بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَصَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
بنده به نوبه خودم، هم عید گذشته را تبریک عرض میکنم و هم قدوم آقایان را به این مؤسسه، گرامی میدارم و از اینکه ما را مفتخر کردند تشکر میکنم. الحمدلله همه اهل فضل هستید و غیر از علمایی که به اینها شناخته میشوند سایر عزیزان و کارمندهایی هم که در این نظام کار میکنند در طول این مدت الحمدلله به برکت فرمایشات مرحوم امامرضواناللهعلیه و بعد هم مقام معظم رهبریدامت برکاته فضل و فضیلت نصیبشان شده و روحشان با معنویات اسلام ساخته شده است.
سروکار ما طلبهها با این است که آیه و حدیث بخوانیم اما وقتی به قرآن و حدیث نگاه میکنم چیزهایی میبینم که لحن آنها با مطالبی که در کتابها نوشته شده و علما در بحثهای علمی مطرح میکنند مقداری فرق میکند و طبعاً بیان و تفسیر و توضیح اینها وظیفه سنگینی است که خدا به عهده کسانی گذاشته که از این معارف بهرهای بردهاند و وظیفهشان این است که این معارف را به دیگران برسانند.
ما عادت کردیم که مثلاً بگوییم در فلان قرن، فلان شخصی قیام کرد و مردم فلانجا هم به او کمک کردند و پیروز شد و این شخصیت چقدر توانا بود و چنین و چنان داشت و طرحهای خوبی داشت و مثلاً در فلان جنگ پیروز شد، فلان منطقه را گرفت یا فلان دشمن را بیرون کرد؛ اما در لحن قرآن اینگونه تعبیرات را کم میبینیم یا شاید هم اصلاً نمیبینیم. اگر کسی قرآن را باز کند و مرور کند از همان صفحههای اول مشاهده میکند که خدا به پیغمبرش مستقیماً و به دیگران باواسطه خطاب میکند که ماییم که عالم را اداره میکنیم، ما به دست فلانی چهکار کردیم. در اوایل طلبگی هضم این مفاهیم برای ما مقداری مشکل بود که انسانها کردند یا خدا کرده؟! حتی اِسناد کارها به خدا آنقدر گسترده است که بعضی اِسنادهایش را باید با هزار زحمت توضیح داد. مثلاً میفرماید: إِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشَاءُ...؛[1] خدا هرکس را بخواهد گمراه میکند. خدایی که همهجا صحبتش از هدایت و ارسال پیغمبران هست اینکه میفرماید يُضِلُّ مَنْ يَشَاءُ یعنی چه؟! یا در جای دیگر میفرماید: وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً؛[2] دلهای کسانی را مهر زدیم، چشمهای آنها را نابینا کردیم و گوششان را کر کردیم و اینها نمیتوانند بفهمند و ایمان نخواهند آورد، سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ.[3] اینها چیزهایی بود که از اول طلبگی هضم آن برای ما مشکل بود که این چه بیانی است؟ آیا به دست کسانی که مثلاً کاری میکنند و میگویند خدا کرده یا خدا نگذاشت که ما هدایت بشویم، بهانه به دستشان نمیدهد؟ آنوقت حالا واقعاً انگیزه خدا برای اینکه برای مردم اینگونه صحبت کند چیست؟
بعد از هفتاد و چند سال طلبگی به برکت بعضی اساتید و بزرگان بالاخره کمکم به این نتیجه رسیدیم که مشکل اساسی انسانها این است که نقش خدا را در عالم هستی نمیدانند. چیزهای دیگر را که همه میفهمند. بهعنوانمثال آیا کفار و منافقین که اصلاً به خدایی معتقد نیستند نمیفهمند که در جنگ جهانی دوم، آلمان و انگلیس و آمریکا چهکار کردند؟ واقعاً این را میفهمند، اینکه گفتن ندارد تا خدا بگوید، اما چیزی که خود مردم متوجه نمیشوند یا کم متوجه میشوند و احتیاج دارند که دائماً به آنها تذکر بدهند این است که دست خدا را فوق اینها ببینید و اعتمادتان به او باشد، اینها ابزار و وسائط هستند.
