صوت و فیلم

صوت:

گام دوم انقلاب و پرورش جوان انقلابی

در جمع دانشجويان طرح ولايت
تاریخ: 
پنجشنبه, 28 آذر, 1398

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم

الْحَمْدُ للهِ رَبِّ العَالَمِین وَ‌صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ و آلِهِ الطَّاهِرِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَ‌عَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ‌فِی کُلِّ سَاعَةٍ‌ وَلِیًا وَ‌حَافِظاً وَ‌قَائِداً وَ‌نَاصِراً وَ‌دَلِیلاً وَ‌عَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَ‌تُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

مقدمه

خداوند متعال را شکر می‌کنم که ادامه حیاتی لطف فرمود تا امروز بتوانم در حضور شما عزیزان که امیدهای آینده کشور و انقلاب هستید و مقام معظم رهبری عنایت خاصی به شما و امثال شما در فرآیند انقلاب دارند شرفیاب شوم و از افکار، نظرات، رفتار و منش شما استفاده کنم، إن‌شاءالله خداوند متعال روزبه‌روز بر توفیقات همه شما بیفزاید و سایه مقام معظم رهبری را بر سر ما مستدام بدارد که همواره ما را مورد هدایت‌ها و ارشادها قرار دهند و در هر زمانی هر مسئله‌ای ضرورت بیشتری دارد و توجه ما باید به آن معطوف شود یادآوری بفرمایند و به ما هم توفیق عمل کردن و شکرگزاری این نعمت را بیش‌ازپیش عنایت بفرماید.

همه ما کمابیش با اختلاف درجاتی، با جامعه و شرایطی که در آن زندگی می‌کنیم آشنا هستیم و می‌دانیم نقص‌هایی در جامعه وجود دارد. گاهی در اصناف خاصی، گاهی در خواص و نخبگان جامعه، گاهی در مسئولان رسمی و گاهی هم در عموم مردم، نقایصی مشاهده می‌شود. توجه به این نقایص باعث می‌شود که انگیزه بهتری برای فعالیت ما و جهت دادن به فعالیت‌های ما پیدا شود. ما وقتی بفهمیم در جایی نیاز بیشتری وجود دارد یا خطر بیشتری در آنجا ما را تهدید می‌کند حواسمان را بیشتر جمع و نیروهای خود را در آن قسمت متمرکز می‌کنیم و برای آن کار، اولویت قایل می‌شویم.

ارتباط مستقیم توانایی‌، بهره و مسئولیت

آفت‌هایی عمومی برای همه ما وجود دارد که گاهی ناخودآگاه در رفتار ما اثر می‌گذارد، ازجمله اینکه غالباً نوجوان‌ها به‌خصوص در این زمان که رسانه‌های مجازی گسترش پیدا کرده و نوجوان‌های ما در معرض آن هستند، توقعاتی از جامعه دارند و مطالبه آن‌ها را حق خودشان می‌دانند. اگر ضعفی در کسانی ببینند آن‌ها را محکوم می‌کنند و غیرمستقیم خودشان را تبرئه می‌کنند و می‌گویند ما که تازه وارد جامعه شده‌ایم و این جامعه است که باید وسایل تحصیل ما را فراهم کند و در مرحله بعد وسایل کار برای ما فراهم شود و در مرحله بعد بودجه‌های دولتی باید برای ابزارهای مورد نیاز ما تخصیص یابد و ... هرجا کمبودی مشاهده کنند تقصیر را به گردن مسئولان می‌اندازند، گویا خودشان تبرئه شده، همه تقصیرها به گردن مسئولان کشور و پدر و مادرها می‌افتد. در سطح وسیع این قضاوت، امری طبیعی است. در این سنین وقتی کسی از محیط خانواده و از آغوش پدر و مادر وارد جامعه می‌شود انتظار دارد در جامعه هم همه از او استقبال کرده و وسایل راحتی او را فراهم کنند و هنگامی‌که می‌بیند چنین آرزویی تحقق نمی‌یابد نگران می‌شود. نوجوانان معمولاً قدری تلاش می‌کنند و اگر هدفشان محقق نشود، کم‌کم امید خود را از دست می‌دهند.

