صوت و فیلم

صوت:
6

چگونه همه کارهای خود را به عبادت تبدیل کنیم؟!

در جمع رؤسای کلانتری‌ها و پاسگاه‌های مرزی و ساحلی مرکز عمار
تاریخ: 
دوشنبه, 16 مهر, 1397

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلَوةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیِبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

تقدیم به روح ملکوتی امام راحل‌رضوان‌‌الله‌‌علیه و شهدای والامقام اسلام و همه حق‌دارانمان صلواتی اهدا می‌کنیم.

تشریف‌فرمایی عزیزان، برادران و بزرگواران را به این مؤسسه که به نام مبارک امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه مزین است خوش‌آمد عرض می‌کنم و امیدوارم خدای متعال در این دقایقی که مزاحم‌تان هستم چیزی را الهام بفرماید که برای شنوندگان مفید باشد و برای بنده هم موجب توبیخ و معاقبه نباشد. به نظرم رسید یک موضوع خودمانی را مورد بحث و گفت‌وگو قرار بدهیم که خیلی ساده است اما دقت در آن می‌تواند هم برای زندگی گوینده و هم برای زندگی شنوندگان عزیز مفید باشد.

معیارهای ارزشیابی فعالیت‌ها 

همه‌ ما خوبی‌ها را دوست داریم. کسی هست که از خوبی بدش بیاید؟! چیزهای خوب و زیبا را دوست داریم، کارهای خوب را دوست داریم، دلمان می‌خواهد که خودمان هم کارهای خوب انجام بدهیم ولی همه کارهای خوب به نظر ما مساوی نیستند. اگر مثلاً بخواهیم درجه‌بندی کنیم ممکن است یک کار خوب یک درجه ارزش داشته باشد، یکی دو درجه و یکی ده درجه. شاید بتوانیم مثلاً بعضی از کارها را مقایسه کنیم و بگوییم صد درجه ارزش دارد و شاید از این بیشتر هم بشود، ما درست نمی‌توانیم بررسی کنیم. به‌هرحال مراتب خوبی‌ها متفاوت است.

وقتی کارها را ارزیابی می‌کنیم، بعضی مؤلفه‌ها و عواملی برای تعیین خوبی‌ها هست که همه مردم قبول دارند که این‌ها را باید در نظر گرفت. مثلاً می‌خواهیم ببینیم که کارگری خوب کار می‌کند یا نه؟ این کارگر بهتر کار می‌کند یا آن کارگر؟ دانشجویی درس می‌خواند، می‌خواهیم ببینیم این دانشجو بهتر درس می‌خواند یا آن؟ استادی درس می‌گوید، درس این استاد بهتر است یا آن استاد؟ در این ارزیابی‌ها ملاک‌هایی را در نظر می‌گیریم. دو سه تا ملاک است که همه مردم عالَم در ارزشیابی‌هایشان به آن‌ها توجه می‌کنند. بعضی از این ملاک‌ها به امور جسمانی برمی‌گردد، فرض بفرمایید یک کارگری که باید انرژی زیادی در کارش صرف کند، بیل بزند و کار سنگینی انجام بدهد، باید توان جسمی کافی داشته باشد. اگر انسان ضعیف لاغر ناتوانی باشد طبعاً کارش هم خوب درنمی‌آید. پس یکی از چیزهایی که موجب خوبی کار می‌شود و بر ارزشیابی‌ها می‌تواند اثر داشته باشد وضع قوای جسمانی است. این را همه مردم متوجه می‌شوند.

در بعضی از کارها بیشتر قوای فکری مورد توجه قرار می‌گیرد؛ نویسنده‌ای که مقاله‌ای می‌نویسد یا استادی که درس می‌گوید، او اگر علمش بیشتر باشد و فکرش بهتر باشد کارش را بهتر می‌تواند انجام بدهد. برای ارزشیابی این‌طور کارها تنها اینکه بازوان قوی‌ای داشته باشد ملاک نیست. معلم ممکن است لاغر هم باشد، از لحاظ جسمی مریض هم باشد اما خوب درس می‌گوید و فکرش خوب کار می‌کند. این عامل دوم.

