گفتار پنجم

 

گفتار پنجم

إِنَّ الْمُؤْمِنَ مَعْنِیٌّ بِمُجَاهَدَةِ نَفْسِهِ لِیَغْلِبَهَا عَلَى هَوَاهَا، فَمَرَّةً یُقِیمُ أَوَدَهَا وَیُخَالِفُ هَوَاهَا فِی مَحَبَّةِ اللَّهِ، وَمَرَّةً تَصْرَعُهُ نَفْسُهُ فَیَتَّبِعُ هَوَاهَا، فَیَنْعَشُهُ اللَّهُ‏ فَیَنْتَعِشُ وَیُقِیلُ اللَّهُ عَثْرَتَهُ فَیَتَذَكَّرُ، وَیَفْزَعُ إِلَى التَّوْبَةِ وَالْمَخَافَةِ فَیَزْدَادُ بَصِیرَةً وَمَعْرِفَةً لِمَا زِیدَ فِیهِ مِنَ الْخَوْفِ. وَذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ یَقُولُ: إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ‏؛ همانا مؤمن به جهاد با نفسش اهتمام می­ورزد تا بر تمایلات آن غلبه کند. گاه کجی آن را راست کرده، در مسیر دوستى خدا، با هوای نفس مخالفت می­ورزد، و گاه نفسْ او را زمین زده، از هوای نفس پیروى می­كند؛ [اما] خدای دستش را می‌گیرد و به او نیرویی تازه می­بخشد و او جانی دوباره می­گیرد. خدا از لغزش او می­گذرد تا به خود آید و به توبه و ترس [از خدا] پناه آورد؛ پس به سبب افزایش ترس از خداوند، بصیرت و معرفتش افزون شود؛ چنان‌که خداوند می‌فرماید: إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ‏؛ «پرهیزگاران هرگاه خیالى شیطانى عارضشان شود یاد [خدا] كنند و آن‏گاه صاحب بصیرت شوند».

دل‌خوش‌بودن به آنچه خداوند دوست دارد و نگران‌بودن از آنچه خداوند بد می‌داند در سخنْ ساده است؛ ولی تحصیل آن بسیار دشوار است، چه رسد به اینکه انسان بخواهد به ملکة ثابت چنین احوالی دست یابد. حضرت امام باقر علیه السلام  چنین استعدادی را در جابر یافته بودند که این‌گونه او را نصیحت و سفارش می‌کنند. ما ازیک‌سو، همین اندازه می‌فهمیم

که این مقامات بسیار عالی است و انسان قادر است به چنین درجاتی نائل شود و از سوی دیگر ممکن است از رسیدن به این درجات ناامید شویم؛ به‌ویژه اگر در تعابیری مانند وَاعْلَمْ یا جابر انّك لَا تَكُونُ لَنَا وَلِیّاً حَتَّى... دقت کنیم، ممکن است از خودمان ناامید شویم و بگوییم پس اهل ولایتِ معصومان علیهم السلام نخواهیم بود.

دنیا میدان کُشتی با نفس

شاید به همین مناسبت باشد که حضرت به نکته‌ای تربیتی می‌پردازند و مؤمن را در این دنیا به کسی تشبیه می‌کنند که در حال کُشتی‌گرفتن است و می‌کوشد در میدان نبرد بر حریفش (‌نفس‌) غلبه کند. گاه با همت و اراده‌ای قوی و نیز با توفیق و کمک الهی بر نفسش پیروز می‌شود، و گاه نیز مغلوب می‌شود. سرانجام کسی که اندیشة پهلوانی درسر می‌پروراند باید در میدان، مبارزه کند و با تمرین زیاد به مقام جهان‌پهلوانی دست یابد.

استقامت در جهاد با نفس

مؤمن نیز همواره در حال کشتی‌گرفتن با نفس است. گاه غالب می‌شود و گاه مغلوب؛ اما اگر از نفسش شکست خورد، نباید از غلبه بر او ناامید شود و مثلاً بگوید دیگر نمی‌توانم بر نفس پیروز شوم. اگر مؤمن از نفسش شکست خورد، باید با همتی بلندتر و عزمی راسخ‌تر به جنگ با نفس برود و با یاری‌خواستن از خداوند متعال پیروز شود. کشتی‌گرفتن با نفس در این دنیا ادامه دارد و هر‌کس باید در این میدان با نفس خود مبارزه کند.

