذاتش بر قلوب عارفانش هویدا است».

در بسیاری موارد كه نور بر خداوند اطلاق می‌شود، بعد از آن، كلمات «قدس» یا «قدوس» ذكر می‌گردد. اضافه یا عطف واژگان «قدس» و «قدوس» به نور برای متمایز بودن نور الهی از نورهای حسی است و برای این است كه انسان نور الهی را با سایر انوار یك‌سان نبیند. این انوار قدس الهی در چشم دوستان خدا، بسیار چشم‌نواز است و آنان را سرمست می‌سازد. آنان حاضرند همة دنیا و لذت‌هایش را بدهند و لحظه‌ای آن نور را درك كنند. در جملة وَسُبُحَاتُ وَجْهِهِ لِقُلُوبِ عارِفیهِ شَائِفَة،‌ «سبحات».به‌معنای تجلیات است. ظاهراً در بعضی از نسخه‌ها در ضبط واژة شایقه اشتباهی صورت پذیرفته و ضبط صحیح «شایفه» است كه به‌معنای درخشان و هویداست.

بین خداوند و دوستانش روابط خاص و رمزهایی وجود دارد كه بی‌خبران از طعم محبت الهی، اطلاعی از آنها ندارند. از جملة روابط خاص و رمز‌ و رازهایی كه بین خدا و دوستانش برقرار می‌باشد، این است كه انوار قدسی الهی بر قلبشان ظاهر می‌شود و آنان با چشم دل به نظاره می‌نشینند. همچنین تجلیات ذات الهی بر قلبشان پرتو

می‌افكند و آنان را سرمست و سرشار از سرور و شادمانی می‌كند. در داستان‌ها و حكایت‌هایی كه عشق انسانی را به تصویر كشیده‌اند، نظیر آنچه دربارة لیلی و مجنون نقل شده، گاهی عشق و محبت بین عاشق و معشوق چنان پررنگ و شدید ترسیم شده كه تصورش نیز برایمان دشوار است. برای نمونه در داستان لیلی و مجنون آمده كه مجنون از شب تا صبح بیدار می‌ماند تا چراغ خانة لیلی روشن شود و روشن شدن آن چراغ چنان لذتی را به او می‌بخشید كه حاضر بود برای تماشای آن تا صبح بیدار بماند:

برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر              وه كه با خرمن مجنون دل‌افگار چه كرد

برق در آسمان زیاد ظاهر می‌شود، اما برق خانة لیلی جاذبة وصف‌ناشدنی برای مجنون دارد؛ به‌خصوص اگر لیلی آن چراغ را برای جلب نظر مجنون و علامت دادن به او كه از شب تا صبح انتظار آن لحظه را می‌كشید، روشن كند، او را از خود بی‌خود می‌سازد. اگر بین خداوند و بنده‌اش رابطه‌ای عمیق و ناگسستنی باشد، پیوسته خداوند بر قلب آن بنده انوارش را می‌تاباند و او را متوجه خود می‌كند. اگر آن بنده در جمع اهل غفلت حضور یافت و از یاد خداوند غافل شد، خداوند او را متوجه خود می‌كند. با این وصف لذت درك انوار الهی برای آن بنده، بسیار فراتر از لذتی است كه مجنون از برق خانة لیلی می‌برد. حالِ چنان بنده‌ای كه از یاد و انس با خدا لذت بی‌نهایت می‌برد، بسیار متفاوت است با كسی كه خوشش نمی‌آید در حضور او اسمی از خدا، قیامت و مرگ برده شود. خداوند دربارة غافلان از یادش و فریفتگان زر و زیور دنیا می‌فرماید: وَإِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ وَإِذَا ذُكِرَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ إِذَا هُمْ یَسْتَبْشِرُون؛(1) «و چون خداوند به یگانگی یاد شود، دل‌های كسانی كه به آن جهان ایمان ندارند برَمد، و چون آنان كه جز او هستند (معبودهاشان) یاد شوند، ناگاه شادمان گردند».


1. زمر (39)، 45.