فرض بفرمایید یک معمار میآید نقشه یک ساختمان را میدهد و بعد هم بر اجرای ساختمان نظارت میکند. خود او چند تا آجر روی هم میگذارد؟ چقدر بار و سیمان حمل میکند؟ او فقط یک نگاه میکند و دستور میدهد که اینجا را چهکار کنید، آنجا را چهکار کنید. بیشتر زحمتها را کارگرها میکشند و عرق میریزند اما هیچکس نمیگوید که این ساختمان را کارگر ساخت. کار اصلی برای کسی است که نقشهاش را داد، کسی که نظارت میکند، طراحی میکند و رسیدگی میکند. آنوقت ما چشم خودمان را از معمار و طراح ببندیم و فقط بگوییم که امروز کارگر چهکار کرد، عجب کارگر خوبی بود و اینجا را خوب ساخته است. این کارگر چهکاره بود؟! استاد معمارش به او گفت که چهکار کند. کار مال استاد معمار و پروفسوری است که آن را طراحی کرده و نظارت میکند. اینها ابزار هستند.
اگر کسی ادعا بکند که بزرگترین رسالت قرآن این است که نقش خدا را در عالم هستی به بشر نشان دهد حرف گزافی نگفته است. شما میبینید شیطان فلان کار را کرد اما خدا میگوید ما به او مهلت دادیم. کسانی حرف شیطان را گوش کردند، دنبالش راه رفتند و چشم و گوششان را بستند اما ما گمراهشان کردیم، کار گمراهی دست خداست، آنها ابزارش را فراهم کردند و استحقاق آن را پیدا کردند. یا مثلاً عذاب نازل کردیم و آنها از بین رفتند، کرونا فرستادیم یا یک قرن پیش وبا فرستادیم و چقدر مردم مردند. فلان میکروبی پیدا شد، مردمی فلان سهلانگاری را کردند، فسادی کردند و به این مبتلا شدند اما آن کسی که این طرح و نقشه را دارد و امر میکند و تا آخرش میتواند عوض کند و اصلاح کند آن کس دیگری است و فوق اینهاست و لذا آنوقتی هم که عذاب نازل میکند باز میگوید اگر توبه کردید و به درگاه خدا رو آوردید ما عذاب را رفع میکنیم و همان عذاب را وسیله تکامل شما قرار میدهیم، اگر صادقانه برگشتید ما گرفتاریهایی که برای شما پیش آوردیم و به خاطر جرمی بود که مرتکب شده بودید همانها را وسیله رشد شما قرار میدهیم.
متأسفانه در جامعه اسلامی ما، کسانی که از آنها بیشتر انتظار میرود که اینها را درست تبیین کنند و هم خودشان عمل کنند و هم به دیگران بفهمانند، از این نکتهها غفلت میکنند. حالا بیشتر نمیخواهم پردهبرداری کنم که چه کسانی در این زمینهها کوتاهی دارند.
در خصوص مسئله انقلاب، در درجه اول بیرون کردن شاه و بعد هم شکست دادن آمریکا که مبدأش از داستان طبس شروع شد، یک بحث این است که ما بهعنوان یک تاریخدان بنشینیم و بحث کنیم که چطور شد؟ بله، یک آخوند در قم پیدا شد و چیزی گفت و مردم دنبالش رفتند، شرایط هم مساعد بود و حرف او مقبول شد و بالاخره به جایی رسید که شاه فرار کرد، بعد هم چنین و چنان شد، تاریخ است دیگر، اینجور شد. خب سهمی برای خود آن آخوندی است که این کار را کرد و سهمی هم برای مردمی است که همراهی کردند، کار آنهاست، خدا؟! چهکار به خدا دارد؟! یک آخوند این کار را کرد و مردم هم دنبالش رفتند و ربطی به خدا نداشت، قضیه تاریخ است و برای جامعه است. این نگاه تاریخی به مسئله است.
