از دانشپژوه انتظار میرود پس از فراگیری این درس:
1. مراتب گناه و استغفار را بیان كند؛
2. برای استغفار معصومان تبیینی صحیح بیان كند؛
3. با معنای ذنب و غفران در آیة لِیَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ آشنا شود؛
4. بتواند شبهة استدلال به آیة وَتُخْفِی فِی نَفْسِكَ مَا اللّهُ مُبْدِیهِ را برای اثبات معصوم نبودن حضرت محمدصلی الله علیه و آله ، رد كند؛
5. تحریم در آیة لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللّهُ لَكَ را تبیین كند.
حضرت علی علیه السلام در پاسخ به عالم یهودی، كه در ستایش یحییبنزكریا علیه السلام میگفت: كان یبكی من غیر ذنب، فرمود: «آری، یحیی چنان بود؛ ولی محمدصلی الله علیه و آله به درجاتی بالاتر از آن دست یافت. یحییبنزكریا در زمانی میزیست كه نه جاهلیتی وجود داشت و نه بتی در كار بود؛ ولی به محمدصلی الله علیه و آله در سن كودكی و در میان بتپرستان و حزب شیطان، حكم الهی و فهم و آگاهی داده شد، و هرگز در او گرایشی به بتها پدید نیامد. ...آن حضرت نیز، بدون آنكه جرم و گناهی از او سر زده باشد، از خشیت خدا چندان میگریست كه جایگاه نمازش مرطوب میشد».(1)
در درس پیشین همة آیاتی را كه از آنها شبهاتی دربارة عصمت پیامبران برمیآمد بررسی كردیم و آن شبهات را پاسخ گفتیم. در این درس آیاتی را كه موهم معصوم نبودن پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله است، بررسی میكنیم.
إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِینًا * لِیَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْكَ
1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج10، ص45.
وَیَهْدِیَكَ صِرَاطًا مُسْتَقِیمًا (فتح:1ـ2)؛ «ما برای تو پیروزی نمایانی را فراهم كردیم، تا خدا گناه پیشین و پسین تو را بیامرزد و نعمت خود را بر تو تمام گرداند و تو را به راهی راست هدایت نماید».
ظاهر این آیه دلالت دارد كه پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله دستكم دو بار در عمرش مرتكب گناه شده است: یكی پیش از نزول این آیه و دیگری بعد از آن، و البته خدا هم آنها را بخشیده است. برای رد این شبهه یك پاسخ عام و یك پاسخ خاص (ویژة این آیه) بیان میكنیم.
در برابر استدلال به همة آیاتی كه در آنها موضوع آمرزش یا گناه در ارتباط با پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله مطرح شده است، این پاسخ عام وجود دارد كه با توجه به آنچه در درس پیشین بیان شد، این آیات برخلاف ظاهرشان دلالتی بر اینكه پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله ـ العیاذ باللهـ مرتكب حرام شرعی، یا حتی كار مكروه شده باشد، ندارند.
توضیح اینكه معمولاً گناه بهمعنای سرپیچی از قانونهای الزامی الهی به كار میرود. چنین گناهانی حتماً مجازات اخروی در پی دارند و ممكن است ارتكاب آنها در دنیا نیز مجازاتی داشته باشد؛ ولی گاهی برخی كارها، به لحاظ مراتب معنوی گناه شمرده میشود. مرحوم علامه طباطباییرحمه الله در تفسیر المیزان میفرماید:
گناهان سه گونهاند: یكی گناه قانونی (وضعی)، یعنی مخالفت با یك قانون وضعشده كه حرام است؛ دیگری گناه اخلاقی، یعنی انجام عملی كه با مكارم اخلاقی منافات دارد، هرچند ازنظر شرعی حرام نیست. انجام چنین عملی، كه آثار نامطلوبی در روح انسان برجای میگذارد، گناه اخلاقی نامیده میشود؛ سوم، گناه در مقام محبت، كه تخلف از قانون نیست و رذیلت اخلاقی هم شمرده نمیشود، ولی مقتضای مقام محبت
نیست. اقتضای محبت این است كه محب نسبت به محبوب، در كمال تسلیم بوده، تمام توجهش به او باشد و در هیچ حالی از او غفلت نكند و تمام همتش این باشد كه خواستة محبوبش را انجام دهد و توجهی به غیر محبوبش نداشته باشد.(1)
مقام محبت آداب خاصی غیر از قانون و اخلاق دارد و بین محب و محبوب رابطة خاصی هست. اولیای خدا و انبیای عظامعلیهم السلام در مرتبة بلندی از محبت الهی قرار دارند، و اقتضای آن مقام، این است كه تمام توجهشان به معبودشان باشد و هیچ توجهی به غیر خدا نداشته باشند و دنبال هیچچیزی جز رضای او نروند. اگر آنان از مقتضای این مقام كوچكترین تخلفی بكنند و لحظهای به غیر محبوبشان توجه نمایند، آن را گناهی برای خودشان تلقی میكنند و در مقام استغفار از آن گناه برمیآیند.
البته پیامبران و اولیای الهی در مراتب مختلفی قرار دارند و همه در یك مقام و منزلت نیستند. طبعاً هر مقامی گناهی متناسب با خود دارد و ممكن است كاری برای كسی كه در یك مرتبه است، گناه نباشد؛ اما برای نبی و یا ولی بلندمرتبهتر از گناه باشد. هرچه مراتب قرب به خدا بالاتر رود، مراتب گناه لطیفتر، و درعینحال عظیمتر میشود؛(2) چنانكه گفتهاند: حسنات الابرار، سیئات المقربین.(3) مقربان، بهحسب مقام
1. ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج7، ص364ـ370. مرحوم علامه طباطبایی در صفحة 371، وقتی چكیدة مطالب پیشین را بیان میكند، گناه و بخشش متعلق به حكم عقلی را نیز اضافه میكند؛ در نتیجه، گناه و بخشش از نگاه او چهار مرتبه دارد.
