گفتار پنجاه‌و‌سوم: آرمان‌های بلند اولیای خدا

 

 

گفتار پنجاه‌و‌سوم

آرمان‌های بلند اولیای خدا

 

 

ضرورت بهره‌برداری از معارف حیات‌بخش اهل‌بیت(علیهم السلام)

چنان‌كه گفتیم، در مناجات عارفین بیشتر بر معرفت و محبت الهی تكیه شده است. بنابراین ما نیز به تبیین ارتباط متقابل بین محبت و معرفت پرداختیم. گفتیم كه مرتبه‌ای از معرفت، پایة محبت است و در مقابل، تحصیل برخی از مراتب معرفت در گرو محبت و رشد آن است. هرچه محبت انسان به خداوند شدیدتر شود، معرفت او به خداوند نیز ارتقا می‌یابد، و متقابلاً هرچه معرفت انسان به خداوند افزایش یابد، محبت او نیز گسترده‌تر و راسخ‌تر می‌شود؛ تا آنكه انسان به عالی‌ترین مرتبة محبت، كه به اولیای خدا اختصاص دارد، بار می‌یابد. مقامات متعالی عشق به خدا كه در مضامین عالی این مناجات مطرح شده، به انسان امید و همت عالی می‌بخشد؛ انگیزة او را برای توجه به مقامات اولیای خدا برمی‌انگیزد و در وی شوق تلاش برای رسیدن به آن مقامات و استفاده از ظرفیت وجودی خویش را فراهم می‌آورد. توجه به دنیا و پرداختن بدان، از همت انسان می‌كاهد؛ او را به پستی می‌كشاند و موجب می‌شود كه حتی مؤمنِ برخوردار از محبت اهل‌بیت(علیهم السلام) و اهل ولایت، در حد حیوان تنزل كند؛ تنها به مسائل دنیوی بپردازد و اوضاع زندگی او را از پرداختن به امور معنوی بازدارد.

بزرگ‌ترین خسارت برای انسان این است كه تحصیلات دینی داشته باشد و با معارف بلند اهل‌بیت(علیهم السلام) آشنا باشد، اما از این امكانات ارزشمند كه در اختیار او قرار گرفته است بهره‌برداری نكند و تنها در اندیشة خوردن و خوابیدن و امور مربوط به آنها باشد. به‌راستی از بین بیش ‌از شش میلیارد انسان، چند درصد انسان‌ها از معرفت و ولایت اهل‌بیت(علیهم السلام) برخوردارند و می‌توانند از معارف و سخنان آن حضرات استفاده كنند؟ آیا حیف نیست كه آن امكانات عظیم و ارزشمند را واگذاریم و خود را به امور دنیوی پست و حقیر آلوده سازیم، و چون حیوان به خور و خواب و شهوت پردازیم، تا مصداق آن سخن خداوند قرار گیریم كه فرمود: ذَرْهُمْ یَأْكُلُوا وَیَتَمَتَّعُوا وَیُلْهِهِمُ الأمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ؛(1)«واگذارشان تا بخورند و برخوردار شوند و آرزو سرگرمشان كند؛ پس به‌زودی خواهند دانست».

مناجات‌ها و سخنان اهل‌بیت(علیهم السلام) نعمت بزرگی است كه در اختیار ما قرار گرفته تا با افق‌های متعالی الهی و انسانی آشنا شویم و در پرتو آنها دریابیم كه انسان در حیوانیت خلاصه نمی‌شود؛ بلكه مقام انسانیت بسیار فراتر از حیوانیت است. اگر انسان اهمیت و عظمت این مقام را بشناسد و درك كند،‌ حاضر نیست لحظه‌ای توجه خود را به امور پوچ حیوانی و دنیوی معطوف سازد. مناجات عارفین یكی از معارف بلند امام سجاد(علیه السلام) است كه در آن خواسته‌های متعالی و ارزش‌های والا و نیازهای اصیل انسانی به تصویر كشیده شده است. تاكنون ما بخش‌هایی از آن مناجات را بررسی كردیم كه محور آن محبت به خداوند و شوق وصال و انس به خدا بود. از این ‌پس به دیگر بخش‌های آن مناجات می‌پردازیم كه محور آن معرفت و شناخت حصولی و حضوری خداوند است. در ادامة آن مناجات، امام(علیه السلام) می‌فرماید:


1. حجر (15)، 3.