اینکه قرآن دائماً میگوید إنّا، ما کردیم، حتی گمراهی هم دست ماست، کم و زیاد کردن روزیتان هم دست ماست. اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ لَهُ؛[4] خدا هرکس را میخواهد وسعت میدهد و برای هرکس میخواهد تنگ میگیرد؛ دهها آیه در این مضمون است، چرا اینها را میگوید؟ برای اینکه توجهتان فقط به این اسباب نباشد، دست دیگری را ببینید که این اسباب را فراهم میکند. آنوقت چه کارهایی میکند؟ یکی از سنتهایش این است که آن آدمیزادهایی که وقتی خدا برایشان عامل هدایت فرستاد زود میپذیرند و بعد هم عمل میکنند توفیقاتشان را دائماً افزایش میدهد؛ یک کار میکنند هفت نتیجه میدهد، هفتتا را هفتادتا میکند، هفتادتا را هفتصدتا میکند، بعد هم میگوید حسابش دست شماها نیست و هرچه دلمان بخواهد اضافه میکنیم. میگویید نه؟ از حرکت امام شروع کنید؛ امام چهکاره بود؟! چه قدرتی داشت؟! پول زیادی داشت؟! طرفداران زیادی داشت؟! ملّاک بزرگی بود؟! کارخانهدار بود؟! حالا شاید خیلی از متدینین امروز ندانند که کسانی از خود هم لباسهای امام بودند که اصلاً از اول با امام خوب نبودند. حالا یک دلیلش مسئله عرفان و فلسفه و این حرفها بود. در چنین شرایطی که نه پول دارد، نه مریدی دارد، نه دستگاهی دارد، نه ساختمانی دارد، نه ایلوتباری دارد، حالا کسی عشایر هست بالاخره ایلوتباری دارد اما او از خمین آمده اینجا زندگی میکند اهل خمین هم او را درست نمیشناسند، اول جوانیاش به اراک رفته و بعد به اینجا آمده، اصلاً خود خمینیها هم او را درست نمیشناختند، این بلند میشود به شاه میگوید گوشَت را میگیرم و بیرونت میاندازم، میگویم گوشَت را بگیرند و بیرونت بیندازند! به چه کسی؟ اسم اعلیحضرت را اگر کسی میبرد مکافات داشت! کسی جرأت نمیکرد. اعلیحضرت همایون اینگونه فرمودند. به او بگوید این کارها چیه میکنی؟ اگر از این کارها دست برنداری میگویم گوشِت را بگیرند و بیرونت بیندازند و این کار را کرد. همین آخوند این کار را کرد؟ او فقط گفت: خدایا! هر وظیفهای تو به من بگویی من عمل میکنم، میگویی بگو! چشم. کار، دست توست.
خرمشهر را خدا آزاد کرد!
این انقلاب ادامه پیدا کرد تا به جنگ عراق و صدام و این حرفها رسید و جریان خرمشهر واقع شد. امام فرمود: خرمشهر را خدا آزاد کرد. اگر یک فرمانده در جنگ پیروز میشد میگفت ما بودیم که چنین و چنان کردیم و پدرتان را درآوردیم. امام به جای همه اینها گفت: خرمشهر را خدا آزاد کرد.
در زندگی فردیاش، حتی در کار علمیاش و بعد در مدیریت جامعهاش تا برخوردی که با این قدرتهای دنیا داشت، هم ته دلش بود و هم به زبان میآورد که ما از خدا میخواهیم اگر صلاح میداند این کار را اصلاح بفرماید و إنشاءالله خواهد شد.
