فصل دوم: بررسی ادعای اجماع بر ضد فاطمه علیهاالسلام

فَقَالَتْ علیهاالسلام : سُبْحَانَ اللَّهِ مَا كَانَ أَبِی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله  عَنْ كِتَابِ اللَّهِ صَادِفاً وَلَا لِأَحْكَامِهِ مُخَالِفاً، بَلْ كَانَ یَتْبَعُ أَثَرَهُ وَیَقْفُو سُوَرَهُ. أَفَتَجْمَعُونَ إلی الْغَدْرِ اعْتِلَالاً عَلَیْهِ بِالزُّورِ؟! وَهَذَا بَعْدَ وَفَاتِهِ شَبِیهٌ بِمَا بُغِیَ لَهُ مِنَ الْغَوَائِلِ‏ فِی حَیَاتِهِ. هَذَا كِتَابُ اللَّهِ حَكَماً عَدْلاً وَنَاطِقاً فَصْلاً یَقُولُ «یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ‏»(1) وَیَقُولُ‏ «وَوَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ»(2) وَبَیَّنَعزوجل فِیمَا وَزَّعَ مِنَ الْأَقْسَاطِ وَشَرَعَ مِنَ الْفَرَائِضِ وَالْمِیرَاثِ وَأَبَاحَ مِنْ حَظِّ الذُّكْرَانِ وَالْإِنَاثِ مَا أَزَاحَ بِهِ عِلَّةَ الْمُبْطِلِینَ وَأَزَالَ التَّظَنِّیَ وَالشُّبُهَاتِ فِی الْغَابِرِینَ كَلَّا «بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَاللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلی‏ مَا تَصِفُونَ‏».(3)

فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: «صَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ»(4)‏ وَصَدَقَتِ ابْنَتُهُ. أنْتِ مَعْدِنُ الْحِكْمَةِ وَمَوْطِنُ الْهُدَی وَالرَّحْمَةِ وَرُكْنُ الدِّینِ وَعَیْنُ الْحُجَّةِ، لَا أُبَعِّدُ صَوَابَكِ وَلَا أُنْكِرُ خِطَابَكِ. هَؤُلَاءِ الْمُسْلِمُونَ بَیْنِی وَبَیْنَكِ قَلَّدُونِی مَا


1. مریم (19)، 6.

2. نمل (27)، 16.

3. یوسف (12)، 18.

4. احزاب (33)، 22.

تَقَلَّدْتُ، وَبِاتِّفَاقٍ مِنْهُمْ أَخَذْتُ مَا أَخَذْتُ غَیْرَ مُكَابِرٍ وَلَا مُسْتَبِدٍّ وَلَا مُسْتَأْثِرٍ وَهُمْ بِذَلِكِ شُهُودٌ.

فَالْتَفَتَتْ فَاطِمَةُ علیهاالسلام  إِلَی النَّاسِ وَقَالَتْ: مَعَاشِرَ الْمُسْلِمِینَ الْمُسْرِعَةَ إِلَی قِیلِ الْبَاطِلِ الْمُغْضِیَةَ عَلَی الْفِعْلِ الْقَبِیحِ الْخَاسِرِ، «أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلی‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها»؟(1) كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِكُمْ مَا أَسَأْتُمْ مِنْ أَعْمَالِكُمْ فَأَخَذَ بِسَمْعِكُمْ وَأَبْصَارِكُمْ، وَلَبِئْسَ مَا تَأَوَّلْتُمْ وَسَاءَ مَا بِهِ أَشَرْتُمْ، وَشَرٌّ مِنْهُ مَا اغْتَصَبْتُمْ! لَتَجِدُنَّ وَاللَّهِ مَحْمِلَهُ ثَقِیلاً وَغِبَّهُ وَبِیلاً إِذَا كُشِفَ لَكُمُ الْغِطَاءُ وَبَانَ مَا ورائه الضَّرَّاءُ وَبَدَا لَكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَحْتَسِبُونَ‏ «وَخَسِرَ هُنالِكَ الْمُبْطِلُونَ»‏(2)؛ پس فاطمه علیهاالسلام فرمود: سبحان الله! پدر من روی‌گردان از کتاب و مخالف با احکام آن نبود؛ بلکه پیوسته پیرو آن و تابع سوره‌های آن بود. پس آیا برای بی‌وفایی به او جمع می‌شوید، در‌حالی‌که برای این عمل خود دروغی را بهانه می‌کنید؟ این عمل پس از وفات او (پیامبر صلی الله علیه و آله ) شبیه نقشه‌هایی است که [برای قتل او] در زمان حیاتش کشیده شد. این کتاب خدا که داوری عادل و ناطقی روشن است می‌گوید: «[زکریا گفت: خدایا... از نزد خود جانشینی به من ببخش كه] وارث من و دودمان یعقوب باشد»، و قرآن می‌گوید: «و سلیمان از داود ارث برد»، و خدایعزوجل در آنجا که سهمیه‌ها را توزیع و واجبات و ارث‌ها را تشریع و سهم مردان و زنان را آشکار فرمود چیزی را تبیین نمود که توجیه باطل‌گویان را دور کرد و گمان‌ها و شبهات را در حق گمراهان زدود. هرگز چنان