بعضی وقت‌ها هست که هم نیروی بدنی و هم نیروی فکری کافی هست اما باز کار آن طوری که باید خوب درنمی‌آید؛ مثلاً خطاطی که خط می‌نویسد، یک نقاش که نقاشی می‌کند و یک هنرمند که هنری را انجام می‌دهد صرف اینکه بدن قوی و استعداد فکری قوی‌ای داشته باشد این کافی نیست که خطش خوب بشود، باید کار دیگری هم به آن ضمیمه بشود، باید تمرین کرده باشد و مهارت عملی داشته باشد. مثلاً این بندبازها، یک انسان مردنی لاغری را می‌بینید که می‌تواند در یک بندبازی برنده بشوند، همه تحسین بکنند و تعجب کنند درحالی‌که نه قوای بدنی قوی‌ای دارد و نه قوای فکری قوی‌ای دارد اما در کارش مهارت دارد، تمرین کرده و کارش را خوب انجام می‌دهد.

ارزش‌های اخلاقی؛ معیار برتری اعمال

تقریباً همه مردم دنیا این را می‌فهمند که کارها را بر اساس این معیارها می‌شود ارزشیابی کرد. شما این‌ها را در عقب‌افتاده‌ترین جوامع عرضه بکنید همه خوب درک می‌کنند، بیان می‌کنند و توجه دارند. بعضی از جوامع هستند که ملاک ارزشیابی‌شان فقط در همین حدها متوقف می‌شود و دیگر یک ملاک روشنی برای ارزشیابی در کارها ندارند ولی جوامعی هستند که از لحاظ معنوی پیشرفته‌تر هستند، این‌ها یک ملاک دیگری هم برای ارزشیابی کارها در نظر می‌گیرند؛ مثلاً فرض بفرمایید در جامعه خود ما خدایی نکرده جایی آتش گرفته و شعله بالا کشیده، اموال زیادی در معرض سوختن است و افرادی در معرض هلاکت هستند و چند نفر هستند که برای خاموش کردن آتش رفتند، نیروی بدنی‌شان هم خوب است، مهارت‌شان هم در کار خوب است، کارشان را هم خوب بلدند، اما ممکن است هر چند نفرشان یک طور اقدام نکنند؛ یکی دل به دریا می‌زند و حاضر می‌شود جان خودش را هم فدا کند تا چند نفر دیگر را نجات بدهد اما یکی همین‌که می‌بیند خطر جدی است و شوخی ندارد و بناست خودش بسوزد یواشکی کنار می‌کشد. اینجا این شخص چه چیزی اضافه دارد که آن‌های دیگر ندارند؟ آیا بدن قوی‌‌تری دارد؟! چه‌بسا آن‌های دیگر قوی‌تر باشند؛ آیا فکر قوی‌‌تری دارد؟! فکر کنید در کلاس شاگرد تنبلی هم بود، آنچنان فکر قوی‌ و استعداد فوق‌العاده‌ای هم نداشت اما موقع خاموش کردن آتش فداکاری می‌کند، منفعت خودش را فدای منفعت دیگران می‌کند و جان خودش را فدای جان دیگران می‌کند. ملاک برتری در این کار چیست؟ ملاک برتری در این کار یک ارزش اخلاقی است. حالا ممکن است این در یک جوامعی باشد که اصلاً دین هم نداشته باشند، مثلاً دو نفر مادی، مارکسیست هستند وقتی کار این دو نفر را ببینند یک‌جور قضاوت نمی‌کنند و خیلی آن را تحسین می‌کنند.

اشخاص اندک شماری ممکن است در تاریخ باشند که به خاطر اینکه در یک جایی، یک‌بار فداکاری کردند اسم‌شان در تاریخ هر کشوری مانده است. از این نمونه‌ها در ادبیات و در تاریخ خودمان هم هست؛ آرش معروف که از قهرمانان تاریخی ماست یا کسان دیگری اما خیلی کم پیدا می‌شوند و تعدادشان محدود است و در طول تاریخ هزارساله یکی دو نفر پیدا می‌شوند که اسم‌شان می‌ماند؛ یعنی یک ارزشی فوق ارزش‌های دیگر است که از توان جسمی، از توان فکری، از مهارت عملی، از هنرها و از همه این‌ها بالاتر است. همه مردم آن را درک نمی‌کنند یا ارزشیابی‌شان درست نیست اما آن‌هایی که پیشرفته هستند، فکر صحیحی دارند، تمدن قوی‌ای دارند و از لحاظ اخلاقی و معنوی رشد پیدا کردند این را قابل‌مقایسه با هیچ‌کدام از این کارها نمی‌دانند؛ جان خودشان را فدا می‌کنند تا یکی دیگر سالم بماند! آیا از این بالاتر هم چیزی می‌شود؟

تا این جا را حتی جوامعی که متدین هم نیستند درک می‌کنند. عرض کردم یک مارکسیست مادی که اصلاً منکر خداست هم نسبت به کسی که چنین فداکاری را می‌کند از ته دل احترام می‌گذارد. هیچ اعتقادی به خدا و قیامتی هم ندارد اما احساس احترام می‌کند و در مقابل چنین فداکاری خضوع می‌کند. پس شرط این ارزش‌هایی که گفتم، دین‌داری و اعتقاد به خدا و قیامت و این‌ها نیست، این‌ها ارزش‌هایی است که همه مردم عادی با ملاک‌های مادی و دنیوی می‌فهمند.