من این را از زبان ایشان نشنیدم اما مکرر از اشخاص معتبر شنیدم که ایشان فرموده بود گاهی من یک چیزی به ذهنم میآید و آن را میگویم، چنین فکری هم نکردم، نمیدانم چرا یک چیزی به ذهنم آمده و گفتم، بعد دیدم عیناً همان وقت باید این حرف گفته شود؛ یعنی جاهایی هم که شرایط عادی انسانی اقتضا نمیکند خدا به او یاد میدهد. به زبان عوامانه، به او الهام میشود و زندگی شبانهروز امام همینطور بود و ما خبر نداریم. خوشبختانه خدا برای امام جانشینی تعیین کرد که او هم همینطور است.
ما این را از قرآن یاد بگیریم که واقعاً کار اساسی آن است که خدا بکند، هرجایی اراده او باشد، فقط ما همین اندازه جلوی لطف خدا را نگیریم و آن را خراب نکنیم؛ میگوید این کار را بکن! بگوییم چشم. سعی کنیم یک عمله خوبی باشیم. معمار، خوب بلد است نقشه بکشد، طراحی بکند و به سرانجام برساند، ما خیلی هنر کنیم یک عمله خوبی باشیم؛ میگوید برو گِل بیاور! چشم؛ آجر بردار! چشم؛ و الا من ساختمان را نساختم. اگر این را یاد بگیریم هم خودمان راحت هستیم و هم مبتلا به غرور نمیشویم، کاری را خراب نمیکنیم و دنبال هوای نفسمان نمیرویم؛ من باید چنین باشم، بنده خدا هستم و چشمم به دست اوست که خدا وسیله رحمتی برایم بفرستد و به من توفیق بدهد که اینجا امرش را اطاعت کنم تا باعث این شود که رحمت بیشتری در بهشت به من مرحمت کند و الا کار دست اوست؛ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا،[5] إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا.[6]
اگر ما در مسائل فرهنگی نیروی انتظامی، نیروهای نظامی و کل نیروهای فعال به این نکته بیشتر توجه داشته باشیم و توجه بدهیم که امیدتان به خدا باشد، فقط دنبال این باشید که خدا از شما چه میخواهد و به وظیفهتان عمل کنید، اگر این کار را کردیم او خودش بلد است چهکار باید کند، نهتنها کار اجتماعیاش پیش میرود بلکه خدا هزاران برابر بیش از آنچه انتظار دارید به یکایک شما میدهد. دیگر کسی نمیگوید این دیروز چهکاره بود، پدرش چه کسی بود، در چه خانوادهای بود، بلکه میگویند امروز دارد در نظام اسلامی خدمت میکند و دست امام زمانعجلاللهفرجهالشریف روی سرش است. این را با چه عزتی میشود پیدا کرد؟!
عکس این هم هست؛ اگر از امکانات و عزتی که خدا به او داده آدم فقط فکر شکم و خانه و زن و بچه خودش باشد، خدا یک مشت و پسگردنی به او میزند که یادش نرود که با همه بازی، با خدا هم بازی!
ما اگر دو نکته را یاد بگیریم آنی که در قرآن هر وقت درباره انبیا صحبت میکند روی همین دو چیز تکیه میکند؛ يُعَلِّمُهُم و يُزَكِّيهِمْ؛ آنچه را که مردم باید بدانند به آنها بگوییم و آنها را آگاه کنیم و یکی هم اینکه زمینه عمل را برایشان فراهم کنیم، تربیت صحیح؛ آموزش و پرورش.
خیلی چیزها هست که ما نمیدانیم، یک چیزی را که باید بدانیم هنوز آن را یاد نگرفتیم، این را هم خودم یاد بگیرم و هم سعی کنم به دیگران یاد بدهم. دوم ممکن است چیزی را بدانم اما دلخواهم نمیگذارد که عمل کنم یا تنبلیام میآید. تمرین کنم چیزهایی که وظیفهام هست را درست عمل کنم.
