صوت و فیلم

صوت:
78
فیلم:
92

تحصیل علوم دینی؛ ارزش‌ها و آفات

در مراسم افتتاحیه سال تحصیلی 1399-1400 مؤسسه آموزشی وپژوهشی امام خمینی(ره)
تاریخ: 
دوشنبه, 14 مهر, 1399

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم

الْحَمْدُ للهِ رَبِّ العَالَمِین وَصَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وآلِهِ الطَّاهِرِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

خداوند متعال را شکر می‌کنم که حیات و توفیقی افاضه فرمود که بار دیگر در جمع دوستان، هرچند با فاصله،[1] عرض سلام و ارادتی کنیم و شکر خدا را به جا بیاوریم که ما را در راه خداپسند موفق داشته و هرقدر ما ضعف و کوتاهی داشته‌ایم ما را از رحمت‌ها و توفیق‌های خودش محروم نکرده است.

این جلسه به مناسبت افتتاح سال تحصیلی 1400-1399 برگزار می‌شود. سعی می‌کنم مطلبی که به ذهنم آمده که خدمتتان عرض کنم را فهرست­وار و با بیان کوتاهی یادآوری کنم، اگر چه شما احتیاجی به این بیان ساده و فهرست­وار هم ندارید.

تحولات زندگی؛ جبری یا اختیاری؟!

عرایضم را از این جا شروع می‌کنم که ما وقتی روی زندگی خودمان و زندگی سایر انسان­هایی که با آن‌ها ارتباط داریم مروری داشته باشیم یک جهات مشترکی بین همه ما وجود دارد و یک جهاتی هم هست که گروه‌هایی از ما در آن شریک هستند و در مقابلش هم گروه‌های دیگری مخالف و ضد آن‌ها را انتخاب کرده‌اند.

تصور ابتدایی ما این است که بعضی از این تحولات گوناگونی که هر کسی از آغاز ولادت تا امروز که هر چه از عمرش گذشته باشد با آن‌ها درگیر بوده این‌ها یک چیزهای اتفاقی است؛ اتفاقی به این معنا که انتخاب خاصی در انجام گرفتن این‌ها و تأثیراتشان وجود نداشته است. اگر در بعضی از این‌ها یک انتخابی هم بوده ادامه‌اش که شامل میلیاردها موقعیت می‌شود این‌ها دیگر اختیاری نبوده و به یک معنا و به یک تعبیر عامیانه یک مسیر جبری بوده است؛ اول که ما در یک خانواده‌ای متولد شدیم ما فکری نکرده بودیم که چه زمانی به وجود بیاییم و از چه خانواده‌ای و از چه پدری و از چه مادری باشیم. بعد در یک محیطی واقع شدیم، مثلاً مادرمان شیر داشت، شیر مادر خوردیم، اگر هم شیر نداشت، دایه گرفتند یا به جای شیر از مواد دیگری به ما خوراندند تا حیات ما ادامه پیدا کند. بعد بستگی دارد به اینکه در محیط ما چه کسانی بوده‌اند و اصلاً در چه محیط طبیعی‌ای به وجود آمده‌ایم؛ روستایی بودیم، عشایر بودیم، شهری بودیم، از این کشور، از آن کشور، رنگ پوستمان چه بود و الی‌آخر. همه این‌ها را می‌گوییم جبر تاریخ و جبر حوادث این عالم بوده و بالاخره این شده‌ایم که حالا هستیم و این‌ها را نمی‌توانستیم تغییر بدهیم و به صورتی که الآن بیشتر دوست داریم باشیم و یا برعکس آن.

شواهدی بر وجود اختیار

اولین سؤالی که در اینجا مطرح می‌شود این است که این حالت جبری که مثلاً ما احساس می‌کنیم، آیا تا آخر عمرمان و تا آخر این عالم ادامه دارد؟! آیا در هر زمانی عواملی باعث می‌شود که ما کاری را انجام دهیم، راهی را برویم و در جایی توقف کنیم؟!