حضرت می‌فرمایند اهتمام مؤمنْ جهاد با نفس (‌جهاد اکبر) است و او باید بکوشد تا بر آن پیروز شود. گاه می‌تواند نفس را به راه بیاورد و جلوی کجی‌ها و انحرافاتش را بگیرد؛ یعنی با هوای نفسش مخالفت، و در راه محبت خدا آن را سرکوب کند، و گاهی نیز مغلوب نفس می‌شود.

یکی از نکات ارزنده این بخش از روایت این است که پس از تمام‌شدن مطلب، بعد از لِیَغْلِبَهَا وَیُخَالِفُ هَوَاهَا، عبارتِ جار‌و‌مجرور فِی مَحَبَّةِ اللهِ آمده است. سرکوب‌کردن دائم نفس بسیار سخت است؛ اما اگر در مسیر دوستی و محبت الهی باشد، هم نیروی انسان را برای غلبه بر نفس شدت می‌بخشد و هم زیرپاگذاشتن خواسته‌های نفس لذتی دوچندان

نصیب انسان می‌کند. اگر انسان این راه شیرین را پیدا کند و قدرش را بداند به فوز عظیمی دست می‌یابد.

در مناجات شعبانیه آمده است: إِلَهِی لَمْ یَكُنْ لِی حَوْلٌ فَأَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِیَتِكَ إِلاَّ فِی وَقْتٍ أَیْقَظْتَنِی لِمَحَبَّتِكَ؛(1) یعنی دست‌شستن از معصیت و مخالفت با هوای نفس فقط وقتی برای من ممکن بود که محبت خودت را در دل من بیدار می‌کردی. همه ما در زندگی خود شبیه این حالت را حس کرده‌ایم؛ مثلاً وقتی کودکی که به پدر‌و‌مادرش بسیار علاقه دارد شیطنت می‌کند و به تذکرات یا تهدیدهای آنان گوش نمی‌دهد، با شنیدن اینکه «اگر مرا دوست داری این کار را نکن!»، دست از کار بدش برمی‌دارد. چنین سخنی برای کودکی که درست تربیت شده، و عواطف او اشباع شده باشد، بهترین عامل بازدارنده از کار ناپسند است. نمونه دیگر، ترک کاری است که دوستی صمیمی طلب می‌کند. اگر انسان واقعاً خدا را دوست داشته باشد و بداند که او دوست‌داشتنی‌ترین است و هرچه در جهان دوست‌داشتنی است پرتوی از جمال الهی است که بر عالم تابیده است، کاملاً مطیع او خواهد بود.

بنابراین وقتی خداوند متعال امر بفرماید اگر مرا دوست داری، کار ناپسند نکن؛ انسان فرمان‌پذیر خواهد شد. اگر انسان خداوند متعال را دوست داشته باشد، حتماً آرزو دارد که خداوند نیز او را دوست بدارد؛ پس وقتی خداوند متعال می‌فرماید: إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُور،(2) چنین انسانی می‌کوشد که اهل فخر و تکبر نباشد؛ زیرا اگر باشد، از محبت خداوند نصیبی نمی‌برد. آیاتی مانند وَاللهُ یُحِبُّ الصَّابِرین(3) نشان می‌دهد که اگر انسان محبت خداوند را بخواهد باید اهل صبر و شکیبایی باشد. این بهترین راهی است که انسان می‌تواند با استفاده از آن معصیت را ترک کند. حضرت با آوردن عبارت فی محبة الله به این راه ارزشمند اشاره می‌کنند.


1. «خدایا، من توانایی دست برداشتن از گناه را نداشتم، مگر در آن وقتی که تو محبت خود را به من چشاندی و من را با محبت خود بیدار کردی». علی‌بن‌موسی ابن‌طاووس، الإقبال بالأعمال الحسنه، ج3، ص298.