قَدْ كُشِفَ الْغِطَاءُ عَنْ أَبْصَارِهِمْ وَانْجَلَتْ ظُلْمَةُ الرَّیْبِ عَنْ عَقَائِدِهِمْ و ضَمَائِرِهِمْ وَانْتَفَتْ مُخَالَجَةُ الشَّكِّ عَنْ قُلُوبِهِمْ وَسَرَائِرِهِمْ وَانْشَرَحَتْ بِتَحْقِیقِ الْمَعْرِفَةِ صُدُورُهُم‏؛ «[خداوندا! مرا از كسانی قرار ده كه] حجاب و پرده از برابر چشمانشان كنار رفته و ظلمت شك و زنگار شبهه از عقاید و باطنشان زایل، و خلجان شك از دل‌هایشان برطرف شده است و به‌‌واسطة استوار شدن معرفتشان، سینه‌شان گشاده گشته و از وسعت نظر برخوردار شده‌اند».

درخواست‌ رفع حجاب از دیدگان و مشاهدة حقایق

امام سجاد(علیه السلام) از خداوند درخواست می‌كنند كه حجاب و پرده را از برابر دیدگانشان بردارد تا ایشان حقایق را عیاناً مشاهده كنند. تعبیر «كشف الغطاء» ریشة قرآنی دارد و یكی از ویژگی‌های روز قیامت است كه در آن، همة حقایق بی‌پرده و آشکارا مشاهده می‌شوند. این عبارت به تبع قرآن، با تعابیر گوناگون در سخنان اهل‌بیت(علیهم السلام) راه یافته است. خداوند می‌فرماید: لَقَدْ كُنْتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْیَوْمَ حَدِید؛(1)«[به او می‌گویند:] هرآینه از این [حال] غافل بودی؛ پس ما پرده‌ات را از [دیده‌ات] برداشتیم و دیده‌ات امروز تیزبین است».

گرچه ما می‌پنداریم كه به‌وضوح حقایق این عالم را درك می‌كنیم، از نظر قرآن حجاب و پرده بر حقایق این عالم افتاده و ازاین‌رو ما نمی‌توانیم باطن و ملكوت آنها را درك كنیم. برای تقریب به ذهن می‌توان گفت، گاه وقتی چشممان به افرادی می‌افتد كه لباس و سرووضع نامناسب‌ دارند، می‌پنداریم كه آنان افراد بد و ناشایستی‌اند؛ اما وقتی با آنها ارتباط می‌یابیم و سخن می‌گوییم و با همدیگر مأنوس می‌شویم، درمی‌یابیم كه


1. ق (50)، 22.

صفا و خلوص‌ دارند و آن وضعیت نامناسب ظاهری ناشی از اوضاع خانوادگی و محیطی آنهاست. برعكس؛ گاه افراد ظاهرالصلاح را می‌بینیم و می‌پنداریم كه انسان‌هایی شایسته و مؤمن‌اند؛ اما وقتی مدتی با آنها محشور می‌شویم، درمی‌یابیم كه صفاتی پست و ناشایست دارند و ظاهرشان هرگز با باطن آلوده‌شان تناسب ندارد. حكمت و مصلحت الهی ایجاب كرده كه بر حقایق عالَم و ازجمله بر باطن افرادْ پرده افكنده شود؛ تا اسرار افراد آشكار نگردد و بسیاری از خوبی‌های نهانِ افراد و نیز بدی‌های پنهانشان روشن نباشد. بدین‌گونه روابط مردم با یكدیگر برقرار می‌ماند و زندگی ساری و جاری، و شروط امتحان فراهم می‌شود. امیر مؤمنان(علیه السلام) می‌فرماید: لَوْ تَكاَشفْتُم ما تَدَافَنْتُم؛(1) «اگر به راز و اسرار هم آگاه می‌شدید، همدیگر را دفن نمی‌كردید».

البته انسان‌های برگزیده و ره‌یافته به عالی‌ترین مراتب كمال و تعالی، در همین دنیا پرده و حجاب از برابر چشمانشان برداشته می‌شود و باطن و ملكوت اشیا را می‌نگرند. از این شمار افراد و برجسته‌ترین آنها، امیر مؤمنان(علیه السلام) است كه فرمود: لَوْ كُشِفَ الغِطَاءُ مَا اْزدَدْتُ یَقینا؛(2)«اگر پرده كنار رود، چیزی بر یقین من افزوده نمی‌شود».

