درس سوم

 

درس سوم

امكان نبوت انسان

 

 

از دانش‌پژوه انتظار می‌رود پس از فراگیری این درس:

1. با آیات مربوط به بشر بودن انبیا و بهانه‌های اقوام آنان در این زمینه آشنا شود؛

2. دلایل كسانی را كه منكر توانایی انسان در ارتباط وحیانی با خداوندند، و جواب قرآن را بیان كند؛

3. علت این را كه برخی خداباوران منكر نبوت انسان می‌شوند، تبیین كند؛

4. شواهدی برای توانایی انسان در برقراری ارتباط وحیانی ذكر كند؛

5. بتواند تحلیل‌های ناصحیح از نبوت را به نقد بكشد.

 

 

 

 

 

وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَی بَشَرٍ مِنْ شَیْءٍ قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْكِتَابَ الَّذِی جَاءَ بِهِ مُوسَی نُورًا وَهُدًی لِلنَّاسِ (انعام:91)؛ آن‌گاه كه گفتند خدا چیزی بر بشر نازل نكرده، بزرگی خدا را، چنان‌كه باید، نشناختند. بگو: چه كسی آن كتابی را كه مایة روشنی و رهنمود مردم است، بر موسی فروفرستاده است؟

 

در درس گذشته گفتیم كه پیامبر در نگاه قرآن كسی است كه پیامی را ازطرف خداوند برای مردم می‌آورد و این پیام را ضرورتاً از طریق «وحی» دریافت می‌كند. با توجه به درونی بودن ارتباط وحیانی، و اینكه همگان این نوع معرفت ندارند، از دیرباز تردیدهایی دربارة بشر بودن انبیا مطرح شده است. از آن زمان، امكان چنین ارتباطی همواره كانون توجه و بحث بوده است و كسانی به علل یا بهانه‌هایی امكان نبوت انسان را زیر سؤال برده‌اند؛ حال‌آنكه با توجه به قدرت مطلق خداوند و ویژگی‌های انسان، تردیدی در امكان نبوت انسان باقی نمی‌ماند. در این درس به بررسی این مسئله می‌پردازیم.

1. پندار ناشایستگی بشر برای نبوت

تشكیك در صلاحیت بشر برای نبوت و برقراری رابطة وحیانی با خداوند عمری به درازای تاریخ انبیای الهی دارد. قرآن كریم در آیات متعدد اشاره می‌كند كه مردم

هنگامی كه می‌دیدند پیامبری از جنس خودشان پیامی از جانب خداوند برای هدایتشان آورده است، زبان به اعتراض می‌گشودند. آیات مربوط به این مسئله دو دستهاند:

دستة اول: آیاتی كه به‌طور كلی دربارة اعتراض اقوام انبیا به این مسئله سخن می‌گویند؛ مثل آیة زیر كه دربارة پاسخ مردم به دعوت پیامبران است:

إِنْ أَنْتُمْ إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُنَا تُرِیدُونَ أَنْ تَصُدُّونَا عَمَّا كَانَ یَعْبُدُ آبَاؤُنَا فَأْتُونَا بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ (ابراهیم:10)؛ «جز بشری مانند ما نیستید؛ می‌خواهید ما را از آنچه پدرانمان می‌پرستیدند، بازدارید. پس برای ما حجتی آشكار بیاورید».