همه ما می‌دانیم که این طرز فکر، صحیح نیست. این گونه نیست که خداوند یک دسته انسان‌ها را برای خدمت کردن و دسته‌ای دیگر را برای بهره‌کشی و بهره‌وری آفریده باشد. همه انسان‌ها ابتدا پیش از تولد در رحم مادر رشد کرده‌اند و بعد در شرایطی خاص متولد شده‌اند. در اوایل زندگی خودشان هیچ کاری نمی‌توانند انجام دهند و مادر باید به آن‌ها شیر دهد. کم‌کم توانی پیدا می‌کنند و برخی کارها را خودشان انجام می‌دهند. سرانجام به دوران نوجوانی می‌رسند. انسان‌ها در دوره نوجوانی، هم درکشان، هم توقعاتشان و هم ظرفیت کار کردن‌شان بیشتر شده است. اگر بنا باشد که آن روحیه آغوش مادری – اگر تشبیه به آغوش مادر کنیم – تا آخر ادامه پیدا کند این واقع‌بینانه نیست! خدا انسان را این‌گونه نیافریده که گروهی مادر باشند و فقط کارشان نوازش و شیر دادن باشد و گروهی هم اطفالی باشند که باید در آغوش مادر زندگی کنند و هیچ مسئولیتی نداشته باشند، بلکه فرهنگ عمومی ما - بحث عقلانی آن را نمی‌خواهم مطرح کنم – می‌گوید: كُلُّكُم راعٍ و كُلُّكُم مَسؤولٌ عَن رَعِيَّتِه؛[1] هر کدام از شما مسئول هستید و درباره افرادی که به سخن شما گوش می‌دهند بازخواست خواهید شد.

انسان از آن وقتی که شخصیت قابل‌توجهی پیدا کند و به تعبیر فرهنگ عمومی ما، بالغ شود مسئولیت او نیز آغاز می‌شود. زمان رسیدن به حد بلوغ و زمان مسئول شدن، با هم شروع می‌شود. هر اندازه توان او بیشتر باشد مسئولیت او بیشتر است. در کنار بهره‌هایی که از ظرفیت‌های طبیعی، اجتماعی، عقلانی و سیاسی جامعه می‌برد مسئولیت‌هایی دارد و باید آن‌ها را انجام دهد. آن جامعه‌ای جامعه بالغ و مطلوب است که هر فردی در جامعه به اندازه‌ بهره‌مندی‌اش از جامعه، به جامعه بهره برساند یعنی باید بین استفاده و افاده، تعادل برقرار باشد. باید هر فرد محاسبه کند که استفاده او از جامعه چقدر است و در آن حدود به جامعه فایده برساند. اگر تنها توقع داشته باشیم که همه افراد برای ما کار کنند این توقع بی‌جایی است. انسان این‌گونه خلق نشده است.

فایده‌رسانی به میزان بهره‌مندی

اولین نکته‌ای که از شما به‌عنوان جوانان برومندی که بحمدالله در سایه دوران انقلاب به رشد فوق انتظاری رسیده‌اید به‌گونه‌ای که مایه امید مقام معظم رهبری هستید انتظار می‌رود این است که به همین میزان هم برای جامعه فایده داشته باشید. کمتر سخنرانی‌ای از مقام معظم رهبری می‌شنویم که ایشان بر جوانان تأکید نداشته باشند. این امر، نشانه این است که این ظرفیت، بسیار بالا رفته است. سابقاً این‌گونه نبود. نباید چنین روحیه‌ای در این جوانان پیدا شود که گمان کنند دیگران باید کار کنند و ما بهره ببریم و مرتب از نقص‌ها بنالند که چرا وسایل تحصیل ما ضعیف است؟ چقدر ابزار تحقیق ما کم است؟ چرا فلان گروه کم‌کاری می‌کند؟ چرا دولت کم بودجه می‌گذارد و ... اگر چنین توقعاتی را مطرح کنند باید به آن‌ها گفت پس شما چه کاره هستید؟ آیا شما خلق شده‌اید که تنها از دیگران بهره بگیرید؟ این روحیه برای انسانی که برومند شده و می‌تواند جامعه خود را بسازد و مسئولیت خود را در مقابل اقشار جامعه و در مقابل خدای خود ایفا کند مناسب نیست. با رشد انسان باید احساس مسئولیت در او تقویت شود. این انتظاری است که اسلام با تعیین سن بلوغ از انسان دارد. وقتی در شرع گفته شده انسان از سیزده، چهارده‌سالگی مکلف است، یعنی باید مثل یک فرد بالغ به جامعه خدمت کند. اگر ما ضعفی در خود یا در دوستان خود احساس می‌کنیم اولین کاری که می‌کنیم باید این ضعف را جبران کنیم وگرنه موجودی عاطل و سربار دیگران می‌شویم و فقط توقع داریم دیگران کار کنند و ما استفاده کنیم. مسلماً چنین جامعه‌ای هیچ‌گاه به سعادت نخواهد رسید. اولین کاری که شما جوانان باید انجام دهید این است که این روحیه را در خودتان تقویت کنید و به دیگران هم منتقل کنید که وظیفه ما در برابر بهره‌هایی که از دیگران می‌بریم، دست‌کم خدمت به دیگران به همان میزان است. البته اگر کسی فضیلت بیشتری پیدا کرد و فداکاری کرد و منافع شخصی خود را فدا کرد، آن دیگر نورٌ علی نور است وگرنه دست‌کم در حدی که ما از جامعه بهره می‌بریم باید به جامعه بهره برسانیم.