درحالی‌كه انسان می‌تواند با محبت به خداوند و ارتباط با او و بهره‌گیری از عنایات و الطافش به عالی‌ترین مقامات نائل شود و لذت واقعی را در انس به خداوند و یاد او بیابد، اما برخی عمری را در غفلت و گمراهی سپری می‌سازند؛ به‌جای اینكه قدم در راه خدا نهند و مرحله‌به‌مرحله به كمال و تعالی نزدیك گردند، خود را به چیزهایی مشغول می‌سازند كه آنان را از خداوند دور می‌كند و با هر قدمی كه برمی‌دارند و هر اندیشه‌ای كه به ذهنشان راه می‌یابد، حجاب بین خود با خدا را گسترده‌تر می‌سازند و بیشتر در وادی غفلت و گمراهی غوطه‌ور می‌گردند. بی‌تردید اگر این دسته دریابند كه دوستان خدا به چه مراحلی از تعالی و كمال رسیده‌اند و به چه لذت‌هایی دست یافته‌اند كه تصورش برای ما دشوار است، بر عمر بر باد رفته‌شان، سخت پشیمان خواهند شد. قلبی كه می‌تواند جلوه‌گاه نور خدا و عشق به او شود، نسزد كه صرف امور پوچ و گاهی صرف كارهای حرام گردد و باعث شود انسان در دنیا از فیوضات رحمانی و عنایات الهی محروم گردد و در آخرت به عذاب ابدی گرفتار شود.

به‌هر‌حال، برای اینكه ما دست‌كم درك مبهمی از مسائل معنوی و ارتباطات خداوند با بندگان خاصش داشته باشیم، باید از تعابیری كه در دعاها و مناجات‌ها و ازجمله این مناجات آمده و در آنها به انوار و تجلیات الهی اشاره شده، استفاده كنیم. بنگریم كه آن چه نوری است كه وقتی خداوند در دل دوستانش می‌تاباند، آنان را بی‌تاب می‌سازد و چنان لذتی را در كام جانشان می‌نشاند كه برای درك لحظه‌ای از آن حاضرند همة عمر به انتظار بنشینند؛ چنان‌كه مجنون از شب تا صبح منتظر می‌ماند تا برقی از خانة لیلی بجهد و او را سرشار از لذت و سرور سازد. دربارة مرحوم كلباسی، از بزرگان و علمای اصفهان، آمده است كه ایشان همة شب‌ها را احیا می‌گرفت تا شب قدر را درك كند؛ چون او از شب قدر نوری را دریافته و در آن شب انسی با خدا برقرار كرده بود كه حاضر بود همة شب‌ها را نخوابد تا آن نور را

درك كند و طعم انس با خدا را بچشد و حاضر نبود كه از درك آن لحظة‌ طلایی بی‌نصیب بماند.

یا مُنَى‏ قُلُوبِ الْمُشْتَاقیِنَ وَیَا غَایَةَ اَمَالِ الْمُحِبّیِنَ، اَسْئَلُكَ حُبَّكَ وَحُبَّ مَنْ یُحِبُّكَ وَحُبَّ كُلِّ عَمَلٍ یُوصِلُنى‏ اِلیَ قُرْبِكَ، وَاَنْ تَجْعَلَكَ اَحَبَّ اِلَىَّ مِمَّا سِواكَ، وَاَنْ تَجْعَلَ حُبّى‏ اِیَّاكَ قآئِداً اِلَى‏ رِضْوَانِكَ، وَشَوْقى‏ اِلَیْكَ ذائِداً عَنْ عِصْیانِك؛ «ای آرزوی دل مشتاقان و ای منتهای مقصود محبان، از تو درخواست می‌كنم دوستی تو را و دوستی دوستدارانت را و دوست ‌داشتن هر كاری كه مرا به مقام قربت رساند و هم از تو درخواست دارم كه خود را از هرچه غیر خودت بر من محبوب‌تر گردانی و فرجام محبتم به خودت را رضوان و خشنودی‌ات قرار دهی و شوقم به تو را از عصیانت دور سازی».