به ‌گزارش قرآن، یكی از عوامل اصلی ایمان نیاوردن مردم به پیامبران الهی، تردید آنان دربارة امكان نبوت انسان بوده و همین امر باعث بدفرجامی آنان شده است:

وَما مَنَعَ النّاسَ أَنْ یُؤمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدی إِلاّ أَنْ قالُوا أَبَعَثَ اللّهُ بَشَراً رَسُولاً (اسراء:94)؛ «و چیزی مردم را از ایمان آوردن بازنداشت، آن‌گاه كه هدایت برایشان آمد، جز اینكه گفتند: آیا خدا بشری را به پیامبری برانگیخته است؟»

ذَلِكَ بِأَنَّهُ كَانَتْ تَأْتِیهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَقَالُوا أَبَشَرٌ یَهْدُونَنَا فَكَفَرُوا وَتَوَلَّوْا... (تغابن:6)؛«این[بدفرجامی] ازآن‌روی بود كه پیامبرانشان دلایل آشكار برایشان می‌آوردند؛ ولی آنان گفتند: آیا بشری ما را هدایت می‌كند؟ پس كافر شدند و روی برگردانیدند...».

دستة دوم: آیاتی كه به‌طور مشخص بهانه‌جویی‌های اقوام هریك از پیامبران را گزارش می‌كنند؛ مثل آیة زیر كه دربارة قوم حضرت نوح علیه السلام است:

فَقَالَ الْمَلأ الَّذِینَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا هَذَا إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ یُرِیدُ أَنْ یَتَفَضَّلَ عَلَیْكُمْ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لأنْزَلَ مَلائِكَةً مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِی آبَائِنَا الأوَّلِینَ(مؤمنون:24)؛ اشراف قومش، كه كافر بودند، گفتند: «این مرد جز بشری همچون شما نیست؛ می‌خواهد بر شما برتری جوید، و اگر

خدا می‌خواست، قطعاً فرشتگانی می‌فرستاد. ما در میان پدران نخستین خود، چنین چیزی نشنیده‌ایم».(1)

قوم صالح و شعیبعلیهما السلام نیز به پیامبر خود گفتند: ما أَنْتَ إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُنا (شعراء:154، 186)؛ «تو جز بشری همچون ما نیستی».

مردم انطاكیه(2) نیز به پیامبران خود ‌گفتند: ما أَنْتُمْ إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُنا(یس:15)؛ «شما جز بشری همچون ما نیستید».

آنان گمان می‌كردند كسی می‌تواند به ارتباط وحیانی با خدا دست یابد كه تهی از اوصاف بشری باشد. ازاین‌رو با اشاره به پیامبر خود می‌گفتند: این چه پیامبری است كه همچون ما غذا می‌خورد و در بازارها راه می‌رود؟!(3) سرچشمة همة این اعتراضات، تردید در امكان ارتباط وحیانی انسان با خداست.

پاسخ قرآن كریم

قرآن كریم در برابر تردیدهای مردم دربارة بشر بودن پیامبران، سه پاسخ می‌دهد:

الف) انسان بودن پیامبران بنابر سنت الهی

قرآن كریم در پاسخ به اعتراض اقوام انبیا به ویژگی‌های انسانی پیامبران، مثل خوردن، آشامیدن و راه رفتن در بازار می‌فرماید: وَمَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَدًا لا یَأْكُلُونَ الطَّعَامَ وَمَا كَانُوا خَالِدِینَ (انبیاء:8)؛ «و ایشان را جسدی كه غذا نخورد، قرار ندادیم و جاویدان هم نبودند».


1. قوم عاد و ثمود نیز گفتند: لَوْ شَاءَ رَبُّنَا لأنْزَلَ مَلائِكَةً فَإِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ كَافِرُون(فصلت:14)؛ «اگر پروردگار ما می‌خواست، قطعاً فرشتگانی فرومی‌فرستاد؛ ما به رسالت و پیام شما كافریم».

2. بنابر روایات آیات 13 تا 15 سورة «یس» مربوط به اهالی شهر انطاكیه، واقع در تركیة كنونی، است (ر.ك: عبدعلی‌بن‌جمعه عروسی حویزی، تفسیر نور الثقلین، ج4، ص379 و 380، احادیث 30 و 31).

3. وَقَالُوا مَالِ هَذَا الرَّسُولِ یَأْكُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الأسْوَاق (فرقان:7).

