امروزه درباره این مسئله بسیار بحث میشود که: دین باید حداقلی باشد یا حداكثری؟ برخی افراد در روزنامهها، مجلات و كتابها سخن خود را بهصورت مغالطه مطرح میكنند؛ میگویند اگر دین همه آنچه را که بشر بدان نیاز دارد بیان كرده است، به ما نشان دهید چه دارویی برای سرطان بیان كرده است؛ همچنین ما امروز به ساختن هواپیما، موشك و انرژی اتمی احتیاج داریم؛ دین در كجا اینها را بیان كرده است؟ اگر بگویید دین، اینها را بیان نكرده است، معلوم میشود دین، حداكثرِ نیازها را بیان نمیكند و لابد به حداقل اكتفا میكند. حداقل چیست؟ آنچه عقل، علم، فلسفه، هنر و.... هیچ راهی به آن ندارد. تامادامیكه راه علم و استدلال عقلی و فلسفی باز است، دین حرفی ندارد. وقتی راه علم، عقل، هنر و سایر مواهب بشری بسته شد، آنگاه دین نظر میدهد که نماز صبح دو ركعت و نماز مغرب سه ركعت است. كار دین این است؛ اما عقل ما به اقتصاد میرسد؛ زیرا همه ملتهای جهان اقتصادشان را اداره میكنند، و دراینزمینه بسیار هم از ما بهترند. پس در این حوزه چه احتیاجی به دین
داریم؟ همچنین همه کشورهای دنیا با سیاست اداره میشود؛ چه لزومی دارد که درپی سیاست دینی باشیم؟ این سخن سكولاریستهاست. آنان پرسش را از اینجا مطرح میكنند كه آیا وظیفه دین، بیان حداقل نیازهای بشر است یا بیان حداكثر؟ بهیقین وظیفه دین، بیان حداكثر نیست؛ زیرا میبینیم که دین نه ساختمانسازی به ما یاد میدهد، نه موشكسازی و نه داروی سرطان و نه چیزهای دیگر. بنابراین وظیفه دین بیان حداقل است؛ یعنی آنجا كه هیچ راهی برای شناخت وجود ندارد، به دین نیاز داریم. این بیان، مبنای سكولاریسم، یعنی جدا كردن دین از مسائل جدّی زندگی است، درحالیکه اكثر آیات قرآن مربوط به همین امور است: مسائل خانواده، خرید و فروش، حرام و حلال، خوردنیها و آشامیدنیها و بسیاری چیزهای دیگر که در ظاهر به دنیا مربوط است و اكثر آن به مسائل اجتماعی و سیاسی مربوط است. سکولاریستها میگویند اینها وظیفه دین نبوده است، بلکه نیازی بوده است که پیغمبر درباب آن چیزی فرموده است؛ والاّ اصل دین، فقط نماز، حج، روزه و مانند آن است. شما که شیعه هستید، روضهخوانی و سفره ابوالفضل و مانند آن را نیز جزء دین بدانید! اما مسائل اقتصادی، سیاسی، حكومتداری و مانند آن، به دین ارتباطی ندارد؛ برای اینكه دین حداكثرِ نیازها را برطرف نكرده است و معماری، مهندسی، هواپیماسازی و داروهای بیماریهای لاعلاج را بیان نكرده است. این مغالطهای است كه امروزه بسیار شایع است و برخی از تئوریسینهای مسلمان و مدافع اسلام نیز مطالبی درباره آن نوشتهاند.
حضرت امیر علیه السلام میفرماید: عَمَّرَ فِیكُمْ نَبِیَّهُ أَزْمَاناً حَتَّی أَكْمَلَ لَهُ وَلَكُمْ... دِینَهُ الَّذِی رَضِیَ لِنَفْسِه. خداوند آنقدر به پیغمبر صلی الله علیه و آله عمر داد كه دینش را كامل كند. همه میدانیم که ایشان دینش را با ولایت علی علیه السلام که یك مسئله حكومتی و سیاسی است، کامل کرد. معلوم است که زمامداری، به نماز و روزه ربطی نداشت. جواب شبهه این است كه وظیفه دین، نه بیان حداکثر است. بهمعنایی كه راه آشپزی و طبابت هم به ما یاد بدهد، و نه آن اقلی كه به بیان امور ویژه انسان و رابطه شخصی انسان با خدا منحصر شود؛ بلکه مسائل اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، خانوادگی و قضایی هم هست كه در سعادت و شقاوت انسان دخالت دارد و عقلا در آن اختلاف دارند؛ دین در این امور سخن قاطع دارد. بنابراین، نه آن حداقلی است و نه آن حداكثری. پس دایره بحث در این دو شق منحصر نیست، تا شما بگویید اگر این نبود، پس دیگری است و چون آشپزی یاد نداده است، پس فقط منحصر به نماز و روزه است؛ بلکه شق سومی هم دارد. اما پاسخ این پرسش که: وظیفه دین، بیان چه اموری است؟ این است که ما از پیش خودمان نمیتوانیم دقیقاً حدود آن را تعیین کنیم چون نمیدانیم چه چیزهایی در سعادت و شقاوت ابدی ما مؤثر است. فقط میدانیم آنچه را كه دین بیان نكرده است، تأثیر و نقش اساسی در سعادت یا شقاوت ما نداشته است. با هواپیماسازی نه كسی به خدا میرسد و نه از او دور میشود؛ ابزاری دو دَم است؛ كافر و مؤمن هردو میتوانند از آن بهرهمند شوند. البته باید زحمت بكشند و یاد بگیرند تا از
نعمتهای خدا استفاده كنند و جلوی ضررهای آن را بگیرند. این چیزی نیست كه بیان آن وظیفه دین باشد. اما ربا حرام است یا حلال؟ پاسخ دادن به این سؤال، كار دین است. اگر همه عقلای عالم نظر دهند که اقتصاد بدون ربا نمیچرخد، قرآن میگوید دروغ میگویید: فَإِن لَّمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ؛(1) اگر نمیخواهید دست از رباخواری بردارید، با خدا اعلان جنگ بدهید. كار دین این است. باآنکه مسئله اقتصادی است و به نماز و روزه ربطی ندارد، دین میگوید اگر دست از رباخواری برندارید، با خدا اعلان جنگ دادهاید. اگر قرآن نفرموده بود، نمیدانستیم مسئله رباخواری تا این اندازه مهم است. بنابراین ما پیشاپیش نمیتوانیم محدوده دین را تعیین كنیم و بدانیم كه پیغمبر باید چه چیزهایی بگوید؛ ولی پساز بیان ایشان، بهطریق إنّی كشف میكنیم كه آنچه فرموده، لازم بوده است. پس نباید توقع داشت كه دین باید محدودهاش را از اول معین كند، تا گفته شود پیغمبری باید بیاید تا این كارها را انجام دهد. مثل این است كه بیمار از همان ابتدا مشخصه داروهایش را معین كند، بعد به پزشک خود بگوید یكی از این داروها را باید بدهی! آنوقت پزشک دلیل استفاده از هركدام از این داروها را بیان کند! پزشک میگوید: اگر تو میدانی، پس چرا پیش من آمدی؟ آن دارو كه تو باید بخوری، هیچكدام از اینها نیست. اصلاً درد و بیماری تو، درد و بیماری دیگری است. افراد فراوانی هستند که سردرد داشتهاند و
1. «و اگر (ربا را) رها نکنید، بدانید که به جنگ با خدا و رسول او پرداختهاید»(بقره، 279).
پزشک برای آنان عینك تجویز کرده است؛ یعنی اگر بینایی چشم خوب شود، سردرد هم خوب میشود. از اینگونه بیماریها در عالم فراوان است. مریض نمیتواند حدود بیماری و دارویش را برای پزشک تعیین كند و بگوید در این چهارچوبه به من دوا بدهید؛! همچنین نباید توقع داشت كه از اول تعریف كنیم محدوده دین چیست و در چه چیزهایی باید اظهارنظر كند، آنگاه سراغ انبیا برویم كه این كار را كردند یا نكردند، یا ببینیم که این دین درست است یا نیست. آنچه پیشاپیش میتوانیم بگوییم این مطلب کلی است که دین باید چیزهایی را که نقش اساسی در سعادت و شقاوت ابدی ما دارد بیان کند. و وقتی خدا بیان فرمود، كشف میشود که چه چیزهایی این تأثیر را دارد.
گفتیم آنچه از پیروی انبیا حاصل میشود، درنهایت باید به خداشناسی و خداپرستی مربوط باشد؛چون سعادت واقعی انسان درگروخداپرستی است، و به همین مناسبت، برخی آیات قرآن، این معنا را هدف آفرینش معرفی کرده است: وَما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ.(1)یكی ازمهمترین شبهاتی كه این روزها در فضای اجتماعی و دینی كشور ما مطرح میشود، با این مسئله ارتباط دارد، وازآن سوء استفاده میکنند. شبههافکنان میگویند: انبیا مبعوث شدند تا انسانها را با خدا آشنا کنند و
1. «جن و انس را نیافریدم جز برای اینکه عبادت کنند» (ذاریات، 56).
روش خداپرستی را به بشر بیاموزند؛ پس آنچه به خداپرستی مربوط نیست، از حوزه مأموریت انبیا خارج است. ازاینرو اموری كه به مسائل كشورداری مربوط است، مانند مسائل اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، ربطی به انبیا و ادیان ندارد و بشر باید با عقل، فكر، تجربه و بهگونهای از توافقات، این مسائل را حل كند. در اینگونه مسائل، جای تعبد و دین نیست. این ریشه تفكر سكولاریستی است، كه دین را از زندگی اجتماعی انسان جدا میكند. بهاجمال گفتیم که آنچه برای سعادت دنیا و آخرت انسان ضرورت دارد، در دین آمده است؛ اما مصداق كمال نهایی و هدف خلقت را خداشناسی و خداپرستی دانستیم. در اینجا ممكن است ابهامی پیش آید که: ازسویی شما میگویید آنچه برای انبیا ضرورت دارد، بیان امور مربوط به خداشناسی و خداپرستی است و بخشهایی از نهج البلاغه که بیان شد، بر همین معنا دلالت داشت؛ و ازسویدیگر آنچه موجب سعادت دنیا و آخرت میشود، با نماز خواندن و مانند آن حاصل نمیشود. سعادت دنیا به برنامهریزیها، سیاستگذاریها، فعالیتهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی احتیاج دارد و اینها به خداشناسی و خداپرستی ربطی ندارد. پس چطورازیكسومیگوییدهدف انبیااین بودكه آنچه برای سعادت دنیا و آخرت بشرضرورت داردبیان كنند،ونتیجه اطاعت ازانبیااین است كه انسانها هم در زندگی دنیوی سعادتمند باشند و هم در آخرت به سعادت ابدی برسند؛ و ازسویدیگر بنابر آنچه از نهجالبلاغه استفاده میشد، محوراصلی فعالیت پیامبران،خداپرستی وخداشناسی است؟ (چنانكه از آیه
شریفه 56 سوره ذاریات هم همین نكته استفاده میشود). وجه جمع میان اینها چیست؟
پاسخ اجمالی شبهه این است كه هدف اصلی آفرینش، سعادت ابدی است و سعادت دنیا، مقدمه سعادت ابدی است. برای اینكه مسئله درست روشن شود و پاسخ شبهه از ریشه داده شود، توضیح بیشتری لازم است. بخشی از مطالب نهج البلاغه كه مربوط به پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله است، بیان بركاتی است كه بر بعثت پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله مترتب شده است، و دراینجهت بین وضع بشر، بهویژه عرب پیشاز بعثت پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله ، و وضع عرب یا وضع مسلمانها پساز بعثت مقایسه شده است، و به این حقیقت پرداخته شده كه در ظرف مدت كوتاهی، بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و تعالیم اسلام چه تحول عظیمی در جامعه عرب و بهواسطه آنها در كل دنیای انسانها پدید آوردند.