شاید کسانی تصور کنند که این اتفاقات کم‌وبیش ادامه دارد و سراسر زندگی، از آغازی که این زمین خلق شده و یا قابل سکونت شده تابه‌حال، یک جریان جبری است و حالا اگر بخواهیم احتیاط کنیم یک جریان شبه جبری و نیمه جبری است؛ ولی هم رفتار خودمان نشان داده و هم رفتارهای دیگران که گاهی یک کاری را انتخاب می‌کنند، دوست دارند شروع می‌کنند، بعد پشیمان می‌شوند و می‌گویند که ای‌کاش یک کار دیگری کرده بودیم. این معنایش این است که می‌توانستند یک کار دیگری بکنند که حالا پشیمان شده‌اند. یا کسانی که سنی از آن‌ها گذشته، فرض کنید کسی که 30 سال از عمرش گذشته، مدارجی را گذرانده، می‌بینیم که یک مدتی را در یک راهی رفته و آن مسیر را طی کرده و بعد آن راه را تغییر داده و حتی به صورت ضد آن راه را انتخاب کرده است. در طول تاریخ بشر از این موارد نمونه‌های فراوانی هست.

این نمونه‌ها در زندگی محدود ما هم وجود دارد که کسانی در یک مسیر محترمانه و حتی مقدّسی بوده‌اند، این راه را رفته‌اند و بعد یک عواملی پیش آمده، حالا آن‌ها چه اندازه اختیاری بوده یا خارج از اختیار، این‌ها به‌تدریج عوض شده‌اند و موضع ضد آن را انتخاب کرده‌اند! خود این نشان می‌دهد که کل این نظام و تحولاتش جبری نیست وگرنه پشیمانی معنا نداشت. چنان هم نیست که اگر آدم در اوایل عمرش، حالا یا با علل جبری یا با علل اختیاری، به انتخاب خودش یا به تحمیل دیگران، یک راهی را رفته باشد امکان عبور و تحول از آن‌ها را برای خودش متصور نبیند.

عوامل تغییر و تحول در زندگی

از این مطالب که گفته شد اجمالاً به دست می‌آوریم که تحولات در این عالم بسیار فراوان است. عوامل داخلی در وجود فرد، در محیط خانواده، در محیط شهر، روستا، کشور و حتی محیط بین‌المللی، مخصوصاً این روزها که این عوامل جدیدالاحداث دیگر شغل شاغل همه نوجوانان شده است، هم این تحولات، روزبه‌روز بیشتر می‌شود و هم عوامل تغییر یعنی چیزهایی که انگیزه آدم را تغییر می‌دهد، به صورت‌های مختلف، متفاوت و متنوع می‌شود. به‌عنوان‌مثال اگر در هزاران سال پیش در یک شهر- اصلاً اگر در آن زمان شهری بوده باشد- مثلاً دویست تا شغل وجود داشت حالا اگر ما بخواهیم شغل‌هایی که هر کدام طرفداران و شاغلان زیادی را دارد بشماریم به جای دویست تا باید بگوییم دویست هزارتا! این دلالت دارد بر این‌که شرایط محیط و شرایط درونی ما خیلی تغییر کرده است. پس این شرایط در حال تغییر است. خواسته‌های ما هم در حال تغییر است. در این زمینه مثال‌های فراوانی می‌شود زد.

این جا یک سؤال دیگر مطرح می‌شود و آن این است که چگونه می‌شود که آدم یک مسیری را انتخاب کند و بعد خودش با اختیار خودش، آن را تغییر دهد؟! و یا حتی اعتراف کند که این کاری که من می‌کنم بد است اما دوست دارم، دلم می‌خواهد و انجام می‌دهم، نمی‌توانم ترک کنم، یا برعکس آن. چه چیزهایی باعث می‌شود که این تحولات در زندگی یک فرد پیش بیاید؟

این‌ها را به طور ساده و بسیار مختصر می‌شود به دو دسته تعبیر کرد؛ یک دسته تغییراتی که به شناخت شرایط زندگی در این عالم مربوط می‌شود. سابقاً شناخت بسیار ضعیفی نسبت به این‌ها وجود داشته است، حتی وقتی مریض می‌شده‌اند راه‌های بسیار محدودی برای معالجه بوده و یک حکیم‌باشی یک شهر را طبابت می‌کرده است ولی حالا می‌بینیم که برای طبابت یک عضو، چندین متخصص وجود دارد. پیش این‌که می‌روی می‌گوید من تا این جا را تخصص دارم و بقیه‌اش را باید نزد فلان متخصص بروی. تحولات، کمّاً و کیفاً بسیار به‌سرعت در حال تغییر می‌باشد. این یک دسته عوامل است که حالا می‌شود خود این‌ها را به دو دسته تقسیم کرد؛ عوامل درونی فرد و عوامل محیطی.