یعنی پیامبران گذشته، نه غیرانسان بوده‌اند و نه چیزی از خواص بشری از ایشان سلب شده است تا جسدهایی بدون روح باشند كه چیزی نمی‌خورند و نمی‌آشامند؛ بلكه آنان همة ویژگی‌های انسانی را داشتند و به‌طور طبیعی مصون از مرگ نیز نبودند.(1)

ب) موهبت الهی بودن وحی

وحی موهبتی الهی بوده و دریافت آن تنها در گرو توانایی انسان نیست؛ حتی آوردن معجزه هم وابسته به اذن الهی است. پیامبران در جواب كسانی كه به اعتراض می‌گفتند: «شما نیز مانند ما انسان هستید، پس ازطرف خدا حجتی بیاورید»، می‌گفتند:

إِنْ نَحْنُ إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ یَمُنُّ عَلَی مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَمَا كَانَ لَنَا أَنْ نَأْتِیَكُمْ بِسُلْطَانٍ إِلاّ بِإِذْنِ اللَّهِ (ابراهیم:11)؛ «ما جز بشری مثل شما نیستیم؛ ولی خداوند به هركس از بندگان خود كه بخواهد، منت می‌نهد ]وحی می‌كند[، و بر ما نرسد كه جز به اجازة خداوند برای شما حجتی بیاوریم».

ج) وجود پیامبران بشری پیش از حضرت محمدصلی الله علیه و آله

قرآن به قوم حضرت محمدصلی الله علیه و آله می‌فرماید نبوت انسان‌ها امری بی‌سابقه نیست تا شما از آن تعجب كنید:

قُلْ مَا كُنْتُ بِدْعًا مِنَ الرُّسُل... (احقاف:9)؛ «بگو من نوآمده‌ای از پیامبران نیستم...».

وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ إِلاّ رِجَالاً نُوحِی إِلَیْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (انبیاء:7)؛ «و پیش از تو نیز جز مردانی را كه به آنان وحی می‌كردیم، گسیل نداشتیم. اگر نمی‌دانید، از اهل كتاب بپرسید».

آیة بالا در پاسخ به تشكیك مردم آن زمان است كه با اشاره به پیامبر می‌گفتند:


1. ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج14، ص254ـ255.

هَلْ هذا إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ (انبیاء:3). قرآن تأكید می‌كند كه پیش‌تر نیز انسان‌هایی ازطرف خداوند برای هدایت مردم پیام آورده‌اند و با ارائة نشانه‌های الهی، ازجمله معجزه، وحی بودن پیام خود را بر مردم ثابت كرده‌اند و مردم نیز نبوت آنان را پذیرفته‌اند؛ اگر كسی در این مسئله شك دارد، می‌تواند آن را از اهل كتاب‌های آسمانی پیشین بپرسد.(1)

علت اینكه قرآن اهل كتاب را برای رفع تردیدهای مشركان معرفی می‌كند، این است كه آنان نیز در دشمنی با پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله همراه مشركان بودند و هرگز به نفع پیامبر دروغ نمی‌گفتند. از سوی دیگر، مشركان، اهل كتاب را اهل فرهنگ و علم می‌دانستند و آنها را بزرگ شمرده، با ایشان در امور گوناگون مشورت می‌كردند؛ در مقابل، اهل كتاب نیز، مشركان را هدایت‌یافته‌تر از مسلمانان می‌دانستند. قرآن كریم دراین‌باره می‌فرماید: وَیَقُولُونَ لِلَّذِینَ كَفَرُوا هَؤُلاءِ أَهْدَی مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا سَبِیلاً(نساء:51)؛ «و درباره كسانی كه كفر ورزیده‏اند، می‏گویند: اینان از كسانی كه ایمان آورده‏اند، راه‏یافته‏ترند».