1. محمد (47)، 24.

2. غافر (40)، 78.

نیست [که شما می‌گویید] «بلکه هوای نفس شما امری را برایتان آراسته است. پس صبری نیکو باید، و خداست که برای آنچه شما توصیف می‌کنید باید از او یاری خواست».

پس ابوبکر گفت: خدا و رسولش راست گفتند و دخترش راست گفت. تو معدن حکمت و جایگاه هدایت و رحمت و رکن دین و سرچشمه دلیل هستی. من بر‌حق بودن تو را دور نمی‌شمارم و سخنان تو را انکار نمی‌کنم. این مسلمانان‌اند که بین من و تو هستند. آنچه به گردن گرفتم اینان به گردنم انداختند و آنچه را گرفتم با موافقت همگی آنها گرفتم و زورگو و خودرأی و منفعت‌طلب نبودم و اینان بر این مطلب شاهدند.

پس فاطمه علیهاالسلام  رو به مردم کرد و فرمود: ای توده‌های مردم مسلمان!‌ ای کسانی که به سوی سخنان باطل با سرعت می‌روید، اما نسبت به کار زشت و زیان‌بار چشم‌پوشی و مسامحه می‌کنید! «آیا در قرآن تدبر نمی‌کنند یا بر دل‌ها قفل زده شده است؟! بلکه اعمال بد شما دل‌هایتان را تیره کرده است. پس خدا چشم و گوشتان را گرفت و چه بد تفسیری برای آیات خدا کردید و به چه رأی بدی اشاره کردید!» و بدتر از آن، تصرف غاصبانه شماست. به خدا قسم این کار برای شما بسیار گران تمام خواهد شد. بار بسیار گرانی است و عاقبت بسیار وخیمی در پی دارد. روزی که پرده از اعمال شما برداشته می‌شود و آنچه ورای آن است آشکار می‌شود، ازطرف خدا بدبختی‌ها و گرفتاری‌هایی برای شما ظاهر خواهد شد که هیچ گمان نمی‌کردید و در آن روز است که اهل باطل بسی زیان خواهند کرد.

1. مقدمه

خلاصه آنچه حضرت زهرا علیهما السلام در مقام احتجاج با خلیفه نخست درباره تصرف سرزمین فدک فرمود این بود که حضرت در آغاز، از بخشش و هدیه بودن فدک سخن به میان آوردند و پس از انکار آنان، از راه دیگر وارد شدند و ادعا کردند که چون این سرزمین ملک شخصی پیامبر صلی الله علیه و آله بود، پس از ایشان باید به‌منزله ارث در اختیار حضرت قرار گیرد. پس از آن به انصار رو کردند و پس از ذکر فضایل آنان، از ایشان به علت یاری نکردن جبهه حق گله کردند. سخن به اینجا که رسید خلیفه اول متوجه شد که جوّ نامناسبی بر مجلس حکم‌فرما شده و لازم است فضا را آرام کند. ازاین‌رو در پاسخ، نخست حضرت زهرا علیهاالسلام را ستود و ادعا کرد که حاضر است اموال خود را در اختیار ایشان بگذارد، اما سرزمین فدک باید در اختیار مصالح مسلمانان قرار گیرد و قسم خورد که از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیده است که فرمود: ما انبیا درهم و دیناری به ارث باقی نمی‌گذاریم و آنچه پس از ما بماند، در اختیار ولیّ امر بعد از ماست. همچنین ادعا کرد که در انجام این عمل تنها نبوده، این کار و به اجماع مسلمانان انجام شده است و همه با او در این امر همراه بوده‌اند.