نمود و بازتاب عالی‌ترین مرتبة محبت به خداوند

«منی» به‌معنای آرزوهاست و مُنَى‏ قُلُوبِ الْمُشْتَاقیِن یعنی تو متعلق آرزوهای مشتاقان، و كسی هستی كه همة آرزوهای آنها در تو جمع شده است. آنچه در این فراز از سخن امام سجاد(علیه السلام) آمده، آثار دیگری از محبت خالصانه به خداوند است؛ چنان‌كه آثار دیگری از محبت به او را برشمردیم و ازجمله روشن شد كه خداوند روابط خاصی با عاشق و محبش دارد و جلوه‌ها و تجلیاتش را در قلب او ظاهر می‌گرداند و انوارش را بر دل او می‌تاباند. در خلوت و جلوت به نجوای با او می‌پردازد. هنگامی كه او در میان جمع و مشغول انجام وظایفش است، آن هنگام كه در جبهه با دشمن می‌جنگد، یا به تدریس مشغول است و یا درس می‌خواند، خداوند با او سخن می‌گوید و لحظه‌ای او را به خود وانمی‌گذارد. در فرازی كه اكنون در پیِ بررسی آن هستیم، حضرت افزون بر بیان رابطة

عاشقانة خود با خداوند، بر یك نكتة‌ اساسی توحیدی تأكید می‌ورزد و آن اینكه همة آن آثار و نتایجی كه از محبت خداوند برای دوستانش حاصل می‌شود، ناشی از لطف و عنایت خداست و تا او نخواهد و اراده نكند، كسی به این سرمایه‌های متعالی و ارزشمند دست نمی‌یابد. ما گاهی از این نكته غافلیم كه همه‌چیز، حتی معرفت خداوند با عنایت و لطف او حاصل می‌شود و غافلیم از اینكه اگر خدا اراده كند آنچه از معارف، فقه، فلسفه، عرفان و سایر علوم اندوخته‌ایم و حتی اعتقاد به خدا ضمانت بقاء ندارد و همة این امور، لحظه‌به‌لحظه با ارادة خداوند در ما باقی می‌ماند. با توجه به این حقیقت و معرفت توحیدی است كه حضرت از خداوند درخواست می‌كند كه محبتش را به ایشان ارزانی كند. این خواسته از سوی كسی صادق است كه واقعاً طالب محبت خداست و راضی است كه بلا بر او ببارد و به فقر و بیماری مبتلا شود، اما خداوند محبتش را از او نگیرد. آن‌گاه با توجه به اینكه لازمة محبت خداوند این است كه انسان كسانی را كه با خداوند ارتباط دارند دوست بدارد، از او درخواست می‌كند كه دوستی دوستدارانش را به ایشان عنایت كند.

محال است كه انسان خداوند را دوست بدارد، اما پیامبرش را كه از عزیز‌ترین بندگان اوست و نیز سایر اولیایش را دوست نداشته باشد. محبت دوستان خدا اثر محبت اوست كه در دوستی آنان ظاهر شده است. پس دو یا چند محبت در انسان پدید نیامده، بلكه یك محبت است كه اصالتاً به خداوند تعلق یافته، و به تبع آن، دوستان خدا را نیز شامل شده است. نظیر اینكه وقتی انسان كسی را دوست می‌دارد، لباس، خانه، شهر و هرآنچه را برای اوست، دوست می‌دارد و آن محبت متكثر و متعدد نشده، بلكه یك محبت است كه به شخص و آنچه وابسته به اوست، تعلق یافته است. همچنین محبت به خدا جدای از محبت سیدالشهدا(علیه السلام) نیست، و محبت به آن حضرت و سایر امامان معصوم(علیهم السلام) و اولیا، برگ و بار محبت خداست كه بر ثبات و شکوفایی آن می‌افزاید.