یک دسته دیگری از عوامل هست که به انگیزه آدم مربوط می‌شود. سابقاً من یک انگیزه‌ای داشته‌ام و به خاطر نتیجه‌ای که از آن انگیزه انتظار داشته‌ام یک کاری را انتخاب کرده‌ام اما حالا انگیزه من تغییر کرده است. این تغییر انگیزه را هم می‌شود به دو صورت تقسیم کرد؛ یکی اینکه شرایط محیط و شرایط سنی و این حرف‌ها در این‌که انگیزه‌ام تغییر کند دخالت داشته است؛ ولی یک دسته دیگر تغییر انگیزه‌ها، فرع تغییر شناخت می‌شود. یک وقتی خیال می‌کردم فلان کاری خیلی کار خوب پسندیده شایسته‌ای است ولی بعد فهمیده‌ام که اشتباه می‌کرده‌ام. به‌هرحال این دو عامل هستند که نقش تعیین‌کننده‌ای را دارند که ما در هر زمانی بهترین‌ها را چه بدانیم و چقدر امکان عمل برای ما میسر باشد.

تدبیر الهی در تدریجی بودن سیر تحولات جوامع انسانی

از جمله چیزهایی که از همین مرور کلی زندگی انسان‌ها به دستمان رسیده این است که این تحولاتی که برای انسان‌ها پیدا می‌شود بسیار تدریجی است. انسانی که متولد شده، یک‌دفعه نمی‌تواند ابن‌سینا شود. خیلی طول می‌کشد تا این تغییرات یکی پس از دیگری حاصل شود. یا اگر نیازهایش تغییر پیدا می‌کند، نیاز شیرخوار، شیری است که از سینه مادر می‌خورد اما امروز هزارها نوع غذای صنعتی و ابتکاری پیدا شده که هر روز باید در بین همه این‌ها یکی، دو تا را انتخاب کرد. در خصوص کارها هم همین‌گونه است؛ یک کشاورز وقتی در یک روستا متولد می‌شد ممکن بود راه خودش را همین ببیند که یک کشاورز مثل پدرش شود کأنه یک حرکت جبری است اما امروز روستانشینانی را می‌بینیم که از لحاظ عملی، از لحاظ اختراع و از لحاظ تسلط بر دیگران منشأ تحولات عظیم در جهان شده‌اند و اختراعات گوناگونی که پیدا شده چهره عالم را دگرگون کرده است.

به‌هرحال من در صدد این نیستم که همه این‌ها را شمارش کنم و بگویم چند تا است. خواستم اشاره کنم که یکی از چیزهایی که ما از همین تحولات زندگی خودمان و امثال خودمان درک کرده‌ایم این است که یک صنف نمی‌تواند همه امور دنیا را اداره کند. اگر همه آشپز بشوند، همه کشاورز بشوند، همه بنّا بشوند، این زندگی پیشرفت نمی‌کند و قدر متیقن، این‌همه تحول در آن پیدا نمی‌شود؛ لذا خواه‌ناخواه یک عواملی که حالا بعضی‌اش اختیاری است و بعضی‌اش غیراختیاری است باعث این می‌شود که یک عده به طرف یک نوع کار بروند و عده دیگری دنبال یک کار دیگر بروند. این یک‌جور تدبیری است که برای این عالم انسانی اندیشیده شده یا می‌شود بگوییم که دست‌کم احتمال دارد چنین اندیشیده شود.