حضرت امیر† در خطبه اول نهج البلاغهبا اشاره به بعثت پیغمبر صلی الله علیه و آله میفرماید: وَأَهْلُ الْأَرْضِ یَوْمَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَه وَأَهْوَاءٌ مُنْتَشِرَه وَطَرَائِقُ مُتَشَتِّتَه بَیْنَ مُشَبِّهٍ لِلَّهِ بِخَلْقِهِ أَوْ مُلْحِدٍ فِی اسْمِهِ أَوْ مُشِیرٍ إِلَی غَیْرِه(1)... فَهَدَاهُمْ بِهِ مِنَ الضَّلَالَه وَأَنْقَذَهُمْ بِمَكَانِهِ مِنَ الْجَهَالَه؛ وقتی پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله مبعوث شدند، مردم دارای گرایشها، هوسها، افكار، و اندیشههای بسیار
1. نهج البلاغه، خطبه1، ص44.
گوناگون و پراكندهای بودند. حتی آنها كه خداپرست و قایل به وجود خدا بودند، خود دارای گرایشهایی متنوع بودند كه عموماً انحرافی بود.مُشَبِّهٍ لِلَّهِ بِخَلْقِه؛ بعضیها خدا را به خلق تشبیه میكردند، و فكر میكردند خدا هم موجودی شبیه انسان است و صفات انسانی دارد؛ یا اوصاف و اسمای الهی را بهطورناشایست بیان میكردند. أَوْ مُلْحِدٍ فِی اسْمِه؛ انحرافاتی در وصف خدا پیدا كرده بودند؛ اسمهایی را بهكار میبردند و اوصافی درباره خدا میگفتند كه شایسته مقام الوهیت نبود. أَوْ مُشِیرٍ إِلَی غَیْرِه؛ یا آنکه در عبادت و رفتار، به غیر خدا توجه میکردند و معبود خود را ورای الله ـ تباركوتعالیـ یا در مرتبه نازلتری میجستند و چنین انحرافاتی داشتند. خدا بهوسیله پیغمبر صلی الله علیه و آله آنها را از گمراهی و جهالت نجات داد. این همان مسائل عقیدتی است كه اصلاح آنها، هدف اصلی پیغمبر است. حضرت در خطبه دوم میفرماید: وَالنَّاسُ فِی فِتَنٍ انْجَذَمَ فِیهَا حَبْلُ الدِّینِ وَتَزَعْزَعَتْ سَوَارِی الْیَقِین(1) ... فَالْهُدَی خَامِلٌ وَالْعَمَی شَامِلٌ عُصِیَ الرَّحْمَنُ وَنُصِرَ الشَّیْطَانُ... بِأَرْضٍ عَالِمُهَا مُلْجَمٌ وَجَاهِلُهَا مُكْرَم؛ وقتی پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله مبعوث شد، اوضاع زمان اینگونه بود که رشته دین از هم گسسته بود. دستکم درمیان مردم جزیرةالعرب كه کانون دعوت اولیه پیغمبر بودند، دین سالمی وجود نداشت. وَتَزَعْزَعَتْ سَوَارِی الْیَقِینِ؛ پایهها و ستونهای یقین متزلزل شده بود؛ یعنی آنچه باید انسان مؤمن، از یقین به خدا و اعتقادات دینی داشته باشد،
1. همان، خطبه 2، ص46.
زمینهاش ازبین رفته بود. همهجا زمینه شك و شبهه فراهم شده بود و درنهایت، چراغ هدایت فرومرده بود و كوری و جهالت فراگیر شده بود: فَالْهُدَی خَامِلٌ وَالْعَمَی شَامِل؛ در چنین وضعی، خدای متعال نافرمانی میشد و شیطان مورد پیروی قرار میگرفت. از ویژگیهای آن جامعه این بود كه دهان دانا بسته بود: عَالِمُهَا مُلْجَمٌ وَجَاهِلُهَا مُكْرَم؛ به نادانها احترام میگذاشتند؛ ولی آنها كه علم حقیقی و معرفت صحیح داشتند، جرئت سخن گفتن نداشتند و كسی به آنها احترام نمیگذاشت؛ گویا دهانشان را بستهاند. «مُلْجَم» یعنی لجامدار؛ مثل اسبی كه دهنه به آن میزنند، به دانایان لجام زده بودند و دهانشان را بسته بودند. در خطبه بیستوششم میفرماید: إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّدا صلی الله علیه و آله نَذِیراً لِلْعَالَمِینَ وَأَمِیناً عَلَی التَّنْزِیلِ وَأَنْتُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ عَلَی شَرِّ دِینٍ وَفِی شَرِّ دَارٍ؛(1)وقتی پیغمبر صلی الله علیه و آله مبعوث شد، شما (عربها) دارای بدترین دین و بدترین سرا بودید. یعنی جایگاه زندگیتان بدترین جایگاه، و دین و آیینتان بدترین دین و آیین بود. اعراب سنگ و چوب را میتراشیدند و میپرستیدند، و گاهی از خوردنیها مانند کشک و خرما، خدا درست میكردند و وقتیکه زیاد گرسنه میشدند، خدایشان را میخوردند! مُنِیخُونَ بَیْنَ حِجَارَه خُشْنٍ وَحَیَّاتٍ صُمٍّ تَشْرَبُونَ الْكَدِرَ وَتَأْكُلُونَ الْجَشِب. حضرت در این بخش، وضع زندگی مادی مردم را بیان میكند؛ اینكه از زندگی مادی هم بهرهای نداشتند: میان سنگهای ناهموار و مارهای سمّی میآرمیدند، از آب آلوده
1. همان، خطبه 26، ص68.
میآشامیدند (آبی زلال و پاكیزه برای آشامیدن نداشتند)، و غذایشان از غذاهای درشت و نامرغوب بود. تَسْفِكُونَ دِمَاءَكُمْ وَتَقْطَعُونَ أَرْحَامَكُم؛ خون یكدیگر را میریختید، به خویشان رحم نمیكردید، ارتباط خود را با خویشاوندان میبریدید و به جنگ همدیگر میآمدید. الْأَصْنَامُ فِیكُمْ مَنْصُوبَه و الآثَامُ بِكُمْ مَعْصُوبَه؛درمیان شما بتها نصب شده و مورد احترام بود و گناهان، اطراف شما را فرا گرفته بود و شما در گردونه گناهان، گرفتار شده بودید. در جای دیگر میفرماید: إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّدا صلی الله علیه و آله وَلَیْسَ أَحَدٌ مِنَ الْعَرَبِ یَقْرَأُ كِتَاباً وَلَا یَدَّعِی نُبُوَّه؛(1)وقتی پیغمبر صلی الله علیه و آله مبعوث شد، درمیان عربها یك نفر باسواد كه بتواند كتاب بخواند وجود نداشت، و ادّعای نبّوت نداشت. خیلی عجیب است؛ کسی آنقدر سواد نداشت كه كتابی بخواند. فَسَاقَ النَّاسَ حَتَّی بَوَّأَهُمْ مَحَلَّتَهُمْ وَبَلَّغَهُمْ مَنْجَاتَهُمْ فَاسْتَقَامَتْ قَنَاتُهُمْ؛ پیغمبر آنقدر تلاش كرد تا آنها را در جایگاه خود قرار داد و كارشان را بهسامان رساند؛ آبرو و شخصیتی پیدا كردند. سپس به این نکته میرسیم که آنها چگونه از این اوضاع نجات یافتند و وضعشان به كجا رسید و به چه اوجی رسیدند. در مدت بسیار كوتاهی، با آن وسایل اندكی كه برای تبلیغ وجود داشت ـ در آن روزگار رسانه و وسایل تبلیغی و ارتباطی نبودـ و دراینزمینه و زمانة دشوار در مدت كوتاهی چه تحول عظیمی پدید آمد. در خطبه قاصعه نیز به این بخش پرداخته است؛ میفرماید: فَالْأَحْوَالُ مُضْطَرِبَه وَالْأَیْدِی مُخْتَلِفَه
1. همان، خطبه 33، ص77.
وَالْكَثْرَه مُتَفَرِّقَه فِی بَلَاءِ أَزْلٍ وَأَطْبَاقِ جَهْلٍ مِنْ بَنَاتٍ مَوْءُودَه وَأَصْنَامٍ مَعْبُودَه وَأَرْحَامٍ مَقْطُوعَه وَغَارَاتٍ مَشْنُونَه.(1)بخشی از این نکات، همان مطالب پیشین است که با بیان دیگری آمده است: بت میپرستیدید، دختران خود را زندهبهگور میكردید، از خویشان میبریدید و دائم با همدیگر در جنگ و ستیز بودید. پیشاز بعثت پیغمبر صلی الله علیه و آله ، اوضاع عرب چنین بود.
حالا ببینید وقتی پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله آمد، و كسانی ایمان آوردند و از ایشان پیروی كردند، چه نتیجهای بهدست آمد: فَانْظُرُوا إِلَی مَوَاقِعِ نِعَمِ اللَّهِ عَلَیْهِمْ حِینَ بَعَثَ إِلَیْهِمْ رَسُولًا فَعَقَدَ بِمِلَّتِهِ طَاعَتَهُمْ وَجَمَعَ عَلَی دَعْوَتِهِ أُلْفَتَهُم. آن وضع را مقایسه كنید با این وضعی كه پساز پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله پیش آمد؛ دلهای مردم باهم نزدیك شد، دشمنیها به دوستی و الفت تبدیل شد. وقتی اینگونه شد، چه نتیجهای داد؟ ... كَیْفَ نَشَرَتِ النِّعْمَه عَلَیْهِمْ جَنَاحَ كَرَامَتِهَا؛چگونه نعمت الهی بال کرامت و عزت خودش را بر آنها گستراند و از این ذلت و پستی و پلیدی و پلشتی نجات پیدا كردند و زندگی آبرومندی یافتند. تعبیر ادبی بسیار جالبی است: «نعمت، بال كرامتش را بر آنها گستراند». وَأَسَالَتْ لَهُمْ جَدَاوِلَ نَعِیمِهَا؛ جویبارهای نعمت را در اطرافشان سرازیر و جاری كرد. سیل نعمت در جویبارهای كوچهباغهایشان بهجریان افتاد. ... فَأَصْبَحُوا فِی نِعْمَتِهَا غَرِقِینَ وَفِی خُضْرَه
1. همان، خطبه 192، ص298.
عَیْشِهَا فَكِهِینَ؛ درنتیجه، غرق نعمت شدند. آن مردمی كه از آب آشامیدنی بیبهره بودند، غرق نعمت شدند و به رفاه زندگی رسیدند. فَهُمْ حُكَّامٌ عَلَی الْعَالَمِینَوَمُلُوكٌ فِی أَطْرَافِ الْأَرَضِینَ؛ همان كسانی كه دائم خون همدیگر را میریختند و به خویشان خود رحم نمیكردند و خوار و ذلیل و پستترین مردم عالم بودند، حالا كارشان به جایی رسیده که امروز آقای جهان شدند؛ و كسانی كه دیروز مالك و سلطان اینها بودند، زیردست و ریزهخوار آنان گشتند. همین مردم پست، بهبركت پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و تعالیمی كه او داد و رهبریهایی كه فرمود، بر حاکمان دیروز امیر شدند: یَمْلِكُونَ الْأُمُورَ عَلَی مَنْ كَانَ یَمْلِكُهَا عَلَیْهِمْ وَیُمْضُونَ الْأَحْكَامَ فِیمَنْ كَانَ یُمْضِیهَا فِیهِمْ. امروز كار دست اینهاست؛ همان كاری كه تا چندی پیش در دست مالکانشان بود. حالا بر كسانی كه تا دیروز فرمانروا بودند، حكم میرانند. این نتیجهای دنیوی است كه پساز بعثت پیغمبر صلی الله علیه و آله ، روزگارانی برای مردم عرب حاصل شد.
آیا پیامبران و ازجمله پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله آمدند كه فقط انسان را با خدا آشنا كنند و سعادت آخرت را نصیب بشر كنند؟ ظاهر برخی بیانات همین بود و ما در توضیحاتی این معنا را شرح كردیم؛ ولی مسئله سعادت دنیا چه میشود، و بیاناتی كه میفرماید خدا بهبركت پیغمبر، این بركات را نصیب مردم كرد، جایگاهش كجاست؟ یكی از آموزههای قرآن كریم كه بهصورتهای گوناگون بر آن تأكید شده، این است كه اطاعت از انبیا فقط برای پساز مرگ و عالم آخرت نیست، بلکه در این عالم هم نتایج فراوان برای مردم دارد. شاید عامترین آیه دراینزمینه، این آیه
شریفه باشد كه میفرماید: وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ؛(1)مردم شهرها و آبادیها، ـ یعنی نهاینكه فقط عرب باشند، نهفقط منطقه خاورمیانه باشد؛ هرجا هر آبادی هست، هرجا گروهی از انسانها زندگی میكنند ـ اگر ایمان و تقوا داشته باشند (تقوا جایگزین همان «عملوا الصالحات» است كه در جای دیگر آمده است: آمنوا وعملوا الصالحات؛ اینجا میفرماید: آمنو واتقوا. اینکه چرا چنین عبارتی در اینجا انتخاب شده است، نكتههایی دارد که اکنون زمان پرداختن به آن نیست)، اگر مردم در قلب، ایمان داشته باشند و در عمل، تقوا را رعایت كنند، ما درهای رحمت را از آسمان و زمین بهروی آنها میگشاییم: لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ؛بركاتی را از آسمان بر آنها نازل میكردیم و از زمین برای آنها برمیآوردیم، میرویاندیم، یا خارج میكردیم. نعمتهای خدا، هم از بالا ممكن است بیاید، با باران، برف، نور خورشید و امثال آن؛ و یا نعمتهایی است كه از زمین زیر پا میآید. ممکن است منظور، گیاهانی باشد كه از زمین میروید، و از پایین رو به بالا میآید؛ یا منابع زیرزمینی باشد؛ یا عبارتی كنایی باشد؛ یعنی: از همهسو بر شما نعمت سرازیر میشد. قرآن همین مطلب را درباره یهود و نصارا ذكر كرده است: وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْره وَالْإِنْجِیلَ وَما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ؛(2)
1. «اگر اهل آبادیها ایمان میآوردند و تقوا پیشه میکردند، بهحتم برکاتی از آسمان و زمین بر آنان میگشودیم» (اعراف، 96).
2. «اگر آنان (اهل كتاب) تورات و انجیل و آنچه را خدا بر آنان نازل فرموده است (قرآن) برپا میداشتند (و بدان عمل میكردند)، بهیقین از بالای سر و زیر پایشان (نعمت الهی) میخوردند» (مائده، 66).
اگر یهودیان و مسیحیان از كتاب خودشان، تورات و انجیل، پیروی كرده و دستورهای پیغمبر خود را عملی كرده بودند، آنها هم مشمول رحمتهای الهی بودند و نعمتهایی از بالا و پایین برای آنها ظاهر میشد و از آن تناول میكردند.
این یك اصل است كه قرآن كریم اطاعت انبیا را فقط، موجب سعادت آخرت نمیداند. اما دراینزمینه به چند نكته باید توجه کرد. گاهی اطاعت جنبه فردی دارد و برای هر فرد آثاری دارد که قابل بررسی است. اما گاه اطاعت را به یك جامعه و اهلالقریه نسبت میدهیم. فرد در هر اوضاعی، اگر امر خدا را اطاعت كند به سعادت میرسد؛ اما نه به آن سعادتی كه ما با آن آشنا هستیم؛ یعنی حتماً لازمهاش این نیست كه هر فرد هرجا خدا را اطاعت بكند، روزیاش فراهم شود و راحت و آسایش داشته باشد؛ ولی به سعادت میرسد، آرامش روح و طمأنینه مییابد، به تقدیرات و تدبیرات الهی راضی میشود، با خدا انس میگیرد، و سرانجام به سعادت ابدی میرسد و به همهگونه نعمتی دست مییابد:لَهُمْ ما یَشاؤنَ فِیها وَلَدَیْنا مَزِیدٌ.(1)داستان همسر فرعون را در قرآن بخوانید: وَضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَكَ بَیْتاً فِی الْجَنَّهوَنَجِّنِی مِن فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِی مِنَ
1. «برای آنان آنچه بخواهند، در آن (سرا) وجود دارد و نزد ما بیشاز آن است» (ق، 35).
الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ.(1)او شهربانو و ملكه مملكت مصر بود كه سلطانی مثل فرعون با آن قدرت بر آن حكومت میكرد. فرعون آنقدر تسلط داشت كه به مردم میگفت همهچیز شما مال من و از بركت من است: وَهذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی أَ فَلا تُبْصِرُونَ؛(2)شما همهچیزتان به این رود نیل وابسته است که از زیر تخت من جریان دارد و اختیار آن بهدست من است: أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلی.(3)چنین سلطانی همسری دارد که خدا میفرماید ما او را الگویی برای همه مردان و زنان عالم معرفی میكنیم که همسر فرعون است. همسر فرعون چه كرد؟ بنابر آنچه در این آیه آمده است، او دو چیز از خدا خواست: اول سعادت آخرت را خواست. در این آیه، نكتههای ظریفی است كه پایه معرفت این خانم را نشان میدهد؛ اینکه او درپی نعمتهای بهشتی نیست. در آیه، تعبیری آمده است كه ظاهر آن یک امر خودمانی است؛ اما عمق آن، مطلب بسیار بلندی است. میگوید: خدایا، خانهای (بهزبان خودمانی) پهلوی خودت در بهشت برای من بساز. خانهای میخواهم که کنار تو باشد؛ یعنی فاصلهای بین من و تو نباشد و نهایت قرب به تو را داشته باشم. نمیگوید نعمتهای بهشتی به من بده، قصرهای چنینوچنان به من بده، نهرهای شیر و عسل به من
1. «خداوند، همسر فرعون را برای آنان که ایمان آوردهاند مثال میآورد، هنگامیکه گفت: خدایا، درنزد خویش برایم خانهای بنا کن و از فرعون و کارهایش و از گروه ستمکار نجاتم ده» (تحریم، 11).
2. «و این جویبارها از زیر (تخت) من روان میشود، آیا نمیبینید؟» (زخرف، 51).
3. «من خداوندگارِ برتر شمایم» (نازعات، 24).
بده. میگوید آرزویم این است كه در عالم آخرت، پهلوی تو باشم. اما درخواست دوم او مربوط به همین زندگی دنیاست. درباره دنیا از خدا چه خواست؟ مرا از شر فرعون و کارهایش نجات بده. دعایش هم مستجاب شد. خدا هم سعادت آخرت را به او داد، و هم از شر فرعون نجاتش داد. اما چگونه؟ آیا در دنیا كاخی راحت برایش ساخته شد که در آنجا زندگی كند و تا آخر عمر آسوده باشد؟ داستان شهادت این خانم چنین بود که او را برروی میزی خواباندند و با میخهای بزرگ، بدنش را به میز دوختند و زیر شكنجه جان داد، و اینگونه از چنگال فرعون نجات پیدا كرد. نجات او این بود كه فرعونی نشود و در این دستگاه فساد، هضم و آلوده نشود. او سعادت دنیای خود را در این میدانست و براثر اطاعت خدا هردو را پیدا كرد؛ هم در دنیا سعادتمند شد، یعنی آلوده نشد، و با دلی آرام با انس خدا، زیر شكنجه لذت میبرد كه این شكنجهها را بهخاطر خدا تحمل میكند. اگر عاشقی سختیهایی را بهخاطر معشوقش و جلوی چشم او تحمل كند و با زبان یا با دل بگوید که ببین، من اینها را برای تو تحمل میكنم، لذتبخش است.
این درباره سعادت فردی بود. ما هیچجا آیهای نداریم که اگر فردی خدا را اطاعت کرد، حتماً به همه نعمتهای دنیوی میرسد؛ بله، به سعادت بهمعنای آرامش روحی، لذت قلبی و معنوی میرسد؛ اما آنجا كه پای جامعه در كار است، قرآن میگوید اهل این شهر و این مجموعه اگر خداپرست شدند، خداوند بركات مادی هم برایشان نازل میكند. یعنی آنجا كه فردی درمیان جامعهای زندگی میكند، اگر نعمتهای مادی به او
نمیرسد، بهسبب آن است که دیگران مانع هستند، و فساد آنها نمیگذارد آن نعمتها به او برسد، ولی او استحقاق اینها را دارد؛ اما خدا برای او در آخرت ذخیره میكند، در دنیا هم به او لذت باطنی و آرامش روحی میدهد. اما آنجا كه پای جمع در کار است، قرآن میگوید اگر جمعی، اهل شهر یا كشوری خداپرست شدند، نعمتهای مادی هم از بالا و پایین برایشان سرازیر میكنیم: وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَاتَّقَوْا. نمیفرماید لو أن أحدا، بلکه اهل القری فرموده است. پس حساب این دو طاعت فردی و جمعی متفاوت است. هر دو مورد، نعمت خداست؛ اما شكل نعمت تفاوت میكند. نعمتهایی كه همراه نعمتهای اجتماعی عمومی باشد، به جایی مربوط است كه جامعهای صالح باشد. البته این فرض كه در جامعهای حتی یك فرد فاسد هم نباشد، فرض نادری است. شاید درطول تاریخ بشر نتوان چنین جامعهای را نشان داد. انشاءالله در زمان ظهور ولی عصر ـ ارواحنا فداهـ چنین جامعهای تحقق پیدا كند. آنوقت هم دقیقاً نمیدانیم چگونه میشود؛ اما منظور این است آنجا كه این جامعه بهمنزله یك واحد اجتماعی، صالح باشد (بهطورطبیعی صالح نسبی) به همان اندازهای كه این جامعه بهسمت خدا برود، از بركات زمین و آسمان، بیشتر استفاده میكند. بسته به اینکه مرتبه اطاعت چه اندازه، و كمیت افرادشان چه مقدار باشد؛ اما حكم كلی این است كه اگر جامعهای خداپرست شد، بهبركت اطاعت از دستورهای خدا كه انبیا ابلاغ میکنند، به سعادت همین دنیا نیز میرسد. پس انبیا موجب سعادت دنیوی بشر هم هستند.
آیا سعادت دنیا و سعادت آخرت، درعرض یکدیگر هستند و دوهدف بهشمار میآیند؟ آیا قرآن و نهج البلاغهاینگونه به ما یادمیدهند كه شما درپی دو هدف درعرض یکدیگر باشید: یكی خوشی دنیا، و دیگری خوشی آخرت؟ یا آنکه دستور اصلی چیز دیگریاست؟ بینش قرآنی درباره دنیا و آخرت چنین نیست كه اینها دو خانه درعرض یکدیگر هستند که تقدم و تأخر زمانی دارند، مثل اینكه کسی در دو شهر، دو خانه داشته باشد، هم در این شهر زندگی راحت دارد و هم در آن شهر. آیا رابطه دنیا و آخرت، مثل دو خانه در دو شهر است كه ازهم جدا و منفك هستند و تأثیر و تأثری میان آندو نیست، اولیت و ثانویت، یا تقدم و تأخر، یا اصالت و فرعیتی ندارند و به اصطلاح، درعرض یکدیگر هستند؟ یا آنکه مطلب بهگونه دیگری است؟ قرآن، رابطه دنیا و آخرت را رابطه مقدمه و نتیجه میداند؛ اصالت را برای آخرت قایل است و دنیا را وسیله میداند: الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیه لِیَبْلُوَكُم(1)وَمَا الْحَیه الدُّنْیا فِی الْآخِرَه إِلاّ مَتاعٌ؛(2)دنیا ابزار و وسیلهای است كه شما از آن استفاده كنید تا به هدف برسید. ماهیت دنیا، ماهیت ابزاری است و اگر انسان این نکته را درنیابد و به دنیا اصالت دهد، نمیتواند بهطوركامل از دنیا بهره ببرد. بهاندازهایكه این بینش او خطا باشد، در استفادههای او از دنیا خلل وارد میشود و گاهی بهكلی محروم میشود.
1. «آنكه مرگ و زندگی را بیافرید، تا شما را بیازماید» (ملك، 2).
2. «زندگی دنیا دربرابر آخرت، چیزی نیست جز متاعی (اندك)» (رعد، 26).
همه نکوهشهای دنیا بهاینسبب است كه کسی به دنیا اصالت دهد. اگر زندگی دنیا برای ما اصیل باشد، یعنی عمق دلمان را كه وارسی میكنیم، میبینیم درپی لذت دنیا هستیم؛ ولی چون معتقدیم آخرتی هم هست، میگوییم انشاءالله خدا در آخرت ما را ببخشد. دو ركعت نماز هم میخوانیم تا در آخرت راحت باشیم، یا دست توسلی به امام حسین علیه السلام میزنیم تا آنجا شفاعت كند؛ اما در عمقِ دل، بیشتر به دنیا بستهایم؛ صبح كه از خواب بلند میشویم به فكر نیستیم كه كاری كنیم تا آخرتمان آباد شود. حالا هركسی دل خود را وارسی كند. بنده، خود را میشناسم و میدانم که توجهم به دنیاست. شما خود، دل خود را وارسی كنید؛ صبح برای چه از خواب برمیخیزید؟ وقتی سر میز صبحانه مینشینید، برای چه مینشینید؟ وقتی بیرون میروید یا برای كلاس میروید كه تدریس یا تحصیل کنید یا در بازار و كارخانه یا هرجای دیگر كار كنید، درپی چه میگردید؟ آیا به این فكر هستیم که مزدی بگیریم و زندگی را توسعه دهیم، یا آنکه صبح كه بلند میشویم، اول سجده میكنیم كه: خدایا من را زنده كردی؛ بعد هم از خدا میخواهیم كه به ما توفیق بدهد این عمری كه امروز به ما داده است، در راه او و كاری كه او دوست بدارد صرف كنیم، نه آنکه تنبلی کنیم و بگوییم من دنیاخواه نیستم، بلکه درپی آخرت هستم، فقط ذكر میگویم! ببین خدا چه دوست دارد و از تو چه میخواهد. همه مؤمنان در شبانهروز و ماه و سال، مقداری از عمرشان را برای رضای خدا صرف میکنند. ماه رمضان كه میآید، از اول اذان صبح كه دهانشان را میبندند، برای راحت و شادی نیست؛ فقط برای اطاعت
خداست. نمیتوان به خدا مؤمن بود و هیچ كاری برای خدا نکرد؛ اما فرق مؤمنان این است كه چه اندازه و به چه درجهای برای خدا کار میکنند. خوش به حال آنان كه از اول صبح كه از خواب بلند میشوند تا آخرین نفسی كه میكشند و بهخواب میروند، بهیاد خدا هستند. رِجالٌ لاتُلْهِیهِمْ تِجارَه وَلا بَیْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللّهِ؛(1)هر كاری که میكنند، فقط برای رضای خداست. بدآمد و خوشامد دیگران و تعریف و تشویق، با ناسزاگویی و بیاعتنایی دیگران برای آنان مساوی است. خدا چنین انسانهایی میخواهد. اگرچه اینها آرمانیاند، ما اینگونه نمیشویم؛ ولی باید سعی كنیم تا ساعات و لحظات بیشتری را در زندگی برای خدا كار كنیم. اگر حرف میزنیم یا میشنویم یا كارِ دستی یا كارِ فكری میكنیم، برای رضایت خدا بكنیم. گاهی فردی زحمت میكشد و درس میخواند و سالیان متمادی كتاب مینویسد و سخنرانی میكند؛ اما پای حساب كه میرود، میبیند چیزی از او نمیخرند؛ زیرا همه آنها برای هوس، شهرت، پول، ریاست، عنوان و مقام بود. وای بر ما! چنین دنیایی نه مطلوب است و نه با آن به سعادت میرسیم. این همان دنیایی است كه خدا میفرماید نگاه نكن به مال و امكاناتی كه ما به گروههایی از مردم دادهایم.(2)برخی خیال میكنند اینها خیلی پیش خدا محترم هستند؛ فَلا
1. «مردانی كه نه تجارت و نه معاملهای، آنان را از یاد خدا سرگرم نمیكند» (نور، 37).
2. این تعبیر در دو آیه زیر آمده است: لاَ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْكَ إِلَی مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ وَلاَ تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِلْمُؤْمِنِینَ (حجر، 88)؛ وَلَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْكَ إِلَی مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ زَهْرَه الْحَیَه الدُّنیَا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَیْرٌ وَأَبْقَی. (طه، 131).
تُعْجِبْكَ أَمْوالُهُمْ وَلا أَوْلادُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِها فِی الْحَیه الدُّنْیا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ كافِرُونَ.(1) آیا این سعادت است كه هرچه دنیای بیشتری به او میدهند، بر گناهش افزوده میشود و حساب بیشتر و عذاب افزونتر دارد؟ بله، ممكن است لذتهای زودگذر در آن بیشتر باشد، كه آن هم اغلب همراه با دلنگرانیها و اضطرابهای بیشتر است. افرادی كه ثروت فراوان ندارند، از آن اضطرابها هم خبر ندارند؛ ولی آنها كه ثروتهای كلان دارند، شب باید با چند قرص خوابآور بهخواب روند و فكر و خیال مالالتجارهها و چك و سفتهها آنان را راحت نمیگذارد؛ افزونبر مشکلات دیگری که در زندگی دارند و اگر دنیای بیاضطرابی هم داشته باشند، درمقابل آن، بدبختی آخرت خواهند داشت: مَنْ كانَ یُرِیدُ الْعاجِلَه عَجَّلْنا لَهُ فِیها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاها مَذْمُوماً مَدْحُوراً.(2) هر کس زندگی شتابان دنیا را بخواهد به هر کس و به هر اندازه که بخواهیم میدهیم سپس برای او جهنّم را قرار میدهیم که نکوهیده و سرشکسته دچار آتش آن میشود.
حاصل جواب این شد كه اطاعت از انبیا، موجب سعادت دنیا نیز هست،
1. «اموال و فرزندان اینان، تو را بهشگفت نیاورد. همانا خدا میخواهد آنان را به این وسیله، در دنیا عذاب كند و درحالیكه كافرند، جانشان برون آید» (توبه، 55).
2. «هر كس خواستار (زندگی) زودگذر است (و از آخرت روگردان) هرچه به هركه بخواهیم، بهزودی خواهیم داد و سپس جهنم را برای او قرار دهیم، درحالیكه نكوهیده و راندهشده (درون آتش) است» (اسراء، 18).
ولی سعادت دنیا، درباره فرد و جامعه تفاوت دارد. سعادت جامعه مطیع خدا که از نعمتهای دنیوی بیشماری هم استفاده میكند، سعادت مقدمی است؛ یعنی وسیلهای است برای اینكه از این نعمتها بیشتر استفاده كند تا به سعادت افزونتری در آخرت برسد. خداوند، بر درجات امام خمینی (رحمه الله) بیفزاید که فرمود: هدف انبیا حتی اجرای عدالت هم نیست، این هم وسیله است؛ بااینكه قرآن میفرماید: لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ.(1)ایشان فرمود: هدف معرفت الله است. عجل الله تعالی فرج الشرف یعنی سعادت دنیا و اجرای عدالت، هدف متوسط است و شناخت خدا هدف نهایی است. آنچه سعادت حقیقی میآفریند، فقط معرفت و عبادت الله است. امور دیگر، هرقدر مطلوب است، بهاینسبب است كه زمینه انجام عبادتهای بیشتر و بالاتر را فراهم میكند. اگر عدالت در دنیا مطلوب است، برای این است كه فكر انسانها مشغول ظلمها نباشد، زندگی آرامی داشته باشند و بتوانند به عبادت خدا بپردازند. وَعَدَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَُیمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِكُونَ بِی شَیْئا؛(3) خدا به كسانی كه عمل صالح داشته باشند
1. «تا آنكه مردم به قسط و عدل برخیزند» (حدید، 25).
2. «عمده نظر كتاب الهی و انبیای عظام، بر توسعه معرفت است. تمام كارهایی كه آنها میكردند، برای اینكه معرفت الله را بهمعنای واقعی توسعه بدهند؛ جنگها برای این است، صلحها برای این است، عدالت اجتماعی غایتش برای این است» (ر.ك: صحیفه امامŠ، ج19، ص115؛ سخنرانی در جمع مسئولان نظام، 1363/09/20).
3. «خدابه كسانی ازشما كه ایمان آوردندوكارهای نیكوكردند،وعدهدادهاست كه بهحتم، آنان را در زمین جانشین كند؛ همانگونهكه كسانی را كه پیشاز ایشان بودند جانشین كرد، و دینشان را كه برایشان پسندیده است برای آنان پابرجا كند و بهحتم، ترس آنان را به ایمنی بدل سازد تا مرا بپرستند و چیزی را شریك من قرار ندهند» (نور، 55).
(كه البته مصداق اتمش، اصحاب ولی عصر عجل الله تعالی فرج الشرف هستند) وعده داده است كه در همین دنیا به آنان قدرت و مكنت دهد و ناامنیها را از جامعه آنان برطرف كند. همه اینها، (فراوانی نعمتها، برطرف شدن ناامنیها، خوف و ترسها) برای چیست؟ برای اینكه مردم خداپرستی كنند. همه اینها مطلوب است، ولی ازآنجهت مطلوب است كه مقدمهای برای پرستش خدا باشد؛ و خداپرستی ازنظر كمیت (افراد پرستنده) و هم ازنظر كیفیت (مرتبه شناخت و عبادت) ارتقا پیدا كند. پس هدف اصلی، معرفت الله است و هدفهای دیگر، هدفهای متوسط است.
در ذیل این مباحث، سؤالی مطرح است که اگر سعادت دنیا و آخرت درگرو پیروی از انبیاست، و انبیا نیز هدف خلقت را خداپرستی دانستهاند، خداپرستی چندان به سعادت دنیا كاری ندارد؛ برخی از كسانی که در دنیا زندگی میكنند خدا را نمیشناسند و نمیپرستند و زندگی خوبی هم دارند؛ پس چگونه سعادت دنیا و آخرت درگرو پیروی از انبیاست؟ این سؤال به ذهن بسیاری از اشخاص، بهویژه جوانهایی كه تازه به فکر دراینزمینهها پرداختهاند، میآید. توضیحاتی دراینباب آوردیم؛ ولی دامنه این سؤال آنقدر گسترده است و ذهن افراد با این مسئله چنان درگیر است كه نیاز به توضیح بیشتری دارد.
ازسویی میگوییم انبیا باعث میشوند كه انسان در دنیا هم سعادتمند باشد. پس سعادت دنیا برای ما خیلی ارزشمند است كه آن را جزء هدف انبیا میدانیم. ازسویدیگر، میبینیم در قرآن و روایات، دنیا بسیار تحقیر شده است تاآنجاکه در مذمت دنیا و دوست داشتن دنیا، روایات فراوانی آمده است. اگر دنیا دوستداشتنی نیست و اهمیتی ندارد، پس این چه منتی است كه بگوییم سعادت دنیای شما را تأمین میکنیم، و اگر سعادت دنیا را میخواهید باید از انبیا پیروی كنید. اگر میگویید درپی دنیا نروید، پس چگونه راه سعادت دنیا را در پیروی از انبیا میدانید؟ این تعابیر كه میگوید به دنیا بیاعتنا باشید و بدان اهمیت ندهید، یعنی فقط توجه شما به آخرت باشد و سعادت آخرت در سایه تعالیم انبیاست، بدین ترتیب، زمینه تفكر انحرافی سكولاریسم فراهم میشود که معتقد است توجه دین فقط به آخرت است و دنیا را به خود مردم واگذار كرده است. بنابراین تلاشهایی كه در دنیا درزمینه علم، اقتصاد، سیاست، حقوق، جنگ، صلح و مسائل دیگر انجام میگیرد، همه مربوط به دنیاست و كاری به دین ندارد؛ چون توجه دین فقط به آخرت است. اگر بهیاد داشته باشید، یكی از سیاستمداران در اوایل انقلاب، به امام خمینی (رحمه الله) عرض كرده بود كه سیاست، عبارت از حقهبازی و نیرنگ است؛ این را برای ما بگذارید و روحانیت خود را به كارهای سیاسی آلوده نكنید. این سخن درظاهر، كلام خیرخواهانهای است. امام خمینی (رحمه الله) هم بهفرمایش مرحوم مدرس باور داشت كه: «سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ما». بنابراین ما نمیتوانیم به سیاست دنیا بیاعتنا باشیم. همه موجودیت
این انقلاب در همین مسیر سیاست است. همان زمان، برخی دیگر در نوشتهها مطرح میکردند و هنوز هم گوشهوكنار مینویسند كه دنیا اهمیتی ندارد و انبیا بههمیندلیل، قوانین و مقرراتی برای دنیا نیاوردند؛ مگراینكه چیزی را بهاضطرار گفتهاند تا نیاز آن زمان رفع شود؛ وگرنه اصل هدف آنان، ورای دنیاست و ما نباید رفع نیازهای دنیوی را از دین و از انبیا بخواهیم! اینها مغالطاتی است كه دراینزمینه انجام میگیرد. پس جا دارد در تبیین این مغالطات بکوشیم. بههمینسبب كه زمینه این شبهه روشنتر شود، ابتدا شبهه را با عبارتی از نهجالبلاغه تقویت میکنیم و آن گاه در مقام پاسخ برمیآییم.
امیرالمؤمنین علیه السلام در یكی از خطبهها در وصف پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله میفرمایند: قَدْ حَقَّرَ الدُّنْیَا وَصَغَّرَهَا وَأَهْوَنَ بِهَا وَهَوَّنَهَا وَعَلِمَ أَنَّ اللَّهَ زَوَاهَا عَنْهُ اخْتِیَاراً وَبَسَطَهَا لِغَیْرِهِ احْتِقَاراً فَأَعْرَضَ عَنِ الدُّنْیَا بِقَلْبِهِ وَأَمَاتَ ذِكْرَهَا عَنْ نَفْسِهِ وَأَحَبَّ أَنْ تَغِیبَ زِینَتُهَا عَنْ عَیْنِهِ لِكَیْلَا یَتَّخِذَ مِنْهَا رِیَاشاً أَوْ یَرْجُوَ فِیهَا مَقَاماً؛(1) پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله دنیا را بسیار تحقیر كرد و كوچك شمرد؛ هم دنیا را اهانت كرد و هم آن را خوار شمرد و دانست اینکه خدا دنیا را دراختیار او نگذاشته، حسن انتخابی ازجانب خدا بوده است. (خدا به پیغمبر صلی الله علیه و آله ، چندان مال دنیا نداد. ایشان زندگی حقیرانه و زیر متوسط داشت) و اینكه دنیا را برای دیگران گسترش داد و دشمنان پیغمبر صلی الله علیه و آله بهره فراوانی از دنیا یافتند، برای آن بود که خدا برای دنیا ارزشی قایل نبود.
1. نهج البلاغه، خطبه 109، ص162.
روایتی داریم كه اگر خدا كمترین ارزشی برای دنیا قایل بود، جرعه آبی به دشمنانش نمینوشانید.(1)اینكه اینهمه نعمتهای دنیا دراختیار كفار قرار میگیرد، برای آن است كه برای خدا اهمیتی ندارد. اگر دنیا ارزش واقعی و اصیل داشت، یك جرعه آب را هم به كفار نمیداد. بههرحال، امیرالمؤمنین علیه السلام درباره پیغمبر صلی الله علیه و آله میفرماید كه پیغمبر صلی الله علیه و آله دانست اینكه خدا دنیا را دراختیار او قرار نداده است، بهاینسبب بوده كه بهنفع او بوده است؛ و دیگران که از دنیا بیشتر بهرهمند شدند، برای آن بود که خدا به دنیا اعتنایی نداشته و دراختیار آنها قرار داده است.
چون پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله این را دانست، فَأَعْرَضَ عَنِ الدُّنْیَا بِقَلْبِهِ؛ اصلاً دل را از دنیا برگرداند و توجهی به دنیا نداشت. وَأَمَاتَ ذِكْرَهَا عَنْ نَفْسِهِ؛ یاد دنیا را از خاطر خود برد. او آنقدر به دنیا بیتوجه بود كه اصلاً یادی از آن نمیكرد. وَأَحَبَّ أَنْ تَغِیبَ زِینَتُهَا عَنْ عَیْنِهِ؛ دوست داشت حتی زینتهای دنیا جلوی چشم او نباشد.
حضرت امیر علیه السلام در خطبه دیگری این نکته را مفصلتر بیان كرده است: زمانی پرده نقشداری در خانه پیامبر صلی الله علیه و آله آویخته بود. حضرت به همسرش فرمود این را جمع كن؛ زیرا وقتی نگاهم به نقشهای پرده میافتد، توجهم مصروف به دنیا میشود و دوست ندارم در دلم یاد دنیا
1. یَا أَبَا ذَرٍّ وَالَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ لَوْ أَنَّ الدُّنْیَا كَانَتْ تَعْدِلُ عِنْدَ اللَّهِ جَنَاحَ بَعُوضَه أَوْ ذُبَابٍ مَا سَقَی الْكَافِرَ مِنْهَا شَرْبَه مِنْ مَاء؛ «ای ابوذر قسم به آنكه جان محمد بهدست اوست، اگر دنیا بهاندازه بال پشه یا مگسی درنزد خدا ارزش داشت، جرعه آبی از آن به كافر نمینوشاند» (محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج 74، ص82).
پیدا شود: أَحَبَّ أَنْ تَغِیبَ زِینَتُهَا عَنْ عَیْنِهِ لِكَیْلَا یَتَّخِذَ مِنْهَا رِیَاشاً؛ تا در این مقام برنیاید كه از دنیا لباسی فاخر و زینتی برای خودش انتخاب كند؛ أَوْ یَرْجُوَ فِیهَا مَقَاماً؛ یا امیدی داشته باشد كه در دنیا اقامت گزیند.
امثال اینها هم در احادیث، فراوان است. ازاینرو شبههافكنان مغالطه میکنند و میگویند چگونه کسی که اعتنایی به دنیا نداشت، برای دنیا قانون وضع میكند؟ آیا باید توقع داشت چنین کسی امور دنیای ما را اصلاح كند؟ اینها كار دین نیست؛ دین درپی آخرت است و كاری به دنیا ندارد. پس كار دنیا را به خود ما واگذار كردهاند. ما باید با عقل خود، قانون وضع کنیم و اجرا كنیم. احكام اقتصادی، سیاسی و چیزهای دیگر را باید خود درست كنیم؛ زیرا این امور به دین ربطی ندارد. این همان تفكر سكولاریسم است.
وقتی درباره دنیا حرف میزنیم و آن را مذمت و یا از آن تعریف میكنیم یا مقایسه و ارزشگذاری میكنیم، میتوانیم در چند مقام و موقعیت درباره دنیا حرف بزنیم. اصولاً ارزشگذاری، امری است كه با فكر و بینشِ ارزشگذار رابطه دارد. وقتی بخواهیم بگوییم چیزی چقدر میارزد یا ارزشش از فلان چیز بیشتر یا كمتر است، باید بدان شناخت داشته باشیم. فرض كنید دانه جواهری در دست نادانی باشد، که هیچ ارزشی برای آن قایل نیست و حاضر است آن را با یك بستنی معاوضه كند؛ اما كسی كه جواهرشناس است و میداند چقدر قیمت دارد، حاضر نمیشود آن را با صدها و هزارها دلار معامله كند؛ چون قیمت آن را میداند.
گاهی میخواهیم بگوییم چیزی فیحدنفسه چه فایدهای دارد، صرفنظر از اینكه چهكسی میخواهد از آن استفاده كند. اما گاهی میگوییم اینچیز باارزش است برای كسی كه از این زاویه به آن نگاه كند، و اگر كسی از زاویه دیگری به آن نگاه كند، ارزش دیگری مییابد. این مقدمه را بهخاطر بسپارید كه ارزشگذاریها، از زوایا و دیدهای گوناگون، تفاوت دارد.
نكته دیگر آنکه ارزشگذاریهایی كه برای اشیا میكنیم، معمولاً بهسبب تأثیر و فایدهای است كه برای رسیدن به چیز دیگری دارد. مثلاً وقتی جنسی را از بازار میخریم و برای آن ارزشی قایل هستیم، درباره آن میاندیشیم كه از این جنس چه فایدهای برای ما دارد؛ یا چه فایده معنوی از آن میبریم. جهتی را درنظر میگیریم و میگوییم در مقایسه با آن، ارزش دارد. این ارزشها همه، ارزشهای ابزاری است؛ یعنی وسیلهای است برای رسیدن به چیزی دیگر، تاجاییكه خود آن شیء برای ما ارزش داشته باشد. مثلاً ما كار میكنیم برای اینكه پول بگیریم؛ و پول میگیریم تا بتوانیم با آن جنس بخریم، غذا بخوریم، خانه بخریم. غذا خوردن برای چیست؟ برای اینكه لذت ببریم و سیر شویم، یا سلامت خود را حفظ كنیم. اینها دو گونه ارزش است. سلامت را برای چه میخواهیم؟ برای اینكه زندگی راحت و عمر طولانی داشته باشیم. زندگی و عمر طولانی برای چیست؟ معمولاً به اینجا یا حتی مرحله پیشازاین كه میرسیم، برای بسیاری از اشخاصْ سؤال قطع میشود، ولی اگر كسانی ژرفبین تر باشند و بیشتر فكر كنند، میگویند اگر گرسنه بمانیم مریض میشویم و اگر مریض شویم درد میكشیم و
عمرمان كوتاه میشود؛ بنابراین خودِ زندگی، مقصدی اصیل برای ماست؛ البته زندگی توأم با لذت و خوشی، نه آن زندگی كه همراه درد و رنج باشد. اما كسانی هستند که از این هم بالاتر فكر میكنند؛ میگویندما اصلاً عمر را برای چه میخواهیم؟ برای آنکه زنده باشیم تاكارهای خوب و عبادت انجام دهیم و به خلق خدا خدمت كنیم، تا در آخرت به ما ثواب دهند و حیات ابدی داشته باشیم. وقتی این سیر به زندگی و سعادت ابدی رسید، دیگر سؤالشان پایان مییابد، زیرا آن ابدی است و دیگر پسازآن چیزی نیست و همواره باقی است و غایت و هدفی ورای آن نمیخواهد. اما كسانی هستند كه كلاسشان از این هم بالاتر است؛ میگویند من آنجا را میخواهم، چون جایی است كه خدا میپسندد. اگر خدا میگفت دنیا بهتر است، من دنیا را میخواستم؛ حتی اگر او میگفت جهنم را دوست بدارم، من جهنم را ترجیح میدادم. البتّه این گونه سخن گفتن كارِ من و امثال بنده نیست. امام زینالعابدین علیه السلام میگوید خدایا اگر هفتاد بار كشته شوم، بدنم تكهتكه شود و دوباره من را زنده كنی، اگر رضای تو در این است كه من هفتاد بار كشته شوم، من رضای تو را ترجیح میدهم. این بسیار كلاس بالایی است. ولی صرفنظر از اینگونه اشخاص، امثال ما اگر خیلی كشش داشته باشیم، بهدنبال بهشت و سعادت ابدی و حور و قصور هستیم: فَواكِهَ مِمّا یَشْتَهُونَ(1) و لَحْمِ طَیْرٍ مِمّا یَشْتَهُونَ.(2)
1. «میوههایی از آنچه دلخواهشان است» (مرسلات، 42).
2. «و گوشت پرندگانی از آنچه دلخواهشان است» (واقعه، 21).
پس ما چیزی را هدف اصلی قرار میدهیم و دیگر امور را مقدمه برای رسیدن به آن میشماریم، كار میكنیم تا پول بگیریم، یا درس میخوانیم تا مدرك بگیریم، مدرك میگیریم تا كار پیدا كنیم، كار پیدا كنیم تا پول بگیریم. هركدام برای دیگری مقدمه است و درنهایت، باید به یك ارزش ذاتی برسیم. مردم با یك دید كلی، دو دسته هستند: دسته اول، هدف اصلی خود را در همین دنیا میدانند؛ یعنی نتیجه تلاشهای خود را همینجا میخواهند ببرند: شكم سیر، زندگی راحت، خانه فاخر، همسر زیبا و خودرو مجلل. بیشتر از این چیزی نمیخواهند! این دنیاطلبی است. دنیاطلبی یعنی هرچه انسان تلاش میكند و ارزشگذاریهایی كه میكند و كاری را برای كاری دیگر مقدمه قرار میدهد و کار دوم را مقدمه برای كار سوم، و کار سوم را مقدمه برای كار چهارم قرار میدهد، سرانجام چیزی را كه درنهایت میخواهد، برای همین جهان است؛ آنچه میخواهد پول، همسر، شهوت، مقام، شهرت، محبوبیت پیش مردم، عنوان و احترام است. این مصداق دنیاطلبی است. اگر انسانهایی باشند كه پسازاینها به هیچچیز فكر نكنند، بهطورطبیعی وقتی به آنها بگویند خدا چنین گفته است، در پاسخ میگویند: برای خودش گفته است. اگر به آنها بگویند روز قیامت و بهشت و جهنمی در کار است، خواهند گفت: آنچه میخواهیم همینجاست. حتی حاضر نیستند درباره راست یا دروغ بودن جهان دیگر فکر کنند. آنقدر ذهنشان مشغول لذتهای دنیاست، که میگویند این فكرها را برای فیلسوفها بگذار؛ ما اهل فكر نیستیم، ما اهل عملیم! اما دسته دوم مردم، یا خود
فطرت بیداری دارند یا براثر تعالیم انبیا و یا مربیان صالح به این فكر افتادهاند كه: آیا راستی پساز این دنیا خبر دیگری هم هست؟ غیراز این دوستداشتنیهای دنیا و دیدنیها و شنیدنیها و سایر چیزهای آن، ممكن است چیزی باشد که لذتش از اینها بیشتر باشد؟ سپس آنها تحقیق و باور كردند كه چیزهایی وجود دارد كه یك لحظهاش، به عمر صد ساله این دنیا میارزد. حتی كسانی بالاتر از این، باور كردهاند كه ارتباط با خدا آنچنان لذتی در همین دنیا برای انسان ایجاد میكند كه اگر همه لذات دنیا را در یك ظرف قرار دهند و لذت مناجات خدا را در ظرفی دیگر، دومی را بهتر میدانند. من از یكی از بزرگان شنیدم (و معتقدم او چشیده بود و راست میگفت) که میفرمود اگر سلاطین عالم میدانستند كه نماز میتواند چه لذتی برای انسان ایجاد كند، دست از سلطنتشان میكشیدند و نماز را یاد میگرفتند و میخواندند. تازه این لذتی است كه در این دنیا برای انسان پیدا میشود. آنها كه جام شراب از دست محبوب سرمدی مینوشند و سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُورا(1)چگونهاند؟ از یكی از بزرگان (مرحوم حاج شیخ غلامرضا یزدی(2)) شنیدم كه بر منبر، حدیثی
1. «و خداوندگارشان نوشیدنی پاكیزه (یا پاككنندهای) بدانان مینوشاند» (انسان، 21).
2. آیتالله حاج شیخ غلامرضا یزدی (فقیه خراسانی) از عالمان بزرگ و پارسای شهر یزد، به سال1295 قمری در مشهد متولد شد. از سال 1309 در مشهد شروع به تحصیل علوم اسلامی نمود. سپس در سال 1314 به اصفهان رفت و از استادان بنام آن دیار، مانند مرحوم آخوند محمد كاشی و میرزا جهانگیرخان قشقایی و آقا نجفی اصفهانی و سیدمحمدباقر درچهای بهره برد. در سال 1319 به نجف هجرت كرد. از اساتید مشهور آن روزگار استفاده كرد و در سال 1324 بههمراه استادش، آیتالله محمدباقر اصطهباناتی به ایران بازگشت و در یزد، دیار نیاكان خود، سكنی گزید و تا پایان عمر به تدریس و تألیف و ارشاد مردم پرداخت و در سال 1378 قمری در 83 سالگی دعوت حق را لبیك گفت. از آثار قلمی ایشان، مفتاح علوم القرآن، سی بحث در اصول دین و ترجمه نماز است. آیتالله العظمی بهجت در وصف ایشان فرموده است: ... ایشان مفتاح علوم قرآن دارند كه كتاب جالبی است. معلوم نیست از این كارخانه، دیگر چنین قماشهایی درمیآید یا نه؟ خدا بهتر میداند، اما خوشا به سعادت آقای حاج شیخ غلامرضا. ما كجا و اینها كجا! برای آشنایی بیشتر با زیستنامه این بزرگمرد ربانی، ر.ك: تندیس پارسایی، بهكوشش میرزا محمد كاظمینی، انتشارات تشیع، قم، 1378.
نقل میكرد. ایشان میفرمود: اولیای خدا در بهشت، آنچنان از تجلی الهی مدهوش میشوند که سالها در همان حال میمانند بگو نه ای که، همسران بهشتی آنان نزد خدا شكایت میكنند كه خدایا او به ما اعتنایی ندارد و بیهوش اینجا افتاده است. من خود آن حدیث را ندیدهام؛ اما ایشان مرد بزرگی بود. و بیهوده سخن نمیگفت. چنین چیزهایی هم هست.
گاهی میخواهیم دنیا را حساب كنیم؛ یعنی خوردنیها، نوشیدنیها، هوا، نور و سایر چیزهایی كه در این عالم هست، صرفنظر از اینکه من استفاده میكنم یا نه؛ این مواهب فیحدنفسه چه فایدههایی ممکن است داشته باشد؟ یكی از فایدههایی كه ممکن است داشته باشد این است كه كسانی، همه اینها را در راه بندگی خدا و اطاعت خدا استفاده كنند. درمقابل هر لحظه و هر نفسی كه میكشند، برای آنان در آخرت ثوابی قرار داده میشود؛ بله براثر همین كاری كه در دنیا انجام میدهند، زبانی كه میجنبانند، گوشی كه فرا میدهند و چشمی كه به قرآن كریم یا به صورت عالم یا ولی خدا میاندازند، سخنی كه میگویند، كاری كه میكنند، شمشیری كه در راه خدا میزنند، پولی كه در راه خدا خرج
میكنند؛ اینها همهاش از دنیاست؛ پول دنیا، شمشیر دنیا، دیدن صفحات قرآن كه در دنیاست، دیدن انسانهای شایستهای كه در دنیا هستند؛ اینها همه متعلق دنیاست. امیرالمؤمنین علیه السلام به آن كسی كه مذمت دنیا میكرد، فرمود تو چه میگویی؟ دنیا تجارتخانه اولیای خداست.(1) اگر این دنیا نبود كه اولیای خدا به این مقامها نمیرسیدند. سخن بر سر ایننیست كه چهكسی، چگونه و با چه نیتی از این استفاده میكند؛ سخن در این است كه چه استفادهای میشود كرد؟ اگر با این نظر نگاه كنیم، با اینكه عمر دنیای ما سالهای محدودی است، شصت یا هفتاد یا صد سال است، میتواند بینهایت ارزش داشته باشد؛ زیرا با همین عمر محدود، سعادت بینهایت كسب میشود. ارزش هرچیزی به نتیجه آنست. پس، از این دیدگاه، دنیا هیچ عیبی ندارد و بسیار عالی است.چه از این بهتر كه انسان چیز محدودی داشته باشد و بتواند نتایج مطلوب ابدی از آن بگیرد؟ چه ارزشی از این بیشتر تصور میشود؟ بنابراین، در پاسخ این سؤال که دنیا چه فایدهای دارد، باید گفت: بینهایت فایده دارد. پس ارزش دنیا بینهایت است؛ ازاینلحاظ انسان باید مواظب باشد تا یك لحظه از آن را هم مفت ازدست ندهد؛ زیرا بسیار ارزش دارد. از این دیدگاه، دنیا هیچ عیبی ندارد و بسیار زیباست: الَّذِی أَحْسَنَ كُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ.(2)
1. ر.ك: نهج البلاغه، حكمت131، ص492.
2. «آنكه هرچیزی را به نیكوترین وجه آفرید» (سجده، 7).
اما گاهی میبینیم كسانی با این نعمتهای دنیا آنچنان فریفته میشوند كه دیگر به ماورای دنیا نمیاندیشند و یادشان میرود چیز دیگری هم هست؛ و حتی حاضر نیستند دربارة آن فكر كنند، یا اگر فكر كردند، و باور هم كردند آنچنان غفلت میكنند كه انگار نمیدانند. دنیا برای چنین افرادی چه حكمی دارد؟ باید گفت: وَمَا الْحَیه الدُّنْیا إِلاّ مَتاعُ الْغُرُورِ.(1) این دنیا، ابزاری است كه انسان را از حقایق اصیل و از هدف اصلی بازمیدارد؛ گول میزند. ارزش دنیا به این بود كه ما از آن استفاده كنیم تا به سعادت ابدی برسیم؛ ولی بهکلی آن هدف را از یاد بردیم. مثل اینكه كسی قلمی خریده است كه با آن چیزی بنویسد؛ اما همواره سعی میكند این قلم را تزیین كند، بشوید و جواهرنشان كند. ممكن است با قلم نی معمولی، کسی خوشنویسی كند و تابلویی بنویسد که میلیونها تومان قیمت پیدا كند؛ ولی اگر شما قلم طلا بسازید و به جواهر یا به الماس مرصع کنید، خط شما را بهتر نمیكند. بنابراین نیازی به تزیین قلم نیست. قلم برای نوشتن است؛ برای تزیین و جواهرنشان كردن نیست. جواهرات هرجا باشد، ارزش خودش را دارد؛ ولی قلم برای نوشتن است، یا اتومبیل برای سوار شدن است. اگر شما اتومبیل را از جواهرات بسازید و تزیین کنید، تأثیری در اتومبیل بودن ندارد. ارزش اتومبیل به این است كه انسان را سالم و راحت بهمقصد برساند؛ اما اگر همواره با یك دستمال، یا با حوله و آب و صابون، آن را بشویید و گردگیریاش كنید و شبانهروز فقط اتومبیل تمیز کنید، چه ارزشی دارد؟ مگر اتومبیل
1. «زندگی دنیا (چیزی) جز كالای فریب نیست» (آل عمران، 185).
برای همین است؟ اتومبیل برای این است كه انسان سوار شود و با آن راه بپیماید؛ تو كه اینجا ایستادهای! این حماقت و غرور یعنی فریب خوردن است. از این زاویه كه نگاه كنیم، این مخلوقی كه خدا بهنام دنیا آفریده است، با این وسایلی كه در آن هست، میتواند مَتاعُ الْغُرُور باشد؛ یعنی انسان را فریب دهد تا فراموش كند که برای چه آفریده شده است و به كجا باید برود. گاهی نیز انسان با عقل خود ارزش آخرت را درك میکند و بدان اعتقاد دارد؛ اما در مقام مقایسه ارزش دنیا و آخرت، قضاوت صحیحی ندارد. برخی خیال میكنند مقصود از این دعای قرآنی: رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَه وَفِی الْآخِرَه حَسَنَه(1) این است که دو شهر است که نام یكی دنیا و نام دیگری آخرت است؛ انسان به همان اندازهای كه برای آخرتش كار میكند، برای دنیا هم باید كار كند. بهنظر شما این چگونه قضاوتی است؟ قضاوت نادرستی است؛ زیرا در این خانه، حداكثر شصت یا هفتاد تا صد سال هستید. اما آن خانهای كه میخواهید در آن بینهایت زندگی كنید كجا، و این كجا؟ اگر ارزش مساوی برای آندو قایل شوید، نادانی است؛ وَالْآخِرَه خَیْرٌ وَأَبْقی.(2)هم كمیت و هم كیفیت آخرت، قابل مقایسه با دنیا نیست. اگر همه لذتهای دنیا را جمع كنید، بهپایه یك لحظه لذتی كه اولیای خدا در بهشت دارند نمیرسد. آن روایت را ملاحظه فرمایید كه فرمود اگر قطرهای از شربتهایی كه به اهل بهشت میدهند در دنیا بیفتد، تمام دنیا معطر میشود، همه مزبلهها و جاهای گندیده ازبین میرود و عطر آن تمام دنیا را فرا میگیرد؛ و اگر
1. «خداوندگارا، در دنیا به ما خوبی عطا كن و در آخرت خوبی بده» (بقره، 202).
2. «و (زندگی) آخرت بهتر و پایدارتر است» (اعلی، 17).