2. تقاضای نابجا

اقوام پیامبران چون بشر را برای دریافت وحی نالایق می‌پنداشتند، در پاسخ به دعوت پیامبران به عبادت خداوند یگانه، تقاضا می‌كردند كه فرشته‌ای فرود آید، یا اینكه خودشان بتوانند خدا را ببینند: وَقَالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا لَوْلا أُنْزِلَ عَلَیْنَا الْمَلائِكَةُ أَوْ نَرَی رَبَّنَا... (فرقان:21)؛ «و كسانی كه به لقای ما امید نداشتند، گفتند: چرا فرشتگان بر ما نازل نشدند یا پروردگارمان را نمی‌بینیم؟...».

از بررسی این آیات درمی‌یابیم كه مشكل اصلی آنان تردید در توانایی بشر در


1. اینكه در روایات آمده است: منظور از «اهل‌الذكر» امامان اهل‌بیت‌اند (محمدبن‌یعقوب كلینی رازی، الاصول من الكافی، ج1، كتاب «الحجة»، باب «ان اهل الذكر... هم الائمة»)، بیان مصداق اكمل است، نه اینكه تنها آن بزرگواران اهل ذكر باشند. علمای یهود نیز در زمان خود اهل ذكر بودند (ر.ك: محمدباقر مجلسی، مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول، ج2، ص246ـ248).

برقراری ارتباط وحیانی با خداوند بوده است، نه اینكه در قدرت خداوند تردید داشته باشند.

پاسخ قرآن كریم

قرآن كریم این درخواست‌ها را بهانه و تحقق آن را به حال آنان بی‌فایده ‌دانسته، می‌فرماید:

هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِكَةُ أَوْ یَأْتِیَ رَبُّكَ أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیَاتِ رَبِّكَ یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّكَ لا یَنْفَعُ نَفْسًا إِیمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْرًا قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ (انعام:158)؛ آیا جز این انتظار دارند كه فرشتگان به سویشان بیایند، یا پروردگارت بیاید، یا برخی از نشانه‌های پروردگارت بیاید؟ [اما] روزی كه بعضی از نشانه‌های پروردگارت [كه مورد نظر آنهاست] بیاید، كسی كه ایمان نیاورده باشد یا با ایمان خود خیری كسب نكرده باشد، ایمان آوردنش سود نمی‌بخشد. بگو منتظر باشید كه ما [هم] منتظریم.

خداوند آیات تكوینی و تشریعی فراوانی دارد؛ اما آنان آیه‌ای می‌خواستند كه تأثیری بنیادین در جهان داشته باشد، و وقتی چنین آیه‌ای ازسوی خدا بیاید، چنان‌كه ذیل آیه اشاره دارد، دیگر ایمان آوردن برای كسانی كه به‌موقع ایمان نیاورده‌اند و یا خیری در ایمانشان نبوده است، فایده‌ای ندارد؛ چون در آن هنگام اختیار از مردم سلب می‌شود؛ چنان‌كه فرعون هنگام غرق شدن ابراز ایمان كرد، ولی آن ایمان دیگر برایش فایده‌ای نداشت: آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلاّ الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِیلَ(یونس:90)؛ «ایمان آوردم كه جز آن‌كه فرزندان اسرائیل به او گرویده‌اند، خدایی نیست».

دیدن فرشته نیز از دو حال خارج نیست: یا اینكه فرشته به‌صورت حقیقی‌اش ظاهر شود، و یا اینكه فرشته به‌صورت آدمیان درآید. اما فرض نخست در حالت عادی ممكن

نیست و تنها هنگامی واقع می‌شود كه انسان در حالت احتضار باشد و طبیعی است كه ایمان آوردن انسان در آن حالت كه شرایط اختیار و عمل رفع شده است،‌ فایده‌ای ندارد. فرض دوم نیز ازآن‌رو بی‌فایده است كه همچنان راه را برای بهانه‌جویی مشركان باز می‌گذارد؛ بدین‌صورت كه یا خواهند گفت كه او چرا به‌صورت انسان درآمده است، و یا اینكه درخواست پیامبری از جنس خودشان خواهند كرد.