2. افشای توطئه‌ای خطرناک

طبیعی است که اشخاص ساده و سطحی‌نگر تاحدی تحت تأثیر سخنان وی قرار گیرند. ازاین‌رو صدیقه کبری علیهاالسلام بار دیگر به ایراد سخن پرداختند و فرمودند: سُبْحَانَ اللَّهِ مَا كَانَ أَبِی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله  عَنْ كِتَابِ اللَّهِ صَادِفاً وَلَا لِأَحْكَامِهِ مُخَالِفاً، بَلْ كَانَ یَتْبَعُ أَثَرَهُ وَیَقْفُو سُوَرَهُ. أَفَتَجْمَعُونَ إلی الْغَدْرِ اعْتِلَالاً عَلَیْهِ بِالزُّورِ؛ «پاک و منزه است خدا (جای تعجب است)! پدر من روی‌گردان از کتاب و با احکام آن مخالف نبود؛ بلکه پیوسته پیرو آن و تابع سوره‌هایش بود. پس آیا برای

بی‌وفایی به او جمع می‌شوید؛ در‌حالی‌که برای این عمل خود دروغی را بهانه می‌کنید؟»

زهرای مرضیه علیهاالسلام  در ادامه تعبیری رمزآمیز بیان کردند و فرمودند: وَهَذَا بَعْدَ وَفَاتِهِ شَبِیهٌ بِمَا بُغِیَ لَهُ مِنَ الْغَوَائِلِ‏ فِی حَیَاتِهِ؛ «این عمل پس از وفات او (پیامبر صلی الله علیه و آله ) شبیه نقشه‌هایی است که برای قتل او در زمان حیاتش کشیده شد». صدیقه کبری علیهاالسلام به‌اجمال این مسئله را مطرح می‌کنند؛ اما درباره توطئه قتل پیامبر صلی الله علیه و آله در زمان حیات آن حضرت، مورخان ماجرایی را نقل کرده‌اند که به‌اجمال ازاین‌قرار است:

در زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله گروهی از منافقان هنگام بازگشت از جنگ تبوک توطئه كردند شتر رسول خدا صلی الله علیه و آله را در گردنه‏ای میان تبوك و مدینه رم دهند و ایشان را به دره پرتاب کنند و به قتل برسانند. حضرت به‌وسیله وحی از توطئه آنان باخبر شد. وقتی سپاه اسلام به گردنه رسید، پیامبر به عمار دستور داد مهار شتر را بگیرد و به حذیفه فرمود از پشت سر، شتر را براند.

شب‌هنگام بود كه رسول خدا صلی الله علیه و آله به بالای دره رسید. منافقان كه از پیشْ خود را آماده كرده و صورت‏هایشان را با پارچه پوشانده بودند نزدیك شتر حضرت رفتند تا توطئه قتل را عملی كنند. پیامبر بی‏درنگ نهیبی به آنان زد و به حذیفه فرمود: با عصایی كه در دست داری بر صورت شترانشان بزن. حذیفه نیز چنان كرد که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده بود.

منافقان كه حدس زدند پیامبر به‌وسیله وحی از توطئه آنان آگاه گشته دچار وحشت شدند و گریختند. برخی از اصحاب که آنان را شناخته بودند نزد پیامبر آمدند و از ایشان خواستند اجازه دهد منافقانی را كه به جان حضرت قصد سوء داشتند، گردن بزنند. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «دوست ندارم مردم بگویند همین‌كه محمد از جنگ با مشركان فراغت یافت به كشتن یاران خود دست زد».