ارزش‌های دینی؛ مافوق همه ارزش‌ها

دین آمده و ارزش‌هایی را مطرح کرده که همه این‌ها در شعاع آن قرار می‌گیرد، چیزی است فوق همه این‌ها و به همه این‌ها سایه می‌اندازد. اگر آن باشد، ارزش هر یک از این‌ها ده‌ها برابر افزوده می‌شود. آنکه ما در فرهنگی دینی خودمان یاد گرفتیم و می‌گوییم اگر کاری برای خدا انجام گرفت، چه یک کمک مادی باشد که به کسی انجام می‌شود، چه دست مهربانی است که سر طفل یتیمی کشیده می‌شود، یا کمکی که به یک بیوه‌زنی، افتاده‌ای است دستش را بگیرند و بلندش کنند، تا برسد به آن سرباز مجاهدی که در جبهه جنگ جان خودش را قربانی می‌کند، برای چه؟ برای خدا؛ تا خدا خوشش بیاید. آن ارزش در همه این جاها حضور دارد و باعث این می‌شود که ارزش یک کار در آن مکتب، ده‌ها برابر افزوده بشود. این مقدمه‌ای است برای اینکه اصولاً ما در ارزشیابی‌هایمان برای کارها می‌گوییم این کار بهتر است یا آن کار، این شخص ارزشمندتر است یا آن شخص، ببینیم چه ملاک‌هایی را در نظر می‌گیریم. این مقدمه را داشته باشید یک مقدمه دیگری هم عرض می‌کنم.

تأمین نیازمندی‌ها عامل محرّک فعالیت‌ها

همه انسان‌ها در زندگی‌شان اهتمام زیادی دارند که نیازهای زندگی‌شان را تأمین کنند. بالاخره انسان، گرسنه است غذا می‌خواهد، برهنه است لباس می‌خواهد، مسکن می‌خواهد، می‌خواهد ازدواج بکند، بچه‌دار بشود و بچه‌هایش را تربیت بکند. همه این نیازها مشترک است و همه ما این نیازها را داریم، همه هم دوست داریم که این نیازها تأمین بشود. شاید اگر بتوانیم آمارگیری بکنیم که تلاش‌هایی که هر فردی از ما برای تأمین نیازها انجام می‌دهد با کارها و تلاش‌های دیگری که می‌کند چه نسبتی دارد، حالا من خیلی بااحتیاط صحبت کنم، شاید بیش از نود درصد فعالیت‌های زندگی ما برای تأمین همین نیازمندی‌هاست. بسیاری هستند از اولی که شروع به درس خواندن می‌کنند درس می‌خواند تا مدرک بگیرد، مدرک می‌گیرد تا استخدام بشود، استخدام می‌شود تا حقوقش افزایش پیدا کند، کار بهتر انجام می‌دهد و اضافه کار می‌کند برای اینکه درآمدش بیشتر شود که چه؟ خانه خریدم و ماهی چه قدر قسط وامش را باید بدهم، بچه‌دار شدم، حالا دو، سه تا بچه دارم هزینه‌ام زیاد شده باید تأمین کنم، باید کار بیشتری بکنم و درآمد بیشتری داشته باشم. آدم تا روزهای آخر زندگی هم فکر این است که مثلاً از پس‌اندازها و از مزایایی که در کارش بوده استفاده کند. بیش از نود درصد زحمات انسان در زندگی برای تأمین همین نیازمندی‌هاست؟ اینکه چند درصدش صرف کارهای دیگر می‌شود، بین یک درصد تا ده درصد متفاوت است؛ آن کسانی که در معنویات و این‌ها خیلی پیشرفته باشند ده درصد وقت‌شان صرف عبادت، سحرخیزی، قرائت قرآن و نماز می‌شود. حالا شما خودتان حساب کنید ببینید واقعاً شما بیش از ده درصد نیروهای‌تان صرف آن کارها می‌شود یا حتی کمتر از آن هم هست؟ بنده که به ده درصد نمی‌رسد. حالا بقیه‌اش هم به کارهای دیگر سپری می‌شود که معلوم نیست درآمدی هم داشته باشد اما حالا به تنبلی و بطالت می‌گذرد. پس می‌شود گفت بیشترین عاملی که محرک ما برای فعالیت است و برای اینکه انرژی صرف بکنیم و کاری را انجام بدهیم، مسئولیتی بپذیریم و تلاشی بکنیم، عمدتاً برای تأمین نیازمندی‌هاست.