در کنارش می‌بینیم استعداد و ذوق اشخاص برای همه کارها یکسان نیست؛ مثلاً ما دانشجویی را می‌بینیم که اگر شبانه‌روز مانعی برای او پیدا نشود از پشت کتاب بلند نمی‌شود و گاهی یادش می‌رود غذا بخورد! دانشجویی را هم می‌بینیم که اگر امتحان و فشارهای بیرونی برای او پیدا نشود اصلاً حاضر نیست به مطالعه کتاب بپردازد و اگر حالا دانشجو هم است به خاطر آثار بعدی آن است که دانشجو بشوم، بعد شغلی به دست بیاورم، درآمدی داشته باشم و آن درآمد تعیین‌کننده این است که بروم چه رشته‌ای را انتخاب کنم. این‌ها چیزهایی است که همه مردم کم‌وبیش این‌ها را خودشان می‌فهمند و احتیاج به تعلیم ندارد.

ملاک‌های تشخیص خوب و بد

نکته دیگر این است که در بُعد شناخت و دانش، گاهی همین مایه‌های فطری، تعیین‌کننده است و گاهی شرایط اجتماعی و محیطی. گاهی هم برای بعضی افرادی که عده‌شان نسبت به سایر افراد بسیار کمتر است و شاید ده درصد یا کمتر از ده درصد همه انسان‌ها این‌گونه نباشند این است که غیر از مسأله ذوق و سلیقه، غیر از درآمد و راحتی و احترام اجتماعی و این حرف‌ها، غیر از همه این‌ها، ناخودآگاه یا با آگاهی کم، به یک چیز دیگر هم می‌اندیشند که شاید عنوان کلی آن، خوب و بد باشد؛ یک کاری را خوشش می‌آید، دوست هم دارد، درآمد هم دارد، اما این کار بدی است لذا از منفعتش هم صرف نظر می‌کند و سراغ یک کار خوبی می‌رود که این‌همه عیب نداشته باشد.

این جا باز احتیاج است که ببیند خوب و بدها چه هستند و چند نوع هستند. در این جا هم وقتی وارد شویم و کمی تأمل کنیم می‌بینیم علل بسیار متفاوتی در تشخیص خوب و بد یا خوب‌تر و بهتر مؤثر هستند. بعضی‌ها شاید ملاک خوب و بدیشان همان ملاک‌هایی است که کم‌وبیش در همه حیوانات هم هست. اگر از خوردنی‌ها چیزی را انتخاب می‌کنند ملاکشان این است که خوشمزه‌تر باشد و لذت بیشتری ببرند. اگر به راحتی بدنی فکر می‌کنند، آن چیزی را انتخاب می‌کنند که زحمتش کمتر باشد. اگر به موقعیت اجتماعی فکر می‌کنند سعی می‌کنند آن چیزی را انتخاب کنند که احترامش بیشتر باشد و بیشتر دست‌وپایشان را ببوسند و در جامعه محترم باشد. خیلی از افراد ملاک خوبی و بدیشان از این قبیل است.

در نقطه مقابل، کسانی هستند که فکر کردن درباره این‌ها را شأن خودشان نمی‌دانند به خاطر اینکه این‌ها چیزهای حیوانی است. همین اندازه برای آن‌ها اهمیت دارد که زنده باشیم و بتوانیم نفسی بکشیم و کاری انجام دهیم؛ ما همیشه باید به مقاصد عالی‌تری فکر کنیم که در بین موجوداتی که می‌شناسیم و با آن‌ها سروکار داریم آن مراتب، مخصوص انسان است. اتفاقاً همه این ویژگی‌های انسانی تقریباً به نحوی اختیاری هستند. چیزی که صد در صد جبری باشد موجب آن کمالات ارزشمند نمی‌شود.

عادت به انجام کار بد

ما وقتی مجموع این سؤالات را در نظر بگیریم، برای کسی که از نظر سنّی به حدی رسیده که به خودش اجازه می‌دهد اظهار نظر کند که من چه شغلی را بیشتر دوست دارم و پیشنهاد کند و مشغول آن کار شود، این‌ها هم اندکی باید از تفکرات عقلانی بهره‌مند شده باشند تا حس کنند که این کار بد است، زشت است، شأن انسان نیست. انسان‌ها در این حد هم بسیار متفاوت‌اند. از آن طرف حتی ممکن است بعد از تشخیص هم آفاتی پیش بیاید که آن‌ها را بر خلاف تشخیصشان وادار به راه مخالف کند. بعضی از انسان‌ها هستند که با اینکه اعتراف می‌کنند که این کار غلط و کار بدی است یعنی عقلشان به این حدها می‌رسد ولی در اثر عادت یا عوامل دیگری، آن کار بد را انتخاب می‌کنند و پیش خودشان هم خجل هستند، حتی پیش وجدانشان هم شرمنده‌اند ولی آن لذت‌ها و خوشی‌هایی را که به آن‌ها عادت کرده‌اند ترجیح می‌دهند!