این جریانی است که جز مورخان شیعه(1) مورخان اهل سنت نیز آن را نقل کرده‌اند.(2) به‌هرحال با توجه به قراین موجود، به‌ویژه نقلی که واقدی در المغازی آورده، می‌توان فهمید که مقصود حضرت زهرا علیهاالسلام از این سخن، ماجرای ترور پیامبر صلی الله علیه و آله است. مقصود حضرت این است که رفتار آنها با دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله به همان غائله‌ای شبیه است که برای قتل پیامبر صلی الله علیه و آله تدارک دیده شده بود و این‌هم ادامه همان جریان است که حذف اهل‌بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله  را پیگیری می‌کند. سپس حضرت بار دیگر برای روشن شدن حقیقت و برطرف شدن هرگونه شبهه احتمالی آنان را به قرآن کریم دعوت می‌کنند و می‌فرمایند: هَذَا كِتَابُ اللَّهِ حَكَماً عَدْلاً وَنَاطِقاً فَصْلاً یَقُولُ: «یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ(3)»؛‏ «این کتاب خدا که داوری عادل و ناطقی روشن است می‌گوید: [زکریا گفت: خدایا... از نزد خود جانشینی به من ببخش كه] وارث من و دودمان یعقوب باشد». بنابر این آیه نورانی، حضرت زکریا علیه السلام درحالی‌که سنّ بالایی داشت و همسرش نازا بود از خداوند درخواست می‌کند که به او فرزندی عطا کند که وارث او و دودمان یعقوب باشد. صدیقه طاهره علیهاالسلام با اشاره به این آیه، آنان را به نص قرآن کریم ارجاع می‌دهند و مقصود حضرت این است که اگر این کلام درست باشد که پیامبران ارث باقی نمی‌گذارند باید انبیای الهی خود از این نکته آگاه باشند. پس چگونه حضرت زکریا از خداوند وارثی را درخواست می‌کند که از او راضی باشد و خداوند نیز دعای او را پذیرفت و حضرت یحیی را به ایشان عطا کرد؟ فاطمه زهرا علیهاالسلام باز به آیه‌ای دیگر که به‌طور صریح مخالف کلام ابوبکر است اشاره می‌کند و می‌فرماید: وَیَقُولُ «وَوَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ(4)»؛ «و قرآن می‌گوید: و سلیمان از


1. فضل‌بن‌حسن طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ص123.

2. محمدبن‌عمر واقدی، المغازی، ج3، ص1042؛ اسماعیل‌بن‌عمربن‌کثیر، البدایه و النهایه، ج5، ص19.

3. مریم (19)، 6.

4. نمل (27)، 16.

داود ارث برد». کلام صدیقه کبری علیهاالسلام به این حقیقت اشاره دارد که اگر این سخن صحیح است که انبیا ارثی باقی نمی‌گذارند، چگونه قرآن کریم می‌فرماید: حضرت سلیمان از حضرت داود ارث برد؟ از تعارض این حدیث با قرآن کریم روشن می‌شود که این حدیث درست نیست و رسول خدا صلی الله علیه و آله چنین سخنی نفرموده‌اند یا بیشترین توجیهی که می‌توان برای آن بیان کرد این است که بگوییم راوی کلام را اشتباه شنیده است و ممکن است اصل حدیث چنان‌که پیش‌تر گفتیم این‌گونه باشد: إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاءِ إِنَّ الْأَنْبِیَاءَ لَمْ یُوَرِّثُوا دِینَاراً وَلَا دِرْهَماً وَلَكِنْ وَرَّثُوا الْعِلْمَ فَمَنْ أَخَذَ مِنْهُ أَخَذَ بِحَظٍّ وَافِر؛(1) «به‌راستی علما وارثان انبیا هستند. به‌راستی انبیا دیناری به ارث نمی‌گذارند و نه درهمی، اما علم را به ارث می‌گذارند. پس هر‌کس از آن (علم) برگیرد، بهرة فراوان برگرفته است». این سخن برای تشویق مردم به فراگیری علومی است که انبیا برای ایشان به جا گذاشته‌اند؛ اما معنای این سخن آن نیست که پیامبران ازآن‌جهت که فردی از افراد جامعه و تابع احکام الهی‌اند، مانند دیگر افراد جامعه برای اهل خود ارث نمی‌گذارند. بنابراین این سخن صحیح نیست که آنچه از انبیای الهی باقی می‌ماند در اختیار ولیّ امر پس از ایشان است؛ چراکه سخنی بر‌خلاف نص قرآن کریم است.