بلوغ، آغاز مسئولیت جوان

انسان از چه زمانی چنین مسئولیتی دارد؟ از هنگامی‌که به بلوغ می‌رسد و مکلف می‌شود؛ كُلُّكُم راعٍ و كُلُّكُم مَسؤولٌ عَن رَعِيَّتِه؛[2] هر کدام از شما مسئول هستید و درباره افرادی که به سخن شما گوش می‌دهند بازخواست خواهید شد. این ضعف است که نسل آینده ما را تهدید می‌کند و رسانه‌های مجازی و تبلیغات مختلف دشمنان سعی می‌کنند این روحیه را تقویت کنند تا نسل آینده ما اهل کار و تلاش نباشد و فقط توقع داشته باشد دیگران کار کنند و او بهره ببرد. چنین روحیه‌ای غلط است و آغاز شکل‌گیری چنین روحیه‌ای آغاز سقوط جامعه ما خواهد بود.

اصل تقسیم کار در انجام وظیفه

اما اگر ما بنا را بر این گذاشتیم که وظیفه خود را بشناسیم و به آن عمل کنیم باید چه کار کنیم؟ آیا می‌توان گفت در یک زمانی همه انسان‌ها یک نوع وظیفه دارند و همه باید یک کار را انجام دهند؟ برای مثال، اگر در حوزه کشاورزی کمبود در محصولی خاص داشته باشیم آیا همه باید بروند کشاورزی کنند؟ یا چون دوران صنعتی است و جامعه باید صنعتی شود و فعالیت‌های اقتصادی بیشتر روی صنعت متمرکز شود باید همه بروند صنعت‌گر شوند؟ در این صورت چه کسی کشاورزی کند و چه کسی مواد اولیه مورد نیاز جامعه را تولید کند؟ مگر چنین چیزی می‌شود؟ آیا می‌توان مدیریت جامعه، برنامه‌ریزی و جهت دادن به کارها و تلاش برای رفع اختلاف‌ها را که جامعه را نیازمند نیروی انتظامی و قوه قضائیه می‌کند کنار گذاشت و همه به کشاورزی یا صنعت‌گری بپردازند؟ آیا چنین جامعه‌ای به سعادت خواهد رسید؟

پس اصل دومی که باید در نظر داشت این است که محال است همه مردم جامعه یک وظیفه واحد داشته باشند و باید در جامعه، تقسیم کار صورت بگیرد. این همان تعبیر معروفی است که می‌گویند اصل تمدن، تقسیم کار است. اگر یک جامعه بخواهد پیشرویی داشته باشد باید کارهایی که انسان‌ها در جامعه به آن احتیاج دارند شناسایی، دسته‌بندی و تقسیم شوند و هر کسی یا هر گروهی بخشی از آن‌ها را عهده‌دار شود. از کارهای ساده نانوایی و قصابی گرفته تا کارهای تخصصی در سطوح عالی باید تقسیم شوند. در هر سطحی هم که کمبودی داشته باشیم به آینده جامعه لطمه خواهد خورد.