یك قطره از زقوم جهنم در دنیا بیفتد، هر موجود زندهای از گند آن هلاك میشود. این، فرق آنها ازلحاظ كیفیت است. كمیت آخرت نیز از دو جهت (كمیت زمانی و كمیت مكانی)، قابل بررسی است. درباب کمیت مکانی، این آیه میفرماید: جَنَّه عَرْضُهَا السَّماواتُ وَالْأَرْضُ؛(1) گستره بهشتی كه به مؤمنان میدهند، بهاندازه گستره همه آسمانهاست. ازنظر کمیت زمانی نیز بینهایت است: خالِدِینَ فِیها أَبَدا.(2) هر عددی بنویسی و هرچه كنار آن صفر بگذاری، همچنان محدود است و تمام میشود؛ ولی آخرت، ابدی است. آیا ایندو را میشود باهم مقایسه كرد؟ وَالْآخِرَه خَیْرٌ وَأَبْقی. هم كیفیت آخرت بهتر است و هم دوام و ماندگاری آن بیشتر است. آیا صحیح است که انسان از آخرت صرفنظر كند و بگوید نان و پنیری به ما میدهند و از تصدق سر یک كسی شفاعتمان میكنند و جایی در طویله بهشت خواهیم داشت؟ اما تمام همّ او در این باشد که زندگی دنیوی آباد شود، و همواره خانه و خودرو را عوض كند؛ اینها چقدر ارزش دارد، بااینكه چند سالی بیشتر دوام نمیآورد؟ ارزش اینها چه نسبتی با ارزش جهان ابدی و نعمتهای بیپایان آن دارد؟ انسان چگونه باید نیروهای خود را برای ایندو تقسیم کند؟ از این عمر هفتاد یا صد ساله، چند سال را صرف دنیا و چند سال را صرف آخرت كنیم؟ پیغمبر صلی الله علیه و آله كه ارزش ایندو را درك میكند، اهمیت آخرت را آنچنان میداند که حتی برای ما مؤمنان قابل تصور نیست. درك او با درك ما، از
1. «بهشتی كه پهنای آن (بهاندازه) آسمانها و زمین است» (آل عمران، 133).
2. «برای همیشه در آن جاویداناند» (نساء، 57).
زمین تا آسمان فرق دارد. تفاوت دنیا و آخرت چنان برای ایشان واضح است که نامتناهی را درمقابل متناهی میبیند و اساساً باهم قابل مقایسه نیستند. نمیتوان گفت دنیا چند میلیونیم آخرت میارزد؛ اصلاً ایندو هیچ نسبتی ندارند؛ در این مقایسه، دنیا بهاندازه یك سنگریزه دربرابر بیابانی كه تا چشم كار میكند وسعت دارد، نمیارزد؛ بهاندازه قطرهای دربرابر یك اقیانوس نمیارزد. اقیانوس كبیر چند قطره آب دارد؟ یك قطره آب دربرابر آن چقدر میارزد؟ نسبت دنیا و آخرت، از نسبت یك قطره آب با اقیانوس كبیر، كمتر است. زیرا قطره و اقیانوس، هردو محدود است و نسبت میان دو مقدار متناهی است؛ اما متناهی و نامتناهی نسبتی باهم ندارند. چنین است كه اصلاً پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نمیخواهد به دنیا توجه كند. یك پرده نقشدار جلوی در خانهاش آویزان كردهاند، وقتی آن را میبیند میگوید این را از جلوی چشم من بردار؛ همین اندازه حاضر نیستم ذهنم مشغول به دنیا باشد. اما او با عبادتی كه میكند، از دنیا و نعمتهای آن حداكثر استفاده را میبرد؛ از چشم، گوش، دست، پا، بدن؛ مگر اینها دنیا نیست؟ او میداند از دنیا چگونه استفاده كند، فریب دنیا را نخورد و به آن دل نبندد، و بهگونهای نباشد كه دنیا او را از آخرت غافل كند: رجال لا تُلْهِیهِمْ تِجارَه وَلا بَیْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللّه؛(1) از الطاف الهی به اولیای خود، آن است که در همین دنیا هم آنها را از لذتهای دنیا محروم نكرده است. اگر انسان به این لذتها جهت الهی بدهد، ثواب آخرتی هم دارد. نمیگوید لذتهای دنیا را بهكلی فراموش
1. نور (23)، 37.
كنید؛ بلکه میتوانید از کارهایی هم که برای ثواب اخروی انجام میدهید لذت ببرید! اگر مؤمن غمگینی را دیدی و كلمهای گفتی یا حركت خداپسندی انجام دادی یا به او كمك مالی كردی كه غم از دلش برود، برای خودت هم لذت دارد و درمقابل این كار، خدا آنچنان پاداشی به تو میدهد كه حساب آن از شماره بیرون است. سحری خوردن باعث لذت بردن آدمی و سیری اوست؛ و درعینحال، کاری مستحب است و ثواب دارد. ازدواج كردن، حتی شوخی كردن با همسر، مستحب است. اینگونه نیست كه وقتی کسی میخواهد خدایی شود و زندگی مطلوبی داشته باشد، باید از همه لذتهای دنیا صرفنظر كند؛ بلکه باید لذتها را بهگونهای جهت دهد كه درجهت سعادت آخرت قرار گیرد، اما برای رهایی از دلبستگی، باید به لذتهای دنیا كمتر توجه کرد تا مبادا به غفلت دچار شویم. دین آمده است كه دنیای ما را هم سامان دهد، اگر دنیا سامان نیابد، سعادت آخرت هم حاصل نمیشود. زیرا هر نعمتی در آخرت هست، پاداش اعمالی است كه در دنیا انجام میدهیم. پس دنیای ما باید سامان گیرد، تا آخرتی داشته باشیم. سامان گرفتن دنیا قانون میخواهد؛ از خوردنیها و آشامیدنیها گرفته، تا اداره مملكت و روابط بینالملل، قانون میطلبد. اگر اینها بهگونهای تنظیم شود كه موجب سعادت آخرت برای خود شخص و انسانهای دیگر باشد، بهترین استفاده ازدنیاحاصل میشود، اما اگر امور دنیا بهگونهای تنظیم شود كه به آخرت فرد یا جامعه لطمه وارد کند، این همان دنیاطلبی خواهد بود. آنها كه دنیاطلب هستند، ارادهشان به دنیا منحصر شده و توجه آنان بر دنیا متمركز شده است: إِنْ هِیَ إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ
وَنَحْیا؛(1)فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلّی عَنْ ذِكْرِنا وَلَمْ یُرِدْ إِلاَّ الْحَیه الدُّنْیا.(2) اگر كسانی اینگونه شدند، خدا نتیجه كارهایشان را، در این دنیا به آنها میدهد و نتیجه زحمتهای خود را در دنیا میبرند؛ اما در آخرت به عذاب الهی مبتلا میشوند: مَنْ كانَ یُرِیدُ الْعاجِلَه عَجَّلْنا لَهُ فِیها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِیدثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاها مَذْمُوماً مَدْحُوراً.(3) این دنیای مذموم است.
پس دنیا فیحدنفسه، صرفنظر از رفتار ما و ارتباطی كه ما با آن داریم، ارزشمند است؛ نعمتهای عظیم و سرمایه گرانبهایی است كه میشود با آن، سعادت ابدی را كسب كرد. اولیای خدا هر نگاهی به آسمان، زمین، گیاه، دریا، جویبار و نعمتهای دیگر میكنند، دلشان پر از شور و هیجان میشود و دربرابر عظمت و قدرت و جلال و جمال الهی كه در این عالم تجلی میكند بهکرنش میافتند. اکنون سؤال این است که آیا ارتباط ما با دنیا، برای ما خوب است یا بد؟ پاسخ این سؤال به این امر بستگی دارد که ما با چه دیدی به دنیا نگاه كنیم. امیرالمؤمنین علیه السلام چه تعبیر زیبایی در نهج البلاغهدارد؛ میفرماید بعضیها هستند كه دنیا را
1. «سرای دیگری جز همین زندگی دنیا وجود ندارد. میمیریم و زنده میشویم» (مؤمنون، 37).
2. «پس اعراض كن از آنكه از ذكر ما رویگردان است و جز زندگی دنیا نمیطلبد» (نجم، 29).
3. «هركس خواستار (زندگی) زودگذر است (و از آخرت روگردان) هرچه به هركه بخواهیم بهزودی خواهیم داد و سپس جهنم را برای او قرار دهیم، درحالیكه نكوهیده و راندهشده (درون آتش) است» (اسراء، 18).
ابزار بینش قرار میدهند؛ ولی بعضیها هستند كه نگاه خود را بر دنیا متمركز میكنند. بهعنوان مثال، اگر عینك به چشم من نباشد، درست نمیبینم؛ بنابراین این عینك را وسیله بهتر دیدن قرار میدهم. اما گاهی به خود عینك نگاه میكنم. وقتی به عینك نگاه میكنم چیز دیگری نمیبینم. مَنْ أَبْصَرَ إِلَیْهَا أَعْمَتْهُ؛(1) اگر نظرتان را بر دنیا متمركز کنید، دنیا شما را كور میكند؛ چیز دیگری نمیبینید؛ آنچه باید از حقیقت دنیا و عاقبت آن و زیباییهای الهی ببینید، نخواهید دید. اما اگر كسی نگاهش به دنیا را نگاه ابزاری كند و دنیا را وسیله دیدن حقایق قرار دهد؛ از دنیا عبرت بگیرد؛ اگر زیباییها را میبیند، زیبایی آفرینندهاش را ببیند و سر دربرابر عظمت او به خاك بساید ارزشمند است. وقتی امام (رحمه الله) بههنگام سحر بلند میشد، به آسمان نگاه میكرد و ستارگان را میدید، این آیه را میخواند: إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالارْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لآیَاتٍ لِّأُوْلِی الالْبَابِ.(2)نقل شده است که ایشان برای وضو گرفتن، دست خود را در ظرف آب گذاشته بود. وقتی این آیه را خواند، آنچنان اشك از چشمانش جاری شد و به فكر فرورفت، که مدتها دستش در آب مانده بود و بیرون نمیآورد تا وضو بگیرد؛ آنچنان از تماشای این عالم، عظمت خدا برایش مجسم میشد که دیگر توجهی نمیكرد که كجا هست و چه كار میكند.
1. «كسی كه به دنیا چشم بدوزد، دنیا او را نابینا میكند» (نهج البلاغه، خطبه 82، ص106).
2. «راستی كه در آفرینش آسمانها و زمین، و آمدوشد شب و روز، نشانههایی برای خردمندان است» (آل عمران، 190). مستحب است هنگام نگاه كردن به آسمان در وقت سحر، این آیه و آیه بعداز آن تلاوت شود.
اگر انسان اینگونه به دنیا نگاه كند، دنیا بسیار خوب است؛ اما اگر بهمحضاینكه چیزی برای انسان جاذبه داشته باشد، چشم او را بگیرد و دیگر همهچیز را فراموش كند، دنیا انسان را كور میكند و «مَتاعُ الْغُرُور» خواهد بود. این، دنیای مذموم است و برای اینكه انسان آنچنان شیفته دنیا نباشد، باید حتیالمقدور کمتر به لذتهای دنیا و چیزهایی كه موجب لذت میشود توجه کند، تا فریفته آنها نشود.