در مرحلة سوم، حضرت از خداوند درخواست می‌كنند كه علاقه و محبت به كارهایی را كه راه و مقدمة دستیابی به محبت خداوند هستند، به ایشان عنایت كند؛ چون محبت خداوند بی‌حساب و بدون تلاش به انسان ارزانی نمی‌شود و او باید اعمالی را انجام دهد كه زمینة نیل به محبت و قرب الهی را فراهم می‌آورند، و انجام آن اعمال در گرو علاقه بدانهاست؛ زیرا اگر انسان علاقه به كاری نداشته باشد، به‌خصوص اگر آن كار با زحمت و تلاش زیادی همراه باشد، به انجام آن مبادرت نمی‌ورزد. نشانة محبت خالصانه و راسخ به خداوند این است كه انسان، خداوند را بیش از غیر او دوست بدارد و در مقام تزاحم، محبت خدا و آنچه را مورد رضایت اوست بر كارها و خواسته‌هایی كه مخالف رضای اوست، ترجیح دهد. ازاین‌رو حضرت از خداوند درخواست می‌كنند كه خود را برای ایشان محبوب‌تر از اغیار گرداند و فرجام آن محبت را رضوان و خشنودی خویش قرار دهد. ممكن نیست انسان كسی را دوست داشته باشد و در صدد جلب رضایت و خشنودی او برنیاید. نیل به مقام رضوان و خشنودی خداوند لازمه و نتیجة قطعی محبت خالصانه به اوست. نتیجة چنین محبت خالصانه‌‌ای به خداوند، محبوب گشتن نزد اوست. خداوند در ضمن تهدید انسان‌های سست‌عنصر، دربارة كسانی كه محبوب او گردیده‌اند، می‌فرماید:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلا یَخَافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیم؛(1) «ای كسانی كه ایمان آورده‌اید، هركس از شما كه از دین خویش برگردد، به‌زودی خداوند گروهی را بیاورد كه ایشان را دوست دارد و ایشان نیز


1. مائده (5)، 54.

او را دوست دارند، با مؤمنان نرم و خاكسارند و بر كافران سخت و گردن‌فراز؛ در راه خدا جهاد می‌كنند و از سرزنش هیچ سرزنش‌كننده‌ای نمی‌ترسند. این برتری و بخشش خداست كه آن را به هركه بخواهد می‌دهد و خداوند گشایش‌بخشی داناست».

همچنین تلاش برای جلب رضایت خداوند و دستیابی به آن، راضی شدن انسان به تدبیر و خواست او را در پی دارد و این رضایت طرفینی و دوجانبه است. خداوند در این باره و دربارة جان‌های اطمینان‌یافته به خود می‌فرماید: یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة* ارْجِعِی إِلَى رَبِّكِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّة؛(1)«ای جان آرام (آرامش و اطمینان‌یافته) به‌سوی پروردگارت بازگرد، درحالی‌كه تو از او خشنودی و او از تو خشنود است».

به‌طور طبیعی برخی از خواسته‌ها و غرایز انسان بر دیگر خواسته‌ها و غرایز غلبه می‌یابند، مگر آنكه عاملی قوی در انسان پدید آید و بر آن خواسته و غریزه چیره شود. برای نمونه، گاهی غریزة بازیگوشی، چنان بر كودك غلبه می‌یابد و او آن‌قدر سرگرم بازی می‌شود كه فراموش می‌كند گرسنه است. ازاین‌رو، به‌زحمت می‌توان بچه‌های بازیگوش را از بازی بازداشت و آنان را به خوردن غذا واداشت. بنابراین تا محبت خداوند بر وجود و دل انسان غلبه و تسلط نیابد، او نمی‌تواند خواسته‌های غیرالهی و شیطانی را كنار نهد. پس انسان در درجة اول باید بكوشد كه محبت خداوند در وجود او راسخ و استوار شود و با همة وجود به خداوند عشق بورزد كه در این صورت سایر خواسته‌های او، زیر‌مجموعة محبت و رضایت الهی قرار می‌گیرند. كسی كه گناه می‌كند و به لذت‌های حرام و استفادة نامشروع از غرایزش می‌پردازد، ممكن است به خداوند و بهشت و فرجام نیكوكاران و عاقبت ننگین و خسارت‌بار گنهكاران اعتقاد داشته باشد،


1. فجر (89)، 27ـ28.