تفاوت وظیفه در شرایط عادی و شرایط استثنائی

اصل سومی که باید به آن توجه داشت این است که شرایط اجتماعی در همه زمان‌ها و در همه مناطق جغرافیایی یکسان نیست. گاهی شرایط اجتماعی در جامعه‌ای در یک زمانی، اقتضائی دارد ولی به دلایلی تغییر می‌کند. برای مثال، ممکن است به دلایل طبیعی مانند خشک‌سالی، زلزله یا به دلایل پیشرفت صنایع و تکنولوژی یا به هر دلیل دیگری شرایط زندگی اجتماعی متفاوت شود و در شرایطی استثنایی همه مردم وظیفه داشته باشند که در یک کارهایی به‌نحوی شرکت کنند - اگر نگوییم همه، بخش معظمی از اصناف و اقشار جامعه باید در یک نوع فعالیت مشارکت کنند – ممکن است چنین شرایطی پیش آید که پیش از آن، این‌گونه نبوده و شرایط عادی چنین اقتضائی نداشته است اما در شرایطی خاص باید کسانی از کارهای همیشگی خود دست بکشند و این کار جدید را عهده‌دار شوند. برای مثال، اگر در دوران جنگ تحمیلی وقتی از طرف حزب بعث عراق به پشتیبانی کشورهای الحادی دنیا به ایران حمله شد، هر کسی می‌خواست شرایط عادی زندگی خودش را ادامه دهد هیچ‌گاه جنگ اداره نمی‌شد. امام بارها فرمود: جبهه‌ها را پر کنید! مقصود امام چه بود و جبهه باید از چه کسانی پر می‌شد؟ آیا فقط سربازها این وظیفه را داشتند؟ سربازها که همیشه بودند. باید اقشار دیگر، از عمر خودشان مایه می‌گذاشتند و می‌رفتند آموزش نظامی می‌دیدند و در جبهه حضور پیدا می‌کردند. این شرایط استثنائی پیش می‌آید و معلوم نیست چقدر طول می‌کشد و زمان آن قابل پیش‌بینی نیست. زمان آن بستگی به شرایط متغیر خود جامعه و جوامع دیگری که در آن جامعه مؤثرند دارد. دوران دفاع مقدس، هشت سال طول کشید. دشمن فکر می‌کرد حداکثر شش ماه طول بکشد و بعد از آن، آن‌ها پیروز جنگ خواهند بود و نظام اسلامی را برمی‌اندازند ولی مقاومت مردم باعث شد جنگ طولانی شود و آن‌ها شکست بخورند و بعد از هشت سال جمهوری اسلامی پیروز جنگ شود. در ابتدای جنگ کسی پیش‌بینی نمی‌کرد که قرار است این جنگ چند سال طول بکشد. دوران جنگ تحمیلی یک شرایط استثنایی بود. در چنین شرایطی باید این آمادگی در مردم باشد که در این کار مشارکت کنند. این مسئله لوازمی دارد؛ اگر هر فرد جامعه چنین اندیشه‌ای داشته باشد که من باید همیشه راحت زندگی کنم و هیچ‌وقت فکر اینکه به جبهه برود و تا پای جان بجنگد در کسی پیدا نشود و همه گمان کنند که من آفریده شده‌ام برای اینکه خوش بگذرانم و دیگران باید به من خدمت کنند و من بهره ببرم و اساساً چرا من باید کشته شوم و دیگران کشته نشوند، این جامعه روی سعادت را نخواهد دید. روحیه مشارکت، یک فرهنگ است و باید این فرهنگ را کسی در جامعه آموزش و ترویج دهد. باید زمینه‌هایی ساخت که این فرهنگ فراهم شود تا چنین بینشی در نسل جوان ما پیدا شود که گاهی من باید جان خودم را فدای اجتماع کنم.

راه‌کارهای متفاوت جوامع برای ایجاد آمادگی برای شرایط استثنائی

چگونه چنین روحیه‌ای پدید می‌آید؟ کمابیش همه کشورهای دنیا می‌دانند که ممکن است چنین شرایط خاصی برایشان پیش آید و تدابیر مختلفی هم برای چنین شرایطی می‌اندیشند. برخی کشورها خودشان را اهل جنگ نمی‌دانند و خود را صلح مطلق معرفی می‌کنند. معروف است که بعد از جنگ جهانی چنین گرایشی در سوئیس شیوع پیدا کرد و ژنو پایتخت سوئیس مرکز همه فعالیت‌های بین‌المللی شد. آن‌ها گفتند ما با هیچ کسی سر جنگ نداریم و گمان کردند که با این تدبیر می‌توانند از مشکلات جنگ راحت شوند. برخی دیگر گفتند باید با زور اسلحه افراد جامعه را به جنگ وادار کنیم و اعلام کنیم شرکت در جنگ یک الزام است و افراد جامعه هرگاه نیاز باشد باید به میدان جنگ بیایند و اگر از این الزام سرپیچی کنند کشته خواهند شد. این طرز فکر بیشتر در کشورهای مارکسیستی وجود داشت. برخی کشورها از راه دیگری این مشکل را تدبیر می‌کنند. برای مثال، تلاش می‌کنند که از قشرهای فقیر، چه در کشور خودشان و چه از کشورهای دیگر، مزدور بگیرند و به آن‌ها پول بدهند تا به میدان جنگ بیایند و بجنگند. امروز می‌بینید عربستان، مزدورهایی از سودان و کشورهای آفریقایی استخدام می‌کند و آن‌ها از سر فقر، پول می‌گیرند و به میدان جنگ می‌روند. این هم یک سیاست است.