پاره وجود رسول خدا علیهما السلام بار دیگر به قرآن کریم استناد می‌کند و می‌فرماید: وَبَیَّنَعزوجل فِیمَا وَزَّعَ مِنَ الْأَقْسَاطِ وَشَرَعَ مِنَ الْفَرَائِضِ وَالْمِیرَاثِ وَأَبَاحَ مِنْ حَظِّ الذُّكْرَانِ وَالْإِنَاثِ مَا أَزَاحَ بِهِ عِلَّةَ الْمُبْطِلِینَ وَأَزَالَ التَّظَنِّیَ وَالشُّبُهَاتِ فِی الْغَابِرِینَ؛ «و خدایعزوجل در آنجا که سهمیه‌ها را توزیع، و واجبات و ارث‌ها را تشریع، و سهم مردان و زنان را آشکار فرمود چیزی را تبیین کرد که توجیه باطل‌گویان را دور کرد و گمان‌ها و شبهات را در حق گمراهان زدود».


1. محمدبن‌یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص34.

خدای متعال در قرآن کریم آیاتی درباره ارث نازل فرموده که در آنها تفاوت ارث زن و مرد و طبقات مختلف وارثان را بیان کرده و سهم‌الارث هر‌یک را تعیین نموده و به‌طور ‌کلی همه مسلمانان را مشمول این قاعده دانسته است و انبیا را از آن استثنا نکرده است. بنابراین جایی برای این شبهه باقی نگذاشته است تا کسی بگوید رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله ارثی به جا نگذاشته و هر‌چه از ایشان باقی مانده است باید صرف مصالح عموم مسلمانان گردد. این حکم قرآن استثنا ندارد و برای همه مسلمانان جاری است.

حضرت زهرا علیهاالسلام در ادامه با اقتباس از آیه‌ای که در داستان حضرت یوسف آمده است می‌فرمایند: كَلَّا «‌بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمیل وَاللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلی‏ ما تَصِفُون(1)»؛‏‏ «هرگز چنان [که شما می‌گویید] نیست! بلکه هوای نفس شما امری را برایتان آراسته است. پس صبری نیکو باید و خداست که باید برای آنچه شما توصیف می‌کنید از او یاری خواست».

برادران یوسف علیه السلام هنگامی‌که او را در چاه انداختند و پیراهن خونین وی را برای پدر آوردند گفتند: گرچه تو سخن ما را باور نمی‌کنی، ماجرا این است که ما یوسف را نزد اثاث خود گذاشته بودیم و هنگامی‌که بازگشتیم دیدیم که گرگ او را خورده و این پیراهن خون‌آلود از او باقی مانده است.(2) حضرت یعقوب علیه السلام در پاسخ آنان فرمود: «حقیقت این نیست که شما گفتید؛ بلکه آنچه گفتید تصویری نفسانی و شیطانی است و قصد دارید مرا فریب دهید. اما من صبری نیکو خواهم داشت و در این جریانی که شما نقل می‌کنید از خداوند کمک می‌خواهم».


1. یوسف (12)، 18.

2. ر.ک: یوسف (12)، 17.

حضرت زهرا علیهاالسلام نیز سرانجام با اقتباس از قرآن کریم همین پاسخ را بیان می‌فرمایند. پاسخ نهایی فاطمه مظلومه علیهاالسلام بدین معناست که همان‌گونه که فرزندان یعقوب به وی دروغ گفتند، تو هم به من دروغ می‌گویی و من باید در این ماجرا صبری نیکو داشته باشم و از خداوند یاری جویم.

3. شگردی دیگر

با سخنان محکم و صریح دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله بار دیگر انتظار فرد مقابل برآورده نشد. وی قصد داشت با ستایش حضرت زهرا علیهما السلام فضا را آرام کند و کار خود را به سرانجام رساند؛ اما سخنان رسای فاطمه علیهما السلام دوباره فضای مسجد را تغییر داد و اذهان عمومی را به سویی دیگر برد. همه می‌شنیدند که دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله  سخن از نیرنگ، دروغ و تکرار غائله‌ای به میان می‌آورد که برای قتل پیامبر صلی الله علیه و آله  اجرا شده بود و به‌راستی این سخنان بسیار عجیب است. ابوبکر با دیدن این اوضاع دوباره رشته سخن را به دست می‌گیرد و می‌گوید: «صَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ»(1)‏ وَصَدَقَتِ ابْنَتُهُ. أنْتِ مَعْدِنُ الْحِكْمَةِ وَمَوْطِنُ الْهُدَی وَالرَّحْمَةِ وَرُكْنُ الدِّینِ وَعَیْنُ الْحُجَّةِ؛ «خدا و رسولش راست گفتند و دخترش راست گفت. تو معدن حکمت و جایگاه هدایت و رحمت و رکن دین و سرچشمه دلیل هستی».

