بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّيِبِينَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
تقدیم به روح مطهر امامرضواناللهعلیه و همه شهدای والامقام اسلام، صلواتی اهدا میکنیم.
خداوند متعال را شکر میکنم که توفیق عنایت فرمود در جوار آستان ملکپاسبان حضرت ثامنالحججصلواتاللهعليهوعليآبائهوأبنائهالمعصومين در حضور شما عزیزان، اساتید محترم، برادران و خواهران گرامی عرض سلام و ارادت و قدردانی از عزیزان داشته باشم.
بی مقدمه، یکدفعه یادم آمد که این سوره را بخوانم:
أعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيْم* بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم* أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ* وَوَضَعْنَا عَنْكَ وِزْرَكَ* الَّذِي أَنْقَضَ ظَهْرَكَ* وَرَفَعْنَا لَكَ ذِكْرَكَ* فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا* إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا* فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ* وَإِلَى رَبِّكَ فَارْغَبْ؛[1]
حقیقتش این است که مناسبتی که به ذهن من آمد که این سوره را بخوانم همین آیه این سوره بود که فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ؛ شما یک مسئولیتی داشتهاید و چند روزی زحمت کشیدهاید و به سرانجام رسیدهاید و از این مسئولیت، فراغت پیدا کردهاید. یادآوری کردم که خداوند متعال یک موقعیتی البته بهمراتب هزاران مرتبه مهمتر، عظیمتر و بابرکتتر از این فرصت را برای پیغمبر خودش پیش آورد و بعد از انجام وظایف توسط ایشان، فرمود: فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ*وَإِلَى رَبِّكَ فَارْغَبْ، وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ.[2]
من همیشه اینگونه فکر میکردم که این آیات صرفاً یک قضیةٌ فی واقعة است و خداوند متعال این آیات را بر پیغمبر خودش نازل فرمود و تمام شد و دیگر به ما ربطی ندارد. شاید از دیگران هم همینگونه شنیده بودم و تا حالا هم به ذهن من نیامده بود که مثلاً یک قاعده یا سنتی از این آیات استفاده میشود. به ذهنم آمد که این آیات فیالجمله قابل تعمیم باشد و بیانگر یک سنت الهی است که کم یابیش مرتبهای از آن برای همه کسانی که مسئولیتهایی را به آنها میسپارد صدق میکند مخصوصاً برای کسانی که خودشان را به نحوی وارث انبیا میدانند؛ اَلْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ اَلْأَنْبِيَاءِ؛ إنَّ الأَنبِياءَ لَم يُوَرِّثوا ديناراً ولا دِرهَماً، ولكِن وَرَّثُوا العِلمَ، فَمَن أخَذَ مِنهُ أخَذَ بِحَظٍّ وافِرٍ.
ما که چنین ادعایی داریم، حالا اگر به زبان هم نیاوریم ولی در دل خودمان چنین ادعایی داریم که داریم راه پیغمبرصلیاللهعلیهوآله را ادامه میدهیم و یک مرتبهای از کارهایی که به دوش ایشان بوده ولو با هزاران مرتبه تنزل را عهدهدار هستیم و داریم همان راه را میرویم، اگر اینگونه باشد- حالا بهعنوان تفسیر قرآن عرض نمیکنم- بعید نمیدانم که مضمون این آیات درباره چنین کسانی هم صادق باشد.
وقتی خداوند متعال مسئولیتی را به عهده کسی میگذارد، انسان خواهناخواه از اول از سنگینی بار وحشت میکند که آیا من میتوانم این بار سنگین را عهدهدار شوم و انجام دهم؟! مخصوصاً وقتیکه انسان با دشمنان عنودی روبرو است بیشتر به تردید میافتد که آیا من واقعاً میتوانم در مقابل این دشمنان مقاومت کنم و وظیفه خودم را درست انجام دهم و بار را به منزل برسانم؟!
قدر متیقن، شخص پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله چنین وضعی را احساس میکردند. شاید ائمه اطهار هم بعد از ایشان مرتبهای از این نگرانی را داشتند- این را بهحسب طبع بشری میگویم- و بعد اگر کسانی خودشان را جانشین و وارث امام میدانند و وظیفه خودشان میدانند که بار انبیا و اولیا را عهدهدار باشند آنها هم چنین نگرانیای خواهند داشت که آیا ما میتوانیم چنین بار سنگینی را عهدهدار شویم؟! مؤید آن هم این است که من خیلی وقتها دیدهام که طلاب جوانی که یا هنوز معمم نشدهاند و یا اوایل معمم شدن آنهاست احساس نگرانی میکنند که آیا ما لایق این مقام هستیم که لباس پیغمبرصلیاللهعلیهوآله را بپوشیم و بیاییم بار آنها را عهدهدار شویم؟! اگر چنین باشد میشود گفت که اینها هم یک مرتبهای از آن نگرانی را دارند که احتیاج به چنین بیانی دارند که نگران نباش! أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ؟! ما به شما شرح صدر میدهیم، سینه شما را باز میکنیم، نمیگذاریم دل شما تنگ شود، نمیگذاریم دل شما بگیرد، نمیگذاریم سختیها به شما فشار بیاورد مخصوصاً فشارهایی که جنبه روحی و روانی دارد؛ بدگوییها، تهمتها، بیاعتناییها، بیمهریها، مخصوصاً از ناحیه دوستان. در خصوص دشمنان، آدم پیه آن را به تن خودش مالیده که آنها دشمنی خواهند کرد اما آدم از ناحیه دوستان توقع ندارد. وقتی بیمهریهایی از ناحیه دوستان میبیند بیشتر دل او تنگ میشود و احتیاج به شرح صدر دارد تا دلش باز و گشاد شود و احساس تنگی و فشار نکند. این خیلی کمک میکند به اینکه آدم بتواند وظیفه خودش را انجام دهد.