برخی دیگر با تقویت گرایش‌های ناسیونالیستی و ترویج این شعار که ما ملت برتر هستیم و دیگران باید تابع ما باشند این مشکل را تدبیر می‌کنند. نظیر آنچه که به‌خصوص در آلمان و بعد هم در ایتالیا در جنگ جهانی دوم اتفاق افتاد. در ابتدای جنگ جهانی دوم این دو کشور با هم متحد شدند و ادعا داشتند که ما نژاد برتر هستیم و کشورهای دیگر باید تابع ما باشند. آن‌ها پیشرفت‌هایی هم کردند. کاری که هیتلر کرد براساس همین تفکر ناسیونالیستی و نژادپرستانه بود. او به افراد جامعه خود می‌گفت برای حفظ عظمت نژاد ما شما باید فداکاری کنید. شما باید این نژاد را حفظ کنید! این آموزش‌های نژادپرستانه از راه‌های مختلف در این جوامع رواج می‌یافت.

راه‌کار اسلام برای تربیت افراد فداکار

در میان همه این جوامع، اسلام منطق دیگری دارد و آن مبتنی است بر اینکه ما همه بنده‌ایم و هرچه داریم از خدا داریم و باید آنچه در اختیار داریم با اجازه خدا و در راه خدا صرف کنیم و عزت دنیا و آخرت ما در گرو همین امر است. اگر دنیا را می‌خواهیم و می‌خواهیم سیادت و آقایی ما حفظ شود هنگام جهاد باید جهاد کنیم. اگر رضایت خدا را می‌خواهیم و می‌خواهیم از ثواب آخرت بهره‌مند شویم باید جهاد کنیم. این هم مبنا و منطق اسلامی است و عامل پیروزی ما در جنگ هشت ساله عمدتاً همین معنا بود که به‌وسیله امام و شاگردان و پیروان امام ترویج شد و بسیار زود هم نتیجه داد. بر اساس این مبنا نوجوان سیزده‌ساله برای شکست دشمن، زیر تانک می‌خوابید؛ نوجوانی که هنوز بهره‌ای از زندگی دنیا نبرده و هنوز به حد بلوغ نرسیده اما این فکر در او تقویت شده که جهاد، ارزشی خداپسند است و دنیا و آخرت ما در گرو آن است و ادامه حیات ملت ما و بقای عزت ملت ما قائم به این حرکت است. به همین جهت حاضر شد این کار را انجام دهد.

بنابراین، ما برای اینکه بتوانیم امنیت داخلی و امنیت خارجی خود را تأمین کنیم و از حملات دشمنان بیرونی که چشم به نابودی حیات، عزت و پیشرفت ما دوخت‌اند جلوگیری کنیم باید به فکر این باشیم که نسل آینده ما بتواند چنین مقاومتی از خود نشان دهد و روحیه جهاد در آن‌ها تقویت شود. بهترین راه برای حصول این امر، اعتقادات و ارزش‌های اسلامی است. تقویت اعتقادات و ارزش‌های اسلامی بر همه عوامل دیگر غالب است و همه عوامل دیگر را به‌عنوان ابزاری در اختیار خود خواهد داشت. بندگی خدا فوق همه این عوامل است و افتخاری از این بالاتر نیست.

چگونه می‌توان این اعتقاد را ایجاد و تقویت کرد؟‌ نانوا، قصاب و بقال بر اساس عوامل طبیعی اجتماعی، شغلی را انتخاب می‌کنند و مشتری و درآمدی هم پیدا می‌کنند و نیازی از جامعه را هم برطرف می‌کنند. عامل طبیعی، انگیزه انجام چنین فعالیت‌هایی را پدید می‌آورد؛ اما اینکه فرد برای کشته شدن آماده شود و از هستی خود صرف‌نظر کند و از پدر، مادر، خانه، زن و فرزند دل بکند و با آمادگی برای شهادت به جبهه برود به عاملی بالاتر نیازمند است. ما در جامعه اسلامی خودمان، مشاهده می‌کنیم که کسانی التماس می‌کنند و درخواست دارند که برای شهادت ما دعا کنید!

تربیت‌یافتگان این فرهنگ به جایی می‌رسند که نه‌تنها آماده انجام وظیفه ضروری خود هستند بلکه بالاتر از این، آرزوی شهادت می‌کنند! شاید روزی نباشد که ما برخوردی با افرادی از پیر و جوان و از روحانی و غیر روحانی نداشته باشیم که از ما تقاضا دارند که دعا کنید ما به شهادت برسیم. چنین روحیه‌ای خودبه‌خود در درون افراد نمی‌جوشد و از قبیل نیازهای طبیعی هم نیست که شکم فرد درد بگیرد و صبح بلند شود و برای درمان آن درد بگوید باید بروم شهید شوم! سبب آن، یک اندیشه و ارزشی است که آن‌ها آن را باور کرده‌اند و به آن دل بسته‌اند و آن‌قدر برای آن‌ها اهمیت دارد که حاضرند جان خود را هم فدای آن کنند. این ارزش چگونه در جامعه پیدا می‌شود؟ پس فوق اقشاری که نیازهای طبیعی انسان‌ها را تأمین می‌کنند باید قشری باشند که این نیازهای معنوی، روحی و الهی انسان‌ها را تأمین کنند. بسیاری از فرهنگ‌ها و کشورهای دیگر از چنین ارزش‌هایی غافل‌اند یا اساساً آن‌ها را باور ندارند و معتقدند با پول و با استخدام مزدور نیازشان را برطرف می‌کنند. ولی شما مشاهده می‌کنید که به لحاظ علمی و تجربه عملی، تا چه اندازه موفقیت آن‌ها اثبات شده است!

تمرکز دشمنان بر نابود کردن اطاعت‌پذیری اهل ولایت

تجربه ما در انقلاب اسلامی و در جنگ تحمیلی هشت‌ساله و امروز در فعالیت‌های داوطلبانه عزیزان مدافع حرم، آثار این ارزش‌ها را نشان می‌دهد. ایرانی که یک روز برده آمریکا بود و باید سربازش را به عمان می‌فرستاد تا برای جبهه خلق ظفار، مفت و مجانی بجنگد، امروز رقیبی است که آمریکا بیش از همه عالم، روی آن حساب می‌کند و معتقد است ایران برای ما خطر است و بیش از همه روی شخص رهبری این انقلاب حساب می‌کند و باور دارد تا این شخص هست نمی‌تواند کاری از پیش ببرد. همه نقشه آن‌ها برای براندازی نظام، این است که این اطاعت‌پذیری‌ای که مردم از رهبری دارند را بگیرند؛ آن‌وقت است که می‌توانند به اهدافشان برسند. آن‌ها همه عوامل دیگر را اعم از پول و عوامل دیگری که در کشورهای دیگر تجربه کرده بودند تجربه کرده‌اند و می‌دانند تا این رهبر و این اطاعت‌پذیری وجود دارد اهدافشان تحقق نمی‌یابد.

بزرگ‌ترین وظیفه انقلابیون

برای اینکه این روحیه در نسل آینده ما نیز برقرار باشد هم به آموزش و هم به تربیت نیازمندیم. این اشاره به همان نکته‌ای است که تأکید می‌کنند بزرگ‌ترین وظیفه انقلابیون امروز این است که جوانان را انقلابی بار بیاورند. چگونه چنین امری تحقق می‌یابد؟ با آموزش و تربیت اسلامی صحیح. آیا این آموزش و تربیت اسلامی صحیح را می‌توان با آمپول به افراد تزریق کرد؟ آیا می‌توان ماده‌ای اختراع کرد و آن را به افراد تزریق کرد تا این آموزش و تربیت را بیابند؟ اگر چنین کاری امکان داشت انبیا آن را انجام می‌دادند. اگر چنین کاری امکان داشت سیدالشهدا‌علیه‌السلام به میدان شهادت نمی‌رفت. این روحیه تنها از راه آموزش و تربیت انسانی و به‌وسیله مربیان صالح، دست‌یافتنی است. البته باز من به‌ صورت کلی و بدون استثنا این قاعده را عرض نمی‌کنم؛ گاهی ممکن است شرایطی استثنائی در جامعه پیش آید که حتی این مربیان هم باید برای انجام یک کار ضروری کارشان را رها کنند، مثلاً گاهی مسئله دفاع به‌گونه‌ای پیش می‌آید که همه باید حضور پیدا کنند. چنین شرایطی را نفی نمی‌کنیم.