فاطمه زهرا علیهاالسلام  در رد توجیهاتی که ابوبکر برای اعمال خود برشمرد آیاتی از قرآن کریم تلاوت فرمود و اعمال آنان را خدعه و غائله‌ای شبیه به توطئه قتل پیامبر صلی الله علیه و آله خواند. وی در مقام پاسخ، سخن خدا و رسولش را تصدیق می‌کند و افزون بر آن سخن دختر گرامی رسول خدا صلی الله علیه و آله را نیز صادق می‌شمارد. سپس اوصافی را برای


1. احزاب (33)، 22.

فاطمه علیهما السلام بیان می‌کند که به‌راستی اوصافی عجیب است. طبیعی است که اگر بخواهند خشم کسی را فرو بنشانند و فضا را لطیف و دوستانه نشان دهند باید از همین شیوه استفاده کنند. وی که ادامه بحث را به‌صلاح نمی‌بیند این‌گونه ادامه می‌دهد: لَا أُبَعِّدُ صَوَابَكِ وَلَا أُنْكِرُ خِطَابَكِ. هَؤُلَاءِ الْمُسْلِمُونَ بَیْنِی وَبَیْنَكِ قَلَّدُونِی مَا تَقَلَّدْتُ، وَبِاتِّفَاقٍ مِنْهُمْ أَخَذْتُ مَا أَخَذْتُ غَیْرَ مُكَابِرٍ وَلَا مُسْتَبِدٍّ وَلَا مُسْتَأْثِرٍ وَهُمْ بِذَلِكِ شُهُودٌ؛ «من بر‌حق بودن تو را دور نمی‌شمارم و سخنان تو را انکار نمی‌کنم. این مسلمانان‌اند که بین من و بین تو هستند. آنچه به گردن گرفتم اینان به گردنم انداختند و آنچه را گرفتم با موافقت همگی آنها گرفتم و زورگو و خودرأی و منفعت‌طلب نبودم و اینان بر این مطلب شاهدند».

در برخی نسخه‌ها(1) که صحیح‌تر به نظر می‌رسد آمده است: لَا أُدْلِی‏ بِجَوَابِكِ‏، وَلَا أَدْفَعُكِ عَنْ صَوَابِك‏؛ «در مقام پاسخ تو برنمی‌آیم و برحق بودن تو را رد نمی‌کنم». به‌هرحال مقصود وی این است که قصد ندارد در برابر سخنانی که فاطمه علیهما السلام بیان فرمود بحث را ادامه دهد و درعین‌حال، ادعا می‌کند که این سخنان را صادق می‌داند و آنها را تکذیب نمی‌کند. درحقیقت هنگامی‌که وی می‌بیند در برابر آیات قرآن کریم و سخنان حضرت زهرا علیهاالسلام پاسخی قانع‌کننده ندارد و فضای مجلس اقتضا نمی‌کند که مسئله بیش از این ادامه یابد، بهترین راهکار را قرار ‌دادن حضرت روبه‌روی مسلمانان می‌بیند. پس چنین وانمود می‌کند که چون همه مردم با خلافت وی موافقت کرده‌اند، کار وی درست بوده است. امیر مؤمنان علیه السلام در تشریح این جریان می‌فرمایند: «برای گرفتن خلافت از ما و غصب فدک به اجماع مسلمین استناد کردند و گفتند که امت اسلامی بر خطا اتفاق نمی‌کنند».


1. محمدبن‌جریر طبری آملی صغیر، دلائل الإمامة، ص119.

4. بررسی اجماع ادعاشده

داستان ادعای اجماع در امر خلافت رسول خدا صلی الله علیه و آله امری است که به شوخی شبیه‌تر است. جریان سقیفه، به نقل محدثان و مورخان شیعه و اهل تسنن جریانی است که از اختلاف بین دو طایفه انصار بر سر خلافت آغاز شد. هنگامی‌که خبر تجمع آنان به گوش مهاجرین رسید چند تن از مهاجرینی که سرانجام دستگاه خلافت را به دست گرفتند، با سرعت خود را به جمع آنان رساندند و درباره مسئله خلافت رسول خدا صلی الله علیه و آله با آنان به منازعه پرداختند. خلیفه دوم خود جریان را این‌گونه نقل می‌کند: «من دیدم نزدیک است اختلاف به جای باریکی کشیده شود. ازاین‌رو به ابوبکر گفتم: دستت را باز کن! پس دستش را باز کرد و من با او بیعت کردم. به دنبال من مهاجرین بیعت کردند. سپس انصار بیعت کردند»!(1) این اجماعی است که در پاسخ فاطمه علیهاالسلام بدان استناد شد. از خلیفه دوم نقل ش