2. لقمان (31)، 18. «خداوند هیچ متكبر مغرورى را دوست ندارد».

3. آل‌عمران (3)، 146. «و خداوند شكیبایان را دوست دارد».

یاری الهی در میدان نبرد

مؤمن در میدان نبرد با نفس، گاه در راه محبت خداوند با هوای نفس مخالفت، و از انحراف آن جلوگیری می‌کند و گاه مغلوب و تسلیم نفس می‌شود و خواسته‌های نفس را انجام می‌دهد. انسان بی‌بندوبار با چشیدن مزه معصیت مشتاقانه در پی آن می‌رود و برای مبارزه با نفس نمی‌کوشد؛ ولی مؤمن همواره با نفسش مبارزه می‌کند و دوست دارد آن را شکست دهد؛ هرچند ممکن است گاه نیز مغلوب شود؛ فَیَنْعَشُهُ اللهُ‏ فَیَنْتَعِشُ. مؤمن به دلیل ایمانش، از یاری خداوند متعال در میدان نبرد بهره‌مند می‌شود و اگر شکست بخورد با کمک الهی برمی‌خیزد و مبارزه را از سر می‌گیرد. وَیُقِیلُ اللهُ عَثْرَتَهُ فَیَتَذَكَّرُ وَیَفْزَعُ إِلَى التَّوْبَه وَالْمَخَافَةِ فَیَزْدَادُ بَصِیرَةً وَمَعْرِفَةً لِمَا زِیدَ فِیهِ مِنَ الْخَوْفِ. خداوند از لغزش مؤمن چشم می‌پوشد و او هم درمی‌یابد که مرتکب اشتباه بزرگی شده است. بر اثر خوفی که مؤمن در این حال احساس می‌کند، خداوند بر بصیرت و معرفت او می‌افزاید و به این سبب با قوت بیشتری به مبارزه ادامه می‌دهد.

امید به خدا در مبارزه با نفس

این بخش روایت به نکته تربیتی دیگری نیز اشاره کرده است. انسان با مغلوب‌شدن در میدان نبرد با نفس نباید ناامید شود، بلکه باید امیدوار باشد که نیرویش بیشتر شود؛ ازاین‌رو باید توبه‌کنان به خداوند متعال پناه آورد و از او بخواهد که در این رزمگاه نگهدارش باشد. توجه به خداوند و توبه به درگاه او همانند ترس از خشم خدا باعث تقویت روح مؤمن می‌شود؛ اراده‌اش را تقویت می‌کند؛ و بر کمالش می‌افزاید. شاید یکی از معانی‌ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ،(1) این باشد که توبه‌کردن و پناه‌آوردن گناهکار به خداوند عبادتی است که پیش از انجام گناه توجهی به آن نکرده است. این حالت تضرع و درخواست، علاوه ‌بر جبران عمل گذشته گناهکار، کمالی هم بر او می‌افزاید؛ یعنی قدرت کسب نور بیشتری می‌یابد. بعید است وقتی انسان توبه می‌کند و از خداوند متعال می‌خواهد که از زشتی‌هایش چشم بپوشد در همان حالْ مرتکب گناه شود، چنان‌كه در حالت عادی مرتکب گناه شده بود.


1. فرقان (25)، 70. «خداوند بدی‌هایشان را به نیكی‌ها تبدیل مى‏كند».

افزایش بصیرت و معرفت بر اثر خوف الهی

خداوند متعال مؤمن را در صورت مغلوب‌شدن در مبارزه با نفس یاری می‌کند؛ توبه او را می‌پذیرد؛ و بر بصیرت و معرفتش می‌افزاید. امام باقر علیه السلام در ادامه به این آیه قرآن به‌منزله کبرای استدلال اشاره می‌کنند: إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ.(1)