ظلمت و حجاب‌های دنیا مانع می‌شود كه انسان به حقایق یقین یابد. ازاین‌رو به شك مبتلا می‌شود و حتی ممکن است آخرت را انكار ‌كند و اهمیتی به ثواب و عقاب اخروی ندهد؛ اما وقتی انسان وارد عالم آخرت شود، همة حجاب‌ها و پرده‌ها از برابر دیدگانش برداشته می‌شود و حقایقی را می‌بیند كه در دنیا نمی‌دید؛ ازاین‌رو، گنهكاران در روز قیامت می‌گویند: رَبَّنَا أَبْصَرْنَا وَسَمِعْنَا فَارْجِعْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا إِنَّا مُوقِنُون؛(3) «بارخدایا! دیدیم و شنیدیم؛ ما را بازگردان تا كاری نیك و شایسته كنیم كه ما بی‌گمان


1. محمد‌باقر مجلسی، بحار الانوار، ج77، باب 15، ص385، ح10.

2. همان، ج40، باب93، ص153، ح54.

3. سجده (32)، 12.

باوردارنده‌ایم». به آنها پاسخ داده می‌شود كه در دنیا حجت آشكار شد و ادلة روشن برای هدایت و پیمودن مسیر سعادت در اختیار شما قرار گرفت و دیگر راه بازگشتی برای شما نیست: وَسِیقَ الَّذِینَ كَفَرُوا إِلَى جَهَنَّمَ زُمَرًا حَتَّى إِذَا جَاءُوهَا فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ یَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ یَتْلُونَ عَلَیْكُمْ آیَاتِ رَبِّكُمْ وَیُنْذِرُونَكُمْ لِقَاءَ یَوْمِكُمْ هَذَا قَالُوا بَلَى وَلَكِنْ حَقَّتْ كَلِمَةُ الْعَذَابِ عَلَى الْكَافِرِین؛(1)«و كسانی كه كافر شدند، گروه‌گروه به‌‌سوی دوزخ رانده شوند؛ تا چون بدانجا رسند درهای آن گشوده شود و نگهبانان آن گویندشان: آیا شما را پیامبرانی از خودتان نیامدند كه آیات [سخنان و پیام‌های] پروردگارتان را بر شما می‌خواندند و شما را از دیدار این روزتان می‌ترساندند؟ گویند: چرا [آمدند]؛ لیكن فرمان عذاب بر كافران واجب آمد».

عالم آخرت، عالم كشف و شهود و آشكار شدن ولایت، قدرت و حاكمیت مطلق الهی است. در آن عالم همه درمی‌یابند كه هیچ قدرتی جز قدرت الهی مؤثر نیست و تنها قدرت الهی مؤثر و نافذ است: یَوْمَ هُمْ بارِزُونَ لا یَخْفی عَلَی اللّهِ مِنْهُمْ شَیْءٌ لِمَنِ الْمُلْكُ الْیَوْمَ لِلّهِ الْواحِدِ الْقَهّار؛(2)«روزی كه نمایان شوند، هیچ‌‌چیز از آنان بر خدا پوشیده نباشد؛ [و ندا آید كه] امروز پادشاهی كه راست؟ خدایْ راست؛ آن یگانة بر‌همه‌چیره».

درخواست شرح صدر و رهایی از دام شبهه‌ها

با توجه به اینكه در این عالم، حقایقْ پوشیده است و نیز با توجه به اینكه امكان مشاهدة حقایق با كنار رفتن پرده و حجاب از برابر دیدگان وجود دارد و ازاین‌رو برخی از اولیای خدا كه چشم برزخی‌شان باز شده، اسرار و حقایق این عالم را درك می‌كنند، امام(علیه السلام) از خداوند درخواست می‌كنند كه ایشان را در زمرة كسانی قرار دهد كه پرده از برابر


1. زمر (39)، 71.

2. غافر (40)، 16.

چشمانشان كنار رفته است. نكتة دیگر آنكه، گاه و بی‌گاه شك و شبهه به دل و باطن ما راه می‌یابد و اعتقادات و باورهای ما را تهدید می‌كند. خوشبختانه همة شبهه‌ها به گوش مردم نمی‌رسد؛ در غیر این صورت كاخ عقاید و باورهای دینی آنها فرومی‌ریخت. ما حتی آن‌گاه كه احساس می‌كنیم باورها و اعتقاداتمان محكم و استوار است و نسبت به آنها شبهه‌ای نداریم و از پشتوانة علمی بسنده برخورداریم، نمی‌توانیم به خودمان امیدوار باشیم. چه‌بسا در‌این‌‌صورت نیز شبهه‌ای قوی اعتقادات و باورهایمان را سست كند.

با توجه به خطری كه شك و شبهه برای اعتقادات و باورهای انسان دارد، امام(علیه السلام) از خداوند در خواست می‌كنند كه ایشان را در زمرة كسانی قرار دهد كه ظلمت ریب و شبهه از دل و عقایدشان برداشته و خلجان شك و تردید از قلب‌ و باطنشان برطرف شده و در پرتو معرفتی كه در درون آنها ریشه دوانیده، سینه‌هایشان گشاده گشته است.

تعبیر «وانشرحت بتحقیق المعرفة صدورهم».حاكی از درخواست شرح صدر است. اصطلاح «شرح صدر» در ادبیات عرب رایج است و در قرآن نیز در برابر «ضیق صدر» به ‌كار رفته است؛ آنجا كه خداوند می‌فرماید: فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أنْ یَهدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلإسْلامِ وَمَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقًا حَرَجًا كَأَنَّمَا یَصَّعَّدُ فِی السَّمَاءِ كَذَلِكَ یَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لا یُؤْمِنُون؛(1)«پس كسی را كه خدا بخواهد راه نماید، سینة او را برای [پذیرش] اسلام می‌گشاید؛ و هر‌كه را بخواهد گمراه كند، سینة او را تنگ و بسته می‌سازد [تا پذیرای حق نباشد]؛ چنان‌كه گویی به‌زحمت در آسمان بالا می‌روند. این‌گونه خدا پلیدی را بر كسانی كه ایمان نمی‌آورند، قرار می‌دهد».

تعبیر كنایی «شرح صدر» و «ضیق صدر» كه كاربردی قرآنی و روایی دارد، حاكی از دو حالت و احساس متفاوت روانی است. حالت و احساس اول، حالت انبساط و گشادگی دل


1. انعام (6)، 125.

است كه در این حالت، انسان نشاط فراوان و آمادگی بسنده برای كار كردن، تفكر و یا عبادت و محبت ورزیدن دارد. حالت دوم همان قبض و گرفتگی سینه و دل است كه در پی آن، احساس فشار، خفقان، و بی‌حوصلگی به انسان دست می‌دهد و در‌نتیجه، انسان رغبت و میلی به كار و نیز عبادت ندارد. حالت شرح صدر از در‌آمیختن معرفت و محبت پدید می‌آید و موجب می‌شود كه انسان از خود و كارها و حالات خود لذت ببرد. در روابط عادی، شرح صدر و انبساط و گشادگی دل موجب می‌شود كه انسان از گفت‌وگو با دیگران، و مزاح و شوخی خوشش بیاید و تحمل كافی در برخورد با رفتار نامناسب داشته باشد و عصبانی نشود. در مقابل، در نتیجة ضیق و گرفتگی سینه، انسان طاقت و تحمل از كف می‌دهد و بی‌حوصله می‌شود؛ میلی به گفت‌وگو با دیگران ندارد و زود عصبانی می‌شود. اما در امور معنوی و اخروی، شرح صدر زمینه و آمادگی بسنده را برای پذیرش امر خدا و تسلیم شدن در برابر آن، خضوع در برابر او و عبادت فراهم می‌آورد و موجب می‌شود كه انسان از دعا و مناجات با خدا لذت ببرد. حال اگر ضیق صدرِ ناشی از ضعف ایمان به انسان دست دهد، حال مناجات و عبادت از او گرفته می‌شود و حاضر نیست به آیات قرآن و آموزه‌های الهی گوش فرادهد و به دستورهای خداوند عمل كند؛ حتی در این حال انسان از شنیدن نام خدا و آخرت نیز كراهت دارد و درنتیجه ‌حالت ضیق صدر، به خودداری از تقرب به خداوند می‌انجامد. خداوند دربارة كافران كه مبتلای به ضیق صدر شده‌اند و براثر این حالت حتی از شنیدن نام خدا نفرت و كراهت دارند، می‌فرماید: وَإِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ وَإِذَا ذُكِرَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ إِذَا هُمْ یَسْتَبْشِرُون؛(1) «و چون خداوند به یگانگی یاد شود، دل‌های كسانی كه به آن جهان ایمان ندارند برمد، و وقتی آنان كه جز او هستند [معبودهاشان] یاد شوند، ناگاه شادمان گردند».


1. زمر (39)، 45.

امام(علیه السلام) در ادامة مناجات می‌فرمایند:

وَعَلَتْ لِسَبْقِ السَّعَادَةِ فِی الزَّهَادَةِ هِمَمُهُمْ، وَعَذُبَ فِی مَعِینِ الْمُعَامَلَةِ شِرْبُهُمْ، وَطَابَ فِی مَجْلِسِ الْأُنْسِ سِرُّهُمْ، وأَمِنَ فِی مَوْطِنِ الْمَخَافَةِ سِرْبُهُمْ، وَاطْمَأَنَّتْ بِالرُّجُوعِ إِلَى رَبِّ الْأَرْبَابِ أَنْفُسُهُمْ، وَتَیَقَّنَتْ بِالْفَوْزِ وَالْفَلَاحِ أَرْوَاحُهُمْ، وَقَرَّتْ بِالنَّظَرِ إِلَى مَحْبُوبِهِمْ أَعْیُنُهُمْ، وَاسْتَقَرَّ بِإِدْرَاكِ السُّؤْلِ وَنَیْلِ الْمَأْمُولِ قَرَارُهُمْ، وَرَبِحَتْ فِی بَیْعِ الدُّنْیَا بِالْآخِرَةِ تِجَارَتُهُم؛ «مرا از شمار كسانی قرار ده كه همتشان برای پیشی گرفتن در سعادت و وارستگی عالی است و از سرچشمة طاعت و معامله با حق، آب خوش‌گوار نوشیده‌اند؛ آنان كه در محفل انس با خدا باطنشان نیكو شده و در جایگاه ترس از خدا راهشان امنیت یافته است، و به ‌سبب رجوع و پیوستگی به ربّ الارباب، نفوسشان مطمئن شده و روحشان فلاح و رستگاری و یقین یافته است؛ آنان ‌كه چشمشان به مشاهدة محبوبشان روشن شده و به سبب دستیابی به مقصود، و نیل به آرزوهای متعالی، آرامش خاطر یافته‌اند، و در دادوستد دنیا و آخرت، تجارتی پرسود داشته‌اند».

اولیای خدا در جست‌وجوی رضوان و تجلیات الهی

همت‌های انسان‌ها، بیشتر معطوف به موقعیت‌ها و مقامات دنیوی است و در‌این‌بین، كسی كه همتش را برای دستیابی به بالاترین مقامات دنیوی خرج می‌كند، برخوردار از همت عالی معرفی می‌شود. برای نمونه، اگر از دانش‌آموزان كلاس درسی پرسیده شود كه در آینده می‌خواهید چه‌كاره شوید، هركس به فراخور علاقة خود پاسخی می‌دهد؛ یكی می‌گوید «می‌خواهم بقال شوم». زیرا بقال سر كوچه‌شان انسان خوب و مردم‌داری است و مواد خوراكی سالم در اختیار مردم می‌نهد. دیگری می‌گوید: «می‌خواهم معلم شوم» چون معلم آنان دلسوز است و رفتاری شایسته با دانش‌آموزان خود دارد. سومی

می‌گوید: «می‌خواهم خلبان شوم» یكی دیگر می‌گوید: «می‌خواهم پزشك شوم» و برخی می‌گویند كه می‌خواهیم مخترع و یا ثروتمند‌ترین انسان روی زمین شویم. اگر مشاغل و مقاماتی كه آن دانش‌آموزان دستیابی به آنها را آرزو می‌كنند، با یكدیگر بسنجیم، پی خواهیم برد كه كدامین آنها همت بالا و عالی دنیوی دارند. دربارة امور معنوی و اخروی نیز این تفاوت همت‌ها وجود دارد. برخی كه همتشان پایین است آرزو می‌كنند كه به بهشت بروند و از آتش جهنم نجات یابند و در بهشت، خداوند قصری در اختیار آنان قرار دهد و آنها از مناظر بهشت لذت ببرند. برخی كه همتشان بیشتر است، آرزوهای فزون‌تری دارند؛ اما كسی كه همتش عالی‌تر و والاتر از دیگران است می‌خواهد به رضوان حق برسد؛ به پیشگاه خداوند بار یابد و با مشاهدة جمال الهی غرق در لذت شود.