تقویت اقتصاد و فرهنگ؛ اقتضائات شرایط استثنائی جامعه ما

امروز با استفاده از فرمایشات مقام معظم رهبری، ما در دو جبهه، وضع استثنائی داریم. ایشان در همین بیانیه گام دوم هم روی هر دو عنصر به صورت برجسته تأکید فرمودند. البته ممکن است کسی با ذهنیت خودش یکی را بر دیگری ترجیح دهد یا فقط چشم او همان یکی را ببیند. ولی حقیقت این است که روح این بیانیه بر دو عنصر در کنار هم تأکید دارد؛ یکی عنصری مادی که مسئله تولید و اقتصاد مقاومتی است و دیگری مسئله‌ای فرهنگی که تربیت نسل انقلابی و مسلمان انقلابی است. فرمایشات ایشان در این بیانیه بیش از همه بر این دو عنصر تأکید دارد؛ بنابراین هر کسی هر شغلی دارد - که باید هم داشته باشد وگرنه کار جامعه مختل می‌شود - باید بخشی از کار و وقت خود را برای این دو وضع استثنائی حادی که در این عصر پیش آمده اختصاص دهد. اگر کسانی آمادگی داشته باشند که بخش اقتصاد را عهده‌دار شوند باید در آن زمینه انجام وظیفه کنند. ممکن است کسانی در خصوص اقتصاد، زمینه‌هایی همچون تحصیلات، تجربه، ذوق و استعداد ذاتی و خدادادی و ... داشته باشند که در این صورت باید در همان زمینه به وظیفه خود عمل کنند. از طرف دیگر، ممکن است کسانی بیشتر زمینه مسائل فرهنگی را داشته باشند؛ ایشان نیز باید به آن زمینه توجه کنند. ولی باید بدانیم که هیچ کدام از این دو، جانشین هم نمی‌شوند. از جامعه‌ای که اکثریت آن در وضعیتی نزدیک به فقر یا حتی زیر خط فقر زندگی می‌کنند نمی‌توان انتظار جبهه رفتن داشت. پدری که شب به خانه می‌آید و نمی‌تواند یک نان سنگک برای سیر کردن شکم زن و بچه خود بخرد چطور می‌توان انتظار داشت که فردا به جبهه برود؟! چنین کسی مگر برای خودکشی برود وگرنه به‌سبب انگیزه شخصی نمی‌رود؛ ممکن است آن‌قدر از زندگی به تنگ آمده باشد که بگوید دست‌کم بروم جبهه تا در آنجا کشته و راحت شوم! این حقیقت را نمی‌توان نادیده گرفت.

استاد دانشگاه، محقق و پژوهش‌گر هم نمی‌تواند بگوید کار من پژوهش است و من با این دو عنصر کاری ندارم. این سخن در شرایط عادی درست است، اما اکنون شرایط استثنائی است و ایشان هم باید بخشی از کار خود را به این امور اختصاص دهند؛ کمترین کاری که ایشان می‌توانند انجام دهند این است که بخشی از درآمد خود را برای این کار بگذارند. برای مثال، بخشی از درآمد خود را برای سرمایه‌گذاری در یک صنعت یا یک کار تولیدی درآمدزا اختصاص دهند. حتی در بعضی جاها برای کار کشاورزی نیاز به سرمایه‌گذاری است و دولت نمی‌تواند سرمایه لازم را تأمین کند؛ در این‌گونه موارد من نمی‌توانم بگویم کار من تحقیق علمی است و نمی‌توانم به کار دیگر بپردازم! بسیار خوب، شما روزی هشت ساعت به‌طور متوسط باید کار علمی انجام دهی؛ شش ساعت آن را کار علمی انجام بده و دو ساعت آن را به این کار اختصاص بده! اگر دو ساعت از هر روز را نمی‌توانی اختصاص بدهی، در مجموع سال، سه ماه را به این کار اختصاص بده یا ایام تعطیل خود را به این کار اختصاص بده! اقتصاد مقاومتی یکی از عناصر ضروری جامعه است.

عنصر ضروری دیگر عنصر فرهنگی است یعنی پرداختن به اموری همچون ساختن روحیه مقاومت، روحیه احساس مسئولیت دینی و مسئولیت اجتماعی، عواطف انسانی و ... حتی اگر کسی دین هم نداشته باشد نمی‌تواند نظاره‌گر ظلم باشد. چطور یک انسان معتدل می‌تواند ببیند که مردم این‌گونه تحت ظلم و ستم و فشار اقتصادی و تحریم قرار می‌گیرند؟! آيا چنین انسانی می‌تواند بگوید من را چه به این امور؟! انسان معتدل نمی‌تواند اینگونه زندگی کند چه برسد به اینکه انسان متدینی باشد؛ چه برسد به اینکه شیعه باشد؛ چه برسد به اینکه پیرو سیدالشهدا‌علیه‌السلام باشد.

هر کسی باید توان خود را ارزیابی کند و ببیند برای کدام عنصر بهتر است؛ آیا در کار اقتصادی موفق‌تر است یا در کار فرهنگی؟ ولی یکی از این دو کار را به‌عنوان یک کار اضافه یا ساعت فوق برنامه کاری خود برگزیند یا دست‌کم بخشی از ساعت ‌کاری خود را به این کار اختصاص دهد. برای مثال، یک‌چهارم وقت کار خود را یعنی دو ساعت از هشت ساعت را به این کار اختصاص دهد. اگر از تمام اقشار بخواهیم که تمام وقت خودشان را صرف این کار کنند قطعاً در کارهای دیگر اختلال پیش می‌آید. با وضع تحریم اقتصادی‌ای که ما داریم امکان ندارد که بگوییم همه به دنبال کار فرهنگی، کار جهادی، مبارزات نظامی بروند. بالاخره همه نمی‌توانند با گرسنگی بسازند؛ بچه‌های کوچک نمی‌توانند با چنین شرایطی بسازند و در آن صورت، روزی هزاران کودک از گرسنگی، بیماری و نبود پرستار جان می‌دهند. ناچار باید به امور دیگر هم برسیم.