وظیفه هدایت انسان‌ها به راه صحیح

با توجه به اینکه در بین کارهایی که انسان‌ها می‌کنند بعضی از این کارها هست که خودشان هم می‌فهمند بد است و اگر عقلشان را بیشتر به کار بگیرند، سهم بیشتری از کارهایشان را می‌فهمند که کارهای بدی است ولی بعضی‌ها هستند که خیلی اهمیت نمی‌دهند و معتقدند که دیگر این زندگی ما شبه جبری است و بالاخره بخواهیم و نخواهیم آش کشک خاله است، لذا یکی از شغل‌هایی که در میان صدها و هزارها شغل برای جامعه ضرورت دارد این است که آن‌هایی که فهم بیشتری دارند و بهتر درک می‌کنند و خوب و بد را بهتر تشخیص می‌دهند، علاوه بر اینکه خودشان سعی کنند عمل کنند، دیگران را هم راهنمایی کنند و بر اساس اصول تربیتی، آن‌ها را وادار کنند که آن کار را انجام دهند. وجود چنین صنفی هم در جامعه ضرورت دارد. یا اگر بین آن کسانی که قبول کرده‌اند که ارزش‌هایی فوق ارزش‌های مادی و شکم و دامن وجود دارد مقایسه کنیم فی‌الجمله ممکن است بین این‌ها در پذیرفتن اینکه این کار بهتر است یا آن کار، اختلاف باشد ولی آن کسانی که برجستگی‌ای دارند، فهم بهتری دارند، بهتر وقت صرف می‌کنند که تشخیص دهند، آن‌ها کارهای خوب را بهتر و بیشتر تشخیص می‌دهند و جا دارد که این‌ها دیگران را هم راهنمایی کنند.

در میان آن کسانی که کار خوب و بد را می‌شناسند و اثبات می‌کنند و بحث می‌کنند و حاضرند به دیگران آموزش بدهند و آن‌ها را تربیت کنند، یک کسانی هستند که می‌گویند ما غیر از راه عقلمان از یک راه دیگری به نام وحی هم می‌توانیم استفاده کنیم. طبق یک اصطلاح به این‌ها می‌گویند طرفدار دین؛ یعنی غیر از اینکه دیگران کم‌وبیش از فکر خودشان یا از تجربیاتشان استفاده می‌کنند، این‌ها می‌گویند یک راه دیگری هم داریم که حتی گاهی مهم‌تر از آن‌هاست. در آن‌ها ممکن است اشتباه زیاد اتفاق بیفتد اما در این‌ها اشتباه کم واقع می‌شود.