در برخی از روایات آمده است كه برخی از بهشتیان چنان از تجلیات الهی تأثیر می‌پذیرند كه مشاهدة جلوه‌های الهی، آنان را مدهوش می‌سازد و این حالت سالیانی به طول می‌انجامد؛ تا آنجا كه همسرانشان، یعنی حوریان بهشتی، نزد خدا شكایت می‌كنند كه آنان اعتنایی به ما ندارند و ما را فراموش كرده‌اند؛ تو ما را برای آنها آفریدی كه از ما لذت ببرند؛ اما آنان توجهی به ما نمی‌كنند. توجه محض آنان به جلوة الهی و مستغرق شدن آنان در لذت مشاهدة جمال خداوند، حاكی از درك لذتی متعالی و بی‌همتاست كه دیگر لذت‌های بهشتی در مقابل آن بی‌ارزش می‌نمایند؛ چه رسد به لذت‌های بی‌مقدار دنیوی. از‌این‌رو، آنان كه در پی آن مقصد متعالی‌اند، كاملاً خود را از دل‌بستگی‌های دنیوی می‌رهانند و بنا بر فرمودة امام سجاد(علیه السلام) همت عالی ایشان در دنیا مصروف رسیدن به سعادت، و بریدگی و وارستگی از دنیا می‌‌شود.

امیر مؤمنان(علیه السلام) در زمان خلافت خود، ‌جز شام كه در اشغال معاویه بود، بر دیگر سرزمین‌های اسلامی، از جمله حجاز، مصر، عراق و ایران حكومت می‌كردند. بنا بر

روایت امام باقر(علیه السلام) روزی امیر مؤمنان(علیه السلام) به بازار رفتند و پیراهنی را به چهار درهم خریدند و نزد خیاط بردند و از او خواستند كه آستین‌های آن را، كه از سر انگشتان ایشان بلندتر بود، كوتاه كند.(1) همچنین در احوالات آن حضرت وارد شده كه پیشانی ایشان بر اثر فراوانی سجده، پینه بسته بود و در‌حالی‌‌كه لباسی خشن و پشمینه بر تن داشتند و كفش‌هایی از لیف خرما می‌پوشیدند، خطبه می‌خواندند و عالی‌ترین مطالب را در آن خطبه در اختیار مردم می‌نهادند. همچنین ابن‌عباس نقل می‌كند كه در جریان فتنة جمل، در منطقة ذی‌قار بر امیر مؤمنان(علیه السلام) وارد شدم و مشاهده كردم كه در آن هنگامة حساس، كفش خود را پینه می‌زنند. آن حضرت به من فرمودند: این كفش چقدر می‌ارزد؟ گفتم: هیچ. امام فرمودند: واللَّهِ لَهِیَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ إِمْرَتِكُمْ إِلَّا أَنْ أُقِیمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلًا؛(2)«به خدا سوگند، این كفش بی‌ارزش را از حكومت بر شما بیشتر دوست می‌دارم؛ مگر آنكه بتوانم حقی را برپا دارم، یا باطلی را برطرف كنم».

این حالات و ویژگی‌ها ناشی از نهایت وارستگی و زهد آن حضرت، و دلدادگی به معبود است. بی‌تردید آن حضرت سرآمد كسانی است كه همت عالی خود را صرف وارستگی و عدم دل‌بستگی به دنیا و نیل به سعادت و رضوان حق كرده‌اند و در مجلس انس حق دمادم از شراب وصل محبوب می‌نوشند؛ همان كسانی كه امام سجاد(علیه السلام) از خداوند درخواست كرده‌اند كه ایشان را در شمار آنان قرار دهد.

در پایان مناجات، امام(علیه السلام) می‌فرمایند:

إِلَهِی مَا أَلَذَّ خَوَاطِرَ الْإِلْهَامِ بِذِكْرِكَ عَلَى الْقُلُوبِ، وَمَا أَحْلَى الْمَسِیرَ إِلَیْكَ بِالْأَوْهَامِ فِی مَسَالِكِ الْغُیُوبِ، وَمَا أَطْیَبَ طَعْمَ حُبِّكَ، وَمَا أَعْذَبَ شِرْبَ قُرْبِكَ، فَأَعِذْنَا مِنْ طَرْدِكَ وَإِبْعَادِكَ، وَاجْعَلْنَا مِنْ أَخَصِّ عَارِفِیكَ وأَصْلَحِ عِبَادِكَ وأَصْدَق


1. محمدبن‌حسن فتال شیرازی، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج1، ص107.