2. برای تقریب به ذهن میتوان برخورد با یك شخصیت علمی و یا مقام دنیوی را مثال زد كه وظایف اطرافیان وی و زشت شمردن رفتارشان در برابر او، بهحسب معرفت آنها و نزدیك بودنشان به وی، متفاوت است.
3. این عبارت در منابع روایی ذكر نشده است؛ تنها علیبنعیسی اربلی، در كشف الغمة (ج2، ص254)، بعد از توضیح دربارة روایت مربوط به هفتاد بار استغفار پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله در هر روز آورده است: وقوله حسنات الابرار، سیئات المقربین. علامه مجلسی آن را در بحار الانوار (ج25، ص204) بهصورت روایت از كشف الغمة نقل كرده و در جلد 73، صفحة 316، آن را با «قیل» آورده است.
قربشان، وظایف خاصی دارند كه تخلف از آنها برایشان گناه شمرده میشود و عقوبتش نیز دوری از محبوبشان است، نه عذاب جهنم و محرومیت از بهشت. بالاترین ترس آنان این است كه مبادا كاری انجام دهند كه عنایت محبوبشان به آنها كم شود و اندكی از او بیتوجهی ببینند. این برایشان از هر عذابی سختتر و هولناكتر است. بنابراین ترسشان هم از همه بیشتر است و اگر كاری انجام دهند كه چنین عقوبتی داشته باشد، بیش از دیگران میترسند و در مقام استغفار و توبه برمیآیند.
پیغمبر اسلامصلی الله علیه و آله از همة پیامبرانعلیهم السلام برتر است و بیشك در بالاترین مقام قرب جای دارد. لازمة چنین مقام والایی، داشتن وظایف سنگینتر، و نگرانی از كوتاهی در انجام آن وظایف است. زندگی دنیا لوازمی دارد كه ممكن است برای مردم عادی واجب شرعی باشد، ولی در مقام محبت الهی گناه محسوب شود؛ زیرا لازمة محبت این است كه محب، تمام توجهش فقط معطوف به محبوبش باشد؛ اما خود محبوب، او را به انجام كاری فرمان میدهد كه برای زندگی دنیا ضرورت دارد و او باید آن كار را انجام دهد؛ ولی پیش خود احساس گناه میكند؛ زیرا در این میان مقداری از توجهش معطوف به غیر محبوبش میشود. در این حال محب گرچه كاملاً از یاد خدا غافل نمیشود، برای از بین بردن اثر این گناه استغفار و توبه میكند.(1) شایان ذكر است كه اصلاً لازمة زندگی دنیوی توجه به مخلوقات است؛ چون برای هیچ موجود مادیای در این جهان ممكن نیست كه بتواند با توجه كامل به معبود حق ـ جل و علاـ زندگی كند. ازاینرو زندگی دنیایی برای اولیای خدا، حتی برترین پیامبران، بدون چنین توجهی، كه ایشان آن را برای خود گناه میدانند، ممكن نیست. در نتیجه، نسبت گناه و استغفار به كسی مثل پیغمبر اكرمصلی الله علیه و آله، بهحسب مقام بلند ایشان است. (2)
1. ر.ك: علیبنعیسی اربلی، كشف الغمة، ج2، ص253ـ255.
2. از رسول اكرمصلی الله علیه و آله نقل كردهاند: إِنَّهُ لَیُغَانُ عَلَی قَلْبِی فَأَسْتَغْفِرُ اللَّهَ فِی الْیَوْمِ سَبْعِینَ مَرَّة؛ «همانا [براثر پرداختن به وظایف دنیوی] دلم را زنگار میپوشاند؛ پس [برای زدودن آن] روزی هفتاد مرتبه استغفار میكنم» (محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج60، ص183).
اكنون میتوان دریافت كه آنچه در مناجاتها و دعاهای ائمة اطهارعلیهم السلام میبینیم كه آنان خودشان را صاحب بزرگترین گناهان میخوانند(1) و وضع و حال خود را بدتر از دیگران میدانند،(2) به این دلیل است كه آنان بهحسب مقامشان كوچكترین توجه به غیر خدا را بالاترین گناه برای خودشان میدانند، و چون میدانند كه مردم ازلحاظ محبت به خدا در مرتبة ایشان نیستند، گناهان خود را بالاتر از همه میدانند. پس ذنبی كه قرآن به پیامبران نسبت میدهد، مطلقاً بهمعنای محرّم شرعی نیست.
از دقت در آیات إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِینًا * لِیَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ روشن میشود كه ذنب در این آیه ربطی به انجام حرام الهی ندارد. این چه گناهی است كه با پیروزی مسلمانان به رهبری پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله و شكست كفار و مشركان بخشوده میشود؟ این سؤال را مأمون از حضرت رضا علیه السلام پرسید و امام پاسخ داد: لَم یَكنْ احدٌ عندَ مشركی اهلِ مكةَ اعظمَ ذنباً من رسول الله، لأنّهم كانوا یعبدون من دون الله ثلاثمأة وستین صنماً، فلمَا جاءهمصلی الله علیه و آله بالدعوة الی كلمة الاخلاص كبُر ذلك علیهم وعَظُم.(3) یعنی به عقیدة مشركان، حضرت محمدصلی الله علیه و آله بالاترین گناه را انجام داده بود؛ چون به بتهای آنان بد گفته و با آیینشان مبارزه كرده بود. این همان گناهی است كه با پیروزی آشكار پیامبر و مسلمانان از بین رفت؛ زیرا بعد از فتح مكه بسیاری از مشركان تسلیم شدند و برخی دیگر از مكه بیرون رفتند و دیگر كسی در مكه نماند كه دعوت پیامبر به توحید را انكار
1. ر.ك: ابوجعفر محمدبنعلیبنبابویه قمی (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا†، ج1، باب 15، ص202، ح1.
2. امام سجاد علیه السلام در دعای سحر میفرماید: فمن اسوء حالاً منی؛ «چه كسی از من بدحالتر است؟»، و در دعای دیگری آمده است: اللَّهُمَّ إِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أنَّ مَا فِی عِبَادِكَ مَنْ هُوَ أَقْسَی قَلْباً مِنِّی وأعْظَمُ مِنِّی ذَنْباً فَإِنِّی أَعْلَمُ أنَّهُ لاَ مَوْلَی أعْظَمُ مِنْكَ طَوْلاً وأوْسَعُ رَحْمَةً وَعَفْوا (محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج78، ص327).
3. ابوجعفر محمدبنعلیبنبابویه قمی (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا علیه السلام ، ج1، باب 15، ص202، ح1.
كند؛ در نتیجه، این گناه پیامبر نزد آنان بخشیده شد؛ نه اینكه پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله ـ العیاذبالله ـ به یكی از محرمات الهی بیتوجهی كرده باشد.(1) نسبت دادن بخشش به خداوند نیز، از بیانات توحیدی قرآن است؛ زیرا اثر هر امر نامطلوبی كه از بین میرود، در واقع خدا آن را از بین برده است؛ پس چون خدا این پیروزی را نصیب پیامبرصلی الله علیه و آله كرده است، هرچه بر آن مترتب شود، ناشی از كار او به حساب میآید؛ ازجمله از بین رفتن آثار آنچه به نظر مشركان گناه بود و با فتح مكه این احساس از میان رفت.
عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَكَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِینَ (توبه:43)؛ «خدایت ببخشاید! چرا به آنان اجازه [ماندن] دادی، تا آنكه [حال] آنان كه راست گفتهاند بر تو آشكار شود و دروغگویان را بشناسی؟»
جملة «عَفَا اللَّهُ عَنْكَ» در آیة بالا ممكن است برای عدهای این توهم را پدید آورد كه پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله ـ العیاذبالله ـ گناهی انجام داده و خدا آن را بخشیده است. جملة «لِمَ أَذِنْتَ لَهُم» نیز لحن توبیخ و عتاب دارد و میتواند موهم آن باشد كه پیامبر معصوم نبوده است.(2) برای روشن شدن مفهوم آیه و رفع این شبهه، شأن نزول و مفاد آن را توضیح میدهیم.
این آیه دربارة عدهای از منافقان و یا افراد سستایمان است
كه گرچه پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله
1. برای اطلاع از اقوال در این مسئله، ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج15، ص275.
1. ر.ك: عبداللهبنعمر بیضاوی، انوار التنزیل و اسرار التأویل المعروف بتفسیر البیضاوی، ج2، ص185؛ ابوعبدالله محمدبناحمد قرطبی، الجامع لاحكام القرآن، ج8، ص155؛ محمودبنعمر زمخشری، الكشاف، ج2، ص274. مرحوم طبرسی نیز به جبابی نسبت میدهد كه آیه را دال بر صدور گناه صغیره از حضرت محمدصلی الله علیه و آله میدانسته است (ر.ك: ابوعلی فضلبنحسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج5ـ6، ص52).
2. ر.ك: جلالالدین عبدالرحمان سیوطی، لباب النقول فی اسباب النزول، ص153.
برای جنگ تبوك(1) فرمان بسیج عمومی داده بود،(2) تخلف كردند و به جنگ نرفتند؛ ازاینرو آیاتی نازل شد و آنان را بهسختی نكوهش كرد.(3) بعضی دیگر خدمت پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله میآمدند و برای آنكه به جنگ نروند، بدون عذر، بهانه میآوردند كه: «كار و گرفتاری داریم؛ اجازه بدهید كه در شهر باقی بمانیم»، تا اگر كسی اعتراض كرد، بگویند ما از خود پیامبرصلی الله علیه و آله اجازه گرفتهایم. پیامبر آنها را میشناخت و از لحن كلامشان میدانست كه آنان منافق و یا سستایماناند: وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْل (محمد:30)؛ «آنان را [كه در دلهایشان مریضی است] از آهنگ سخنانشان میشناسی». ولی برای حفظ ظاهر، به آنها اجازه میداد كه در شهر بمانند. این از غایت عطوفت پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله بود كه پیوسته میكوشید اسرار مردم پوشیده بماند. افزون بر این پیامبر نمیخواست كاری كند كه موجب تجری آنان شود؛ چون روشن است كه مخالفت صریح سربازان با دستور فرمانده، موجب تجری دیگران میشود و اهمیت امر فرمانده را كم میكند.
بعضی مفسرانِ معتقد به عصمت پیامبران، ظاهر آیه را چنین توجیه كردهاند كه این بخشش الهی مربوط به یك ترك اولی است نه معصیت؛ زیرا خداوند متعال به پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله اجازه داده بود كه به هركس صلاح میداند، رخصت ماندن بدهد؛ پس اگر آن حضرت به كسی اجازة ماندن داده باشد، مرتكب كار حرامی نشده و گناهی انجام نداده است. این آیه حداكثر دلالت میكند كه بهتر بود پیامبرصلی الله علیه و آله به آنان اذن ندهد. «عَفَا اللّهُ عَنْكَ» معنایش این است كه خداوند این ترك اولای پیامبر را بخشیده است.(4)
1. ر.ك: ابوعلی فضلبنحسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج5ـ6، ص5.
2. قرآن میفرماید: انْفِرُوا خِفَافًا وَثِقَالا وَجَاهِدُوا بِأَمْوَالِكُمْ وأنْفُسِكُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ذَلِكُمْ خَیْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُون (توبه:41).
3. یَا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَا لَكُمْ إِذَا قِیلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَی الأرْضِ أَرَضِیتُمْ بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا مِنَ الآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فِی الآخِرَةِ إِلاّ قَلِیل * إِلاّ تَنْفِرُوا یُعَذِّبْكُمْ عَذَابًا ألِیمًا وَیَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَكُمْ وَلا تَضُرُّوهُ شَیْئًا وَاللَّهُ عَلَی كُلِّ شَیْءٍ قَدِیر (توبه:38ـ39).
4. ر.ك: ابوعلی فضلبنحسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج5ـ6، ص53.
مرحوم علامه طباطباییرحمه الله معتقد است، پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله حتی مرتكب ترك اولی هم نشده است و آیه دلالتی ندارد كه اجازه ندادن به منافقان بهتر بوده است؛ بلكه این آیه گویای مدحی به زبان عتاب است. یك راه معمول برای تمجید از افراد این است كه آنان را با صراحت بستایند و مثلاً بگویند: فلان شخص خیلی مهربان، عطوف و دلسوز است؛ اما گاهی ممكن است كسی را به زبانی كه در ظاهر، عتابآمیز است، مدح كنند و این روش بلیغتر است؛ برای مثال به او میگویند: «آخر چقدر دلسوزی؟! دلسوزی هم حدی دارد». در این آیه نیز نمونهای از مدح عتابگونه دیده میشود؛ زیرا در ذیل همین آیه آمده است: وَلَوْ أَرَادُوا الْخُرُوجَ لأعَدُّوا لَهُ عُدَّةً(توبه:46)؛ «اگر بیرون شدن را میخواستند، سازوبرگ آن را آماده میكردند». آنها اصلاً قصد خروج نداشتند و خدا چون به ضمیر ناپاك آنان و ناشایستگیشان آگاه بود، نمیخواست آنها در جهاد شركت كنند: وَلَكِنْ كَرِهَ اللَّهُ انْبِعَاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَقِیلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقَاعِدِینَ (توبه:46)؛ «ولی خدا بسیج آنان را ناخوش داشت و آنها را [از جنگ] بازداشت و [به ایشان] گفته شد كه با خانهنشینان بمانید».
این حالت سستی و بهانهگیری آنها در واقع یك عقوبت الهی بود؛ زیرا خداوند میفرماید: لَوْ خَرَجُوا فِیكُمْ مَا زَادُوكُمْ إِلاّ خَبَالاً(توبه:47)؛ «اگر همراه شما [بهجنگ] بیرون آمده بودند، جز فساد بر شما نمیافزودند».(1)
بنابراین حضور آنها در جنگ، هیچگونه مصلحت واقعی در پی نداشت. پس این آیه نمیخواهد بفرماید كه بهتر بود پیامبر آنها را با خود به جنگ میبرد. در همین آیه هم علت عتاب اینگونه بیان شده است كه اگر پیامبر اجازه میداد: یَتَبَیَّنَ لَكَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِینَ؛ معلوم میشد كه چه كسانی راست میگویند و چه كسانی دروغ؛ اما اگر اجازه نمیداد، آنها كه راستگو بودند، شركت میكردند و دروغگویان رسوا میشدند و معلوم
1. ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج9، ص284ـ289.
میشد كه آنان واقعاً در پی اطاعت نیستند؛ ولی این امر موجب جری شدن دیگران میشد؛ پس مصلحت واقعی در این بود كه پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله به آنان اجازة ماندن بدهد.
«عَفَا اللّهُ عَنْك» هم جملة خبری نیست تا معنایش این باشد كه پیامبر گناه و یا ترك اولایی انجام داده و خدا او را بخشیده است، بلكه صرفا یك دعاست؛ چنانكه وقتی به كسی میگوییم: «خدا پدرت را بیامرزد»، معنایش این نیست كه میخواهیم گناهی را برای پدرش اثبات كنیم. پس این آیه اصلاً در مقام عتاب جدی و واقعی نیست. گرچه لحن آن عتاب آلود است، در پس آن مدحی لطیف نهفته است.(1) این جمله، چنانكه امام رضا علیه السلام فرموده است، از باب ایاك اعنی واسمعی یا جارة عتاب به منافقان و سست ایمانها از امت پیامبرصلی الله علیه و آله است.(2)
نتیجه اینكه از این آیه حتی صدور ترك اولی از پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله استنباط نمیشود، چه رسد به اینكه در آن خدشهای به عصمت آن حضرت باشد.
وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِی أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَیْهِ أَمْسِكْ عَلَیْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللّهَ وَتُخْفِی فِی نَفْسِكَ مَا اللّهُ مُبْدِیهِ وَتَخْشَی النّاسَ وَاللّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ فَلَمّا قَضی زَیْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناكَها لِكَیْ لا یَكُونَ عَلَی الْمُؤمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْواجِ أَدْعِیائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَكانَ أَمْرُ اللّهِ مَفْعُولاً (احزاب:37)؛ آنگاه به آن كسی كه خدا به او نعمت داده بود و تو نیز به او نعمت داده بودی، گفتی: «زنت را برای خود نگه دار و از خدا پروا كن»؛ درحالیكه در دل خود چیزی را پنهان میداشتی كه خدا آشكاركنندة آن است و از مردم میترسیدی؛ حالآنكه خدا
1. ر.ك: همان.
2. ابوجعفر محمدبنعلیبنبابویه قمی (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا علیه السلام ، ج2، ص202.
سزاوارتر است كه از او بترسی. آنگاه چون زید از او حاجت خویش را برآورد، او را به همسری تو درآوردیم تا برای مؤمنان در مورد همسران پسرخواندگانشان چون از آنها حاجتشان را برآورده باشند، باكی نباشد.
این «زید» كه آیه از او سخن میگوید، بهحسب روایات(1) و قرینة موجود در همین آیه، فرزندخواندة پیغمبر اكرمصلی الله علیه و آله «زیدبنحارثه» بوده است. او جوانی بسیار باكمال بود كه به رسم معمول آن زمان، حضرت رسولصلی الله علیه و آله او را فرزندخواندة خود قرار داده بود. طبق مقررات عرفی آن زمان، همة احكام فرزند حقیقی بر فرزندخوانده جاری میشد و حتی به او ارث هم میرسید؛ ازاینرو ازدواج با همسر پسرخوانده بعد از طلاق حرام بود.(2) خداوند اراده كرده بود كه این سنت غلط شكسته در اسلام شود.
در ابتدای همین سوره درباره این موضوع آمده است: ادْعُوهُمْ لآبَائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّه (احزاب:5)؛ «آنان [پسرخواندگان] را به [نام] پدرانشان بخوانید كه این نزد خدا دادگرانهتر است».
برای شكستن این سنت غلط، حكمت الهی اقتضا كرد كه خود پیامبرصلی الله علیه و آله برخلاف آن عمل كند تا آن سنت جاهلی در میان امت بهطور قطعی از بین برود. خداوند متعال به پیغمبر اكرمصلی الله علیه و آله وحی كرده بود كه زید همسرش را طلاق خواهد داد و در آن هنگام پیامبر باید با او ازدواج كند تا حرمت آن شكسته شود. روزی زید به رسول خداصلی الله علیه و آله گفت: «میخواهم همسرم را طلاق دهم»؛ ولی پیامبر به او فرمود: «نه؛ همسرت را نگه دار. از خدا بترس و عدل و داد را پاس بدار».
این آیه با توجه به این سبب نزول معنا میشود: وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِی أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ وأَنْعَمْتَ عَلَیْهِ (و وقتی به آن كسی كه خدا و تو به او نعمت داده بودید، گفتی): أَمْسِكْ عَلَیْكَ
1. ر.ك: همان؛ هاشمبنسلیمان حسینی بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج4، ص325.
2. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج5، ص528ـ529.
زَوْجَكَ وَاتَّقِ الله؛ این در حالی بود كه وَتُخْفِی فِی نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ (در دلت چیزی را پنهان میداشتی كه بنا بود، خدا آن را آشكار كند)؛ وَتَخْشَی النَّاس (و از مردم میترسیدی)؛ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاه (ولی ترسیدن از خدا سزاوارتر است).
دشمنان اسلام درباره این آیه داستانی ساختهاند كه متأسفانه به آثار بعضی از مسلمانان نیز راه یافته است.(1) این افسانه دستاویزی برای دشمنان اسلام شده است، و حتی در این عصر هم آن را یكی از نقاط ضعف پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله به شمار میآورند.
طبق این داستان ساختگی، روزی رسول خداصلی الله علیه و آله نگاهش به همسر زید، كه زنی بسیار زیبا بود، افتاد و به او علاقهمند شد و شوق ازدواج با او در دلش شعله گرفت؛ ولی راهی برای این ازدواج وجود نداشت؛ زیرا پیامبر بیم آن را داشت كه مردم بگویند پیامبر فریفتة زنی جوان شده است. ازاینرو آیه میفرماید: «تو از مردم میترسی»؛ زیرا كسی دچار ترس میشود كه بخواهد كار خلافی انجام دهد. خدا هم برای برآوردن خواسته پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله، شرایطی فراهم كرد كه زید زنش را طلاق دهد تا پیامبر با او ازدواج كند. البته دشمنان اسلام میگویند: پیامبر برای اینكه راه رسیدن به معشوقش را هموار كند، این آیات را درست كرد و گفت: این آیات نازل شده و خدا چنین فرموده است.(2)
این داستان خیالی را دشمنان اسلام ساختهاند. ترس پیامبرصلی الله علیه و آله برای شخص خودش نبود كه مثلاً آبرویش در میان مردم لكهدار شود، بلكه ترس ایشان از این بود كه مبادا مردم امر الهی را درباره جواز ازدواج با همسر پسرخوانده نپذیرند؛ چون طبق سنت ثابت و پایدار میان مردم، پسرخوانده همانند پسر حقیقی تلقی میشد و مردم ازدواج با همسر او را، مثل ازدواج با عروس میدانستند.
1. ر.ك: محمودبنعمر زمخشری، الكشاف، ج3، ص540؛ عبداللهبنعمر بیضاوی، انوار التنزیل و اسرار التأویل المعروف بتفسیر البیضاوی، ج3، ص384؛ علیبنابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج2، ص172.
2. آقای Geovges C. Anawati در مقالة islam از the Encxelopedia of religion، ج7، ص465، این آیه را جزء آیاتی آورده است كه بر عدم عصمت حضرت محمدصلی الله علیه و آله دلالت میكند.
رسول خداصلی الله علیه و آله به فرصتی بود، و از خدا هم میخواست كه جریانی پیش آید تا ضمن تأمین مصلحت مردم، حكمت الهی نیز محقق شود(1) و مردم هم آن را بپذیرند و نافرمانی نكنند؛ شبیه ترسی كه پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله از اعلام ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام در غدیر خم داشت و نگران بود كه مردم ولایت آن حضرت را نپذیرند.(2)
مقصود از جملة وَتُخْفِی فِی نَفْسِكَ مَا اللّهُ مُبْدِیهنیز ـ العیاذبالله ـ پنهانكاری مربوط به عشق پیامبرصلی الله علیه و آله به همسر زید نبود؛ آنچه را پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله از مردم پنهان میكرد تا زمانش فرا برسد، خبر فرمان الهی مبنی بر ضرورت ازدواج ایشان با همسر زید بود. پیامبر این را به مردم نمیفرمود و در ظاهر هم طوری برخورد میكرد كه مردم متوجه نشوند كه ایشان از عاقبت امر آگاه است. ازاینرو وقتی زید آمد و گفت: «میخواهم همسرم را طلاق دهم»، حضرت فرمود: «نه؛ طلاق نده، و او را نگه دار». رسول اكرمصلی الله علیه و آله از آن میترسید كه مردم زیر بار این حكم نروند و امر خدا را اطاعت نكنند.
بنابراین مفهوم آیه چنین است: تو به پسرخواندهات، كه خدا و تو به وی نعمت داده بودید، سفارش میكردی كه همسرش را نگه دارد، درحالیكه از مردم پنهان میكردی كه به خواست خدا سرانجام تو با او ازدواج میكنی؛ و میترسیدی كه مبادا مردم زیر بار حكم خدا نروند.
جملة وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاه هم در مقام مقایسة ترس از مردم با ترس از خدا نیست، و معنایش این نیست كه ترس از مردم با ترس از خدا منافات دارد و باید از خدا ترسید، نه از مردم؛ بلكه این جمله برای تسلیت به پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله و یادآوری به
1. برای آگاهی از حكمت ازدواجهای پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله، ر.ك: جعفر مرتضی عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج5، ص253ـ254.
2. قرآن میفرماید: یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُكَ مِنَ النَّاس (مائده:67). در بحث از امامت بهتفصیل از این مسئله سخن خواهیم گفت.
اوست كه اگر به خدا توجه كند، خدا هم او را مصون خواهد داشت؛ پس نباید نگران باشد.
جملة وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاه توجه پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله را به این حقیقت جلب میكند كه آنكه باید از او ترسید، فقط خداست؛ در این میان دیگران نمیتوانند نقشی داشته باشند؛ همان خدایی كه اراده فرموده این امر تحقق یابد، پیامبرش را هم حفظ میكند.
در اینجا دو نكته شایان توجه است:
1. پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله معصوم است و همة صفات را در حد اعلای كمال داراست؛ ولی این بهمعنای بینیازی او از خدا نیست؛ زیرا آن حضرت با تعلیم و تربیت الهی معصوم است، و هرچه دارد، از خداست؛
2. معنای آن جمله این نیست كه پیغمبر اكرمصلی الله علیه و آله گرفتار یك نگرانی واقعی بوده است، بلكه معنایش اقتضای شرایط است؛ یعنی شرایط اقتضا میكرد كه یك انسان چنین نگرانیهایی پیدا كند، ولی خداوند متعال با وحی و الهام و تربیتهای خاص خود، پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله را از این نگرانیها، كه قاعدتاً باید یك انسان به آن مبتلا شود، حفظ فرمود.
پس در این آیه هم هیچ نكتهای در تضاد با عصمت پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله دیده نمیشود و آن داستان هم ساختگی است.
یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِی مَرْضَاةَ أَزْوَاجِكَ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (تحریم:1)؛ «ای پیامبر، چرا چیزی را كه خدا برای تو حلال كرده است، برای خشنودی همسرانت، [بر خود] حرام میكنی؟ و خدا آمرزنده و مهربان است».
دشمنان اسلام در كتابهایی كه ضد اسلام نوشتهاند، برای سلب اطمینان از قرآن و
سنت، بهویژه روی این آیه تكیه كرده،(1) و مدعی شدهاند كه خود قرآن گویای آن است كه پیامبرصلی الله علیه و آله ـ العیاذبالله ـ در امر تشریع دخالت، و حلالهایی را حرام میكرد؛ تا جایی كه این آیه نازل شده و با عتاب به وی میگوید: چرا حلال خدا را حرام میكنی؟!
برای رفع این شبهه، باید به مفاد آیه و سبب نزول آن توجه كرد؛ چنانكه در روایات با بیانهای مختلف آمده است، این آیه مربوط به داستانی دربارة بعضی از همسران پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله (عایشه دختر ابوبكر و حفصه دختر عمر) است كه هدف عتاب و حملة شدید خداوند قرار گرفتهاند. لحن تند این آیات بهقدری واضح است كه جای هیچ عذری باقی نمیگذارد؛ آیه میفرماید:
وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِیُّ إِلَی بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِیثًا فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَأَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَیْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنْبَأَكَ هَذَا قَالَ نَبَّأَنِیَ الْعَلِیمُ الْخَبِیرُ (تحریم:3).
پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله رازی را به بعضی از همسرانش سپرد و سفارش فرمود كه آن را به كسی نگویند. آنان بخشی از آن راز را نزد دیگران فاش كردند. خدای متعال به پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله وحی فرمود كه آن همسر، یا آن دو همسر، راز تو را افشا كردهاند. وقتی پیامبر آنان را بازخواست كرد، گفتند: «چه كسی گفته كه ما راز را افشا كردهایم؟» پیامبر فرمود: نَبَّأَنِیَ الْعَلِیمُ الْخَبِیر؛ «آنكس كه بر همهچیز آگاه است، به من خبر داده است». سپس قرآن خطاب به آنان میفرماید:
إِنْ تَتُوبَا إِلَی اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا وَإِنْ تَظَاهَرَا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَجِبْرِیلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذَلِكَ ظَهِیرٌ(تحریم:5)؛ اگر شما
1. طبیعی است در چنین جریانی كه مربوط به همسران پیامبرصلی الله علیه و آله است، ابهامهایی پدید آید و اصل قضیه بهدرستی روشن نشود؛ زیرا اهل تسنن همة همسران پیامبرصلی الله علیه و آله را در مراتب عالی از قداست میدانند و نمیخواهند بههیچوجه از شأن آنها كاسته شود؛ ازاینرو سعی میكنند تا آنجا كه ممكن است، مطالب را به گونهای وانمود كنند كه آنها تبرئه شوند. برخی منظور از اهلبیت در آیة إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیرًا (احزاب:33) را زنان پیامبرصلی الله علیه و آله میدانند (ر.ك: جلالالدین عبدالرحمان سیوطی، الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، ج6، ص603)، و برخی دیگر همسران آن حضرت را جزء اهلبیت میشمارند (ر.ك: عبداللهبنعمر بیضاوی، انوار التنزیل و اسرار التأویل المعروف بتفسیر البیضاوی، ج3، 382؛ محمودبنعمر زمخشری، الكشاف، ج3، ص438).
[همسران پیامبر] از كار خود توبه كنید [به نفع شماست؛ زیرا] دلهایتان از حق منحرف شده، و اگر ضد او دست به دست هم دهید، [كاری از پیش نخواهید برد؛] زیرا خداوند یاور اوست و همچنین جبرئیل و مؤمنان صالح، و فرشتگان بعد از آن پیشینیان اویند (یعنی اگر پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله شما را طلاق دهند، خداوند همسرانی بهتر از شما نصیب او میكند، و اگر با پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله معارضه كنید، نمیتوانید ایشان را شكست دهید؛ زیرا خدا، جبرئیل و فرد شایسته از مؤمنان، ولی و یاور اویند).
پیداست كه موضوع بسیار مهمی، و حتی شاید توطئهای ضد پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله، در میان بوده است كه خداوند اینگونه به آنان عتاب میكند و هشدار میدهد كه در برابر خدا، جبرئیل و فرد شایسته از مؤمنان (حضرت علی علیه السلام ) نمیتوانند كاری از پیش ببرند.
برخی برای پنهان نگه داشتن حقیقت از مردم، داستانهای عجیب و غریبی دراینباره ساختهاند؛ ازجمله اینكه روزی پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله نزد یكی از همسرانش به نام «سوده» بود. او شربتی از عسل برای ایشان درست كرد كه بوی خاصی داشت. پیامبرصلی الله علیه و آله بعد از خوردن آن شربت نزد عایشه رفت. عایشه از آن بو اظهار تنفر كرد و گفت: «این چه بویی است؟» سپس پیامبرصلی الله علیه و آله نزد حفصه رفت و از او هم همین حرف را شنید. پیامبر فهمید كه آنان از بوی آن شربت خوششان نمیآید و ازاینرو قسم خورد كه دیگر از آن شربت ننوشد. آنجا بود كه این آیه نازل شد: یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ؛ «شربت عسل حلال است؛ چرا آن را بر خود حرام میكنی؟»(1)
1. ر.ك: جلالالدین عبدالرحمان سیوطی، الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، ج8، ص213 و214؛ محمودبنعمر زمخشری، الكشاف، ص563، ح4؛ عبداللهبنعمر بیضاوی، انوار التنزیل و اسرار التأویل المعروف بتفسیر البیضاوی، ج4، ص292؛ فخرالدین محمدبنعمر رازی، مفاتیح الغیب، ج30، ص43. اخباری كه در كتابهای اهل سنت دراینباره آمده است، متشتت و با الفاظ گوناگون است كه نمیتوان آنها را بر آیه منطبق كرد (ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج19، ص337).
در روایات شیعه، مطلب به این صورت آمده است كه روزی حضرت رسول اكرمصلی الله علیه و آله در حجرة یكی از همسرانش به نام «ماریة قبطیه»، كه در اصل كنیز بود، استراحت میكرد و طبق بعضی روایات سرش را در دامان ماریه گذاشته بود. در این حال عایشه و حفصه وارد شدند و از اینكه پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله در غیاب آنان سر به دامن یك كنیز (یا همسرش) نهاده، بسیار نگران شدند؛ ازاینرو زبان به پرخاشگری گشودند و تصمیم گرفتند كه در مقابل پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله موضع بگیرند. آنان پس از این ماجرا قهر كردند و پیامبر را تهدید كردند كه دیگر به نزد او بازنمیگردند. رسول خداصلی الله علیه و آله برای آرام كردن آنها قسم خورد كه دیگر نزد ماریه نرود. در نتیجه، آنها آرام شدند و قضیه فیصله یافت. آیات سورة تحریم پس از این ماجرا خطاب به پیامبر نازل شد كه گرچه همسرانت میخواهند به دیگری نظر نداشته باشی، تو نباید اینقدر به ایشان عطوفت داشته باشی و رعایت حال آنها را بكنی: یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ. ازآنجاكه خدا آمیزش با كنیز را بر پیامبر حلال كرده بود، و ایشان با قسم آن را بر خود ممنوع كرد، خدا میفرماید: «چرا چنین قسمی خوردی و امری را كه خدا برای تو حلال كرده بود، بر خود حرام كردی؟»
آنچه پیغمبر اكرمصلی الله علیه و آله برخود حرام كرد، دخالت در تشریع نبود و آن حضرت حكم به حرام بودن امر حلالی نكرده بودند؛ به شهادت آیة بعدی كه میفرماید: قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَكُمْ تَحِلَّةَ أَیْمَانِكُم؛ یعنی خدا لازم كرده است آنچه را با قسم بر خود حرام كرده بودی، باز حلال كنی. «تَحِلَّة» در مقابل «تحریم»، و مانند آن، مصدر باب تفعیل است.
علاوه بر اینكه از كتابهای قاموس عربی معلوم میشود كه تحله بهمعنای گشودن قسم است،(1) از نسبت دادن «تحله» به «اَیمان» نیز برمیآید كه پیغمبر اكرمصلی الله علیه و آله،
1. خلیلبناحمد فراهیدی، ترتیب كتاب العین، ج3، ص27، مادة حلل؛ محمدبنمكرمبنمنظور، لسان العرب، ح11، ص167، مادة علل.
نه با وضع قانون، بلكه بهواسطة قسم چیزی را بر خود حرام كرده بود. كار پیامبرصلی الله علیه و آله تحریم قانونی نبوده هركسی میتواند قسم بخورد كه امر مباحی را انجام ندهد. پیامبرˆ هم برای آنكه خواستههای همسرانش را تأمین كند، قسم خورد كه از یك كار حلال كناره بگیرد و این از نهایت عطوفت وی بود كه حاضر شد برای راحتی دیگران، خود را به زحمت بیندازد؛ ولی خداوند متعال به ایشان میفرماید: در این ماجرا، چون مصالحی در كار هست، باید قسم خود را بشكنی و آنچه را بر خود حرام كردهای، حلال كنی.
چگونه ممكن است خداوندی كه دربارة پیامبر میفرماید: وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الأقَاوِیل * لأخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ (حاقه:44ـ46)؛ «اگر [پیامبر] سخنانی را به افترا بر ما ببندد، با قدرت او را میگیریم؛ سپس شاهرگش را قطع میكنیم»، به او اجازه دهد كه قانونی خلاف حكم الهی وضع كند؟! چنین كاری از هیچ پیامبری سرنمیزند؛ چه رسد به پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله كه برترین پیامبران است.
در واقع «لِمَ تُحَرِّمُ» در این آیه، مانند «لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ» (توبه:43)، مدحی عتابآلود است؛ یعنی: «ای پیامبر، چقدر برای رعایت خواستة دیگران كه خود را به زحمت میاندازی؟! ما نمیپسندیم كه تو اینقدر خود را به زحمت بیفكنی و چیزی را كه خدا بر تو حلال كرده است، به خاطر خواستة دیگران، بر خود حرام كنی». معنای این عبارت آن نیست كه پیغمبر اكرمصلی الله علیه و آله كار بدی كرده است، بلكه این لطفی است از جانب خدا در مقابل آن دلسوزی، محبت، عطوفت و گذشتی كه ایشان داشت. پیامبرصلی الله علیه و آله به خاطر دیگران (همسران خود) از خواستههایش گذشت و خداوند متعال نیز در مقابل این گذشت، از حق خود میگذرد و امر میفرماید كه او از قسم خود صرفنظر كند. پس این آیه دلالت بر كمال عطوفت و ایثار پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله نسبت به دیگران دارد.
این آیه ازجمله آیاتی است كه نشان میدهد پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله در زندگی و در محیط خانوادة خود، چه مشكلاتی را تحمل میكرده است. توجه به آیات دیگر همین سوره، اهمیت این مسئله را بیشتر روشن میكند؛ زیرا در این آیات خدا برای كافران به همسران حضرت نوح و لوط، و برای مؤمنان حضرت مریم و همسر فرعون را مثال میزند.(1) لحن این آیات نشان میدهد كه كل این سوره تسلیتی است به پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله كه اگر تو گرفتار چنین همسرانی هستی، نوح و لوطعلیهما السلام هم چنین همسرانی داشتهاند.
1. ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِّلَّذِینَ كَفَرُوا اِمْرَأَةَ نُوحٍ وَاِمْرَأَةَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَیْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ یُغْنِیَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَیْئًا وَقِیلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ (تحریم:10).
1. گناه، و به تبع آن استغفار، مراتب مختلفی دارد: الف) گناه قانونی؛ یعنی سرپیچی از قانون وضعی؛ ب) گناه اخلاقی؛ یعنی انجام عملی ناسازگار با مكارم اخلاقی؛ ج) گناه در مقام محبت؛ یعنی انجام كاری كه بهمقتضای محبت به محبوب گناه است؛ هرچند با قانون و اخلاق ناسازگار نیست.
2. پیامبران و اولیای خداعلیهم السلام در مرتبة بلندی از محبت الهی قرار دارند كه اقتضایش توجه تمام به معبود، و بریدن از هرچه جز اوست؛ ازاینرو آنان اندك توجه به غیرخدا را برای خود گناه میشمارند.
3. گناه در مقام محبت، عذاب اخروی در پی ندارد؛ گرچه برای محبان خداوند، اندكی بیتوجهیِ او سختترین شكنجه است؛ اما بههرروی امور ضروری در زندگی دنیوی، به گونهای توجه پیامبران را به امور غیرالهی معطوف میكند؛ ازاینرو آنها پیوسته احساس گناه میكنند و از خدا بخشایش میطلبند.
4. ذنب و استغفاری كه قرآن كریم به پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله و دیگر پیامبران نسبت میدهد، متناسب با جایگاه رفیع آنان در مقام محبت است، نه اینكه آنان مرتكب كار حرامی شده باشند.
5. ذنب و استغفار در آیة لِیَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ (فتح:2) گناهی است كه مشركان، به سبب مخالفت پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله با عقاید و اعمال آنان به وی نسبت میدادند و خداوند با فتح مكه آن را از بین برد.
6. جملة عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْت (توبه:43) مدحی است به زبان عتاب، و این نوع مدح رساتر است. این آیه حتی بر ترك اولی توسط پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله دلالت ندارد. مصلحت در این بود كه منافقان در جهاد شركت نكنند و پیامبر هم به آنها اجازه داد كه در شهر بمانند.
7. آیة وَتُخْفِی فِی نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ وَتَخْشَی النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ (احزاب:37)
حاكی از معصوم نبودن حضرت محمدصلی الله علیه و آله نیست. این آیه مربوط به ماجرایی است كه خداوند میخواست با ازدواج پیامبر و همسر فرزندخواندهاش زید، یك سنت غلط جاهلی را براندازد؛ سنتی كه بر اساس آن تمام احكام فرزند حقیقی بر فرزندخوانده جاری میشد و ازجمله ازدواج با همسر فرزندخوانده را حرام میدانستند.
8. آیة یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ... (تحریم:1) گویای آن نیست كه پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله حلال الهی را با تشریع، حرام كرده است؛ بلكه آیه مدحی است عتابآلود كه به پیامبر میگوید: «چقدر مراعات بعضی از همسرانت را میكنی؛ تا جایی كه با قسم چیزی را كه برایت حلال بود، بر خود ممنوع میسازی».
1. مراتب گناه و استغفار را توضیح دهید.
2. چرا معصومان، بهرغم مصون بودن از گناه، استغفار میكنند؟
3. مراد از ذنب و غفران، در آیة لِیَغْفِرَ لَكَ اللّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ را تعیین كنید.
4. چگونگی استدلال به آیة وَتُخْفِی فِی نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ... برای اثبات معصوم نبودن پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله، و جواب آن را بنویسید.
5. مراد از تحریم در آیة لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللّهُ لَكَ چیست؟ چرا؟
1. ابنبابویه قمی (شیخ صدوق)، ابوجعفر محمدبنعلی، عیون اخبار الرضا علیه السلام ، نشر جهان، تهران، 1378، ص203ـ205.
2. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، منشورات جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیة، قم، [بیتا]، ج14، ص249ـ251 و ج3، ص193ـ202.
3. مصباح یزدی، محمدتقی، اصول عقاید (2)؛ راهنماشناسی، چ1، مركز مدیریت حوزة علمیه، قم، 1408ق، ص147ـ197.
4. انواری، جعفر، لغزشناپذیری پیامبران در قرآن، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینیرحمه الله، قم، 1385، ص230307.
دربارة تفسیر اهلبیتعلیهم السلام از آیات شبههناك دربارة عصمت پیامبرصلی الله علیه و آله تحقیق كنید.