آن‌هایی که متدین باشند یک نیاز دیگری هم برای خودشان قائل‌اند. می‌گویند بعد از مرگ هم ما یک نیازی در عالم آخرت داریم لذا برای آن روز هم فکری بکنیم، این دو رکعت نماز را برای آخرتم می‌خوانم، این صدقه را می‌دهم برای اینکه ذخیره قبرم باشد. دیگر از این چیزها هم می‌گوییم اما به‌هرحال کم است.

چگونه اعمالمان را به عبادت تبدیل کنیم؟

این مقدمه دوم را عرض کردم برای اینکه این سؤال را طرح کنم که آیا می‌شود آدم کاری بکند که صددرصد تلاش‌های زندگی‌اش شکل عبادت پیدا کند؟! آنکه حتی ده درصد وقت‌مان هم صرف آن نمی‌شود، می‌شود کاری کرد که صددرصدش عبادت بشود؟! مخصوصاً با توجه به آن ملاک ارزشی که اسلام معرفی می‌کند یعنی کار برای خدا و این حرف‌ها. آیا می‌شود تمام فعالیت‌های زندگی آدم شکل عبادت پیدا کند آن‌هم عبادت‌های خیلی ارزشمند سطح بالا، عبادتی که آدم برای خدا انجام می‌دهد، چنین چیزی می‌شود یا این خواب‌وخیالی است؟

اجمالاً عرض می‌کنم که بله، می‌شود. طبعاً خواهید پرسید آخر چه طور می‌شود؟ ما نود درصد زندگی‌مان صرف تأمین نیازمندی‌هایمان می‌شود، این چه طور می‌شود؟ یعنی فکر خوردن و خوابیدن‌ و ساختن منزل و ازدواج و بچه‌داری و این‌ها نباشیم و همه‌اش برویم نماز بخوانیم؟! چه طور می‌شود که آدم صددرصد نیروهایش صرف عبادت بشود؟! اسلام آمده و این را حل کرده است، گفته هرکدام از این کارهایی که برای رفع نیازمندی‌هایت انجام می‌دهی اگر نیت اصلی‌ات اطاعت خدا باشد عبادت می‌شود. من مثلاً فقیری را در کوچه می‌بینم و دلم برایش می‌سوزد و برای ارضای عاطفه خودم به او کمکی می‌کنم اما اگر این را برای خدا انجام بدهم و چون خدا این را دوست دارد، عبادت می‌شود. برای اینکه من تأمین نیازمندی‌های زن و فرزندم را بکنم تا زندگی آبرومندی داشته باشم و دستشان پیش این‌وآن دراز نباشد چون خدا دوست دارد که این‌طور بشوم، یک وقتی چون دلم می‌خواهد خب یک کار عادی است و کار خوبی است اما عبادت به آن معنای صحیح کلمه نمی‌شود اما اگر همین کار را بگویم خدا دوست دارد که من برای زن و بچه‌ام زحمت بکشم، چون او دوست دارد می‌کنم، این می‌شود عبادت؛ اَلْعِبادَهُ عَشَرهُ اجزاءٍ، تِسعَه أجزاءٍ فی طَلَبِ الْحَلال؛ نُه بخش عبادت در کسب حلال است. وقتی آدم کسب حلال را برای این انجام داده که خدا دوست دارد حالا کارگری باشد، کشاورزی باشد، تحصیل باشد، تدریس باشد، هر کاری باشد اگر ملاک انتخابش این باشد که خدا دوست دارد مثل نمازخواندن می‌شود.

تبدیل هر ساعت عمر به هفتادسال!

گاهی یک ساعت وقت صرف این کارها کردن ثواب هفتادسال عبادت را دارد! نه‌تنها ما صد در صد وقت‌مان را صرف عبادت کردیم بلکه بر عمرمان هم هفتاد برابر افزودیم، انگار هر ساعت عمر ما هفتادسال است! عجب محاسبه عجیبی است! اگر چنین چیزی واقعیت داشته باشد و ما از آن استفاده نکنیم چه قدر ضرر کردیم؟! آدم در یک روز اقلاً هشت ساعت می‌تواند کار کند، هشت ساعت برای کار معروف است دیگر، اگر هر ساعتی ثواب هفتادسال عبادت را داشت، هشت‌تا هفتادسال می‌شود 560 سال، طوری رفتار کنم که در یک روز انگار 560 سال عبادت کردم! چنین چیزی می‌شود؟! خدا و پیغمبر فرمودند که این می‌شود، این گوی و این میدان.