2. سید رضی، نهج ‌البلاغه، خ33.

طَائِعِیكَ وأَخْلَصِ عُبَّادِكَ یَا عَظِیمُ یَا جَلِیلُ یَا كَرِیمُ یَا مُنِیلُ بِرَحْمَتِكَ وَمَنِّكَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِین؛ «خدایا، چقدر لذت‌بخش است خطورهایی كه یاد تو را به دل‌ها الهام می‌كند، و چه شیرین است فكر و اندیشه‌هایی كه با اوهام در پرده‌های غیب به‌‌سوی تو ره می‌پویند، و چقدر طعم محبتت شیرین است، و چه گواراست نوشیدن شراب قرب تو. پس ای خدا، ما را از دور ساختن و راندن از درگاهت به خودت پناه ده، و ما را از خاص‌ترین عارفان و صالح‌ترین بندگانت قرار ده، و در شمار صادق‌ترین اهل طاعتت و پاك‌ترین و خالص‌ترین بندگانت قرار ده. ای خدای بزرگ، ای با عزت و جلال، ای با كرم و احسان، به حقِ رحمت و عطایت، ای مهربان‌ترین مهربانان».

اولیای خدا در معرض الهامات و خطورات ربانی و لقای الهی

ما لذت ذكر خدا را نچشیده‌ایم و درك نكرده‌ایم؛ اما امام سجاد(علیه السلام) از لذت خطور ذكر الهی در قالب صیغة تعجب «ما الذ». به‌منزلة برترین و عالی‌ترین لذت یاد می‌كنند و می‌فرمایند كه چقدر لذت‌بخش است خطورات ذكرت كه به دل من الهام كرده‌ای. تصور كنید عاشقی را كه با همة وجود به معشوق و محبوب خود دل باخته است و پیوسته در فكر و یاد او به‌‌سر می‌برد؛ اما ناگهان گرفتاری و مشكلی برای او پیش می‌آید و لحظاتی از یاد معشوق خود غافل می‌شود و در آن حال، معشوقش با اشاره او را به خود متوجه می‌سازد و به وی گوشزد می‌كند كه از او غافل نشود. بی‌تردید این اشارت محبوب برای عاشق، بسیار لذت‌بخش است. برای عاشق دل‌سوختة محبوب و معشوق واقعی و حقیقی، یعنی خداوند، هیچ لذتی سرشارتر و والاتر از آن نیست كه خداوند یاد و ذكر خود را به او الهام كند و او را متوجه خویش سازد. امام(علیه السلام) سپس می‌فرمایند: وما اَحلی الَمسیرِ اِلیكَ باِلاْوهام فِی مَسَالِكِ الغُیُوِب؛ «و چه شیرین است فكر و اندیشه‌هایی كه در پرده‌های غیب به‌‌سوی ‌تو سیر می‌كنند».

در توضیح این جمله می‌توان گفت كه گاه بر‌اثر شدت و فروانی عبادت و تمركز توجه انسان به ساحت قدس الهی، حالتی برای انسان رخ می‌دهد كه احساس می‌كند محبوب را می‌بیند. البته منظور، رؤیت و مشاهدة جلوه‌های رحمانی خداست؛ ولذا وقتی حضرت موسی(علیه السلام) مشاهدة خداوند را درخواست كرد، خداوند در پاسخ فرمود: قَالَ لَنْ تَرَانِی وَلَكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَى صَعِقًا فَلَمَّا أفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَیْكَ وأنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِین؛(1) «گفت: هرگز مرا نخواهی دید؛ ولیكن به این كوه بنگر. پس اگر در جای خود قرار و آرام داشت، مرا خواهی دید؛ و چون پروردگارش بر آن كوه تجلی كرد، آن را خُرد و پراكنده ساخت؛ و موسی مدهوش بیفتاد و چون به خود آمد، گفت: [بارخدایا،] تو پاك و منزهی [از اینكه با چشم دیده شوی] به تو بازگشتم و من نخستین باوردارنده‌ام».