اما چون جاذبه‌های مادی و خواسته‌های غریزی بر خواسته‌های عقلانی و دینی غلبه یافته‌اند، از معصیت و گناه و ارضای غرایز خودداری نمی‌كند و دم را غنیمت می‌شمارد. این از‌آن‌روست كه او محبت به خداوند را بر وجودش حاكم نساخته و درنتیجه دوستی اندك او به خداوند و خواسته‌های اخروی و معنوی تحت‌الشعاع خواسته‌های مادی و لذایذ قرار گرفته‌اند. در مناجات شعبانیه می‌خوانیم: اِلهى‏ لَمْ یَكُنْ لِى‏ حَوْلٌ فَانْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِیَتِكَ اِلاَّ فى‏ وَقْتٍ اَیْقَظْتَنى‏ لِمَحَبَّتِك؛(1)«خدایا، من توان و قدرتی كه بدان معصیت نكنم ندارم، مگر آنكه تو مرا به عشق و محبت بیدار گردانی».

با توجه به آنچه بیان شد، حضرت از خداوند درخواست می‌كنند كه شوق و محبتی به ایشان عنایت كند كه بر معصیت و نافرمانی از دستورات الهی غلبه داشته باشد. در پایان مناجات حضرت می‌فرمایند:

وَامْنُنْ بِالنَّظَرِ اِلَیْكَ عَلَىَّ، وَانْظُرْ بِعَیْنِ الْوُدِّ وَالْعَطْفِ اِلَىَّ، وَلا تَصْرِفْ عَنّى‏ وَجْهَكَ، وَاجْعَلْنى‏ مِنْ اَهْلِ الْاِسْعَادِ وَالْحِظْوَةِ عِنْدَكَ، یَا مُجیبُ یَا اَرْحَمَ الرَّاحِمین؛(2)«بر من با نظر كردن به جمالت منت گذار و با چشم لطف و محبت به من بنگر و هیچ‌گاه روی از من برمگردان و مرا از اهل سعادت و كامیابی در نزد خود قرار ده، ای اجابت‌كنندة دعای خلق، ای مهربان‌ترین مهربانان عالم».

ممكن نیست انسان كسی را دوست داشته باشد و نخواهد او را ببیند؛ ازاین‌رو حضرت از خداوند درخواست می‌كنند كه توفیق نظاره كردن به جمالش را به ایشان عنایت كند. سپس می‌فرمایند: خدایا، به دیدة لطف و كرم به من بنگر. كسی محبوب خداوند می‌شود كه توشه‌ای سرشار از فضایل و اعمال صالح فراهم آورده است. اما


1. مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه.

2. همان.

كسی كه دستش از اعمال صالح، خالی است و در عوض، آلودگی‌ها، عصیان و غفلت سراپای وجود او را فراگرفته است، نمی‌تواند انتظار داشته باشد كه خداوند او را دوست داشته باشد و با نظر رحمت به او بنگرد. ازاین‌رو، از خداوند می‌خواهد كه با عدلش با او رفتار نكند و از رفتار زشت او درگذرد و با عطوفت و مهر به او بنگرد؛ یعنی خدایا، من محتاج لطف و كرم تو هستم و اگر لطف و كرمت شامل حالم نشود، بیچاره و بدبخت می‌گردم؛ چنان‌كه وقتی مریضی، گوشه‌ای افتاده و در شرف مرگ است، دیگران به كمك او می‌شتابند. در آن شرایط خاص كسی به رفتار زشتی كه او داشته و دشمنی كه در حقش كرده، نمی‌اندیشد و در فكر تلافی و انتقام برنمی‌آید، بلكه در صدد كمك به او برمی‌آید. ما نیز از خداوند درخواست می‌كنیم كه به عیب‌ها و گناهانمان ننگرد و با عنایت و لطف به ما نظر كند و روی از ما برنگرداند.