راه بهره‌مندی صحیح از لحظات عمر

برای اینکه ما بتوانیم از عمرمان بهتر استفاده کنیم اول باید این را بفهمیم و باور کنیم که این‌ها واقعاً شدنی است. اگر بگوییم نه، این‌ها خیال است، آخوندها گفتند و درست کردند، خب مال خودشان، در این صورت نمی‌توانیم بهره صحیحی از عمرمان ببریم. اول بفهمیم راست است، پیغمبر و امام معصوم فرموده که این‌ها دروغ نیست و واقعیت دارد، دوم یاد بگیریم که چگونه باید انجام بدهیم تا این ‌همه ارزش پیدا کند و سوم تلاش کنیم برنامه‌مان را طوری تنظیم کنیم که وقت و کار ما این ارزش‌ها را پیدا کند. این کار شدنی است. اگر بگوییم بالاترین هنر دین در اینجا روشن می‌شود حرف خیلی عجیبی نگفتیم؛ یعنی دین آمده چیزی به ما یاد می‌دهد که اگر به آن عمل بکنیم یک روز عمر ما مساوی با 560 سال است! ما چه قدر زحمت می‌کشیم برای اینکه یک سال بر طول عمرمان افزوده بشود؟ در غذا، در ورزش، رعایت حفظ‌الصحه، این را بخور، آن را نخور، چه‌کار کند که احتمالاً در اثر رعایت این‌ها یک سال بر عمرمان افزوده بشود، اما یادگیری آنچه باعث می‌شود یک روز عمر آدم، ارزش 560 ساله داشته باشد چه قدر اهمیت دارد و خوب است که آدم این را یاد بگیرد، بعد هم تمرین کند که در عمل رعایت کند.

قدر عمر خودتان را بدانید!

عزیزان من! بنده از سیزده‌سالگی طلبه شدم و بیش از هفتادسال است که دائماً سروکارم با قرآن و کلام ائمه معصومین و کلمات علما بوده، آنچه در طول بیش از هفتادسال از قرآن و حدیث و کلمات بزرگان یاد گرفتم این است که هریک از شما می‌توانید از همین ساعت تصمیم بگیرید که هر لحظه عمرتان ثواب عبادت داشته باشد آن ‌هم عبادت‌های این‌چنینی. اگر ما سستی بکنیم و بگوییم ای‌بابا! ما همین نمازمان را بخوانیم و جهنم نرویم بس‌مان است، خودمان کوتاهی کردیم و پا به بخت خودمان زدیم.

در بین کارهایی که می‌شود کرد و تأثیرش در عبادت‌ها مختلف است یکی از بهترین کارها همین است که خدا توفیق عملش را به شما داده است. مردم عادی و حتی آن‌هایی که دین هم ندارند می‌فهمند که فداکاری برای دیگران ارزش کار را خیلی بالا می‌برد. راهی که شما انتخاب کردید اگر آگاهانه انتخاب کنید و نیت صحیحی برای کارتان داشته باشید می‌توانید آن‌چنان ارزشی به کارتان بدهید که هر لحظه عمرتان بیش از یک سال عبادت ارزش داشته باشد و روزی از اینکه خدا توفیق داد و این را رعایت کردید خوشحال بشوید. ان‌شاءالله وقتی این‌طوری شد بگویید خدایا! آن پیرمردی که این حرف‌ها را زد که ما به این فکر افتادیم او را هم بیامرز!

عرض بنده این است که قدر عمر خودتان را بدانید، نیت‌تان را برای کاری که انتخاب کردید پاک کنید. صبح که از خانه بیرون می‌آیید قبل از اینکه بیرون بیایید بگویید: خدایا! من این را برای رضای تو انجام می‌دهم، اگر من را تشویق نکنند مهم نیست، تو بدان، دیگران بدانند یا ندانند مهم نیست، باعث افزایش حقوق من بشود یا نشود مهم نیست چون روزی دست توست، بالاخره تا حالا زندگی کردیم بعدش هم ولو افزایش حقوق هم پیدا نکنم و مزایا هم بالا نرود زندگی می‌کنیم اما چون تو دوست داری این کار را می‌کنم. خیلی مؤونه ندارد، یک همت و دل پاک می‌خواهد، آدم با خدا صاف و ساده صحبت کند.