کَانَتْ فَلْتَةً وَقَی اللهُ شَرَّهَا؛(2) «به‌راستی که بیعت ابوبکر امری شتاب‌زده بود که خداوند شر آن را محفوظ داشت». اگر مسلمانان در امری اجماع داشته و بر سر آن اختلافی نداشته باشند و بدین سبب از خطا محفوظ باشند، چگونه است که خلیفه دوم آن را امری شتاب‌زده می‌خواند که خداوند مسلمانان را از شر آن نگاه داشته است؟! چگونه است که می‌گوید: من برای جلوگیری از اختلاف و خون‌ریزی دستم را دراز کردم و با او بیعت کردم؟! اگر اینان اجماع را مصحح امر خلافت می‌دانند، باید دست‌کم نظر دیگران را می‌پرسیدند تا از وجود اجماع یا عدم آن آگاهی می‌یافتند و اجازه می‌دادند


1. محمدبن‌اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج8، ص27.

2. احمدبن‌علی طبرسی، الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج2، ص384؛ ر.ک: محمدبن‌اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج8، ص26.

هر‌کس رأی خود را اعلام کند. چگونه سخن از اجماع به میان می‌آورند، در‌حالی‌که از همان آغاز با یکدیگر به‌شدت اختلاف داشتند و کار به اینجا کشید که به روی هم شمشیر کشیدند و او برای جلوگیری از خون‌ریزی به‌سوی ابوبکر دست دراز می‌کند و سپس خودْ این کار را نسنجیده و شتاب‌زده می‌خواند؟! حقیقت این است که آنها همه امت نبودند. مگر فاطمه، امیر مؤمنان علیهما السلام ، سلمان، ابوذر، مقداد، عمار و بسیاری دیگر، افرادِ این امت نبودند؟! برفرض که اهل سقیفه بر خلافت و تصرف فدک اجماع کردند؛ کدام سند گواه این است که مردم گفته باشند چنین کاری را مرتکب شوید؟ ابوبکر خود در پاسخ زهرای معصومه علیهاالسلام برای توجیه کارش به حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله  استناد کرد و مدعی شد که رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله اختیار اموالی را که پس از ایشان باقی می‌ماند، به دست ولیّ امر پس از خود داده است. حتی اگر این حدیث نیز درست بود، بنابر بیعتی که پیغمبر حدود هشتاد روز پیش‌تر در غدیر خم از مسلمانان گرفته بود، باید آن اموال در اختیار علی علیه السلام قرار می‌گرفت، نه اینکه مباشر علی و زهرا علیهما السلام را از آن ملک بیرون، و خود آن را تصرف کنند.

به‌هرحال، این جریان به تعبیر حضرت زهرا علیهاالسلام توطئه و غائله‌ای بسیار خطرناک بود، شبیه به توطئه‌ای که برای قتل پیامبر صلی الله علیه و آله تدارک دیده شده بود. بر ماست که از کنار دقایق کلام زهرای معصومه علیهاالسلام با غفلت نگذریم. صدیقه کبری علیهاالسلام در مقابل توجیه‌های آنان آیه‌ها و عبارت‌هایی را به کار می‌برند که در شأن کفار، مشرکان و منافقان است، و این جریان را به جریان فرزندان یعقوب تشبیه می‌کنند. همه تلاش‌های بزرگ‌بانوی عالم خلقت علیهاالسلام ازآن‌روست که حقیقت‌جویان دیدگانشان از نور حقیقت محروم نشود و حقیقت اسلام و مسیر درست آن بر همگان آشکار گردد و مردم دریابند که معادن معارف دین چه کسانی هستند و

حقیقت دین را باید از چه کسانی آموخت. اگر کسی ادعا کند خطبه مبارک بانوی دو ‌عالم علیهاالسلام  بود که موجب بقای اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله گشت و اگر نبود سخنان صریح و بی‌نظیر دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله  امروز اثری از شیعه در عالم پیدا نمی‌شد، سخنی گزاف نگفته است. حقیقت این است که وجود تشیع و حتی معارفی که از اهل‌بیتعلیهم السلام میان اهل تسنن باقی مانده، مرهون این خطبه حضرت زهرا علیهاالسلام  است.