ولی بالاخره کسانی هم که در این مسیر حرکت می‌کنند، از لحاظ اینکه چقدر وقت گذاشته باشند، چقدر درس خوانده باشند و چقدر فکر کرده باشند مختلف‌اند و استعدادهایشان هم فرق می‌کند. اگر به یک جایی رسیدیم که ما با فکر خودمان واقعاً نتوانستیم تشخیص دهیم که این کار بهتر است یا آن، یک راهی که عقلای عالم از قدیم‌الایام فکر کرده‌اند این است که بگردیم و کسانی را پیدا کنیم که بیشترین وقت و بیشترین استعدادشان را صرف این کارها کرده‌اند و درنتیجه احتمال اشتباهشان کمتر از دیگران است. باز، چه کسانی که از راه‌های عقلی و تجربی استفاده می‌کنند و چه آن‌هایی که از راه‌های نقلی و دینی استفاده می‌کنند، همه این‌ها در اینکه چه اندازه از این تلاش برایشان قانع‌کننده باشد بسیار مختلف‌اند؛ کسانی هستند با یک بیان ساده از یک معلم، زود باور می‌کنند و در آن تشکیکی هم نمی‌کنند کأنه وحی منزل است. کسانی هم نقطه مقابل این‌ها هستند، ممکن است سی سال، چهل سال در آن زمینه فکر کنند، درس بخوانند، درس بدهند، تحقیق کنند، آخرش هم به یقین نرسند. نمونه‌هایش در تاریخ بوده و امروز هم هست؛ در دوران فلسفه یونان کسانی بوده‌اند که می‌گفتند هیچ چیز قابل یقین نیست. شکاکین، معروف هستند. در مقابلش هم کسانی بوده‌اند که خیلی ساده و زود با یک چیز ساده‌ای یقین پیدا می‌کردند. این قبیل افراد، هم آن زمان‌ها وجود داشته‌اند و هم این زمان وجود دارند؛ امروز هم کسانی هستند که هیچ چیز را قابل یقین نمی‌دانند. حتی نقل شده- ان‌شاء‌الله این نقل، دروغ است- که شخصی روحانی که سال‌های زیادی تحصیل کرده، امروز می‌گوید حتی اجتماع نقیضان هم محال نیست و ما هیچ دلیلی نداریم برای اینکه چیزی محال است!

از آن طرف هم عده‌ای اگر یک درسی از یک کشور معروف در دبیرستان و در دانشگاهشان تدریس شود و یک حرفه‌ای زیبا و جذابی داشته باشد، همان‌ها را باور می‌کنند. حتی دیگر خودشان را از مکاتب دیگری که در همان علم هست مستغنی می‌دانند. امروز از این‌گونه چیزها در مسائل معنوی، اخلاقی و دینی هم بسیار زیاد هست.

چند سؤال اساسی

این‌ها کلیاتی بود که ما عالمی که در آن زندگی می‌کنیم را دارای این ویژگی‌ها می‌دانیم. خود ما چی؟! بنده چگونه شد که طلبه شدم؟! آیا یک عامل جبری بود یا هر چه دل خودم می‌خواست شدم؟! یک مقداری که فکر کنم می‌بینم نه این است و نه آن؛ یک چیزهایی بوده که جبری بوده و می‌گوییم این‌ها اتفاقاً این‌گونه شده است؛ اتفاقاً مردی با زنی ازدواج کرد؛ اتفاقاً شرایط طبیعی این بود که خدا پسری به آن‌ها داد؛ آن پسر در یک شرایطی واقع شد که کأنه جبری بود و راه دیگری نداشت؛ پدرش کشاورز بوده، این هم آمده کشاورز شده؛ پدرش از عشایر بوده، راه دیگری نداشته، همین رفت‌وآمد ییلاق و قشلاق است و اینکه یک چیزی از زمین پیدا شود یا حداکثر مثلاً از گوسفندی تغذیه کنند.

آیا واقعاً همه آن چیزهایی که در اینکه ما طلبه شویم دخیل بوده‌اند، اختیاری بوده است؟! آیا هیچ کدام از آن چیزها اختیاری نبوده است؟! ظاهراً در کار خودمان هم که نگاه می‌کنیم می‌بینیم هر دوگانه‌اش وجود دارد. اگر این‌گونه است، من که این شرایط اتفاقی برایم پیش آمده و این ایجاب می‌کرده که من طلبه شوم و هیچ کار دیگری هم نبوده، این همان مسیر نیمه جبری یا جبری است. شبیه این در بعضی از ادیان هم وجود دارد که همه چیز به قضا و قدر حتمی الهی است و ما در تعیینش نقشی نداریم، خدا این‌ها را مقدر کرده، ما هم داریم انجام می‌دهیم. گاهی خیال می‌کنیم خود ما هستیم که تعیین می‌کنیم اما اشتباه می‌کنیم و این‌ها از پیش تعیین شده است؛ اشعریین و جبری‌ها این‌گونه هستند.