انسان وقتی حوصلهاش سر برود و احساس سرخوردگی و گرفتگی کند آن کار سادهای هم که از دست او برمیآید را نمیتواند درست انجام دهد اما وقتیکه شرح صدر داشته باشد، احساس تنگی نکند، احساس فشار نکند، اقلاً آن اندازهای که از او ساخته است میتواند توان خودش را به کار بگیرد و کار خودش را انجام دهد.
اولین کمکی که خداوند متعال برای کسانی که مسئولیت الهی را میپذیرند، از نبوت و امامت گرفته تا مراتب وراثت و جانشینی آن بزرگواران، این است که یک مقدار وسعت سینه به آنها میدهد و تحمل آنها زیاد میشود. اینجا کلام را خیلی میشود بسط داد و نمونههایی از حرکت امام و از دیگران، از صدر اسلام تابهحال را ذکر کرد ولی حالا نمیخواهم خیلی صحبت کنم.
بعد از آن میفرماید: وَوَضَعْنَا عَنْكَ وِزْرَكَ*الَّذِي أَنْقَضَ ظَهْرَكَ؛ وقتی خدا بگوید یک چیزی کمر تو را شکانده دیگر معلوم است که چقدر سنگین است! میگوید آن بار کمرشکن! الَّذِي أَنْقَضَ ظَهْرَكَ! أَنْقَضَ یعنی خُرد کرد؛ مثل استخوانی که خرد شود، پشت تو را شکست؛ این بار را از دوش تو برداشتیم یعنی به منزل رساندیم، کمک کردیم تا بار را به منزل برسانی و دیگر احساس سنگینی نکنی. وقتی باری به دوش آدم هست آدم احساس سنگینی میکند. وقتی بار را به منزل رساند و گذاشت راحت میشود؛ وَوَضَعْنَا عَنْكَ وِزْرَكَ*الَّذِي أَنْقَضَ ظَهْرَكَ؛ این مرحله دوم؛ نگران نباش! بار تو را به منزل میرسانیم.
مرحله سوم؛ وَرَفَعْنَا لَكَ ذِكْرَكَ؛ نام تو را بلند کردیم و تو را در جهان پرآوازه کردیم. حالا نمیخواهم بحث گسترده کنم، فقط یادتان باشد و ببینید که امامرضواناللهعلیه، قبل از این نهضت، یعنی 55 سال قبل، چه شهرتی در عالم داشت؟! چه کسی ایشان را میشناخت؟! در داخل کشور چه کسانی ایشان را میشناختند، حتی در بین علما؟! و بعد از انقلاب، با آنهمه سختیها و گرفتاریها، چگونه پرآوازه شد که معروفترین شخصیت تاریخ معاصر شد و همه، حتی کفار و دشمنان، احترامی برای ایشان قائل شدند که در عالم بینظیر بود. این هم یک نمونهای از این است که وَرَفَعْنَا لَكَ ذِكْرَكَ. آیا ما این کارها را برای تو انجام ندادیم؟! پس نگران نباش! أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ*وَوَضَعْنَا عَنْكَ وِزْرَكَ*الَّذِي أَنْقَضَ ظَهْرَكَ*وَرَفَعْنَا لَكَ ذِكْرَكَ.
بعد یک بیانی دارد که کأنه تعلیلی برای این رفتار است؛ این سنتهایی که ما درباره تو اجرا کردیم دلیل داشت؛ فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا*إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا. همین آیه شاهد بر این است که این سنت الهی فقط اختصاص به پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله ندارد. میفرماید فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا، نمیفرماید انّ مع عسرک یسرا؛ إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ (با الف و لام جنس) يُسْرًا یک قاعده کلی است. بعد باز تأکید میفرماید که حتماً اینگونه است؛ إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا.
این بیشتر به درد آن کسانی میخورد که بار آنها هنوز به منزل نرسیده، در حال انجام وظیفه هستند، از سختی راه نگران هستند که آیا ما میتوانیم این سختیها را تحمل کنیم یا نه و چه خواهد شد؟
ما و همه شما، با کسانی از دوستان و عموم مردم و دیگران برخورد کردهایم که نگران این هستند که عاقبت این انقلاب چه خواهد شد؟ عاقبت این دولت چه میشود؟ از اینگونه نگرانیها دارند. در زمان جنگ، نگران بودند که عاقبت این جنگ چه میشود؟ شهرهای ما را گرفتند، بمب باران کردند، چنین و چنان کردند، خانهها را ویران کردند، مردم را کشتند، صدها هزار شهید دادیم، عاقبت چه خواهد شد؟ همه نگران هستند. جواب آن یک کلمه است؛ إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا. این بهترین تسلّی برای مؤمنین است که خدا چنین سنتی دارد و اختصاص به پیغمبر هم ندارد؛ هر جا بار سنگینی هست و دشواریهایی دارد خدا برای آن فَرَج و یُسری قرار داده است. این سختیها سرآمدی دارد، میگذرد، آخرش شیرینیِ کامیابی و پیروزی است. حالا اضافه بر آیات دیگری که در این زمینه هست و فرمایشاتی که مقام معظم رهبریادام الله ظله العالی بارها فرمودهاند، کأنه به ما ضمانت دادهاند که این انقلاب به پیروزی کامل خواهد رسید و این سختیها برطرف خواهد شد ولی باید یک دوران و یک شرایطی را گذراند.