تبدیل کارهای روزمره به عبادت!

حتی در اوقات فراغت‌تان، در داخل خانه‌ و در زندگی با زن و بچه‌تان هم می‌توانید همین کار را بکنید. آدم یک وقتی برای بچه‌اش سروکله می‌زند تا چهارتا کلمه یادش بدهد، مثلاً درسش را خوب بخواند، مشقش را در خانه خوب بنویسد تا نمره‌اش خوب بشود و بگویند بچه شما شاگرد اول یا مثلاً شاگرد ممتاز کلاس است، خوشی‌اش همین است که به او بگویند بچه‌تان شاگرد اول است اما یک وقتی می‌گویم خدایا! این بچه امانت توست، تو این را به دست من سپردی که هر چه می‌توانم درست تربیتش کنم، چون تو دوست داری این‌طور می‌کنم. آن‌وقت مواظب هستم به یک زبانی و با یک مقدماتی موقع نماز که می‌شود شرایطی فراهم کنم که دوست داشته باشد او هم بلند شود و نماز بخواند. حالا لازم نیست همیشه با کتک و تهدید و این‌ها باشد. دیدید بچه‌ها اول که راه می‌افتند دوست دارند وقتی پدر و مادرشان برای نماز می‌ایستند آن‌ها هم بلند شوند بایستند. شما می‌توانید از این استفاده کنید و بهره بگیرید و تشویقش کنید تا این ادامه پیدا ‌کند. حتی خوش‌اخلاقی که با همسرتان در خانه‌ دارید یا با بچه‌های دیگر و یا با پدر و مادرتان دارید، خب آدم دلش می‌خواهد در خانه شاد باشد و از اینکه اخم بکند خودش هم ناراحت است. شادی کردن در خانه با زن و بچه مطلوب همه است و همه دوست دارند و به خدا و پیغمبر و دین و ایمان ربطی ندارد، همه این شادی را دوست دارند، دوست دارند که زندگی شیرینی داشته باشد و بگویند و بخندند و شاد باشند اما اگر صبح از اول با خدا بگویید که خدایا! من سعی می‌کنم با زن و بچه‌ام طوری رفتار کنم که تو دوست می‌داری، من برای آن‌ها خدمت می‌کنم و آن‌ها را شاد می‌کنم چون تو دوست داری که من دل بنده‌هایت را شاد کنم، اگر نیت‌تان این شد سرتاسر زندگی‌تان عبادت می‌شود، هیچ فرقی هم نکرده چه‌بسا زندگی‌تان شادتر هم بشود، غم و غصه‌تان هم خیلی کمتر بشود، گرفتاری‌هایتان هم کمتر بشود اما همه عمرتان عبادت می‌شود.

برکات بی‌نظیر نظام اسلامی

این‌ها آسان برای همه یکسان فراهم نمی‌شود. خدا بر من و شما منتی گذاشته که ما را در زمانی آفریده که به برکت خون‌های شهدایمان و به رهبری‌های امام‌مان، نظام اسلامی برقرار شده یعنی شرایط برای رشد این‌طور ارزش‌ها خیلی فراهم است. یک مثل ساده بزنم؛ من از بچگی یادم است اما سن هیچ‌کدام شما اقتضا نمی‌کند ولی حتماً شنیدید زمانی بود که مادرها و مادربزرگ‌های ما خیلی کم از خانه بیرون می‌آمدند و یک موقعی به‌زحمت و برای ضرورت برای حمام‌شان می‌رفتند آن‌هم با یک وضع خاصی. من بچه بودم و خیلی کوچک بودم، یادم است که فامیل‌های ما، مادربزرگم و خاله‌هایم و این‌ها، وقتی می‌خواستند بیرون بروند یک لباس گشادی دوخته بودند که برگردان‌هایی داشت. این برگردان‌هایش را برمی‌گردانند و دگمه‌ای داشت که می‌بستند. یک کلاه نمدی گشاد هم درست کرده بودند و وقت‌هایی که می‌خواستند تا حمام بروند و برگردند یا مثلاً کار واجبی داشتند و خانه خویش و قوم نزدیک که واجب بود مثلاً بروند، کلاه را سرشان می‌گذاشتند و یک‌طوری خودشان را درست می‌کردند. چادر ممنوع بود. با برگردان لباس‌شان صورت‌شان را می‌پوشاندند، یک کلاه‌های نمدی هم درست کرده بودند که این‌طوری مخروطی روی سرشان می‌گذاشتند برای اینکه بیرون بروند. بعدها که بزرگ‌تر شده بودم این لباس‌ها در خانه بود و می‌گفتند لباس بی‌حجابی. خب چرا در تاریکی به‌آرامی از خانه بیرون می‌رفتند؟ برای اینکه پلیس اگر همین خانم را در خیابان می‌دید به او توهین می‌کرد، گاهی کتک می‌زد، گاهی لباسش را می‌گرفت و دور می‌انداخت، همین کلاه را از سرش برمی‌داشت و پرت می‌کرد که شما بازی درآوردی! چرا این شکل را درست کردی! اگر چادر داشت که چادرش را پاره می‌کرد. حتی گاهی چادر را در کوچه آتش می‌زدند. این را گفتم برای چه؟ برای اینکه بدانید یک‌وقت وظیفه پلیس در جامعه چه بود؛ کارش این بود که چادر مردم را بردارد، پاره کند، آتش بزند. آن‌وقت‌ها برق و این‌قدر چراغ نبود. در هر کوچه‌ای یک چراغی مثل شمعی سوسو می‌زد، برق خیلی کم بود. در این تاریکی باز پلیس اگر یکجایی می‌دید همین اهانت‌ها را انجام می‌داد.