به‌‌هر‌حال برای اولیای خدا گاه مراتبی از تجلیات الهی رخ می‌دهد و در آن لحظه كه كوتاه نیز هست، آنان غرق در لذت و سرور می‌شوند و همة آنچه را پیرامون ایشان می‌گذرد، فراموش می‌كنند. كسانی كه خداوند چنین توفیق معنوی‌ای به آنان عنایت كرده، قدردان این نعمت بزرگ‌اند و خدای را شاكرند. آنان می‌كوشند پرتوی از این حالت را برای خود حفظ كنند. برای تفهیم و درك لحظة تجلی جلوه‌های الهی بر اولیای خدا و لذتی كه به آنها دست می‌دهد و برای تقریب به ذهن می‌توان مثالی زد. در زمان حیات امام خمینی(رضی الله عنه) برخی از مردم پس ‌از سال‌ها انتظار گاه فرسنگ‌ها راه را پیاده طی می‌كردند تا لحظاتی به زیارت امام نائل شوند و جمال نورانی ایشان را مشاهده كنند. وقتی چشم آنان به امام می‌افتاد، از شدت شوق و لذت مشاهدة ایشان زبانشان بند می‌آمد و نمی‌توانستند حرف بزنند. همچنین فراوان‌اند كسانی كه


1. اعراف (7)، 143.

آرزوی زیارت و ملاقات رهبر معظم انقلاب را دارند و اگر در طول عمرشان حتی یك‌ بار آن توفیق به ایشان دست دهد و به زیارت مرادشان نائل شوند، چنان لذت می‌برند كه می‌كوشند خاطرة شیرین آن ملاقات را برای همیشه زنده نگاه دارند. گرچه لحظات دیدار با رهبر معظم انقلاب به انجام می‌رسد، از‌آنجا‌كه آن دیدار بسیار لذت‌بخش است، دیداركنندگان همواره می‌كوشند به آن توجه داشته باشند و خاطره و یاد آن را زنده نگاه دارند. با این خاطره، همواره لذت آن دیدار تداوم می‌یابد. آنچه پس‌ از آن دیدار و مشاهده برای آنان باقی می‌ماند، صورت وهمی و توهمی از آن رؤیت و مشاهده است، كه به آنها لذت می‌بخشد. امام سجاد(علیه السلام) نیز می‌فرمایند چقدر لذت‌بخش است كه انسان با گام‌های توهم در مسیر قرب به خداوند حركت كند؛ یعنی وقتی برای لحظه‌ای توفیق مشاهدة جلوة الهی برای انسان حاصل شود، انسان برای بقای خاطرة آن حالت، پرتوی از آن حالت را در خود باقی نگاه می‌دارد. زنده داشتن آن حالت و لحظة درك جلوة الهی، به‌‌مثابة سیر با قدم توهم در مسیر قرب الهی تلقی شده است.

درك و مشاهدة جلوة الهی، مقامی بسیار متعالی است كه در این عالم برای هركسی حاصل نمی‌شود و اگر كسی به آن مقام رفیع بار یابد و در حالت مكاشفه جلوه‌ای از تجلیات الهی را شهود كند، باید در خیال خود و با توهم، آن حالت را برای خویش نگاه دارد؛ زیرا زنده و پایدار ساختن خاطره و صورت وهمی آن حالت، قدردانی از آن توفیق بزرگ الهی است و موجب می‌شود كه روح انسان، آمادة دریافت تجلیات دیگر الهی باشد. حتی گاهی انسان می‌پندارد كه شهود تجلیات الهی برایش حاصل شده است. بی‌تردید همین خیال و نگهداری سایة شهود نیز موجب استحكام ارتباط انسان با خدا می‌شود؛ چنان‌كه در محبت و عشق‌های انسانی، مانند عشق و محبت بین لیلی و مجنون، خیال مشاهدة معشوق، موجب سرزندگی و نشاط عاشق

می‌شود. ازاین‌رو، عاشق اگر در طول سال، تنها یك ‌بار به دیدار معشوق خود نائل شود، در دیگر روزهای سال با خیال معشوق به‌‌سر می‌برد و این خیال به او امید و نشاط و لذت می‌بخشد. در‌واقع، عاشق با خیال معشوق زندگی می‌كند، كه اگر آن خیال را نمی‌داشت، از غصه می‌میرد؛ زیرا خیال معشوق به زندگی او معنا می‌دهد و بدون خیال معشوق، زندگی برای او لذتی ندارد.