اهل تقوا از گناه دوری می‌کنند. مؤمنی که گاه لغزشی از او سرمی‌زند دائماً پیرو شیطان نیست و این‌گونه نیست که شیطانی بر او گماشته شده، که رفیق و قرین اوست. از آیات قرآن برمی‌آید که رابطه شیطان با انسان‌ها چندگونه است: برخی خود، مجسمه شیطان‌اند؛ برخی با شیطان قرین‌اند، یعنی شیطان رفیقِ ثابتِ آنهاست: وَمَنْ یَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرینٌ؛(2) و برخی نیز شیطانِ گماشته و قرین ندارند اما شیطان‌هایی که در گذار و منتظر طعمه هستند، آنان را به دام می‌اندازند:(3) إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ.(4) این برخورد شیطان علت همان لغزشی است که انسان در یک لحظه مرتکب می‌شود. این دسته از انسان‌ها به‌محض اینکه مرتکب گناهی نامنتظَر شوند، با ناراحتی متوجه کار بد خویش می‌شوند و با وقوف بر اینکه چه عقوبتی در پی این لغزش است، بر بصیرتشان افزوده می‌شود، فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ. در این تعبیر جمله اسمیه بر پیدایش بصیرت ثابت در چنین اشخاصی دلالت می‌کند.

تشبیه امام علیه السلام  در این بخش بسیار زیباست. مؤمن پیوسته با نفسش درحال کُشتی‌گرفتن است. طبیعی است که گاهی هم مغلوب حریف می‌شود؛ اما با تمرین زیاد و کسب تجربه و قدرت، بر اثر گذشت زمان به مقامی می‌رسد که دیگر حریف (‌نفس‌) نمی‌تواند او را شکست دهد. به فرموده امام باقر علیه السلام مؤمن در این


1. اعراف (7)، 201. «درحقیقت، كسانى كه [از خدا] پروا دارند، چون وسوسه‏اى از جانب شیطان بدیشان رسد [خدا را] به یاد آورند و به ناگاه بینا شوند».

2. زخرف (43)، 36. «و هر‌كس از یاد [خداى‏] رحمان دل بگرداند، بر او شیطانى مى‏گماریم تا دمسازى براى وى باشد».

3. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج8، ص381.

4. اعراف (7)، 201.

میدان ممکن است زمین بخورد؛ اما با یاری الهی برمی‌خیزد و مبارزه را با جدیت بیشتر از سر می‌گیرد. این یاری الهی به این دلیل است که مؤمن بر تخلف و گناه اصرار ندارد؛ اما گاهی نفس بر او چیره می‌شود.

این فقره از حدیث، پس از بیان شروط دشوار ولایت ائمه علیهم السلام، راهکاری را نشان می‌دهد تا مردم ناامید نشوند و بدانند که می‌توانند با استقامت در مبارزه با نفس در زمره اهل ولایت قرار گیرند. با افزوده‌شدن خوف مؤمن، بصیرت او نیز افزایش می‌یابد: فَیَزْدَادُ بَصِیرَةً وَمَعْرِفَةً لِمَا زِیدَ فِیهِ مِنَ الْخَوْفِ. از این عبارت معلوم می‌شود که خوف و معرفت با یکدیگر ارتباط دارند. بر اساس آنچه حضرت فرموده‌اند، هرچه خوفِ جدی و حقیقی انسان بیشتر شود، بصیرت و معرفت او نیز افزایش می‌یابد؛ اما گاهی خوف ما جدی نیست، بلکه بر اثر ناراحتی‌های جزئی دنیایی است. اگر خوف جدی باشد، حتماً موجب افزایش بصیرت می‌شود.

هر قدر علم انسان به خداوند متعال و صفاتش بیشتر باشد، تواضع او نیز بیشتر می‌شود؛ یعنی در برابر او احساس کوچکی و ضعف می‌کند و از اینکه از چشم خدا بیفتد هراسی درونی دارد: إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء.(1)مؤمن با افزایش تواضع بیشتر به خدا پناه می‌برد و خدا هم بیشتر به او لطف می‌کند و در نتیجه به‌تدریج مراتب کمال را تا رسیدن به عالی‌ترین سطح طی می‌کند.


1. فاطر (35)، 28. «از بندگان خدا تنها دانایان از او مى‏ترسند».