باز یادم است من بچه بودم خانه‌مان یک خانه وسیعی بود؛ ما یزدی هستیم، متولد یزد و بزرگ‌شده یزد، در سابق خانه‌های یزد زیرزمین‌های خیلی گودی داشت. هنوز کولر و پنکه هم نبود، تابستان باید در زیرزمین زندگی می‌کردیم تا خنک‌تر بشویم. یک زیرزمینی بود که از کوچه و در حیاط و این‌ها خیلی فاصله داشت یعنی به‌طور عادی اگر کسی در زیرزمین داد می‌زد صدایش به‌زحمت به حیاط می‌رسید و صدا دیگر به کوچه نمی‌رفت. شب‌ها در زیرزمین منزل مجلس روضه‌خوانی برگزار کرده بودیم. روضه‌خوان که می‌آمد با کت و شلوار بود، کت و شلوارش را در دالان خانه عوض می‌کرد و یک عمامه سرش می‌گذاشت و می‌آمد در زیرزمین روضه می‌خواند. یواش روضه می‌خواند مبادا پلیس در کوچه صدایش را بشنود و وقتی بیرون بیاید جلبش کند. روضه‌خوانی ممنوع بود. این‌ها خواب‌وخیال نیست. بنده شخصاً خودم این‌ها را تجربه کردم. این وظیفه پلیس بود. شما هم پلیس هستید، آیا وظیفه‌تان همین است؟! شرایط کار شما چه قدر تفاوت کرده است؟ شما امروز موظف هستید از اینکه به ارزش‌های اسلامی بی‌احترامی بشود پیشگیری کنید. نه‌تنها کسی که مرتکب می‌شود را جلب کنید بلکه اصلاً از این پیشگیری هم بکنید. آن روز کسی که رعایت این ارزش‌های اسلامی را می‌کرد چادرش را آتش می‌زدند، جلبش می‌کردند، به او توهین می‌کردند، از داخل زیرزمین خانه که گاهی بیست، سی متر با در خانه و با کوچه فاصله داشت روضه‌خوان جرأت نمی‌کرد بلند روضه بخواند. این‌ها در عمر بنده بود، هنوز صدسال نشده، چه کسی این شرایط را فراهم کرده است؟ شما خودتان، تک‌تک شما این‌ها را درست کردید؟ یا به برکت زحماتی است که پیشینیان ما و انقلابیون و رزمندگان به دستور امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه با استفاده از ارزش‌های اسلامی و با فریاد لبیک یا حسین‌علیه‌‌السلام این زحمت‌ها را کشیدند تا این شرایط برای شما فراهم شده که اصلاً کار شما بشود عبادت، حفظ ارزش‌های اسلامی، حفظ جان و مال مسلمان‌ها و هر روز زمینه برای آن فداکاری برای شما فراهم بشود. چه قدر باید قدر این را بدانید؟! برای روح آن کسانی که این ارزش‌ها را برای ما فراهم کردند طلب مغفرت کنیم و از خدا برایشان ارتقای درجه بخواهیم و خودمان را مدیون همه این شهدا و همه رزمندگانی که زحمت کشیدند، انقلابیونی که زندان رفتند و شکنجه شدند تا امروز این نظام اسلامی برای ما برقرار شده بدانیم.