بالاخره حالا این مذاهب مختلفی که هست، راه‌های مختلفی که برای تحقیق وجود دارد، عقلی، نقلی، کدام‌یک از این‌ها در من مؤثر بوده و آیا این کاری که کرده‌ام درست بوده یا نبوده؟ یا خیال می‌کرده‌ام که این کار درست است و بعد فهمیده‌ام که اشتباه است؟ مثل خیلی از کسانی در عمرشان این‌گونه اتفاقات می‌افتد؛ یک مدتی یک راهی را می‌روند و خیال می‌کنند صددرصد درست است، بعد می‌گویند اشتباه کردیم یا غلط بوده و آن را تغییر می‌دهند.

پس اولاً ما باید یک شناخت اجمالی از این عالم و سنت‌های این عالم داشته باشیم. همان‌گونه که عرض کردم خیال نکنیم یک شیرخوار که متولد می‌شود می‌تواند یک‌دفعه ابن‌سینا بشود. حالا اینکه در خصوص انبیا چگونه است و استثنا در این جا چگونه است و چه اندازه می‌تواند باشد، آن یک بحث دیگری است. اگر جریان عادی این‌گونه است و اختیار ما فی‌الجمله در آن اثر داشته، چطور شد که ما این را اختیار کردیم؟ و آن کسی که اعتراف می‌کند که این کار بدی است و خیلی کار زشتی است که من می‌کنم؛ و باز هم می‌کند، پس چه جور است؟ اگر اختیاری است، چگونه کاری را اختیار می‌کند که خودش اعتراف می‌کند کار بسیار زشتی است و لذا هر چه بتواند این را مخفیانه انجام می‌دهد که دیگران نفهمند؛ سرّ این چیست؟ همه این‌ها را بحث شناخت حساب کنید.

بعد نوبت به این می‌رسد که حالا من که می‌شناسم، چه چیزی موجب این می‌شود که تغییر رأی بدهم و انگیزه‌ام تفاوت کند، یک کاری را یک روز خیلی دوست بدارم و یک روز دوست ندارم، این عواملی که موجب تغییر انگیزه‌ها و درنهایت موجب تغییر نیت‌ها می‌شود چیست؟

بنده گمان نمی‌کنم در بین کسانی که ظاهر کارشان هم کار خوب و مطلوب و ارزشمند و محترمی بوده، یک درصد آن کسانی که آن راه خوب را رفته‌اند نشسته باشند و فکر کرده باشند که آیا واقعاً این کار، بهترین کار است؟! یا اصلاً فکر نکرده‌اند؛ کسی پدرش عالم بوده، پسرش هم عالم شده، مخصوصاً که از اول هم به او احترام می‌گذاشته‌اند و راحت زندگی می‌کرده، این‌ها کمک کرده که همین را انتخاب کند و عامل دیگر عقلانی در تغییر انگیزه و تغییر رفتار وجود نداشته است. این‌گونه افراد که با تفکر دقیق مسیر را انتخاب کرده‌ باشند بسیار کم هستند. خیلی خوب خوب‌هایشان این‌گونه هستند است که کم‌وبیش رضای خدا و خدمت به خلق و از این‌گونه عوامل هم فی‌الجمله جزو نیتشان بوده که اگر دو تا کار از همه حیث مساوی بود آن را که ثواب بیشتری داشت، آن را که خدمت به خلق بیشتری بود و عقل می‌گفت که این کار بهتر است آن را انجام می‌دادند. خوب خوب‌های ما به آن اندازه که من معتقدم، این‌گونه‌اند که با فکر صحیح و اینکه همه جوانبش را حساب کنند و اگر با عقل می‌شود تشخیص داد، با عقل و اگر با نقل و کتاب و سنت می‌شود، با آن‌ها و اگر فرضاً راه دیگری دارد تا مطمئن شوند که این است و جز این نیست و این بهترین است آن را انجام می‌دهند. البته همین هم گاهی ممکن است استثنائاتی داشته باشد. در زمان جنگ، امام فرمود همه بروید جبهه‌ها را پر کنید. حساب این استثنائات جداست اما روش متعارف، اگر کسی درست فکر کند، همین را انتخاب خواهد کرد.