علل موضع‌گیری در مقابل نبوت انسان

منكران نبوت دلیلی برای انكار پیامبران نداشتند و تنها سخنانی حاكی از استبعاد به زبان می‌آوردند؛ ولی از آیات قرآن برمی‌آید كه استبعاد آنان ریشه در ویژگی‌های معرفتی و روانی ایشان داشته است؛ ویژگی‌هایی از قبیل:

الف) ناآگاهی از ربوبیت خدا

قرآن كریم نشناختن قدرت خداوند را یكی از علل اعتقاد به عدم نزول وحی بر بشر معرفی می‌كند:

وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَی بَشَرٍ مِنْ شَیْءٍ قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْكِتَابَ الَّذِی جَاءَ بِهِ مُوسَی نُورًا وَهُدًی لِلنَّاسِ (انعام:91)؛ «آن‌گاه كه گفتند خدا بر هیچ بشری چیزی نازل نكرده، خدا را، چنان‌كه باید، نشناختند. بگو: چه كسی آن كتابی را كه مایة روشنی و رهنمودی برای مردم است، بر موسی فروفرستاده است؟»

حاصل آیه این است كه اگر منكران نبوت خداوند را با صفات الوهیت و ربوبیت می‌شناختند، می‌فهمیدند كه حكمت خداوند اقتضا می‌كند كه برای هدایت انسان‌ها به سعادت، پیامبرانی از طریق وحی با خداوند در ارتباط باشند.(1)


1. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج7، ص268ـ270.

ب) گریز از مسئولیت

كسانی كه در عین خداباوری منكر وحی می‌شدند، در واقع برای رهایی از قیدوبندهای دینی، نبوت انسان را انكار می‌كردند تا از تكالیف وحیانی شانه خالی كنند؛ چنانكه برای داشتن آزادی عمل، منكر قیامت نیز می‌شدند: بَلْ یُرِیدُ الإنْسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَه (قیامه:5)؛ «[انسان در معاد شك ندارد] بلكه می‌خواهد ]آزاد باشد و در مهلتی كه[ فرارویش [دارد]، بدكاری كند».

ج) ظاهرگرایی

گروهی از مردم نگاهی سطحی، ظاهرگرا و مادی دارند و همة امور را از این روزنه تحلیل و تفسیر می‌كنند.(1) چنین مردمی بودند كه برخورداری از امكانات دنیوی را نشانة كرامت واقعی و برتری نزد خداوند می‌پنداشتند و معتقد بودند كه اگر وحی به انسان ممكن باشد، باید به كسانی وحی شود كه در بهره‌مندی از امور دنیوی نیز سرآمدند:

وَقَالُوا لَوْلا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَی رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ * أَهُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَةَ رَبِّكَ (زخرف:31ـ32)؛ «و گفتند: "چرا خدا این قرآن را بر مردی بزرگ از ]آن[ دو شهر(2) فرود نیاورده است؟" آیا آنان رحمت خدا را تقسیم می‌كنند؟»

د) سرمستی از دانش اندك خود

گروهی از مردم، براثر بینش سطحی و مادی، فریفتة داشته‌های محدودشان از دانش،


1. آنان به سبب همین ظاهرگرایی، از آخرت نیز غافل‌اند: یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ عَنِ الآخِرَةِ هُمْ غَافِلُون (روم:7)؛ «از زندگی دنیا ظاهری می‌شناسند و حال‌آنكه از آخرت غافل‌اند».

2. منظور از «دو شهر»، مكه و طائف است. مفسران دربارة اینكه مراد از «دو مرد بزرگ» كیست، اختلاف‌نظر دارند و قول مشهور این است كه منظور ولید‌بن‌مغیره مخزومی از مكه، و عروة‌بن‌مسعود سقفی از طائف است (ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج18، ص102؛ ابوعلی فضل‌بن‌حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج5، ص46).