نتیجه‌گیری

پس حاصل بحث این است که ما در قبال منافعی که از جامعه مي‌بریم مسئولیت داریم و باید برای جامعه خدمت کنیم و این مسئولیت در شرایط عادی اقتضاء می‌کند که هر گروه و صنفی یک مسئولیت را بپذیرد و تمام وقت خودش را صرف آن کار کند؛ اما گاهی شرایطی استثنائی پیش می‌آید که هر گروه و صنفی باید کمکی هم به بخش‌های دیگر کند.

شرایط خاص جامعه ما، از طرفی تحریم‌ها و از طرفی دیگر خطر آفت‌های تبلیغاتی بی‌نظیری است که در پنجاه سال گذشته سابقه نداشته است. به‌راستی چه زمانی را سراغ دارید که این موبایل‌ها در اختیار بچه‌ها بوده باشد؟ چه زمانی را سراغ دارید که این‌همه تبلیغات رسانه‌ای کشورهای خارجی شبانه‌روز علیه جمهوری اسلامی کار کنند؟ نه زمان شاه اینگونه بود و نه اوایل انقلاب؛ اصلاً چنین وسایلی هنوز اختراع نشده بود. امروز بچه‌های هفت، هشت‌ساله را می‌بینیم که تا نیمه‌های شب حتی هنگامی که به رختخواب می‌روند با موبایل کار می‌کنند. ما نباید از برنامه‌سازی برای این‌ها غافل باشیم. نمی‌توان جلوی آن را به‌صورت کامل گرفت؛ موبایل در بازار عرضه می‌شود و هر کسی می‌تواند تهیه کند و بعد هم از آن استفاده کند. بخواهید یا نخواهید این ابزار در جامعه رواج دارد. باید به فکر بود و برنامه‌هایی برای کاربران ساخت که هم جاذبه و هم بازده معنوی و خداپسندانه داشته باشد. این چیزی است که ما کمتر به فکر آن هستیم و خیلی هنر کنیم تنها نیازهای روزمره خودمان را می‌بینیم و برای آن فکری می‌کنیم، اما برای ده سال دیگر برنامه نداریم. وقتی این نوجوان‌ها بر سر کار بیایند چگونه و با چه اخلاق و منشی به کار می‌پردازند؟ دنبال چه اهدافی خواهند بود؟ آیا در میان آن‌ها کسی پیدا می‌شود که برای جلوگیری از پیشروی دشمن، جلوی تانک بخوابد؟ کسی که در طول شبانه‌روز فکر و ذکر او تنها لذت و سرگرمی است، یا لذت‌های طبیعی شکم و لذت‌های جنسی یا سرگرمی‌های شادی‌آور و چیز دیگری نمی‌شناسد چه موقع حاضر است در برابر دشمنان جهاد کند و جان خودش را فدای اسلام، انقلاب و انسانیت کند! این خطری است که روزبه‌روز در همه دنیا در حال شدت یافتن است به‌خصوص در کشور ما که همه کشورهای دنیا علیه ما در این جهت اتحاد دارند که این نظام باید برانداخته شود.

این جواب‌هایی کلی بود که ما مجموعاً می‌توانستیم به این سؤال‌ها عرض کنیم. جواب‌های تفصیلی آن از آن دسته از جوانان خوش‌فکری برمی‌آید که هم سلامت مزاج داشته باشند و هم وقت کافی و هم آشنایی کافی با مسائل اجتماعی و هم تجربه کافی و از همه آن‌ها استفاده کنند و جواب‌های تفصیلی را ارائه دهند.

امیدواریم خدا همه شما را ذخایر ارزنده‌ای برای آینده اسلام و انقلاب قرار دهد و زمینه‌های رشد و تکامل شما را بیش‌ازپیش فراهم کند!

همه ما را قدردان نعمت بی‌بدیل رهبری قرار دهد!

توفیق فهم اوامر رهبری و همچنین انجام وظیفه در مقابل اوامر ایشان را عنایت فرماید تا هم بفهمیم کدام امر به ما مربوط می‌شود و ما بیشتر باید به آن بپردازیم و هم اینکه همت کنیم و نیرو، ظرفیت و توانایی‌هایمان را برای آن کار متمرکز کنیم تا به نتیجه مطلوب برسیم.

وفقنا الله و ایاکم ان شاءالله

والسلام علیکم و رحمۀ الله


[1]. بحارالانوار، ج۷۲، ص۳۸.

[2]. همان.