ما باید بنای کارمان را روی این بگذاریم که اول بفهمیم چه باید بکنیم و خدا از ما چه میخواهد. اینکه من چه کسی هستم، چهکاره هستم، چه پستی دارم، چه سردوشی دارم، همه اینها را کنار بگذار؛ تو بنده خدایی، خدا از تو چه میخواهد؟ بعد هم آدم سعی کند آن را که خدا از او میخواهد تا آنجا که توان دارد درست عمل کند، نگوید این شأن من نیست، یا فلان نیست، یا حالا هنوز وقتش نیست إن شاءالله صد سال دوم، چیزی که میفهمد خدا از او میخواهد همان ساعت در انجام آن کوتاهی نکند.
اساس انقلاب، این دو کلمه هست؛ بفهمیم که خدا از ما چه میخواهد و سعی کنیم آن را خوب عمل کنیم، یعنی دانستن و عمل کردن. آنهایی که در جامعه برجستهتر هستند خودشان خوب یاد بگیرند و یاد بدهند، خودشان خوب عمل کنند و زمینه عمل را برای دیگران فراهم کنند، این میشود یک جامعه خداپسند و خدا با چیزی که میپسندد دیگر معلوم است چگونه رفتار میکند اما اگر جوری شد که برعکس شدیم، در ظاهر وانمود کنیم که راه خدا را میرویم اما ته دلمان راه شیطان و راه دلم است، ته دلم میخواهم رئیس بشوم و میخواهم مردم دستم را ببوسند، در این حالت چوبش را میخورم و چوب خدا صدا ندارد. گاهی وقتی این بلا گسترش پیدا میکند، بلایی که هم خدا میفرستد گسترده است، در ظرف چند روز از شمال چین گرفته تا جنوب آمریکا همه چیز را تحت تأثیر قرار میدهد؛ علم را، اقتصاد را، مسائل نظامی را، ریاست را، تدبیر را، با چه؟! آقایان میگویند اگر همه ویروسهای کرونا را جمع بکنند و در ترازو بگذارند همه آنها پنج گرم نمیشود!
خدا را باید بشناسیم، خدا صریحاً فرموده وَ ما أَرْسَلْنا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ،[7] فَلَوْلَا إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا وَلَكِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ.[8] این مخصوص شما نیست، هر پیغمبری را فرستادیم یک بلا هم همراه او فرستادیم تا کمک بشود به اینکه مردم به طرف خدا بروند، مردم احساس کنند که گرفتارند و دنبال این باشند که چهکار کنند و پیغمبر هم میگوید که بروید از خدا بخواهید تا این هم به آنها کمک کند اما کسانی هستند که دلشان قساوت گرفته و خدا را یادشان رفته و فقط گفتند خودمان؛ قَدْ مَسَّ آبَاءَنَا الضَّرَّاءُ وَالسَّرَّاءُ ؛[9] گفتند اینها همیشه بوده، هم خوشی بوده هم ناخوشی، خدا چیه؟! اینها حرفهای عوام است! او میگوید ما این بلاها را میفرستیم، شما باید تضرع کنید و سراغ ما بیایید تا بلا را دفع کنیم، این هم به نفع شماست، آن دوای تلخی است که به شما میخورانیم تا شما اصلاح شوید.
اسلام درواقع یک نوع فرهنگ است، اگر چیزی قابل توصیه باشد این است که ما برای تحول فرهنگی آینده کشورمان باید سعی کنیم اسلام را خوب بشناسیم و خوب بشناسانیم، خودمان خوب عمل کنیم و زمینه را برای عمل دیگران بهتر فراهم کنیم.
إن شاءالله خدا بر توفیقات همه ما بیفزاید و ما را در راهی که مرضی خودش هست موفق بدارد.
سایه مقام معظم رهبری را بر سر ما مستدام بدارد.
همه ما را مشمول دعاهای آقا امام زمانعجلاللهفرجهالشریف قرار بدهد.
وفقناالله و ایاکم إن شاءالله