ثروت و فرزند شدند و در برخورد با پیامبران الهی، آنها را به رخ ایشان كشیده، منكر نبوتشان شدند. چنان‌كه قرآن می‌گوید: فَلَمّا جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ (غافر:83)؛ «چون پیامبرانشان دلایل آشكار برایشان آوردند، به آن چیز [اندكی] از دانش كه نزدشان بود، خرسند شدند».

ه‍‌) خوش نداشتن حق

ازجمله عوامل انكار نبوت توسط مردم كراهت آنان از حق است. قرآن كریم دراین‌باره می‌فرماید: أَمْ یَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جَاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَأَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كَارِهُونَ (مؤمنون:70)؛ «یا می‌گویند او دیوانه است؟ ولی او حق را برای آنان آورده است؛ اما بیشترشان از حق كراهت دارند».

4. واکنش منکران نبوت

منكران نبوت وقتی می‌دیدند پیامبران احكام و معارفی آورده‌اند كه از طریق عادی دستیاب نیست و برای اثبات ادعای خود معجزه ‌آورده، دیگران را نیز به هماوردی دعوت می‌كنند، دست به رفتارهای نابخردانه‌ای می‌زدند و ازجمله انبیای الهی را متهم به شاعر بودن،(1) جادوگری و جنون(2) می‌كردند؛ چنان‌كه قرآن می‌فرماید: كَذَلِكَ مَا أَتَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاّ قَالُوا سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُون(ذاریات:52)؛ «بدین‌سان بر كسانی كه پیش از آنها بودند، هیچ پیامبری نیامد جز اینكه گفتند جادوگر یا دیوانه است».

همة اینها در حالی است كه هیچ دلیل و شاهدی بر ابتلای حضرت محمدصلی الله علیه و آله به


1. وَیَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِكُو آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَجْنُون (صافات:36)؛ «و گفتند: آیا برای خاطر شاعری دیوانه، از خدایانمان دست برداریم؟»

2. و بعد از قرن‌ها، هنوز برخی از مستشرقان به حضرت محمدصلی الله علیه و آله نسبت صرع می‌دهند (ر.ك: ویلیام مونتگمری وات، محمد پیامبر و سیاستمدار، ترجمة اسماعیل ولی‌زاده، ص22).

صرع و جنون وجود ندارد(1) و همین امر باعث شده است حتی برخی دانشمندان مسیحی بر مطرح‌كنندگان این سخن خرده بگیرند و اعلام كنند كه هیچ نشانه‌ای از جنون و صرع در آن حضرت نبوده است.(2)

برخی هم به پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله تهمت می‌زدند كه قرآن را از كسان دیگری فرامی‌گیرد:(3) وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ (نحل:103)؛ «و نیك می‏دانیم كه آنان می‏گویند: جز این نیست كه بشری به او می‏آموزد».

قرآن كریم در پاسخ به این اتهام می‌گوید: لِسَانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ (نحل:103)؛ «زبان كسی كه [این] نسبت را به او می‏دهند، غیرعربی است و این [قرآن] به زبان عربی روشن است». یعنی آن كسی كه شما او را معلم حضرت محمدصلی الله علیه و آله می‌خوانید، عرب نیست، درحالی‌كه قرآن كریم به زبان عربی است.


1. درست است كه طبق روایات گاهی در هنگام نزول وحی چهرة آن حضرت سرخ می‌شد و عرق از جبین ایشان فرومی‌ریخت، اما این حالت تنها هنگام نزول وحی رخ می‌داد، نه در سایر حالت‌ها؛ آن هم فقط در وحی مستقیم كه رخ دادن این حالات به ‌سبب سنگینی آن بوده است (محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ص256، ح6).

2. ر.ك: ویلیام مونتگمری وات، محمد پیامبر و سیاستمدار، ترجمة اسماعیل ولی‌زاده، ص22.

3. و نیز آمده است: ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَقَالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُون (دخان:14)؛ «پس، از او روی گرداندند و گفتند تعلیم‌یافته‌ای دیوانه است».

چكیده

1. ازآنجاكه مردم عادی معرفت وحیانی ندارند و تنها با معارف عادی (عقلی، حسی و تجربی) سروكار دارند، ارتباط وحیانی همواره برای بسیاری از آنان امری تأمل‌برانگیز بوده است.

2. طبق بیان قرآن، اقوام پیامبران از نبوت انسان تعجب كرده، زبان به اعتراض می‌گشودند. قرآن در پاسخ به این اعتراض می‌گوید: اولاً پیامبری انسان بی‌سابقه نیست؛ ثانیاً مقام نبوت موهبتی است و تنها به توانایی انسان بستگی ندارد؛ ثالثاً ‌در میان اقوام گذشته نیز، پیامبرانی از جنس بشر بوده‌اند.

3. اقوام پیامبران تقاضای فرود آمدن پیامبری از جنس فرشتگان می‌كردند. قرآن این درخواست را بهانه، و تحقق آن را برای آنان بی‌فایده می‌داند؛ چون در آن هنگام اختیار از انسان سلب می‌شود.

4. عوامل معرفتی و روانی انكار یا استبعاد نبوت ازسوی خداباوران عبارت‌اند از: رهایی از تكالیف، نداشتن شناخت كافی نسبت به خدا، ظاهرگرایی و سرمستی از دانش اندك خود.

5. واكنش منكران نبوت در مقابل پیامبران، رفتارهایی نابخردانه همچون متهم كردن آنان به جادوگری، جنون، و فراگیری قرآن از دیگران بوده است.

پرسش‌ها

1. بهانه‌های اقوام پیامبران در برابر نبوت ایشان، و جواب‌ قرآن را بیان كنید.

2. اقوام پیامبران در برابر دعوت آنان چه تقاضاهایی می‌كردند؟ قرآن تحقق آن را چگونه می‌داند؟

3. دلایل انكار نبوت انسان و جواب قرآن را بیان كنید.

4. چرا برخی از خداباوران منكر نبوت انسان می‌شدند؟

منابعی برای مطالعة بیشتر

الف) برای آگاهی بیشتر از ادلة منكران امكان نبوت انسان، ر.ك:

1. رازی، ابوبكر محمد‌‌بن‌‌زكریا، رسائل فلسفیة، المكتبة المرتضویة، تهران، [بی‌تا]، ص181، 226.

2. كاپلستون، فردریك چارلز، تاریخ فلسفه، ج5 (فیلسوفان انگلیسی از هابز تا هیوم)، ترجمة امیرجلال‌الدین اعلم، چ2، انتشارات‌ علمی‌ و فرهنگی‌، تهران‌، 1370، ص179.

ب) برای آگاهی بیشتر دربارة امكان نبوت انسان، ر.ك:

1. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج17، منشورات جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیة، قم، [بی‌تا]، ص74.

2. شیرازی، صدرالدین محمدبن‌ابراهیم، مفاتیح الغیب، تعلیق علی نوری، مؤسسة مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران، 1363، ص152ـ153.

3. سبحانی، جعفر، «امكان ارتباط با جهان غیب»، مجلة كلام اسلامی، ش25، 1377ش، ص4ـ11.

4. رشیدرضا، سیدمحمد، الوحی المحمدی، الزهراء، [بی‌جا]، [بی‌تا]، ص116ـ126.

پژوهش

آیا تعلیم اسما به حضرت آدم علیه السلام ، كه آیة وَعَلَّمَ آدَمَ الأسْمَاءَ كُلَّهَا... (بقره:31) به آن اشاره دارد، از سنخ وحی بوده است؟ دراین‌باره پژوهش كنید.