ارزش تحصیل علوم دینی

به این جا که می‌رسد، جا دارد یک سؤال دیگری مطرح کنیم که من چرا درست فکر نکردم و یا به یک ظن اکتفا کردم و به دنبال یقین نرفتم؟ و حتی گاهی شبهه‌هایی اطرافش بود، گاهی شبهه‌های بسیار زیادی هم پخش می‌شد اما من دیگر حوصله نکردم و گفتم همین اندازه من را بس است، ظن به این دارم که این خوب است و همین را انتخاب می‌کنم؛ و بدتر این‌که اگر من راه خوب را بگذارم و بعد سراغ راه بد بروم، چه چیزی باعث می‌شود که من این‌جوری بشوم با اینکه می‌دانستم آن کار بد است؟

به نظر بنده از روزی که چنین فکری به ذهنم می‌رسد که آیا این کار درست بود یا نبود، این بهترین است یا نه، باید بنشینم و خودم را ممحض کنم برای اینکه جواب‌هایش را حل کنم. آیا من اگر بروم یک فرمانده نظامی ارتشی بشوم مخصوصاً در این دوران بعد از انقلاب، این ارزشش بیشتر است یا یک عالم متخصص در اعتقادات بشوم؟ یا متخصص در اخلاق یا در فقه بشوم؟ چقدر می‌توانم یقین پیدا کنم و بعد هم دنبالش را بگیرم و عملم را بر روی آن متمرکز کنم؟ طالبین این راه هم بسیار کم هستند. تازه آن‌هایی هم که دنبالش هستند که بروند به نتیجه قطعی برسند بسیار کمتر هستند. به همین دلیل، چون ممکن است کسانی در این راه اشتباه کنند و جامعه‌ای را به جهنم بکشانند، معلوم می‌شود که این کار از همه کاری مهم‌تر است؛ اولاً من می‌توانم بفهمم که چه کنم که جهنمی نشوم. بعد تصمیم بگیرم که این کار را به هر قیمتی که است ادامه بدهم و سوم اینکه برای دیگران این را روشن کنم، تعلیم و تربیت صحیح را در جامعه گسترش بدهم. ما چه چیزی را می‌توانیم در دنیا معرفی کنیم که این‌همه منفعت داشته باشد، با توجه به اینکه منافع اخروی، بی‌نهایت است و با هیچ چیز دیگری، نه از نظر کمیت و نه از نظر کیفیت قابل مقایسه نیست؟!

اگر این فکر را کردم و انگیزه‌های دیگر را هم کنار زدم و صادقانه به خدا گفتم: خدایا! من این کار را می‌کنم چون تو دوست‌تر داری، چون از این‌که بندگانت راهنمایی و هدایت شوند خوش‌ترت می‌آید و صادقانه این را ادامه دهم به‌گونه‌ای که اگر ثروت‌های دنیا را هم به من بدهند حاضر نباشم راهم را تغییر دهم، اگر آدم به چنین چیزی برسد ارزشی پیدا می‌کند، همان ارزشی که عقل‌های کامل می‌فهمند و درک می‌کنند که یک ساعت این ارزش قابل مقایسه با همه لذایذ دنیا نخواهد بود! این است که باید این را یک کار جدی بدانم، باید فکر کنم و انتخاب کنم چون نفع و ضررش خیلی فاصله دارد.

بنده که خیلی کم توفیق بوده‌ام. اگر ما بتوانیم همین مسأله را به دوستانمان منتقل کنیم حالا چقدر در آن‌ها اثر کند یا نه ما مسئولش نیستیم. خدا دوست دارد که ما به دیگران بگوییم، اقلاً حجت را بر آن‌ها تمام می‌کنیم.

بنابراین حاصل عرایض بنده این است که شما در هر حالی که هستید، هر اعتقادی که دارید، به هر دلیلی که این راه را انتخاب کرده‌اید، مقداری از وقتتان را برنامه‌ریزی‌شده بگذارید برای اینکه جواب یقینی برای این مسائل پیدا کنید و ببینید آفت‌هایی که ممکن است این‌ها را از بین ببرد چیست و از این‌ها پرهیز کنید.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین


[1]. به دلیل تقارن جلسه با بیماری کرونا، با توجه به لزوم رعایت پروتکل‌های بهداشتی، جلسه به‌صورت مجازی برگزار گردیده است.

 

پرونده ویژه: