با مرور سخنان سرور زنان عالم علیهاالسلام به این نتیجه رسیدیم که عملکرد مردم عصر ایشان، بهویژه عاملان و طراحان ایجاد انحراف در امر جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله ، عملکردی پرمخاطره با پیامدهایی زیانبار بود و همه کسانی که در آن مقطع حساس در امر دفاع از حق و مبارزه با باطل کوتاهی کردند، در برابر همه خسارتهای ناشی از آن انحراف که به مصالح سیاسی و اجتماعی جامعه بشری وارد شود، تا روز قیامت مسئول خواهند بود.
ممکن است برخی به این تحلیل اعتراض کنند و آن را ناشی از برداشت شخصی و تعصب بدانند و مدعی شوند که ائمه اطهارعلیهم السلام خود چنین برداشتی نداشتهاند. امروزه یکی از شبهاتی که علیه تشیع در محافل گوناگون طرح میشود، همین سخن است. برخی مدعیاند مطالبی که شیعیان به مخالفان نسبت میدهند سخنانی بیاساس است که خود، جعل کردهاند و به ائمهعلیهم السلام نسبت میدهند؛ وگرنه ائمه اهلبیتعلیهم السلام این نسبتها را قبول نداشتهاند! ازاینرو در پایان این کتاب دیدگاه اهلبیتعلیهم السلام را دراینباره توضیح میدهیم.
اهلبیتعلیهم السلام با یادآوری آن رویدادهای تلخ و خسارتبار، در قالبهای گوناگون ازجمله زیارتنامههای ائمهعلیهم السلام، نگذاشتند ماجرای دردناکِ انحراف در خلافت رسول خدا صلی الله علیه و آله میان غبار شبهات به فراموشی سپرده شود. با کمال تأسف، امروز برخی كه بهظاهر شیعهاند نیز به این شبهات دامن زدهاند و با هدفِ به چالش کشیدن این نقلها میگویند: اصل مسئله این بود که مردم میخواستند بنابر اصول دموکراسی عمل کنند. ازاینرو در پی کسی رفتند که از رأی بیشتری برخوردار بود! یکی از بهاصطلاح اسلامشناسان اینگونه قلم زده است: علی علیه السلام وصی پیغمبر صلی الله علیه و آله بود؛ اما وصایت ایشان به این معناست که پیغمبر صلی الله علیه و آله او را جانشینی خوب میدانست و وی را بهعنوان کاندیدا به مردم معرفی کرد. اما پیغمبر صلی الله علیه و آله اختیار انتخاب جانشین را به مردم واگذار کرده بود!
اما با مطالعه و بررسی سخنان اهلبیت عصمت و طهارتعلیهم السلام، دیدگاه آن بزرگواران درباره اصل مسئله خلافت و رخدادهای پس از رحلت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله بهخوبی روشن میشود. برای نمونه، در زیارت جامعه ائمةالمؤمنین آشکارا به این موضوع اشاره شده است که سیدبنطاووسرحمه الله در کتاب مصباح الزائر آن را از ائمه اطهارعلیهم السلام نقل فرموده و مرحوم محدث قمیŠ در کتاب شریف مفاتیح الجنان آن را از کتاب مصباح الزائر نقل کرده است. این زیارت، هم تحلیلهایی جامعهشناختی و روانشناختی از تاریخ پس از رحلت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله دربردارد که بیانگر انگیزهها و عوامل محرک آن انحرافهاست، و هم پیامدهایی را تبیین میکند که پس از آن خطای بزرگ رخ داد.
در این زیارت آمده است که عدهای منافق که در دل ایمانی نداشتند و دل آنان را
زنگار شرک و کفر فراگرفته بود با رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله از درِ خدعه و نیرنگ درآمدند و بیایمانی خویش را پنهان کردند تااینکه پیامبر صلی الله علیه و آله از دنیا رحلت فرمود: فَلَمَّا مَضَی الْمُصْطَفَی صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَآلِهِ اخْتَطَفُوا الْغِرَّةَ وَانْتَهَزُوا الْفُرْصَة؛ پس هنگامیکه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از دنیا رحلت فرمود، جامعه نوپای مسلمانان را غافلگیر کردند و فرصت را غنیمت شمردند.
از این فرازِ زیارت جامعه ائمةالمؤمنینعلیهم السلام روشن میشود حوادث پس از رحلت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله ، اتفاقی و بدون برنامهریزی نبوده، بلکه با برنامه و نقشهای ازپیشطراحیشده رخ داده است. بنابراین از منظر اهلبیتعلیهم السلام این حادثه ناشی از تحیر همه مسلمانان نبوده است؛ بدین معنا که با رفتن پیامبر صلی الله علیه و آله و روشن نبودن تکلیف جامعه اسلامی، این پرسش برای مسلمانان مطرح شود که با رفتن رسول خدا صلی الله علیه و آله چه کنیم و با طرح این پرسش، عدهای دور هم جمع شوند و راهحلی بیابند! بلکه این حادثه با طراحی و نقشهای ازپیشتعیینشده رخ داده است. در فرازی دیگر از این زیارت شریف آمده است: أَسْرَعُوا لِنَقْضِ الْبَیْعَةِ وَمُخَالَفَةِ الْمَوَاثِیقِ الْمُؤَكَّدَةِ وَخِیَانَةِ الْأَمَانَةِ الْمَعْرُوضَةِ عَلَی الْجِبَالِ الرَّاسِیَةِ وَأَبَتْ أَنْ تَحْمِلَهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ الظَّلُومُ الْجَهُولُ ذُو الشِّقَاقِ وَالْعِزَّةِ بِالْآثَامِ الْمُولِمَةِ وَالْأَنَفَةِ عَنِ الانْقِیَادِ لِحَمِیدِ الْعَاقِبَةِ فَحُشِرَ سِفْلَةُ الْأَعْرَابِ وَبَقَایَا الْأَحْزَابِ إِلَی دَارِ النُّبُوَّةِ وَالرِّسَالَةِ وَمَهْبِطِ الْوَحْیِ وَالْمَلائِكَةِ وَمُسْتَقَرِّ سُلْطَانِ الْوِلایَةِ وَمَعْدِنِ الْوَصِیَّةِ وَالْخِلافَةِ وَالْإِمَامَةِ حَتَّی نَقَضُوا عَهْدَ الْمُصْطَفَی فِی أَخِیهِ عَلَمِ الْهُدَی وَالْمُبَیِّنِ طَرِیقَ النَّجَاةِ مِنْ طُرُقِ الرَّدَی وَجَرَحُوا كَبِدَ خَیْرِ الْوَرَی فِی ظُلْمِ ابْنَتِهِ وَاضْطِهَادِ حَبِیبَتِهِ وَاهْتِضَامِ عَزِیزَتِهِ بَضْعَةِ لَحْمِهِ وَفِلْذَةِ كَبِدِهِ وَخَذَلُوا بَعْلَهَا وَصَغَّرُوا قَدْرَهُ وَاسْتَحَلُّوا مَحَارِمَهُ وَقَطَعُوا رَحِمَهُ
وَأَنْكَرُوا أُخُوَّتَهُ وَهَجَرُوا مَوَدَّتَهُ وَنَقَضُوا طَاعَتَهُ وَجَحَدُوا وِلایَتَهُ وَأَطْمَعُوا الْعَبِیدَ فِی خِلافَتِهِ وَقَادُوهُ إِلَی بَیْعَتِهِمْ مُصْلِتَةً سُیُوفَهَا مُشْرِعَةً أَسِنَّتَهَا وَهُوَ سَاخِطُ الْقَلْبِ هَائِجُ الْغَضَبِ شَدِیدُ الصَّبْرِ كَاظِمُ الْغَیْظِ یَدْعُونَهُ إِلَی بَیْعَتِهِمُ الَّتِی عَمَّ شُومُهَا الْإِسْلامَ؛ «برای شکستن بیعت و مخالفت با پیمانهای محکم و مؤکد و خیانت در امانتی شتافتند که به کوههای استوار عرضه شد و آنها از حمل آن امتناع ورزیدند و انسان ستمکار نادان آن را به دوش گرفت؛ انسانی تفرقهانگیز که به گناهان دردآور افتخار میکرد و ابراز بندگی برای حسن عاقبت را ننگ میشمرد. پس اعراب پست و بازماندگان احزابی [که روزی برای ریشهکن کردن اسلام همپیمان شده بودند] بهسوی خانه نبوت و رسالت و محل هبوط وحی و فرشتگان و محل استقرار سلطان ولایت و معدن وصایت و خلافت و امامت روانه شدند. تااینکه پیمان مصطفی را شکستند؛ پیمانی که درباره برادرش، پرچم هدایت و بیانکننده راه نجات از راههای باطل گرفته بود و جگر بهترین خلق خدا را با ظلم به دخترش و آسیب زدن به حبیبهاش و کوبیدن عزیزهاش جریحهدار کردند؛ دختری که پاره تنش و جگرگوشهاش بود، و شوهر دخترش را خوار کردند و منزلت او را کوچک شمردند و هتک حرمتش را حلال شمردند و رحم او را قطع کردند و برادری او را منکر شدند و دوستی او را ترک کردند و طاعتش را نقض نمودند و ولایتش را انکار کردند، و بردگان را درباره خلافتش به طمع انداختند و او را بهسوی بیعت خود کشاندند؛ درحالیکه زیر شمشیر برهنه و نیزههای کشیده بود و او قلبی خشمگین و غضبی برانگیخته داشت؛ اما بهشدت صبر پیشه کرده و خشم خویش را
فروخورده بود. او را بهسوی بیعتی میخواندند که شومی آن عالم اسلام را فراگرفت».
در فراز پیش، آمده بود کسانی که به خانه امیر مؤمنان روانه شدند، او را بهسوی بیعتی فراخواندند که شومی آن عالم اسلام را فراگرفت. امام معصوم علیه السلام در ادامه این زیارت شریف به بیان مصادیقی از این پیامدهای شوم اشاره میفرماید: وَزَرَعَتْ فِی قُلُوبِ أَهْلِهَا الْآثَامَ وَعَقَّتْ سَلْمَانَهَا وَطَرَدَتْ مِقْدَادَهَا وَنَفَتْ جُنْدُبَهَا وَفَتَقَتْ بَطْنَ عَمَّارِهَا وَحَرَّفَتِ الْقُرْآنَ وَبَدَّلَتِ الْأَحْكَامَ وَغَیَّرَتِ الْمَقَامَ وَأَبَاحَتِ الْخُمُسَ لِلطُّلَقَاءِ وَسَلَّطَتْ أَوْلادَ اللُّعَنَاءِ عَلَی الْفُرُوجِ وَالدِّمَاءِ وَخَلَّطَتِ الْحَلالَ بِالْحَرَامِ وَاسْتَخَفَّتْ بِالْإِیمَانِ وَالْإِسْلامِ وَهَدَمَتِ الْكَعْبَةَ وَأَغَارَتْ عَلَی دَارِ الْهِجْرَةِ یَوْمَ الْحَرَّةِ وَأَبْرَزَتْ بَنَاتِ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَارِ لِلنَّكَالِ وَالسَّوْرَةِ وَأَلْبَسَتْهُنَّ ثَوْبَ الْعَارِ وَالْفَضِیحَةِ وَرَخَّصَتْ لِأَهْلِ الشُّبْهَةِ فِی قَتْلِ أَهْلِ بَیْتِ الصَّفْوَةِ وَإِبَادَةِ نَسْلِهِ وَاسْتِیصَالِ شَأْفَتِهِ وَسَبْیِ حَرَمِهِ وَقَتْلِ أَنْصَارِهِ وَكَسْرِ مِنْبَرِهِ وَقَلْبِ مَفْخَرِهِ وَإِخْفَاءِ دِینِهِ وَقَطْعِ ذِكْرِهِ یَا مَوَالِیَّ فَلَوْ عَایَنَكُمُ الْمُصْطَفَی وَسِهَامُ الْأُمَّةِ مُغْرَقَةٌ فِی أَكْبَادِكُمْ وَرِمَاحُهُمْ مُشْرَعَةٌ فِی نُحُورِكُمْ وَسُیُوفُهَا مُولَغَةٌ فِی دِمَائِكُمْ یَشْفِی أَبْنَاءُ الْعَوَاهِرِ غَلِیلَ الْفِسْقِ مِنْ وَرَعِكُمْ وَغَیْظَ الْكُفْرِ مِنْ إِیمَانِكُمْ وَأَنْتُمْ بَیْنَ صَرِیعٍ فِی الْمِحْرَابِ قَدْ فَلَقَ السَّیْفُ هَامَتَهُ وَشَهِیدٍ فَوْقَ الْجَنَازَةِ قَدْ شُكَّتْ أَكْفَانُهُ بِالسِّهَامِ وَقَتِیلٍ بِالْعَرَاءِ قَدْ رُفِعَ فَوْقَ الْقَنَاةِ رَأْسُهُ وَمُكَبَّلٍ فِی السِّجْنِ قَدْ رُضَّتْ بِالْحَدِیدِ أَعْضَاؤُهُ وَمَسْمُومٍ قَدْ قُطِّعَتْ بِجُرَعِ السَّمِّ أَمْعَاؤُهُ وَشَمْلُكُمْ؛ و آن [بیعت] در قلوب اهلش بذر گناهان را کاشت و سلمان
را [با وجود مقام عظیمش] از خود راند و مقداد را طرد نمود و ابوذر را تبعید کرد و شکم عمار را درید و قرآن را تحریف [معنوی] کرد و احکام را دگرگون ساخت و مقام [خلافت] را تغییر داد و خمس را برای آزادشدگان مباح کرد و فرزندان لعنتشدگان را بر ناموسها و خونها مسلط کرد و حلال را با حرام درآمیخت و ایمان و اسلام را خفیف ساخت و کعبه را ویران نمود و شهر هجرت (مدینةالنبی) را در روز [جنگ] حرّه غارت کرد و دختران مهاجرین و انصار را برای عقوبت و تجاوز آشکار نمود و جامه ننگ و رسوایی بر تن آنان نمود و قتل اهلبیت برگزیده خدا و هلاک کردن نسل او و از بُن برکندن بنیاد او و اسیر کردن حرم او و کشتن یاران او و شکستن منبر او و دگرگون کردن مفاخر او و پنهان کردن دین او و محو کردن نام او را برای اهل شبهه و نفاق مباح کرد. ای سروران من، ایکاش مصطفی صلی الله علیه و آله شما را میدید؛ درحالیکه تیرهای امّت غرق در خون جگرهای شماست و نیزههای آنها در گلوی شما قرار گرفته و شمشیرهای آنها سیراب از خون شماست. فرزندان بدکاران، [با این کار خود] کینه نابجای خویش را از ورع و تقوای شما و خشم کفرآلود خویش را از ایمان شما آرام میساختند؛ درحالیکه برخی از شما یا در محراب به زمین افتادید، درحالیکه شمشیر فرقش را شکافت، یا شهیدی بود بر تابوت که کفنهای او با تیرهای دشمن شکافته شد، یا کشته در بیابان افتاده بود درحالیکه سر او بالای نیزه رفت، یا بسته به حلقههای زنجیر در زندان بود، درحالیکه زیر فشار آهن اعضایش درهم کوفته شد؛ یا مسمومی بود که از جرعههای سم، اعضای درونی او قطعهقطعه شد.
بااینکه وقایع یادشده در طول سالهای پس از حوادث زمان رحلت رسول گرامی اسلام رخ داده است، در این زیارت همه آنها از نتایج همان بیعت شمرده میشوند. در این فراز، به ماجرای روز حرّه اشاره شده است که بهراستی لکه ننگی در تاریخ اسلام است. پس از واقعه جانسوز کربلا، حاکم مدینه عدهای از بزرگان شهر را به شام فرستاد تا از نزدیک با یزید دیدار کنند و با بهرهمندی از بذل و بخششهای او، مردم را به اطاعت از وی فراخوانند. اما این گروه با دیدن رفتار کثیف یزید، در بازگشت مردم را به شورش فراخواندند و اعلام کردند که چنین کسی نمیتواند خلیفه رسول خدا صلی الله علیه و آله باشد. در پی این تصمیم، مردم حاکم شهر و عمّال اموی را از مدینه اخراج کردند. پس از رسیدن خبر شورش مردم مدینه به شام، یزید لشکری را به فرماندهی مسلمبنعقبه بهسوی مدینه فرستاد. شهر مدینه به فرمان مسلمبنعقبهـ که به سبب جنایات فراوانش به مسرفبنعقبه مشهور شدـ به مدت سه روز بر سپاهیان شام حلال گشت و هر جنایتِ ممکنی در آن صورت گرفت. چهبسیار از صحابه و حافظان قرآن که در این حادثه شرمآور کشته شدند و چه ناموسها که آماج هتک حرمت و تجاوز قرار گرفتند. از این فاجعه در تاریخ به نام ماجرای حرّه یاد میشود.(1) در این زیارت، همه این وقایع پیامد همان بیعت شمرده میشوند و همه کسانی که این انحراف را ایجاد کردند در همه این گناهان شریک دانسته میشوند.
بهطور کلی در این زیارت به پنج نکته درباره رخدادهای عصر حضرت زهرا علیهاالسلام اشاره شده است که فهرستوار آنها را برمیشماریم:
نکته نخست اینکه سردمدارانِ غصب خلافت افرادی فرصتطلب بودند که با طرح و برنامهای ازپیشتعیینشده مسلمانان را غافلگیر کردند؛
1. ر.ک: علیبنابیكرمبناثیر، الکامل فی التاریخ، ج4، ص111ـ121.
دوم، اشاره به نقض پیمانی که حدود هفتاد روز پیش از رحلت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله با ایشان بسته بودند؛
سوم، هجوم جسورانه عدهای افراد پست به خانه نبوت و رسالت؛ خانهای که جبرئیل بدون اذن وارد آن نمیشد؛
چهارم، بیان واقعه تلخ جسارت به امیر مؤمنان علی علیه السلام و خفیف شمردن حق ایشان که با هدف بیعت گرفتن از آن حضرت صورت گرفت. براینمبنا آنها قصد داشتند از برادر و جانشین رسول خدا علیهما السلام بهزور بیعت بگیرند، که زشتیِ این رفتار حتی در مکاتب غیراسلامی نیز شناختهشده است و با هیچ منطقی سازگار نیست؛
پنجم، بیان پیامدهای این انحراف خسارتبار و ویرانگر:
1. طرد مؤمنانی همچون سلمان، ابوذر و مقداد که به اجماع مسلمانان، ایشان از برترین مؤمنان بودند؛
2. تسلط فرزندان بدکاران بر اموال، ناموس و خون مردم؛
3. بدعتگذاریها و دگرگونی احکام اسلامی؛
4. ویرانی کعبه؛
5. قتلعام و تجاوز به مدینةالنبی؛
6. هتک حرمت دختران مهاجرین و انصار؛
7. به شهادت رساندن امیر مؤمنان علیه السلام ؛
8. مسموم کردن امام حسن مجتبی علیه السلام و تیرباران جنازه شریف ایشان؛
9. به شهادت رساندن امام حسین علیه السلام و بر نیزه کردن سر مبارک ایشان؛
10. به شهادت رساندن دیگر ائمه اطهارعلیهم السلام با مسموم کردن ایشان یا شکنجه آنها در گوشه زندانهای مخوف.
ائمه اطهارعلیهم السلام همه این جنایتها را ناشی از همان انحرافی میدانند که در
جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله رخ داد که براثر آن، پیمان با امیر مؤمنان علیه السلام شکسته و با دیگران پیمان بسته شد.
در فرازی از این زیارت آمده بود: یَشْفِی أَبْنَاءُ الْعَوَاهِرِ غَلِیلَ الْفِسْقِ مِنْ وَرَعِكُمْ وَغَیْظَ الْكُفْرِ مِنْ إِیمَانِكُمْ؛ «فرزندان بدکاران، [با این کار خود] کینه نابجای خویش را از ورع و تقوای شما و خشم کفرآلود خویش را از ایمان شما آرام میساختند». این فراز به نکتهای روانشناختی اشاره دارد و انگیزه ظالمان را از اعمال ناشایست خویش با اهلبیتعلیهم السلام بیان میکند. در این فقره زیارت، عامل اصلی ستمها در حق امیر مؤمنان و همسر مظلومش و فرزندان معصوم آن دو بزرگوارعلیهم السلام کینه و حسادت قلب بیمار آن ظالمان به اهلبیتعلیهم السلام دانسته شده است. پس آنچه آنان را آزار میداد، رشک بردن بر ایمانی بلندمرتبه و نورانیت و معنویتی الهی در وجود این بزرگواران بوده است که آنان خود را از این کمالات محروم میدیدند.
بررسی این حقایق ما را با اهمیت مسائل سیاسی ـ اجتماعی و ژرفای تأثیر آنها بر سرنوشت انسانها آشنا میسازد. ازاینرو چنانکه بارها یادآور شدهایم، باید اقداماتی را که به مسائل اجتماعی مربوط میشود بسیار جدی گرفت و با اندیشه سطحی بدانها نگاه نکرد؛ زیرا جبران خطاهایی که به مسائل فردی مربوط میشود اغلب امری شدنی و آسان است؛ اما اگر گناهی موجب فساد اجتماعی گردد، جبران آن بسیار دشوار و گاه ناممکن میگردد. بهراستی چنین خطایی را چگونه میتوان جبران کرد؟ برفرض اگر کسانی که ماجرای انحراف در خلافت رسول خدا صلی الله علیه و آله را به وجود
آوردند روزی متنبه میشدند و بر جبران خطای خویش تصمیم میگرفتند، چگونه میتوانستند جنایات معاویه و یزید و بنیامیه را جبران کنند؟ درحقیقت پیامدهای شومی را که تا روز قیامت بر عمل آنها مترتب میگردد، بههیچروی نمیتوان تدارک کرد. آنها میلیاردها انسان را از حق خویش برای استفاده از امام حق محروم کردند. همه انسانها حق داشتند از علوم و معارف مربّیانی بهرهمند شوند که خدای متعال برای آنها تعیین فرموده بود تا با استفاده از حکومت و سیاست آنها، به عزت و سعادت دنیا و آخرت دست یابند. ازاینجهت ما باید درباره شناخت وظایف اجتماعی خود و عمل بدانها حساس باشیم و درباره آنها کوتاهی و سهلانگاری نکنیم.
اهمیت مسائل اجتماعی ازیکسو و نقش امام خمینی قدس سره در آگاه ساختن مسلمانان عصر حاضر از این دسته احکام اسلامی ازسوی دیگر، ما را بر آن میدارد که از کنار این خدمت امام خمینی قدس سره بهسادگی گذر نکنیم و آن را بهمنزله نمونهای مثبت از فعالیتهای اجتماعی شرح دهیم. حضرت امام خمینی قدس سره بهتنهایی بخش عظیمی از مسائل اسلامی را که همان مسائل سیاسی و اجتماعی اسلاماند، و قرنها از آنها غفلت شده بود احیا کرد. نیم قرن پیش از این، دیدگاه علما و اهل علم ما درباره مسائل سیاسی ـ اجتماعی بهگونهای بود که سیاسی بودن تهمتی جبرانناپذیر به شمار میآمد. در آن زمان، اگر گفته میشد فلان روحانی، افکار سیاسی دارد و فردی سیاسی به شمار میآید از چشم مردم میافتاد. امام بود که سیاسی بودن را از اوجب واجبات معرفی کرد و فرمود: «حفظ نظام اسلامی از نماز واجبتر است». احیای این حوزه عظیم از آموزههای اسلام با رفتار و گفتار
امام خمینی قدس سره موجب میشود که ایشان در ثواب همه پیامدهای مبارک این احیاگری شریک گردند. امروزه حرکتی در جهان اسلام به راه افتاد و نهضت بیداری اسلامی را در کشورهای اسلامی رقم زد که انشاءالله به پیروزی اسلام و مسلمانان و ذلت کافران خواهد انجامید. در ثواب این حرکت مبارک شخص امام خمینی قدس سره شریک خواهد بود. این بدان معناست که انسان میتواند با انجام کاری حسابشده و برنامهای برپایه اصول و ضوابط اسلامی، چنان بر عمر خویش برکت بخشد که قرنها پس از وداع با دار فانی دنیا، همچنان پرونده عمل خویش را باز نگاه دارد و بر ثوابهای آن بیفزاید. در برابر، ممکن است گروهی با ایجاد انحراف بر سر راه سعادت انسانها تا روز قیامت خود را در گناهان آنان شریک کنند.
ما نیز به اندازه وسعت وجودی خویش میتوانیم نقشی اثباتی یا سلبی در مسائل اجتماعی داشته باشیم؛ میتوانیم کارهایی انجام دهیم که دهها و صدها سال مردم از برکات آن بهرهمند گردند و ما نیز در ثواب اعمال نیک آنان شریک باشیم. نیز میتوانیم بهواسطه دلبستگی به دنیا و لذتهای پست آن، از برخی وظایف اجتماعی خویش شانه خالی کنیم، و براثر کمکاری ما، گروهی از نعمت هدایت محروم مانند و از تاریکی گمراهی قدم به بیرون نگذارند و ما تا روز قیامت در گناهان آنها شریک باشیم.
الحمد لله رب العالمین
* قرآن کریم
* نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، دار الهجره، قم، 1414ق.
1. آلوسی، محمودبنعبدالله،روح المعانی ، دار الکتب العلمیة، بیروت، [بیتا].
2. ابنابیالحدید، عبدالحمیدبنهبةالله، شرح نهج البلاغة، کتابخانة آیتالله مرعشی نجفی، قم، 1404ق.
3. ابناثیر، علیبنابیکرم، الکامل فی التاریخ، دار صادر، بیروت، 1385ق.
4. ابناثیر، مبارکبنمحمد، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، مؤسسة اسماعیلیان، قم، 1364.
5. ابنبابویه قمی، محمدبنعلی (شیخ صدوق)، کمال الدین و تمام النعمة، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1395ق.
6. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، الأمالی، کتابچی، تهران، 1376.
7. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، علل الشرایع، مکتبة الداوری، قم، 1385.
8. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، عیون اخبار الرضا علیه السلام ، جهان، تهران، 1378ق.
09ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ ،من لایحضره الفقیه ، جامعة مدرسین حوزة
علمیة قم، قم، 1413ق.
10. ابنحبیب، ابوجعفر محمد، المحبر، دار الآفاق الجدیدة، بیروت، [بیتا].
11. ابنحجر هیتمی، احمدبنمحمد، الصواعق المحرقة، مکتبة الحقیقة، استانبول، 1424ق.
12. ابنشهرآشوب مازندرانی، محمدبنعلی، مناقب آل ابیطالبعلیهم السلام، علامه، قم، 1379ق.
13. ابنطیفور، احمدبنابیطاهر، بلاغات النساء، شریف رضی، قم، [بیتا].
14. ابنعبدالبر، یوسفبنعبدالله، الإستیعاب فی معرفة الأصحاب، دار الجیل، بیروت، 1412ق.
15. ابنعساکر، علیبنحسن، تاریخ دمشق الکبیر، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1421ق.
16. ابنقتیبه دینوری، عبداللهبنمسلم ، الإمامة و السیاسة، دار الأضواء، بیروت، 1410ق.
17. ابنکثیر، اسماعیلبنعمر، السیرة النبویة، دار المعرفة، بیروت، 1396ق.
18. ـــــــــــــــــــــــ ، البدایة و النهایة، دار الفکر، بیروت، 1407ق.
19. ابنمسكویه رازی، احمدبنمحمد، تجارب الأمم، سروش، تهران، 1379.
20. ابنمنظور، محمدبنمکرم، لسان العرب، دار صادر، بیروت، 1300ق.
21. إربلی، علیبنعیسی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، مکتبة بنیهاشمی، تبریز، 1381ق.
22. اصفهانی، ابوالفرج علیبنحسین، مقاتل الطالبیین، دار المعرفة، بیروت، [بیتا].
23. امینی، عبدالحسین، الغدیر، مرکز الغدیر، قم، 1416ق.
24. بخاری، محمدبناسماعیل، صحیح البخاری، دار الفکر، [بیجا]، 1401ق.
25. بلاذری، احمدبنیحیی، انساب الأشراف، دار الفکر، بیروت، 1417ق.
26. جرداق، جرج، امام علی علیه السلام ، صدای عدالت انسانی، ترجمة سیدهادی خسروشاهی، نشر مترجم، تهران، 1379.
27. جوهری بصری، احمدبنعبدالعزیز، السقیفة و فدک، تحقیق محمدهادی امینی، مکتبة نینوی الحدیثة، تهران، [بیتا].
28. حاکم حسکانی، عبیداللهبنعبدالله، شواهد التنزیل، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی،
تهران، 1411ق.
29. حاکم نیشابوری، محمدبنعبدالله، المستدرک علی الصحیحین، مکتبة العصریة، بیروت، 1427ق.
30. حموی، یاقوتبنعبدالله، معجم البلدان، دار صادر، بیروت، 1399ق.
31. راغب اصفهانی، محمدحسین، المفردات فی غریب القرآن، دفتر نشر کتاب، تهران، 1404ق.
32. زبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس، دار مکتبة الحیاة، بیروت، [بیتا].
33. سجادی، سیدجعفر، فرهنگ معارف اسلامی، کومش، تهران، 1373.
34. سیوطی، جلالالدین، مسند فاطمة الزهراء، مؤسسة الکتب الثقافیة، بیروت، 1413ق.
35. ــــــــــــــــــ ، الدر المنثور، کتابخانة آیتالله مرعشی نجفی، قم، 1404ق.
36. ــــــــــــــــــ ، لباب النقول فی اسباب النزول، دار احیاء العلوم، بیروت، [بیتا].
37. طبرانی، سلیمانبناحمد، المعجم الاوسط، دار الحرمین، [بیجا]، 1415ق.
38. ـــــــــــــــــــــــ ، المعجم الکبیر، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1412ق.
39. طبرسی، احمدبنعلی، الإحتجاج علی أهل اللجاج، نشر مرتضی، مشهد، 1403ق.
40. طبرسی، فضلبنحسن، إعلام الوری بأعلام الهدی، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1390ق.
41. ـــــــــــــــــــ ، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ناصرخسرو، تهران، 1372.
42. طبری آملی صغیر، محمدبنجریر، دلائل الإمامة، بعثت، قم، 1413ق.
43. طبری، محمدبنجریر، تاریخ الطبری، دار التراث، بیروت، 1387ق.
44. عاملی، سیدجعفر مرتضی، مأساة الزهراءعلیهاالسلام، دار السیرة، بیروت، 1418ق.
45. عسکری، سیدمرتضی، معالم المدرستین، مؤسسة النعمان، بیروت، 1410ق.
46. ــــــــــــــــــــ ، سقیفه (بررسی نحوة شکلگیری حکومت پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله )، دانشکدة اصول دین، قم، 1387.
47. عكبری بغدادی (شیخ مفید)، محمدبنمحمدبننعمان، الإختصاص، کنگرة شیخ مفید، قم، 1413ق.
48. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، الإفصاح فی الإمامة، کنگرة شیخ مفید، قم، 1413ق.
49. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، مؤسسة آلالبیتعلیهم السلام، قم، 1413ق.
50. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، المقنعة، کنگرة شیخ مفید، قم، 1413ق.
51. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، الأمالی، کنگرة شیخ مفید، قم، 1413ق.
52. غزالی، ابوحامد، إحیاء علوم الدین، دار الکتاب العربی، بیروت، [بیتا].
53. فخر رازی، محمدبنعمر، التفسیر الکبیر، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1411ق.
54. فراهیدی، خلیلبناحمد، العین، دار الهجرة، قم، 1405ق.
55. فیومی، احمدبنمحمد، المصباح المنیر فی غریب شرح الکبیر، دار الهجرة، قم، 1405ق.
56. قمی، علیبنابراهیم، تفسیر القمی، دار الکتاب، قم، 1404ق.
57. کلینی، محمدبنیعقوب، الکافی، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1365.
58. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1403ق.
59. موسوی خمینیرحمه الله، سیدروحالله، صحیفة امام، مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینیرحمه الله، تهران، 1379.
60. میرشریفی، سیدعلی، درسنامة آشنایی با تاریخ اسلام (پیامآور رحمت)، مؤسسة فرهنگی ـ هنری مشعر، تهران، 1390.
61. واقدی، محمدبنعمر، المغازی، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، بیروت، 1409ق.
62. هیثمی، علیبنابیبکر، مجمع الزوائد، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1408ق.