حالا بحثهایی هست که چرا خدا عالم را اینگونه قرار داده که باید این سختیها پیش بیاید، اینهمه ظلم شود، اینهمه خرابی به بار بیاید، بمبارانها کنند، بمبارانهای اتمی، غیر اتمی، خوشهای؛ عالم چرا اینگونه است؟ خداوند متعال جواب این سؤال را در جاهای دیگر بهصورت مفصل بیان فرموده است. اجمال آن این است که ما اصلاً این عالم را برای امتحان آفریدهایم؛ الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا.[3] ما برای شما یک مقامی تهیه دیدهایم که ملائکه نمیتوانند به آن مقام برسند چون آن انتخاب شما را ندارند. آن مقام، مخصوص شما یا کسان دیگری است که مثل شما چنین انتخابی داشته باشند؛ تکلیفی که دو راه دارد، عصیان و اطاعت دارد.
راه ملائکه یکسره و یکسویه است؛ لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ[4]. به تعبیر آن روایت شریف اصلاً لذت و غذای آنها بندگی خداست؛ طعامهم التسبیح؛[5] اگر تسبیح نکنند چه کار کنند؟! ملائکه به آن مقام خاصی که خدا برای خلیفه خودش قرار داده که مظهر اختیار خدا هم است نمیرسند. جای یک موجودی خالی بود که خودش سرنوشت خودش را انتخاب کند و طبعاً مراتبی خواهد داشت. هر مرتبهای که عالیتر است سختیها و دشواریها و امتحانات سختتری خواهد داشت.
معنی امتحان همین است؛ کلاس اول را گذراندی، امتحان سادهای بود. حتماً امتحان کلاس دوم سختتر است. کدام مدرسه است که امتحان اول و دوم آن یکی باشد؟! کدام مدرسه است که دوره ابتدایی آن با دوره دبیرستان آن یکی باشد؟! کدام مدرسه است که امتحان کنکور آن با امتحان ساده آن مساوی باشد؟! هرچه میخواهی بالاتر بروی باید امتحان سختتر بدهی؛ یعنی باید آمادهتر شوی برای اینکه بار سنگینتری را به دوش بکشی.
بهترین بشارتی که برای آدم در حین انجام تکلیف فراهم میشود این است که به او بشارت بدهند که این سختیها تمام میشود، روز آسودگی و فراغت و پیروزی در انتظار شماست، کامیاب خواهی شد؛ إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا.
بعد از این آیه، دو، سه آیه کوچک دیگر هم دارد. این تکلیف گردن شما بود و به کمک خدا و با توفیقات الهی و طبق سنت الهی دشواریهای آن را تحمل کردید و بار را به منزل رساندید و راحت شدید؛ اما کار شما تمام نشد، مسیر شما بهسوی قرب الهی همچنان ادامه دارد ولو تکلیف اجتماعی شما برداشته شد، سنگینیها و دشواریها برطرف شد ولی حالا باید از این راحتی و آسایش برای پروازها استفاده کنید. از حالا به بعد سبکبال هستید و میتوانید پرواز کنید. تا حالا سنگهای سنگینی به پای شما بسته بود، اگر یک قدم میخواستید بردارید باید بهزحمت خودتان را میکشیدید. اگر یک بار سنگینی به پای آدم بسته باشد بهآسانی نمیتواند قدم بردارد. انسان باید همت داشته باشد، توکل بر خدا کند و اراده قوی داشته باشد که بتواند سختیها را تحمل کند، خدا هم به او وعده میدهد که نگران نباش! میتوانی؛ شما میتوانید.
حالا این بار به منزل رسید، این سختیها برطرف شد و حالا راحت شدید؛ ما دیگر ترقیای نداریم؟ چرا، ترقی پروازگونه داریم؛ فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ* وَإِلَى رَبِّكَ فَارْغَبْ. حالا دیگر تمام توجه خودت را به رسیدن به قرب الهی، مراتب قرب و آنچه مربوط به پرواز روحت است متوجه کن! ما تکالیف تو را برداشتیم، بار اجتماعی تو را به منزل رساندیم اما خیال نکن که دیگر کار تمام شد و لطف خدا دیگر تا همین جا بود و بیش از این نیست؛ لطف خدا بینهایت است. از این فرصت راحتی استفاده کن! فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ* وَإِلَى رَبِّكَ فَارْغَبْ. دیگر تمام توجه خودت را معطوف به ساحت قرب الهی کن که بتوانی پرواز کنی، از حالا به بعد سبکبال هستی، دیگر سنگی هم به بالت بسته نیست، همه سنگها را ریختهای، تکلیفها را انجام دادهای، أَنْقَضَ ظَهْرَكَ؛ حالا راحت میتوانی پرواز کنی.
در این خصوص مثالهای متعدد میشود زد ولی نمیخواهم خیلی وقت شما را بگیرم. اجمالاً این را میشود یک سنت الهی برای کسانی تلقی کرد که خدا تکالیفی را بر دوش آنها قرار داده است. تکلیف هم اصلاً از کلفت است یعنی سنگینی. زندگی دنیا هم بی رنج و زحمت نمیشود؛ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي كَبَدٍ.[6] همه اینها هست. سختیها که گذشت، تازه شما سبکبال، تمام توجه خودتان را به قرب الهی معطوف کنید. سعی کنید در هر لحظه آنچه را انجام دهید که او بیشتر دوست میدارد. این توضیحی بود که راجع به این سوره از سورههای کوچک قرآن به ذهن قاصر بنده رسید که البته هر سوره کوچک آن بسیار بزرگ است.
شما یک تکلیفی به دوشتان بود، یک مرحله از تکلیفی که عهدهدار شده بودید را به پایان رساندید. اولاً تجربه کردید که إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا؛ تجربه کردید که یک روزی سنگینی بار، سبک میشود؛ به شما کمکهایی خواهد رسید؛ احساس میکنید بار خودتان را به منزل رساندهاید و سبکبال شدهاید؛ اما خیال نکنید که کار تمام شد و دیگر برویم بخوابیم و استراحت کنیم؛ نه، حالا وقت پرواز است، خیلی با سرعت میتوانید پیش بروید. آنها برای شما زمینهای را فراهم کرد که بتوانید پرواز کنید. شما یک رشد جسمانی پیدا کردهاید منتهی این سنگها به بالوپر شما بسته بود و نمیتوانستید زود پرواز کنید اما رشد آن را پیدا کردهاید. حالا رشد پیدا کردهاید، سنگها هم از دستوبال شما برداشته شده و راحت میتوانید پرواز کنید؛ فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ؛ حالا بایست! در روایات آمده که یعنی به نماز بایست! وَإِلَى رَبِّكَ فَارْغَبْ؛ میل و رغبت و توجه خودت را به ساحت قدس الهی معطوف کن! اینکه حالا بعدش چه پیدا میشود را اینجا نفرموده است. در بعضی جاهای دیگر در این خصوص اشاراتی هست.
خب همه ما بار سنگینی را عهدهدار شدیم و به یاری خدا و تحت توجهات حضرت ثامنالحجج، این بار را به منزل رساندیم؛ آیا واقعاً این کار درستی بود که کردیم؟! ارزش داشت که این بار را بکشیم و حمل کنیم؟! چقدر ارزش داشت؟! نمیشد یک کار راحتتر، کم مسئولیتتر و بیدغدغهتری باشد که انجام دهیم و ثواب هم داشته باشد و اینقدر هم دلهره و اضطراب نداشته باشیم، اینهمه مخالفتها و توطئهها هم علیه آن انجام نگیرد؟! این در یک اشل محدودی برای کار تکتک خودمان.
یک مقدار وسیعتر آن؛ 55 سال پیشتر، امامرضواناللهعلیه در روز وفات امام صادقصلواتاللهعليه و بعد از آن، در روز دوازدهم محرم یک حرکتی را شروع کرد. این حرکت در مقیاسهای عادی خیلی تبعات سنگینی داشت. شاید آن روز خود ایشان هم باور نمیکرد که صدها هزار جوان برومند مثل دسته گل، جانشان را در این راه فدا کنند. شاید خود ایشان هم باور نمیکرد. حالا آن وقت گذشت؛ آیا راه بهتری وجود نداشت؟! یک کاری میکرد که دین محفوظ میماند، نماز و روزه سر جای خودش بود، اینهمه کشتار و اینهمه ویرانی هم نمیدادیم.
ممکن است شما در دل خودتان بگویید: آشیخ! دیوانه شدی؟! این حرفها چیست که میزنی؟! ما انقلاب کردیم، دل بستهایم، امیدها داریم، به شفاعت همین شهدا امید داریم، حالا داری در اصل آن تشکیک میکنی؟! متأسفانه آدمیزاد طوری است که بعد از اینکه سی، چهل سال یک راهی را میرود بعد آخرش ممکن است شک کند و حتی بالاتر، گاهی ممکن است اصلاً منکر شود و بگوید ما اشتباه کردیم! حیف شد! عمر ما تلف شد! همین آدمیزاد دو پا.
قرآن نمونههای آن را اشاره میکند؛ وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا؛[7] یادم نیست که این تعبیر الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا در قرآن در موردی غیر از انبیا و آنچه مربوط به انبیا است درباره کس دیگری هم آمده باشد؛ ولی این شخص، پیغمبر نبود و همین تعبیرات در مورد او آمده است. در روایات بیان شده که ایشان چه مقامی داشت و چه عزتی پیش مردم داشت و معروف شده بود که این شخص، مستجاب الدعوة است و هر دعایی که بکند خدا دعای او را مستحاب میکند. عملاً هم اینگونه بود و مردم بیخودی پیش او نمیآمدند. او از بستگان حضرت موسی بود و دارای مقام عبادت و نیایش و اخلاص و زهد و این حرفها بود و طوری شده بود که جامعه، او را بهعنوان یک کسی میشناخت که مستجاب الدعوة است و هر دعایی که بکند خدا دعای او را مستجاب میکند. فَانْسَلَخَ مِنْهَا؛ این آقا با وجود همه این مقاماتی که داشت و ریاضتهایی که کشیده بود و عبادتهایی که کرده بود و کرامتی که خدا به او عطا کرده بود، همه اینها را دور ریخت و رها کرد؛ وَلَٰكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ؛[8] دل به دنیا داد و از هوای نفس خودش پیروی کرد آنهم بعد از اینکه مقام مستجاب الدعوة پیدا کرده بود ها! آن وقت نتیجه چه شد؟ خدا چشمپوشی کرد و گفت خب، حالا چندین سال عبادت ما را کرده، این هم حالا با آن، شتر دیدی ندیدی؟! بله؟! ببینیم قرآن چگونه درباره این قضاوت میکند؛ میفرماید فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ؛ این آدم مثل سگ میماند! همان کسی که مستجاب الدعوة بود ها! آن مقام را هم خدا به او داده بود. میفرماید در اثر دلبستگی به دنیا و پیروی از هوای نفس، همه اینها باطل شد. مثل یک آدم عادی بیسواد مثلاً مبتدی هم نشد بلکه مثل سگ شد! فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ؛[9]
چون آدمیزاد اینگونه است، ما اگر هرچه هم خدا به ما لطف کند، ته دلمان باید یک نگرانی از عاقبت خودمان داشته باشیم؛ ما چه خواهیم شد؟! آیا ممکن است یک شرایطی پیش بیاید که ما همه آنها را رها کنیم و دل به یک چیزهایی ببندیم که شبیه حیوانات شویم؟! هیچ کس مصونیت ندارد. تا انسان مکلّف، روی این زمین و زیر این آسمان نفس میکشد امتحان هست. تا آخرین لحظهای هم که اینجا زندگی میکند از امتحان معاف نمیشود. ما این تکلیف را انجام دادیم ولی کسانی را هم میبینیم که بعد از اینکه سالها زندان رفتند، شکنجه شدند، در میدان جهاد شرکت کردند، بارها تا لب مرگ رفتند ولی وقتی جنگ تمام شد به خانههایشان برگشتند و قاچاقفروش شدند! آدمیزاد اینگونه است.
ما هم باید نگران آینده خودمان باشیم، باید به خدا پناه ببریم، به اولیای خدا توسل داشته باشیم تا نظر عنایتی به ما داشته باشند، دست ما را بگیرند و نگذارند گمراه شویم. البته شرط آن این است که گدایی صادقانهای داشته باشیم؛ محال است کسی در خانه اهلبیت، صادقانه گدایی کند و پاداش نگیرد؛ محال است. اگر کسانی حاجات خودشان را نمیگیرند به خاطر این است که صادقانه دعا نکردند، خودشان رفتند طراحی کردند، به خیال خودشان زحمتها کشیدند و کار را تمام کردند، حالا تعارف هم کردند که آقا امام رضا! شما هم به ما یک عنایتی بکن! تعارفهایی که به همدیگر میکنیم که آقا! خواهش میکنم بفرمایید! شما بفرما! تعارف است.
ما هم باید مثل یک کسی که واقعاً احساس میکند که مشرف به مرگ است، امر او دایر بین حیات و مرگ است، اگر به او کمک کنند زنده میماند اگر نه میمیرد، ما هم باید احساس کنیم که بین بهشت و جهنم هستیم. اگر پای ما بلغزد در جهنم میافتیم و اگر دست ما را بگیرند به بهشت میرویم. این را صادقانه در خودمان بیابیم و دست به دامان شویم؛ محال است ما را رها کنند! اگر بعضی جاها از ما دستگیری نمیکنند برای این است که صادقانه نخواستهایم! این یک مسئله.
مسئله دوم این است که حالا یک کاری بود 10 روز، 20 روز، 40 روز، یک ماه، کمتر یا بیشتر انجام دادیم، این اولش بود. دهها امثال آن پیش خواهد آمد. شما آمادگی کسب کنید برای اینکه دفعه دوم را بهتر، با تجربه بیشتر و با اخلاص بیشتر انجام دهید تا خدا پاداش شما را چند برابر عنایت بفرماید؛ يُضَاعِفُ لِمَنْ يَشَاءُ اَضعافـًا مُضاعَفَةً. دیگر این پاداشها به چه حدی برسد بنده که خیال میکنم ما انسانها با هیچ محاسبات ریاضی و با این کامپیوتر و با وسایل دیگر نمیتوانیم حساب آن را بکنیم. حساب این پاداشها به گونه دیگری است. این را عرض میکنم برای اینکه ما درست نمیتوانیم کارهای خودمان را ارزشیابی کنیم که این کار چقدر میارزد. حالا یک وقت واجب توصلی است، آن تکلیفی است که انجام میدهیم. حالا به هر نیتی که باشد از عذاب آن نجات پیدا میکنیم؛ اما این که این چقدر ارزش دارد که موجب رفعت شود و ما را ترقی دهد خیلی مشکل است که خود آدمیزاد بتواند ارزشیابی کند.
در روایات یک چیزهایی میبینیم که بر تعجب ما افزوده میشود. گاهی میبینیم ارزش یک ضربت شمشیر از مجموع عبادت جن و انس بیشتر میشود؛ میلیونها و میلیاردها انسان در طول تاریخ، شب و روز عبادت میکنند، روزه میگیرند، سحرخیزی میکنند، اولیای خدا و خوبان در میان آنها هستند، همه اینها را در یک کفه ترازو بگذار، ضَرْبَةُ عَلّیٍ یَوْمَ الْخَنْدَق را هم در یک کفه دیگر بگذار؛ این سنگینتر از آنهاست! چرا؟ میزان آن درست دست ما نیست. آنچه هست این است که حسابِ کاملاً دقیق دارد و سر سوزنی گزاف در آن نیست. اگر ما فرمول آن را داشته باشیم میبینیم که درست همین است، منتهی فرمول آن دست ما نیست. این حالا نسبت به خود علیعلیهالسلام که چه بگوییم؟! چه بگوییم؟!
بالاتر از این، کسی که علیعلیهالسلام را دوست میدارد، یک کاری برای نوکرهای علیعلیهالسلام کرده، یک خدمتی برای یک شیعه انجام داده، گاهی شاد کردن دل یک شیعه، گناهان چندین ساله آدم را میآمرزد! این چه حسابی است؟! دست ما نیست. میتوانیم یک چیزهای کلیای ببافیم اما حقیقت آن فراتر از عقل ما است؛ اما راست است، دقیق هم حساب دارد ولی عقل ما نمیرسد.
گاهی یک زیارت سیدالشهداصلواتاللهعليه در یک شب جمعه، یک سلام اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ، این درباره سایر ائمه نیست، فقط زیارت سیدالشهداصلواتاللهعليه؛ شب جمعه رو به کربلا بایست و بگو اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ، چقدر بلاها را از تو دور میکند، چقدر ثواب برای تو مینویسند و چقدر گناهان تو آمرزیده میشود؛ چرا؟! عقل ما نمیرسد.
اجمال آن این است که امام حسین و سایر ائمه اطهار و اولیاء خدا به دریایی از نور و عظمت وصل هستند که این قطرهها در مقابل آنها چیزی نیست. آن «اَلسَّلامُ» یک ارتباط برقرار کردن با آن دریا است، مثل کسی است که دست خود را در کُر میگذارد. آن، جا دارد که همه آلودگیها و نجاستها را پاک کند اما به شرطی که بداند با چه کسی دارد تماس میگیرد و او چه کار کرده که به این مقام رسیده است. یک چنین محاسباتی است که ما درست فرمولهای دقیق آن را نداریم، نمیتوانیم خودمان قضاوت کنیم اما لطف خدا آنقدر زیاد است که باید بدانیم اگر کوههای گناه داشته باشیم، هر وقت صادقانه در خانه خدا برویم همه اینها قابل آمرزش است. گاهی با یک قطره اشکی که برای سیدالشهداصلواتاللهعليه بریزیم، گاهی یک قدمی که برای شادی دل یک مؤمنی برداریم؛ اینکه ارزش این کارها چقدر است به عقل ما نمیرسد. این است که هیچ کار خوبی را نباید کوچک بشماریم.
این عین عبارت روایات است؛ هیچ عبادتی را کوچک نشمار، شاید رضای خدا در همان کار کوچک باشد.
شخصی مدتی به زیارت حضرت رضاصلواتاللهعليه آمده بود. این یک مَثل است؛ گاهی خواب و مکاشفات و اینها هم برای تأیید بد نیست ولی اینها دلیل نمیشود، اینها حجت نیست؛ این شخص شب و روز، وقت و بیوقت، سحر و وقتهای دیگر مرتب به زیارت رفته بود. بعد از خود امام رضاصلواتاللهعليه خواسته بود که میخواهم ببینم که این زیارت من قبول شد و این زیارت چه ثوابی داشته است؟ در عالم رؤیا به او گفتند که در بین همه این زیارتهایی که کردی یک سلام تو قبول شد و آن باعث آمرزش تو شد. گفت کدام سلام من؟! چه امتیازی داشت؟! گفتند یک روز احتیاج به غسل واجب داشتی، مسیر تو از صحن میگذشت. باید از این در وارد میشدی و برای حمام میرفتی. از پنجره فولاد، روبروی قبر آقا امام رضاعلیهالسلام رسیدی. خجالت کشیدی که با این حال آلوده سلام کنی، با سر زیر و حالت خجل سرت را پایین انداختی و گفتی اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا الحَسَنِ. چون در آن سلام هیچ شائبه ریا نبود، خودت را هم کوچک میدیدی و چیزی نمیدیدی، فقط محبت امام رضا بود که گفتی اَلسَّلامُ عَلَیْکَ، امید اینکه ثوابی به تو بدهند و یک کاری کنند نبود، فقط محبت امام رضا بود، در آن حالی که پاک نبودی و خودت خجالت میکشیدی آن سلام را دادی آن قبول شد و همه گناهانت به خاطر همان سلام آمرزیده شد اما در سایر عبادتهایت نکاتی بود، هیچ کدامش خالص نبود، صاف و زلال نبود، آنها را خیلی نپسندیدند.
این است که در روایت میفرماید هیچ کار خیری را کوچک نشمار ولو دل یک بچهای را شاد کنی اما برای خدا و هیچ گناهی را کوچک نشمار، شاید غضب خدا در آن گناه باشد! آدم در دل خودش میگوید اینکه چیزی نیست، گفتهاند نکن اما اینکه چیزی نیست؛ این استخفاف به گناه باعث میشود آن را از گناهان کبیره کند! آنهم از گناهان کبیرهای که به این زودی آمرزیده نمیشود چون علاج آن باید بشود.
آن کوچک دیدن گناه و احساس شرم نکردن به خاطر این است که او خودش را بزرگ میدیده که این کار را میکرده؛ ما که اینقدر خوب هستیم، علم داریم، عبادت کردیم، جهاد کردیم، حالا چنین گناهی هم کردیم که چیزی نیست، قابل توجه نیست. چون گناه را سبک شمرد، استخفاف به گناه، آن را غیرقابل آمرزش میکند.
عرض بنده این است که شما عزیزان، خودتان را برای تکلیفی که یک مقدار سنگینتر است آماده کنید. با تجربهای که داشتهاید و با این آیاتی که تلاوت کردم و دهها مؤید آن وجود دارد مطمئن باشید که دشواریها کم میشود إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا و درنهایت پیروزی از آنِ حق است؛ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ.[10]
سعی کنید در هر کاری چه کار کوچک، چه کار بزرگ، چه پروژه عظیمی که مدتها وقت میطلبد و انرژی صرف میکند و چه کار یک لحظهای، یک نگاه، یک دستی که سر یک کسی بکشید، یک تبسمی که به روی یک مؤمنی بکنید، سعی کنید انگیزههای دیگر را دور بریزید و آن را خالص برای خدا انجام دهید؛ أَلَا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ؛[11] خدا دین خالص را دوست دارد و میپذیرد. آنهای دیگر را هم اگر قبول کند از روی تفضل و با شفاعت و با کمکهای دیگر است. آنی که صاف میپذیرد و قبول میکند و میگوید خوش آمدی، آن است که فقط برای او باشد.
البته برای او بودن هم مراتبی دارد؛ به یاد مرحوم دکتر بهشتیرضواناللهعلیه افتادم که میفرمود اخلاص هم مراتب دارد، برای خدا بودن هم مراتب دارد. ما برای خدا بودنمان یعنی از ترس جهنم، برای رسیدن به بهشت، این را میگوییم برای خداست؛ این کار را کردیم تا خدا ما را عذاب نکند، تا خدا ما را به بهشت ببرد، این برای خداست؛ اما اگر یادتان باشد امامرضواناللهعلیه یک چیزی فرمود که پشت آدم را میلرزاند؛ ایشان فرمود من در این عمر شصت ساله خودم، دو رکعت نماز برای خدا نخواندهام! دو رکعت نماز که خالص برای خدا باشد نخواندهام! یک اشارهای در فرمایش ایشان هست، حالا یادم نیست که دنبال همین جمله فرمودهاند یا یک جای دیگر؛ فرمودهاند اینکه آدم فکر این باشد که بهواسطه این عبادتش به ثواب بهشت برسد این خالص نیست، این غیر از محبت خدا محبت به میوههای بهشتی هم در آن هست، پس خالص نشد؛ نجات از عذاب هم در آن هست، پس باز هم خالص برای خدا نشد.
آنها خلوص را به یک معنایی میگیرند که تصور آنهم در ذهن ما نمیآید، چه رسد به عمل آن؛ ولی خدا را چه دیدید، کسی که من و شما را از یک نطفه گندیده آب نجسی آفرید، از یک اسپرمی که هزاران از آن در یک قطره آب نجس هست، نمیتواند از دلهای آلوده ما یک دل پاک بسازد؟! میتواند! به خدا میتواند! مخصوصاً وقتیکه با توسل به اولیاء او باشد، از صدقه سر آنها ممکن است به کسان دیگری هم لطفهایی کند. ما آنچه داریم از صدقه سر اهل بیتصلواتاللهعليهماجمعين است. اگر هم بگوییم از صدقه سر نوکرهای دسته سومتان چیزی به ما بدهید از شأن ما کم نمیشود. آنها آنقدر نوکرهای خوبی دارند، آنقدر بندههای پاکی دارند، شاید ما قیافه آنها را ببینیم از آنها خوشمان نیاید، لباس آنها پشمینه و کثیف باشد، اتوزده نباشد، یقه براق نداشته باشد، آدم وقتی آنها را میبیند خیلی هم خوشش نیاید که به آنها نگاه کند اما دلهایی دارند که وقتی یک توجهی میکنند، یک عرض سلامی به پیشگاه حضرت رضا میکنند صدها حاجت برآورده میشود!
این قصه را حتماً شنیدهاید که یک روز عاشورا، در کربلا، در صحن، جمعیت زیادی بودند و بچهها از گلدستهها بالا رفته بودند. اینها در ایام عزاداری زیاد اتفاق میافتد. در آنوقتی که گرماگرم عزاداری و سینهزنی و گریه بودند، یک بچهای از بالای گلدسته پرت شد. همه آنهایی که دیدند وحشت کردند که حالا این چه میشود؟! مغز او داغون میشود! یک نفر که لباس سادهای هم داشت گفت خدایا! او را نگه دار! وسط آسمان و زمین همانجا ماند تا بعد آرامآرام پایین آمد. این کسانی که دیدند دور این را گرفتند که ببینند این کیست؟ تحقیق کردند، یک حمّال بود. پرسیدند تو چه کار کردی که به این مقام رسیدی؟ گفت من هیچ کاری نکردم، من حمّال هستم. آخر این فضیلتی است که خدا داده... گفت ما یک عمر هرچه خدا گفت گفتیم چشم، یک روز هم ما گفتیم خدایا! این بچه را نگهدار! خدا گفت چشم؛ همین؛ حمّال بود اما یک عمری هرچه خدا گفته بود گفتیم چشم. این روحیه، مهم است. اینکه آدم در مقابل خدا اینگونه شود که او هر چه میگوید بگوید چشم؛ حکم آنچه تو فرمایی؛ سخت است یا آسان؟ هرچه تو دوست داری.
اگر این روحیه پیدا شد کارهای ما، گاهی یک نگاه، یک دستی که سر یک کسی بکشی، یک خدمت کوچکی که بکنی، ارزشی پیدا میکند که از صدها سال عبادت خود ما ارزش آن بیشتر است! معامله کردن با خدا از یک جهت خیلی آسان است چون دست او باز است و به هیچ زحمتی مبتلا نمیشود. در آن حدیث قدسی دارد که اگر مجموع آنچه به همه مؤمنین دادهام را به یکایک مؤمنین بدهم چیزی از قدرت من کاسته نمیشود. چرا کاسته شود؟! او فقط بگوید كُن؛ فَيَكُونُ.[12] برای خدا مؤونهای ندارد.
این از یکطرف که معامله با خدا آسان است و دریا دریا رحمت میدهد؛ اما یک شرط هم دارد، یک جاهایی هم سخت میگیرد؛ میگوید آن کاری ارزش دارد که برای من انجام دهی. آنجایی که گفتی و دلم، و مردم، دیگر آن ارزش را ندارد. آن موقع، محاسبات دیگر است و در معادلات خاص خودش میافتد اما آنی که اینگونه ارزشها را دارد که یک قطره اشک آن، هزاران بار گناه را میشوید آن است که برای من باشد، برای دوستی امام حسین باشد؛ چون حسین را دوست دارم اشک میریزم؛ من را میخواهد جهنم ببرد، ببرد؛ دوستش دارم.
این مضمون در دعای ابوحمزه که از ادعیه ماه مبارک رمضان است آمده که خدایا! اگر من را جهنم ببری، من را بسوزانی تا پودر شوم، دوباره زنده کنی، دوباره به من عمر بدهی، دوباره من را به جهنم ببری، به نظرم در آن دعا دارد که اگر هفتاد بار من را زنده کنی و دوباره بسوزانی تا پودر شوم، من دل از محبت تو برنمیدارم! هر کار میخواهی بکن! هفتاد بار هم من را میخواهی بسوزانی، بسوزان! بنده تو هستم، هر کاری میخواهی بکنی بکن؛ اما این را به تو بگویم که محبت تو کم نمیشود. اگر اینگونه محبتی پیدا شد آن وقت یک قطره اشکش هم بارهای گناه را میآمرزد. سعی کنیم این کیمیا را پیدا کنیم. اقلاً هر روز یک کار کوچک کنیم و بگوییم خدایا! اگر به این خاطر این کار ما را جهنم هم میبری ببر اما این کار را چون تو دوست داری من انجام میدهم؛ حتی اگر شده یک صلوات. اگر خودمان را کمکم عادت دهیم، سعی کنیم کارهای خودمان را فقط چون او دوست دارد انجام دهیم، آن وقت هر لحظهای از عمر ما ارزش هزاران سال عبادت را پیدا میکند.
پروردگارا! تو را به مقام امام رضاصلواتاللهعليه قسم میدهیم، ما هر چقدر بد هستیم اما مهمان ولیّ تو، امام رضاصلواتاللهعليه هستیم. تو برای هر مهمانی بر میزبانش حقی قرار دادی. باز هم به مقام امام رضاصلواتاللهعليه تو را قسم میدهیم که یک گوشه چشمی به همه ما بفرماید، حوائج دنیا و آخرت ما برآورده شود، دشمنان اسلام نابود و منکوب شوند.
خدا سایه مقام معظم رهبری را تا ظهور ولی عصرارواحنافداه بر سر ما مستدام بدارد.
به ما توفیق قدردانی از همه نعمتهای خودش را و بهخصوص این نعمت عظیم را مرحمت بفرماید.
عاقبت امر ما را ختم به خیر بفرماید.
در ظهور ولی عصرارواحنافداه تعجیل بفرماید.
وَصَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ
[1]. انشراح، 1 تا 8.
[2]. ضحی،11.
[3]. ملک، 2.
[4]. تحریم، 6.
[5]. بحارالانوار، ج 57، ص 249.
[6]. بلد، 4.
[7]. اعراف، 175.
[8]. اعراف، 176.
[9]. همان.
[10]. انفال، 7.
[11]. زمر، 3.
[12]. یس، 82.