5. مردمی بی‌بصیرت

سرانجام ابوبکر ادعا کرد که با مشورت مردم بر کرسی خلافت نشسته است و مردم وی را به این پست مأمور کرده‌اند و اگر در ملک فدک دخالت کرده با موافقت مردم بوده است و به‌ظاهر امر بین خود و حضرت زهرا علیهاالسلام را به مردم حواله کرد. روشن است پس از اینکه به‌اصطلاح متصدی خلافت کار را به مردم واگذار کرد و ادعا کرد که به رأی آنها عمل کرده است، بی‌شک اگر مردم احساس مسئولیت داشتند، باید با او مخالفت می‌کردند؛ به‌ویژه آنکه حضرت بارها از آنها یاری طلبیده و به سبب یاری نکردن حق، با وجود داشتن توانایی بر این کارْ گله کرده بودند. بااین‌همه بازهم مردم بی‌بصیرت سکوت کردند و صدایی از آنان برنخاست. ازاین‌رو حضرت زهرا علیهاالسلام در اعتراض به مردم فرمودند:(1) فَالْتَفَتَتْ فَاطِمَه علیهاالسلام  إِلَی النَّاسِ وَقَالَتْ: مَعَاشِرَ الْمُسْلِمِینَ الْمُسْرِعَةَ إِلَی قِیلِ الْبَاطِلِ الْمُغْضِیَةَ عَلَی الْفِعْلِ الْقَبِیحِ الْخَاسِرِ، «أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلی‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها»(2)؟ كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِكُمْ مَا أَسَأْتُمْ مِنْ أَعْمَالِكُمْ فَأَخَذَ بِسَمْعِكُمْ وَأَبْصَارِكُمْ، وَلَبِئْسَ مَا


1. حضرت زهرا علیهاالسلام  خطبه دیگری نیز در دفاع از ولایت امیر مؤمنان علیه السلام  در بستر بیماری برای زنان مهاجرین و انصاری که برای عیادت ایشان آمده بودند ایراد، و در آن با صراحت بیشتری علت این سکوت و سهل‌انگاری مردم را در دفاع از حق و مبارزه با باطل تحلیل فرموده‌اند. شرح این خطبه نیز در بخش هشتم کتاب پیش رو خواهد آمد.

2. محمد (47)، 24.

تَأَوَّلْتُمْ وَسَاءَ مَا بِهِ أَشَرْتُمْ، وَشَرٌّ مِنْهُ مَا اغْتَصَبْتُمْ! لَتَجِدُنَّ وَاللَّهِ مَحْمِلَهُ ثَقِیلاً وَغِبَّهُ وَبِیلاً إِذَا كُشِفَ لَكُمُ الْغِطَاءُ وَبَانَ مَا ورائه الضَّرَّاءُ وَبَدَا لَكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَحْتَسِبُونَ‏ «وَخَسِرَ هُنالِكَ الْمُبْطِلُونَ»(1)‏؛ «ای توده‌های مردم مسلمان،‌ ای کسانی که سراغ سخنان باطل [که سخنان جبهه مقابل من است] با سرعت می‌روید ولی در برابر کار زشت و زیان‌بار چشم‌پوشی و مسامحه می‌کنید! آیا در قرآن تدبر نمی‌کنند یا بر دل‌ها قفل زده شده است؟! بلکه اعمال بد شما دل‌هایتان را تیره کرده است. پس خدا چشم و گوشتان را گرفت و چه بد تفسیری برای آیات خدا کردید و به چه رأی بدی اشاره کردید! و بدتر از آن، تصرف غاصبانه شماست. به خدا قسم، این کار برای شما بسیار گران تمام خواهد شد. بار بسیار گرانی است و عاقبت بسیار وخیمی در پی دارد. روزی که پرده از اعمال شما برداشته می‌شود و آنچه ورای آن است آشکار می‌شود، ازسوی خدا بدبختی‌ها و گرفتاری‌هایی برای شما ظاهر خواهد شد که هیچ گمانش را نمی‌کردید و در آن روز است که اهل باطل بسی زیان خواهند کرد».


1. غافر (40)، 78.