کمترین وظیفه ما در برابر نعمت‌ نظام اسلامی

در مقابل همه این نعمت‌ها اول سعی کنیم که این‌ها از بین نرود. این دیگر کمترین کاری است که یک انسان باوجدان می‌تواند انجام بدهد. پدران ما این زحمت‌ها را کشیدند، با خون خودشان این شرایط را برای ما فراهم کردند، اقلاً نگذاریم که این‌ها از بین برود. حالا ما همت نداریم بر این‌ها بیفزاییم اقلاً نگذاریم این زحمت‌ها از بین برود، سعی کنیم راه بهتری برای حفظ و افزایش این ارزش‌ها پیدا کنیم.

اخلاق‌مداری و مردم مداری؛ ویژگی پلیس در نظام اسلامی

آن روز تنها عاملی که می‌توانست پلیس را قادر کند که وظایفش را انجام بدهد زور سرنیزه بود، از هیچ‌چیز دیگری نمی‌ترسیدیم، نه زبان خوشی داشتند، نه معلوماتی داشتند، بسیاری از پلیس‌ها حتی خواندن و نوشتن بلد نبودند ولی کارشان این بود و این‌طور در مردم ترس ایجاد کرده بودند که مردم از آن‌ها می‌ترسیدند و باید بی‌دینی می‌کردند تا گیر پلیس نیفتند! امروز این شرایط برای شما فراهم است که با مهربانی، با ادب و با انسانیت طوری رفتار کنید که مردم خودشان علاقه‌مند بشوند و به دین‌شان عمل کنند و ارزش‌ها را حفظ کنند، رعایت مقررات دینی و قانونی را بکنند، نظم و امنیت را بهتر رعایت کنند، با زبان خوش، با ادب، با احترام و با مهربانی.

قدمی که می‌تواند خیلی آسان به شما کمک کند تا به این توانایی‌هایتان بیفزایید مطالعه بحث‌های علمی، گفت‌وگوها، شرکت در جلسات مذهبی و تقید به این‌هاست. شما در 24 ساعت‌تان یک ربع ساعت برای مطالعه کتاب وقت بگذارید، به جای اینکه سه ساعت مثلاً فلان فیلم را تماشا کنید یک ربعش را برای مطالعه بگذارید، با این کار بیشتر با قرآن آشنا می‌شوید و همچنین بیشتر با حدیث، با فرمایشات امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه، با فرمایشات مقام معظم رهبری و با کلمات بزرگان آشنا می‌شوید و این‌ها روح انسان را تغذیه می‌کند.

شما اگر به نهالی که در باغچه منزلتان غرس کردید آب ‌ندهید کم‌کم خشک می‌شود؛ مطالعه این‌ها و افکار صحیح، آبی است که شما دائماً به این نهال علم و معرفت و ایمان می‌رسانید و ایمان خودتان را تغذیه می‌کنید. در این راه کوتاهی نکنید، خیلی مؤونه‌ای ندارد؛ آدم می‌تواند اصلاً یک ربع برنامه تفریحی برای خودش قرار بدهد، این هم نوعی تنوع است. اگر ما بنا بگذاریم که به اصل ارزش‌های الهی بها بدهیم و خودمان را مدیون آن کسانی بدانیم که این شرایط را برای ما فراهم کردند آن‌وقت خودمان را موظف می‌دانیم که اقلاً این‌ها را حفظ کنیم و نگذاریم از بین برود و اگر توانستیم بر آن‌ها بیفزاییم و از هر راهی که آسان‌تر و مفیدتر است، با ادب و با مهربانی این ارزش‌ها را به جامعه منتقل کنیم و سعی کنیم بهتر پیاده بشود. کلید همه این‌ها انجام وظایف‌مان و توسل به اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین است.

از خدای متعال درخواست می‌کنیم که ساعت‌به‌ساعت بر علو درجات امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه بیفزاید.

یاران و پیروان راستین امام را با ایشان و با اجدادشان در بهشت محشور بفرماید.

آن‌هایی که در هر لباسی و در هر پستی برای اسلام و مسلمین زحمت می‌کشند خدا آن‌ها را یاری کند و حفظ بکند.

سایه مقام معظم رهبری را بر سر ما مستدام بدارد.

ما را قدردان نعمت‌های مادی و معنوی خودش قرار بدهد.

ما را به انجام وظایف‌مان آشناتر کند و در انجام وظایف موفق‌تر بدارد.

عاقبت امر همه ما را ختم به خیر بفرماید.

وصلّی الله علی محمد و‌آله ‌الطاهرین